مترجم :نفیسه معتکف
نفرت یعنی چی؟یعنی منزجر بودن از کسی یا چیزی. اما این کافی نیست، هست ؟ممکن است تو از شیرینی خامه ای متنفر باشی، اما بابت آن بی خواب نشوی.پس نفرت صرفا کافی نیست. نفرت به صورت عصبانیت بروزمی کند. برای متنفر شدن لازم است چند ماده دیگر را به محتویاتت اضافی کنی
قدرت :تنفر قوی است. تو نمی توانی از کسی یک کم نفرت داشته باشی.
احساس قوی :آدم متنفر با احساسی سر وکار دارد که به اندازه عشق قوی وپر توقع است.
تهدید:کسی که تواز او متنفری، به نظر می رسد تهدید عمده زندگی و تمام معیارها وموجودی زندگی توست و او به دلیل همین تهدید بداست.
زمان:نفرت به مرور زمان شکل می گیرد، گاهی آهسته وگاهی سریع. به هر حال به محض این که شکل گرفت، دوام پیدا می کند وگاهی تا ابد به تو می چسبد.
ناتوانی در رها کردن :نفرت مثل میهمان کسل کننده به آدم می چسبد ورها کردنش واقعا مشکل است، حتی وقتی بخواهی رهایش کنی.
علاقه به انتقام :افراد متنفر احساس می کنند لطمه دیده اند واغلب دل شان می خواهد ودیگران هم به اندازه آن ها صدمه ببینند.
تداخل با زندگی عادی :نفرت انرژی زیادی از آدم می کشد. تو نمی توانی فکر وذکر دیگری داشته باشی. کارهایی می کنی که منطقی نیست. نفرت توست که کنترلت می کند. کسی که از او نفرت داری، مثل شبح گیرت انداخته است. نفرت مثل گرگی است که در ذهن تو زوزه می کشد. نفرت به صورت خشم بروز می کند. در مورد چیزی احساس ناراحتی می کنی، کسی را بابت ایجاد مساله ای سرزنش می کنی، ومشکل حل نمی شود. بعد توعصبانی تر می شوی. از فکرش بیرون نمی روی. کم کم از دیگران هم دلخور می شوی. و دایم به فکر این هستی که می خواهند چه بلایی سرت بیاورند. جراحت وارد بر تو فراموش نشدنی است.رنجش به نفرت تبدیل می شود وکم کم ذهن را فرا می گیرد.رفتار تو دربرابر طرف مقابل خشک می شود. هر کاری او بکند یا هر حرفی بزند،برایت علی السویه است.اوآدم بدی است وتوخوب هستی. به همبن سادگی.
متاسفانه دلخوری خیلی راحت به سراغ افراد همیشه عصبانی می آید. نفرت راحت وبی دردسر عذر وبهانه ای برای عصبانی ماندن درست می کند که باعث می شود تو بتوانی تا ابد از کسی متنفر باشی، حتی بعد از این که بمیرد. توهمیشه می توانی دیگران رابابت مشکلات خودت سرزنش کنی.
“بعد ازآن بلایی که سرم آورد، باید هم عصبانی باشم. هرگز اورا نمی بخشم، می دانی که تاروزی که بمیرم، از دست او عصبانی هستم. ”
این حرفهای ملوین بود وجدی هم می گفت. حالا اصلاً اهمیّت نمی دهد چه لطمه ای به خودش می زند.
عده ای شاید با خودشان کلنجار بروند که از نفرت شان دست بردارند. آن ها متوجه می شوند دلخوری شان بیش از هر کس خودشان را رنج می دهد. اما کار آسانی نیست. نفرت مثل علف هایی هرز است که عمیق ریشه دوانده باشد. به راحتی کنده نمی شود وسریع هم جوانه می زند وپخش می شود، حتی اگر آن را نادیده بگیری. نفرت که دیگر بدتر هم هست، چون احساسات دیگر راهم تحت الشعاع قرار می دهد.عشق یکی از آن احساسات است، که به دلیل وجود علف های هرز دلخوری ونفرت، خفه می شود و از بین می رود.
نفرت به تو بیشتر لطمه می زند تا به دیگران
نفرت می تواند اختیار زندگی تو را در دست بگیرد وآرامش خیالت را خدشه دار کند. تو را در گذشته گیر می اندازد وجراحات قدیم را پرورش می دهد. نمی توانی به خوبی بر زندگی ات مسلط شوی. نمی توانی رشد کنی یا عوض شوی. نفرت چیزی تجملی است که استطاعت مالی اش را نداری. البته که می توانی نفرت ودلخوری ات را حفظ کنی. هیچ کس نمی تواند آن را از تو بگیرد، اما باید تاوان زیادی بابتش بپردازی. دلخوری گران است واین هم صورت حسابش:
1-تو نمی توانی کسی را که از او نفرت داری، از ذهنت بیرون کنی.
2-دایم در فکر چیزی یا کسی هستی که از او متنفری واین لذت بردن از موارد دیگر را برایت دشوار می کند.
3-بیشتر اوقات عصبانی وکلافه وغمگینی وخشمت طولانی می شود.
4-دلت به حال خودت می سوزد که این قدر رنج کشیده ای، اماکاری از دستت بر نمی آید.
5-تو عصبانی می شوی، دیگران وروابط تو لطمه می بینند.
6-دیگران را بد یا بی ملاحظه می پنداری که کارشان فقط لطمه زدن به توست.
7-شاید حرفی بزنی یا کاری کنی که بعداپشیمان شوی یا تورا به دردسر بیندازد.
8-ممکن است افسرده وناراحت شوی.
به باغچه ات رسیدگی کن
بیرون کشیدن علف های هرز راحت است. وقتی کوچک هستند آن ها را بیرون بکش. الان می گویم چه طور از شر نفرت رشد یافته ات خلاص شوی. بهترین کار این است که نگذاری زیاد رشدکند.
صریح وصادقانه حرف زدن، بهترین راه بیرون کشین علف هرز نفرت در دنیاست.مهم ترین آن ها این است که از ضمیر”من”استفاده کنی، با دیگران محترمانه رفتار کنی، به دیگران بگویی چه چیزی ناراحتت کرده است.
چارلی عصبانی است. بهترین دوستش مشتری خوب او را از دستش درآورده است. کار را چارلی کرده اما دوستش سودش را برده است.چارلی می گوید :”بسیار خوب، کاری رامی کنم که رونالد گفته. همین الان با مایک حرف می زنم “وهمین کار راهم می کند. مایک به حرفهای او گوش می دهدومتوجه اشتباهش می شود.از اومعذرت می خواهد وحتی پیشنهاد می کند کمیسیونی را که گرفته است، به چارلی برگرداند.در عوض،آن ها کمیسیون را باهم نصف می کنند.
به هر حال چارلی باید یک کار دیگر هم بکند. لازم است خشم ورنجش خود را رهاکند. اما واقعا باید در این مورد کاری کند.اوبه خودش خاطر نشان می کند که آن دو دوستانی خوب هستند وبه یاد می آورد که سال ها با هم کار کرده اند. او مایک را می بخشد وقضیه را فراموش می کند.
گفت وگوی مستقیم بیشتر اوقات مفید است. با مردم مودبانه رفتار کن تا به آن چه می خواهی برسی. اما اگر نرسیدی چه؟
یادت باشد عنان اختیار در دست توست و فقط تومی توانی با قدرتی که داری، جلوی رشد دلخوری را بگیری. به گزینش های چارلی نگاهی بینداز. او می تواند:
1-واقعانفرت انگیز شود.
2-کل ماجرا رافراموش کند.
3-دوباره گله کند اما خونسرد باقی بماند.
4-سعی کند از رییس اوکمک بگیرد.
5-برای چند هفته عصبانی باشد.
6-حالا قضیه را رها کند وبعد به سراغش برود.
7-شغلش را ول کند.
8-عهد کند تلافی کند تا با او بی حساب شود.
کدام یک از این گزینش ها موجب دلخوری می شود؟چهار تا ازآن ها :تعهد به بی حساب شدن، هفته ها عصبانی بودن، نفرت انگیز شدن، رها کردن شغل.
کدام یک مهم ترین دلخوری را دارد ؟تکرارگله به آرامی، رها کردن قضیه وبعدا پرداختن به آن، تقاضای کمک.
فراموش کردن کل قضیه چه طور ؟هر کاری می شود کرد.شاید فراموش کردن قضیه فایده داشته باشد، به شرطی که چارلی به خودش بگوید موضوع مهمی نبوده است،شاید مایک فروشنده خوب در این شغل پر از رقابت است.شاید هم چارلی دقیقا همین کار را انجام داده است. پس به هر حال قضیه را رها کن. اما شاید فراموش کردن اشتباه باشد.گاهی توباید حرف دلت رابزنی.در این جا باخودت صادق باش.می توانی قضیه را رهاکنی؟اگر رهاکنی، ممکن است دوباره تکرار شود ؟آیا تکرار حرف وسخن فایده ای هم دارد ؟دنیا همیشه منصف ومهربان هم نیست. اتفاقاتی بد برای آدم هایی خوب می افتد.تو تلاش خودت را برای روبه راه شدن اوضاع بکن. اما مراقب باش تو نمی توانی دنیا را درست کنی.اجازه نده هر اشتباهی موجب آزردگی ات شود.به جدول” بکن ها ونکن ها “در مورد ممانعت از رنجش توجه کن.
بخشش
اگر ستاسر باغچه ات را علف هرز فرا گرفته باشد، چه می کنی؟درست مثل رنجش ونفرتی که سال هاست وجودت را فرا گرفته است؟
بخشش دو توضیح دارد.اول،به معنای رها کردن رنجش ودلخوری است دوم،رها کردن هر ادعایی در مورد طرف مقابل. او دیگر چیزی به تو بدهکار نیست ؛نه پول، نه عذر خواهی، نه عشق.
وقتی تو ببخشی، از حالت قربانی بودن دست می کشی ودوباره اختیار زندگی ات را در دست می گیری. مساله خوب در باغ تو این است که جای رشد وجود دارد. بخشش انتخاب قوی برای همه مردم است وبرای افراد بیش از حد عصبانی، دری حیاتی.تو هرگز نمی توانی از خشم وغضب دست بکشی، مگر بخشش را یاد بگیری.
این کلام آخر است. حالا اگر دلت می خواهد دو دستی به نفرت خودت بچسب واین علف های هرز را پرورش بده. هزاران کیلو کود هم پای آن بریز وخودت هم روحیه ای بد وناگوار داشته باش. یا یاد بگیر که ببخشی، همه چیز را رها کن وبه خودت فرصت زندگی تازه بده.
قوانین مهمی که باید در مرد بخشش بدانی، به شرح زیراست :
عفویک انتخاب است.لزومی ندارد همه راببخشی وتا وقتی هم آمادگی نداری، نباید این کار رابکنی، حتی اگر طرف مقابل از تومعذرت بخواهد وسعی کندجبران کند بخشش باید داوطلبانه باشد،نه اجباری وکسی هم نباید به توبگوید این کار رابکنی.
شاید هنوز هم آمادگی بخشش نداشته باشی. شاید زخم آن هنوز برایت تازه است. لزومی نداردعجله کنی
اما تا ابد هم صبر نکن. به دنبال بهانه ای برای به تاخیر انداختن آن نباش. علف های هرز هر روز بلند تر می شود. اگر گمان می کنی هنوز آمادگی نداری، از خودت بپرس:
1-از احساس رنجش ونفرت لذت می برم؟
2-دشمن را حفظ کرده ام تا بتوانم کسی را بابت بدبختی ام سرزنش کنم؟
3-رنجش ودلخوری زندگی ام را هیجان انگیز تر می کند؟
4-دودستی به دلخوری ام چسبیده ام تا بهانه ای برای خشم و خشونتم داشته باشم ؟
5-از روی عادت به نفرت خودم چسبیده ام ؟
6-بدون نفرت می ترسم باآینده مواجه شوم ؟
بخشش برای خودت است نه برای کسی که او را می بخشی. نفرت درست مثل باری است که روی شانه ات گذاشته ای. وزنش روی شانه ات سنگینی می کند. نفرت زندگی ات را تباه می کند.در ضمن، چه بسا کسی که تواز او متنفری، روحش از این قضیه خبر نداشته باشد یا اهمیتی ندهد.شایدهم مرده باشد.
بخشش هدیه ای است به خودت.تو می بخشی تا بر زندگی ات مسلط شوی.
بخشش وقت گیر است.معمولا بخشش روندی کند دارد.نمی توانی با یک بشکن زدن کار راتمام کنی.اما اگر دلت بخواهد، می توانی همین امروز تصمیم بگیری.
بخشش یعنی رها کردن گذشته. گذشته تغییر ناپذیر است. تمام شده ورفته است.نفرت یعنی چسبیدن به گذشته. اما نچسبیدن به معنای فراموش کردن نیست. لازم است تو ماجرا رابه خاطر داشته باشی تا بتوانی از خودت محافظت کنی.
شاید مجبور شوی خودت را بکشی.گاهی بدون بخشیدن خودت،نمی توانی دیگران راببخشی. بابت این که تمام مدت نفرت را با خودت حمل کرده ای، بابت اتلاف وقتت در رنجش از دیگران، بابت کارهای احمقانه ای که تحت لوای نفرت انجام داده ای، باید خودت را ببخشی.
نکات اساسی بخشش
بخشش گزینش است.باید آن را بخواهی ودرموردش تلاش کنی. یک دفعه پیش نمی آید. به نکته های زیر که در زمینه بخشش کمکت می کند،توجه کن.
1-فهرستی از افرادی که لازم است آن ها راببخشی، تهیه کن. اسم خودت یادت نرود.
2-دلایل مورد نیاز برای بخشش را بنویس. بخشیدن آن ها چه قدر کمکت می کند ؟چه طور نفرت به تو لطمه می زند؟ودر اثر دلخوری چه بلاهایی سرت آمده؟
3-افکار خشم آوری را که در مورد هر فردی داشته ای، یادداشت کن.
4-کارهایی را که تحت لوای نفرت کرده ای یا می کنی، بنویس. مواردی مانند کم محلی، شایعه پراکنی، ریختن شکر در باک بنزین طرف، نصف شب تلفن زدن وگوشی را گذاشتن، واز این جورچیزها.
5-به خودت قول بده از افکار بیزار کننده واقدام به آن دست بکشی. شاید فوری بتوانی این کار رابکنی، اما هر کاری از دستت برمی آید بکن.شاید بخواهی از یکی دو نفر از افراد فهرست شروع کنی، به این ترتیب مغشوش نمی شوی.
6-فهرست دیگر تهیه کن. یک یا سه صفت خوب افرادی راکه ازآن ها دلخوری، بنویس. حتی اگر دست پخت طرف خوب است یا وقتی تونیاز داشتی، به توکمک کرده است.بخشش یعنی صدور مجوز برای این که طرف مقابل دوباره انسان باشد، نه هیولا.راستی، از کلمه “اما”استفاده نکن. تعریف وتمجید را هم با انتقاد توام نکن.
7-بسیاری ازمردم بخشش را با دعا کردن در حق فردی که از او نفرت دارند،شروع می کنند. اگر آن کار برایت ناممکن است، شاید بتوانی فکر کنی که اتفاقی خوب برایش بیفتد.
8-اگر فردی که از اونفرت داری هنوز در زندگی توست، لازم است از انجام کارهای منزجر کننده در حق او دست برداری،اگر نمی توانی شرافتمند باشی،دست کم معتدل باش. به عنوان مثال، لزومی ندارد از اتاق بیرون بروی صرفا چون او وارد اتاق شده است،می توانی همان جا بنشینی وحتی با نزاکت خودت دیگران راغافلگیر کنی.
9-این عبارت یادت باشد:باخودم صبور خواهم بود. بخشش برای خاطر خودم است، نه دیگران.
10- تقاضای کمک کن. شاید بخشیدن خودت سخت باشد. شاید لازم باشد از دوستان ویا مشاور کمک بگیری.
خلاصه
نفرت بهترین رویای فرد عصبانی وبدترین کابوس اوست. نفرت دلیلی موجه برای عصبانی ماندن به تو می دهد.نفرت دامی است که هرگز نمی توانی ازآن فرارکنی.
راه رهایی از نفرت،بخشش است وصبر وحوصله واشتیاق واقعی به تغییر، که نیازمند زمان است. شاید باید خودت را هم مثل دیگران ببخشی. هدف التیام جراحات گذشته است تا بتوانی بر زندگی ات مسلط شوی.