اگر از هر انسانی سؤال کنیم که اسامی کسانی که برای او زحمت کشیدهاند نام ببرد، بدون شک نفر سوم یا چهارم بعد از پدر و مادر و همسر، نام معلم خود را به زبان میآورد. معلمان این افراد ارزشمند و دلسوز، مثل شمع میسوزند و نورافشانی میکنند و با نورشان عدهای را از تاریکی جهل و نادانی نجات میدهند. از معروفترین جملاتی که در ستایش مقام معلمی گفته میشود، همین جمله است. معلمی که مانند یک باغبان مهربان، بالطافت و مهربانی با تمام توان، وقت میگذارد و در پایان سال، گلهایی ارزشمند و خوشرنگ و بو به جامعه تقدیم میکند. معلمی که پس از پدر و مادر لایق بیشترین احترامهاست و البته احادیث زیادی در مورد این احترام گذاشتن به دست ما رسیده که یکی از زیباترینش حدیث امیرالمؤمنین (ع) است که فرمود: «حتی اگر امیر هستی، در مقابل پدر و معلمت از جای خود برخیز»[1].
اما معنی احترام چیست؟ صرف حضور منظم و مرتب در کلاس و پس از شنیدن هرگونه توصیه و نصیحت، سر تکان دادن و تأیید کردن و تهیه هدیههای ارزشمند برای گرامیداشت روز معلم کافی است؟ حتی اگر آن حضورهای منظم و مرتب، باانگیزهٔ گرفتن نمره؛ و آن تأیید کردنها پس از شنیدن توصیهها از مدل شنیدن از یک گوش و درکردن از گوش دیگر؛ و آن هدایای ارزشمند، فقط به خاطر جلب رضایت استاد برای نمرات پایانترم باشد؟ طبیعتاً جواب منفی است.
احترام گذاشتن، مسئلهای است که برای اثرگذاری به نیت درونی هم نیاز دارد؛ و مثل ریختن یک لیوان آب توی گلدان نیست که خوشحالی و یا ناراحتی شما از انجامش باعث تغییری در نتیجه شود، بلکه احترام گذاشتن اگر همراه با پذیرش قلبی و عمل طبق آن نباشد هیچ ارزشی ندارد.
برای احترامهای بیارزش، میشود از رفتار بعضی مسلمان نماها با پیامبر اکرم (ص) نمونه آورد. پیامبری که در کنار رسالت، معلمی دلسوز و پدری خیرخواه بود و در لحظهلحظهٔ زندگی خود، به فکر مسلمانان بود؛ اما کم نبودند کسانی که در پیشِ روی ایشان خود را مطیع و فرمانبر محض جلوه میدادند ولی در جلسات مخفیانهٔ خود، علیه ایشان توطئهچینی میکردند. همانها که بلافاصله پس از وفات پیامبر (ص) تمامی آن احترامهای ظاهری را کنار گذاشتند و تمامی فرمایشات ایشان را به فراموشی سپردند و بیشرمانه به تنها یادگار او جسارت و حق او را غصب کردند. رفتاری که حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه، آن را برای همگان آشکار میسازد.
خطبه فدکیه:
أَ تَقُولُونَ مَاتَ مُحَمَّدٌ ص فَخَطْبٌ جَلِیلٌ اسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ وَ اسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ وَ أَظْلَمَتِ الْأَرْضُ لِغَیْبَتِهِ وَ کَسَفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصِیبَتِهِ وَ أَکْدَتِ الْآمَالُ وَ خَشَعَتِ الْجِبَالُ وَ أُضِیعَ الْحَرِیمُ وَ أُزِیلَتِ الْحُرْمَهُ عِنْدَ مَمَاتِهِ؛[2]
آیا میگویید محمد (ص) بدرود حیات گفت، این مصیبتی است بزرگ و درنهایت وسعت، شکاف آن بسیار و درز دوخته آن شکافته و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید و ستارگان بیفروغ و آرزوها به ناامیدی گرائید، کوهها از جای فروریخت، حرمتها پایمال شد و احترامی برای کسی پس از وفات او باقی نماند.
پینوشت:
[1] غرر الحکم؛ ج 1, ص 136.
[2] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 103.