حضرت صادق علیه السلام آنچنان به خلق وخوی روحانی و معنوی آراسته بود که همگان در همان برخورد اول شیفته و شیدای حضرت می شدند. اخلاق حضرت چنان وارسته و الهی بود که هر کس با وی در مجلسی برخورد می کرد، بدون اینکه حضرت سخن گوید، به عظمت حضرت پی می برد. ازاینرو، بزرگان اهل سنت از عمرو بن ابی مقدام نقل کرده اند که میگفت: «کُنتُ اِذا نَظَرْتُ إِلی جَعْفرَ الصّادِقِ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ عَلِمْتُ أَنَّهُ مِنْ سُلالَهِ النَّبیّینَ؛ چون به جعفر صادق علیه السلام نظر می کردم، متوجه می شدم که آن حضرت از سلاله پیامبران است».1
حسن خلق
حسن خلق مهمترین فضیلت برای پیشوایان دینی است و در جلب دلها و رفعت مقام نزد خدا و مردم نقش بسزایی دارد.
اخلاق نیکوی حضرت همان اخلاق جدّش رسول اللّه صلی الله علیه وآله بود. او با مردم خوش اخلاق بود، در تشییع جنازه شرکت می جست و به عیادت بیماران میرفت و بدیها را با خوبی پاسخ میداد.
ابو زهره مالکی می نویسد
مالک گفت: من پیوسته به حضور جعفر بن محمد رفت و آمد داشتم. آن حضرت بذله گو بود و بیشتر تبسم میکرد، ولی وقتی نام رسول اللّه نزد او برده می شد، رنگ حضرت به زردی می گرایید.
درباره حسن خلق حضرت نقل کرده اند که مردی از حجاج وارد مدینه شده و خوابیده بود. چون بیدار شد، خیال کرد همیان او را دزدیده اند. پس بیرون آمد و امام صادق را دید. پس دست حضرت را گرفت و گفت: تو همیان مرا برداشتهای! حضرت بدون اینکه ناراحت شود، فرمود: چه چیزی داخل آن بود؟ آن مرد گفت: هزار دینار طلا در آن بود. حضرت آن مرد را به خانه برد و هزار دینار به او بخشید. پس آن مرد به خانه خود برگشت و همیان را در خانه خود یافت. آنگاه به سوی امام صادق علیه السلام برگشت و از حضرت عذرخواهی کرد و خواست هزار دینار را به حضرت برگرداند، ولی امام نپذیرفت و فرمود: ما چیزی را که داده ایم، پس نمیگیریم. پس آن مرد پرسید: این آقا کیست؟ گفتند: امام جعفر صادق.
امام نسبت به همه محبت داشت و با همگان اعم از سیاه و سفید و عرب و عجم، خوشبرخورد و نسبت به دوستان وفادار بود. نقل شده که مردی سیاه چهره ملازم حضرت بود. امام مدتی ایشان را ندید. پس روزی در جمع دوستان از حال او پرسوجو کرد. مردی با حالت تمسخر گفت: «اِنَّهُ نَبَطِیٌّ؛ آن مرد نبطی4 است!» پس امام صادق فرمود: اصل و شخصیت هر انسانی به عقل و حسب و دین و کرم و تقوای اوست و همه مردم (سیاه و سفید…) یکسان هستند. پس آن مرد شرمگین شد.
همچنین عالم معاصر اهل سنت، عبدالحلیم جندی درباره اخلاق نیک حضرت، می نویسد:
روزی امام، عابری را که بر ایشان سلام نکرد، برای خوردن غذا دعوت کرد. حاضران از او پرسیدند: آیا سنت این نبود که آن مرد نخست سلام گوید و سپس به غذا دعوت شود؟ حضرت پاسخ داد: این فقه تنگ نظرانه عراقی است… بنابراین، فقه امام «علوی» است که با بخشش شروع میشود و فقه عملی است؛ زیرا ابتکار عمل را در دست دارد و فقه اجتماعی است که فرد بخشنده به گیرنده توجه دارد و فقه اسلامی و انسانی است که سراسر آن احترام و بزرگواری است.
پرهیزگاری
عبادت و اطاعت خدا از معرفت برمی خیزد و معرفت هر که بیشتر باشد، عبادت و پرهیزش نیز بیشتر از دیگران است. آن حضرت که در علم و معرفت سرآمد همگان بود، در عبادت و اخلاص مانند نیاکان پاکش در اوج قله کمال بود.
مالک بن انس، فقیه و امام بزرگ اهل سنت در توصیف حضرت صادق علیه السلام می نویسد:
من پیوسته به حضور حضرت صادق علیه السلام مشرف میشدم. بیشتر اوقات حضرت تبسم بر لب داشت، ولی چون نامی از رسول خدا صلی الله علیه وآله برده می شد، رنگش متغیر و کبود و گاهی زرد می شد. مدت زمان زیادی نزد او می رفتم و او را در یکی از سه حال می دیدم: یا در حال نماز بود یا روزه داشت و یا مشغول قرائت قرآن بود. هرگاه از رسول خدا صلی الله علیه وآله حدیث نقل می کرد، با طهارت بود. از زاهدان و عابدانی بود که خشیت از خدا وجودشان را فراگرفته بود… .
عبدالحلیم جندی از عالمان معاصر اهل سنت از مالک بن انس روایت می کند:
یک سال با او حج به جا آوردم. وقتی سوار بر مرکب، برای احرام مهیا شد، هرچند خواست لبیک بگوید، صدا در گلویش قطع شد و نزدیک بود از مرکب به زیر افتد. عرض کردم: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله (در احرام) ناگزیر نخست باید لبیک بگویی. فرمود: چگونه لبیک بگویم، می ترسم خدای عزوجل بفرماید:
«لا لَبَّیْکَ وَ لا سَعْدَیْکَ…».
پیوسته در طاعت خدا بود و عزت را در عبادت و طاعت خدای می جست. همواره این دعا را بر لب داشت که:
«اَللَّهُمَّ اَعِزَّنِی بِطاعَتِکَ؛
خدایا! مرا به طاعت خود عزیز گردان.»9 همچنین به دیگران میفرمود: «هیچ زاد و توشهای برتر از تقوا نیست و چیزی نیکوکارتر از سکوت و کم حرفی نیست».
آراستگی ظاهری
حضرت ظاهری آراسته داشت. قامتش نه کوتاه بود و نه بلند؛ چهرهای داشت که بسان ماه می درخشید. پوست او لطیف بود و موهایی مجعد و مشکین و پیشانی بلندی داشت. او لباسهایی را که مورد رضای جدش بود، می پوشید که پیامبر فرموده بود: «بدون اسراف و تکبر بخورید و بیاشامید و بپوشید».نقل شده است روزی سفیان ثوری، حضرت را دید که قبایی آراسته و زیبا پوشیده است. سفیان ثوری میگوید: با تعجب به حضرت می نگریستم. پس حضرت فرمود: ای ثوری! چه شده که چنین با تعجب نگاه میکنی؟ آیا از آنچه میبینی، تعجب میکنی؟ گفتم: ای فرزند رسول خدا! این لباس، لباس شما و پدرانت نیست. پس حضرت فرمود: ای ثوری! آن زمان، زمان فقر و نداری امت بود و آنان به اقتضای زمانشان لباس می پوشیدند، ولی این زمان، زمان نعمت است و نعمت به سوی امت روی آورده است .
سپس حضرت قبای رویین را کنار زد و قبای پشمی خشنی را که زیر لباسهایش پوشیده بود، نشان داد و فرمود: ما این لباس خشن را برای خدا پوشیده ایم و لباس رویین و آراسته را برای شما. پس هر آنچه برای خدا باشد، پوشیده می داریم و آنچه برای شما باشد، آشکارش می کنیم.
عبدالحلیم جندی می نویسد
امام صادق علیه السلام می فرمود: «آنگاه که خداوند نعمتی را به کسی ارزانی میدارد، دوست دارد آن نعمت را نزد او ببیند؛ زیرا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد.» و میفرمود: «خداوند زیبایی و تجمل را دوست دارد و از فقر و فقرنمایی ناخرسند است». همچنین می فرمود: «مرد باید لباس خویش را پاکیزه نگه دارد و از بوی خوش استفاده کند و خانه خویش را گچکاری کند و آستانه خود را پاکیزه سازد».
بخشندگی
هیاج بسطام می گوید:
«کانَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ یُطْعِمُ حَتّی لایَبْقی لِعِیالِهِ شَیْءٌ»؛
یعنی امام جعفر بن محمد چنان اطعام می فرمود که حتی برای اهل و عیالش چیزی باقی نمیماند. امام در وصیت به فرزندش می فرمود: «ای فرزند! اگر کسی از تو چیزی خواست، به او احسان کن».
عبدالحلیم جندی در این باره می نویسد:
عین زیاد، نام مزرعه ای از آنِ امام صادق7 بود. او به کارکنانش دستور می داد که راهی به داخل باغ باز کنند تا مردم به درون آن راه یابند و از میوه های آن بخورند. هر روز ده سفره میانداخت که بر سر هر یک، ده نفر می نشست. هر گاه ده نفر برمی خاستند، ده تن دیگر به جای آنها می نشستند. هر یک از همسایگان که به مزرعه نمی آمد، یک ظرف از آن خرماها را برایشان می فرستاد. زمان برداشت محصول که می رسید، پاداش کارگران را می داد. آنچه بر جای مانده بود، به دستور امام به مدینه برده می شد و میان مردم تقسیم می گردید و به هر یک در خور حال وی چیزی می رسید.
ابن ابی یعفور می نویسد
میهمانی نزد امام صادق علیه السلام بود. روزی مهمان برخاست که کاری برای امام انجام دهد. حضرت نگذاشت و خود برخاست و کار را انجام داد و فرمود:
«پیامبر از کار کردن مهمان جلوگیری می کرد».
فضل بن روزبهان، از علمای اهل سنت در شرح فرازی از صلوات مخصوص آن حضرت می نویسد:
آن حضرت، فریادرس و یاری کننده ضعیفان و عاجزان در پیش آمدها و بلاها بود و این به رحم و عطوفت آن حضرت بر عاجزان اشاره دارد؛ چنانکه روایت کرده اند هرگاه برای کسی حادثه یا فقری پیش میآمد، به جوار لطف و احسان آن حضرت در مدینه پناه می برد و از خوان نعمت آن حضرت بهره می برد؛ انگار که شیعه اهل بیت است.
حضرت به همه احسان و محبت میکرد و گناه افراد سبب نمی شد حاجت او را روا نکند. می بخشید و موعظه می کرد. شقرانی18 که فردی گناهکار و شرابخوار بود، می گوید: گرفتار بودم و شفیعی نداشتم. سرگردان بودم که ناگه جعفر بن محمد را دیدم. پس گفتم: فدایت شوم، من غلام شقرانی هستم و حاجت خود را اظهار کردم. پس حضرت به من عطایی کرد و سپس فرمود: ای شقرانی! نیکی از همه خوب است و از تو پسندیده تر و زشتی از همه بد است و از تو بدتر؛ به خاطر مکانی که نزد ما داری.
زمخشری پس از نقل این جریان می نویسد:
بنگرید امام چگونه احسان میکند و حاجت شقرانی را روا می کند و به او احترام می گذارد، با اینکه از حال او آگاه بود. بنگرید که چگونه او را موعظه می کند؛ این خلق و خو، همان خلق و خوی پیامبران است.
بردباری
رویدادهای زندگی امام صادق علیه السلام بسان یک مدرسه است. او در برابر نعمتها، شکور و در بلاها، صبور بود. هنگام پدید آمدن بلاها، یادآور نعمت بود و این همان صبر جمیل است که قرآن ما را بدان فرا می خواند.
در تاریخ آمده است حضرت صادق علیه السلام فرزندی داشت که پیش چشمان ایشان از دنیا رفت. پس حضرت گریست و در همان وقت نعمتهای خداوندی را به یاد آورد و فرمود:
«لَئِنْ اَخَذْتَ لَقَدْ اَبْقَیْتَ وَ لَئِنْ اِبْتَلَیْتَ لَقَدْ عافَیْتَ؛
خداوندا! تو منزهی، اگر چیزی از ما گرفتی چیزهایی دیگر را برایمان نگه داشتی. اگر مصیبتی دادی، عافیت نیز بخشیدی».
سپس کودک را نزد زنان برد و آنها را سوگند داد که شیون نکنند. آنگاه فرزندش را برای خاکسپاری برد؛ در حالی که می گفت:
پاک و منزه است خدایی که فرزندانمان را از ما می ستاند، ولی دوستی و محبت او در دل ما فزونی می یابد. ما افرادی هستیم که آنچه را دوست داریم، از خدا می طلبیم و او به ما عنایت می کند. آنگاه که به یکی از عزیزانمان مصیبتی رسید، بدان رضایت میدهیم.20
عفو و گذشت
احسان و کرم، سجیه و عادت اهل بیت پیامبر اسلام است. امام صادق علیه السلام نیز در این بیت رشد یافته و از همان کودکی، درس عفو و گذشت را از پدران بزرگوارش فراگرفته بود. ما در اینجا نمونه هایی از عفو و گذشت امام را که در کتابهای اهل سنت آمده است، ذکر می کنیم.
علامه یوسف بن محمد اندلسی در کتاب الف باء می نویسد
روایت شده است حضرت کنیزی داشت که در ظرفی، آب بر دستان حضرت می ریخت. پس در این هنگام، ظرف به پیشانی امام خورد و به شدت درد گرفت. وقتی کنیز متوجه شد، گفت: ای مولای من «وَ الْکاظِمیِنَ الْغَیْظِ؛ مؤمنان کسانی هستند که در ناراحتی کظم غیظ می کنند» و حضرت فرمود: کظم غیظ کردم. پس گفت: «وَ الْعافِینَ عَنِ النّاس ِ؛ مؤمنان، اهل گذشت هستند». حضرت فرمود: تو را بخشیدم. کنیز گفت: خدا نیکوکاران را دوست دارد. حضرت فرمود: تو در راه خدا آزادی و هزار درهم نیز به تو بخشیدم.21
عبدالحلیم جندی می نویسد:
آن حضرت اعضای خانواده اش را از رفتن روی بلندی باز می داشت. روزی امام به خانه آمد. یکی از کنیزکانش که کودک او را نگهداری می کرد و با کودک بالای نردبان رفته بود، تا چشمش به حضرت افتاد، از خطایی که کرده بود، هول شد و بدنش لرزید و کودک از دستش به زمین افتاد و از دنیا رفت.
حضرت با چهره ای برافروخته بیرون رفت و هنگامی که سبب آن را از وی پرسیدند، فرمود: رنگ چهره ام به سبب مردن کودک نیست، بلکه بدین جهت است که کنیزک از آمدن من به وحشت افتاد. پس از آن به کنیز فرمود: تو در راه خدا آزادی و از تو گذشتم.
جوانمردی
شقیق بلخی از حضرت در زمینه فتوت و جوانمردی پرسید. حضرت فرمود: شما در مورد جوانمردی و فتوت چه نظری دارید؟ شقیق گفت: اگر بر ما عطا شود، شکر کنیم و اگر عطا نشود، صبر میکنیم. حضرت فرمود: سگان مدینه هم اینگونه اند. پس شقیق گفت: ای پسر رسول خدا! پس فتوت نزد شما چیست؟ فرمود: «اگر بر ما عطا شود، ایثار می کنیم و می بخشیم و اگر عطا نشود، شکر می کنیم».
شجاعت
شجاعت فقط زور بازو و شمشیر زدن نیست. شجاعت، نیرویی درونی و قلبی است که مظاهر آن در اعضا و جوارح، گاه بر زبان و گاهی بر دست و بازو ظاهر میشود. اهل بیت پیامبر و از جمله امام صادق علیه السلام تمام مظاهر شجاعت را داشتند که در موقعیت های مختلف ظاهر می شد. در تاریخ آمده است روزی حضرت در حضور منصور دوانیقی بود. پس مگسی بر صورت منصور نشست. منصور مگس را می راند، ولی او باز می گشت تا منصور آزرده خاطر شد. پس به امام صادق علیه السلام رو کرد و گفت: یا ابا عبداللّه! به چه علت و حکمتی خدا مگس را خلق کرده است؟ حضرت فرمود: «لِیُذِلُّ بِهِ الْجَبابِرَهَ؛ تا به وسیله آن متکبران و ستمگران را خوار کند». منصور چون سخن را شنید، ساکت شد و چیزی نگفت.
ذهبی می نویسد:
وقتی نزد حضرت صادق علیه السلام از بخل منصور سخن گفته شد، حضرت فرمود: حمد خدایی را که او را از دنیایش هم محروم ساخت و دینش را هم بر او باقی نگذارد.
وصیت به فرزندان
وصیت و نصیحت به فرزندان، سیره و سجیه ائمه معصومین علیهم السلام بوده است. این روش، درسی است از مکتب ائمه معصومین علیهم السلام برای شیعیانشان در بهتر تربیت کردن فرزندان. این سیره نشان می دهد که نصیحت و وصیت فرزندان از وظایف پدری است و پدران باید بدان توجه کنند.
یکی از اصحاب حضرت می گوید: به محضر امام صادق علیه السلام مشرف شدم. فرزندش موسی بن جعفر (امام هفتم) را در مقابل حضرت دیدم، در حالی که امام صادق این سخنان را به او وصیت می کرد و می فرمود:
فرزندم! وصیت مرا حفظ کن که اگر آن را به خاطر داشته باشی، به سعادت و بزرگی خواهی زیست و به درستکاری و خوبی خواهی مرد.
ای فرزندم! هر که به قسمت خدا قانع شود، غنی خواهد شد. هر کس چشمش به آنچه در دست دیگران است باشد، فقیر خواهد شد. هر کس به قسمت خدا راضی نباشد، خدا را در قضا و قدرش متهم ساخته است… هر کس عیب های دیگران را آشکار سازد، رسوا خواهد شد و هر که شمشیر ستم پیشه کند، به همان کشته خواهد شد و هر کس چاهی برای دوستش بکند، خود در آن گرفتار شود… .26
توصیه به خلفای جور
ابوجعفر منصور دوانیقی از ستمکاران زمان حضرت بود، ولی امام حتی از توصیه و نصیحت وی نیز باز نمی ایستاد. منصور، خود را در رتبه و نسبت به رسول خدا با امام یکی می دانست و برخی نیز با منصور هم عقیده بودند. روزی منصور بیشرمانه نزد حضرت این اعتقاد را بیان کرد و گفت: ما و شما نسبت به رسول خدا در یک رتبه هستیم. حضرت با فراست پاسخ داد: اگر رسول خدا زنده بود و همسری از شما برمی گزید، جایز بود، ولی بر پیامبر جایز نبود از خانواده ما همسری برگزیند؛ به این دلیل که ما از پیامبر و او از ماست.27
بلاذری در انساب الاشراف از ابن مسیب نقل می کند که
منصور کسی را خدمت امام صادق علیه السلام فرستاد و حضرت را خواست تا درباره مردم مدینه با ایشان مشورت کند. چون حضرت تشریف آورد، منصور گفت: همانا من با مردم مدینه چندین مرتبه مدارا کردم و به آنان مهلت دادم، ولی می بینم آنان از کارهای خود (علیه ما) دست بر نمی دارند. می خواهم کسی را به سوی آنان بفرستم که نخلهای آنان را قطع و چشمه هایشان را خراب کند… . حضرت فرمود: «به سلیمان نعمت داده شد و او شکر کرد. ایوب گرفتار شد، ولی صبر پیشه ساخت. یوسف قدرتمند شد و بخشید. حال، خدا این خلافت را به تو داده و علمی به تو عطا کرده است. پس تو از همه سزاوارتر هستی به بخشش و عفو از خطاکاران.» در پی سخن امام، غضب منصور از میان رفت و آرام شد.
تعلیم دعا
سفیان ثوری آهنگ بیت اللّه داشت و مسافر کعبه بود. پیش از حرکت خدمت امام مشرف شد. حضرت به او فرمود: وقتی به بیت خدا رسیدی، دست بر دیوار بگذار و بگو: «ای خدایی که فراتر از فنا و فوتی و شنونده هر نجوایی هستی و ای خدایی که پس از مرگ، گوشت بر استخوان می رویانی». سپس هرچه خواستی دعا کن.
آنگاه سفیان از امام موعظه و تعلیم درخواست کرد. حضرت فرمود: «ای سفیان! چون چیزی را که می پسندی به تو روی آورد، بیشتر حمد خدا کن و چون چیزی که نمی پسندی، پیش آید، بیشتر بگو: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ» و هرگاه رزقت کم شد، بیشتر استغفار کن».29
حرز امام صادق علیهالسلام
فضل بن روزبهان پس از ذکر ماجرایی که میان حضرت و منصور دوانیقی رخ داد و حضرت به برکت حرز و دعایی که با خود داشت، از دست منصور نجات یافت، می نویسد:
حرز مشهور آن حضرت را که به حرز امام جعفر مشهور است، اول آن چنین است:
«ماشاءَ اللّهُ تَوَجُّها إلَی اللّهِ، ماشاءَ اللّهُ تَقَرُّبا إلَی اللّهِ، تَلَطُّفا إلَی اللّهِ، ماشاءَ اللّهُ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ…».
بحمدللّه تعالی این فقیر ضعیف آن را یاد دارم و از اوراد فقیر است که سالهاست بدان مواظبت می کنم و تمام عمر در پناه آن حرز «بِحَمْدِللّهِ وَ حَوْلِهِ وَ قُوَّتِهِ» از شر دشمنان مصون و محروسم ان شاء اللّه تعالی. چون آن حرز بسیار مشهور است، در این مقام گفته شد. ان شاءاللّه هر کس بدان مواظبت کند، به یقین، از شر انس و جن در پناه حق تعالی خواهد بود.
بنا بر نقل ذهبی، حضرت فرمود:
ای سفیان! اگر خدا نعمتی بر تو بخشید و تو بقا و دوام آن نعمت را دوست داشتی، بیشتر حمد و شکر خدا کن که همانا خدا فرموده است:
«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزِیدَنَّکُمْ»
و هرگاه روزیات کم شد، بیشتر استغفار کن که خدا فرموده است:
«اِسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفّارا یُرسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرارَا و یُمْدِدْکُمْ بِأمْوالٍ…».
و هر گاه ناراحتی و غصهای از سلطان و یا کس دیگری داشتی بیشتر بگو:
«لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ»
که همانا این ذکر، کلید گشایش و گنجی از گنجهای بهشت است.
پی نوشت:
1. جمالالدین یوسف مزى، تهذیب الکمال، بیروت، دارالفکر، 1414 ه . ق، ج 3، ص 421؛ ابىنعیم اصفهانى، حلیه الاولیاء، بیروت، دارالکتب، بىتا، ج 3، ص 193؛ ابن حجر عسقلانى، تهذیب التهذیب، ج1، ص 444؛ ذهبى، سیر اعلام النبلاء، بیروت، دارالفکر، 1417 ه . ق، چ1، ج 6، ص 440.
2. ابو محمد ابو زهره، الامام المالک، حیاته و عصره و آرائه، مصر، طبع مخیم، بىتا، ص 104.
3. احقاق الحق، ج 12، ص 231، به نقل از: عبدالکریم بن هوازن شافعى، الرساله القشیریه، قاهره، ص114؛ ترجمه رساله قشیریه با تصحیحات و تعلیقات بدیع الزمان فروزانفر، تهران، وزارت فرهنگ و آموزش عالى، 1361، چ2، ص 344.
4. نبطى: یعنى عامى، مردم عوام.
5. کمال الدین محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤول، بیروت، مؤسسه البلاغ، 1419 ه . ق، چ 1، ص 286؛ حلیه الاولیاء، ج 3، ص 198؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 916.
6. عبدالحلیم جندى، امام صادق علیهالسلام، ترجمه: عباس جلالى پیشواى علم و معرفت، ص 200.
7. نک: ابو زهره، الامام الصادق علیهالسلام، ص 77. به نقل از: مدرک خطى در دارالکتب مصر.
8. الامام الصادق علیهالسلام، ص 212.
9. تهذیب الکمال، ج 5، ص 90.
10. همان.
11. عبدالحلیم جندى، الامام الصادق علیهالسلام، ص 204.
12. حلیه الاولیاء، ج 3، ص 193؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 425؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 443.
13. عبدالحلیم جندى، الامام الصادق علیهالسلام، ص 204.
14. حلیه الاولیاء، ج 3، ص 194؛ سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 443؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 426؛ مطالب السؤول، ص 285.
15. حلیه الاولیاء، ج 3، ص 195.
16. عبدالحلیم جندى، الامام الصادق علیهالسلام، صص 361 و 362.
17. فضل بن روزبهان، وسیله الخادم الى المخدوم، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى، 1372، چ 1، صص 184 و 186.
18. از اولاد شقران، غلام رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله بود.
19. سید کاظم قزوینى، موسوعه الامام الصادق علیهالسلام، قم، بصیرتى، 1414، چ1، ج 1، ص 337؛ به نقل از: زمخشرى، ربیع الابرار، ج 2، ص 513؛ ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 18، ص 205؛ سبط بن جوزى، تذکره الخواص، قم، منشورات الرضى، 1418ه . ق، ص 310.
20. ابو زهره، الامام الصادق علیهالسلام، ص 80، به نقل از: کتاب الصادق، ج 1، ص 269.
21. الامام ابى الحجاج یوسف بلوى، الف باء، بیروت، عالم الکتب، 1405 ه . ق، چ 3، ج 2، ص 499.
22. ابوزهره، الامام الصادق علیهالسلام، ص 151.
23. احقاق الحق، ج 12، ص 235؛ به نقل از: الرساله القشیریه، ص 115؛ ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 11، ص 217.
24. حلیه الاولیاء، ج 3، ص 198؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 915؛ مطالب السؤول، ص 286؛ شبلنجى، نورالابصار، بیروت، دارالکتب رحلى، ص 148؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 429.
25. سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 445؛ ابى سعید منصور آبى، نثر الدرّ، تحقیق: منیر محمد مدنى، مصر، 1991 م، ج 1، ص 352.
26. براى دیدن تفصیل وصیت حضرت نک: حلیه الاولیاء، ج 3، ص 195؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 427؛ جمال الدین ابى الفرج جوزى، المنتظم، بیروت، دارالفکر، 1420 ه . ق، ح 5، ص 2274؛ حوادث سنه، ص148.
27. راغب اصفهانى، محاضرات الادباء، ج 1، ص 344.
28. سید کاظم قزوینى، موسوعه الامام الصادق علیهالسلام، قم، بصیرتى، 1414، چ1، ج 1، ص 217؛ به نقل از: انساب الاشراف، ج 3، ص 194. این ماجرا با اندکى اختلاف در نثر الدرّ آمده است. سعد منصور آبى، نثر الدرّ آبى، تحقیق: منیر محمد مدنى، مصر، 1991 م.، ج 1، ص 351.
29. حلیه الاولیاء، ج 3، ص 196؛ تهذیب الکمال، ج 3، ص 429.
30. وسیله الخادم الى المخدوم، قم، کتابخانه آیت اللّه مرعشى، 1372، چ 1، ص 186.
31. سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 442.
منبع: مرکز مطالعات شیعه