نویسنده: یاسر جهانی پور
مثل قلب مثل طائری است که دائماً از شاخه ای به شاخه ای پرواز می کند، مادامی که درخت آرزوی دنیا و حب آن در قلب برپاست، طائر قلب بر شاخه های آن متعلق است و اگر به ریاضات و مجاهدات و تفکر در عواقب و معایب آن و تدبّر در آیات و اخبار و حالات اولیای خدا قطع این درخت را نمود قلب ساکن و مطمئن می شود و موفق به کمالات نفسانیه که از آن جمله حصول حضور قلب به همه مراتب آن است ممکن است بشود.(1)
یکی از مسائلی که توجه به در همه عبادات ضروری است، داشتن حضور قلب و مراعات آن است. علمای اخلاق به این نکته اشاره فرموده اند که حضور قلب در نماز (به عنوان یکی از ارکان قبولی) ابتداء به دو طریق حاصل می شود:
اول : فراغت وقت
و این امر زمانی حاصل می شود که سالک اوقاتش را تقسیم نموده و برنامه ریزی وقتی داشته باشد. پس هرگاه امور خود را بر روی نظم قرار دهد و در بین تقسیم اوقات، وقت نماز را همیشه در اول قرار دهد و به گونه ای عمل کند که موقع نماز از لحاظ وقت در فراغت باشد در این صورت تا اندازه ای حضور قلب حاصل می شود. پس اگر نماز را در آخر وقت بجا آورد، خوف قضا شدن دارد. بنابراین حضور قلب بدست نمی آید و اگر در بین وقت انجام دهد در فکر دنیا و کارهای دنیایی خواهد بود و در این صورت هم فراغت حاصل نمی شود.
دوم : فراغت قلب
که در آن پیش از شروع نماز، قلب خود را با یاد آخرت و قبر و قیامت و حساب و کتاب و قبولی آن مقدار از نماز که با حضور قلب است و افکاری از این قبیل که انسان را در حضور قلب مساعدت می بخشد مشغول کند. و از افکار و خیالهای باطل و بیهوده خالی کند و به خود بفهماند که اگر قفس دل را گشوده و پرنده خیال را رها سازد، هیچ راهی برای یاد حق نمی گذارد، پس زمانی به خود می آید که عمل تمام شده از نماز و یا عبادت دیگرش هیچ نفهمیده است، حضرت امام خمینی(ره) پیرامون حضور قلب چنین می فرمایند:
از اموری که انسان را اعانت می کند بر تحصیل حضور قلب مراقبه از وقت است که عهد معهود و معاد موعود حق است. و شخص سالک الی الله اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حق دهد لااقل این پنج وقت را که حقتعالی به او وقت داده و دعوت برای ملاقات فرموده باید مراقبت کند و از حقتعالی به جان و دل تشکر کند که او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده شاید مواظبت بر اوقات و مراقبت از میعاد ملاقات که در اول بی مغز و صوری است به توفیق حق و دستگیری آن ذات مقدّس جل شأنه حقیقت پیدا کند و با مغز شود آن وقت به لذت مناجات و انس با محبوب نائل شود و سرّ حقیقی عبادات را دریابد.(2) در هر صورت فراغت قلب از غیر حق از امور مهمه است که انسان به هر قیمت باید تحصیل آن بکند و طریق تحصیل آن نیز ممکن و سهل است، با قدری مواظبت و مراقبت باید انسان مدتی کنترل طایر خیال را بدست گیرد و هر وقت خواست از شاخه ای به شاخه ای پرواز کند آن را حفظ کند. پس از مدتی مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود و خیر و عادت او گردد و فارع البال اشتغال به توجه به حق و عبادت پیدا کند.(3) یکی از نکات مهم در فرمایشات امام خمینی آن است که حب دنیا و توجه به آن اثر مهمی در مشغولیت قلبی و فکری انسان دارد. حب دنیا می تواند از توجه به کوچکترین چیزها تا بزرگترین آنها باشد. مهمترین راه تحصیل فراغت قلب بیرون بردن حب دنیا از قلب و فکر خود است. اینکه حب دنیا چیست و چگونه می توان آن را از دل بیرون کرد در مقالات قبل در همین مجله توضیح داده شده است.
کیفیت تحصیل حضور قلب: انسان برای بدست آوردن هر صفت نیکی باید صفت مقابلش یعنی زشتی اش را از بین ببرد. اگر مثلاً طالب این است که بخشنده و کریم باشد باید صفت بخل را از خود بیرون کند، اگر خواهان آن است که مهربان و رحیم باشد باید کینه و حسد را از دل خود بیرون کند و هکذا. بر همین اساس اگر می خواهد حضور قلب را بدست بیاورد باید اسباب حواس پرتی خود را از بین ببرد و حواس پرتی انسان از دوچیز است: یا مربوط به ظاهر انسان است و از طریق چشم حاصل می شود، یا مربوط به باطن اوست و از راه فکر حاصل می شود. آنچه از راه دیدن برای انسان دست می دهد باید با بستن چشم ها هنگام نماز یا هر عمل دیگری اصلاح نمود. خصوصاً از نماز خواندن در مکانهای پرزرق و برق و جلوه دار جداً پرهیز کرد. و آنچه از راه فکر باعث عدم حضور قلب است را باید با کنترل فکر دوا نمود. راه کنترل فکر این است که در اوقات فراغت پرنده خیال را به هر جا نپراند و از افکار بیهوده دست بردارد و تا جایی که می تواند فکرش را متمرکز در امور خاصی نماید. اینها باعث آن است که خیال پراکنده نشود. و از امور دیگری که فرد را معاونت در تمرکز خیال می نماید، کم کردن محبت غیرخدا و افزایش یاد خدا بر زبان و قلب است. الحاصل توجه به امور یاد شده انسان را در بدست آوردن حضور قلب کمک می نماید.
ملامحسن فیض کاشانی در کتاب اسرار الصلاه می گوید: سبب ورود این امر به خاطرها یا امر خارجی است یا امری است داخل در ذات و در باطن. اما امر خارج مثل آنکه چیزی به گوش برخورد یا در پیش چشم درآید. پس علاج قطع اسباب تفرقه حواس آن است که در نماز چشم خود را بپوشاند یا در خانه تاریکی نماز گذارد یا نزدیک دیواری بایستد و احتراز نماید از نماز کردن در شارعها و در مواضع منقوشه ای که صنعت غریبی به کار برده باشند از قبیل فرشهای زینت کرده و… و اولی و بهتر آن است که چشم را نپوشاند و به سجده گاه خود در حالت قیام و در هر حالی به آنچه مقرر است نظر بیندازد و اگر نگاه کردن به این معنی باعث تفرقه حواس او می شود چشم را بپوشاند و گاهی تفرقه امور از امور داخلیه است و رفع تفرقه آن مشکل تر و شدیدتر است پس آن تفرقه خاطر است در امور دنیوی که فکرش در یک چیز جمع نمی شود بلکه مرغ فکرش همیشه می پرد از شاخی به شاخ دیگر در این صورت پوشاندن چشم فایده ای نمی بخشد، پس آن کس را طریقه آن است که برگرداند نفس خود را جبراً و قهراً به سوی فهمیدن معنای آنچه می خواند در نماز و مشغول گرداند خود را به آن از سایر امور باطله.(4)
مراتب حضور قلب: برای سالکان بیدار دل حضور قلب دارای مراتبی است. مرتبه اول از آن عبارت است از توجه به معانی واذکار نماز و اینکه بداند چه می گوید و چه چیزی می خواهد و این مرتبه برای کسانی است که در ابتدای سلوکند. حضور قلب برای آنانکه به مقام فنای فی الله رسیده اند عبارت است از توجه تام به معبود و غافل شدن از معانی، نهایت سفر دوم در این مقام همان فنای از عابد و معبود و عبادت است. در سفر صحو، حضور قلب عبارت است از توجه هم به عابد و هم به معبود و هم عبادت و این بالاترین مراتب حضور قلب است.
امام خمینی می فرمایند: تو مناجات با حق را مثل تکلّم با یکنفر بندگان ناچیز حساب نکن. چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان، سهل است با یک نفر از بیگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشی مادام که با او مذاکره می کنی، از غیر غافلی و با تمام توجه به او مشغولی، ولی در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولی النعم و پروردگار عالمیان بکلی از او منصرف و غافلی و به دیگر امور متوجهی! آیا قدر بندگان از ذات مقدّس حق افزون است؟ آری و (شما) مناجات با حق را نمی دانیم چیست. تکالیف الهیه را سربار امور می دانیم. البته امری که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگی گردید در نظر، اهمیت نخواهد داشت. باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیاء پیدا کرد تا کار اصلاح شود همه بدبختی ها از ضعف ایمان و سستی یقین است.(5)
صبر
مطلب بس مهم و راه خیلی خطرناک است. از جان و دل بکوش در پیش آمدهای دنیا، صبر و بردباری را پیشه خود کن، و در مقابل بلیات و مصیبات مردانه قیام (کن) و به نفس بفهمان که جزع و بی تابی ،علاوه بر آنکه خود ننگی بزرگ است، برای رفع بلیات و مصیبات فایده ای ندارد، و شکایت از قضای الهی و اراده نافذ حق، پیش مخلوق ضعیف بی قدرت و قوه، مفید فایده نخواهد بود.(6)
صبر به عنوان عام ترین و مهمترین صفت نفسانی بازدارنده، در لغت عرب به معنای حبس و در تنگنا و محدودیت قرار دادن است(7) در فرهنگ اخلاقی، صبر عبارت است از وادار نمودن نفس به انجام آنچه که عقل و شرع اقتضا می کنند و بازداشتن از آنچه عقل و شرع نهی می کنند(8) چنانکه خواجه نصیرالدین طوسی(ره) صبر را معرفی می کند به: نگهداری نفس از بیتابی نزد مکروه(9) بنابراین صابر کسی است که صبر ملکه او باشد. یعنی نفسش در بلایا و مصایب مضطرب نگشته و در حوادث و شداید مقاوم باشد به نحوی که سینه اش از آن تنگ نشده و اظهار گله و شکایت پیش خلق ننماید. براساس آیات و روایات صبر یا بر نعمت است یا بر نقمت. توضیح اینکه آنچه در این دنیا برای انسان است یا موافق با طبع و خواسته اوست و یا مطابق میل او نیست. آنچه که مطابق میل اوست دو چیز است: یکی ثروت و جاه و مقام و صحت و امنیت و… صبر بر این نعمات به این است که طاغی و یاغی و مغرور نشده و خدا را از یاد نبرد و گردنکشی نکند. همچنانکه حقتعالی در وصف این قسم افراد فرمود: «انّ الانسان لیطغی ان رآه استغنی.»(10) جمعی از اصحاب پیغمبر چون از فقر رهایی یافتند، گفتند: خدا ما را بر فقر و محنت امتحان کرد و ما صبر کردیم و به رفاه و نعمت آزمود پس قدرت صبر بر آن را نداریم.(11) حق به این گروه هشدار داده فرمود: «یا ایها الّذین آمنوا لاتلهکم اموالکم و لااولادکم عن ذکر الله.»(12) ای کسانی که ایمان آورده اید مبادا مال و اولاد، شما را به سبب فراموشی یاد خدا هلاک کند. طغیان نکردن بنده در برابر خداوند به این است که بنده به خود بفهماند که این اموال و نعمتها در نزد او عاریه اند. و به زودی از او پس گرفته می شوند. بنابراین باید که بر بندگان خدا فخر نفروشد، تکبر نکند، حقوق الهی خود اعم از خمس و زکات و انفاق را ادا کند، از مستمندان دستگیری کند و کسی را با مال و مقام خود نیازارد. صبر بر این امور از جمله دشوارترین مراتب صبر است.
دیگری معصیت است و گناه از این جهت موافق با میل و نفس است که قوا و نیروهای نفس بیشتر تمایل به بدی و شرارت دارند و این نیروها اگر تحت کنترل عقل قرار نگیرند انسان را به گمراهی و هلاکت هدایت می کنند. پس صبر بر معصیات به این است که همه آن چیزهایی را که نفس به آنها مایل است و در شرع اسلام گناه می باشد را باید کنار بگذارد و قادر باشد با بهره گیری از نیروی عقل جلو خود را از ورود در معاصی اعم از گناهان قلبی و قالبی بگیرد. و به این جهت صبر بر معصیتهایی که در فرد ملکه شده و به آنها خو کرده بسیار مشکلتر از صبر بر معصیت های دیگر است.
اما آنچه که موافق طبع انسان نیست دو چیز است که صبر بر آنها در روایات و آیات بسیار تأکید شده است.
اول: مصیبات اعم از فقر و گرسنگی، ترس، ضرر و زیان و نقص در اموال و اولاد. خداوند در سوره بقره به این مصیبات اشاره کرده و صابران را به رحمت و غفران خود بشارت داده است. «و لنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون اولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه و اولئک هم المهتدون.»(13) و شما را می آزمائیم به چیزی از ترس و گرسنگی و نقص در مالها و جانها و ثمرات و بشارت باد صابران را آنانکه چون مصیبتی به آنها رسید گفتند: ما برای خدائیم و همانا به سوی او باز می گردیم بر آنها درودهایی از پروردگار و رحمت اوست و آنان هدایت یافته شدگانند.
دوم: طاعات و عبادات و دشواری اش به این جهت است که مخالفت با نفس است به دو جهت. یکی آنکه انجام اینگونه امور برای نفس دشوار است و دیگر آنکه آدمی طالب قهر و غلبه است و ذلّت و پیشانی بر خاک گذاشتن و بندگی و اطاعت دیگری را کردن برایش دشوار است و آنچه بر او دشوارتر است آنکه باید نیتش را هم برای حقتعالی خالص کند. بنابراین بر صبر بر طاعت و عبادات در روایات بسیار تأکید شده و منظورشان نیز همین است.
جمعی از عرفا چون حضرت امام خمینی صبر را با این تعریف و مراتب از مقامات متوسطین دانسته اند زیرا سالک تا زمانی که مصیبت و طاعت را کراهت و سختی برای خود ببیند به مقامات عالیه سلوک نرسیده است. عارف آن است که مصیبات را از جانب حقتعالی نعمت و بلایا را رحمت ببیند.
مراتب صابران:
اول: صبر توبه کنندگان و آن عبارت است از ترک شکوه و شکایت، بی تابی و بی قراری و رفتار غیر طبیعی و پریشان نداشتن.
دوم: صبر زاهدان یعنی علاوه بر مرتبه اول، صبر بر ترک دنیا خصوصاً بر آنچه که نسبت به انسان مقدر شده از سختی ها و درد و رنج ها رضایت قلبی داشتن.
سوم: صبر صدّیقان یعنی علاوه بر دو مرتبه قبل نسبت به ان چه خداوند در حق انسان مقرر داشته عشق ورزیدن و آن را دوست داشتن، صبر در قرآن: واژه صبر در اشکال مختلف بیش از صدبار در قرآن کریم به کار رفته است که خود به خود بیانگر اهمیت این موضوع است. شاید کمتر فضیلتی در قرآن اینهمه دارای محاسن و آثار و فواید بوده باشد. خداوند در قرآن ده پاداش برای صابران نام برده است که همه نشان از بزرگی و عظمت مقام ایشان نزد حقتعالی است.
1. خداوند در همه حال با صابران است و آنان را در همه وقت چه در امور دنیوی و چه اخروی یاری می دهد.
«استعینوا بالصبر و الصلاه انّ الله مع الصابرین»(14) لفظ مع در آیه نشان از همراهی حق با صابر در همه موارد مذکور است.
2. خداوند صابران را دوست دارد و به عبارت دیگر ایشان محبوب خداوند هستند. «والله یحب الصابرین».(15)
3. حقتعالی برای صابران مغفرت و اجر بزرگی در نظر گرفته است. «الّا الذین صبروا و عملوا الصالحات اولئک لهم مغفره و اجر عظیم.»(16)
4. عاقبت نیکو در روز قیامت. «سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار.»(17)
5. رستگاری برای اهل صبر. «انی جزیتهم الیوم بما صبروا انّهم هم الفائزون.»(18)
6و7. غرفه هایی در بهشت و همچنین سلام و تحیت پروردگار بر اهل صبر. «اولئک یجزون الغرفه بما صبروا و یلقون فیها تحیه و سلاماً»(19).
8. خداوند می فرماید: صابران را دوبار اجر می دهیم. «اولئک یؤتون اجرهم مرّتین بما صبروا».(20)
9. خداوند صاحبان صبر را صاحبان عزمی قوی معرفی می کند. «واصبر علی ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور».(21)
10. خداوند صابران صبر را بی حساب اجر می دهد. «انّما یوفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب.»(22)
صبر سالکان باید چگونه باشد؟ غیر از آنچه درباره صبر بر امور یاد شده گفته شد، برای سالک در حال سلوک توجه به چند نکته درباب صبر و استقامت ضروری است. اول آنکه ممکن است در حین سلوک، به کرامتی نرسد و مکاشفه ای برایش روی ندهد وظیفه اش در این موقعیت آن است که از راه بدر نرود و سلوک را نیمه کاره رها نکند. هرچند پیش از این گفته شد سالکی اگر برای رسیدن به مکاشفه و کرامت می خواهد سلوک کند. بهتر است در این راه وارد نشود. بی شک اگر کسی با نیّت رسیدن به کرامات سلوک کند و کرامتی نبیند، سلوک را رها خواهد کرد.
دوم آنکه در این راه ناملایمات و سختی ها و آزارهای جسمی و روحی برای سالک بسیار است. وظیفه او این است که استقامت ورزیده و خارهای طریق را تحمّل کند و آنها را در راه محبوب به جان بخرد. چه بسا حقتعالی اراده کرده او را همچون آهن محکم و استوار سازد که با طوفان ناملایمات روزگار خسته و ناامید نشود و حق را رها نکند.
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
حضرت امام خمینی(ره) می فرمایند:
نفسی که دارای ثبات باشد از ناملایمات روحی از حوصله بیرون نرود و در مقابل ناگوارها پا برجا بایستد و از طمأنینه و ثبات او کاسته نگردد… طمأنینه و ثبات قدم است که انسان را در مقابل حزب شیطان نگهداری می کند وبر لشکرهای جهل و شیطنت غلبه می دهد… ثبات قدم نگذارد اخلاق واطوار جانب ومنافقین در انسان رخنه کند و انسان را نگذارد دستخوش حوادث شود انسان باثبات و طمأنینه نفس، خود یک ملت واحده است که اگر سیلهای اخلاق زشت و بی دینی تمام مردم را ببرد، او چون کوهی آهنین در مقابل همه چیز ایستادگی کند و از تنهایی وحشت نکند. انسان با ثبات و طمأنینه می تواند تمام وظایف فردی و اجتماعی را انجام دهد و در هیچ مرحله از زندگی مادی و روحانی برای او لغزش و خطایی دست ندهد… دلی که نورانی به معرفت حق شده باشد مجاری امور را به قدرت او می داند… چنین قلبی اضطراب و شتابزدگی و بی قراری ندارد.(23)
صبر سالکان بر چیست؟
آنچه به عنوان صبر و رماتب آن تا بدینجا اشاره شد مربوط است به مقامات متوسطین از اهل سلوک ولی آن صبری که مربوط است به عارفان بالله مختلف بوده و برای آنان درجات دیگری است، که خود شرحی جداگانه و مهم می طلبد که اینک خارج از بحث ماست. فی الجمله امام خمینی(ره) در رابطه با صبر عارفان می فرماید: «از برای صبر درجات دیگری است که مربوط به اهل سلوک و کمل و اولیاست چنانچه از آن صبر فی الله است و آن ثبات در مجاهدت است و ترک مألوفات و مأنوسات بلکه ترک خویشتن است. در راه محبوب… و مرتبه دیگر صبر مع الله است و آن راجع است به اهل حضور و مشاهده جمال است در وقت خروج از جلبات بشریت و تجرد از ملابس افعال و صفات و… حفظ نفس از تلونات و غیبت از مقام انس و شهود و درجه دیگر صبر عن الله است و آن از درجات عشاقین و مشتاقین است از اهل شهود و عیان در صورتی که رجوع به عالم خود کنند و به عالم کثرت و صحو برگردند و این اشقّ مراتب صبر و مشکل ترین مقامات است. و به این مرتبه اشاره فرموده، مولای سالکان و پیشوای کاملان امیرمؤمنان(ع) در دعای شریف کمیل «وهبنی صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک» و درجه دیگر صبر بالله است و آن از برای اهل تمکین و استقامت است که بعد از حال صحو و بقاء بالله و پس از تخلق به اخلاق الله برای آنها رخ دهد و از آن جز کمّل را نصیبی نیست.»(24)
اخلاص
وای مدعی زهد و اخلاص! اگر تو مخلص هستی و برای خدا و دار کرامت او، زهد از مشتهیات دنیا می کنی، چه شده است که از مدح و ثنای مردم که فلان اهل صلاح و سداد است، این قدر خوشحال می شوی و برای همنشینی با اهل دنیا و زخارف آن جان می دهی، و از فقراء و مساکین فرار می کنی؟ پس بدان که این زهد و اخلاص، حقیقی نیست. زهد از دنیا برای دنیا است و قلبت خالص از برای حق نیست. و در دعوای خود کاذبی و از دورویان و منافقانی.(25)
اخلاص تصفیه عمل از شوائب همراه با نیت صحیح است. زیرا عمل با پاکی نیت، تصفیه شده و لیاقت ورود در محضر ربوی را می یابد.
عن الرضا(ع): «انّ امیرالمؤمنین کان یقول طوبی لمن اخلص لله عبادته و دعائه و لم یشغل قلبه بما تری عیناه و لاینسی ذکر الله بما تسمع اذناه و لم یحرک صدره بما اعطی غیره»(26) امام رضا از قول امیرالمؤمنین فرمود: بهشت برای کسی است که خالص کند برای خدا عبادت و دعایش را و قلبش به آنچه چشمانش ببیند مشغول نشود و به آنچه گوشهایش می شنود یاد خدا را فراموش نکند و سینه اش به آنچه به دیگران عطا شده تحریک نشود (یعنی دچار وسوسه و کفران نشود) مراتب کلی اخلاص عبارت است از اخلاص در دین و اخلاص در عمل. فرد با اخلاص در دین از دایره شرک و نفاق بیرون رفته و به اسلام حقیقی داخل می شود. همچنانکه حقتعالی می فرماید: «الّا الذین تابوا و اصلحوا و اعتصموا بالله و اخلصوا دینهم لله فأولئک مع المؤمنین و سوف یؤت الله المؤمنین اجراً عظیما.»(27) اخلاص در عمل که پس از خالص نمودن دین از کفر و شرک است دارای مراتب بسیار برحسب نیات می باشد. اولین مرتبه آن تصفیه عمل است از توجه به غیر، مرتبه دیگرش تصفیه عمل است از توجه به خودالی آخر من مراتبه، مرتبه آخر آن مخصوص کسانی است که از خود بیخود شده و به حال تکوین و جمع بین کثرت و وحدت و به مقام بقابعد الفنا رسیده اند. برای این گروه اخیر حقتعالی چند ویژگی در سوره صافات ذکر فرموده که ذکر آنها خالی از لطف نیست. اول فرمود: «و ما تجزون الّا ماکنتم تعملون الّا عبادالله المخلصین.»(28) به این معنا که هرکس هرآنچه کرده جزا می بیند جز بندگان مخلص خدا که جزای آنها چیزی فراتر است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده زیرا اینان که فانی در حق شده اند عملشان نه از خود بلکه از خداست از اینرو پاداش آنها را کسی جز خدا نمی داند. «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره اعین جزاء بما کانوا یعملون.»(29) مخلصین علاوه بر آنکه بر اعمالشان جزا داده می شوند بر نیتشان که افضل از اعمالشان نیز هست و تمام مراتبشان بر درستی نیتشان استوار می باشد نیز جزا داده می شود.
دوم فرمود: «فکذبوه فانّهم محضرون الّا عبادالله المخلصین»(30) یعنی آنکه در پیشگاه حقتعالی حاضر می شود جز بندگان با اخلاص زیرا آنان قیامت کبریا نفسانیه را گذرانیده و حساب خود را پس داده اند بنابراین آنها را روز جزا بی حساب به جایگاهشان “فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر”.»(31) برند.
سوم فرمود: «سحان الله عمّا یصفون الّا عبادالله المخلصین»(32) یعنی آنکه خدا از آنچه توصیف می کنند پاک و منزه است. جزبندگان مخلص که هیچکس جزایشان نمی تواند خدا را آنگونه که هست تنزیه و تقدیس کند زیرا که غیر این جماعت کسی خدا را آنطور که باید نشناخت. و به عبارت دیگر همه خداوند را به زبان حال و قال خود تسبیح می کنند جز بندگان مخلص که برترین تسبیح مخصوص ایشان است و حمد و تسبیح ایشان با حمد و تسبیح دیگران متفاوت است زیرا خداوند از زبان آنها حمد خود برای خود می کند.
چهارم فرمود: «فانظر کیف کان عاقبه المنذرین الّا عبادالله المخصلین»(33) بنگر حال ترساننده شدگان را جز بندگان با اخلاص، زیرا آنان از حال تبشیر و تنذیر بیرون رفته و در صراط تجلیات اسمائی و صفاتی قرار گرفته اند پس حالشان حال دهشت و هیمان است نه خوف و رجا. به عبارت دیگر مخلصین علاوه بر آنکه جزو گروه منذرین اند از آن درجاتی بالاتر رفته و به خدا رسیده اند پس حساب این گروه از آنان جداست.
راههای کسب اخلاص:
در ذیل به چند روش برای کسب اخلاص و ترک ریا اشاره می شود:
بهترین کار برای ترک ریا آن است که هرجا خوف آن می رود که در معرض ریا قرار بگیرد، از آن محلها دوری کند تا ملکه اخلاص در او قوی شود پس از آن در جمع حضور یابد. بنابراین سریعترین راه برای ریشه کنی ریا در ابتدا دوری از جماعت است. و این اگرچه برای نفس دشوار است بدلیل آنکه مهترین عامل ریا در جمع حاصل می شود لاجرم از آن چاره ای نیست. روش کلی برای دفع و قلغ و قمع تمام رذائل بر طبق آنچه بزرگان اخلاق فرموده اند قیام علیه نفس به طریق عکس آنچه میل اوست می باشد. برای دفع ریا لازم است خلاف آنچه نفس خواهان آن است یعنی حضور نیافتن در جمع برای نشان ندادن خود، عمل کرد. زیرا نفس ریاکار دائم علاقه دارد که خود را در معرض دید و تحسین دیگران قرار دهد. امام می فرمایند: بهترین علاجها که علماء اخلاق و اهل سلوک از برای این مفاسد اخلاقی فرموده اند، این است که هر یک از این ملکات زشت را که در خود میبینی در نظر بگیری و برخلاف آن چندی مردانه قیام نمایی و همت گماری برخلاف نفس تا مدتی و برضد خواهش آن رذیله رفتار کنی و از خدای تعالی در هر حال توفیق بطلبی که با تو اعانت کند در این مجاهده مسلماً بعد از مدت قلیلی آن خلق زشت رفع شده و جنود رحمانی به جای آن برقرار می شود.(34)
حضرت امام با عنایت خاص نسبت به این مسئله و بزرگ نشان دادن آن، غافلان را آگاه نموده و از آن برحذر داشته و در آثار خود به این مطلب مکرر اشاره فرموده اند. از آن جمله می فرمایند: معلوم است اعمال قلبیه در صورت خالص نبودن مورد توجه حقتعالی واقع نشود و او نپذیرد و به شریک دیگر واگذار فرماید که آن شخصی است که برای نشان دادن به او عمل می شود. پس اعمال قلبیه مختص به آن شخص می شود و از حد شرک بیرون رفته و به کفر محض وارد می شود بلکه می توان گفت این شخص نیز از جمله منافقین است. بیچاره گمان کرده مؤمن است ولی مشرک است در اول امر در نتیجه منافق است.(35) و در بیان درمان ریا می فرمایند:
مدتی مواظبت کن از قلب خود و اعمال و حرکات و سکنات خود را تحت مراقبه آورده و خفایای قلب را تفتیش کن و حساب شدید از او بکش مثل اینکه اهل دنیا از یک نفر شریک حساب می کشند هر عملی را که شبهه ریا در اوست ترک کن گرچه عمل خیلی شریفی در او باشد حتی اگر دیدی واجبات را علن کردن خالص نمی توانی بکنی در خفا بکن.(36)
نکته سوم: مهمترین اثر اخلاص که در احادیث مکرر به آن اشاره شده است، جاری شدن چشمه های حکمت بر قلب و زبان است. «عن النبی(ص) قال: ما اخلص عبداً لله عز و جلّ اربعین صباحاً الّا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه»(37) حکمت مذکور در روایت غیر از معانی علمی و فلسفی آن و شامل درک حقایق کلیه، کشف اسرار و وصول به کنه اشیای عالم است. خداوند متعال در قرآن حکمت را به عظمت ستوده و از آن با عنوان خیر کثیر یاد فرموده است. «یؤت الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقداوتی خیراً کثیراً.»(38)
در بیان این حقیقت امام می فرمایند: علاج و کل العلاج در این است که انسان که می خواهد عملش الهی باشد وارد هر عملی که شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدیتی شده قصد خود را تلخیص کند. سرمایه نجات و سرچشمه فیوضات، تخلیص نیّت و نیت خالصی است «من اخلص لله اربعین صباحا جرت ینابیع الحکمه من قلبه علی لسانه» اخلاص چهل روزه این است آثار و فوایدش. پس شما که چهل سال یا بیشتر در جمیع اصطلاحات و مفاهیم در هر عملی کوشیدید و خود را علّامه در علوم می دانید و از جندالله محسوب می کنید و در قلب خود اثری از حکمت و در لسان خو قطره ای از آن نمی بینید بدانید تحصیل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده، بلکه برای شیطان و هوای نفس کوشش کردید. پس اکنون که دیدید از این علوم کیفیت و حالی حاصل نشد، چیزی برای تجربه هم باشد به اخلاص نیت تصفیه قلب از کدورت و رذایل بپردازید.(39)
ترک علاقه به دنیا
آنچه انسان را گرفتار می کند آن علاقه ای است که انسان دارد و آن هم مبدأش همان حب نفس است، حب مسند، حب ریاست دردی است که انسان را به هلاکت می رساند.(40)
ما درباره حب دنیا و آثار آن و نیز چگونگی از بین بردن آن در مقالات پیشین مطالبی گفته ایم و اینک از بازگویی مجدد آنها خودداری می کنیم. آن نکته مهمی که در کلام امام وجود دارد این است که می فرماید: حب نفس، انسان را به هلاکت می اندازد. این هلاکت از سه راه برای انسان حاصل می شود:
اول: اینک دل به غیر صاحبخانه سپرده شده است. منظور آن است، دلی که باید خدا در آن تجلّی نموده و ظهور یابد، محل ظهور شیطان و هوای نفس می شود. و این خود بزرگترین خسران و تباهی برای انسان است. بدون شک دلی که در آن شیطان جایگزین شود، اعضا و جوارح و تمام تصرّفات انسان شیطانی می شود. پس در این هنگام فرد قرین و همدم شیطان گشته است. حقتعالی در قرآن کریم به این حقیقت اشاره فرموده است در سوره زخرف آیه 5 می فرماید: «و من یعش عن ذکر الرحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین». یکی از مطالبی که قرآن به آن اشاره نموده این است که در یک دل دو محبت و دو کَس نمی گنجد. دل یا خانه خداست یا خانه شیطان. جمع شدن این دو با هم مانند اجتماعی نقیضین است و البته اجتماع نقیضین محال است. خداوند در سوره احزاب آیه4 می فرماید: «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه.» همچنین حضرت رسول اکرم(ص) می فرماید: «حبّ الدنیا و حبّ الله لایجتمعان فی قلب ابداً»(41) حب دنیا و حب خداوند در یک دل ابداً و هرگز با هم جمع نمی شوند همچنین امام علی(ع) فرمود: «کما انّ الشمس و اللیل لایجتمعان کذالک حبّ الله و حب الدنیا لایجتمعان؛(42) همان طور که خورشید و ماه هرگز با هم جمع نمی شوند. دوستی خدا و دنیا در یک جا جمع نمی شود.»
دوم: ان است که موقع مردن انسان دچار تزلزل خاطر و شک در ایمان خود می شود و دو حالت بسیار عظیم به او دست می دهد یا اینکه با بغض و کینه حقتعالی از دنیا می رود به خاطر آنکه او را از اموالش جدا می کند و یا اینکه با فریب شیطان از گفتن شهادتین باز می ماند و اینها همه از دوستی دنیا و محبت به آن که تبع محبت نفس است می باشد. امام می فرمایند: آن کس که مبتلا به حب نفس است و دنبال آن حبّ دنیاست در حال احتضار و کوچ بعضی از امور بر انسان ممکن است کشف شود و دریابد که مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق خود جدا می کند با غضب خدا و نفرت و دشمنی او کوچ کند و این عاقبت حبّ نفس و دنیاست.(43)
سوم: آنکه بر طبق حدیث شریف حبّ الدنیا رأس کل خطیئه؛ انسان برای بدست آوردن بیشتر دنیا و طمع به آن به طور حتم مرتکب انواع گناهان می شود تا جایی که از ارتکاب هیچ نوع گناهی باکی ندارد و این بزرگترین عامل در سیاهی قلب و تیرگی نفس است.
امام خمینی می فرمایند: اینکه در روایات ما هست که حبّ الدنیا رأس کل خطیئه این یک واقعیتی است و اساس حبّ دنیا هم حب نفس است که آن هم حب دنیاست، تمام فسادهایی که در بشریت پیدا شده است از اولی که بشریت تحقق پیدا کرده است تاکنون و تا آخر منشأش همین حبّ نفس است. از حبّ نفس است که حبّ به جاه و حبّ به سلطنت، حبّ به مقام، حبّ به مال و حبّ به همه انگیزه های شهوانی پیدا می شود و انبیاء اساس کارشان این بوده است که این حبّ نفس را تا آن مقدار که ممکن است سرکوب کنند و نفس ها را مهار کنند.(44)
پی نوشت ها:
1. سرّ الصلاه، امام خمینی، ص31 .
2. همان، ص64 .
3. پرواز در ملکوت، ج1، ص91 .
4. اسرار نماز، مرحوم فیض کاشانی، ص125 .
5. چهل حدیث، ص360 .
6. همان، ص225 .
7. تاج العروس، سید محمد بن محمد الزبیدی، ج7، ص71 .
8. مفردات راغب اصفهانی، ص474 .
9. اوصاف الاشراف، خواجه نصرالدین طوسی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، فصل5، باب3، ص59 .
10. سوره علق، آیه6و7 .
11. نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، ص817 .
12. سوره منافقون، آیه9 .
13. سوره بقره، آیات155و156و157 .
14. سوره بقره، آیه153 .
15. سوره آل عمران، آیه146 .
16. سوره هود، آیه11 .
17. سوره رعد، آیه24 .
18. سوره مؤمنون، آیه111 .
19. سوره فرقان، آیه75 .
20. سوره قصص، آیه54 .
21. سوره لقمان، آیه17 .
22. سوره زمر، آیه100 .
23. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، دفتر نشر آثار امام، 1380، ص359تا363 .
24. چهل حدیث، امام خمینی، ص267و268 .
25. چهل حدیث، ص139 .
26. سید عبدالله شبر، اخلاق، رکن اول، باب اول فصل دوم، ص17 .
27. سوره نسا، آیه145 .
28. سوره صافات، آیه39و40 .
29. سوره سجده، آیه17 .
30. سوره صافات، آیه127و128 .
31. سوره قمر، آیه آخر.
32. سوره صافات، آیات159و160 .
33. همان، آیات73و74 .
34. شرح چهل حدیث، ص5 .
35. همان، ص37 .
36. امام خمینی، پرواز در ملکوت، ص54 .
37. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، نشر هجرت، 1401، ص90 .
38. سوره بقره آیه269 .
39. چهل حدیث، ص333 .
40. تفسیر سوره حمد، ص50 .
41. تنبیه الخواطر، ورام بن ابی فراس، ص362 .
42. اخلاق اسلامی، محمد علی سادات، ص128 .
43. صحیفه امام، ج16، ص226 .
44. صحیفه امام، ج16، ص160.