نویسنده:احمد ترابى
اکنون امام باقر (ع) در زمانى که افزون بر نیم قرن از رحلت رسول اکرم (ص) گذشته و تنشهاى فکرى و عقیدتى، شدت بیشترى یافته است، مجال مىیابد تا با تشکیل حوزه عظیم درسى به تصحیح اندیشهها بپردازد.
مبارزه با اندیشه خوارج
خوارج گر چه پس از جنگ نهروان به شدت تضعیف شدند، ولى با گذشت زمان به تجدید قوا پرداخته و هوا دارانى یافته و بعدها به شورشها و حرکتهاى اجتماعى دامن زدند.
یکى از میدانهاى رویارویى امام باقر (ع) با اندیشههاى منحرف، موضعگیریها و روشنگریهاى آن حضرت در رویارویى با عقاید و مشى خوارج بود.
امام باقر (ع) در برخى از تعالیم خود مىفرمود: به این گروه مارقه (1) باید گفت: چرا از على (ع) جدا شدید، با این که شما مدتها سر در فرمان او داشتید و در رکابش جنگیدید و نصرت و یارى وى زمینه تقرب شما را به خداوند، فراهم مىآورد.
آنها خواهند گفت: امیر المؤمنین (ع) در دین خدا حکم کرده است (یعنى در جنگ با معاویه حکمیت را پذیرفته است در حالى که نمىبایست شرعا حکمیت را بپذیرد) .
به آنان باید گفت: خداوند در شریعت پیامبر حکمیت را پذیرفته و آن را به دو مرد از بندگانش وانهاده است.آنجا که فرموده: فابعثوا حکما من اهله و حکما من اهلها ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما (2)
هر گاه میان زن و شوهر اختلافى رخ نمود که احتمال دارد به جدایى منتهى شود، به انگیزه ایجاد سازش و همدلى میان آنها، یک مرد از جانب شوهر و یک مرد از جانب زن به عنوان حکم فرستاده شوند تا اگر بناى اصلاح باشد، خدا آنان را توفیق عطا کند.
از سوى دیگر، رسول خدا (صلی الله علیه واله) در جریان بنى قریظه براى حکمیت، سعد بن معاذ را برگزید و او به آن چه مورد امضا و پذیرش خداوند بود، حکم کرد.
به خوارج باید گفت: آیا شما نمىدانید که وقتى امیر المؤمنین (ع) حکمیت را پذیرفت به افرادى که حکمیت بر عهده آنان نهاده شده بود فرمان داد تا بر اساس قرآن حکم کنند و از حکم خداوند فراتر نروند و شرط کرد که اگر حکم آنان خلاف قرآن باشد، آن را نخواهد پذیرفت؟ زمانى که کار حکمیت علیه على (ع) تمام شد، برخى به آن حضرت گفتند: کسى را بر خود حکم ساختى که علیه تو حکم کرد!
امیر المؤمنین (ع) در پاسخ گفت: من به حکمیت کتاب خدا تن دادم، نه به حکمیت یک فرد تا نظر شخصى خودش را اعمال کند. اکنون باید به خوارج گفت که در کجاى این حکمیت، انحراف از حکم قرآن دیده مىشود! با این که آن حضرت بصراحت اعلام کرد که: حکم مخالفت قرآن را رد مىکند. (3)
در روایتى دیگر آمده است: فردى از خوارج مدعى بود که على (ع) در جنگ نهروان به خاطر کشتن خوارج، گرفتار ظلم شده است. وى مىگفت اگر بدانم که در پهنه زمین کسى هست که براى من ظالم نبودن على (ع) را ثابت کند به سویش خواهم شتافت.به او گفتند که از میان فرزندان على (ع) شخصى چون ابو جعفر، محمد بن على مىتواند تو را پاسخ دهد. وى که از سردمداران خوارج بود، گروهى از بزرگان یارانش را گرد آورد و به حضور امام باقر (ع) رسید. به امام باقر (ع) گفته شد اینان براى مناظره آمدهاند.حضرت فرمود اکنون بازگردند و فردا بیایند. فرداى آن روز، امام باقر (ع) فرزندان مهاجر و انصار را گرد آورد و گروه خوارج نیز حضور یافتند.
امام باقر (ع) با حمد و ستایش خداوند، سخن آغاز کرد و پس از شهادت بهوحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم (ص) فرمود: سپاس خداى را که با اعطاى نبوت به پیامبر اکرم، ما خاندان را کرامت بخشید و ولایت خویش را به ما اختصاص داد.اى فرزندان مهاجر و انصار! در میان شما هر کس فضیلتى از امیر المؤمنین على (ع) مىداند، بر جاى ایستد و آن را بازگوید. حاضران هر یک ایستادند و در فضیلت على (ع) سخنها ایراد کردند. با این زمینه و فضایى که امام باقر (ع) پدید آورد آن مرد که بزرگ خوارج آن محفل بشمار مىآمد، از جاى برخاست و گفت:
من فضایل و ارزشهاى على (ع) را بیش از این جمع آگاهم و روایتهاى فزونترى را مى دانم، ولى اینها مربوط به زمانى است که على (ع) هنوز حکمیت را نپذیرفته، با پذیرش حکمیت کافر نشده بود.
سخن در فضایل على (ع) به حدیث خیبر رسید، آنجا که پیامبر (ص) فرمود: «لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرارا غیر فرار، لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه.»
فردا، پرچم را به فردى خواهم سپرد که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست دارند.بر دشمن هماره مىتازد و هرگز از میدان نبرد نمىگریزد، او از رزم باز نمىگردد مگر با پیروزى و فتح خیبر.
در این هنگام امام باقر (ع) رو به جانب آن مرد کرد و فرمود: درباره این حدیث چه مىگویى؟
خارجى گفت: این حدیث حق است و شکى هم در آن نیست، ولى کفر پس از این مرحله پدید آمد .
امام باقر (ع) فرمود: آیا آن روز که خداوند على را دوست مىداشت، مىدانست که او در آینده اهل نهروان را خواهد کشت یا نمىدانست؟
مرد گفت: اگر بگویم خدا نمىدانست، کافر شدهام، پس ناگزیر باید اقرار کنم که خداوند مىدانسته است.
امام باقر (ع) فرمود: آیا محبت خدا به على (ع) از آن جهت بوده که وى در خط اطاعت خدا حرکت مىکرده یا به خاطر عصیان و نافرمانى بوده است!
مرد گفت: بدیهى است که دوستى خداوند نسبت به امیر المؤمنین على (ع) ازجهت اطاعت و بندگى وى بوده است نه عصیان و نافرمانى. (در نتیجه محبت خداوند به على (ع) بیانگر این است که على (ع) تا پایان عمر در راه اطاعت خدا گام نهاده و هرگز از مسیر رضاى او بیرون نرفته است و آنچه کرده وظیفه الهى او بوده است).
سخن که به اینجا رسید، امام باقر (ع) رو به آن مرد کرده و فرمود: اکنون تو در میدان مناظره مغلوب شدى، از جاى برخیز و مجلس را ترک کن. مرد از جاى برخاست و آیهاى از قرآن را که بیانگر آشکار گشتن حق براى او بود زمزمه مىکرد و اظهار داشت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته» (4) .
مبارزه با توهمات قدریه و جبریه
از جمله مسایل بحث انگیز معارف اسلامى که از دیر زمان، ذهن اندیشه وران و حتى عامیان را به پرسشهاى مختلف بر مىانگیخته، مسأله جبر و اختیار است.
در قرآن که محور تعالیم اسلامى است از یک سو حاکمیت مطلق الهى بر تمامى ابعاد و زوایاى هستى به انسان یادآورى شده است، و از سوى دیگر اعمال و موضعگیرى آدمیان در صحنه زندگى و در میدان کفر و ایمان، عمل خود آنان بشمار آمده است.
در برخى آیات مىخوانیم: ما شاء الله لا قوه الا بالله (5) خواست، خواست خداست و نیرویى جز به اتکاى خدا وجود ندارد.
و ما تشاؤون إلا ان یشاء الله… (6) شما چیزى را نمىخواهید مگر این که خداوند بخواهد.
تضل بها من تشاء و تهدى بها من تشاء (7) خداوند آن کس را که بخواهد به وسیله آیات قرآن گمراه مىسازد و هر آن کس را که بخواهد هدایت مىکند.
و از سوى دیگر در بعضى از آیات مىخوانیم:
و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم… (8) هر ناگوارى که به شما برسد، نتیجه دستاوردهاى خود شماست.
و لتجزى کل نفس بما کسبت و هم لا یظلمون (9) هر فردى به وسیله آن چه خود کسب کرده و انجام داده است مجازات مىشود و آدمیان مورد ستم واقع نخواهند شد.
و لا تزر وازره اخرى (10) در نظام داورى حق، هیچ کس سنگینى بار دیگرى را بر دوش نمىکشد.
هر یک از این دو دسته آیات، بیانگر بعدى از معرفت جامع دینى است، و نظر به تبیین حقیقتى خاص دارد و در صورتى که جایگاه هر یک از این آیات شناخته نشود، مثلا یک دسته مورد توجه قرار گیرد و دسته دیگر نادیده انگاشته شده، یا توجیه و تأویل شود، معرفت دینى به انحراف مىگراید، چنان که در صدر اسلام، دور ماندگان از مکتب اهل بیت (ع) به دلیل عدم آشنایى کامل با منطق وحى و عدم تسلط بر مجموعه آیات قرآن و ناآگاهى از شیوه جمع میان پیامهاى آن، گرفتار افراط و تفریط شدند، گروهى به جبر گراییدند و دستهاى به تفویض کامل!
این جریانهاى فکرى هر چند در عصر امام صادق (ع) اوج بیشترى یافت، ولى خیزشهاى آن در عصر امام باقر (ع) نمایان شد.
امام باقر (ع) در رد نظریه جبر مطلق و اختیار مطلق مىفرمود:
لطف و رحمت الهى به خلق، بیش از آن است که آنان را به انجام گناهان مجبور سازد، و سپس ایشان را به خاطر کارهایى که به اجبار انجام دادهاند عذاب کند! از سوى دیگر خداوند قاهرتر و نیرومندتر از آن است که چیزى را اراده کند و تحقق نیابد.
از آن حضرت سؤال شد که مگر میان جبر و اختیار، جایگاه سومى وجود دارد؟ امام باقر (ع) فرمود: آرى میان جبر و اختیار مجالسى گستردهتر از فضاى آسمانها و زمین هست. (11)
راوى حدیث همانند این بیان را به امام صادق (ع) نیز نسبت داده است.
موضعگیرى علیه دروغپردازان و غالیان
ضعف فرهنگ جامعه، همواره دو نتیجه تلخ را به همراه دارد: افراط یا تفریط! این دو آفت در حکومت امویان و مروانیان، جامعه را بشدت رنج مىداد.
برخى از مردم تحت تأثیر محیط و شگردهاى تبلیغى دستگاه حکومتى، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفتند که به ایشان توهین کرده و ناسزا مىگفتند.و در مقابل، گروه دیگرى از مردم به انگیزه موضعگیرى علیه حکومت و یا انگیزههاى دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (ع)، تا بدان جا افراط مىکردند که ائمه معصومین (ع) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه مىپرداختند .
با توجه به امکانات محدودى که در اختیار امامان (ع) قرار داشت، آنان براى ارتباط با شیعیان و تبیین مواضع حق براى ایشان، دشواریهاى مهمى داشتند و عناصر فرصت طلب از این خلأ در جهت منافع شخصى خود سود جسته، شیفتگان خاندان رسالت را با روایات ساختگى و دروغ به انحراف مىکشاندند.
در روایتى از امام صادق (ع) هفت تن به عنوان عناصر فرصت طلب و دروغپرداز معرفى شدهاند :
1 ـ مغیره بن سعید 2 ـ بیان 3 ـ صائد 4 ـ حمزه بن عماره بربرى 5 ـ حارث شامى 6 ـ عبد الله بن عمر و بن حارث 7 ـ ابو الخطاب. (12) در روایتى دیگر از امام ابو الحسن الرضا (ع) آمده است: «بیان» ، بر على بن الحسین (ع) دروغ مىبست و خداوند حرارت آهن را به او چشانید و کشته شد.مغیره بن سعید بر امام باقر (ع) دروغ مىبست، او نیز کشته شد و به کیفر رسید و… (13)
هشام بن حکم از امام صادق (ع) نقل کرده است:
مغیره بن سعید از روى عمد و غرض ورزى بر پدرم (امام باقر علیه السلام) دروغ مىبست.یاران مغیره در جمع اصحاب امام باقر (ع) مىآمدند و نوشتهها و روایات را از ایشان مىگرفتند و به مغیره مىرساندند، و او در لابلاى آن نوشتهها مطالب کفر آمیز و باطل را مىافزود و به امام باقر (ع) نسبت مىداد و آنان را امر مىکرد تا آن مطالب را به عنوان آراى امام در میان شیعه رواج دهند.پس آن چه از مطالب آمیخته به غلو در روایات امام باقر دیده شود، افزودههاى مغیره بن سعید است. (14)
امام باقر (ع) از وجود چنین عناصر نا سالمى، کاملا آگاهى داشت و در هر فرصت به افشاى چهره آنان و انکار بافتههاى ایشان مىپرداخت.
وى درباره مغیره مىفرمود: آیا مىدانید مغیره مانند کیست؟ مغیره مانند بلعم است که خداوند در حق وى فرمود: الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین (15) ما آیات خود را به او عطا کردیم ولى او به عصیان گرایید و پیرو شیطان گشت و در زمره گمراهان جهان قرار گرفت. (16)
از این روایت استفاده مىشود که مغیره در آغاز گمراه نبوده، بلکه در جمع شیعه جایگاهى ارزشمند داشته، ولى در مراحل بعد گرفتار کجروى و غلو شده و فرقه مغیریه را بنیان نهاده است.
مغیره بن سعید، درباره خداوند قائل به تجسیم بود و سخنان غلو آمیز درباره على (ع) مىگفت . (17) درباره او گفته اند که بعد از وفات امام باقر (ع)، مدعى امامت شد و بعدها ادعاى نبوت نیز کرد. (18) «بیان» از دیگر چهرههاى افراطگر و غالى است.
درباره وى گفتهاند که به الوهیت على بن ابى طالب (ع) و حسن بن على (ع) و حسین بن على (ع) و محمد بن حنفیه و سپس ابو هاشم (فرزند محمد بن حنفیه) قائل بوده، و خود را مصداق آیه هذا بیان للناس مىدانسته است. (19)
او تا بدان جا به انحراف گراییده که براى خویش مدعى نبوت و رسالت نیز شده است. (20)
امام باقر (ع) درباره او فرمود: «خداوند لعنت کند بیان تبان (21) را، زیرا وى بر پدرم (على بن الحسین، زین العابدین علیه السلام) دروغ مىبست. من شهادت مىدهم که پدرم (على بن الحسین) بنده صالح خدا بود. (22)
در روایتى دیگر از امام باقر (ع) این سخن نقل شده است: خداوندا! من از مغیره بن سعید و بیان به درگاه تو تبرى مىجویم. (23)
حمزه بن عماره بربرى، از دیگر منحرفانى است که تحت لواى اعتقاد به امامت على (ع) و ائمه، به تحریف اندیشهها پرداخته است.
او از اهل مدینه بود و محمد بن حنفیه را تا مرتبه الوهیت بالا برد، و گروهى از مردم مدینه و کوفه پیرو او شدند.امام باقر (ع) از او تبرى جسته و وى را لعنت کرده است. (24)
ابو منصور عجلى، افراطگر و منحرف دیگرى است که در عصر امام باقر (ع) باافکار غلو آمیز و آراى ساختگى خود، پیروانى براى خویش گرد آورد که با نام «منصوریه» یا «کسفیه» (25) شهرت یافتند.
امام باقر (ع) ابو منصور را به طور رسمى طرد نمود، ولى وى پس از وفات آن حضرت مدعى شد که امامت از امام باقر (ع) به وى منتقل شده است. (26) غالیان و افترا زنندگان به ائمه، خطوط مختلفى را دنبال مىکردهاند.
برخى از آنان در پى انگیزههاى سیاسى، تلاش مىکرده اند تا امام باقر (ع) را مهدى موعود معرفى کنند.ولى امام باقر (ع) در رد آنان مىفرمود:
گمان مىکنند که من مهدى موعودم، ولى من به پایان عمر خویش نزدیکترم تا به آنچه ایشان مدعى هستند و مردم را به آنان مىخوانند. (27)
گروهى دیگر از این گروهها، راه تندروى و غلو را در امر ولایت و مقام ائمه در پیش گرفته بودند که امام باقر (ع) در رد ایشان مىفرمود:
اى گروه شیعیان! خط میانه باشید تا تندروان از تندروى خویش نادم شوند و به شما اقتدا نمایند، و جویندگان راه و حقیقت به شما ملحق گردند.
فردى از انصار به امام عرض کرد: تندروان و غالیان چه کسانى هستند؟
امام فرمود: غالى و تندرو آن کسانى هستند که به ما اوصاف و عناوین و مقاماتى را نسبت مىدهند که خودمان آن اوصاف را براى خویش قایل نشدهایم.آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم…
سپس آن حضرت چنین ادامه داد: به خدا سوگند، ما از سوى خدا برائت و آزادى مطلق به همراه نداریم، و میان ما و خدا خویشاوندى نیست، و بر خداوند حجت و دلیلى در ترک تکلیف و وظایف نخواهیم داشت.ما به خداوند تقرب نمىجوییم، مگر به وسیله اطاعت و بندگى او.پس هر یک از شما که مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما به حال او ثمر بخش است، و کسى که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودى به حالش نخواهد داشت.هان، دور باشید از گول زدن خویش وگول خوردن به وسیله غالیان! (28)
پىنوشتها:
1 ـ «مارقه» به گروه خوارج اطلاق شده است، زیرا آنان از زیر بار بیعت خود با على (ع) خارج شدند، و على (ع) در خطبه شقشقیه به این جهت درباره ایشان گفت: «و مرقت اخرى» .نهج البلاغه، خطبه .3
2 ـ نساء/ .35
3 ـ احتجاج طبرسى 2/ .324
4 ـ الکافى 8/349، بحار 21/ .26
5 ـ کهف/ .39
6 ـ انسان/76، تکویر/ .81
7 ـ اعراف/ .155
8 ـ شورى/ .30
9 ـ جاثیه/ .22
10 ـ انعام/164، اسراء/15، زمر/39، فاطر/ .18
11 ـ عن ابى جعفر و ابى عبد الله (ع) قالا: إن الله ارحم بخلقه من ان یجبر خلقه على الذنوب ثم یعذبهم علیها و الله اعز من ان یرید امرا فلا یکون، قال: فسئلا (ع) هل بین الجبر و القدر منزله ثالثه؟ قالا: نعم أوسع مما بین السماء و الارض.اصول کافى 1/باب الجبر و القدر، حدیث .9
12 ـ اختیار معرفه الرجال، جزء 4/302، حدیث .543
13 ـ همان، حدیث/ .544
14 ـ اختیار معرفه الرجال، جزء 3/225، حدیث .402
15 ـ اعراف/ .175
16 ـ تفسیر العیاشى 2/42، اختیار معرفه الرجال 228، حدیث 406، بحار 46/ .322
17 ـ تاریخ طبرى 5/456، الکامل فى التاریخ 4/209 ـ .207
18 ـ الفصل فى الملل و الأهواء و النحل 2/14 ـ .13
19 ـ تاریخ طبرى 5/457، الکامل فى التاریخ 4/ .209
20 ـ فرق الشیعه .34
21 ـ «تبان» به معناى علاف و کاه فروش است.
22 ـ اختیار معرفه الرجال .301
23 ـ طبقات ابن سعد 5/ .237
24 ـ فرق الشیعه 28 ـ .27
25 ـ «کسفیه» نامیده شدند، چون مىگفتند: «ان علیا هو الکسف الساقط من السماء» .
26 ـ فرق الشیعه 38، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل 2/ .14
27 ـ سیر اعلام النبلاء 4/407، تاریخ ابن عساکر 15/ .357
28 ـ اصول کافى 2/ .75
منبع:کتاب زندگى سیاسى امام باقر (ع)، ص 80