نویسنده: حیدر کامل
از جمله روایات ایشان می توان به این موارد اشاره کرد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بنُ إبرَاهِیمَ بنِ إسحَاقَ رَضِیَ الله عَنهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبدُ العَزِیزُ بنُ یَحیَی الجَلُودِیُّ بَالبَصرَه قَالَ حَدَّثَنَا الحُسَینُ بنُ مَعَاذٍ قَالَ حَدَّثَنَا قَیسُ بنُ حَفضٍ قَالَ حَدَّثَنَا یُونُسُ بنُ أرقَمَ عَن أبِیِ سَیَّارٍ الشَّیبَانِیٍّ عَنِ الصَّحَاکِ بنِ مُزَاحِمٍ عَنِ النَّزَّالِ بنِ سَبرَه قَالَ خَطَبَنَا أمِیرُ المُومِنِینَ عَلِیٌ بنُ أبِی طَالِبٍ (علیه السلام) فَحَمِدَ اللهَ عَزَّ وجلَّ وَ أثنَی عَلَیهِ وَ صَلَّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ «سَلُونِی أیُّهَا النَّاسُ قَبلَ أن تَفقِدُونِی ثَلَاثاً فَقَامَ إِلَیهعِ صَعصَعه بنُ صُوحَانَ فَقَالَ یَا أمِیرَ المُؤمِنِینَ مَتَی یَخرُجُ الدَّجَّالُ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ (علیه السلام) اقعُد فَقَد سَمِعَ الله کَلامَکَ وَ عَلِمَ مَا أرَدتَ وَ الله مَا المَسئُولُ عَنهُ بِأعلَمَ مِنَ السَّائِلِ وَ لَکِن لِذَلِکَ عَلَامَاتٌ وَ هَیَئَاتٌ یَتبَعُ بَعضُهَا بَعضاً کَحَذوِ النَّعلِ بِالنَّعلِ وَ إِن شِئتَ أنبَأتُکَ بَهَا قَالَ نَعَم یا امیرالمومنین فقال (علیه السلام) احفَظ فَإِنَّ عَلاَمَه ذَلِکَ إِذَا أمَاتَ النَّاسُ الصَّلاه وَ أضَاعُوا الأمَانَه و استحَلُّوا الکَذِبَ وَ أکَلُوا الرِّبَا و أخَذُوا الرِّشَا وَ شَیَّدُوا البُنیَانَ وَ بَاعُوا الدِّینَ بِالدُّنیَا وَ استَعمَلُوا السُّفَهَاءَ وَ قَطَعُوا الأرحَامَ وَ اتَّبَعُوا الأهوَاءَ و استَخَفُّوا بِالدِّمَاءِ وَ کَانَ الحِلمُ ضَعفاً و الظُّلم فَخراً وَ کَانَتِ الأمَرَاءُ فَجَرَه وَ الوُزَرَاءُ ظَلَمَه وَ العُرَفاءُ خَوَنَه وَ القُرَّاءُ فَسَقَه وَ ظَهَرَت شَهَادَه الزُّورِ وَ استُعلِنَ الفَجُورُ وَ قَولُ البُهتَانِ وَ الإِثمُ وَ الطُّغیَانُ وَ حُلِّیَتِ المَصَاحِفُ وَ زُخرِفَتِ المَسَاجِدُ وَ طُوِّلَتِ المَنَارَاتُ و أکرِمَتِ الأشرَارُ وَ ازدَحَمَتِ الصُّفُوفُ وَ اختَلَفَتِ القُلُوبُ وَ نُقِضَتِ العُهُودُ وَ القتَرَبَ المَوعُودُ وَ شَارَکَ النِّسَاءُ أزوَاجَهُنَّ فِی التِّجَارَه حِرصاً عَلَی الدُّنیَا وَ عَلَت أصوَاتُ الفُسَّاقِ وَ استُمِعَ مِنهُم وَ کَانَ زَعِیمُ القَومِ أزدَلَهُم وَ اتُّقِیَ الفَاجُرُ مَخَافَه شَرِّهِ وَ صُدِّقَ الکَاذِبُ وَ اإتُمِنَ الخَائِنُ وَ اتُّخِذَتِ القِیَانُ وَ المَعَازِفُ وَ لَعَنَ آخِرُ هَذِهِ الأمَّه أوَّلَها وَ رَکِبَ الشَّاهِدُ مِن غَیرِ أن یُستَشهَدَ وَ شَهِدَ الآخَرُ قَضَاءً لِذِمَامٍ بِغَیرِ حَقٍّ عَرَفَهُ وَ تُفُقِّهَ لِغَیرِ الدِّینِ وَ آثَرُوا عَمَلَ الدُّنیَا عَلَی الآخِرَه وَ لَبِسُوا جُلُودَ الضَّأنِ عَلَی قُلُوبِ الذِّئَابِ وَ قُلُوبُهُم أنتَتنُ مِنَ الجِیَفِ وَ أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ فَعِندَ ذَلِکَ الوَحَا الوَحَا ثُمَّ العَجَلَ العَجَلَ خَیرُ المَسَاکِنِ یَومَئِذٍ بَیتُ المَقدِسِ وَ لَیَأتِیَنَّ عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ یَتَمَنَّی أحَدُهُم أنَّهُ مِن سُکَّانِهِ فَقَامَ إِلَیهِ الأصبَغُ بنُ نُبَاتَهَ فَقَالَ یَا امیرالمومنین مَنِ الدَّجَّالُ فقال الا إِنَّ الدَّجَّالَ صَائِدُ بنُ الصَّیدِ فَالشَّقِیُّ مَن صَدَّقَهُ وَ السَّعِیدُ مَن کَذبَّبَهُ یَخرُجُ مِن بَلدَهٍ یُقَالُ لَهَا إصفَهَانُ مِن قَریَهٍ تُعرَفُ بِالیَهُودِیَّه عَینُهُ الیُمنَی مَمسُوحَه وَ العَینُ الأخرَی فِی جَبهَتِهِ تُضِیءُ کَأنَّهَا کَوکَبُ الصُّبحِ فِیهَا عَلَقَه کَأنَّهَا مَمزُوجَه بِالدَّمِ بَینَ عَینَیهِ مَکتُوبٌ کَافِرٌ یَقرَؤُهُ کُلُّ کَاتِبٍ وَ أمِّیٍّ یَخُوضُ البِحَارَ وَ تَسِیرُ مَعَهُ الشَّمسُ بَینَ یَدَیهِ جَبَلٌ مِن دُخَانٍ وَ خَلفَهُ جَبَلٌ أبیَضُ یَرَی النَّاسُ أنَّهُ طَعَامٌ یَخرُجُ حِینَ یَخرُجُ فِی قَحطٍ شَدِیدٍ تَحتَهُ حِمَارٌ أقمَرُ خُطوَه حِمَارِهِ مِیلٌ تُطوَی لَهُ الارضُ مَنهَلاً مَنهَلًا لَا یَمُرُّ بِمَاءٍ إِلّا غَارَ إِلَی یَومِ القِیَامَه یُنَادِی بَأعلَی صَوتِهِ یَسمَعُ مَا بَینَ الخَافِقَینِ مِن الجِنَّ وَ الإِنسِ وَ الشَّیَاطِینِ یَقُولُ إِلَیَّ أولِیَائِی أنَا الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی وَ قَدَّرَ فَهَدی أنَا ربکم الاعلی و کَذَبَ عدُوُّ الله إِنَّهُ أعوَرُ یَطعَمُ الطَّعَامَ وَ یَمشِی فی الاسواق و ان ربکم عزوجل لیس باعور و لا یطعم و لا یمشی وَ لَا یَزُولُ تَعَالَی الله عن ذلک عُلُوّاً کبیراً ألَا وَ إِنَّ أکثَرَ أتبَاعِهِ یَومَئِذٍ أولَادُ الزِّنَا وَ أصحَابُ الطَّیَالِسَه الخُضرِ یَقتُلُهُ الله عَزَّ وَ جَلَّ بِالشَّامِ عَلَی عَقَبه تُعرَفُ بَعَقَبَه أفِیقٍ لِثَلَاثِ سَاعَاتٍ مَضَت مِن یَومِ الجُمُعَه عَلَی یَدِ مَن یُصَلِّی المَسِیحُ عیسی ابن مریم (سلام الله علیها) خَلفَهُ ألا إِنَّ بعدَ ذلک الطَّامَّه الکُبرَی قُلنَا وَ مَا ذَلِکَ یا امیرالمومنین قالَ خروجُ دَابَّهٍ من الارض من عندِ الصَّفَا معها خاتَمُ سلیمانَ بن داود و عصا موسی (علیه السلام) یَضَعُ الخَاتَمَ عَلَی وَجهِ کُلِّ مُؤمِنٍ فَیَنطَبِعُ فِیهِ هَذَا مومنٌ حقاً وَ یَضَعُهُ عَلَی وَجهِ کُلِّ کَافِرٍ فَیَنکَتِبُ هَذاَ کافِرٌ حَقّاً حَتَّی إِنَّ المومِنَ لَیُنَادِی الویلُ لَکَ یا کافِرُ و إنَّ الکافِرَ ینادی طُوبَی لک یا مومِنُ وددتُ أنِّی الیومَ کُنتُ مِثلَکَ فَأفُوزَ فوزاً عظیما ثمَّ ترفَعُ الدَّابَّه رَأسَهَا فَیَرَاهَا مَن بَینَ الخَافِقَینِ بإذِنِ الله جلَّ جلالُهُ و ذلک بعدَ طُلُوعِ الشَّمسِ من مَغرِبِهَا فَعِندَ ذَلِکَ تُرفَعُ التَّوبَه فَلَا تَوبَه تُقبَلُ وَ لَا عَمَلٌ یُرفَعُ وَ لا یَنفَعُ نَفساً ایمانها لم تکن آمَنَت مِن قبلُ أو کَسَبَت فی ایمانها خیراً ثُمَّ قَالَ (علیه السلام) لا تسألُونِّی عَمَّا یَکُونُ بَعدَ هَذَا فَإِنَّهُ عَهدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ حَبیبی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أن لَا أُخبِرَ بِهِ غَیرَ عِترَتِیِ قَالَ النَّزَّالُ بنُ سَبرَه فَقُلتُ لِصَعصَعَه بنِ صُوحَانَ یَا صَعصَعه مَا عنی امیرالمومنین (علیه السلام)، بهذا فقال صعصعه یا بنَ سَبرَه إِنَّ الَّذِی یُصَلِّی خَلفَهُ عیسی ابنُ مریم (سلام الله علیها) هُوَ الثَّانِی عَشَرَ مِنَ العِترَه التَّاسِعُ مِن وُلدِ الحسین بن علی (علیه السلام) و هو الشمسُ الطَّالِعَه من مغربها یَظهَرُ عِندَ الرُّکنِ وَ المَقَامِ فَیُطَهِّرُ الارض و یَضَعُ میزان العدل فلا یظلِمُ احدٌ أحَداً فَأخبَرَ امیرالمومنین (علیه السلام) انَّ حبیبَهُ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) عَهِدَ إلَیهِ أن لَا یُخبِرَ بِمَا یَکُونُ بَعدَ ذَلِکَ غَیرَ عِترَتِهِ الأئِمَّه صَلَوَاتُ الله عَلَیهِم أجمَعین؛ (1)
محمّد بن ابراهیم بن اسحاق نقل نقل کرده از … انزال بن سیره گوید: امیرالمؤمنین، علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) برای ما خطبه خواند. حمد خدای عزّ وجلّ کرد و بر او ثنا فرستاد و بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او صلوات فرستاد و سه بار فرمودند: «ای مردم! از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید.»، صعصعه بن صوحان برخاست و عرض کرد: ای امیرالمومنین! دجّال کی خروج می کند؟ فرمودند: «بنشین. خدا سخنت را شنید و قصدت را دانست و سؤال شده از سؤال کننده به این موضوع داناتر نیست؛ ولی برای آن نشانه ها و آمادگی هایی است که دنبال یکدیگر می آیند؛ چون دو لنگه ی کفش. اگر بخواهی به تو خبر دهم؟»
عرض کرد: آری یا امیرالمؤمنین! آن حضرت فرمودند: «نشانه اش اینها است:
نماز را بمیرانند؛ در امانت خیانت کنند؛ دروغ را حلال شمارند؛ ربا بخورند و رشوه بگیرند؛ ساختمان ها را محکم و نیکو بسازند و دین را به دنیا بفروشند؛ سفیهان را به کار گمارند؛ با زنان مشورت کنند؛ قطع رحم کنند؛ پیرو هوس گردند؛ خون ریزی را آسان دانند؛ حلم، ناتوانی باشد؛ ستم، افتخار باشد؛ فرماندهان، زناکار باشند؛ وزیران ستمکار باشند؛ کدخدایان خیانتکار باشند؛ قرآن خوانان، فاسق باشند؛ گواهی دروغ پدیدار شود؛ زناکاری آشکارا باشد؛ گفتار تهمت و خلاف، معمول گردد؛ قرآن ها را زینت کنند؛ مسجدها را نقّاشی کنند؛ مناره ها را بلند سازند؛ اشرار را احترام کنند؛ در صفوف، مزاحمت نمایند؛ دل ها با هم مخالف باشند؛ عهد را بشکنند؛ موعود، نزدیک گردد؛ زن ها با شوهران خود برای حرص دنیا در بازرگانی شرکت کنند؛ آواز بی دین ها برتری یابد و از آنها گوش کنند؛ سرپرست هر قو می رذل ترین آنها باشد و از هرزه ها برای کناره گیری از شرّشان پرهیز کنند؛ دروغگو را تصدیق کنند؛ خائن را امین شمارند؛ کنیزان خواننده تهیه کنند و نگه دارند؛ ساز و آواز فراهم سازند؛ مردم، پیشینیان امّت را لعن کنند؛ زن ها سوار بر زین شوند و زنان شبیه مردان گردند و مردان شبیه زنان؛ گواه نطلبیده گواهی دهد و گواه دیگری بدون اطّلاع برای طرفداری گواهی دهد؛ برای دنیا فقه آموزند؛ کار دنیا را بر آخرت مقدّم دارند؛ پوست میش ها را بر دل گرگ ها بپوشند؛ دل هایشان گندتر از مردار باشد و تلخ تر از (گیاه) صبر؛ در این، وقت، زود زود سپس شتاب شتاب؛ در آن روز بهترین جای، «بیت المقدس» باشد و زمانی بر مردم آید که هر کدام آرزو دارند ساکن آن باشند.» اصبغ بن نباته برخاست و عرض کرد: یا امیرالمومنین! دجّال کیست؟ پس حضرت فرمودند:
«دجّال، صائد بن صائد است. بدبخت کسی است که او را تصدیق کند و خوشبخت آن است که او را تکذیب کند؛ از شهری برآید که آن را «اصفهان» نامند؛ از دهی که آن را «یهودیّه» گویند. چشم راستش ممسوح است و چشم دیگرش در پیشانی است و مانند ستاره ی صبح می درخشد؛ در آن قطعه خونی است، و یا ممزوح با خونست؛ میان دو چشمش نوشته است: این کافر است؛ هر خواننده و بی سواد آن را می خواند؛ در دریاها فرو می شود و آفتاب با او می گردد و مقابلش کوهی از دود است و عقبش کوه سپیدیست که مردم تصوّر کنند نانست؛ در زمان قحطی سختی خروج کند و بر خر سپیدی سوار است، هر گام خرش یک میل است و زمین آبگاه به آبگاه زیر پایش نوردیده شود و بر آبی نگذرد، جز آنکه فرو رود تا روز قیامت؛ به آوازی که همه ی جنّ و انس از مشرق تا مغرب بشنوند، فریاد کند:
ای دوستان من! نزد من آیید، منم آنکه آفریدم، درست کردم، تقدیر کردم و رهبری نمودم. منم پروردگار والای شما. او دشمن خداست و دروغ می گوید. او یک چشم است. غذا می خورد و در بازارها راه می رود. به راستی پروردگار شما نه یک چشم است، نه راه می رود و نه زوال دارد و خداوند برتر است از این اوصاف با برتری و بزرگی. هلا! بیشتر پیروانش در آن روز زنازادگانند و صاحبان پوستین های سبز. خدا او را در «شام» بکشد بر سر گردنه ای که آن را «افیق» نامند؛ در حالی که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد، به دست کسی که مسیح عیسی بن مریم (علیه السلام) پشت سرش نماز بخواند. هلا! بعد از آن طامّه ی کبرا باشد.» عرض کردیم: آن دیگر چیست یا امیرالمؤمنین؟
فرمود: «دابّه الارض است که از «کوه صفا» بر آید و انگشتر سلیمان و عصای موسی با او باشد. آن انگشتر را بر روی هر مؤمنی گذارد، نقش گیرد، «این مؤمن است حقّاً!» و بر روی هر کافری گذارد، نقش گیرد: «این کافر است حقّاً!» تا جایی که مؤمن فریاد کشد: «وای بر تو ای کافر» و کافر فریاد زند: «خوشا به حال تو ای مؤمن! من دوست داشتم چون تو باشم و به فوز بزرگ برسم.» سپس دابّه سر بلند کند و به اذن خدا همه ی مردم از مشرق تا مغرب او را ببینند و این، پس از آنست که آفتاب از مغرب خود برآید. در این وقت توبه برداشته شود. نه توبه پذیرفته است و نه عمل، سود دهد و سود ندهد کسی را ایمانش در صورتی که پیش از آن ایمان نداشته و با ایمان کسب خیری نکرده باشد.» سپس فرمود: «دیگر از من نپرسید که بعد از آن، چه خواهد بود؛ زیرا دوستم، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از من تعهّد گرفته آن را جز به خاندانم نگویم.» نزال بن سبره گوید: به صعصعه بن صوحان گفتم: ای صعصعه! مقصود امیرالمؤمنین از این جمله چه بود؟ صعصعه گفت: یا بن سبره! آنکه عیسی بن مریم (علیه السلام) پشت سرش نماز می خواند، دوازدهمین از عترت و نهمین فرزند حسین (علیه السلام) و او است آفتابی که از مغرب خود بر می آید و نزد رکن و مقام ظاهر می شود و زمین را پاک می کند و ترازوی عدل می نهد و دیگر کسی به کسی ستم نمی کند.
امیرالمومنین به ما خبر داد که دوستش، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به او سفارش کرده که از حوادث بعد از او به کسی جز عترتش خبر ندهد.
این حدیث را ابوبکر محمّد بن عمر بن عثمان بن فضل عقیلی فقیه به سند خود عیناً نقل کرده است.
همچنین از ابن فضال از حماد از حسین بن مختار از ابونصر از عامر بن واثله از امیرالمومنین (علیه السلام) روایت شده که فرمودند:
«یَاأهلَ المُؤتَفِکَه ائتَفَکَت بِأهلِهَا ثَلَاثاً و علی الله تَمَامُ الرَّابِعَه یَا جُندَ المَرأه وَ أعوَانَ البَهِیمَه رَغَا فَأجَبتُم وَ عَقَرَ فَانهَزَمتُم أخلاقُکُم دِقَاقٌ وَ دِینُکُم نِفَاقٌ وَ مَاؤُکُم زُعَاقٌ بِلَادُکُم أنتَنُ بِلَادِ الله تُربَه وَ أبعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ بِهَا تِسعَه أعشَارِ الشَّرِّ المُحتَبَسُ فِیهَا بِذَنبِهِ وَ الخَارِجُ مِنهَا بِعَفوِ الله کَأنِّی أنظُرُ إلَی قَریَتِکُم هَذِهِ وَ قَد طَبَّقَهَا المَاءُ حَتَّی مَا یُرَی مَنهَا إِلّا شُرَفُ المَسجِدِ کَأنَّهُ جُؤجؤُ طَیرٍ فِی لُجَّه بَحر (2)؛
ای مردم! شهری که سه بار زیر و رو شده و بار چهارمش را خدا داند! ای قشون زن! ای یاران حیوان بی زبان که بانگ کرد، شما پذیرفتید و پی شد و گریزان شدید! اخلاق شما ناپایدار و دین شما دورویی و آب شما تلخ و بد مزّه است. شهر شما خاکش از همه ی شهرها گندتر است واز آسمان دورتر و نُه دهم شرّ در آنست. هر که در آن بازداشت است، به سزای گناه او است و هر که بیرون است به عفو خداست. گویا به شهر شما می نگرم که آبش فرو گرفته تا جز کنگره های مسجد دیده نشود، مانند چینه دان پرنده ای باشد در دریا.»
