نهاد خانواده، دیروز و امروز

نهاد خانواده، دیروز و امروز

نویسنده: احمد ترابی

 

ارائه تحلیل جامع و فراگیر از همه جوامع و فرهنگ‌ها، مجالی بسیار وسیع می‌طلبد و این نوشته نمی‌تواند ادعای آن را داشته باشد، اما با نگاهی به جامعه خود و جوامعی که از نظر تاریخی، فرهنگی و دینی قرابت‌ها‌ی‌ بیشتری با ما داشته و دارند، آشکارا می‌یابیم که نه تنها طی چند قرن که حتی در نیم قرن اخیر، جایگاه نهاد خانواده دست خوش آسیب‌ها و ضعف‌ها‌ی‌ جدی شده و چنین می‌نماید که این آسیب‌ها رو به فزونی است.
آنچه نگرانی مصلحان و محققان مسائل اجتماعی، تربیتی، فرهنگی و دینی را سبب شده، این است که روند تغییرات منفی جایگاه نهاد خانواده در نیم قرن اخیر – در کشور ما و الگوهای مشابه آن – چنان شتاب یافته که در گذشته، این مقدار تغییر و دگرگونی را در فاصله پنج قرن می‌شد مطالعه و مشاهده کرد!
نهاد خانواده که دیروز مهد امنیت، تربیت، انتقال آداب، اخلاق و فرهنگ اجتماعی و دینی بود و اعضای یک خانواده بزرگ در پیوند و همدلی با یکدیگر احساس قدرت و پشتوانه می‌کردند و حضور در جمع خانواده، بهترین منبع تأمین و تلطیف عواطف و نیازهای روحی بود، امروز آن امنیت بخشی و تأثیر تربیتی را تا حد زیادی از دست داده و فاصله ذهنی، سلیقه‌ای، تحلیلی و آرمانی هر نسل با نسل پیش چنان فزونی یافته که نه تنها زبان مشترک میان دو نسل متوالی را مخدوش کرده، بلکه زبان تفاهم و همدلی میان همسران را نیز به ادبیاتی خصمانه، انتقام جویانه و فرصت طلبانه منتهی ساخته است!
به راستی چه اتفاقی افتاده و چه فرجامی، آینده نهاد خانواده را تهدید می‌کند؟!‍

زمینه‌ها‌ی‌ فروپاشی نهاد خانواده
این که چه عواملی زمینه‌ها‌ی‌ تضعیف نهاد خانواده و در نهایت فروپاشی آن را رقم زده، موضوعی است که باید از زوایای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و دینی مورد واکاوی قرار گیرد، ولی با نگاهی گذرا و فهرست وار، می‌توان به برخی از آن‌ها اشاره کرد:

الف) نقش صنعت و تکنولوژی در رشد فردگرایی
یکی از عواملی که نقش مهمی در تضعیف جایگاه و کارکرد نهاد خانواده در سده‌ها‌ی‌ اخیر – در کشورهای اروپایی و دارای رشد صنعتی – داشته و به تدریج بر دیگر فرهنگ‌ها و جوامع تأثیر گذاشته، توسعه فناوری و رشد تکنولوژی است، زیرا ابزار و امکانات فراهم آمده در پرتو رشد صنعت، به فرد این توان را داده است تا به تنهایی و بدون کمک گرفتن از دیگران، هم نیازهای مادی خود را تأمین کند و هم با استفاده از تکنولوژی ارتباط جمعی، خلأ روحی و فرصت‌ها‌ی‌ فراغت خود را پر نماید. در چنین شرایطی افراد یک خانواده و یک جامعه برای تأمین زندگی و رفاه و آسایش خویش، کم‌ترین نیاز را به همکاری و هم دردی و هم گرایی فامیلی دارند و فرد می‌تواند بدون ارتباط با خویشان و بستگان – حتی پدر و مادر و برادر و فرزند – زندگی به ظاهر آرام و قانع کننده‌ای را برای خود فراهم آورد و برای حفظ امنیت خود، نیازی به حمایت فامیل و خانواده نداشته باشد.

ب) تغییر روابط اقتصادی و تأثیر آن بر مناسبات انسانی
یکی از ره آوردهای مهم رشد صنعت و تکنولوژی، تغییر روابط اقتصادی است؛ چه این که شرایط سخت تأمین معاش در گذشته سبب می‌شد تا افرادِ قوی‌تر و به ویژه مردان بالغ، نقش محوری در اقتصاد و تأمین معیشت و نیازهای مادی خانواده داشته باشند. این امر به طور طبیعی برای آنان اقتدار و اعتبار و احترام را به دنبال داشت و اعضای یک خانواده براساس این نیاز طبیعی بر محور مدیریت پدر و مادر احساس امنیت و آسایش کرده، خود را بدان وابسته می‌دیدند، اما زمانی که کارها تنوع یافت و انجام آن‌ها کم‌تر نیازمند قدرت فیزیکی و بیشتر متکی به تجربه و دانش شد و اعضای خانواده هر یک بدون کمک دیگری توانستند نیازهای مادی خود را تأمین نمایند، آن وابستگی‌ها، دلبستگی‌ها و مساعدت‌ها‌ی‌ جمعی رو به سستی نهاد و هر فرد از افراد خانواده لذت استقلال و انفراد را بر زحمت مشارکت – که معمولاً نیازمند همدردی، مساعدت، فداکاری و ایثار نیز بود – ترجیح داد.
این پدیده، پیش از این که بر روابط فرزندان با پدر و مادر تأثیرگذار باشد، بر روابط زن و شوهر تأثیر گذاشت؛ چه بسیار زنانی که با داشتن شغل و درآمد، تن دادن به زندگی مشترک را امری غیرضروری تشخیص داده، زحمتی بی ثمر یافتند و از این رهگذر یا اساساً ازدواج نکردند و سنگ بنای خانواده را بنیان ننهادند و یا پس از تشکیل خانواده به سرعت و آسانی از آن دست کشیدند!

ج) فزون طلبی و آزمندی انسان معاصر و سهم آن در فروپاشی خانواده
رشد و توسعه اقتصادی همپای گستردگی و سهولت میدان‌ها‌ی‌ اشتغال و درآمد و تولید انبوه و متنوع فرآورده‌ها‌ی‌ صنعتی و غذایی و امکانات زندگی، روحیه قناعت و کفاف خواهی را در جامعه از میان برده و آرزوی دستیابی هر چه بیشتر به امکانات و تجمل و تفاخر در نسل حاضر را تقویت نمود. به ویژه وقتی صاحبان صنعت و سرمایه دریافتند که برای رقابت و رشد اقتصادی بیشتر باید روح مصرف گرایی در مردم تقویت شود، با روش‌ها‌ی‌ مؤثر تبلیغی به آزمندی انسان معاصر افزودند.
تقویت روح مصرف گرایی و آزمندی در انسان معاصر سبب شد، با وجود بهره وری بیشتر و آسان‌تر از امکانات مادی، رضامندی و آرامش درونی او کمتر شود و سطح توقع افراد از جامعه و خانواده بالا رود.
احساس نارضایتی اعضای خانواده از آنچه دارند، زمینه‌ها‌ی‌ اضطراب و ناآرامی و انتقاد فرزندان از پدر و مادر و همسران را از یکدیگر فراهم آورد و در نهایت، این احساس را در زن و شوهر و فرزندان رقم زد که عدم حضور در یک کانون پر تنش و پر توقع، مسئولیت آفرین و فاقد رضامندی و سپاس بر حضور در آن ترجیح دارد. این است که فرزندان هنوز به بلوغ و رشد لازم نرسیده، از محیط خانواده گریزان می‌شوند و همسران با اندک اختلاف، بنا به ناسازگاری و جدایی می‌گذارند.

د) آموزش و پرورش اجتماعی و دولتی جایگزین کارکرد خانواده
یکی از کارکردهای مهم خانواده در روزگار اقتدار و اهمیت آن، کارکرد آموزشی و تربیتی بود و فرزندان در هر جامعه، فرهنگ و اخلاق و ادب و بینش و آرمان‌ها‌ی‌ خود را پیش از هر جا و بیش از هر چیز، از کانون خانواده دریافت می‌کردند، اما روابط جدید اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر جوامع سبب شد تا این نقش به صورت گسترده از خانواده گرفته شود و به نهادهای اجتماعی و دولتی واگذار گردد، تا جایی که امروز فرزندان از خردسالی در مهدکودک‌ها، مدارس و… آموزش می‌بینند، با فرهنگ مسلط جامعه پرورش می‌یابند و شباهت‌ها‌ی‌ اندکی، با نسل قبل از خود دارند. حتی ساعت‌هایی ‌ را که در محیط خانواده حضور می‌یابند، با استفاده از تلویزیون، رایانه و اینترنت فرصت داد و ستد فرهنگی و تربیتی با یکدیگر را ندارند و باز هم مخاطب پیام‌هایی ‌هستند که از بنگاه‌ها و مراکز فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و… تدارک و به آن‌ها ارائه شده است.
البته نمی‌توان انکار کرد که در برخی شرایط و برخی زمینه‌ها، این نوع آموزش و پرورش مزایایی بر روش سنتی و خانوادگی داشته و دارد، ولی به هر حال باید در نظر داشت که همین مزیت، به نوبه خود از نقش خانواده در تعلیم و تربیت و کارآیی آن کاسته است.

ه‍) حقوق طلبی و تکلیف گریزی
همه آنچه تاکنون یاد شد، این روحیه را در انسان معاصر تقویت کرده که پیش از هر چیز حقوق خود را مطالبه کند و تا جایی که می‌تواند، از پذیرش مسئولیت‌ها و وظایفی که متوجه او می‌شود، پرهیز نماید.
این خصلت به صورت معمول در انسان‌ها بوده و هست، ولی در برخی زمینه‌ها که ریشه در فطرت و طبیعت انسان دارد، معمولاً انسان مسئولیت پذیر بوده، عملاً تکلیف را بر حقوق خود مقدم می‌داشته اند؛ از آن جمله شکل گیری خانواده – به ترتیب – براساس نیاز مسئولیت پذیری و تکلیف مداری و در مرحله سوم حقوق خواهی استوار بوده است، ولی انسان معاصر از همان آغاز در تلاش است که بداند از همسر یا پدر و مادر خود چه حقی را می‌تواند وصول کند تا متناسب با آن، نیازهای خویش را سامان بخشد و ناگزیر کم‌ترین تکلیف را بپذیرد.
ورود طلبکارانه به ساحت خانواده و جامعه، روابط عاطفی و انسانی را تحت الشعاع قرار داده و به عناصری دست چندم تبدیل کرده است، بدیهی است که محیط طلبکاران، محیطی آکنده از گلایه، درگیری، بدبینی، رقابت و بدخواهی است؛ محیطی تنگ و ناخوشایند که هر کس تلاش می‌کند از آن بگریزد.

و) جهانی شدن
از میان رفتن مرزهای فکری و فرهنگی و تبادل اطلاعات، بینش‌ها، ایده‌ها، طرح‌ها و روش‌ها‌ی‌ زندگی از طریق ماهواره، اینترنت، ارتباطات علمی و دانشگاهی و مراکز فرهنگی، انتشاراتی و تبلیغاتی، همه و همه سبب شده تا همه نهادهای موجود در جوامعع به ویژه جوامع در حال توسعه، در مقایسه با معیارهای ارائه شده مورد انتقاد و یورش قرار گرفته، دست خوش نوسان‌ها و بی تعادلی شوند، چه این که هر نهادی در هر جامعه به طور طبیعی، تحت تأثیر ده‌ها عامل، انگیزه، باور و نیاز اجتماعی، فرهنگی و… شکل می‌گیرد و زمانی که از طریق ارتباط جهانی، یک نهاد مورد انتقاد، ارزیابی و بازنگری قرار گیرد و یا اعتبار و اهمیت خود را از دست بدهد، در واقع میان آن نهاد و سایر نهادهای اجتماعی ناهماهنگی پدید آمده و همین ناهماهنگی، آغاز نابسامانی‌ها‌ی‌ بیشتر و کاستی‌ها‌ی‌ افزون‌تر خواهد بود، به طوری که اگر یک نهاد با وجود کمبودها و کژی‌ها‌ی‌ گذشته از کارآمدی نسبی برخوردار بوده، با رخداد این انفصال درونی با سایر نهادهای اجتماعی، کارآیی آن کاهش یافته و به شدت آسیب می‌بیند. نهاد «خانواده» از جمله نهادهایی است که آماج انتقادها، اصلاح گری‌ها‌ی‌ غیر بومی و ارزیابی براساس تجربه‌ها و پیشنهادهای منطبق با سایر فرهنگ‌ها بوده است.

آیا می‌توان راه پیموده را بازگشت
اگر نتیجه آنچه گذشت، این باشد که مجموع شرایط فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، علمی و سیاسی حاکم بر جوامع توسعه یافته، دست به دست هم داده تا برای نهادهای اجتماعی، دینی و سیاسی و از آن جمله نهاد خانواده دشواری‌ها و پیچیدگی‌ها پدید آید، آیا می‌توان برای اصلاح کاستی‌ها و ره آوردهای دشواری آفرین تکنولوژی، راه پیموده شده را بازگشت؟
آیا به راستی می‌توان در صنعت و صناعت، قناعت ورزید و برای کاستن از آفات تکنولوژی و عواقب سوء آن به حداقل اکتفا کرد؟
گفتنی است که بازگشت کلی نه ممکن است و نه مطلوب، زیرا به هر حال صنعت و تکنولوژی و دستاوردهای علمی و اقتصادی و فرهنگی آن، جنبه‌ها‌ی‌ بسیار سودمندی برای بشر داشته است و اما این که آیا می‌توان در استفاده از آن یا توسعه بخشیدن به آن قناعت ورزید یا خیر، نکته‌ای است که به لحاظ ذهنی و نظری، مطلوب می‌نماید، اما از آن جا که به هر حال مرزهای فکری و علمی و اجتماعی غیر قابل کنترل است، از طریق مرزبندی‌ها‌ی‌ سیاسی و جغرافیایی نمی‌توان هیچ جامعه‌ای را به محدودیت و کنترل فراخواند و بر این اساس، طرحی غیرعملی خواهد بود و طراحان این باور، در صورت پای بندی به نظریه خود، در گذار زمان تنها مانده و جامعه و نسل حاضر آن‌ها را پشت سر خواهد گذاشت.
پس چه تدبیری باید اندیشید؟ آیا باید این جریان ویران کننده را به حال خود وانهاد تا چونان تندبادهای همه نهادهای فرهنگی و اجتماعی و دینی، جوامع را یکی پس از دیگری در نوردد، یا این که راهی دیگر هست؟
چنان که اشاره شد، رشد دانش و امکانات علمی بشر، همراه آفت‌ها‌ی‌ خود، توان‌مندی‌ها‌ی‌ شگرفی را نیز به ارمغان آورده و همین توان مندی نهفته در دانش و ادراک و پژوهش‌ها‌ی‌ علمی است که از متن همین آشفتگی‌ها، نگرانی‌ها و دلواپسی‌ها جوانه می‌زند و خود به اصلاح خاستگاه خویش می‌پردازد. از همان جا سلامت و اصلاح می‌روید که کژی‌ها رخ نموده است و با همان ابزار می‌توان به آفت زدایی و صالح نهادها و جوامع پرداخت که از به کارگیری ناشیانه و غرورمندانه آن، آفت‌ها پدید آمده است!
منبع مقاله:
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید