نگهبانى از پیامبر
سنن أبی داوود :
انَّهُم ساروا مَع رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَومَ حُنینٍ فأطْنَبوا السَّیْرَ، حتّى کانتْ عَشِیّهٌ ··· ثُمَّ قالَ: مَن یَحْرِسُنا اللَّیلَه؟ قالَ أنَسُ بنُ أبی مرثدٍ الغَنَوِیّ: أنا یا رسولَ اللّه ِقالَ: فأرکَبْ، فَرِکبَ فَرَسا لَهُ، فجاءَ إلى رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله فقالَ (لَهُ) رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : اسْتَقْبِلْ هذا الشِّعْبَ حتّى تَکونَ فی أعْلاهُ، و لا نُغَرَّنَّ مِن قِبَلِکَ اللَّیلَه .
از سهل بن حنظلیّه نقل شده است که در روز جنگ حنین با پیامبر خدا صلى الله علیه و آله حرکت کردند و راه زیادى را پیمودند تا آن که شب شد ··· پیامبر فرمود: «امشب چه کسى از ما نگهبانى مى کند؟» انس بن ابى مرثد غنوى عرض کرد: من، اى رسول خداپیامبر فرمود: پس، سوار شو. او بر اسب خود نشست و نزد پیامبر خدا صلى الله علیه و آله آمد. رسول خدا صلى الله علیه و آله به او فرمود: بالاى این درّه برو. مبادا امشب از طرف تو غافلگیر شویم.
مجمع البیان :
رُویَ لَمّا نَزلَ قولُه تعالى : و اللّه ُ یَعْصِمُکَ مِن النّاسِ» .حدیث أنَّ النّبیَّ صلى الله علیه و آله قالَ لِحُرّاسٍ مِن أصْحابِهِ کانوا یَحْرُسونَهُ ، مِنهم سَعدٍ ، و حُذَیفهَ : الْحَقوا بمَلاحِقِکُم ، فإنَّ اللّه َ تعالى عَصَمَنی مِن النّاسِ
روایت شده است که چون آیه «و خداوند تو را از مردم حفظ مى کند» نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله به عدّه اى از اصحاب خود ، مانند سعد و حذیفه ، که از او محافظت مى کردند فرمود : به خانه هاى خود بروید ؛ زیرا خداوند متعال مرا از گزند مردم مصون کرد .
الدرّ المنثور ـ به نقل از عائشه ـ :
کانَ النَّبیُّ صلى الله علیه و آله یُحْرَسُ حتّى نَزَلَتْ : «و اللّه ُ یَعْصِمُکَ مِن النّاسِ» ، فأخْرَجَ رأسَهُ مِن القُبَّهِ فقالَ : أیُّها النّاسُ ، انْصَرِفوا فَقَد عَصَمَنیَ اللّه ُ
پیامبر صلى الله علیه و آله همیشه محافظت مى شد، تا آن که آیه «و خداوند تو را از مردم حفظ مى کند» نازل شد و پیامبر سرش را از چادر بیرون کرد و فرمود : اى مردم! بروید، خداوند، خود، محافظت مرا به عهده گرفت.
اجل، بهترین نگهبان است
امام على علیه السلام ـ وقتى به ایشان عرض شد : از شما محافظت نکنیم ؟ ـ فرمود :
حَرَسُ امْرِىً أجَلُهُ .
اجلِ هر انسانى، او را محافظت مى کند .
امام صادق علیه السلام :
کانَ لعلیٍّ علیه السلام غُلامٌ اسْمُهُ قَنَبرٌ، و کانَ یُحِبُّ علیّا علیه السلام حُبّا شدیدا ، فإذا خَرَج علیٌّ علیه السلام خَرَج على أثَرِهِ بالسَّیفِ ، فرَآهُ ذاتَ لَیلهٍ فقالَ : یا قَنبرُ ، ما لَکَ ؟ قالَ : جِئْتُ لأمْشی خَلْفَکَ ، فإنَّ النّاسَ کما تَراهُم یا أمیرَ المؤمنینَ ، فخِفْتُ علَیکَ ! قالَ: وَیْحَکَ ، أ مِنْ أهلِ السّماءِ تَحْرِسُنی أمْ مِن أهلِ الأرضِ؟! قالَ : لا ، بَل مِن أهلِ الأرضِ ، قالَ : إنَّ أهلَ الأرضِ لا یَسْتطیعونَ لی شَیئا إلاّ بإذْنِ اللّه ِ عزّ و جلّ مِن السّماءِ فارْجِعْ ، فرَجَعَ .
على علیه السلام غلامى داشت به نام قنبر، که ایشان را بسیار دوست مى داشت. هرگاه على علیه السلام بیرون مى رفت قنبر با شمشیر خود در پى آن حضرت روانه مى شد. شبى قنبر را دید . فرمود : چه مى خواهى قنبر؟ عرض کرد : آمده ام که پشت سر شما حرکت کنم . اى امیر مؤمنان! مردم را که مى شناسى ! من بر جان شما بیمناکم . حضرت فرمود : واى بر تو ! آیا از اهل آسمان مرا محافظت مى کنى یا از اهل زمین ؟! عرض کرد : از اهل زمین . فرمود : مردم روى زمین نمى توانند به من آسیبى برسانند، مگر آن که اذن خداوند عزّ و جلّ از آسمان در رسد، پس تو برگرد . و قنبر بازگشت .
التوحید ـ به نقل از ابو حیّان تیمى از پدرش ـ :
بَیْنا علیُّ بنُ أبی طالبٍ علیه السلام یُعَبّئُ الکَتائبَ یَومَ صِفّینَ ، و مُعاویهُ مُسْتَقبِلُهُ على فَرَسٍ لَهُ یَتَأکّلُ تَحْتَهُ تَأکُّلاً ، و علیٌّ علیه السلام على فَرَسِ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله المُرْتَجِزِ و بِیَدِهِ حَرْبَهُ رسولِ اللّه ِ صلى الله علیه و آله و هُو مُتَقَلِّدٌ سَیفَهُ ذو الفَقارِ ، فقالَ رجُلٌ من أصحابهِ : احْتَرِسْ یا أمیرَ المؤمنینَ ! فإنّا نَخْشى أنْ یَغْتالَکَ هذا المَلعونُ ، فقالَ علیه السلام : لَئنْ قُلتَ ذاکَ إنَّهُ غَیرُ مأمونٍ على دِینهِ ، و إنَّهُ لأشْقى القاسِطینَ و ألْعَنُ الخارِجینَ على الأئمّهِ المُهْتَدینَ، و لکـنْ کَفـى بالأجَلِ حارِسا . لَیس أحَدٌ مِن النّاسِ إلاّ و مَعهُ مَلائکَهٌ حَفَظَهٌ یَحْفَظونَهُ ··· و کذلکَ أنا ، إذا حانَ أجَلی انْبَعَثَ أشْقاها فخَضَّبَ هذهِ مِن هذا ـ و أشارَ إلى لِحْیَتِهِ و رَأسِهِ ـ
در روز جنگ صفین على بن ابى طالب علیه السلام مشغول آرایش دادن گردانهاى خود بود . معاویه رو به روى آن حضرت بر اسب خود سوار بود و على علیه السلام سوار بر اسب رسول خدا صلى الله علیه و آله رجز مى خواند و زوبین رسول خدا صلى الله علیه و آله را در دست داشت و شمشیرش ذو الفقار را حمایل کرده بود. یکى از یارانش عرض کرد : مواظب باش اى امیر المؤمنین ! مى ترسیم این ملعون، بى خبر به تو حمله کند . حضرت فرمود : درست است که او پایبند دینش نیست و شقى ترین ستمگران و ملعونترین یاغیان بر امامان رهیافته است، اما اجل بهترین نگهبان است . هر انسانى دو فرشته نگهبان دارد، که از او محافظت مى کنند ··· من نیز چنینم . هرگاه اجلم فرا رسد ، شقى ترین اشقیا محاسنم را از خون سرم رنگین خواهد کرد.
کنز العمال ـ به نقل از یعلى بن مرّه ـ :
کانَ علیٌّ یَخرُجُ باللَّیل إلى المَسجِدِ یُصلّی تَطَوُّعا ، فجِئْنا نَحْرِسُهُ ، فلَمّا فَرَغَ أتانا فقالَ : ما یُجْلِسُکُم ؟ قُلنا : نَحْرِسُکَ ، فقالَ : أ مِن أهلِ السَّماءِ تَحْرِسونَ ، أمْ مِن أهلِ الأرضِ؟قُلنا : بَلْ مِن أهلِ الأرضِ . قالَ : إنَّهُ لا یکونُ فی الأرضِ شیءٌ حتّى یُقْضى فی السَّماءِ ، و لَیس من أحَدٍ إلاّ و قد وُکِّلَ به مَلَکانِ یَدْفَعانِ عَنهُ و یَکْلآنِهِ حتّى یَجیءَ قَدَرُهُ ، فإذا جاءَ قَدَرُهُ خَلَّیا بَیْنَهُ و بَینَ قَدَرِهِ . و إنَّ علَیَّ مِن اللّه ِ جُنّهً حَصینَهً ، فإذا جاءَ أجَلی کُشِفَ عنّی . و إنَّهُ لا یَجِدُ طَعْمَ الإیمانِ حتّى یَعْلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم یَکُنْ لِیُخْطئَهُ ، و ما أخْطأهُ لَم یَکُنْ لِیُصیبَهُ .
على علیه السلام شبها براى خواندن نماز نافله به مسجد مى رفت. ما براى محافظت از او رفتیم . وقتى نمازش را تمام کرد، نزد ما آمد و فرمود : چرا این جا نشسته اید ؟ گفتیم : براى محافظت از شما . فرمود : آیا از اهل آسمان مرا محافظت مى کنید یا از اهل زمین ؟ عرض کردیم : از مردمان روى زمین . فرمود : در زمین هیچ اتفاقى نیفتد، مگر آن که در آسمان مقدّر شود . بر هر انسانى دو فرشته گمارده شده که از او دفاع و محافظت کنند، تا آن که تقدیرش فرا رسد. و چون تقدیرش فرا رسید، او را با آن تنها گذارند . مرا از جانب خداوند سپرى استوار است و چون اجلم فرا رسد، آن سپر کنار رود . [بدانید] هیچ کس طعم ایمان را نچشد، مگر آن که بداند که آنچه به او رسیده نمى توانست نرسد و آنچه به او نرسیده نمى توانست برسد .
میزان الحکمه، جلد سوم.