معنای اوّل غریب
«قدر ناشناخته بودن» یکی از معانی رایج غربت است. اگر معرفتی که شایسته و بایسته ی شخصی است، وجود نداشته باشد، او را می توان غریب دانست. به عنوان مثال، اگر مردم با پزشک ماهری زندگی کنند ولی او را نشناخته، به کمالات و تخصّص و ایمان او آگاه نباشند و او را یک فرد بی سواد و عامی بدانند، او در میان آنها «غریب» است. از طرفی ممکن است مردم به تخصّص و تعهّد او آگاه شوند، ولی قدر او را نشناسند و قلباً به او اعتقاد نداشته باشند و در مقابل، به پزشکان دیگری که چنان تعهّد و تخصّصی ندارند، معتقد باشند. در این صورت باز هم این پزشک «غریب» مانده است.
به همین ترتیب اگر یک واسطه ی خیر شناخته نشود و مردم ندانند که نعمت ها و برکات از جانب چه کسی به آنها رسیده است، به سبب این نادانی، شکر نعمت او را چنانکه شایسته است، ادا نمی کنند و لذا او غریب می ماند.
از طرف دیگر اگر ولیّ نعمت شناخته شود، ولی به خاطر بی توجّهی یا به عمد، از او قدرشناسی لازم نشود، کفران نعمت صورت گرفته و این کفران نعمت به نوعی دیگر، به غربت او می انجامد.
وجه اشتراک این دو حالت، عدم شکرگزاری قلبی نسبت به نعمت مورد نظر است. در حالت اوّل، عدم شناخت نعمت و در حالت دوم، قدر ناشناسی از آن، سبب کفران نعمت می شود. به هر حال، آن اعتقاد و باور قلبی که شایسته ی یک نعمت است، نسبت به آن وجود ندارد و همین معنی را می توانیم به مکفور بودن قلبی و در نتیجه غریب ماندن تعبیر کنیم.
قدر ناشناخته بودن امام عصر علیه السّلام
وقتی تعبیر قدر ناشناخته و غریب برای امام عصر علیه السّلام به کار می رود، شاید تصوّر شود که مطرح کنندگان این بحث در بیان خویش مبالغه و اغراق می کنند و یا گمان رود این ادّعا صرفاً بر پایه ی احساسات و عواطف است و جنبه ی عقلانی ندارد. در حالی که مسأله ی غربت امام، امری مستدلّ و روشن است که همگان باید واقعاً به آن متذکّر شوند و حقیقت آن را دریابند.
نعمت حضرت ولیّ عصر علیه السّلام یک نعمت عام و فراگیر است و همه ی خلائق را در برمی گیرد. چون همه ی موجودات از نعمت وجود ایشان بهره مند می شوند، بنابراین شکر نعمت وجود امام زمان علیه السّلام باید به گستردگی خود این نعمت، فراگیر باشد. در حالی که در حال حاضر بر روی کره ی زمین، اکثر مردم اصلاً امام زمان علیه السّلام را نمی شناسند؛ یعنی نمی دانند میزبان و ولیّ نعمت آنها کیست؛ بر سر سفره ی او نشسته اند و نان و نمک ایشان را می خورند، امّا هیچ گونه شکرگزاری نسبت به ایشان انجام نمی دهند؛ چون اصلاً نعمت وجود ایشان را نمی شناسند تا ضرورت شکر آن را بدانند. این افراد جاهل چه در جهل خویش مقصّر باشند یا نباشند، به هر حال حضرت مهدی علیه السّلام نزد ایشان مکفور و غریب هستند.
غربت امام زمان علیه السّلام در بین عدّه ی دیگری مشهودتر و ناگوارتر است. این عدّه اقلّیّتی هستند که خدای منّان امام زمان علیه السّلام را به آنان شناسانده است و آنها می دانند که آن حضرت، حجّت خداست و به آن اذعان دارند؛ لذا در زمره ی شیعیان قرار می گیرند ولی قلباً قدرشناس حضرتش نیستند.
این معنا از غربت امام، دقیقاً به مشکور نبودن (مکفور بودن) ایشان برمی گردد. کسانی که این چنین امام خویش را قدر ناشناخته رها کرده اند، شایسته ی سرزنش هستند؛ چرا که از روی اختیار، نسبت به قدردانی از این نعمت، کوتاهی کرده اند.
متأسّفانه، بسیاری از شیعیان، خود را از نخستین مرتبه ی معرفت، یعنی معرفت به اسم هم محروم ساخته اند. اینان حتّی خصوصیّات ظاهری امامشان را هم نمی دانند. مثلاً از سال و محلّ تولد ایشان بی خبر هستند و از این بابت هیچ گونه احساس ناراحتی و شرمندگی هم نمی کنند. در حالی که بعضی از این افراد، گاهی برای آشنایی با هنرپیشگان یا ورزشکاران کشورهای خارجی، وقت زیادی صرف می کنند و با علاقه به دنبال کسب آگاهی بیشتر درباره ی آنها هستند. گاهی این افراد کوچک ترین تمایلی در جهت شناخت امامشان از خود نشان نمی دهند. این بی توجّهی ها، چیزی جز قدرناشناسی قلبی را نشان نمی دهد.
به راستی این ولیّ نعمت چقدر غریب است که حتّی دوستدارانش این حدّاقل توجّه را به مبذول نمی دارند!
ناشناخته بودن صفات امام عصر علیه السّلام
غربت امام عصر علیه السّلام از جهت عدم معرفت به وصف، بارزتر است. کسانی که از معرفت و مشخصات ظاهری حضرتش غفلت می کنند، معمولاً افراد عالمی هستند؛ امّا متأسّفانه در معرفت به وصف، غالباً خواص، دچار کاستی می شوند که زیر مجموعه ای از اقلّیّت شیعیان هستند. اینان افراد درس خوانده ای هستند که می توانند دیگران را هم تحت تأثیر خود قرار دهند. محروم بودن این عدّه از معرفت صحیح امام عصر علیه السّلام زمینه ساز انحرافات بی شماری در اصل دینداری خودشان و دیگران می باشد. هر چند بیان این انحرافات، دل های شیعیان عارف به حقّ امام زمان علیه السّلام را به درد می آورد، ولی از آن جا که غربت حضرتش را به خوبی به تصویر می کشد، با طلب عفو و بخشش از ساحت مقدّس حضرتش و دوستان مخلص ایشان، به برخی از این طرز تفکّرها اشاره می کنیم:
الف) امامت:
اصلی ترین خصوصیّت امام عصر علیه السّلام، یعنی مسأله امامت، نخستین هدف حمله ی برخی افراد ناآگاه است. برخی از کسانی که خود را روشنفکر می نامند، امامت را صرفاً یک امر تاریخی می دانند برای آن ارزش اعتقادی قائل نیستند. اینان مذاهب مختلف اسلامی را نوعی خط کشی حزبی و حقوقی نامیده و مدّعی شده اند که مکاتب اهل سنّت در کنار مذهب به حقّ شیعه، مجموعاً اسلام حقیقی را تشکیل می دهند! پس هر کدام مجاز هستند به فقه خود عمل کنند. بنابراین، نباید شیعه را مؤمن و منکرین امامت و ولایت ائمّه را کافر دانست!
اینان، اصلاً معنی و اهمّیّت امامت را نفهمیده اند و ائمّه ی اطهار علیهم السّلام را نشناخته اند و لذا اظهارنظر کرده اند که در اسلام هیچ کس غیر از پیامبر صلی اللّه علیه وآله و سلّم وجود ندارد که انکار شخصیّت و مقام او موجب کفر شود؛ ولی می دانیم که انکار امامت به منزله ی انکار توحید و عین کفر است (1) و با توجّه به این روایت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم می توان به این نکته ی مهم پی برد:
هر کس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است. (2)
بنابراین بدون معرفت امام زمان علیه السّلام نمی توان از گمراهی جاهلیّت (عدم شناخت خدا و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم) خارج شد. یعنی بدون قبول امامت امام علیه السّلام، انسان از ورطه شرک و کفر نجات نمی یابد.
ب) ولایت:
نشناختن صحیح مسأله ولایت ائمّه علیهم السّلام و نداشتن درک درست از «خاتمیّت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم» باعث شده که برخی افراد ناآگاه، ختم نبوّت را به معنای پایان یافتن ولایت تشریعی بدانند و مدّعی شوند هیچ کس بعد از پیامبر خاتم صلی اللّه علیه و آله و سلّم دارای ولایت تشریعی بر دیگران نیست. اینان ختم نبوّت را با ختم ولایت مساوی دانسته اند در حالی که این دو، معانی کاملاً متفاوتی دارند.
نبی به کسی اطلاق می شود که خداوند وحی شریعت را به سوی او ارسال فرموده است. و «خاتمیّت» به معنای این است که بعد از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلّم هیچ کس مخاطب وحی شریعت قرار نمی گیرد.
امّا ولایت به معنای «اولی به تصرّف» بود نسبت به دیگران است و نشان دهنده ی صاحب اختیار بودن ولیّ خداست در امور کسانی که بر آنها ولایت دارد. خداوند متعال در قرآن به طور مکرّر، امر ولایت ائمّه علیهم السّلام را تثبیت فرموده است. به عنوان مثال در سوره مائده می فرماید:
«انما ولیّکم اللّه و رسوله والّذین امنوا الّذین یقیمون الصّلاه و یؤتون الزّکاه و هم راکعون» (3)
ولیّ شما، تنها خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان (به خدا) آورده اند؛ آنها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع خود صدقه می دهند.
تردیدی نیست که آیه هنگامی نازل شد که امیرالمؤمنین علیه السّلام انگشتر خویش را در حال رکوع به فقیری بخشیدند. در این آیه خداوند همان ولایت پیامبر صلی اللّه علیه وآله و سلّم برای امیرالمؤمنین علیه السّلام و سپس سایر امامان علیهم السّلام اثبات فرموده است.
پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم به فرمان الهی با بیانات مختلفی در طول رسالت خویش به امر ولایت ائمّه تصریح فرموده اند. اگر خاتمیّت به معنای ختم ولایت و سرپرستی بود، هرگز این همه تأکید بر ولایت ائمّه ی اطهار علیهم السّلام صورت نمی گرفت.
دلایل اثبات ولایت اهل بیت علیهم السّلام بسیار است و ما در این جا در صدد اثبات آن نیستم. هدف، به تصویر کشیدن غربت امام بود و روشن ترین دلیل بر اثبات غربت امام همین است که حتّی در میان دوستداران امام، افرادی هستند که منکر بارزترین صفت امام یعنی «ولایت» ایشان می باشند.
ج) عصمت:
وصف دیگر امام که مورد هجوم دشمنان مغرض و دوستان نادان واقع شده، کمال «عصمت» است. از نظر شیعه، عصمت امام به معنای مصونیت ایشان از هر گونه خطا و لغزش، عمدی و سهوی، کوچک و بزرگ، در نیّت و قول و عمل می باشد. البتّه امام به خودی خود از خطا محفوظ نیست، بلکه خداوند متعال به لطف خود، ایشان را از هرگونه اشتباهی مصون داشته است. در تعالیم اهل بیت علیهم السّلام به مواردی بر می خوریم که اکتسابی و ذاتی بودن عصمت را مردود دانسته اند و آن را به خدا نسبت داده اند؛ یعنی در عین تأکید بر وجود این کمال، آن را وهبی شمرده اند.
امّا برخی این گونه بیانات را به انکار اصل عصمت ائمّه علیهم السّلام حمل کرده اند. یکی از این موارد خطبه ای از امیرالمؤمنین علیه السّلام است که می فرمایند:
از سخن حقّ گفتن و مشورت دادن در مورد عدل خود داری نکنید، چون من به خودم (به خودی خود) بالاتر از این نیستم که خطا کنم (با نظر به ذات خودم ممکن است به خطا افتم) و (به خودی خود) از اشتباه در عمل خود در امان نیستم مگر این که خداوند آن چه را نسبت به من املک است از من کفایت کند، زیرا خدایی که جز او خدایی نیست، مالک و صاحب اختیار من و شما است. (4)
حضرت تصریح فرموده اند که مصونیت از خطا از عهده ی من خارج است، اما خداوند که در همه ی کمالات من از خودم مالک تر است، اگر بخواهد، مرا در عصمت نیز کفایت می کند. این خواست خدا با توجّه به ادلّه ی صریحی که درباره ی عصمت امام وجود دارد، محقّق است. (5)
کاملاً مشخص است که امام در این خطبه، اکتسابی بودن عصمت را رد کرده و آن را فضل و انعام الهی شمرده اند، امّا معصوم بودن خویش را نفی نفرموده اند.
متأسّفانه بعضی افراد نادان یا مغرض با حذف قسمت دوم فرمایش امیرالمؤمنین علیه السّلام، ادّعا کرده اند که حضرت در این فرمایش صریحاً اعتراف به معصوم نبودن خود کرده اند!
عین کلام امیر المؤمنان علیه السّلام چنین است:
«فانی لست فی نفسی بفوق أن أخطی و لا آمن ذلک من فعلی، الّا أن یکفی اللّه من نفسی ما هو أملک به منّی. »
اینان از قسمت «الّا أن یکفی…. » چشم پوشی کرده و عبارت را به صورت ناقص ترجمه کرده اند. درست مانند این که کسی نفس توحید را به استناد کلمه ی «لا اله» به قرآن نسبت دهد و «الّا اللّه» را از دنباله ی آن حذف کند! این چیزی جز تحریف کلام خدا و فرمایش حضرت امیر علیه السّلام نیست.
چنین انحرافی در مورد کمال عصمت امام علیه السّلام متأسّفانه از طرف بعضی مدّعیان تشیّع دیده می شود که نشان دهنده ی اوج غربت امام علیه السّلام است.
د) نصّ بر امامت:
یکی از اساسی ترین پایه های امامت، مسأله ی نصّ بر امامان علیهم السّلام است. اصلی ترین تفاوت دین الهی (تشیّع) با دیگر مکاتب در این است که شیعه، امام را حجّت الهی می داند و قائل به نصب او از طرف خدای عزّوجل است. ولی دیگر مدّعیان مسلمانی از این واقعیّت سرباز زده، امامت را امری انتخابی توسّط بشر می شمارند.
متأسّفانه عدّه ای از کسانی که ادّعای تشیّع دارند، با فرقه های دیگر همنوا شده و ضرورت نصّ بر امامان را زیر سؤال برده اند. کار این گروه به جایی رسیده که در معنای پیام روز غدیر خم نیز با وجود تواتر لفظی و معنوی آن و وضوح معنای آن، تشکیک کرده و مدّعی شده اند که هر چند پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم در روز غدیر خمّ فرموده اند:
«من کنت مولاه فهذا، علیّ مولاه. » (6)
کسی که من مولای او هستم این علی هم مولای اوست.
امّا منظور رسول خدا از این کلام، صرفاً معرّفی بوده نه نصب؛ و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم در آن روز تاریخی، امیرالمؤمنین علیه السّلام را برای امامت و خلافت فقط معرّفی فرموده اند و بیان کرده اند که ایشان برای امر خلافت مناسب هستند و این صلاحیّت را دارند که زعامت جامعه را بر عهده گیرند امّا حکمی از جانب خدا برای تعیین وحی خود ابلاغ نکرده اند.
به عبارت دیگر، پیامبر راه انتخاب دموکراتیک را پیش گرفتند و کاندیدای مورد نظر خود را به مردم معرّفی کردند تا اگر او رأی اکثریت را به دست آورد، به عنوان خلیفه و جانشین ایشان باشد.
به تعبیر یکی از مدّعیان تشیّع: «در روز غدیر، پیامبر فقط رأی خود را در مورد جانشین خود به صندوق انداختند! » نتیجه ی این سخن آن است که اطاعت و قبول مقام امامت و ولایت ائمّه واجب نیست و بستگی به انتخاب و صلاحدید مردم دارد. چنین برخوردی با این پیام روشن، چیزی جز ضایع کردن اساسی ترین حقّ اهل بیت علیهم السّلام نیست و از بارزترین موارد کفران نعمت امام علیه السّلام به حساب می آید.
پی نوشت :
1. «و من جحدکم کافر» (زیارت جامعه مروی از امام هادی علیه السّلام؛ بحارالانوار: ج 102 ص 103).
2. ینابیع الودّه: قندوزی، باب 29 ص 137.
3. سوره ی مائده آیه ی 55.
4. نهج البلاغه ، ترجمه ی فیض الااسلام ؛ خطبه ی 207.
5. مانند آیه ی تطهیر: سوره ی احزاب آیه ی 33.
6. منابع این حدیث شریف در کتاب فضائل الخمسه فی الصّحاح السّته: ج 1 ص 399 تا 431 از منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است.
منبع:کتاب آشنای غریب