نویسنده:علی جمعه حیدری
منبع : راسخون
چکیده
توکل که یکی از اوصاف برجسته و با ارزش اخلاقی است، در زندگی انسان نقش اساسی دارد، و در آیات و روایات روی آن تأکید فراوان صورت گرفته، و در روایات متعدد یکی از ارکان ایمان به حساب آمده، و به عنوان بهترین عمل بندگان معرفی شده است. مقاله که در پی میآید در قالب سه فصل نگارش یافته، که نگارنده در فصل اول به بیان کلیات بحث پرداخته، و در فصل دوم زمینههای توکل را مورد تحقیق قرار داده، وبا استناد به آیات قرآن، ایمان داشتن، تسلیم بودن در برابر دستورات الهی، توجه داشتن انسان به ربوبیت، و همچنین اعتقاد به علم، حکمت، یگانگی و جاودانگی خدای سبحان را، زمینه ساز توکل بر خداوند معرفی میکند؛ و سرانجام در فصل سوم با توجه به آیات زیادی از قرآن که حاکمیت را منحصر به خدا میدانند، انحصار توکل بر او را نیز به اثبات رسانده است.
مقدمه.
نقش و جایگاه والای که توکل در زندگی مادی و معنوی انسان دارد، گمان میکنم بر کسی پوشیده نباشد، اما بسی جای تأسف است که از این صفت محموده کج فهمیها و تفسیرهای نادرست صورت گرفته و میگیرد، و چه بسا توکل، به دست روی دست گذاشتن انسان و سعی و تلاش نکردن معنا میشود، یا بدون توجه و استفاده از اسباب مادی، انتظار دارند که همه چیز به صورت معجزه حل شود، و… بنابراین ضرورت اقتضا میکند که برای تبیین معنای درست از توکل گامهای بلند برداشته شود، و به پرسشهای که درحوزه شناخت این مقوله اخلاقی و اعتقادی مطرح است پاسخ ارائه گردد. نگارنده سعی دارد که در این مقاله با استناد به آیات قرآن به پرسشهای ذیل پاسخ بدهد:
زمینههای توکل چیست؟ یعنی از چه راهها امکان دارد انسان به این فضیلت بزرگ برسد و مقام توکل را بدست بیاورد.
معنای درست و دقیق توکل کدام است؟ و در روایات معصومین (ع) توکل چگونه تفسیر و تبیین شده است؟
فصل اول : کلیات.
1.معنای لغوی توکل :
مؤلف لسان العرب در مورد توکل مینویسد : توکل لغه : اظهارالعجز و الاعتماد علی غیرک، توکل از نظر لغت اظهار و ابراز عجز و ناتوانی و اعتماد نمودن بر غیر است. المتوکل علی الله : الذی یعلم ان الله کافل رزقه وامرَه، فیرکن الیه وحده ولا یتوکل علی غیره. توکل کننده بر خدا آن کسی است که میداند خداوند کفیل و عهده دار روزی و کار اوست، پس فقط به او اعتماد و توکل میکند نه بر غیر او. وکیل الرجل : الذی یقوم بأمره، سمی وکیلا لان موکّله قد وکل الیه القیامَ بأمره فهو موکول الیه الامر. وکیل کسی است که برای انجام کار موکلش قیام میکند، جهت نامیدنش به وکیل این است که موکل انجام کارهایش را به او سپرده است پس وکیل یعنی کسی که کارها به او وا گذارشده است. (1) فخرالدین طریحی در مجمع البحرین در مورد توکل مینویسد : الأصل فی التوکل: إظهار العجز و الإعیاء؛ و التوکل على الله: انقطاع العبد إلیه فی جمیع ما یأمله من المخلوقین. (2).
توکل بر خدا بریدن بنده است تمام آرزوهای خود را از مخلوق و پیوستن به حق است از آنها. راغب اصفهانی درباره معنای توکل میگوید : اگر کلمه توکل بالم بیاید به معنای تولی و عهده دار شدن سرپرستی میباشد، مثل توکلت لفلان، یعنی من متولی و عهده دار سرپرستی فلانی شدم، و اگر با علی بیاید به معنای اعتماد کردن میباشد مثل توکلت علی فلان یعنی اعتماد کردم بر فلان. (3).
1.معنای اصطلاحی توکل.
بعضی از علمای اخلاق توکل را در اصطلاح چنین بیان کرده است : توکل به معنی انتخاب وکیل و اعتماد کردن، و مطمئن بودن دل بنده در جمیع امور خود به خدا است، و همچنین به معنی حواله همه کارهای خود را به پروردگار، و بیزار شدن از هر حول و قوهای و تکیه بر حول و قوهای الهی نمودن. (4)، اما نه به این معنا که دست از تلاش و کوشش بر دارد، بلکه تا آنجا که در توان دارد تلاش کند، و منزلگاهها را یکی پس از دیگری با تمام توان بپیماید، اما آنچه از توان او بیرون است به خدا وا گذارد. یکی از علمای معروف اخلاق در تفسیر توکل میگوید : «حقیقت توکلی که در شرع اسلامی آمده همان اعتماد قلبی در تمام کارها بر خدا، و صرف نظر کردن از ما سوی الله است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد، مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت خود اصل اساسی نشمرد.»در ادامه این سخن میافزاید : «مفهوم توکل آن گونه که افراد نادان و احمق تصور کردهاند، ترک فعالیتهای جسمانی و تدبیر عقلانی نیست، که این جهل محض است، و در شریعت مقدس اسلامی حرام؛ چرا که انسان مکلف به تحصیل معاش است از راههای که خدا به انسان نشان داده، از قبیل زراعت، تجارت، صنعت و غیر اینها از طرق حلال، ولی با این حال خداوند دستورداده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند (5) ».کلمه وکیل از و کالت است که به معناى تسلط بر امرى است که بازگشت آن به غیر شخص وکیل است، ولى وکیل قائم به آن امر و مباشر در آن است، توکیل کردن دیگرى هم به همین معنا است که او را در کارى تسلط دهد تا او بجاى خودش آن کار را انجام دهد، و توکل بر خدا به معناى اعتماد بر او و اطمینان به او در امرى از امور است. (6) حکیم سبزواری (قدس سره) درباره توکل میگوید :
توکل ان تدع الامرالی.
مقدرالامورجل وعلا.
و لیس هذا ان تکف عن عمل.
اذرب امربوسائط حصل.
مخصصات فاعل مقدس.
وتُجِدفکُفّ فی الهواجس.
یعنی توکل آنست که کار را به خداوند، که تقدیر کننده امور است، واگذار کنی و معنای آن این نیست که خود را از کار بازداری؛ زیرا بسیاری از کارها به وسایط و وسایل، پدید میآید، تمام و همه آن وسایل، تنها مجاری فیض خدای است که منزه از حصر و مبرای از قید و حد است و هیچ یک از آن وسایط، جنبه فاعلت الهی و حقیقی ندارد و اگرمی خواهی کار نیکی انجام دهی، هرگز از اسباب و وسایل پرهیز نکن، بلکه فقط در غبار روبی خواطر نفسانی که منافع (و حظوظ) شخصی در آن مطرح است کوشش کن، نه آنکه در مشتهیات نفسانی و برای تکاثر و افزون طلبی جدیت کنی و یا ازکار با زمانی (7).
بعض دیگر از بزرگان علم اخلاق میگوید : توکل مشتق از وکالت است، چنان که گفته میشود : وکل امره الی فلان یعنی امر خود را به فلان واگذاشت و به او اعتماد کرد. به کسی که امر به او واگذارشده وکیل گفته میشود، و واگذارکننده را متکل یا متوکل بر او میخوانند، و این زمانی است که نفس واگذارکننده به او آرامش یابد و به او اعتماد کند؛ بنابراین توکل عبارت از اعتماد قلبی بر وکیل به تنهایی است (8). در تفسیرالتبیان شیخ طوسی در مورد توکل چنین مینویسد : «توکل یعنی واگذاری امور به خدا و راضی بودن به تدبیر او و اطمینان داشتن به حسن اختیارخدای سبحان (9)»؛ بنابراین انسان متوکل، در برابر مشکلات و حوادث زندگی وگرفتاری ها و بن بستها ی که در مسیر زندگی برآنها برخورد میکند، و چه بسا دشمنیها و سرسختیها ی مخالفان، مشکلات را فراروی انسان به وجود آورد، نباید از تلاش و کوشش باز ایستد و نا امید شود، بلکه با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله مادی برای پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متکی به لطف پروردگار و قدرت بی پایان او باشد، و پیروزی را از او بداند نه غیر او؛ زیرا از دریچه چشم و دید یک انسان موحد سرچشمه و منشأ تمام قدرتها و نیروها، و مسبب الاسباب خداوند متعال است.
معنای توکل ازدیدگاه روایات.
درحدیثی که از پیامبراکرم (ص) نقل شده است، میخوانیم از جبرئیل سؤال فرمود : «ما التوکل علی الله عزوجل؛ توکل بر خداوند بزرگ چیست؟ »جبرئیل درپاسخ عرض کرد : «العلم بأن المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطی ولایمنع و استعمال الیأس من الخلق؛ حقیقت توکل علم و آگاهی به این است که مخلوق نمیتواند زیانی برساند و نه سودی، و نه چیزی ببخشد، و نه از او باز دارد، و (دیگر) بکار بستن یأس از خلق است (یعنی همه چیز را از سوی خدا و به اذن و فرمان او بداند). سپس فرمود :»فإذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوی الله و لم یرج و لم یخف سوی الله، و لم یطمع فی احد سوی الله، فهذا هو التوکل؛ هنگامی که بنده خدا چنین باشد، جز برای خدا عملی انجام نمیدهد و امید و ترسی جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمیبندد، این است حقیقت توکل (10). امیر مؤمنان علی (ع) حقیقت توکل را چنین بیان میکند : «التوکل التبری من الحول والقوه وانتظارما یأتی به القدر»، توکل دوری از توان و قدرت (نادرست وغیرخدا) و در انتظار خواست خدا بودن است (11). امام صادق (ع) در جواب کسی که ازحقیقت و ماهیت توکل سؤال کرده بود پاسخی میفرماید، که قابل توجه و دقت است، حضرت با ظرافت خاصی به حقیقت توکل اشاره نموده فرمود : «ان لاتخاف مع الله شیئا (12) »(یعنی حقیقت توکل این است که) با وجود خداوند ازهیچ چیزی نترسی.
درجات توکل.
با تحقیق و بررسی در مباحث توکل و متوکلین این نکته به خوبی و وضوح بدست میآید که چرا بعضی انسانها توکل قویتر دارند و بعضی دیگر مرتبه ضعیفتری از توکل را دارا هستند. مشخصاً این سؤال خلق میشود که علت و سبب تفاوت در توکل و درجه آن در چیست؟ در پاسخ این سؤال میتوان گفت، در اینکه توکل زاییده و نتیجه ایمان و یقین شخص است، جای شک و تردید نیست چنانکه امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: «التوکل من قوهی الیقین (13) »، بنابراین هر قدر یقین و ایمان انسان به خدا و صفات او، قویتر گردد، به همان نسبت توکل او بیشتر میشود، توکل فوق العاده حضرت ابراهیم (ع) زاییده ایمان فوق العاده او بود، رسول مکرم اسلام (ص) در سایه ایمان قوی و نتیجتا توکل فوق العاده اش بود، که از پس آن همه مشکلات برآمد و یک تنه در مقابل کفار و مشرکین قریش ایستاد، و هیچ گونه تهدید و تطمیع و توطئههای آنها نتوانست او را در راه تبلیغ رسالت متزلزل کند، و توکل عجیب امیرمؤمنان علی (ع) در « لیله المبیت » (شبی که به جای پیامبر(ص) خوابید تا حضرتش مخفیانه از مکه به مدینه مهاجرت کند ) نیز زاییده ایمان قوی و یقین بالای آن حضرت بود چنانکه خودش میفرماید :« لو کشف الغطاء ما از ددت یقینا (14)». اگر پرده کنار زده شود بر یقین من افزوده نمیگردد. لذا از بالاترین مرتبه توکل نیز برخوردار بود، مؤمنانی را نیز میبینیم که در مراحل متوسط یا پایینتر ایمان قرار دارند و به همان نسبت به خدا توکل و تکیه دارند.از امام کاظم (ع) روایت است که درباره قول خداوند :« و من یتوکل علی الله فهوحسبه (15)» فرموده است : «توکل بر خدا درجاتی دارد، ازجمله آنها این که همه امور خود را به او وا گذاری و هرگونه که با تو رفتارکرد از او خشنود باشی و بدانی، که او از خیر خواهی و فضل و بخشش درباره تو کوتاهی نمیکند، و بدانی که او حاکم بر امور تو است، پس با تفویض آنها به خداوند بر او توکل کن و در همه اینها و غیر اینها به او اعتماد داشته باش(16) ».، این نکته مخفی نیست که آنچه در این روایت آمده بالاترین درجه توکل برخداست و درجات دیگر با مقایسه با آن روشن میشود.
درجات توکل ازمنظر بعضی ازبزرگان علم اخلاق
1.مرحله اول از درجات توکل اینکه : اعتماد و اطمینان انسان نسبت به خداوند مانند کسی باشد که وکیل لایق و دلسوزی دارد که کار خود را به او وا میگذارد (بی آنکه اصالت و استقلال خود را فراموش کرده باشد) و این ضعیفترین درجات توکل است، در این درجه از توکل میتوان گفت تنها در مرحله گفتار و ادعا دارای مقام توکل است ؛ لذا در امور دنیا به هیچ وجه اعتماد به حق نمیکند و جز به اسباب ظاهری و مؤثرات کونیه به چیزی دیگر متشبث نمیشود، اگر گاهی توجهی به خدا پیدا میکند، یا از روی تقلید است و یا از روی احتیاط، ولی اگر اسباب ظاهری را موافق و مساعد ببیند، به کلی ازحق تعالی و تصرف او غافل خواهد شد. کسانی که در این درجه از توکل قرار دارند، در کارهای دنیا هیچ تمسک و توکلی ندارند، راجع به امورآخرت خیلی لاف از توکل میزنند، میخواهند با سستی و تنبلی در امر عبادت و بدون سعی و عمل با لفظ« خدا بزرگ است » و ما « متوکلیم به فضل خدا » درجاتی آخرتی را تحصیل کنند ! اما در امور دنیا گویند سعی و عمل با توکل بر خدا منافات ندارد(17).
2. مرحله دوم اینکه: حال او در وابستگی به لطف پروردگار مانند حال کودک نسبت به مادر باشد، او در ابتدای طفولیت کسی جز مادر را نمیشناسد، و به غیر او اعتماد ندارد، و چون او را ببیند، به دامن وی میآویزد، و اگر مادر حضور نداشته باشد هر حادثهای برای او پیش آید فوراً مادر را صدا میکند، و به هنگام گریه او را میطلبد. کسانی که در این درجه از توکل قرار دارند اشخاصی هستند، که یا با برهان و یا با نقل معتقد شدهاند، که حق تعالی مسبب الاسباب و تقدیر کننده امور است، و علم و قدرت او محدود به حدی نیست، اینها در مقام عقل توکل بر خدا دارند، و اینها ارکان توکل را ثابت نمودهاند و آن چند چیز است : 1) آنکه حق تعالی عالم به احتیاجات و نیازمندیهای بندگان است. 2) آنکه قدرت دارد به رفع احتیاجات. 3) آنکه بخل در ذات مقدسش نیست. 4) آنکه رحمت و شفقت بر بندگان دارد، پس لازم میدانند توکل کردن بر عالم قادر غیر بخیل و رحیم بر بندگان را ؛ زیرا قیام به مصالح آنها میکند و نمیگذارد مصلحتی از آنها فوت شود(18). بدون تردید این مرتبه درجهای بالاتر از توکل است، زیرا در این حالت انسان غرق عنایات حق است و جز او کسی را نمیبیند و در مشکلات غیر او را صدا نمیزند.
3.مرحله سوم : این مرحله که از مرحله دوم هم بالاتر است، این است که در برابر خدا هیچ گونه ارادهای از خود نداشته باشد هرچه او بخواهد همان مطلوب اوست. و هر چه او نخواهد مورد بی اعتنای اوست. کسی که در این درجه از مقام توکل رسیده باشد تصرف خدای سبحان را در موجودات با تمام وجود معتقد است و قلوب او ایمان آورده به اینکه حاکم و فرمانروا و مالک اشیاء اوست.بعضی ازدانشمندان توکل ابراهیم (ع) را در این مرحله دانستهاند که وقتی بر فراز منجنیق، آماده برای پرتاب درآتش میشد، از فرشتگان چیزی نخواست و هنگامی که از او پرسید ند آیا حاجتی داری، گفت : دارم ولی نه به شما، و هنگامی که به اوگفته شد حاجتت را از خداوند بخواه و نجات خود را از وی طلب کن گفت : «حسبی من سؤالی علمه به حالی » علم خداوند به حال من، مرا از سوال کردن بی نیاز میکند. و این درجه از توکل در میان مردم بسیارکم است و از مقام صدیقین میباشد و این مخصوص کسانی است که در برابر ذات پاک خداوند متعال تسلیم محضند و آنچه را که خدا برای آنها بخواهد همان را میخواهند و غرق صفات جمال و جلال او هستند(19).
فصل دوم : زمینههای توکل در قرآن
1.ایمان داشتن و تسلیم بودن در برابر خداوند
توکل حالتی است از احوال دل و قلب انسان، و آن ثمره و نتیجه ایمان است یعنی ایمان است که زمینهای توکل بر خدا میشود و این ثمره را به بار میآورد. ایمان به خدا ایمان به توحید است به جمیع اقسام خمسه آن، توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادی و نظری، و ایمان به جمیع صفات کمالیه و جمالیه، و ایمان به جمیع انبیاء و رسل و فرستادگان او، و به جمیع کتب و احکام او، و به عدل و امامت ائمه هدی و ایمان به آخرت و به جمیع ضروریات دین و مذهب،(20) این گونه ایمان است که زمینه ساز توکل برخدا میشود. هرچند ایمان دارای ابواب و آثار مختلف و متعدد است، و لکن توکل به طور عمده بر دو ایما ن استوار و مبتنی است : یکی ایمان به توحید، و دیگر ایمان به لطیف و رحیم بودن خداوند یعنی ایمان داشته باشد به این که خداوند کمال لطف و رحمت و مهربانی را به بندگانش دارد.ایمان به توحید گرچه بحث مفصل و گسترده را میطلبد ولی به طور مختصر در همین بخش از آن بحث خواهد شد.اما اینک بُعد دوم بحث مطرح میگردد و آن، ایمان انسان به اینکه خداوند کسی است که آفریدگار او(شخص توکل کننده)، و تمام عالم وجود است و کمال رحمت و عطوفت را با بندگانش دارد، عنایت و شفقت وی در حق هر جنبنده و خزندهای تا برسد به انسان و آدمی، از عنایت و شفقت و مهربانی مادر به فرزند به مراتب بیشتر است. عالم و هر چه درآن است را بروجهی آفریده از حیث کمال و جمال و لطف و حکمت که غیر از این ممکن نبود، و هیچ چیز از لطف و عنایت و رحمت او محروم نیست، و هرچه آفریده است چنان است که باید باشد.و آنچه اگر در ظاهر زشت است کمال در آن است که زشت باشد وگرنه ناقص بود و حکمتی فوت میشد ؛ چون اگر زشتی نبود کسی قدر زیبای را نمیدانست و اگر ناقص نبودی قدر و ارزش کامل شناخته نمیشد(21) وقت انسان ایمان به این اوصاف خداوند داشته باشد، زمینه توکل و اعتمادش به خدای که مهربانترین مهربانان است فراهم میشود، و درتمام گرفتاری و مشکلات تکیه گاهش خدای سبحان خواهد بود ؛ چون هر انسان عاقلی وقت به این مطلب اعتقاد و توجه پیدا کرد که خداوند کمال لطف و مهربانی را با او دارد، آنگاه است که تمام کارهایش را به خداوند سپرده و خواستهای او را برخواسته ای خودش مقدم خواهد داشت.در سوره آل عمران خداوند متعال میفرماید :…وعلی الله فلیتوکل المؤمنون(22)». در حدود هفت آیه قرآن با این تعبیر صریحا مؤمنین را مخاطب قرار داده و دستور به توکل میدهد، این تعبیر مکرر، به خوبی رابطه میان ایمان و توکل را آشکار میسازد(23)، این گونه تعبیر، توکل برخدا را از ویژگیهای مردم با ایمان می شمارد، چرا که موجب میشود پروردگار، آنان را به حال خود وا نگذارد و در نتیجه به گمراهی و تباهی کشیده نشوند(24) اگر انسان به این جمله قرآن کریم که میفرماید : «…حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ(25)» ایمان داشته باشد و معتقد باشد به اینکه خداوند بهترین وکیل است برای بندگانش و بداند که هر چیزی که در این عالم هست، از آن خداست و هیچ فاعل دیگر بدون خواست او نمیتواند نقشی داشته باشد، و ایمان داشته باشد به اینکه در علم و قدرت او هیچ نقصانی نیست و رحمت و عنایت و لطف و مهربانی او چنان است، که فوق آن تصور نمیشود، و بداند که روزی وی مقدر است و به وقت خویش به وی میرسد، و کارهای او چنانکه در خور فضل و کرم و بزرگی و خداوندی او ست به رایش انجام میگیرد،(26) اعتماد و توکلش فقط بر خدا خواهد بود، و به غیر او امید و اعتنای نمیکند، و چنین ایمان است که زمینه توکل آن هم در مرتبهای بالای از آن را فراهم میکند. اگر انسان به این مرحله از ایمان برسد که همه چیز را از خدا بداند و این را نیز معتقد باشد که هرچه از طرف خدا برای او مقدر میشود به صلاح اوست، دیگر درسخت ترین شرایط هم به فکر غیر خدا نمیافتد و از غیرخدا امید و توقعی ندارد و فقط بر خدا توکل و اعتماد خواهد داشت.
-1رابطه ای ایمان و توکل
بین ایمان و توکل رابطهای بسیار نزدیک وجود دارد، لذا میتوان گفت : توکل ثمره ایمان و ملازم آن است، و در کنار ایمان دو عامل مهم برای پیروزی در برابر کفار و وسیله نجات از شر آنان خواهد بود.(27) آری حصول صفت حسنه توکل متوقف به رایمان و اعتقاد جازم به این است که، هر کاری که در عالم هستی صورت میگیرد همه از جانب پروردگار است ؛ لذا هر قد رایمان انسان تقویت شود و افزایش پیدا کند انسان را در توکل بر خدا و امیدوار بودن به حمایت و کفایت او، بیشتر یاری میرساند، زیرا ایمان به خداوند ملازم توکل بر اوست، و همچنین توکل و اعتماد به خداوند، موجب نهراسیدن از هجوم دشمن میشود و انسان را در برابر تهدیدات دشمن مقاوم و شکست ناپذیرمی سازد(28) چنانکه قرآن میفرماید :« الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاس إِنَّ النَّاس قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَناً وَ قَالُوا حَسبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ،(29) آن مؤمنانى که چون مردم (منافق) به آنها گفتند:لشکرى بسیار بر علیه شما مؤمنان فراهم شده، از آنان در اندیشه و بر حذر باشید، (این تبلیغات) بر ایمانشان بیفزود و گفتند:تنها خدا ما را کفایت میکند و او نیکو وکیل و کارسازى است». (30)این آیه شریفه که پایان ماجرای جنگ احد را بیان میکند، این نکته را نیز روشن میسازد که یاران رسول خدا (ص) نه تنها از سخنان منافقین که آنها را از آمادگی دشمن می ترسانیدند، نترسیدند بلکه با شنیدن این سخنان به رایمان آنها افزوده شد و ثبات قدم و پایداری در دینشان زیاد گردید، و همچنین مقاومت آنها در نصرت و یاری پیامبرشان جدی ترشد، (31) و آنان در پی افزایش یافتن ایمانشان با توکل بر خدا گفتند: خدا ما را کفایت میکند و او نیکو وکیل است، بدینسان با ایمان و توکل بر خدا از میدان سر افرازانه بیرون آمدند.
1-2ازآثارتسلیم بودن در برابر خداوند توکل بر او
در سوره یونس قرآن کریم کیفیت فراهم شدن زمینه توکل در سایه ایمان و تسلیم را، چنین بیان میکند:« وَ قَالَ مُوسى یَاقَوْمِ إِن کُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکلُوا إِن کُنتُم مُّسلِمِینَ، (32) و موسى گفت کهای قوم من، شما اگر به حقیقت ایمان به خدا آورده و اگر به راستى تسلیم فرمان او هستید بر او توکل کنید».ایمان به خدا، مؤمن را به مقام پروردگارش هر چند به طور اجمال آشنا مىسازد، و مؤمن عالم به این معنا مىشود که خداى تعالى سببى است فوق همه اسباب، سببى است که سببت همه اسباب به او منتهى مىشود، و نیز او را آگاه مىکند به اینکه تدبیر همه امور به دست خداست ؛ لذا ایمان، مؤمن را وا مىدارد به اینکه امور را تسلیم به خدا کند و فقط به او توکل نماید. لذا در آیه مورد بحث مىبینیم که مؤمنین صاحب تسلیم را امر به توکل بر خدا کرده، نخست این امر خود را مشروط به شرطى کرده و آن داشتن ایمان است، و سپس کلام را با شرطى دیگر تمام کرده که آن اسلام و تسلیم بودن در برابر خداست. بنا بر این گفتار، آیه شریفه از نظر معنا در این تقدیر است که فرموده باشد : اگر شما به خدا ایمان دارید و تسلیم او شدهاید پس بر او توکل و اعتماد کنید.(33) یعنی ایمان داشتن به خدا، و تسلیم بودن در برابر او امر و نواهی او، زمینه ساز برای توکل است، کسی که متدین به دین اسلام و تسلیم در برابر خداوند است، باید بر خدا توکل و اعتماد داشته باشد، امیدش به غیرخدا دوخته نشود ؛ چون غیرخدا هرکه باشد از ممکنات و فقر و نیاز محض است، از خودش چیزی ندارد، اگر چیزی دارد آن را، هم خدا به او عنایت فرموده، پس چرا به غنی مطلق امید و اعتماد انسان نباشد که رو به کسانی بیاورد که خودشان محتاجند. در این آیه نخست از ایمان سخن به میان آمده و آنگاه از اسلام، چرا که هر دو به مفهوم باور داشتن و گواهی دادن به یگانگی خدا و فرمان برداری از اوست.(34) و این دو سرمایهای بزرگ زمینه ساز توکل میشود که حاکی از اعتقاد داشتن به توحید افعالی خداوند است. و فایده این آیه بیان این مطلب است که در وقت نزول شدت و سختی باید به خدا توکل کرد، و با اطمینا ن کامل به تدبیر نیکوی وی، تسلیم فرمان او گردید و کار را بدو وا گذار نمود.(35) صاحب تفسیراطیب البیان در ذیل آیه11 سوره مایده، میگوید : از این آیه استفاده میشود که نیروی قویتر از توکل که اتکال امر به خدا باشد نیست، و صفت توکل تحقق پیدا نمیکند مگر به ایمان (یعنی ایمان و اعتقاد به خدا است که زمینه ساز توکل بنده به خدای سبحان میشود) چنانچه میفرماید:… وَ عَلى اللَّهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ.(36) در سوره انفال قرآن کریم میفرماید:« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تلت عَلَیهِمْ ءَایَتُهُ زَادَتهُمْ إِیمَناً وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکلُونَ ٭ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصلَوهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ(37)».در این آیات مبارکه پنج صفت از اوصاف مؤمنین بیان شده که عبارت است از : 1 – ترسیدن و تکان خوردن دل در هنگام ذکر خدا، 2 – زیادشدن ایمان در اثر استماع آیات خدا، 3 – توکل، 4 – رابطه با خالق و بپا داشتن نماز، 5 – رابطه با خلق خدا و انفاق از آنچه که خدا روزى فرموده. چنانکه معلوم است، یکی از صفات مؤمنین توکل بر خدا برشمرده شده است، و همچنین این نکته را بیان میکند، که ایمان چگونه زمینه ساز توکل بندگان بر خدای سبحان میشود. آری وقت قلب انسان در هنگام ذکر خدا متأثر شد و تکان خورد، ایمان انسان همچنان رو به انبساط نهاده و شروع به ریشه دواندن در دل مىکند، و در اثر سیر در آیات داله (یعنی آیات که بر وجود و صفات خداى تعالى دلالت میکند) و همچنین آیاتى که انسان را به سوی معارف حقه رهبرى مىکند، در دل شاخ و برگ مىزند، به طوری که هر قدر مؤمن بیشتر در آن آیات سیر و تأمل کند ایمانش قوىتر و زیادتر مىگردد، تا آنجا که به مرحله یقین برسد. وقتى ایمان انسان زیاد گشت و به حدى از کمال رسید که مقام پروردگارش را و موقعیت خود را شناخت، و به واقع مطلب پى برد، و فهمید که تمامى امور به دست خداى سبحان است، و او یگانه ربى است که تمام موجودات به سوی او بازگشت مىکنند در این موقع بر خود حق و واجب مىداند که بر او توکل کرده و تابع اراده او شود، و او را در تمامى مهمات زندگى خود وکیل خود گرفته به آنچه که او در مسیر زندگیاش مقدر مىکند رضایت داده و بر طبق شرایع و احکامش عمل کند، اوامر و نواهیش را بکار بندد.(38)
2.توجه به جاودانگی و علم خداوند
خداوند متعال در سوره فرقان پیامبرش را دستور به توکل میدهد و میفرماید : « وَ تَوَکلْ عَلى الْحَىِّ الَّذِى لا یَمُوت وَ سبِّحْ بحَمْدِهِ وَ کفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً، (39) در این آیه شریفه قرآن بجای « توکل علی الله…» «توکل علی الحی الذی…» فرموده و خداوند سبحان را متصف به « الحی الذی لایموت » نمود در واقع علت حکم را بیان نموده است یعنی خداوندی که زنده و جاوید است و از او چیزی فوت نمیشود، شایسته برای توکل است تنها او میتواند وکیل باشد(40). با این بیان قرآن معلوم میشود، که توجه و اعتقاد به جاودانگی خداوند وحیّ بودن اوکه هرگز نمیمیرد، زمینه برای توکل و اعتماد انسان به خدا میشود، و هرانسانی عاقل اگر بخواهد وکیل و تکیه گاهی برای خود انتخاب کند، کسی را انتخاب میکند که از هر جهت بتواند کارهای متوکل را به خوبی انجام بدهد و قدرت بر آن داشته باشد، پس چه بهتر از خداوندی که زنده جاوید است و ذره نقص وکمبود در وجود و قدرتش تصور نمیشود، انسان او را وکیل خود قرار داده و بر او امید و اعتماد داشته باشد.ذیل آیه شریفه، جمله « وَ کفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیراً » زمینه و موجب دیگر توکل را به مانشان میدهد، و آن علم و آگاهی خداوند به احوال و اعمال بندگان است، معلوم است که با حیات و علم روی هم رفته معنای و کالت تمام میشود ؛ چون و کالت همان طورکه متوقف برحیات وکیل است بر علم او نیز متوقف میباشد.(41) یعنی وکیل واقعی کسی است که زنده جاوید و از علم کافی برخوردار باشد ؛ تا نفع و ضرر و مصلحت و مفسده موکل را درست تشخیص داده و برای انجام کارهای او قیام نماید، چنین کسی فقط خداوند متعال است که وکیل و متصرف در اموربندگان خویش و آگاه به مصالح و مفاسد و منافع و مضره که برای آنان پیش میآید، میباشد، و تنها اوست که به گناهان بندگان، خبیر است و درباره آنان حکم میکند، بدون اینکه کوچکترین احتیاجی به کسی داشته باشد که او را یاری دهد پس تنها او شایسته توکل است.«در این آیه ( 58 سوره فرقان) و آیه بعدی به سه رکن (اساسی و سه زمینه ) توکل اشاره شده است : 1- زنده بودن آن هم زنده جاویدی که هرگز نمیمیرد. 2 – دانا بودن، 3 – تصرف و قدرت داشتن. لفظ « حی » و «خبیرا» تعلیل توکل هستند (یعنی ) باید به زنده دانا توکل نمود، علاوه بر زنده بودن و دانایی، باید قدرت و تصرف هم داشته باشد که آیه بعدی آن را بیان میکند»،(42) و میفرماید:« الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَیْنَهُمَا فى سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَسئَلْ بِهِ خَبِیرا،(43)همان (خدایى) که آسمانها و زمین و آنچه را میان این دو وجود دارد، در شش روز [= شش دوران] آفرید؛ سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است؛ از او بخواه که از همه چیز آگاه است».موصول الذی به اصله اش صفت است برای جمله الحی الذی لایموت در آیه قبل (این مطلب مشعر به علیت است یعنی خداوندی که خالق آسمانها و زمین است، شایسته توکل است و باید فقط بر او اعتماد و اتکال انسانها باشد ) و با همین صفت، بیان در جمله« و توکل على الحى الذى لا یموت» تمام مىشود، چون و کالت همانطور که متوقف بر حیات وکیل است، بر علم او نیز متوقف است، که بیان شد و نیز متوقف بر سلطنت در حکم و تصرف نیز هست که این آیه متضمن آن است، چون در این آیه داستان خلقت آسمانها و زمین و تسلط بر عرش را بیان مىکند.(44)
3. توجه به عزت و آگاهی خداوند زمینه ساز توکل
در سوره نمل قرآن دو صفت از اوصاف خداوند متعال را یاد آور شده میفرماید :« إِنَّ رَبَّک یَقْضى بینهام بحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ، (اى رسول ما) خداى تو (در قیامت) میان اختلافات این مردم حکم خواهد کرد که او خداى مقتدر و داناست.» سپس قرآن مجید دستور خداوند به پیامبرش را که او را مأمور به توکل میکند چنین بیان میکند : « فَتَوَکلْ عَلى اللَّهِ إِنَّک عَلى الْحَقِّ الْمُبِینِ، (45) پس تو بر خدا توکل کن که تو البته بر حقّى و حقانیّتت بر همه آشکار است.» در این آیات دلیل توکل را دو چیز شمرده : یکی قدرت و علم و آگاهی کسی که انسان به او اعتماد و توکل میکند، و دیگر روشن بودن راهی که انسان برگزیده است.(46) متصف کردن خداوند سبحان را به عزیز، یعنی کسی که هیچگاه مغلوب نمیشود، و به علیام، یعنی کسی که هرگز جهل و خطا در حکمش راه ندارد،(47)، و دارای احاطه علمی به کاینات است، بیانگر این نکته مهم است که، خدای که شأنش این است یعنی هم قدرت شکست ناپذیر دارد وهم علم و آگاهی نامحدود، شایسته برای توکل است. و کسی که توجه به این اوصاف الهی داشته باشد هیچ وقت به غیر او دل نخواهد بست و غیر او را تکیه گاه قرار نمیدهد.در سوره هود قرآن کریم میفرماید : « وَ للَّهِ غَیْب السمَوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکلْ عَلَیْهِ…(48)
در این آیه شریفه بعد از آنکه علم به غیب آسمانها و زمین را برای خدای سبحان بیان میکند [وقت خداوند متعال عالم به غیب آسمانها و زمین بود عالم به شهود آنها به طریق اولی خواهد بود] و اینکه تمام امور عالم به خدا باز گردانده میشود، دستور به پرستش خدای سبحان و توکل بر او داده میفرماید : « فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکلْ عَلَیْهِ» یعنی خداوندی که دارای علم به غیب و شهود است او را باید پرستش کرد و بر او توکل نمود. چنانکه در تفسیر کاشف مینویسد : فای(درفاعبده) برای تفریع بر ما قبلش است یعنی: خدای که دارای این شأن است (که عالم به غیب و شهود و مرجع تمام امور عالم میباشد و همه چیز برای اوست و به سوی او باز گشت میکند (انالله واناالیه راجعون ))(49) سزاوار و لایق پرستش و اعتماد و توکل است.(50) از این بیان این نکته به وضوح و خوبی بدست میآید که توجه به عالم بودن خداوند متعال به همه چیز، زمینه ساز توکل واعتماد بر اوست.درماجرای حضرت شعیب (ع) و قومش میبینیم که چگونه حضرت شعیب دربرابرقومش ایستادگی کرده وباتوکل بر خدا ازخودپایداری ومقاومت نشان میدهد، آری توجه به ربوبیت خدای سبحان و علم همه جانبه او، مستلزم توکل کردن بروی واستقامت و پایداری در برابر تهدیدات دشمنان است. دلیل توکل کردن شعیب وپیروانش بر خدای سبحان توجه داشتن آنهااست به علم مطلق داشتن خداوندبرهمه چیز. (51)قرآن مجید در حکایت ازحضرت شعیب چنین میفرماید : «…وَسِعَ رَبُّنَا کلَّ شىْءٍ عِلْماً عَلى اللَّهِ تَوَکلْنَا…(52)، علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکل کردهایام». بر استی که خداوندمتعال به دلیل آگاهی مطلقش برهستی، تنها موجودی است که شایسته توکل واتکاء می با شد، غیراوجهل محضند اگرچیزی دارند هم ازاوست وازجانب اوافاضه شده وازپرتوعلم بی نهایت اومستفیض گردیده.
4.توجه به حکمت ومقدرات خداوند زمینه ساز توکل بر او (53)
شکی نیست که سرنوشت ما تا آنجا که با کار و کوشش و تلاش ما مربوط است به دست خود ما است و آیات قرآن نیز با صراحت این موضوع را بیان مىکند مانند:« و ان لیس للانسان الا ما سعى (54)»، و«کل نفس به ما کسبت رهینه(55)» و آیات دیگر. هر چند تأثیر تلاش و کوشش نیز از سنن الهى و به فرمان اوست، ولى در بیرون دایره تلاش و کوشش ما و آنجا که از حریم قدرت ما خارج است، دست تقدیر تنها حکمران است، و آنچه به مقتضاى قانون علیت که منتهى به مشت و علم و حکمت پروردگار مىشود مقدر شده است انجامپذیر خواهد بود.(56) منتها افراد با ایمان و خداپرست که به علم و حکمت و لطف و رحمت او مؤمن هستند همه این مقدرات را مطابق نظام احسن و مصلحت بندگان مىدانند، و هر کس بر طبق شایستگیهائى که اکتساب کرده است مقدراتى متناسب آن دارد. وقت انسان این توجه و اعتقاد را پیدا کرد که هر چیزی که به انسان میرسد از خیر و شر، صحت و مرض، عزت و ذلت، غناء و فقر، حیات و ممات و… از طرف خدا ست، و هر چیزی که از طرف خدا به انسان برسد طبق حکمت که دارد به صلاح بندگان خواهد بود، به این نتیجه میرسد که باید به او توکل و اعتماد کرد و به مقدرات او راضی بود. قرآن مجید در این زمینه خطاب به پیامبر گرامی اسلام (ص) که برای منافقین بگوید، چنین میفرماید : « قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلا مَا کتَب اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَاَ نا وَ عَلى اللَّهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ، (57) هیچ حادثهاى براى ما رخ نمىدهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است همان خدائى که مولاى ما و سرپرست حکیم و مهربان ما است و جز خیر و صلاح ما را مقدر نمىدارد، افراد با ایمان باید تنها بر خدا توکل کنند. آری افراد با ایمان و خداپرست که به علم و حکمت و لطف و رحمت او مؤمن هستند همه این مقدرات را مطابق نظام احسن و مصلحت بندگان مىدانند، و هر کس بر طبق شایستگیهایی که کسب کرده است مقدراتى متناسب آن دارد. با این بینش و اعتقاد تن به ولایت خدای سبحان که مولا و ولی مؤمنان است داده و تنها به او عشق مىورزند و از او یارى مىطلبند و سر بر آستان او مىسایند و تکیه گاه و پناهگاهشان کسى جز او نیست.ابوالفتوح رازی در تفسیرش ذیل این آیه شریفه به نقل از حسن بصری مینویسد که : « مراد آن است که کارها مهمل نیست بلکه راجع است به مدبری حکیم که کارها به تدبیر و حکمت او صورت میگیرد، آنچه خواهد بودن از نیک و بد در لوح محفوظ بنویسد تا اعلام باشد فرشتگان را و لطف باشد مرایشان را، اوست که خدای ما و مدبر کارم است و ما بندگان اوئیم منفعتی که به ما میرسد از اوست و مضرتی که از ما دفع میشود به لطف و عنایت و خواست اوست (بنابراین با توجه به این اوصاف و نکات که بیان گردید و اینکه مقدرات تمام امور از خیر و شر بدست خدای سبحان است ) ما بروی توکل کردهایم، و مؤمنان باید که بر خدای تعالی توکل کنند(58)». بدینگونه نقش توجه به مقدرات الهی روشن گردیده و زمینه ساز بودن توکل بر خدا را بیان میکند.در داستان حضرت یعقوب و پسرانش چنانکه قرآن اشاره دارد، میبینیم که حضرت یعقوب (ع) بعد از آنکه سفارشات به فرزندانش میکند، انگشت روی این نکته میگذارد که هرچه از سوی خدای سبحان مقدر شده و حتمی گردیده نمیشود برطرف ساخت و حکم و فرمان تنها از آن اوست. سپس سخن از توکل در میان آورده ضمن اینکه توکل خودش را بر خدای سبحان بیان میدارد، تمام صاحبان مقام توکل را دستور به توکل بر خدا میدهد. قرآن کریم این مطلب را از زبان حضرت یعقوب (ع) چنین بیان میکند :« وَ قَالَ یَابُنَىَّ لا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْواَبٍ مُّتَفَرِّقَهٍ وَ مَا أُغْنى عَنکُم مِّنَ اللَّهِ مِن شىْءٍ إِنِ الحُْکْمُ إِلا للَّهِ عَلَیْهِ تَوَکلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُتَوَکلُونَ،(59)و گفت:اى پسران من (سفارش مىکنم که چون به مصر برسید) همه از یک در وارد نشوید بلکه از درهاى مختلف درآیید و (بدانید که) من در برابر (قضا و قدر) خدا هیچ سودى به حال شما نخواهم داشت، که فرمانروایى عالم جز خدا را نیست، بر او توکل کردم و باید همه صاحبان مقام توکل هم بر او اعتماد کنند.» در تفسیر کاشف در ذیل این آیه شریفه میگوید : « واژه « حکم » که در این آیه آمده، حکم خداوند بر حلال و حرام اطلاق میشود که از آن تعبیر به حکم شرعی میشود و همچنین (ایضاً)« حکم » بر قضا و قدر الهی که از آن فراری نیست برای انسان، نیز اطلاق میشود. سیاق آیه بر این دلالت دارد که در این جا همین قضا و قدر الهی مراد باشد، بنابراین معنی آیه این میشود که من ناصح و خیرخواه شما هستم ولکن این حرص و ولع که من بر شما دارم و نصیحت که به شما میکنم از قضا و قدر الهی بی نیاز نمیکند. غرض حضرت یعقوب این است که برای فرزندانش بیان کند که انسان نباید تنها به عمل و ایمان اعتماد کرد بلکه انسان باید درکنار عمل و تلاش متوکل برخدا بوده و اعتقاد به این داشته باشد که فقط او مدد میرساند و یاری میکند و لذا فرمود:« عَلَیْهِ تَوَکلْت وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُتَوَکلُونَ » یعنی من مؤمن و متوکل برخدا هستم نه بر غیر او و هر کس که ایمان به خدا دارد باید چنین باشد (یعنی در کنار ایمان داشتن متوکل برخدا نیز باشد) ».(60) از این بیان به خوبی استفاده میشود که توجه به مقدرات و قضا و قدر الهی چگونه زمینه ساز توکل برخدا شده و در سایه آن انسان به اطمینان خاطر و آرامش دست پیدا میکند.
5.توجه به خالقت خداوند زمینه توکل بر او
اگر انسان توجه و اعتقاد به این داشته باشد که خالق و آفریدگار زمین و آسمان با آن وسعت و پهناوری که دارد و آنچه که درآسمانها و زمین است، خداوند متعال است و همچنین توجه به حاکمیت انحصاری و سلطه او برکل هستی داشته باشد زمینه و موجب میشود که انسان امید و اعتمادش تنها بر خدا باشد(91)، و فقط بر او توکل و اتکاء نماید، قرآن مجید میفرماید:«اللَّهُ خَالِقُ کلِّ شىْءٍ وَ هُوَ عَلى کلِّ شىْءٍ وَکِیلٌ (92)، خداوند آفریدگار همه چیز و حافظ و ناظر بر همه اشیا است.» و تدبیر امور عالم و حفظ و نگهداری آن بدست کسی است که آن را آفریده، بنابراین در همه حال باید به او پناه برد(63) و بر او توکل کرد و اوست که حافظ و ناظر بر همه اشیا میباشد و از این جهت سزاوار توکل و اعتماد کردن است.بنابراین توجه به صفات خداوند از جمله به خالق و آفریدگار بودن او، این بینش را برای انسان ایجاد میکند و زمینه را فراهم می سازدکه تنها بر او توکل داشته باشد، و در گرفتاری و مشکلات زندگی به او رو آورده و از او کمک و استمداد طلب نماید، چنانکه این مطلب از آیه 123 سوره مبارکه هود که میفرماید : « وَ للَّهِ غَیْب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکلْ عَلَیْهِ…،
و هر چه در آسمانها و زمین پنهان است همه براى خداست و امور عالم همه به خدا بازگردانده مىشود (و به دست قدرت اوست)، او را بپرست و بر او توکل کن» استفاده میشود ؛ چون بعد از آنکه علم به غیب آسمانها و زمین را برای خدا بیان میکند و اینکه امور عالم تحت حاکمیت اوست و به او بازگردانده میشود، با فاء تفریعیه دستور به پرستش خداوند میدهد، و توکل بر او را متفرع برما قبل میکند یعنی خداوند که دارای چنین قدرت و حاکمیت و شأن و جلال است، پس او فقط سزاوار پرستش و اعتماد و توکل کردن است، نه غیر او.64)
6.توجه به حاکمیت خداوند زمینه ساز توکل
همچنین توجه به حاکمیت انحصاری و تسلط کامل خداوند بر تمام هستی و موجودات، زمینه ساز توکل بر خدا میباشد، این مطلب را از ماجرای حضرت هود (ع) و قومش به خوبی میتوان استفاده کرد ؛ چون بعد از آنکه هود در برابر سرکشی و طغیان گری های قومش ایستادگی و مقاومت از خود نشان داد، و این نکته را گوشزد کرد که این راه پرخطر را با توکل بر خدا میپیماید، سپس روی ربوبیت و حاکمیت و قاهرت خداوند انگشت گذاشته و به این نکته اشاره دارد که خدای که پروردگار و مدبر من و شما بلکه پروردگار کل هستی است، شایسته توکل کردن است و من هم بر او توکل کردهام، قرآن کریم این ماجرا را چنین بیان میکند :« إِنى تَوَکلْت عَلى اللَّهِ رَبى وَ رَبِّکم مَّا مِن دَابَّهٍ إِلا هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِیَتهَا…(65) (هود گفت) من، بر «الله» که پروردگار من و شماست، توکل کردهام! هیچ جنبندهاى نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد».کلمه دابه به معناى هر جنبنده و جاندارى است که روى زمین حرکت و جنبشى دارد، و شامل تمامى حیوانات مىشود(از طیور و وحوش و حشرات و انعام وجن و انس و ملک )، و گرفتن به ناصیه ( موى جلوى سر ) کنایه است از کمال تسلط و نهایت قدرت.(66) پس این تعبیر که قرآن در حکایت از هود میکند عبارت است از آنکه خداوند مالک و قادر بر هود و قومش و تمام جنبندگان است و تعبیر با واژه «ناصیه » برای آن است که نهایت تسلط و حاکمیت خداوند را بیان کند، و کسی را که ناصیهاش را بگیرد در نهایت مذلت و مقهوری خواهد بود،(67) و کمترین تاب مقاومت و مقابله را ندارد. به راستی که چنین خدای، شایسته توکل کردن است، از جهالت محض است کسی که بر غیر او توکل وامید و اعتنا داشته با شد ؛ زیرا غیر او هر که باشد ناصیهاش بدست خداست و خدای سبحان حاکم و قاهر بر اوست.
7.توجه به وحدانیت خدای سبحان زمینه توکل بر او
آیاتی متعدد، از ارتباط تنگاتنگ توجه انسان به وحدانیت خداوند، و توکل بر او حکایت میکند، ازجمله در 5 آیه شریفه (68)در کنار توجه دادن به وحدانیت و یگانگی خداوند، به یکی از مشتقات ماده توکل اشاره شده است، این مطلب بیان گر این نکته میتواند باشد، که توجه و التفات به توحید و یگانگی خدای سبحان، توکل بر او را در پی دارد و موجب میشود که انسان فقط بر او اعتماد و اتکاء داشته باشد.اینک به بعضی از آن آیات اشاره میشود، از جمله آنها این آیه است :« اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ عَلى اللَّهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ، (69) خداوند کسى است که هیچ معبودى جز او نیست، و مؤمنان باید فقط بر او توکل کنند».باتوجه به این که در این آیه شریفه روی وحدانیت و یگانگی خداوند تکیه شده است، و با نظر به اینکه آفریدگار و آن ذات یگانه و یکتا که همان« الله »باشد مستجمع جمیع صفات کمالیه و واجب الوجوب است، بنابراین اهل ایمان و پیروان و دانشجویان مکتب پر بار قرآن که معتقد به اصول توحید و به صفات کبریای او هستند، باید امورخود را به ساحت او وا گذارکرده و بر او توکل نمایند، و در برابر اراده و خواست او، اراده و خواستهای نداشته باشند، و اراده او را به حسب عقیده و عمل جوارحی اجرا نمایند.این آیه شریفه یکی ازشعار اهل ایمان را که توکل باشد معرفی نموده، یعنی لازم ذاتی عبودیت و اعتقاد به توحید آنست که، مؤمنان باید پروردگار یکتا را وکیل و ولی خود اتخاذ نموده و اراده نکنند از فعل و ترک، جز آنچه را که پروردگار از آنها خواسته و اراده شان را تابع اراده قاهره نمایند(70).از آنجا که در آیه قبل دستور به اطاعت از خدا و رسولش را میدهد، این آیه ضمن بیان علت آیه قبلی، با این بیان که دستور به اطاعت از الله بدین جهت است که غیر از او دیگر معبودی قابل پرستش و لایق اطاعت وجود ندارد، لزوم توکل بر خدای یگانه را نیز گوشزد مینماید، یعنی حالا که جز الله معبودی نیست، پس باید به او اعتماد و توکل نمود و فرمودههایش را اطاعت کرد.(71) در سوره توبه نیز بعد از توصیف خداوند به وحدانیت و یگانگی، موضوع توکل بر او مطرح میشود، قرآن کریم چنین میفرماید :«فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسبىَ اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکلْت وَ هُوَ رَب الْعَرْشِ الْعَظِیمِ، (72) اگر آنها (از حق) روى بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت مىکند ؛ هیچ معبودى جز او نیست؛ بر او توکّل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است !»با در نظر داشت این نکته که در همین آیه به ربوبیت خدای سبحان نیز اشاره شده است، یعنی توکل شایسته کسی است که یکتای بی همتا و رب و مدبر عالم هستی میباشد، و از جمله اصول توحید و اعتقاد به یگانگی و ربوبیت خداوند آنست که بر خدای که پروردگارعالمین است، باید اعتماد و توکل نمود ؛ زیرا سبب حقیقی و مؤثر اصلی او است که نیروی تأثیر را در اسباب طبیعی قرار داده و اثرگذاری آنها به اراده و خواست او است ؛ چون مدبر و خالق هستی خدای سبحان است. (73)
8.توجه به ربوبیت خدای سبحان
در این زمینه نیز آیات زیادی از قرآن کریم، توجه به صفات ربوبیت خداوند متعال را زمینه ساز توکل بر او بیان میکند، حدود 18 آیه میباشد،(74) که در این آیات اشتقاقات ماده توکل با صفات ربوبیت خداوند ذکرگردیده، بگونهکه قبل از این صفت و یا بعد از آن یکی از مشتقات ماده توکل آمده است. نکتهای که در اینجا حایز اهمیت است اینکه : توجه به ربوبیت خداوند متعال، انسان را با مربی و معلم و کسی که برای انسان نعمت وجود را عنایت فرموده، و او را تربیت نموده است، بیشتر آشنا ساخته و راه اتکال و ارتباط انسان با خدا را فرا روی افراد بشر قرار میدهد.یکی از آیاتی که ارتباط عمیق بین توجه انسان به ربوبیت خدای سبحان، و توکل بر او را بیان میکند این آیه است، که میفرماید: «… ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبى عَلَیْهِ تَوَکلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیب(75) » در این آیه خداوند متعال از قول پیامبرش میفرماید : این است خداوند پروردگار من با این اوصاف کمالیه (که در آیات قبل ذکرگردیده است ) و با صفت ربوبیت و مدبرت که بر عالم تکوین دارد، به همین دلیل من او را ولی و یاور خود برگزیدهام،و بر او توکل کردم و در هر واقعهاى که در طول زندگى با آن روبرو مىشوم، به حکم خدا رجوع مىکنم (که همان انابه است ).
ربوبیت تکوینی وتشریعی خداوند
قابل توجه این که جمله «ذلکم الله ربی »اشاره به ربوبیت مطلقه خداوند یعنی مالکیت توام با تدبیردارد، و ربوبیت دارای دوشاخه است: شاخه تکوینی که به اداره نظام آفرینش باز میگردد، و شاخه تشریعی که بیانگر احکام و وضع قوانین و ارشاد مردم به وسیله سفیران الهی است(76). بر این اساس و با توجه به ربوبیت خدای سبحان، مساله توکل مطرح شده است، که بیان گر این نکته میتواند باشد: با درنظر داشت ربوبیت مطلقه خدای متعال چه درتکوینیات و در چه در تشریعیات، شایستگی او برای توکل و واگذاری کارها به او، برای هر مؤمن واقعی و معتقد به ربوبیت خداوند، معلوم و مبرهن میگردد. آیه بعد مىتواند دلیل دیگری بر مقام ربوبیت و شایستگى او براى توکل و انابه باشد، چنانکه مىفرماید :« فَاطِرُ السمَوَاتِ وَ الأَرْضِ…(77) » او است که آسمانها و زمین را به وجود آورده است ». یعنی چنین کسی لایق ربوبیت و شایسته توکل کردن است.پس معلوم شد که چگونه توجه به ربوبیت خدای سبحان زمینهای توکل بر او را فراهم میکند، و معنای آیه تقریبا این میشود که من به خاطر آنکه غیر از خدا رب و ولى تدبیرى ندارم، لاجرم در همه امور زندگیم به او رجوع مىکنم، هم در تکوین و هم در تشریع، و در تمام امور توکلم بر خداست.(78) آیه دیگری که به خوبی و روشنی مدعای ما را به اثبات میرساند، در سوره مزمّل است که میفرماید :« رَب المَْشرِقِ وَ المَْغْرِبِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَاتخِذْهُ وَکِیلاً (79)، همان پروردگار مشرق و مغرب که معبودى جز او نیست، او را وکیل و حافظ و یاور خود انتخاب کن». در این آیه شریفه ربوبیت و یگانگی خدای متعال را در کنار هم مورد توجه قرار داده، و سپس دستور میدهد به اینکه خدای را که رب و مدبر عالم هستی و یگانه و بی همتا است، او را وکیل و حافظ و یاور خود انتخاب کن.فای در«فاتخذه» برای تفریع است و جمله متفرع صدر آیه است، یعنی (خدای که دارای این اوصاف است ) او را کارساز خود بدان و به فرمانش عمل کن تا تلاش تو را واسطه سعادت تو گرداند(80). در این آیه شریفه که قرآن میفرماید : فاتخذه وکیلا، یعنی خدا را در همه امورت وکیل بگیر، علامه طباطبای(ره) در تفسیرگرانسنگ المیزان ذیل آیه شریفه مینویسد : « وکیل گرفتن به این معناست که انسان غیر خودش را در جاى خود بنشاند، به طورى که اراده او به جاى اراده آدمى کار کند، و عمل او هم عمل خود آدمى باشد، پس اینکه انسان خداى تعالى را وکیل بگیرد، به این معنی است که آدمى تمامى امور را از آن خدا و به دست او بداند، اما در امور خارجى و حوادث عالم، به اینکه نه براى خودش و نه براى هیچ یک از اسباب ظاهرى استقلال در تاثیر قائل نباشد، چون در عالم وجود، هیچ مؤثرى ( به حقیقت معناى تاثیر ) به جز خدا وجود ندارد».(81) آری چگونه انسان بر او توکل نکند، و کار خویش را به او نسپارد، در حالى که در پهنه جهان هستى غیر از او حاکم و فرمانروا و منعم و مربّى و معبودی نیست، اوست که مشرق و مغرب عالم، یعنى مجموعه جهان هستى در زیر سیطره حکومت و ربوبیت او قرار دارد، و تنها معبود شایسته پرستش او است.
فصل سوم : وجوب وانحصارتوکل در قرآن
1.ضرورت توکل بر خدا
چنانکه در بخش اول همین نوشتار بیان شد، توکل که یکی از مراحل سیر سالکان الی الله است، همان گزینش و پذیرش وکیل است، و وکیل هم کسی است که از سوی موکل خود، تدبیر و سرپرستی کاری را بر عهده میگیرد. این مطلب رایج و معمول است که هرکس در کاری که خبره نیست یا توان انجام آن را ندارد، وکیل میگیرد و چون انسان، بدون علم و قدرتی که خدای سبحان به او عطاء میکند، در کارهای خود نه خبره است و نه قدرت انجام آن را دارد، پس باید برمبدئی که خبیر و قدیر است تکیه و اعتماد نماید و از او یاری بخواهد. تنها کسی که علم دارد و خبره است و هم قدرت برای انجام آنچه را که بخواهد خداوند متعال است. بنابراین باید تنها برخدا توکل کرد و او را به عنوان وکیل و سرپرست خود اخذ نمود، چنانکه قرآن هم میفرماید :« رَب المَْشرِقِ وَ المَْغْرِبِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَاتخِذْهُ وَکِیلاً، (82)همان پروردگار مشرق و مغرب که معبودى جز او نیست، او را وکیل و حافظ و یاور خود انتخاب کن»؛ زیرا او تنها وکیلی است که هر چه را اراده کند خبیرانه و قدیرانه میتواند به انجام رساند: «کذلک الله یفعل مایشاء(83)»،«ولکن الله یفعل مایرید(84)»، «ومن یتوکل علی الله فهوحسبه إن الله بالغ أمره قدجعل الله لکل شیء قدراً (85) » و هر حکمی بخواهد میکند « ان الله یحکم مایرید».(86)پس او سبب غیر مغلوب و شکست ناپذیر است، و هیچ مانعی نمیتواند جلو نفوذ اراده او را بگیرد و او را از رسیدن به مرادش باز دارد(87) ؛ لذا انسان موحد و خدا شناس باید تنها برخدا توکل کند و برغیراو امید و اعتنای نداشته باشد.
1-1توکل چنگ زدن به دست آویزی ناگسستنی
قرآن کریم میگوید هر مؤمنی که چهره جانش را به سوی خدا متوجه کند و بر او اعتماد ( و توکل داشته با شد و در زندگی تکیه گاهش فقط خدا باشد)، به دستاویزی ناگسستنی تمسک جسته است:« فَمَن یَکْفُرْ بِالطغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمْسک بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَى لاانفِصامَ لَهَا وَ اللَّهُ سمِیعٌ علیام (88)،کسى که به طاغوت [= بت و شیطان، و هر موجود طغیانگر] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به دستگیره محکمى چنگ زده است، که گسستن براى آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست»، اما کسی که برغیر خدا تکیه کند به تار عنکبوت چنگ زده است (که سستترین و بی پایهترین تکیه گاه میباشد) :« مَثَلُ الَّذِینَ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنکبُوتِ اتخَذَت بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لبت الْعَنکبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ(89) مثل حال آنان که خدا را فراموش کرده و غیر خدا را به دوستى و سرپرستى برگرفتند (در سستى و بىبنیادى) حکایت خانهاى است که عنکبوت بنیاد کند و اگر بدانند سستترین بنا خانه عنکبوت است».(90)آری متوکل راستین کسی است که اتکا و اعتمادش به خدای سبحان باشد، و اراده خدا را بر اراده خویش ترجیح داده، و مطیع و فرمان بردار او باشد ؛ یعنی به دین و احکام الهی عمل کند و خواستههای خداوند را که به مصلحت بندگان است، بر خواستههای خودش که معمولا از سر هوسرانی و لذت طلبی نشأت میگیرد مقدم دارد.
2- 1 ) ادله وجوب توکل بر خدا در قرآن
خدای سبحان در آیات متعدد از کتابش با تعبیر« الله فلیتوکل المؤمنون »، و یا با تعبیر« و توکل علی الله » (درحدود 9 آیه با این تعبیر، امر به توکل برخدا شده است(91 )، مؤمنان به خدا و به ما جاء به النبی(ص)، و متدینان به دین مقدس اسلام را، دستور به توکل بر خودش میدهد، و به دینسان لزوم و وجوب توکل بر ذات احدیت را گوشزد میفرماید ؛ زیرا در این گونه تعابیر از صیغه امر استفاده شده است یعنی لایم که در فعل فلیتوکل بکار برده شده لایم امراست، همچنین توکّل (به تشدید وفتح کاف) فعل امراست، و در علم اصول این مطلب ثابت شده است که امر دلالت بر وجوب میکند، بنابراین وجوب و لزوم توکل بر خدای سبحان، از این گونه تعبیرخداوند در مورد توکل، قابل استفاده است، چنانکه بعضی از مفسرین نیز به این نکته اشاره دارد، صاحب تفسیر اثنی عشری در ذیل آیه 85 سوره یونس که میفرماید :« وَ قَالَ مُوسى یَاقَوْمِ إِن کُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکلُوا إِن کُنتُم مُّسلِمِینَ »، میگوید :« آیه شریفه مفید بیان وجوب توکل بر خدای تعالی است، یعنی وقت نزول شدت ومحنت باید بر او توکل کرد، و تسلیم امر حضرت عزت شد، و معتمد به حسن تدبیرکبریائی او بود»(92). همچنین در ذیل آیه 51 سوره توبه، درتفسیراطیب البیان به وجوب توکل بر خدا تصریح کرده و مینویسد:« مؤمن حقیقی واجب است،که بر خدا توکل کرده، و امور را به او واگذارکند که مرتبه سوم توحید است(93). با توجه به این گفتار، از این آیات علاوه بر انحصار توکل بر خدا، وجوب توکل بر او را نیز میتوان استفاده کرد.فخررازی از دانشمندان و مفسران مشهور اهل سنت، در ذیل همین آیه عبارتی میآورد که، نیز در موضوع محل بحث صراحت دارد، او درتفسیرکبیرش بعد از ذکر این قسمت از آیه « وَ عَلى اللَّهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ » مینویسد : معنایش این است که خداوند متعال با رحمت عظیم و فضل و احسان کثیری که دارد، پس واجب است که شخص مؤمن توکل و اعتماد نکند مگر بر او، و چشم طمع از همه جا ببرد مگر از فضل و رحمت او، به جهت اینکه قول خداوند متعال که فرمود :« وَ عَلى اللَّهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ »، مفید حصر است(94)، یعنی مؤمنین باید تنها بر خدای سبحان توکل نمایند نه بر غیر او.علامه طباطبای درتفسیرآیه 13 سوره تغابن، با توجه به اینکه در آیه قبل سخن از وجوب اطاعت خدا و رسولش در میان بوده، بعد از آنکه دلیل وجوب اطاعت خدا و رسولش را تبیین میکند، چنین میگوید : پس اطاعت خداى تعالى در آنچه براى بندگانش تشریع کرده، و در متعلقات آن، خود نوعى از توکل بر خدا است، و چون اطاعت خدا براى هر خداشناس و مؤمن به خدا واجب است، پس توکل بر او نیز بر مؤمنین (واجب و) لازم است، و مؤمنین هم باید بر او توکل کنند و هم اطاعتش را گردن نهند، و اما کسى که او را نمىشناسد، و به او ایمان ندارد، اطاعت هم ندارد(95).
2.ادله انحصارتوکل بر خدا در قرآن
همچنین خداوند متعال با تعبیر« علیه توکلت » از قول کسانی که متوکلین بر خدا در قرآن بیان شدهاند و با تعبیر« و علی ربهم یتوکلون » درتبیین صفات مؤمنین، و امثال این تعابیرکه در همه آنها معمول و جارو مجرور مقدم بر عامل شده است [درحدود 25 آیه قرآن این تعبیر(یعنی مقدم شدن معمول برعامل ) بکاررفته(96) ]، انحصارتوکل بر خودش را بیان فرموده است ؛ زیرا درمباحث ادبیاتی و از نظر ادبا این نکته که : « تقدیم ماحقه التأخیریفید الحصروالاختصاص» مقدم شدن چیزی که حقش مؤخر بودن از عامل است افاده انحصار و اختصاص را میدهد، به صورت یک قاعده در آمده، و در موارد مختلف به این قاعده استناد میکنند. و در همه این تعابیر متعلق توکل محذوف است و ذکر نشده، و حذف متعلق توکل هم، مفید عموم است، یعنی در همه امور باید برخدا توکل کرد(97). با توجه به این مطالب به این نتیجه میرسیم که در تمام این آیات که معمول، مقدم برعاملش که از مشتقات ماده توکل است، شده است، منحصر بودن توکل برخدا را بیان میکند یعنی باید تنها برخدای سبحان توکل شود نه بر غیر او. مفسران نیز این نکته را درجاهای متعدد از تفاسیرشان در ذیل آیات مربوطه یاد آور شدهاند، علامه طباطبای درتفسیرآیه 67 سوره یوسف میفرماید : (تنها) سببى که مىباید بدان توکل جست ( و خلاصه آن سببى که تمامى اسباب در سببت خود نیازمند به آنند ) همانا خداى سبحان و یگانه ایست که شریکى ندارد، آرى او خداوند یست که معبودى جز او نبوده و او رب و پرورش دهنده هر چیز است، و این نکته از حصرى استفاده مىشود که جمله« و على الله فلیتوکل المتوکلون» بر آن دلالت مىکند(98). میبینیم که مفسرکبیر جهان تشیع علامه طباطبای (ره) از این تقدیم معمول بر عامل استفاده انحصار را کرده است، و همچنین در جاهای متعدد از تفسیرگران سنگ المیزان به این نکته اشاره کرده است. آری تنها سببی که مسبب الاسباب و شایسته توکل است خدای سبحان است.همچنین برخی دیگر از مفسران در مورد انحصار توکل برخداوند، عباراتی را در تفاسیرشان آوردهاند، که صراحت در مطلب محل بحث دارد، از جمله فخررازی در تفسیرش در ذیل آیه 84 سوره یونس : :« وَ قَالَ مُوسى یَاقَوْمِ إِن کُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکلُوا إِن کُنتُم مُّسلِمِینَ »، میگوید: خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید:«فعلیه توکلوا…» و«توکلوا علیه » نگفته ؛ زیرا عبارت اول مفید حصر است به خلاف تعبیرثانی، کأنّ حضرت موسی (ع) پیروانش را به توکل بر خدا امر و از توکل بر غیر او نهی کرده است، حقیقت مطلب هم همین است، و برهان نیز مصدق آن است ؛ زیرا این مطلب مسلم است که تمامی موجودات تحت تصرف و تسخیر و تحت حکم و تدبیر او است، بنابراین عقل سلیم ممتنع میداند توکل انسان را بر غیر ذات سبحانی( و خالق و مدبر عالم هستی)(99). با این بیان ضمن اثبات انحصارتوکل را بر خدا، عدم شایستگی غیر او را برای اعتماد و تکیه گاه قرار دادن نیز به اثبا ت میرساند ؛ زیرا غیرذات هستی بخش، چیزی از خودشان ندارند حتی وجود خودشان و هرچه دارند از اوست، و در حدوث و بقاء شان محتاج اویند. چنانکه ذکرشد که در حدود 25 آیه، تقدیم معمول برعاملش (که یکی از مشتقات ماده توکل است) صورت گرفته، و درذیل بسیاری ازهمین آیات، مفسران به مفید حصر بودن تقدیم اشاره نمودهاند، ازجمله فخررازی در ذیل آیه 67 سوره یوسف چنین میگوید : (قول خداوند متعال که در حکایت از حضرت یعقوب میفرماید : «…عَلَیْهِ تَوَکلْت وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکلِ الْمُتَوَکلُونَ » ) معنایش این است که وقت ثابت شد که همه چیز از خداست (مقدرات عالم بدست اوست و حکم و فرمان مخصوص خداست )این نکته نیزثابت میشود که توکل نیست مگر بر خدا و غیر او شایسته توکل کردن نیست. با برهان ثابت شده است که حکمی نیست مگر برای خدا پس لازم دارد قطع به این مطلب را که حصول تمام خیرات و دفع تمام آفات از جانب خداست (100). با در نظر داشت این نکته که نفع و ضرر انسان بدست خدای حکیم است، او با حکمت که دارد آنچه را که به بندگانش میدهد از روی حکمت است، و با توجه به انحصار توکل بر خداوند و اینکه توکل یک فضیلت نفسانی است، باید اهل ایمان امور خود را تنها به پروردگارعالم وا گذارند و در مقام اطاعت و انقیاد برآیند زیرا هرگز نمیتوانند از سود و صلاح پیش آمدی بهرهامند شوند، و یا از خطر و زیان آن خود را ایمن بدارند، جز به مشت و خواست خدای سبحان(101). آری چرا انسان تنها برخدای سبحان توکل نکنند، خدایی که خالق و مدبر عالم هستی میباشد، و مدبر و مربی تمام انسانها، کسی که آنها را ازکتم عدم به عرصه وجود آورد، از نطفه به علقه، مضغه، صورت، ماده، جسم، روح، خلق و رزق، اماته و احیاء، عزت و ذلت، صحت و مرض، غناء و فقر، نعمت و بلا حد و ثا و بقائا تمام تحت قدرت او(102)، و طبق خواست و اراده او است. خدای که به تعبیرقرآن :« لله ملک السموات و الارض و ما فیهن و هو على کل شىء قدیر(103) » است، و بر سراسر عالم هستی حکومت میکند، و بر همه چیز تواناست، و این توانایی را دارد که هرچه بندگان از او بخواهند به آنها ببخشد.پس باید بندگان که« لایملک لنفسه نفعاولاضرا» هستند خودت خودشان را کنارگذاشته و تمام امور را وا گذار به خدا کن(104).
نتیجه
با توجه به کلیات و فصول سه گانه ای که مقالهای حاضر در قالب آن نگاشته شده است، به خوبی نکات ذیل برای ما اثبات میشود:
1 ) حقیقت توکل یعنی امید وار بودن به قدرت لایزال خداوندی و وا گذاری کارها به او و اعتماد قلبی تنها بر وکیل که او خدای سبحان است، و قطع امید از مخلوقات که فقر محضند و چیزی از جانب خود ندارند.
2 ) شناخت و معرفت انسان نسبت به خداوند متعال، هر قدر بالاتر برود به همان اندازه درجهای توکل انسان بالمی رود، مثلاتوجه انسان به علم، قدرت، حاکمیت، وحدانیت، خالقت، ربوبیت خداوند راه را برای بر قراری ارتباط هرچه محکمتر با خداوند و توکل بر او هموار میکند.
3 ) ضرورت و انحصارتوکل بر خدا، یکی دیگر از مقولههای است که با توجه به آیات که سخن از توکل میگوید به آن پی میبریم، یعنی باید توکل تنها بر خدا باشد، غیرخدا هرکس و هرچه با شد محتاج اویند، و از خودشان چیزی ندارند.
پی نوشت ها :
1. مصری، محمدبن مکرم ا بن منظور، لسان العرب، دارلسان العرب، ماده وکل.
2. طریحی، شیخ فخرالدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، 1367 شمسی، ناشر،دفترنشرفرهنگ اسلامی ص546
3. الاصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن الکریم، ماده وکل.
4. نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، ص758.
5. شبر، عبدالله، الاخلاق، ترجمه محمد رضا جباران، ص 423 باکمی تلخیص.
6. طباطبای، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقرموسوی همدانی، ج 11، ص 296.
7. جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، تنظیم وویرایش علی اسلامی، ج 11، ص 375، به نقل ازشرح منظومه، بخش حکمت، مقصد هفتم، ص 352.
8. مولی محسن فیض کاشانی، محمدبن مرتضی، راه روشن (ترجمه المحجه البیضاءفی تهذیب الاحیاء) ترجمه محمد صادق عارف، ج 7، ص 500.
9. شیخ طوسی، محمد بن حسن ( م 460 )، التبیان، ج 5، ص 234.
10. بحار، ج 68، حدیث 23.
11. آمدی، عبدالواحد(م510 ه ق )، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمد علی انصاری، ح 1922، ص 120.
12. بحار، ج 71، ص 156.
13. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، مترجم حمید رضاشیخی، ح 23011، ص 7186.
14. بحار، ج 70، ص 142.
15. سوره طلاق، آیه 3.
16. راه روشن ( ترجمه کتاب المحجه البیضاء ) ج 7، ص 470.
17. امام خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، ص 215.
18. همان، ص 216.
19. اقتباس ازمعراج سعاده، ص 786، باتلخیص واضافات.
20. طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، بنیاد فرهنگ اسلامی ، ج 13 ص118
21. غزالی طوسی، امام محمد، کیمیای سعادت، تصحیح احمد آرام، ج2، ص931، باتلخیص .
22. سورههای که درآنها این گونه خطاب آمده است قرارذیل است :
آل عمران / 122، 160. مایده / 11. توبه / 51. ابراهیم / 11. تغابن / 13. مجادله / 10.
دیگرآیاتی که ایمان را زمینه ساز توکل بیان میکند ازاین قراراست :
آل عمران /171 و173. مایده / 23. انفال / 2. یونس / 84. نحل / 99. عنکبوت / 58 و 59. شوری / 36. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 289.
23. مکارم شیرازی، ناصر وجمعی ازفضلاء ودانشمندان، اخلاق در قرآن، ج 2، ص 279 .
24. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ترجمه ، ج 3 – 4، ص 584.
25. آل عمرا ن، آیه 173.
26. کیمیای سعادت، ج 2 ، ص 931.
27. قرائتی، محسن، تفسیرنور، ج 12، ص 166.
28. هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیرراهنما، ج 3، ص183.
29. لفظ وکیل 24 باردرسوره های ذیل درقرآ ن وارد شده : آل عمران / 173 – انعام / 66، 102 و 107 – یونس / 108 – هود / 12 – یوسف / 66 – قصص / 28 – زمر / 41 و 42 – شوری / 6 – نساء / 81، 109، 132 و 171 – اسراء / 2،54، 65، 68 و 86 – فرقان / 43 – احزاب / 3 و 48 – مزمل / 9 -. در 14 مورد ازاین موارد وصف خداوند قرارگرفته است. سبحانی، جعفر، منشورجاوید، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1383،ج 2، ص 387.
30. آل عمران، آیه 173.
31. التبیان، پیشین، ج 3، ص 52.
32. یونس، آیه 84.
33. ترجمه المیزان ج : 10 ص : 167
34. ترجمه مجمع البیان ج11 – 12 ص 285
35. همان ج 11،ص 340.
36. اطیب البیان، ج4، ص318.
37. انفال،آیه 2 – 3.
38. ترجمه المیزان، ج 9، ص 11.
39. فرقان، آیه 58.
40. ترجمه المیزان، ج 15، ص 321.
41. همان، ص 321.
42. قرشی، سید علی اکبر، تفسیراحسن الحدیث، ج 7، ص 298
43. فرقان، آیه 59.
44. ترجمه المیزان، ج 15، ص 321.
45. نمل، آیه 79.
46. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، ج 15، ص 542.
47. ترجمه المیزان، ج 15،ص 558.
48. هود، آیه 123.
49. بقره، آیه 156، یعنی: ما از آنِ خدائیم؛ و به سوى او بازمىگردیم.
50. مغنیه، محمد جواد، التفسیرالکاشف، ج4، ص 281.
51. تفسیرنور، ج 4،ص 120
52. اعراف، آیه 89.
53. هاشمی رفسنجانی ، اکبرومحققان مرکزفرهنگ ومعارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج 9، ص 290.
54. نجم، آیه 39. یعنی انسان بهرهاى جز سعى و کوشش خود ندارد.
55. مدثر، آیه 38. یعنی هر کس در گرو اعمال خویش است.
56. تفسیر نمونه ج : 7 ص : 444.
57. توبه، آیه 51.
58. شیخ ابوالفتح رازی، جمال الدین، تفسیررَوْح الجِنان ورُوحُ الجَنان، ج 4، ص 82.
59. یوسف، آیه 67.
60. تفسیرکاشف، ج 4، ص 338.
61. فرهنگ قرآن، ج9، ص290.
62. زمر، آیه 62.
63. تفسیرنمونه، ج 19، ص544
64. تفسیرالکاشف، ج 4، ص 281.
65. هود، آیه 56.
66. ترجمه المیزان، ج 10، ص 449.
67. تفسیرابوالفتوح رازی، ج 6، ص 287.
68. آیاتی که درمتن به آنها اشاره شد در سورههای ذیل است : انعا م / 102 – توبه / 129 – رعد / 30 – تغابن / 13 – مزمل / 9 . همان، ص 294.
69. تغابن، آیه 13.
70. حسینی الهمدانی، محمد، انواردرخشان درتفسیرقرآن، ج 16، ص 410
71. تفسیراحسن الحدیث، ج 11، ص 194.
72. توبه، آیه 129.
73. انواردرخشان درتفسیرقرآن، ج 8، ص149.
74. آیاتی مزبوردرسوره های ذیل آمده است : انعام / 102 – اعراف / 89 – انفال / 2 – توبه / 129 – یونس / 85 – هود / 56 – هود / 123 – رعد / 30 – نحل / 42 – نحل / 99 – اسرا ء / 65 – شعراء / 62 – نمل / 78 و 79 – عنکبوت / 59 – شوری / 10 – شوری / 36 – ممتحنه / 4 – مزمل / 9. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 291.
75. شوری، آیه 10.
76. تفسیر نمونه ج : 20 ص : 365.
77. شوری، آیه 11.
78. ترجمه المیزان، ج 18، ص 32.
79. مزمل، آیه 9.
80. احسن الحدیث، ج 11 ص 398.
81. ترجمه المیزان، ج 20، ص 103.
82. مزمل، آیه 9.
83. آل عمران، آیه 40، بدین گونه خداوند هر کاری راکه بخواهد انجام میدهد.
84. بقره، آیه 253، ولیکن خدا هرچه مشیتش قرارگیرد خواهد کرد.
85. سوره طلاق، آیه 3، و هرکس بر خدا توکل کند، کفایت امرش را میکند، خداوند فرمان خود را به انجام می رسایند، و خدا برای هرچیزی اندازهای قرارداده است.
86. مایده، آیه 1، خداوند هرچه بخواهد (و مصلحت باشد ) حکم میکند.
87. جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، تنظیم و ویرایش علی اسلامی، ج 11، ص 364.
88. بقره، آیه 256.
89. عنکبوت، آیه 41.
90. مراحل اخلاق در قرآن، ج 11، ص 365.
91. این آیایت در سورههای ذیل آمده است : آل عمران / 159 – نساء / 81 – انفال / 61 – هود / 123 – فرقان / 58 – شعراء / 217 – نمل / 79 – احزاب / 3 و48.
92. حسینی الشاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیراثنی عشری، ج 5، ص 378.
93. تفسیراطیب البیان، ج 6، ص 237.
94. فخررازی، محمدبن عمر، التفسیرالکبیر، (تفسیرفخررازی )، ج 3،ص410.
95. ترجمه المیزان، ج 19، ص 515.
96. آیایت مورد اشاره در سورههای ذ یل ذکرشده است : آل عمران/ 122 و 160 – مایده / 11 و 23 – اعراف / 89 – انفال / 2 – توبه / 51 و 129 – یونس / 71، 84 و 85 – هود / 88 – یوسف / 67 – رعد / 30 – ابراهیم / 11 و 12 – نحل / 42 و 49 – عنکبوت / 59 – زمر/ 38 – شوری / 10 و 36 – مجادله / 10 – ممتحنه / 4 – تغابن / 13 – ملک / 29. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 281.
97. فرهنگ قرآن، ج 9، ص 295، به نقل ازتفسیرروح المعانی، ج 3، جزء 4، ص 69.
98. ترجمه المیزان، ج 11، ص 300.
99. تفسیرکبیرفخررازی، ج 6، ص 290. تفسیراثنی عشری، ج 5، ص 378.
100. همان ، ج 6، ص 486.
101. انواردرخشان درتفسیرقرآن، ج 8، ص 40.
102. تفسیراطیب البیان، ج 7، ص 71.
103. مایده، آیه 120، فرمانروای آسمانها و زمین وهرچه درآنهاست خدای راست، واوبرهرچیزتواناست.
104. تفسیراطیب البیان، ج 7، ص 70.
منابع ومآخذ
1.قرآن کریم.
2.امام خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، چاپ سی وپنجم، تهران، مؤسسه تنظیم و نشرآثارامام خمینی، 1385.
3.الاصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن الکریم، تحقیق صفوان عدنان داوودی، چاپ پنجم، قم، ذوالقربی، 1384 ش، 1426 ه ق.
4.آمدی، عبدالواحد(م 510 ه ق )، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه محمد علی انصاری، ویرایش و تصحیح مهدی انصاری قمی، چاپ چهارم، قم، مؤسسه انتشاراتی امام عصر(عج)، 1385.
5.جوادی آملی، عبدالله، مراحل اخلاق در قرآن، تنظیم و ویرایش علی اسلامی، چاپ ششم، قم، مرکزنشراسراء، 1385 ه ش.
6.حسینی الشاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیراثنی عشری، تهران، میقات، 1364.
7.حسینی الهمدانی، محمد، انواردرخشان درتفسیرقرآن، تهران، کتابفروشی لطفی،1380 ق.
8.شبر، عبدالله، الاخلاق، ترجمه محمد رضا جباران ، چاپ نهم، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1382.
9.شیخ ابوالفتح رازی، جمال الدین، تفسیررَوْح الجِنان ورُوحُ الجَنان، تصحیح و حواشی میرزا ابوالحسن شعرانی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1398 ه.
10.طباطبای، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقرموسوی همدانی، چاپ بیست یکم، قم، دفترانتشارات اسلامی، 1385.
11.طبرسی، فضل بن حسن، تفسیرمجمع البیان، ترجمه آیات، تحقیق و نگارش علی کرمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1380.
12.طیب، سیدعبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیرالقرآن، بنیاد فرهنگ اسلامی.
13.طریحی، شیخ فخرالدین، مجمع البحرین، چاپ دوم، دفترنشرفرهنگ اسلامی، 1367ش
14.شیخ طوسی، محمد بن حسن ( م 460 )، تفسیرالتبیان، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیرالعاملی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
15.غزالی طوسی، امام محمد، کیمیای سعادت، تصحیح احمد آرام، چاپ دوم، مؤسسه انتشاراتی پروهان، 1385.
16.فخررازی، محمدبن عمر، التفسیرالکبیر، (تفسیرفخررازی ) لبنان، بیروت، دارالاحیاءالتراث العربی، 1429، ه ق، 2008 م.
17.قرشی، سید علی اکبر، تفسیراحسن الحدیث، چاپ اول، تهران، واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1366.
18.قرائتی، محسن، تفسیرنور، چاپ سوم، تهران، مرکزفرهنگی درسهای ازقرآن، 1384.
19.مصری، محمدبن مکرم بن منظور، لسان العرب، بیروت، دارلسان العرب، ص 977 و978، ماده وکل.
20.مغنیه، محمد جواد، التفسیرالکاشف ، چاپ دوم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1978م.
21.مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، چاپ پنجاهم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1385.
22.مکارم شیرازی، ناصر وجمعی ازفضلاء ودانشمندان، اخلاق در قرآن، چاپ سوم، قم، مدرسه الامام علی بن ابی طالب (ع)، 1384.
23.مولی محسن فیض کاشانی، محمدبن مرتضی، راه روشن (ترجمه المحجه البیضاءفی تهذیب الاحیاء) ترجمه محمد صادق عارف، 24.چاپ دوم، مشهد، بنیادپژوهشهای اسلامی، 1379.
25.محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، مترجم حمید رضاشیخی، چاپ پنجم، قم، دارالحدیث، 1384.
26.نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، چاپ یازدهم، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، 1384.
27.هاشمی رفسنجانی ، اکبر و محققان مرکزفرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه بوستان کتاب، 1386.
28.هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 75 – 1373 ش.