پس احنف بن قیس برخاست و گفت:
یا
أمیرالمومین و متی یکُونُ ذَلِکَ؟ قال: یا أبا بحرٍ إنَّکَ لَن تُدرِکَ ذَلِکَ الزَّمانَ و أنَّ بَینَکَ وَ بینَهُ لقروناً ولکن لِیُبَلِّغَ الشَّاهِدُ مِنکُمُ الغائِبَ عَنکُم لِکَی یُبَلِّغُوا إِخوانَهُم إذا هُم رَأوا البَصرَه قَد تَحَوَّلَت أخصاصُهَا دُوراً و آجامُها قُصوراً، فَالهَربَ الهَرَبَ فَإنَّهُ لا بِصیرَه لَکُم یَومَئِذٍ ثُمَّ التَفَتَ عن یمینه فقال: کم بینکُم و بینَ الاُبُلَّه. فقال له المُنذِرُ بنُ الجَارُودِ: فِداکَ أبی و أمّی أربَعَه فَرَاسِخَ. قَالَ لَهُ: صَدَقتَ فَوالَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً وَأکرَمَهُ بِالنُّبُوَّه وَ خَصَّهُ بِالرِسَالَه وَ عَجَّلَ بِرُوحِهِ إلی الجَنَّه لَقَد سَمِعتُ مِنهُ کَمَا تَسمَعُونَ منِّی أن قالَ: یا علیُّ هَل عَلِمتَ أنَّ بَینَ التی تُسَمَّی البَصرَه والتی تُسمَّی الَابُلَّه أربَعَه فَراسِخَ وَ قَد یَکُونُ فی التَّی تُسمَّی الاَبُلَّه موضِعُ أصحَابِ العُشَورِ یُقتَلُ فی ذَلِکَ المَوضِعِ مِن أمّتی سَبعُونَ ألفاً شِهِدُهُم یَومَئِذٍ بِمَنزِلَه شُهداءِ بَدرٍ. فقالَ لَهُ المُنذِرُ: یا امیرالمومنین و من یقتلهُم فِدَاکَ أبی وأمّی؟ قَالَ: یَقتُلُهُم إخوانُ الجِنِّ وَ هُم أجِیلٌ کَأنَّهُم الشَّیاطینُ سُودٌ ألوانُهُم، مُنتَنه أرواحُهُم، شَدِیدٌ کَلَبُهُم، قَلِیلٌ سَلَبُهُم، طُوبی لمن قَتَلَهُم وَ طُوبی لِمَن قَتَلُوهُ، یَنفِرُ لِجِهادِهِم فی ذَلِکَ الزَّمانِ قَومٌ هُم أذِلَّه عِندَ المُتَکَبِّرینَ مِن أهلِ ذَلِکَ الزَّمانِ مَجهُولُونَ فی الاَرضِ مَعروفونَ فی السَّماءِ تَبکی السَّماءُ علَیهِم وَ سُکَّانُها والاَرضُ وَ سُکَّانُها – ثُمَّ هَمَلَت عَیناهُ بالبُکاءِ، ثمَّ قال: – ویحَکِ یا بَصرَه وَیلَکِ یا بَصرَه مِن جَیشٍ لا رَهَجَ لَهُ و لا حسَّ. قال له المنذِرُ: یا امیرالمومنین! و ما الذی یُصیبُهُم من قبلِ الغَرَقِ مِمَّا ذَکَرتَ، وَ مَا الویحُ، وَ مَا الوَیلُ؟ فَقَالَ: هُما بَابَانِ فَالوَیحُ بَابُ الرَّحمَه، والوَیلُ بَابُ العَذابِ یا ابنُ الجارُودِ نَعَم ثاراتٌ عَظیمَه مِنها عُصبَه یَقتُلُ بعضها بعضاً، وَ مِنها فِتنَه تَکُونُ بِها خرابُ مَنازِلَ وَ خَرابُ دِیارٍ وَ انتِهَاکُ أموالٍ وَ قَتلُ رِجالٍ وَ سَبیُ نِساءٍ یُذَبَّحنَ ذَبحاً یَا وَیلَ أمرِهِنَّ حَدِیث عَجَبٌ مِنهَا أن یَستَحِلَّ بِهَا الدَّجَّالُ الاَکبَرُ الاَعوَرُ المَمسُوحُ العَینِ الیُمنی و الاخری کأنَّها ممزُوجَه بالدمِ لَکَأنَّها فی الحُمرَه عَلقَه تَأتِی الحَدَقَه کَهَیئَه حَبَّه الِعنَبِ الطَّافِیَه عَلَی المَاءِ فَیَتَّبِعُهُ مِن أهلِهَا عِدَّه مَن قتلَ بالاَبُلَّه مِنَ الشُهَدَاءِ أنَا جِیلُهُم فی صُدُورهِم یُقتَلُ مَن یُقتَلُ وَ یَهرَبُ مَن یَهرَبُ ثمَّ رَجفٌ ثُمَّ قَذفٌ ثُمَّ خَسف ثُمَّ مَسخٌ ثُمَّ الجوعُ الاَغبَرُ ثُمَّ المَوتُ الاَحمَرُ وَ هُوَ الغَرَقُ. یا منذِرُ إنَّ لِلبَصرَه ثَلاثَه أسمَاء سِوَی البَصرَه فی الزُّبُرِ الاُوَلِ لا یَعلَمُهَا إلَّا العُلَماءُ مِنها الخَرِیبَه، وَ مِنهَا تَدمُرُ، وَ مِنها الموتَفِکَه یا مُنذُرُ والَّذِی فَلَقَ الحَبَّه وَ بَرَیءَ النَّسَمَه َلو أشَاءُ لاَخبَرتُکُم بِخَرَابِ العَرَصاتِ عَرصَه عَرصَه وَ مَتَی تَخرَبُ وَ مَتَی تَعمُرُ بَعدَ خَرابِها إلی یومِ القیامَه، وإنَّ عَندی مِن ذَلِکَ عِلماً جَمّاً وَ إن تَسألونی تجدونی بِهِ عالماً لا أخطِیءُ منهُ عِلماً (3)
یا امیرالمؤمنین! این چه زمان خواهد بود؟ فرمودند: «ای ابا بحر! تو آن زمان را درک نخواهی کرد و بین تو و آن زمان قرن هایی باشد؛ لکن حاضران شما به غایبان برسانند تا آنها هم به برادران خود برسانند. هنگا می که دیدند «بصره» را که خانه های چوبی آن به عمارت ها و نیزارهای آن به قصرهای مرتفع تبدیل شد، پس بایستی فرار کرد. در آن هنگام بصیرت و بینش برای شما نخواهد بود.» آنگاه آن حضرت متوجّه طرف راست خود گردید و فرمود: «بین شما و بین «ابله» چقدر مسافت است؟» (4) پس منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، چهار فرسخ است. فرمودند: «راست گفتی. قسم به کسی که محمّد را برانگیخت و او را گرا می داشت به پیغمبری و به رسالت اختصاص داد و روحش را به بهشت برد! شنیدم از او چنان که شما از من می شنوید که فرمود: «یا علی ! بین آنجا که نامش «بصره» است و بین آنجا که نامش ابلّه است، آیا می دانی چهار فرسنگ است؟ و به زودی آنجایی که نامش ابلّه است، محلّ عشاران و گمرکچیان خواهد شد و در آن محل، هفتاد هزار نفر از امّت من کشته خواهند شد که شهدای ایشان به منزله ی شهدای بدر خواهد بود.» منذر عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! پدر و مادرم فدای تو باد! چه کسی آنها را خواهد کشت؟ حضرت فرمودند: « می کشد آنها را برادران جنّ و آنها صنفی از مردمان هستند که مانند شیاطین و دیوان هستند. رنگ های آنها سیاه و بوی های آنها بد، شرارت و اذیّت آنان سخت و پوششی که به غارت برند، کم است. خوشا به حال کسی که به دست آنها کشته شود یا آنها را بکشد و برای رزم با آنها جمعی قیام کنند که پست شمرند آنها را متکبّران زمان و به حساب نیاورند؛ در زمین، ناشناس، امّا در آسمان ها شناخته شده اند؛ آسمان و زمین و اهل آن بر این مردم گریه خواهند نمود.»
سپس اشک بر دیدگان مبارکش جاری شد و فرمود: «وای بر تو ای بصره! از ان سپاهی که نه غباری برای آنهاست و نه صدایی.» (مجلسی گوید: اشاره به خروج صاحب الزّنج است که در سال 250 هـ.ق. خروج کرد و ادّعای سلطنت و امامت نمود و در آن نواحی فتنه ها به پا کرد از قتل، غارت، فساد، فسق و فجور؛ چنانچه در تواریخ مسطور است و هر که خواهد باید بدان مراجعه کند) سپس منذر عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! چه خواهد رسید از این مردم و معنی ویح و ویل چیست؟ حضرت فرمودند: «ویح و ویل دو باب است؛ ویح باب رحمت و ویل باب عذابست. ای پسر جارود! بلی. فتنه های بزرگ پی در پی بر ایشان وارد خواهد شد؛ چنان که بعضی دیگر را بکشند و فتنه ای به پا شود که از آن فتنه، خانه ها خراب شود و قریه ها ویران گردد؛ اموال غارت شود، مردان کشته و زنان اسیر گردند و سرها از تن جدا شود؛ وای از آنچه پیش آید از امور عجیب و از آن فتنه ها. آمدن دجّال بزرگ است و او کسی است که چشم راستش مالیده و چشم دیگرش گویی به خون آلوده است که مانند خون بسته ای از حدقه خارج شده و مانند دانه ی انگور طائفی است که بر روی آب افتاده باشد. پس به دنبال سر او خواهند بود عدّه ای که می کشند و به قتل می رسانند. کسانی در «ابلّه» شهید می شوند که «انجیل» در سینه هایشان دارند. هر که کشته شد و فرار می کند هر که فرار کرد و بعد از این، زلزله خواهد آمد. سپس سنگ بارد. پس آن زمین فرو رود؛ آنگاه مسخ شده و بعد از آن به گرسنگی کامل مبتلا شوند، بر اثر نیامدن باران و نروییدن گیاه؛ چنان که غبار گرسنگی بر صورت ها ظاهر گردد و بعد از آن، مرگ سرخ آید که او غرق است. ای منذر! برای بصره سه اسم است! که آنها غیر نام بصره است و نمی دانند آن نام ها را مگر علما؛ یکی «خربه»، یکی «تدمر» و دیگی «مؤتفکه» که معنی آن خرابی، هلاکت و انقلاب باشد.
ای منذر! قسم به کسی که دانه را شکافته و نفوس را آفریده! اگر بخواهیم خبر می دهم به شما از قطعات و صفحات زمین که کی خراب می شود و کی آباد می شود تا روز قیامت و در نزد من علم بسیار است؛ هرگاه از من سؤال کنید، مرا عالم خواهید یافت خطا نمی کنم از آنچه پرسش کنید.»
پینوشتها:
1. کمال الدّین و تمام النعمه، ج 2، صص 526-528.
2. بحارالانوار، ج 57، ص 224.
3. همان، صص 419-424؛ موسوعه احادیث امیرالمؤمنین، صص 237-239.
4. ابلّه در آن زمان از باغات بصره بوده که اکنون شهر خراب شده ای است که بصره قدیمی در آنجا است و آن را عشار گویند.
منبع مقاله :
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول