8. با همسایگان
آیا تا به حال، از دست همسایه ناراحت شدهاید؟
یا به عکس، آیا همسایه از شما رنجیده و دلخور شده است؟
علت چیست؟ و… چگونه مىتوان از آن پیشگیرى کرد و راه همزیستى و حسن معاشرت با همسایگان چیست؟
این مسأله گاهى به نشناختن «حقوق» همسایه مربوط مىشود، گاهى هم ریشه در رعایت نکردن و بىمبالاتى نسبت به آن دارد. ببینیم در دستورالعملهاى مکتب، چه نکاتى وجود دارد؟
سایهى همسایه
آیا دو همسایه، تنها در «سایه» شریکند و نزدیک به هم؟ یا حق و حقوق و حد و حدودى هم وجود دارد؟
بعضى مىگویند: «چهار دیوارى: اختیارى». اما این سخن نه معقول است، نه مشروع. نه با عرف سازگار است، نه با شرع و عقل. گر چه انسانها را دیوارهاى خانهها از هم جدا مىکند و هر کس وارد محدودهى خانه و زندگى خویش مىشود، اما زندگى اجتماعى، افراد جامعه را به صورت اعضاى یک «خانواده» درمىآورد، که پیوسته باهم در ارتباط، رفت و آمد، برخورد و تعاوناند و نیازهاى متقابل به یکدیگر دارند. از این رو، سایهى هر کدام از دو همسایه، باید آرامبخش دیگرى باشد و هر یک زیر سایهى همسایهى خود، احساس «امنیت»، «آسودگى» و «اعتماد» کنند. این چیزى است که دستورهاى معاشرتى و اخلاقى اسلام بر آن تأکید اکید دارد.
در متون دینى چیزى به نام «حسن الجوار» یا «تعهد الجیران» و… دیده مىشود، یعنى رسیدگى و سرکشى به همسایگان و داشتن رفتارى نیک با آنان و هم آزار نرساندن به همسایه و صبورى و تحمل نسبت به آنچه از ناملایمات، از آن ناحیه سر مىزند. همچنان که خود شما نیز از همسایهتان توقع دارید سازگارى نشان دهند و با اندک چیزى عصبانى نشوند و پرخاش نکنند، خودتان نیز در معرض همین خواسته و انتظار از سوى همسایگانید.
هر چه روحیه دینى و اخوت اسلامى میان افراد جامعه حاکم باشد، به همان اندازه رابطهها نزدیکتر و صمیمىتر و فاصلهها کمتر و کمتر مىشود و دو همسایه، بازوى یکدیگر مىشوند و در غم و شادى و راحت و رنج، شریک هم مىگردند. برعکس آن در جوامع غربى و اروپایى و غربزده است، که هر چه علایق مذهبى کمرنگتر و ضعیفتر باشد، زندگیها حالت سردى و کسالتبار مىیابد و به زندگى غربیها شبیه مىشود، که نه تنها یک دیوار، بلکه دیوارهاى متعددى میان دو همسایه و دو هممحل، یا کسانى که در یک خیابان یا یک مجتمع مسکونى به سر مىبرند، پدید مىآید و همسایه از حال و روزگار همسایهى بغلى یا طبقهى بالا یا پایین یا خانهى روبهرویى بىخبر است.
راستى… این گونه زیستن، انسانى و اسلامى است؟ پس جایگاه عواطف اجتماعى کجاست؟
همسایه کیست؟ وظیفهى ما نسبت به او چیست؟ و حد و حریم همسایگى تا کجاست؟…
همسایگى و حسن همجوارى
«حسن همجوارى» تنها یک اصطلاح سیاسى در ارتباط میان کشورها نیست، و تنها کاربرد بینالمللى ندارد. میان اهل یک محل، یا در روابط دو همسایه نیز مطرح است. داشتن بهترین خانه، اما با همسایهاى بد و ناهنجار و مردمآزار، مفت هم گران است! افراد عاقل و هوشیار، در جایى خانه مىخرند که محلش خوب و همسایگانش سالم و بافرهنگ باشند. وگرنه، یا باید خانه را عوض کنند، یا عمرى در رنج و عذاب به سر برند. توجه به همسایه در خریدن و ساختن خانه، مغازه و محل کار، نشانهى خردمندى است.
پیشواى نخستین ما، امام على علیهالسلام در نامهاى که به فرزندش امام حسن مجتبى علیهالسلام به عنوان توصیههایى از پدرى دنیا دیده و باتجربه مىنویسد، از جمله مىفرماید:
«سل عن الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار»؛ (1).
پیش از سفر، از همسفر بپرس و پیش از خانه، از همسایه!
آرى… «بسا کساند، از این همرهان «آرى» گوى،
که دل به وسوسهى راه دیگرى دارند.
بسا کساند، که جایى موافقان رهند،
که خود، نه جاى هماهنگى است و همراهى است.
بدین سبب،
نخست باید آیین همرهى دانست!»
همسایهى خوب داشتن، نعمتى ارزشمند است و همسایهى خوب بودن، محبتآور و رفیقساز است. همیشه دلها متوجه جایى مىشود که دوستى و نیکى از آنجا بجوشد و بتراود. هر جا که شهد خیر باشد، افراد هم گرد مىآیند و افراد و جامعه، دلگرم شده، محیط هم آباد مىگردد. نقش رفتار نیک در همسایگى و در ایجاد تجمعهاى پرشکوه و الفتهاى اجتماعى فراوان است. حضرت على علیهالسلام مىفرماید: آنکه همسایگىاش نیکو باشد، همسایگانش روزافزون مىشوند: «من حسن جواره کثر جیرانه». (2).
در حدیث دیگرى از امام صادق علیهالسلام آمده است:
«حسن الجوار یعمر الدیار و یزید فى الأعمار»؛ (3).
«خوش همسایگى»، هم آبادىها را آبادان مىسازد و هم عمرها را مىافزاید!
در این دو حدیث، هم به بازده عمرانى و اجتماعى سلوک شایسته در همسایگى اشاره شده، هم به منافع شخصى و بهداشت روانى. البته در پاداشهاى اخروى آن احادیث فراوانى نقل شده است. (4).
توصیه به حسن جوار
حضرت امیر علیهالسلام، پس از آنکه از دست شقىترین افراد کوردل و کجفهم، ضربت خورد و در بستر افتاد، در آستانهى شهادت، وصایاى ارزشمندى خطاب به فرزندان و پیروانش فرمود که بخشى از آنها هم به حقوق همسایه مربوط مىشود؛
«الله الله فى جیرانکم، فانها وصیه نبیکم، ما زال یوصى بهم حتى ظننا انه سیورثهم»؛ (5).
این سفارش على علیهالسلام در واپسین لحظات عمر است که فرمود:
خداى را، خداى را، دربارهى همسایگانتان، که این وصیت پیامبر شماست. پیامبر خدا همواره نسبت به همسایگان سفارش مىفرمود، تا حدى که گمان کردیم آنان را از ارث برندگان قرار خواهد داد!
امام صادق علیهالسلام نیز در سخنى فرموده است: «بر شما باد نماز خواندن در مسجدها و همسایگى خوب با مردم». (6) اگر به دستور مکتب، رفتار بزرگوارانه و شایسته با همسایگان داشته باشیم، دوستیها را جلب مىکند و افراد در مشکلات و گرفتاریها و نیازهاى متقابل، با بهرهگیرى از این تکیهگاه، مىتوانند از قوت روح برخوردار باشند.
گاهى هم باید جور همسایه را کشید. این شرط همسایگى خوب است. «حسن جوار» تنها به این نیست که اذیت و رنجى به همسایه نرسانیم. گاهى تحمل سختیها و ناملایماتى که از سوى او برایمان پیش مىآید، مصداق این «حسن همجوارى» است. اگر بخواهیم روابط از هم نگسلد، باید صبور بود و باتحمل، وگرنه، پاسخ بدى را با بدى دادن و در زشتیها مقابله به مثل کردن، نشان حقارت روح و دونهمتى است. به علاوه این کار از همه برمىآید. گذشت و تحمل است که اراده و ایمان و بزرگوارى مىطلبد.
در عالم رفاقت، شراکت، دوستى، ازدواج و همسرى، همسفرى، محیط کار و… نیز باید گاهى «سنگ زیرین آسیا» بود، نه کمظرفیت و بىطاقت.
امام کاظم علیهالسلام فرمود: حسن جوار و همسایهى خوب بودن، تنها آزار نرساندن نیست، بلکه آن است که بر اذیت همسایه صبور و بردبار باشى: «لیس حسن الجوار کف الأذى و لکن حسن الجوار صبرک على الأذى.» (7).
روشن است که این گونه حدیثها هرگز مجوز «همسایه آزارى» نیست. اگر توصیه به بردبارى نسبت به آزار همسایه شده، بیش از آن و اکیدتر و شدیدتر، سفارش به خوشرفتارى و نرساندن آسیب و آزار به همسایگان شده است. مزاحمت براى همسایه، از بدترین رفتارهاى اجتماعى است.
آخرین مرز
در هر چیزى حد و مرز و حریمى وجود دارد. وقتى از اندازه گذشت، صفحه برمىگردد و اوضاع، به گونهاى دیگر مىشود. تحمل نسبت به آزار و زحمت آفرینى همسایه نیز این گونه است. گاهى مزاحمت به حدى مىرسد که پایان خط است و حریمها و حرمتها دیگر فرومىریزند، چون خود همسایهى مردم آزار، حریم نگه نداشته است.
در تاریخ است که مردى خدمت پیامبر رسید و از آزار همسایهاش شکایت کرد. حضرت فرمود: برو و تحمل کن. بار دوم که به شکوه آمد و نالید، پیامبر باز هم دستور صبر و تحمل داد. آزار همسایه به اوج رسید و خارج از مرز تحمل. وقتى براى سومین بار، شکایت از همسایه کرد، حضرت رسول چنین راهنمایى و سفارش کرد: «روز جمعه، وقتى مردم به سوى نماز جمعه مىروند، تو وسایل و اسباب و اثاث خویش را بیرون بریز و در رهگذار مردم قرار بده، تا همهى آنان که به نماز مىروند، این صحنه را ببینند. وقتى علت را مىپرسند، ماجرا را به آنان بگو.» آن مرد نیز چنان کرد. همسایهى مردم آزار(که آبروى خود را در خطر دید) بىدرنگ به سوى او شتافت و ملتمسانه از او خواست که وسایلش را به خانه برگرداند و قول داد و عهد و پیمان بست که دیگر آن گونه رفتار نکند. (8).
این نتیجهى بىپروایى و قدرنشناسى نسبت به لطفها و مداراهاست. لطف خدا هم با انسان خطاکار مدارا مىکند، ولى… «چون که از حد بگذرى، رسوا کند». از حلم و بردبارى دیگران نباید سوء استفاده کرد و نجابت و بزرگوارى دیگران را نباید به حساب ضعف یا بىعرضگى آنان گذاشت.
حد و حق همسایه
محدودهى رعایت حقوق همسایگان و داشتن رفتار شایسته، تنها به همسایهى دست راست و چپ خانه منحصر نمىشود و تنها به پرهیز از آزار هم خلاصه نمىگردد.
سرکشى، رسیدگى، احوالپرسى، رفت و آمد، مساعدت و یارى، عیادت، انفاق و صدقه، رفع نیاز، همدردى و… از جمله امورى است که بر عهدهى هر همسایه است و اینها نشانهى فتوت و جوانمردى است. پیشواى جوانمردان، على بن ابىطالب علیهالسلام فرمود: «من المروه تعهد الجیران»؛ (9) رسیدگى به همسایگان از مروت و جوانمردى است. حضرت امام باقر علیهالسلام نیز در بیان صفات و خصال شیعه و پیروان و رهروان خط اهلبیت، یکى هم همین را دانسته و فرموده است:
«و التعاهد للجیران من الفقراء و اهل المسکنه و الغارمین و الأیتام…»؛ (10).
از نشانههاى پیروان ما، رسیدگى به همسایگان نیازمند و تهیدست و بدهکاران و یتیمان است. چگونه انسان شرافتمند و باوجدان مىتواند آسوده و با شکم سیر بخوابد و مرفه و برخوردار باشد، در حالى که در همسایگانش محرومان تهیدست، یتیمان بىسرپرست، گرسنگان بینوا و بدهکاران درمانده باشند و او بتواند گرهى بگشاید، اما بىتفاوت باشد؟ اینجاست که کلام نورانى پیامبر خدا، بر تارک تاریخ مىدرخشد که فرمود: هر کس سیر بخوابد، در حالى که همسایهى مسلمانش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است: «ما آمن بى من بات شبعانا و جاره المسلم جائع» (11) آرى، مسلمانى به عمل است، نه به ادعا و شعار!
این حقوق و رعایتها به تعبیر احادیث، تا مرز چهل همسایه از هر طرف است. امام صادق علیهالسلام از رسول اکرم صلى الله علیه و آله از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل مىکند که فرمود: هر چهل خانه از هر چهار طرف، همسایه محسوب مىشود. (12).
امام باقر علیهالسلام نیز فرمود:
«حد الجوار اربعون دارا من کل جانب من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله». (13) که مضمونش همان حد و حریم همسایگى تا چهل خانه از چهار طرف است.
اگر این حق و حد و حریم که اسلام بیان کرده است، مسؤولانه شناخته و رعایت شود، در جامعهى اسلامى نیازمند و گرفتار و بینوایان بىسرپرست و رنجدیدگان دست از همه جا کوتاه و آبرومندانى که صورت خود را با سیلى سرخ نگه مىدارند یافت نخواهد شد. سخن را در این بخش، با کلامى از محدث بزرگوار، مرحوم «شیخ عباس قمى» به پایان مىبریم، که چنین نوشته است:
«… در زمینهى معاشرت نیکو با همسایه، حدیث بسیار است و «حسن جوار» هم تنها پرهیز از همسایه آزارى نیست. بلکه تحمل جفا و ناملایمات همسایه هم از آن جمله است. همچنین از امور مربوط به «خوش همسایگى»، ابتدا کردن به سلام، عیادت در هنگام بیمارى، تسلیت و تعزیت گفتن در سوگها و مصیبتها، تبریک و تهنیت گفتن در شادیها و اعیاد، چشمپوشى از لغزشها، سرک نکشیدن به رازها و امور پنهانى همسایه، مضایقه نکردن از کمکهایى که مورد نیاز او است، حتى اگر مىخواهد چوبى(و تیرآهنى) بر دیوارت بگذارد، یا ناودانى را بر خانهى تو بگذارد و از این گونه امور… مضایقه نکنى و سخت نگیرى….» (14).
9. سوغات و عیادت
چه خوب است که دیدارها، همراه با تحفه و هدیهاى باشد، تا لذتبخشتر و مودتآمیزتر گردد.
اصل هدیه، جلب محبت و مودت مىکند، اگر در دیدارهاى پس از مسافرت و زیارت باشد، چه بهتر و بیشتر!
از مولایمان على علیهالسلام است:
«الهدیه تجلب المحبه»؛ (15).
هدیه، دوستى مىآورد.
این کار، هم بازگشت از سفرها را شیرین مىسازد، هم در یادها زنده نگه مىدارد و خاطرهانگیز مىشود. چه بسیار کسانى که خاطرهى شیرین یک سفر را تنها از رهگذر هدیه و سوغاتش در یاد خود نگه داشتهاند. عیدى گرفتنهاى دوران کودکى و جوایزى که دانشآموزان دریافت مىکنند، اغلب جزء شیرینترین و فراموش نشدنىترین خاطرات زندگى آنهاست.
وقتى افراد یک خانواده، چشم به راه بازگشت مسافرشان از «حج»، «مشهد»، شهرهاى داخلى یا سفرهاى خارجى باشند، هنگام آمدنش کلمهى «سوغات»، شیرینترین وردى است که بر زبانهایشان جارى مىشود و بر خاطرشان مىگذرد. از این طریق، خانواده نیز خوشحال مىشوند.
سوغات آوردن(اگر در حد و حدود مناسب و در شأن انسان باشد) سنتى اسلامى است و نشانهى آن است که «مسافر»، در سفر هم به یاد آنها بوده است.
مهم، اصل هدیه و سوغات است، قیمت آن چندان مهم نیست. یعنى ارزش معنوى و عاطفى هدیه جاى توجه است، نه ارزش مادى و ریالى آن.
گاهى یک شیشه عطر، یک تسبیح و سجاده، یک کتاب و مجله، یک دست کفش و لباس، یک کیف و جوراب، یک شیرینى و میوهى محلى از محل سفر و… حلاوتى فراموش نشدنى پدید مىآورد.
هدیه، هر چه باشد
لازم نیست سفر، حتما طولانى یا به جاهاى دور باشد، تا «هدیه» بطلبد!
و ضرورت هم ندارد که سوغات، گرانبها و داراى ارزش مادى بالا باشد! گفتیم که خود سوغات و هدیهى سفر، ارزشى معنوى و اخلاقى دارد، هر چند قیمتش نازل و مقدارش اندک باشد.
بشنویم از اسوهى اخلاق، حضرت رسول صلى الله علیه و آله که فرمود:
«اذا خرج احدکم الى سفر ثم قدم على اهله فلیهدهم ولیطرفهم ولو بحجاره»؛ (16).
هر گاه یکى از شما به سفر رفت، هنگامى که به سوى خانه و خانوادهاش برمىگردد، حتما برایشان هدیه و سوغات آورد، حتى اگر شده، سنگى باشد!…
روشن است که هدف آن حضرت، آوردن سنگ نیست، بلکه مىخواهد بفرماید، هدیه، هر چند ارزان و ناچیز هم باشد، «موضوعیت» دارد و خوب است که مرد خانه و بزرگ خانواده، دست خالى و بىسوغات به خانوادهاش برنگردد.
البته اگر سفر، سفر معنوى باشد(مانند حج، عمره، سوریه، مشهد و…) از مسافر آگاه و مکتبى انتظار مىرود که رهاوردهاى معنوى از این سفر براى خانواده و دوستان بیاورد و دریافتها، معرفتها، آموختنیهاى سفر را به عنوان یک «ارمغان» براى دیدار کنندگانش بازگو کند و آنان را در فضاى معنوى و روحانى مسافرت خویش قرار دهد.
متأسفانه این گونه تحفهها بسیار اندک است و زائران ما، کیف و چمدان خویش را از هر چیز پر مىکنند، جز خاطرات معنوى و رهاوردهاى روحى و تربیتى؛ مگر کسانى انگشت شمار، که خداوند بر شمارشان بیفزاید.
عیادت بیمار
از نمونههاى بارز اخلاق معاشرت، رفتن به عیادت بیماران است. چه در شهرى که هستیم، چه با سفر به شهرى دیگر، چه بیمارانى که از خویشاوندان و فامیلاند، چه آنان که دوست و آشنایند، و چه حتى عیادت بیماران غریب و بىدوست و آشنا!
به قول سعدى: «قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.» (17).
تندرستى از نعمتهاى ناشناختهى الهى است. آنکه بیمار مىشود، چشم به راه دیدار و سرکشى و احوالپرسى دوستان و بستگان است و از تفقد آنان خرسند مىشود.
از بهترین کارها که پاداش بسیار نیز دارد و موجب رضاى خالق و مخلوق است، «عیادت بیمار» است.
این عمل در اسلام، آداب خاصى دارد. نیکو است که انسان به عنوان سرکشى و احوالپرسى از مریض، به سراغ او برود، کم بنشیند(مگر آنکه خود بیمار، طالب و مشتاق باشد بیشتر بنشینید) دست و نبض بیمار را بگیرد، دست بر پیشانىاش بگذارد، به مریض دعا کند، از او دعا بخواهد، ولى به گونهاى باشد که اسباب زحمت بیمار و خانوادهاش را فراهم نسازد. (18).
حتى چیزى با خود بردن هنگام رفتن به عیادت بیمار(همان گونه که رایج و مرسوم است) بسیار پسندیده است.
یکى از غلامان امام صادق علیهالسلام مىگوید: یکى از آشنایان بیمار شد. جمعى از دوستان به ملاقات او مىرفتیم که در راه، به امام صادق علیهالسلام برخوردیم. امام پرسید: کجا؟ گفتیم: به عیادت فلانى مىرویم. فرمود: بایستید. ما نیز ایستادیم. پرسید: آیا میوهاى، سیبى، گلابى، عطر و… چیزى همراه دارید؟ گفتیم: نه، هیچ یک از اینها را نداریم. فرمود: آیا نمىدانید هر چه که نزد بیمار برده شود، با همان خوشحال مىشود و مایهى راحت و استراحت او است؟ (19).
این، حتى نشانهى کاهش دردهاى جسمى در سایهى خرسندیهاى روحى است، چیزى که در روانشناسى و درمان جدید، به عنوان یک دستور درمانى مورد توجه است. اهمیت نقش پرستاران در روحیه دادن به بیماران و تحمل دوران درمان از همین جا روشن مىشود.
اخلاق پیامبرانه
رفت و آمد به خانهى بیماران و عیادتشان و تفقد از حالشان، از اخلاق انبیایى است و سبب تحکیم رابطهها و تقویت دوستیها و الفت خانوادههاست.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نیز به عیادت بیماران مىرفت. حتى یک بار از یک یهودى نیز عیادت فرمود که همسایهى او بود. (20).
آنچه به عیادت، ارزش مىبخشد، خدایى بودن آن و اخلاص در عیادت است، حتى خارج از مرز دوستى و رفاقت و آشنایى و شغل و موقعیت طرف به عیادت رفتن مهم است. این در آنجا جلوه مىکند که مریض، گمنام و بىکس و ناشناخته و غریب باشد که بیش از دیگران چشم به راه دیدار کنندگان است. تعبیر «فى الله» که در روایات عیادت بیماران به چشم مىخورد، به همین نکتهى حساس اشاره مىکند.
چگونه مىتوان به این گوهر دست یافت و از کجا مىتوان «نیت خدایى» را در عیادتها تشخیص داد؟
عیادت بىریا
وقتى به عیادت بیمارى مىروید، روى چه انگیزهاى است؟ آیا از ترس گلایههاى بعدى او و خانوادهى او است؟ یا اینکه چون همسایه و آشناست و فردا چشم در چشم هم خواهید انداخت؟ یا چون رئیس و مسؤول است؟ یا براى خدا؟
البته دلجویى از یک بیمار و خانوادهاش یا رعایت حق همسایگى و حق رئیس، جاى خود دارد، ولى آیا شده که جعبهى شیرینى یا پاکت میوهاى بگیرید و به عیادت بیمارانى در بیمارستانها بروید که کسى را ندارند و شما را هم نمىشناسند؟ در ایام جنگ، بعضیها به دیدار و عیادت رزمندگان مجروح مىرفتند که در شهرستانهایى دور از بستگان خود تحت درمان بودند، بىآنکه سابقهى آشنایى با مجروحان جنگى داشته باشند، تنها به خاطر خدا و انجام وظیفهى دینى و انسانى.
این کار، بس عظیم است و الهى! و مایهى آسانى حساب خداوند در قیامت مىگردد. در حدیث قدسى آمده است:
«من عاد مؤمنا فى فقد عادنى»؛ (21).
هر کس در راه من(به خاطر خدا) مؤمنى را عیادت کند، مرا عیادت کرده است.
در حدیث است که روز قیامت، پروردگار به بنىآدم خطاب مىکند: مریض شدم چرا به عیادتم نیامدى؟ مىگوید: خدایا! تو پروردگار جهانیانى، چگونه به عیادت تو مىآمدم؟ پاسخ مىشنود: فلان بندهام بیمار شد و از او عیادت نکردى! مگر نمىدانستى که اگر به عیادتش مىرفتى، مرا نزد او مىیافتى؟ (22).
به علاوه، عیادت بیمار، انسان را به یاد قیامت مىاندازد و او را متوجه نعمت تندرستى مىسازد و زمینهساز شکر به خاطر سلامتى مىگردد. از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت است که: به عیادت بیمار و تشییع جنازه بروید، که شما را به یاد آخرت مىاندازد. (23).
عیادت و سوغات بىتوقع
دانستیم که اگر به عیادت بیمار، یا هدیه و سوغات، جنبهى الهى بدهیم و آن را به حساب خدا بگذاریم، هم پاداش بیشترى مىبریم، هم به ترویج این گونه سنتهاى اسلامى در اخلاق معاشرت، کمک کردهایم.
با این حساب، نباید در دادن هدیه و بردن سوغات یا رفتن به عیادت بیمار، حساب عوض و جایگزین آن را کرد. گلایه از اینکه چرا ما که به عیادتش رفتیم، او به عیادت ما نیامد، کمظرفیتى است، یا اگر کسى هنگام بیمارىتان از شما عیادت نکرد، شما «مقابله به مثل» نکنید و کریم و بزرگوار باشید.
رسول اکرم صلى الله علیه و آله فرموده است:
«عد من لا یعودک و اهد من لا یهدى لک»؛ (24).
به عیادت کسى برو که از تو عیادت نکرده است و براى کسى هدیه ببر که براى تو هدیه و سوغات نیاورده است.
و… اخلاص و وسعت نظر و بزرگمنشى، از همین جاها شناخته مىشود!…
پی نوشت :
(1). نهجالبلاغه، صبحى صالح، نامهى 31
(2). غررالحکم، ج 7، ص 49
(3). کافى، ج 1، ص 667، احادیث 10،8 و 7
(4). در اصول کافى، ج 2) عربى) باب «حق الجوار»، همچنین در سفینه البحار، واژهى «جور» ملاحظه شود
(5). نهجالبلاغه، صبحى صالح، نامهى 47، خطاب به امام حسن و امام حسین علیهالسلام
(6). کافى، ج 2، ص 635
(7). همان، ص 667
(8). سفینه البحار، ج 1، ص 191) واژه جار)؛ کافى، ج 2، ص 668
(9). غررالحکم، ج 7، ص 49
(10). کافى، ج 2، ص 74
(11). سفینه البحار، ج 1، ص 192
(12). کافى، ج 2، ص 669، باب «حد الجوار»
(13). همان
(14). سفینه البحار، ج 1، ص 192 «حسن الجوار»
(15). غررالحکم، ج 7، ص 421
(16). مکارم الاخلاق، طبرسى، ص 266؛ بحارالانوار، ج 79، ص 283
(17). گلستان سعدى، باب هشتم
(18). روایات بیمارى و عیادت و… را در مکارم الاخلاق، باب 11 مطالعه فرمایید
(19). مکارم الاخلاق، ص 361
(20). همان، ص 359
(21). همان، ص 360
(22). میزان الحکمه، ج 9، ص 128
(23). همان، ص 130
(24). کنز العمال، متقى هندى، حدیث شمارهى 25150