جهان بینی قرآن کریم(2)

جهان بینی قرآن کریم(2)

نویسنده:مهدی غفاری(1)

 

انسان در جهان بینی قرآن

چنان که در قسمت قبل گفتیم، جهان قرآنی، از لحاظ وجود شناسی، جهانی خدامرکز است. خدا درست در مرکز جهان هستی است و همه موجودات دیگر، انسان و غیر انسان، آفریده های او و بنابراین، در سلسله مراتب هستی، بی نهایت پایین تر از او قرار گرفته اند. از این لحاظ، هیچ چیز مقابل و معارض با خدا نمی ایستد.
با این همه، گاهی، توجه به برخی ملاحظات، شاید موجب آن شود که به خود حق دهیم تا انسان را در قطبی دیگر از این جهان بینی قرار دهیم؛ زیرا در میان همه آفریدگان، قرآن چنان به انسان اهمیت داده است که توجه ما را نسبت به او، به اندازه توجه نسبت به خدا جلب می کند. انسان و طبیعت و رفتار و روانشناسی و وظایف و سرنوشت او، در واقع، همان اندازه از اشتغالات مرکزی اندیشه قرآن است که مسئله خود خدا چنین است. آنچه خدا هست و می گوید و می کند، مسئله ای که اگر نگوییم انحصاراً باید بگوییم عمدتاً در ارتباط با چگونگی واکنش انسان در برابر آن، طرح می شود.
اندیشه قرآنی در اصل با نجات و رستگاری انسان سر و کار دارد و اگر برای این موضوع
نبود- چنان که خود قرآن می گوید و مکرر درباره آن تأکید می کند- هرگز کتاب نازل نمی شود. (همو،92)
اما اساس این جهان بینی آن است که انسان، اگر هم مطرح می شود، به عنوان یکی از آفریدگان خدا مطرح می شود که سخت مورد توجه بیان قرآن گرفته و همه بیانات کتاب الهی در راستای رساندن او به چیزی است که انسان به خاطر آن خلق شده است.
این تصویر را در سوره تین به روشنی می توان دید: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم *ثم رددناه اسفل سافلین* الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون* فما یکذبک بعد بالدین* الیس الله باحکم الحاکمین» (تین،8-4)
دقیقاً همین جا است که شکاف میان این جهان بینی و دیگر جهان بینی ها- از جمله آنچه در جزیره العرب و میان عرب پیش از اسلام رایج بود و بر انسان محوری تکیه داشت- به نحو چشمگیری آشکار می شود؛ زیرا در جهان بینی قرآن، هر چند انسان در جایگاهی مهم قرار می گیرد و همواره سخن از او یا برای اوست، اما همواره تأکید براین است که او به خدا ایمان داشته باشد و از دستورات او پیروی کند تا به سرزمین رضایت خداوندی پا نهد. روشن است که در این زمینه نیز با خدا مرکز بودن نگاه قرآن به انسان روبرو می شویم.
در جهان بینی قرآن درباره انسان و نگاه قرآن به او، دو راه متمایز را پیش می گیریم؛ از آن جا که براساس اندیشه قرآنی نمی توان هیچ مفهومی را بدون بررسی نسبت آن با خدا به تجزیه و تحلیل کشاند، ابتدا به رابطه خدا و انسان می پردازیم و سپس به توصیفات قرآن از انسان اشاره می کنیم و می کوشیم تا در پرتو این دو گام، تا حدودی به نمایی از انسان در جهان بینی قرآن دست یابیم.

رابطه خدا و انسان

با نگاهی به آیات قرآن در می یابیم که قرآن برای رابطه انسان با خدا، چهار حوزه را معرفی می کند ( در این تقسیم بندی از کتاب «خدا و انسان در قرآن» ایزوتسو بسیار بهره برده ایم و برآن نکاتی افزوده ایم).
این روابط عبارتند از: رابطه وجود شناختی؛ رابطه اخلاقی، رابطه ربوبی و رابطه دو جانبه تبلیغی یا ارتباطی.
در رابطه وجود شناختی، همواره این مسئله مطرح است که اگر انسان وجود دارد، این خداست که او را آفریده و به او وجود بخشیده است و به همین واسطه، همواره بین خدا و بنده رابطه خالق- مخلوق برقرار است. گستره و بسامد قابل توجه آیاتی که به این حوزه
پرداخته اند و تأکیدی که قرآن در نسبت دادن خلقت انسان به خدا دارد، ما را متقاعد می کند که قرآن در جا انداختن این تفکر و تذکر نسبت به آن اهتمام ویژه دارد: «یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون… » (بقره،21)؛ «یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده» (نساء،1)؛ «و من آیاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشر تنتشرون»(روم،20)؛ «الله الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم… » (روم،40) و در عباراتی دیگر این مسئله به این شکل بیان شده است: «و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماٍ مسنون» (حجر،26)؛ «و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (ق،16). گویی قرآن با تعمدی بسیار معنادار، خالق بودن خدا را درباره انسان بیان می کند تا او را به این رابطه همواره تذکر دهد؛ و درست از همین جا است که قرآن می خواهد ایمان به خدا را در دل انسان شکل گیرد و فرد به دایره تعبد و عبادت گام نهد.
اما رابطه دیگر خدا و بنده در جهان بینی قرآن، رابطه اخلاقی است. این رابطه اخلاقی همواره بر دو اصل استوار است؛ یکی اینکه نظام اخلاقی قرآن برای انسان بر شاکله ای خدایی استواراست و گویا همواره از بشر خواسته می شود که تا حد ممکن خود را به صفات خدایی نزدیک کند و همه دستورات اخلاقی قرآن بی شک ریشه در همین اصل دارد.
قرآن توصیه می کند که انسان باید با عدالت و صداقت با برادران خود رفتار کند؛ زیرا اعمال خدا همواره عادلانه و صادقانه است. انسان هرگز نباید به کسی ظلم کند؛ زیرا خداوند نیز هرگز به کسی ظلم روا نمی دارد. در قرآن همه جا به انسان اندرز داده شده است که در رابطه با دیگر انسان ها به آن ها و البته به خودش ظلم روا ندارد؛ و این نیست، مگر بازتاب طبیعت الهی که همه جا می فرماید به کسی ظلم نخواهد کرد، حتی به قدر بال پشه ای یا به اندازه نخ هسته خرمایی.
قرآن همچنین از ما می خواهد که با والدین خود با عطوفت و رحمت رفتار کنیم: «و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احساناً اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولاً کریماً* و اخفض لهما جناح الذل من الرحمه و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا» (اسری،24-23). در همه این موارد این صفت رحمت الهی است که باید بدان متصف شد. این وابستگی بنیادین اخلاقیات انسانی به اخلاقیات الهی و ضرورت اتصاف انسان به صفات اخلاقی خدا در آیه ای دیگر به نیکویی مورد تصریح قرار گرفته و درآن از انسان خواسته شده است که دیگران را ببخشد و عفو کند و تنها
استدلال برای ضرورت بخشش دیگران چنین بیان شده است که خدا نیز همواره آماده بخشایش بندگان است: «و لا یاتل اولو الفضل منکم و السعه ان یوتوا اولی القربی و المساکین و المهاجرین فی سبیل الله و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفرالله لکم و الله غفور رحیم» (نور،22). قرآن رابطه دیگری نیز میان انسان و خدا مطرح کرده است که ارتباط کاملاً مستقیمی با صفات خدا دارد؛ صفاتی که از یکسو خدا را به عنوان صاحب خیر و لطف و بخشندگی و نیکخواهی نامحدود و از سوی دیگر، صاحب خشم و غضب و عدالت در قرآن نشان می دهد. متناظر با این اوصاف، از انسان خواسته می شود که در مقابل این صفات متقابل خدا، به سپاسگزاری (شکر) از یکسو و خداترسی (تقوی) از سوی دیگر رو آورد.
در قرآن، رابطه دیگر خدا و انسان، رابطه ربوبی است. این رابطه که فرع بر رابطه وجودی انسان و خدا است، خدا را در مقام رب- که متضمن همه تصورات وابسته به جلال و قدرت مطلق و نظایر این ها است- و انسان را در جایگاه عبد- که متضمن دسته ای از تصورات نمایاننده فروتنی و ضعف و خشوع و فرمانبرداری است- قرار می دهد. در این ارتباط از بنده خواسته می شود که در یک کلام عبد باشد تا مبادا در وادی تکبر، طغیان، تعدی، تجاوز و مانند آن ها گام گذارد.
قرآن همچنین از رابطه دیگری میان خدا و انسان سخن می گوید که در آن، خدا و انسان، از طریق ارتباط دو طرفه، رابطه ای بسیار نزدیک با یکدیگر می یابند. این رابطه از طرف خدا در لباس فرستادن رسولان از یک سو و تجلی در همه مخلوقات خود از سوی دیگر ظاهر می شود. در این میان نباید نقش خود قرآن را نادیده انگاشت. قرآن همواره بر این نکته ظریف تأکید می کند که قرآن کلام خدا به شمار می رود. در روایات اسلامی نیز بسیار به این مسئله بها داده شده است که قرآن در قالب سخن ارائه شده است و این خداست که با خواندن آیات قرآن سخن می گوید. (برای آشنایی با این گونه احادیث نک: صدوق، امالی،545؛ صدوق، عیون الأخبار،56/2؛ ابن شهر آشوب،61/1؛ حر عاملی، 175/6؛ محدث نوری،237/4) پس، در این ارتباط، تلاوت قرآن به عنوان یک رکن همواره مورد تأکید قرآن است.
اما از سوی بنده نیز همواره به صورت درخواست و دعا ظاهر و در قرآن تصریح شده است که گرچه خداوند بر همه چیز آگاه است، اما اهمیت این رابطه چنان است که بنده باید براین رابطه بکوشد و خواسته هایش را از خدا بخواهد: «و اسالوا الله من فضله ان الله کان بکل شیء علیما» (نساء،32)؛ «و قال ربکم ادعونی استجب لکم… » (غافر،60) «قل ما یعبا بکم ربی لولا دعاؤکم… » (فرقان،77). «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها… » (اعراف،180)؛
حوزه دیگر شناخت انسان در جهان بینی قرآن همانا صفاتی است که در قرآن برای انسان ذکر شده است و نگاهی کلی به آن ها جهان بینی قرآن را درباره انسان فراروی محقق قرار می دهد.
بی شک این حوزه، خود یکی از حوزه های مهم و گسترده در معناشناسی قرآنی است، اما ازآن جا که در این مقاله مجال بررسی کامل آن نیست، تنها به ذکر برخی صفات انسان در قرآن می پردازیم و تفصیل این مطالعه را به مجالی دیگر وا می نهیم.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.
نشانی الکترونیک: gaffari.m@gmail.com
*تاریخ دریافت مقاله: 1388/10/7
تاریخ پذیرش مقاله:1388/12/11

منبع:نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 5.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید