نویسنده: سید ابراهیم سجادی
هیچ عصری مانند عصر ما، خطر انحلال کانون خانوادگی و عوارض سوء ناشی از آن را مورد توجه قرار نداده است و در هیچ عصری مانند این عصر، عملاً بشر دچار این خطر و آثار سوء ناشی از آن نبوده است. (1)
خانواده در طول تاریخ و در جوامع گوناگون، تعریفها، گونهها و ویژگیهای خاص خود را داشته است.
از منظر فمینیسم چپ، در گذرگاه تاریخ سه گونه ازدواج و رابطه زناشویی وجود داشته است:
ازدواج گروهی برای عصر توحش، ازدواج یارگیری برای عصر بربریت و تک همسری برای عصر تمدن. (2)
در ازدواج گروهی برای نزدیکی جنسی درهم آمیخته، محدودیتی نبوده و هر زنِ قبیلهای به طور مساوی به هر مردی و هر مردی به هر زنی از همان قبیله تعلق داشت. (3)
نخستین محدودیتی که به وجود آمد، محرومیت برادران از ازدواج با خواهران بود؛ در اثر این دگردیسی، چند برادر به صورت جمعی با چند زن به صورت مشترک ازدواج میکردند و همدیگر را «پنالو»؛ یعنی همراه و شریک خطاب میکردند. (4)
در خانوادههای گروهی، پدر نامعلوم و مادر شناخته شده بود و بدین طریق، تنها تبار مؤنث رسمیت داشت؟ (5) چنین موقعیتی برای زن، خاستگاه پیدایش خانواده مادرسالار گردید. (6)
با گسترش ممنوعیت ازدواج میان خویشاوندان، ازدواجهای گروهی جای خود را به ازدواج یارگیر داد که در آن هر زن، مردی را به عنوان شوهر برمیگزید. مرد، فرمان بردار، ولی با وجود آن مجاز بود شوهر چند زن باشد، اما زن نمیتوانست چند شوهر داشته باشد؛ طلاق به سهولت انجام میگرفت و فرزند متعلق به مادر بود. (7)
وقتی گله داری به وجود آمد، مرد به تناسب کار و فعالیتش دارای ملک خصوصی شد و افزایش قدرت مرد سبب جایگزینی ازدواج تک همسر به جای ازدواج یارگیر گردید که در آن مرد، سالار و فرمانروا و زن، برده او و ابزار تولید نسل به حساب میآمد. (8)
دیدگاه مخالف دیدگاه فمینیسم چپ، بر این باور است که خانواده پدر سالار، گستره و متکی بر تک همسری همیشه وجود داشته و در نهایت، جای خود را به خانواده هستهای داده است. (9) البته هر دو گروه این را میپذیرند که تاریخ مکتوب، فقط خانواده پدرسالار تک همسر را به یاد دارد که فعلاً خانواده هستهای جای آن را گرفته است.
به هر حال تا اواسط قرن نوزدهم از واژه خانواده، معنایی جز خانواده گسترده به ذهن نمیآمد که افراد و اعضای آن عبارت بودند از: پدر با همسر یا همسران خود، پسر با همسران و فرزندان و سایر خویشاوندان. (10)
شاخصهای عمده خانواده گسترده عبارت بود از: مسکن مشترک، اقتصادی مشترک و سرپرستی مشترک. (11) در خانواده گسترده، ازدواج، محصول جبر اجتماعی بود، نه عشق و علاقه شخصی؛ طلاق در آن رواج نداشت، ولی ازدواج مجدد فراوان دیده میشود. (12)
از نیمه دوم قرن نوزدهم، خانواده گسترده در غرب رو به انحلال گذاشت؛ ازدواج از سلطه خانواده نجات پیدا کرد و پسر و دختر، زودهنگامتر از گذشته با هم ازدواج کرده، زندگی مستقلی را تشکیل میدادند. خانواده هستهای – که پس از شکل گیری با تولد نخستین فرزند روبه گسترش مینهد و با توجه به آخرین فرزند گسترش کامل مییابد – با ازدواج اولین فرزند رو به انقباض مینهد و با فوت شوهر (معمولاً) انقباض کامل میگردد و با فوت مادر، انحلال صورت میگیرد. (13) خانواده هستهای از میان اعضای خانواده گسترده تنها با والدین خود ارتباط دارند. (14)
در تحول دیگری، به بهانه توسعه دموکراسی و رواج هم جنس گرایی در غرب، رابطه جنسی دو هم جنس نیز ازدواج نامیده شده، جزء هنجارهای جامعه به حساب آمد. (15)
درباره عامل انحلال گسترده و جایگزینی خانواده هستهای، دو دیدگاه وجود دارد: «فردریک لوپلی» (از فرانسه) و «ویلهلم هاینریش ریل» (از آلمان)، تحولات ایدئولوژیکی در غرب را مؤثر میشناسند؛ به این معنا که با پیدایش افکار آزادی خواه و تساوی طلبانه – که در نهایت دگرگونیهای قارونی و اولویت حقوق فردی را در پی آورده – زمینه فروپاشی خانواده گسترده فراهم آمد. (16)
«پارسونز»، جامعه شناس آمریکایی، بر این باور است که با پیدایش نظام پولی و بازار، اندک اندک نظام خویشاوندی و نظام مالکیت خویشاوندی از بین رفت و خانواده گسترده – که وسایل تولید را از دست داده بود – به خانواده هستهای تبدیل شد.
«رنه گونیک»، جامعه شناس آلمانی، ضمن پذیرش ریشه یابی یاد شده میگوید:
“در اثر تکامل صنعتی، ساختار درونی خانواده از بین رفته و کارکردهای ثانوی مانند: کارکرد اقتصادی، آموزشی، بهداشتی، نگه داری سالخوردگان و… به سازمان دولتی واگذار شده است و خانواده قادر شده که به کارکرد اولیه خود – که عبارت است از رشد شخصیت اجتماعی و فرهنگ کودکان – بپردازد.” (17)
قرآن پیشینه تاریخی خانواده را با نگاهی تبارشناختی ویژه خود، به مطالعه میگیرد و بر این باور پای میفشارد که نخستین بار در روی زمین، خانواده، هستهای شکل گرفت و ازدواج آدم و حوا، زمینه پیدایش اقوام و تیرههای مختلف را فراهم ساخت:
(یَاأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ)؛ (18)
ای مردم! ما شما را از زن و مردی آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید، همانا ارجمندترین شما نزد خدا، پرهیزگارترین شماست.
از نگاه قرآن، خانواده گسترده، مجموعهای شکل یافته از خانوادههای هستهای و افراد مجرد است که با عنوان خویشاوندان بایستی از یکدیگر حمایت داشته باشند، پیوسته خانوادههای هستهای به شکل خانواده گسترده تبدیل شده، فرد و خانواده هستهای شخصیت و بخشی از آسایش خود را وام دار خانواده گسترده میباشند. این نوع خانواده ملزم به رعایت تکالیف حقوقی و اخلاقی میباشند که به استحکام و استواری روابط آنها میانجامد.
در خانواده گسترده مورد قبول قرآن، رئیس خانواده نسبت به دارایی و اداره زندگی افراد و خانوادههای زیردست خود، حق تصرف مالکانه و سالارمآبانه ندارد و شکل گیری خانوادههایی کوچک باید با علاقه و انتخاب دختر و پسر جوان باشد؛ نه براساس سنتهای قبائلی و عشایری.
بدین ترتیب هر دو نوع خانواده از نگاه قرآن رسمیت دارد و کاوشگران روابط خانوادگی، باید خانواده هستهای را در بستر خانواده گسترده مورد مطالعه قرار دهند.
گویا با توجه به چنین تلقی از خانواده برخی از دانشمندان مسلمان از خانواده تعریفی ارائه دادهاند که خانواده هستهای و گسترده را هم زمان در بر میگیرد. «ابن اثیر» که معمولاً واژهها را در چارچوب مفاهیم دینی تعریف میکند، میگوید:
الأسره عشیره الرجل و أهل بیته؛ (19)
خانواده عبارت است از خویشان نزدیک مرد و اهل خانه او.
یکی از جامعه شناسان مینویسد: خانواده به معنای اعم آن که در قدیم بیشتر مورد توجه بوده است، پدر، مادر، فرزندان و تمام افرادی را شامل میشود که در قانون مدنی به ترتیب اولویت میتوانند از ماترک دیگری سهم الارثی داشته باشند، اما خانواده به معنای اخص، عبارت است از شوهر، زن و فرزندان آنها. (20)
تکالیف حقوقی مربوط به میراث، یکی از مبانی ضروری توجه به خانواده گسترده است که در کنار آن نقش «عاقله» در پرداخت دیه قتل عمد و تأمین نفقه اجداد و فرزندزادگان نیز بر چنین الزامی تأکید دارد.
سلامت خانواده در چند نگاه
در خارج از جهان اسلام، وقتی از سلامت خانواده یاد میشود، منظور خانواده هستهای است و امروزه هیچ فرد، مؤسسه و پژوهشکدهای این آمادگی را ندارد که به احیای خانواده گسترده بیندیشد یا فروپاشی آن را از روی دغدغه بررسی کند.
سلامت خانواده در نگاه عام، سلامت روابط زن و مرد و سلامت روابط آن دو، رعایت حقوق متقابل بین آنهاست و حقوق همسران در نظام خانواده – با دو تلقی متفاوتی که از آن صورت گرفته – پرتنشترین بحث فکری و اجتماعی را به خود اختصاص داده است.
اختلاف درباره چند و چون حقوق زن و مرد در زندگی زناشویی، ریشه در خاستگاه طبیعی حقوق؛ یعنی نیازها و گرایشهای روحی دارد که در نگاه بعضی هم چون تفاوت اندام جنسی، به صورت متفاوت در زن و مرد وجود دارند و از نظر برخی دیگر، آن دو بایدها و نبایدهای رفتاری و کششهای روحی همسانی دارند و به همین جهت، در صحنه کار و جامعه نیز باید همانند باشند.
شهید مطهری در این باره میگوید:
“فرضیه تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است که اجتماع خانوادگی مانند اجتماعی مدنی است… زن و مرد با استعدادها و احتیاجات مشابه در زندگی خانوادگی شرکت میکنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند، قانون خلقت به طور طبیعی برای آنها تشکیلاتی در نظر نگرفته و کارها و پستها را میان آنها تقسیم نکرده است.
اما فرضیه عدم تشابه خانوادگی مبتنی بر این است که قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یک از آنها مدار و وضع معینی در نظر گرفته است.” (21)
جریان فمینیستی در جهان، از نظریه تشابهگرا حمایت میکند و ادعای تفاوت زن و مرد را در گرایشها و کوششها، پنداری میداند که ریشه در سلطه مردان و اقدامات تربیتی آنها دارد. آنچه که به عنوان ویژگی ذهنی و اخلاق زن و مرد شناخته شده و مبنای حقوق در روابط زناشویی قرار گرفته، در شرایط فعلی که مردان از قدرت بیشتری برخوردارند، دیگر حجیت و سندیت نخواهد داشت.
«جان استوارت میل» از فمینیستهای لیبرال میگوید:
“طبیعت این دو مادام که مناسبات کنونی را با هم دارند، قابل شناخت نیست؛ اگر مردان در جامعه بدون زن و زنان در جامعه بدون مرد به سر برده بودند و یا اگر جامعهای شکل گرفته بود که در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند، آن گاه میتوانستیم درباره تفاوتهای ذهنی و اخلاقی زن و مرد سخن بگوییم که احتمالاً از طبیعت آنان سرچشمه میگیرد. آنچه را امروز طبیعت زنان مینامند، چیزی یکسره تصنعی است، زیرا محصول سرکوب در برخی جهات و تشویق در جهات دیگر است.” (22)
وقتی فمینیستها در برابر این پرسش قرار میگیرند که «در مواردی بین زن و مرد رابطه دوستانه و دل بستگی دیده میشود و این نمیتواند نماد فرادستی مردان و فرودستی زنان باشد، پس ریشه چنین رضایت مندی را باید در تفاوت ذاتی بین آن دو جست و جو کرد» در پاسخ میگویند:
“دل بستگیهایی این چنین عمیق، تنها در سایه حاکمیت ظالمانهترین نهاد پدید میآید؛ انسان سپاس گزار کسی است که میتواند بی هیچ ترحمی زندگیاش را بگیرد، ولی به اراده خود چنین نمیکند، در چنین وضعیتی قویترین احساس وفاداری و محبت و سپاس در انسان بیدار میشود.” (23)
حامیان نهضت زنان، فرادستی مردان و فرودستی زنان را روبنای وضعیت اقتصادی آنها میشناسند و معتقدند تا زمانی که زن وابسته و نیازمند به مرد برخوردار و ثروت مند باشد و به استقلال اقتصادی نرسد، این نابرابری بر روابط خانوادگی حاکم خواهد بود.
طرف داران نهضت زنان درباره ریشه اصلی نابرابری فعلی زن و مرد از نظر حقوق، دیدگاههای ناهمگونی دارند؛ فمینیستهای کمونیست، مالکیت خصوصی را سبب اصلی قدرت مندی مرد و به استثمار کشیده شدن زن میشناسند که هم زمان با رواج تک همسری به وجود آمد؛ (24) فمینیستهای رادیکال، شرایط غیر عادلانه و قراردادی را خاستگاه فرودستی زن معرفی میکند. (25)
گرایشهای گوناگون فمینیستی هر یک با نگاه ریشه یابی مورد پسند خود، خانواده سالم را به تصویر میکشد که در آن امتیازهای سنتی مرد، به چشم نمیآید و جای آن را برابری همه جانبه یا نسبی گرفته است.
کمونیستهای فمینیست، ازدواج آزادانه و عاشقانه، لغو بودن تفوق مرد، رعایت تک همسری توسط زن و مرد، تبعید کودکان به کودکستان و اجرای طلاق با خواست زن و مرد را شاخص سلامت روابط خانوادگی شناخته، عینیت یافتن آنها را مشروط میدانستند به این که وسایل تولید به ملکیت جامعه درآمده باشد و مالکیت خصوصی از میان برود. (26)
فمینیستهای رادیکال، برای رهایی زن از حقارت و وابستگی، یاری جستن از فناوری و جایگزینی بچه آزمایشگاهی و علمی را به جای بچه زایی زن پیشنهاد میکنند. (27)
فمینیستهای لیبرال، تندروی کمونیستها و رادیکالها را ندارند، ولی ریاست تاریخی مرد را به زن کارساز میشناسند؛ از این منظر وقتی زن براساس قرارداد ازدواج، میتواند در باطل با تداوم زندگی زناشویی و انتخاب هر نوع شغل، آزاد تصمیم بگیرد، کار منزل و تربیت اولاد را به عنوان اولویتهای شغلی برمیگزیند، تقسیم کار رایج در خانواده برای او پذیرفتنی مینماید و میخواهد به ایفای نقشی بپردازد که از کس دیگری ساخته نیست. «میل» در این باره مینویسد:
“اگر ازدواج قراردادی میان افرادی با حقوق برابر باشد… و هر زنی صلاحیت اخلاقی داشته باشد که بتواند برحسب شرایط عادلانه از شوهر خود جدا شود و اگر ورود به همه مشاغل آبرومندانه برای زنان مثل مردان ممکن باشد، در این صورت زن لازم نخواهد دید که برای دفاع از حقوق خود، در طول زندگی مشترک از قابلیتهایش برای کسب درآمد استفاده کند. زنی که ازدواج میکند، تصمیم میگیرد به اداره خانه و تربیت فرزندان بپردازد و همه توانش را در این مسیر به کار گیرد… .”
به نظر من آنچه تاکنون تداول دارد، در مجموع مناسبترین روش تقسیم کار میان زن و مرد است؛ مرد معاش خانواده را تأمین کند و زن بر هزینهها و مخارج خانواده نظارت میکند. زنی که علاوه بر تحمل رنج زایمان، مراقبت و تربیت کودکان را نیز به عهده دارد، اگر در استفاده بهینه از درآمد مرد بکوشد و چنان عمل کند که بر آسایش خانواده بیفزاید، نه تنها به اندازه سهم خود، بلکه بیش از سهم خود، جسم و روح خویش را در زندگی مشترک به خدمت گرفته است. اگر زن علاوه بر همه اینها وظایف دیگری نیز به عهده بگیرد، بعید است وظایفی که در بالا آوردیم، از دوشش برداشته شود… آنچه او در مراقبت فرزندان و تنظیم امور خانه میکند، کاری است که از عهده کس دیگری برنمیآید؛ از همین رو اگر شرایط عادلانه باشد، به نظر من چندان مطلوب نیست که زن با کار خویش بر درآمد خانواده بیفزاید. (28)
«برتراند راسل» نیز در راستای تأمین سلامت روابط خانواده، نقش مادر را در تربیت فرزندان ستوده، کودکان کودکستانی را که توسط پرستاران حقوق بگیر تربیت میشوند، از نظر روان شناسی، کودکان بی پدر و مادر میشناسند؛ وی با این حال چنین پیشنهاد میکند:
“اگر زن متأهل [به قصد سرپرستی فرزند] با تکیه بر تأمین شوهر، شغلش را رها کند، این حقارت است. راه دیگر این است که دولت به زنان جوان مساعده بپردازد که خودشان از اطفال نگه داری کنند؛ بدون این که برای این امر تحت تعلق حقارت آور مردی قرار گیرند.” (29)
نگرش تفاوتگرا، روابط بایسته زناشویی را بر پایه کششهای طبیعی زن و مرد قابل بنیاد میکند و نظام حقوقی و تعامل دو جانبهای را برای استواری و ثبات خانواده پیشنهاد میکند که با توجه هرچه دقیقتر به تفاوتها و نیازهای طبیعی و جدایی ناپذیر از شخصیت زن و مرد سامان یابد، در پناه چنین نظامی عشق جوشان زن، مرد و فرزند، به گونهای توأمان، فلسفه تشکیل خانواده را مینماید «ویل دورانت» میگوید:
“طبیعت، خانواده را ساخته تا مرد را به خدمت زن و زن را به خدمت کودک بپیوندد. مردان از روی طبع، خادم و بنده زنان، و زنان از روی طبع، خادم و بنده کودکان و نوع انساناند.” (30)
نمونههایی از تفاوتهای زن و مرد که سبب تفاوت احساسها، واکنشها و رفتارها شده و آن دو را در دو مدار مختلف قرار میدهد تا یکدیگر را درک نموده و مکمل همدیگر باشند، عبارتند از:
– «مردها خشن و زنان ملایماند… مردان سردند و زنان گیرایی دارند». (31)
– «مردان از روی طبع، خادم و بنده زنان هستند. (32) و زنان از سر خودخواهی به فرزندخواهی سقوط میکنند». (33)
– «خانمها تابع احساس و آقایان تابع عقل هستند». (34)
– «مرد به دنبال هدف عینی، توجه زن به امور خانواده است». (35)
– «مرد با سکوت به آرامش میرسد و زن با حرف زدن». (36)
– «زن به واسطه قطع ارتباطش با شخص دیگر افسرده میشود و مرد با از دست دادن هدف عینی». (37)
– «مرد تمایل به استقلال دارد، (38) زن بیشتر به وسیله غریزه انقیاد به مرد میپیوندد». (39)
– «مرد را اتکا، اطمینان و قدردانی کوشاتر میکند و زن را توجه و احترام، به ایثار وا میدارد». (40)
این تفاوتها سبب میشود که زن و مرد در کنار هم احساس آرامش کنند و هر کدام نیازهای روحی خویش را در دیگری بیابند و از عملکرد برخاسته از ویژگیهای یکدیگر لذت ببرند؛ البته در صورتی که با احساسات همدیگر آشنا باشند و از شریک زندگی خویش به گونهای حمایت به عمل آورند که او خواسته هایش را تأمین کند. «جان گری» مینویسد:
“مرد با احساس ویژگیهای مردانه و زن با احساس ویژگیهای زنانه، یکدیگر را جذب میکنند. اگر زن سبب شود که مرد احساس مردانه داشته باشد، به او در جذب به همسرش کمک میکند؛ به همین شکل نیز زمانی بیشتر جذب شوهرش میشود که شوهر به احساسات زنانه او بها بدهد. توجه به تفاوتهای یکدیگر، راز پایدار نگاه داشتن شور و اشتیاق در زندگی زناشویی است.” (41)
چنین داد و ستدی، تعهد، اعتماد، صمیمیت و روحیه همکاری متقابل را به وجود میآورد که عوامل پاسداری از روابط زناشویی شناختهاند. (42)
دیدگاه تفاوت گرا تأمین معیشت خانواده را وظیفه مرد و تربیت فرزند و پخش عاطفه در کانون خانواده و رسالت زن میداند و کار زن را در خارج از خانه مثبت ارزیابی نمیکند. (43)
علاوه بر تعدادی از دانشمندان هم چون پاسونز آمریکایی و شلسکی آلمانی، نظام هیتلری از حامیان جدی این تفکر بود. اعلامیه حقوق بشر که تأمین معیشت خانواده را وظیفه مرد میداند (ماده 25 بند یک و ماده 23 بند 3) نیز به گونهای با این نظریه هم سویی دارد.
قرآن و سلامت خانواده
اسلام هم زمان، هم به سلامت خانواده گسترده میاندیشد و هم به استواری خانواده هستهای. پرداخت دیه قتل غیر عمد، اتفاق بر پدربزرگها و فرزندان فرزند، طبقات سه گانه در باب ارث، صله ارحام و تشکیل هیئت داوری از جمع خویشاوندان جهت حل اختلافات زناشویی – که به طور عمده ریشه قرآنی و ماهیت حقوقی دارند – راهکارهایی برای حراست از خانواده گسترده و تحکیم روابط اعضای فامیل، ولی نگاه قرآن به سلامت خانواده هستهای نگاه متمرکز، موضوعی و همه جانبه است؛ شاید بدین دلیل که هر خانواده هستهای امروز، کانون خانواده گسترده فرداست، پس تأمین سلامت او بیتردید سلامت خانواده گستردهای را در پی دارد؛ همان گونه که خانواده گسترده هنجارها و ارزشها را به خانواده هستهای منتقل میکند. (44) به عبارتی، شیفتگی متقابل و محدودیت اعضای خانواده هستهای و استعداد و آمادگی آن برای تبدیل شدن به خانواده گسترده – که ارزشها را به خانواده نوبنیاد هستهای اهدا میکند – اولویت دهی به سالم سازی خانواده هستهای را منطقی مینمایاند. به همین دلیل ثبات بخشیدن به خانواده کوچک نگاه ویژه قرآن را به خود اختصاص داده است. نگاه قرآن به زن و مرد نگاه تفاوت باورانه است.
اشاره قرآن به این که در میان زر و زیور به رشد و بالندگی میرسد و طبعی لطیف و حساس دارد و در موقع تخاصم و عصبانیت، آشفته سخن میگوید، به معنای بازگویی احساساتی بودن اوست. (45)
در جایی قرآن از ضعف و سستی متراکم زمان بارداری مادر و دو سال زحمت شیرخوارگی کودک به عنوان فلسفه سپاس والدین یاد میکند:
(وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ)؛ (46)
ما به انسان در حق پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادر که به فرزندش باردار میشود و تا دو سال که طفل را از شیر میگیرد، هر روز بر رنج و ناتوانیاش افزوده میگردد – که در مقابل من و پدر و مادرت سپاس گزار باش که بازگشت به سوی من خواهد بود.
آیه یاد شده در حقیقت از عشق و فداکاری مادر به فرزند و از نیاز او به حمایت، هنگام بارداری و شیردهی سخن میگوید.
قرآن در وصف شرم و حیای دختر شعیب که میگوید: (فَجاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ) ارزشمندی تمایل طبیعی زن را به عفت و حریم داشتن در برابر مرد گوشزد میکند؛ چنان که در روایتی او را چون گل، دارای طبعی لطیف دانسته است. (47)
ویژگیهای یاد شده، هر کدام نقطه مخالف خود را در مرد میرساند؛ گویی آیات مزبور مرد را منطقیتر، دارای شانس سلامت جسمی و روحی بیشتر و در مقابل غریزه جنسی، خودباختهتر میشناسد. علاوه بر این بیان ضمنی، قرآن به صورت صریح و بی پرده نیز درباره شدت جوشش غریزه جنسی در مردان سخن گفته است:
(یَا أَیُّهَا الْنَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلاَلبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلاَ یُؤْذَیْنَ)؛ (48)
ای پیامبر! به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که بالاپوشهای خویش را پیشتر گیرند تا عفیف شناخته شده، از خطر آزار مردان در امان باشند.
قرآن در کنار نیاز جنسی، از نیاز روحی خاصی نام میبرد که مرد را ناگزیر میسازد تا خواستگار و خدمتگزار زن باشد و آن عبارت است از بازیافت آرامش روحی موقع بازگشتن به خانه و قرار گرفتن در کنار همسر قانونی خود.
(وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا)؛ (49)
از جنس خود او، همسرش را آفرید تا در کنارش به آرامش و راحتی برسد.
در این خصوص جان گری میگوید: «مسرّت و خوشحالی زن چونان دوش آبی است که استرس تمام مدت روزِ شوهرش را میشوید و از بین میبرد». (50)
بدین ترتیب زن با توقع حمایت و خدمت به مرد نگاه میکند و مرد را از نیاز جنسی و انگیزههایی از خستگیها به سوی زن گسیل میدارد. این نوع چشم داشت، برخاسته از کششها و نیازهای ناهمگون، زیربنای نظام حقوقی خانواده را در قرآن تشکیل میدهد که با رعایت دقیق آن، دوستی و مهرورزی دو سویه مورد نظر آیه: (وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَوَدَّهً وَرَحْمَهً) به وجود میآید و خلاف کاریهای جنسی و شهوانی در زندگی زن و مرد رو به کاهش مینهد. (51)
چنین خانوادهای میتواند آرزوی داشتن فرزند شایسته را در سر بپروراند و به خوبی از عهده پرورش او برآید.
تربیت یافتگان کانون خانوادگی آکنده از محبت و دلسوزی و پیراسته از گناه و آلودگی، همیشه به یاد مهرورزیهای پدر و مادر بوده، به خود اجازه نمیدهند که در برابر آنها حتی کلمه «افّ» را بر زبان جاری کنند و همواره دعای خیر و رحمت برای آنان بر زبان دارند:
(وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیراً)؛ (52)
و بگو: پروردگارم؛ چنان که پدر و مادرم در کودکی با مهربانی به تربیتم پرداختند، تو نیز در حق آنها مهربانی فرما.
این است تصویر خانواده سالم در قرآن که مؤثرترین راهکار برای جامعه پذیری هم زیستی و هم گرایی نیز به حساب میآید.
خانواده سالم کانون محبت و مهرورزی است و کلید آن در اختیار مرد قرار داده شده است؛ علاقه و محبت اصیل و پایدار زن، همان است که به صورت واکنش علاقه و احترام یک مرد، به وجود میآید، (53) مرد هر اندازه موجبات آرامش و آسودگی خاطر همسر خود را فراهم کند، غیر مستقیم به همان میزان سعادت خود خدمت کرده و کانون خانواده خود را رونق بخشیده است. زمانی که زن احساس کند مورد توجه و احترام است، ارضا شده، هم چنان به ایثار خود ادامه میدهد. شهید مطهری در تعبیر تمثیلی نقش مرد را در گسترش محبت در فضای خانواده چنین ترسیم میکند:
مرد مانند کوهساران است و زن به منزله چشمه، و فرزندان به منزله گلها؛ چشمه باید باران کوهساران را دریافت و جذب کند تا بتواند آن را به صورت آب صاف و زلال بیرون دهد و گلها و گیاهان و سبزهها را شاداب و خرم کند. (54)
با توجه به چنین نقشی، قرآن هنگام یادآوری خطر فروپاشی خانواده، مرد را مخاطب اصلی خود میشناسد و با چندین عبارت، ولی دارای یک پیام، مسئولیت مرد را خاطر نشان میکند. جملات: (وَلاتُضارُّوهُنَّ)، (وَعاشِرُوهُنَّ بِالمَعْرُوفِ) و (فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإحْسانٍ) برخورد بایسته مرد را با زن یادآوری میکند که عبارت است از ادای حقوق، تأمین نیاز مادی، رعایت عدالت، گفتار نیک و رفتار نیک. (55) مجموع این بایدها در قوامیت مرد نهفته است که قرآن درباره آن میگوید:
(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ)؛ (56)
مردان بر زنان قوامیت دارند؛ به دلیل آن که خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و نیز به دلیل آن که از اموالشان خرج میکنند. پس زنان صالح فرمان بردارند و به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ کرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ میکنند.
اگر حرف «فا» در جمله «فالصالحات قانتات…» برای بیان نتیجه قوامیت باشد و سببیت را برساند، (چونان که در بیشتر موارد، فاء عاطفه سببیت را میرساند)، شاید بتوان نقش مرد را در داشتن زن به اطاعت به صورت روشنتر از آیه استفاده کرد.
روایاتی که ناظر به قوامیت مرد یا درصدد بیان حقوق زن است نیز به اصالت نقش مرد در استواری و سلامت خانواده اشاره دارد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در پاسخ پرسش درباره حقوق زن فرمود:
فإنّ لهنّ علیکم حقاً واجباً لِما اِستحللتم من أجسامهن، و بما واصَلتُم من أبدانِهنّ، و یَحمِلنَ أولادَکم فی أحشائِهنّ، حتی أخَذَهنّ الطلقُ، فأشفِقُوا علیهن، و طَیِّبوا قلوبهن، حتی یِقفنَ معکم، و لا تَکرَهوا النساءَ و لا تَسخَطوا بهنّ، و لا تأخذوا مما آتیتموهِنّ إلا برضاهِنّ و إذنهنّ؛ (57)
زنان بر عهده شما حقوق واجبی دارند؛ به جهت آن که تنشان را بر خود روا میدارید و با اندام آنها تماس دارید و به دلیل آن که فرزندان شما را درون خود حمل میکنند تا موقع زایمان، پس نسبت به آنها مهربان باشید و دل آنها را شاد نگه دارید، تا با شما بمانند. برخلاف میلشان آنها را به کاری وادار نکنید و خشم آنها را برنانگیزید و بدون رضایت و اجازه آنها از مهریهشان چیزی نستانید.
فروپاشی خانواده
فروپاشی خانواده به عنوان آسیب اجتماعی به صورت فزاینده، نابهنگام و برخلاف انتظار، در اثر ناکامی برخی از عناصر تشکیل دهنده خانواده در ایفای نقش بایسته اجتماعی خود اتفاق میافتد. به همین جهت انحلال طبیعی که به سبب مرگ طبیعی پدر یا مادر صورت میگیرد، با نگاه آسیب شناختی به مطالعه گرفته نمیشود.
در تعریف فروپاشی خانواده آمده است:
فروپاشی خانواده عبارت است از شکستن واحد خانوادگی و یا تجزیه ترکیبی از نقشهای اجتماعی، به علت آن که یک یا چند تن از عهده انجام تکالیف ناشی از نقش خود، آن طور که باید و شاید، برنیامده است. (58)
از هم گسیختگی نقشها در خانواده، گونههای مختلفی دارد که از عوامل چندگانهای – چون مهاجرت، شهرنشینی… – منشأ میگیرد. از میان آنها ناسازگاری و طلاق، کانون مرکزی توجه جامعه شناسان، روان شناسان و حقوق دانان به حساب میآید و از این دو بیشترین عنایت را طلاق به خود اختصاص داده که آمار و ارقام از رشد نگران کننده آن در عصر حاضر خبر میدهند؛ به عنوان نمونه:
میزان فروپاشی خانواده در امریکا از 6% در سال 1890، به 4% در سال 1948 و هم اکنون، به 60% رسیده است. (59)
در سوئد 67% از موارد پیوند زناشویی به جدایی میانجامد (60) در اسپانیا از دو ازدواج یکی منجر به طلاق میشود، (61) به گزارش یونسکو در کشورهای صنعتی جهان، از هر چهار مورد ازدواج سه مورد به طلاق میانجامد. (62)
طبق گزارشهای آماری، طلاق در کشورهای اسلامی نیز سیر صعودی نگران کنندهای دارد؛ از باب نمونه:
در ایران از سال 1358 تا 1360 در برابر هر هزار ازدواج، 75 فقره طلاق و از سال 1361 تا 1365 از هر هزار مورد ازدواج 92 فقره طلاق به ثبت رسیده و از 7/9% در سال 1377 به 10/3% رسیده است. در عربستان سعودی 24% ازدواجها به طلاق میانجامد، در کویت به ازای هر چهار ازدواج، یک مورد به طلاق میانجامد و تهران در سال 1380 شاهد یک مورد طلاق در برابر پنج ازدواج بوده است. (63)
با توجه به سنت پرهیز از طلاق و استبداد مرد در کشورهای اسلامی، آمار یاد شده به هیچ وجه نمیتواند گویای واقعیت فروپاشی روابط زناشویی باشد؛ بی تردید واقعیت در این کشورها تلختر از گزارشهای رسمی میباشد. البته در جهان غرب نیز آمارها، واقعیتها را به طور کامل بازنمیتابانند. «ویل دورانت» درباره وضعیت روابط زناشویی و ناسازگاریهای خاموش در خانوادههای غربی – که در جهان اسلام نیز زمینه تطبیق دارد – میگوید:
“سال به سال ازدواجها دیرتر و جداییها زودتر فرا میرسد و کم کسی پیدا میشود که اخلاص و وفاداری را بستاید. به زودی زمانی خواهد رسید که هیچ مردی نخواهد خواست با زنی که با هم از تپه زندگی بالا رفته بودند، پایین برود و ازدواج بی طلاق چنان نادر خواهد شد که باکره در شب زفاف. تازه، طلاق گیرندگان فقط بخشی از ازدواجهای نافرجام هستند… چقدر زن و مرد میخواهند از هم جدا شوند، ولی جرئت اظهار ندارند، یا چقدر اشخاص خواستار جدایی شدهاند، ولی دادگاهها موافقت نکردهاند. از درد دل دیگران مپرس، آنها چیزی که تو میخواهی نخواهند گفت. آن جا به جای جدایی، ترس از نام و ننگ است و به جای عشق، بیعلاقگی و به جای اخلاص و وفا، حیله و فریب. شاید بهتر باشد که این دسته نیز از هم جدا شوند و از هم پاشیدن زناشویی امری مسلم و محقق گردد؛ تا کسانی را که به فکر نسل انسان هستند و عشاقی را که ستاینده عشقاند، وادار به چاره جویی کند تا نگذارند عشق به این زودی و به این جوانی بمیرد.” (64)
به همان میزان که طلاق و ناهنجاریها در زندگی خانوادگی رو به افزایش است، آثار و پیامد اجتماعی آن نیز هر روز بیش از گذشته حیات جامعه را تهدید میکند و به ناامنیها دامن میزند. براساس تحقیقات به عمل آمده 96% مجرمین خطرناک در خانوادههای خود تحت تأثیر مشکلات ناشی از جداییهای گوناگون والدین خود قرار گرفته اند، 60/4% نوجوانان بزهکار متعلق به خانوادههایی بودهاند که در اثر مرگ و میر والدین یا طلاق از هم پاشیده اند، 44% معتادان از سرپرستی خوب والدین محروم بودهاند و 72/70% از افرادی که گرفتار آسیبهای اجتماعی میشوند، کودکان طلاق هستند، (65) 70% از بیماران روانی، افراد کژخوی و کسانیاند که با جامعه و قانون در ستیز میافتند.
این افراد عموماً از خانوادههایی آمدهاند که به نحوی دچار آسیب و لطمه شدهاند. در آمریکا هر سال بیش از یک میلیون نوجوان از خانوادههای خود فرار میکنند و نیمی از آنها را دختران جوان تشکیل میدهند که در خدمت دزدی، معامله مواد مخدر و رواج فحشا درآمده یا به خودفروشی مشغول میگردند.
کشیش «بروریتر» که مؤسسه خیریهاش در خدمت این گونه کودکان بود، میگوید:
“80% نوجوانان فراری برای زنده ماندن، خودفروشی میکنند. در آمریکا پانصد هزار نوجوان زیر هفده سال به کار فحشا اشتغال دارند؛ در تمام عمرم فاحشهای را ندیدم که خودفروشی او با فرار از خانه آغاز نگشته باشد.”
این گریز اطفال همیشه مخصوص خانوادههایی است که پدران و مادران، مهربان نبوده، با هم تفاهم ندارند. (66)
ادامه دارد…
پینوشتها:
1. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 299.
2. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ترجمه خسرو پارسا، ص 106.
3. همان، ص 46.
4. همان، ص 58.
5. همان، ص 60.
6. شهلا اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص 14.
7. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ص 68 و 71.
8. همان، ص 78، 80 و 82.
9. شهلا اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص 15.
10. همان، ص 9 و 10.
11. همان.
12. همان، ص 27 و 29.
13. همان، ص 111.
14. همان، ص 65.
15. فصلنامه کتاب زنان، شماره 13، ص 63.
16. شهلا اعزازی، جامعه شناسی خانواده، ص 13.
17. همان، ص 17.
18. حجرات، آیه 13.
19. ابن اثیر، النهایه، کلمه «اسر».
20. محمدحسین فرجاد، آسیب شناسی اجتماعی خانواده و طلاق، ص 2.
21. نظام حقوق زن در اسلام، ص 147.
22. جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه علاءالدین طباطبایی، ص 32 و 137.
23. همان، ص 52.
24. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ص 107.
25. جان استوارت میل، انقیاد زنان، ص 74.
26. فریدریش انگلس، منشأ خانواده، ص 107 و 108.
27. ژانت، روان شناسی زنان، ص 65 و فصلنامه حوزه و دانشگاه، سال نهم، شماره 35.
28. همان، ص 74-75 و 128-130.
29. نظام خانواده در اسلام، ص 213.
30. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، ص 163 و 164.
31. جان گری، مردان مریخی و زنان ونوسی، ترجمه لوئز عندلیب و اشرف عدیلی، ص 47.
32. لذات فلسفه، ص 103 و 164.
33. همان، ص 164.
34. نظان حقوق زن در اسلام، ص 170.
35. لذات فلسفه، ص 142.
36. جان گری، با هم برای همیشه، ترجمه مهدی قراچه داغی، ص 72.
37. روان شناسی افسردگی زنان، ترجمه بهزاد رحمتی، ص 13، به نقل از: محمد حکیمی، دفاع از حقوق زنان، ص 98.
38. مردان مریخی و زنان ونوسی، ص 108.
39. لذات فلسفه، ص 135.
40. مردان مریخی و زنان ونوسی، ص 65.
41. با هم برای همیشه، ص 238.
42. پروفسور آرون تی بک، عشق هرگز کافی نیست، ترجمه مهدی قراچه داغی، ص 232.
43. سالوادور مینوچین، خانواده و خانواده درمانی، ترجمه باقر ثنایی، ص 76.
44. بررسی تطبیقی تغییرات ازدواج، ترجمه محمدصادق مهدوی، ص 29.
45. زخرف، آیه 18.
46. لقمان، آیه 14.
47. کلینی، اصول کافی، ج 5، ص 51.
48. احزاب، آیه 59.
49. اعراف، آیه 189 و روم، آیه 21.
50. جان گری، با هم برای همیشه، ص 41.
51. اکبر رفسنجانی، تفسیر راهنما، ذیل آیه 187 سوره بقره.
52. اسراء، آیه 24.
53. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 248.
54. نظام حقوق زن در اسلام، ص 257.
55. طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه 19 سوره نساء.
56. نساء، آیه 34.
57. نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 252.
58. مجید مساواتی آذر، جامعه شناسی انحرافات، ص 316.
59. احمد فائز، دستور الأسره فی ظلال القرآن، ص 222 و جان گری، عشق هرگز کافی نیست، ص 9.
60. اطلاعات ضمیمه، 30 خرداد ماه 1378، به نقل از: محمدعلی کرباسی، کتاب شناسی آسیبهای اجتماعی، ج 1، ص 52.
61. همان، 13 مرداد 1379 به نقل از: کتاب شناسی آسیبهای اجتماعی، ج 10، ص 47.
62. روزنامه اطلاعات، شماره 18456، اردیبهشت 1367، به نقل از: کتاب شناسی آسیبهای اجتماعی، ج 1، ص 201.
63. مجید مساواتی آذر، جامعه شناسی انحرافات، ص 170 و محمدعلی کرباسی، کتاب شناسی آسیبهای اجتماعی، ج 1، ص 87، 84 و 73.
64. ویل دورانت، لذات فلسفه، ص 170.
65. روزنامه کارگر، 1379/9/29.
66. صبوری اردوبادی، نگاه پاک زن و نگاههای آلوده به او، ص 247-250.
منبع مقاله:
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول