هم نشینی با خردمندان

هم نشینی با خردمندان

معاشرت وهم نشینی با نیکان ودانایان وپرهیزازهم صحبتی و رفت وآمد با بدان ونادانان،ازمباحث مهم تربیتی است ودرمتون اخلاقی کهن نیز ویژه بدان پرداخته اند.
لقمان حکیم فرزندش را چنین پند می دهد:
پسرعزیزم! هم نشین را ازروی بصیرت انتخاب کن.اگر دیدی گروهی خدای عزوجل را یاد می کنند،با ایشان بنشین که اگر توعالم باشی،علمشان به توسود می بخشد واگرجاهل باشی، تورا بیاموزند وشاید خدا به آنها سایه رحمت اندازد وتورا هم فرا گیرد.(1)
پرسش وپاسخ حواریون وحضرت عیسی(ع)
«روزی حواریون به عیسی(ع) عرض کردند: یا روح الله! با چه کسی هم نشینی کنیم؟»
فرمود:«با آن کس که دیدار اوخدا را به یاد شما آورد،گفتارش بردانش شما بیفزاید وکردارش شما را درامرآخرت ترغیب کند».(2)
سعدی شیرازی دراین باره چنین می گوید:
«هر که با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان دراواثرنکند،به طریقت ایشان متهم گردد، واگربه خراباتی رود به نماز کردن، منسوب می شود به خمر خوردن.

طلب کردم زدانایان یکی پند
مرا گفتند: با نادان مپیوند(3)

«گفته اند: صحبت معاشران نیک، شخص را ازنیکان گرداند وصحبت معاشران بد، درمسلک بدان منتظم سازدوبرمثال باد،چون برجیفه وگندیده گذرد،بوی بد گیرد وچون برگل و ریاحین بدمد،بوی خوش برگیرد.

اگرچه نیک نیم،خاک پای نیکانم
عجب که تشنه بمانم سفال ریحانم»(4)

با هر که نشستی ونشد جمع دلت
وزتونرمید زحمت وآب وگلت

زنهار زصحبتش گریزان می باش
ورنه نکنند روح عزیزان بحلت»(5)

«گفته اند: مصاحبت با چند کس کن، یکی آن که دراو امید نفعی باشد ودیگر آن که از اوبیم ضرری باشدودیگر آن که از اوعلمی استفاده کنی ودیگر آن که به برکت دعای اوامید داری».(6)
«نیز گفته اند:هرکه با احمق صبرکند، همچو اوباشد واگرنباشد، همچو اوگردد.»(7)

حکایت

«آورده اند که در روزگار نوشیروان دومرد بیامدندوبردرگاه او بایستادند. یکی به آواز بلند گفت:«بد مکن وبد میندیش» ودیگری گفت:«نیکی کن ونیکی اندیش، تا تو را نیکی آید پیش.» نوشیروان فرمود که واعظ او را هزاردینار بدهید و دوم را دوهزاردینار.خواص وندیمان ازحضرت ملک سؤال کردندکه هر دوکلمه را یک معنی بود؛ درصلت وانعام ایشان ،تفاوت به چه سبب بود؟ گفت:«این یکی، همه نیکی گفت وآن دیگری،بدی یاد کرد وهیچ نیکی[ ای] بهتر از دوستی نیکان نیست وهیچ بدی[ ای] بهترازدوستی بدان نیست».(8)

ببرازجاهل ارچه خویش باشد.
که رنج وی ز راحت بیش باشد

زنادان وزناجنس و زنا کس
به شب بگریز ومنگر هیچ برپس

مکن دل خوش به سود بی کرانش
که صد سودش نیرزد یک زبانش

سعادت اختلاط زیرکان است
زنادان گر رسد سودی،زیان است

زدانایان تنی ارزد جهانی
نیرزد صد تن نادان به نانی

مبراز صحبت دانا که دانش
کند تاثیربرتواز زبانش

… چه خوش گفت آن خردمند سخن دان
که روی از صحبت نادان بگردان

درخت انس نادان برنیارد.
حضورش جز که درد سر نیارد.

کسی چون عمر با نادان به سر برد
بدو نادان بماند ومرد چون مرد(9)

که دانا تورا دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود.
فردوسی

زنادان بنالد دل سنگ وکوه
ازیرا ندارد برکس شکوه

نداند از آغاز، انجام راه
نه ازننک داند همی نام را
فردوسی

زنادان نیابی جز از بدتری
نگرسوی بی دانشان ننگری
فردوسی

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که اوگل های تر دارد.

دراین بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد.
مولانا

با بدان کم نشین که بد مانی
خوپذیراست نفس انسانی
سعدی

دوستی با مردم دانا نکوست
دشمن دانا به از نادان دوست

دشمن دانا بلندت می کند
برزمینت می زند نادان دوست
سعدی

اگردانا بود خصم تو، بهتر
که با نادان شوی یار وبرادر
ناصرخسرو

پی نوشت ها :

1. اصول کافی، ج1، ص39.
2.همان.
3. سعدی، گلستان، تصحیح: محمد علی فروغی،(باب هشتم درآداب صحبت(، ص230.
4.راغب اصفهانی، نوادر، ص187.
5. همان.
6. همان، ص188.
7. همان.
8. سدید الدین محمد عوفی، جوامع الحکایات ولوامع الروایات، ج1، ص139.
9.ناصرخسرو قبادیانی، سعادت نامه.

منبع:نشریه گلبرگ ،شماره 114.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید