نویسنده:جواد ایروانی
الف: اعتدال در خوف و رجا
ترس و امید، دو نیروی محرّک ادمی به سوی کمال است:ترس به خاطر درک عظمت آفریدگار و کوتاهی در انجام مسئولیتها، و امید به رحمت و یاری حضرت حق؛ همواره باید در حدّ متعادل باشند:«یَدعُونَ رَبَّهُم خَوفاً وَ طَمَعاً»چه این که «خوف»بیش از حد، آدمی را به وادی «یأس»و کفر می کشاند:«وَ لا تَیأَسوا مِن رَوحِ اللهِ إِنَّهُ لا یَبأَسُ مِن رَوحِ اللهِ إلّا القَومُ الکافرِنَ»،زیرا کسی که امیدی به رحمت الهی ندارد، هرگز در صدد اصلاح خویش برنمی آید و به هر خلافی ممکن است دست بزند و حتی از اصول دین خود نیز دست بکشد. و یا براثر غلبه خوف دست از زندگی معمولی برکشد و یکسر به عبادت و گوشه نشینی بپردازد.«امید»خارج از اندازه نیز او را به رذیلتِ«امن از مکر خدا»مبتلا و زیانکاری می سازد:«فَلا یَأمَنُ مَکرَاللهِ إِلَّا القَومُ الخاسِرونَ.»چه اینکه با این امید کاذب، دست از «عمل»می کشد و سرمایه وجودی خویش را تباه می سازد. توازن میان خوف و رجا، از برترین اعمال است، چنان که علی علیه السلام می فرماید:«برترین کارها، میانه روی در بیم و امید است .»
امام صادق علیه السلام می فرماید:«در سفارشات لقمان به فرزندش مطالبی شگفت انگیز بود، و شگفت تر از همه، این بود که به فرزندش فرمود:آن گونه از خدا بترس که اگر کارهای نیک جنّ و انس را نزد او بَری، باز هم تو را عذاب خواهد نمود، و چنان به خداوند امیدوار باش که اگر همه گناهان جن و انس را نزد او بَری، برتو رحم خواهد فرمود. پدرم همواره می فرمود:هیچ بنده مؤمنی نیست مگر آن که در دلش دو نورِ ترس و امید وجود دارد که هیچ یک بردیگری فزونی یا کاستی ندارد.»
راه تحصیل و تقویت حالت رجا، توجه به نعمتها و الطاف فراوان پروردگار در دنیا، و تأمل در آیات و روایات فراوانی است که رحمت بی منها و لطف بی انتهای او را توصیف می کنند، و راه کسب و تقویت حالت خوف، شناخت عظمت خدا، تأمّل در عقوبت گناهان، ترس از بدعاقبتی و مشاهده و مطالعه حالت خوف اولیای الهی است.
بمیانه روی در خوردن و آشامیدن
بی تردید، سرچشمه بسیاری از بیماریها، زیاده روی در خوردن و آشامیدن است، چرا که غذاهای اضافی که به صورت جذب نشده در بدن باقی می ماند، هم بار سنگینی است برای قلب و سایر دستگاههای بدن، و هم محلّ آماده ای برای انواع عفونتها و بیماریها.به علاوه ، افراطِ در آن، صفا و نورانیت را از دل می گیرد و لذت مناجات را سلب نموده و کُند ذهنی را سبب می شود . حضرت علی علیه السلام می فرمایند:«با پرخوری و شکمبارگی زیرکی نباشد.»
از این رو در اسلام، از این امر، نهی فراوان شده است. قرآن کریم می فرماید:«کُلُوا وَ اشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا»
رسول گرامی خدا صلی الله علیه و اله و سلم فرموده اند:«دلها را با آب و غذای زیاد نمیرانید، چرا که دل بسان زراعت است که چون آب فراوان بدان رسد، ، می میرد.»نیز امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:«هرگاه خداوند سبحان، مصلحت بنده اش را اراده نماید؛ کم گویی، کم خوری و کم خوابی را به او الهام فرماید.»
از سوی دیگر، افراط در گرسنگی و ضعف و دل مشغولیِ ناشی از آن، آدمی را از انجام صحیح مسئولیتهای خویش باز می دارد .
پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمودند:«معده، خانه همه بیماریهاست و امساک، سرآمد همه داروها؛ با این حال، از آنچه بدنت را عادت داده ای دریغ مدار!»
با این همه، از روایات فراوانی که در فضیلت گرسنگی وارد شده، نباید تصوّر کرد که افراط در آن، ممدوح است، بلکه از اسرار حکمت شریعت این است که در هر موردی که طبع آدمی طرف افراط را خواستار است، شرع، در منع از آن ، تأکید می کند تا حد وسط حاصل گردد و چون افراد زیادی تمایل به پرخوری و متنوع خوری دارند، شرع، گرسنگی را می ستاید تا در این کشاکش که طبع، انگیزنده و شرع، منع کننده است اعتدال، حاصل شود.لذا، اگر عده ای ، جانب افراط در امساک را می پیمودند با نهی معصومین علیهم السلام مواجه می شدند.بنابراین، میانه روی سبب می گردد، آدمی از سنگینی معده یا ضعفِ گرسنگی، متأثّر نشود و همواره، سالم و کار آمد باشد. امام رضا علیه السلام می فرمایند:«…هر کس به گونه ای غذا بخورد که نه کم باشد و نه زیاد، او را نفع بخشد.»
جعفت و اعتدال در غریزه جنسی
غریزه جنسی، قویترین غریزه ای است که در آدمی وجود دارد، و در صورتی که کنترل نگردد و از حدّ اعتدال فراتر رود، علاوه بر ضعف و بیماری و کوتاهی عمر و ضربات مهلک براعصاب و قوای فکری، عقل آدمی را چنان مقهور و منکوب می کند که تمام همّت وی را برتمتع و شهوترانی متمرکز نموده، او را به پرتگاه نیستی و نابودی سوق می دهد .
از سوی دیگر، اهمال این غریزه و بویژه مجرّد زیستی -چنان که رهبانیّت مسیحی بدان توصیه می کند در درجه نخست، مخالف نظامِ تکوین بوده و اصل آفرینش این غریزه را زیر سؤال می برد؛در حالی که نظام تشریع باید همسو و هماهنگ با نظام تکوین باشد. از این رو در اسلام، در مورد پرهیز از هرگونه افراط و تفریط در اعمال این غریزه، و رعایت عفت و اعتدال، دستورات فراوانی صادر گردیده است . قرآن کریم در وصف مؤمنان می فرماید :«وَ الَّذینَ هُم لِفُرُوجِهِم حافِظُونَ، إلّا عَلی أَزواجِهِم أَو ما مَلَکت أَیمانُهُم فَإِنَّهُم غَیرُ مَلُومینَ.»
روایات اسلامی نیز سفارشات بسیاری در مورد ازدواج نمودهو آمیزش جنسی از راه حلال را نوعی عبادت برشمرده اندکه ترک آن در پاره ای موارد، گناه به شمار می رود.درعین حال، از هر گونه زیاده روی برحذر داشته اند، چنان که علی علیه السلام با اشاره به آثار منفی آن، که پیشتر اشارت رفت، می فرمایند:«هر که عمر طولانی خواهد،…از آمیزش جنسی بکاهد.»نیز فرمود:«اصرار بران، پیری است».از سوی دیگر، «عفّت»را که حدّ اعتدال نیروی شهوت است، فضیلتی بس بزرگ شمرده همسنگِ«شهادت در راه خدا»قرار داده اند، چنان که امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند:«پاداش جهادگرِ شهید در راه خدا،بیشتر نیست از کسی که برحرامتوانایی داشته باشد و عفّت و پاکدامنی ورزد. چنان است که گویی پارسا، فرشته ای از فرشته هاست.»
دمیانه روی در اندوه و شادی
شادی و اندوه، خندیدن و گریستن، هر یک در جای خود و در حدّ میانه، امری مطلوب ، بلکه نوعی عبادت است. حضرت رضا علیه السلام، در بیانی که نشان از جامعیّتِ احکام اسلام است ، می فرمایند:«یحیی علیه السلام گریه می کرد و نمی خندید ، عیسی علیه السلام هم می گریست و هم می خندید، و آنچه عیسی علیه السلام انجام می داد، بهتر بود.»
آری، گریستن از خوف خدا و درک عظمت او در دل شب، و خوشرویی و خوش مشربی و تبسّم در جمع، هر دو از صفات اولیای خداست، امام باقر علیه السلام می فرماید:«چشمها همگی در قیامت گریانند جز.. چشمی که از خشیت خدا اشک بریزد.»همان امام همام فرمودند:«لبخند مرد به چهره برادرش، حسنه است.»مؤمن، اهل نیایش و سوز و گریه است؛ امّا اندوه دل را برچهره آشکار نمی سازد؛ امیرمؤمنان علیه السلام می فرمایند:«شادی مؤمن برچهره اش نمودار است و اندوه او در دلش پنهان.»مؤمن در میان جمع پیوسته خنده رو است، امّا از حدّ اعتدال فراتر نمی رود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند:«از خنده زیاد بپرهیز که دل را می میراند.»مؤمن صدای خنده اش را به قهقهه بلند نمی کند؛ امام صادق علیه السلام می فرماید:«خنده مؤمن، تبسّم است.»وی، بی جهت نمی خندد؛چنان که از امام صادق علیه السلام رسیده است : سه چیز را خداوند خشم دارد:«خوابیدن بدون شب زنده داری ،خندیدن بی جهت، و خوردن در سیری».مومن اهل مزاح است؛ چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید :«هیچ مؤمنی نیست مگر این که در او مزاح وجود دارد.»با این حال، وی از مزاح خود زیاده روی نمی کند. پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم می فرماید :«زیاده روی در مزاح، آبرو را می برد.»
وامید و آرزو
بی شک، امید و آرزو عامل حرکت چرخهای زندگی است. اگر نور امید نبود، هیچ مادری فرزند خویش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی نهالی نمی کاشت و هیچ کس دلیلی برفعالیت و تلاش خود پیدا نمی کرد. رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم می فرمایند:«امید برای امت من رحمت است؛ اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی کاشت ».
ولی همین عامل حیات و حرکت، اگر از حدّ بگذرد و به صورت «آرزوی دور و دراز»در آیه، از بدترین عوامل انحراف است. آرزوهای کشنده ای که عامل بی خبری از خدا و حقیقت بوده، چنان آدمی را به خود مشغول می دارد و غرق در عالم تخیّلات می سازد که از زندگی و هدف نهایی اش کاملاً بیگانه می گردد؛ آرزوهای باطل و فریبنده ای که پیوسته انسان را به رنج و خستی وامی دارد و غالباً در حسرت آنها سر به دیار عدم می نهد. خداوند می فرماید:«ذَرهم یَأکُلوُا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوفَ یَعلَمُونَ»
امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:«همانا بیشترین چیزی که بر شما می ترسم دو چیز است :پیروی از هوی و آرزوی دراز؛زیرا پیروی از هوی مانع حق می شود و آرزوی دراز آخرت را از یاد می برد.»
هسپاس و چاپلوسی
مفاهیم اخلاقی، گاه از نظر تشخیص منطقی؛از ظرافت خاصی برخوردار است، به گونه ای که ممکن است فضیلت والایی را با رذیلت مقابل آن، اشتباه کنیم و مرز هر دو را تشخیص ندهیم .
تشکّر و سپاس از فضایل اخلاقی است و در مقابل آن،«تملق و چاپلوسی»از رذایل اخلاقی به شمار می رود . فاصله این دو به اندازه ای دقیق است که دست یابی به تشخیص واقعی آن دو، به آسانی صورت نمی پذیرد .
روشنترین تفاوت میان آن دو، این است که هرگاه تقدیر و تمجید، در حدود شایستگی آدمی باشد، توصیف ما رنگ سپاس به خود می گیرد، و اگر از حدود شایستگی وی بیرون باشد، چنین تمجیدی، تملّق و چاپلوسی محسوب می شود. امیرمؤمنان علیه السلام در یکی از سخنان خود به چنین تفاوتی اشاره می کند و می فرماید:«ستایش فردی، بیش از شایستگی اش، تملّق و چاپلوسی است، و کوتاهی در آن، نشانه ناتوانی در بیان و یا حسدورزی است»
آنچه گذشت، نمونه هایی از دستورات اسلام مبنی بر رعایت اعتدال و میانه روی در اخلاق و رفتار بود. موارد فراوان دیگری نیز، همچون :اعتدال و میانه روی در اخلاق و رفتار بود. موارد فراوان دیگری نیز، همچون:اعتدال در راه رفتن،«وَ اقصِد فی مَشیِکَ»،اعتدال در نحوه سخن گفتن با مردم،«وَ اغضُض مِن صَوتِکَ»،و اعتدال در سخن گفتن با خدا،«وَ لا تَجهَر بِصَلاتِکَ وَ لا تَخافت بِها وَ ابتَغِ بَینَ ذلِکَ سَبیلاً»و مواردی دیگر در آیات و روایات وجود دارد که تفصیل آنها را به مجالی دیگر وا می گذاریم .
در پایان این قسمت یادآور می شویم که عالمان اخلاق، پیوسته براین نکته تأکید ورزیده اند که یافتن «حدّ وسط» و پایداری و استقامت برطریق اعتدال، کاری بس دشوار است.به گفته محقق طوسی و گروهی دیگر، آنچه در روایات وارد شدهکه صراط مستقیم از مو باریکتر و از شمشیر برنده تر است، به همین معنا اشاره دارد،صراطی که در قیامت،تنها راه رسیدن به بهشت کمال و رحمت الهی است. حضرت امیر علیه السلام می فرمایند:«راه راست در دنیا آن است که فروتر از تندروی باشد و فراتر از کوتاهی، و در حدّ میانه باشد که در آخرت، راه مؤمنین به سوی بهشت است.»
اصل اعتدال در تربیت
اصل اعتدال، در مسایل تربیتی جایگاهی بس مهم و اساسی دارد، چه این که خداوند آدمی را به گونه ای افریده است که هر گونه افراط و تفریط، اعتدال او را به می زند و سیراو را به سمت رشد تربیتی، دچار خلل می کند؛امیر مؤمنان علیه السلام در حکمتی والا، فرموده است :
«شگفت ترین چیزها در دل آدمی است؛ دل را مادّه ها بُوَد از حکمت و ضدهایی مخالف آن؛پس اگر در دل، امیدی پدید آید، طمع ، آن را خوار گرداند؛ و اگر طمع براو هجوم آورد ، حرص، آن را تباه سازد؛ و اگر نومیدی برآن دست یابد ، دریغ، آن را بکشد؛ و اگر خشمش بگیرد برآشوبد و آرام نپذیرد و اگر سعادت خرسندی اش نصیب گردد عنان خویشتنداری از دست بدهد؛ و اگر ترس به ناگاه او را فراگیرد پرهیزیدن او را مشغول گرداند؛ و اگر گشایشی در کارش پدید آید غفلت او را برباید؛و اگر مالی به دست آرد، توانگری، وی را به سرکشی وادارد؛ و اگر مصیبتی بدو رسد ناشکیبایی رسوایش کند؛و اگر به درویشی، گرفتار شود دچار بلا گردد؛ و اگر گرسنگی، بی طاقتش گرداند ناتوانی، وی را از پای بنشاند؛ و اگر پُر سیر گردد، پُریِ شکم زیانش رسانَد. پس هر کوتاهی، او را زیان است و گذراندن از هر حدّ، موجب تباهی و تاوان.»
بدین جهت، ساختار تربیتی اسلام، ساختاری معتدل است و مردمان را در بستر اعتدال هدایت می کند و به سوی مقاصد تربیتی سیر می دهد. مربی زیرک و دانا، و راهنمای فهیم و توانا کسی است که مرزهای اعتدال را بشناسد و تربیت و هدایت خود را در آن مرزها سامان دهد و به هیچ وجه، به افراط و تفریط میل نکند. حضرت علی علیه السلام می فرماید:«دانای فهمیده و زیرک کسی است که مردم را از آمرزش خدا مأیوس نسازد، از مهربانی او نومیدشان نکند، و از عذابِ ناگهانیّ او ایمنشان ندارد.»
نظام تربیتی مطلوب و کارآمد، نظامی است معتدل که در آن نه امید بیش از اندازه و نه بیم فراتر از حدّ ،وجود داشته باشد؛ از این رو قرآن کریم، بشارت و انذار را توأمان مطرح فرموده است، و اصولاً مسأله تشویق وتهدید که در لسان قرآن به عنوان «بشارت» و «انذار»آمده است، اساسِ همه تربیتهای اخلاقی و اجتماعی است و اختصاص به مسایل مذهبی ندارد. انسان هم باید در برابر کارهای نیک تشویق شود و هم در برابر انجام کار بد تهدید به کیفر گردد تا خود را در مسیر اول قرار داده و از مسیر دوم باز دارد؛ چرا که آدمی مجموعه ای است از بیم و امید، از حبّ ذات و علاقه به حیات و نفرت از فنا و نیستی، پس نمی توان برای تربیتش تنها روی یک قسمت تکیه کرد؛ به این همه، نکته مهم این است که هر دو قسمت باید به اندازه باشند که زیاده روی در هر یک، سبب انحراف از مسیر تربیت خواهد بود. اگر تشویق از حدّ بگذرد، انسان را در برابر گناه و نافرمانی، جری می کند – آن گونه که در مسیحیت می بینیم، چه آنان بر این باورند که حضرت مسیح علیه السلام فدای گناهان آنان گردیده ،پس با اطمینان خاطر مرتکب گناه می شوند و اگر تهدید از حدّ بگذرد یأس و نومیدی به وجود خواهد آورد.»
اصل اعتدال در مدیریت و سیاست
بی تردید، رعایت میانه روی و توازن، در برنامه ها و رفتارهای مدیریتی، ضامن درستی و صحّت آنهاست به گونه ای که ایجاد یک مدیریت سالم و کارآمد، مرهون رعایت اعتدال و توازن در ابعاد گوناگون است که به طور طبیعی، سلامت و کارآمدی مجموعه را در پی خواهد داشت .
یکی از ابعاد توازن در مدیریت و سیاست، «توازن بین عطوفت و صلابت»است. قرآن کریم، در وصف یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید:«أَشدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ رُحَماءُ بَینَهمُ»؛آنان در برابر کفّار، سرسخت و محکم، و در میان خود مهربانند. و این مهم، بویژه برای رهبران و حاکمان و مدیران، بسیار ضروری است .
پیامبر گرامی خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مدیریت و سیاست خود، نرمی و ملایمت را با شدّت و صلابت درهم آمیخته بود ؛ از یک سو در برابر مؤمنان ، اهل عفو و نرمش و انعطاف بود:«فَبِما رَحمَهٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُم»و از سوی دیگر، در برابر کفّار و معاندان، خشن و با صلابت:«وَ اغلُظ عَلَیهِم».
امیرمؤمنان علیه السلام، شاگرد بزرگِ مکتبِ پیامبر و الگوی مدیریت جامعه دینی، عطوفت و ترحّم را همراه صلابت و قاطعیت دارا بود. او که قبل و بعد از رسیدن به حکومت و قدرت، با دلی سرشار از رحم و مهربانی، پیوسته به خانواده های فقیر و یتیم رسیدگی می کرد، به کمکهای مادّی اکتفا نکرده بلکه با آنان مأنوس و همدم می شد و با کودکان یتیم بازی می کرد تا گلِ خنده بر لبانشان بنشیند و غبار غم از چهره جانشان کنار رود.به هنگام اجرای دستورات الهی، قاطع و سختگیر بود؛ از این رو، هنگامی که عده ای از قاطعیت علی علیه السلام در اقامه قسط؛ به پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم شکایت بردند، پیامبر فرمودند:«زبان ازبدگویی علی باز دارید که او در اجرای دستور خدا سختگیر است و اهل سازش در دین خدا نیست.»
نیز آن گاه که خوارج کج اندیش و متعصب؛مصمّم شدند اساسِ حکومت را با بهانه های واهی براندازند، علی علیه السلام در مقابل آنان قرار گرفت و چون پند و احتجاج با اینان را سودمند نیافت؛ کمتر از یک روز، چهار هزار نفر از آنان را از دم تیغ گذراند و فرمود:«أَنَا فَقَأتُ عَینَ الفِتنَهِ»یعنی من چشم فتنه را از حدقه در آوردم.براستی سختگیری با کافران و نرمخویی با مؤمنان، به زیبایی؛ در وجود امیرمؤمنان علیه السلام جلوه گر بود. از این رو؛همراه کردن شدّت و صلابت، با نرمی و عطوفت، و به کارگیری هر یک در جای مناسب خود و رعایت توازن بین آن دو، از اصول اساسی سیاست و مدیریت است و امیر مؤمنان علیه السلام همواره، آن را به کارگزاران خود گوشزد می کرد، چنان که در عهدنامه خود به مالک اشتر چنین فرمان می دهد:«و باید از کارها، آن را بیشتر دوست بداری که نه از حق بگذرد و نه از آن فرومانَد.»و به کارگزار دیگر خود، چنین دستور می دهد:«درشتی را به اندک نرمی بیامیز!و آن جا که مهربانی باید، راه مهربانی پوی!و جایی که جز درشتی به کار نیاید، درشتی پیش گیر! و در برابر رعیت فروتن باش و آنان را با گشاده رویی و نرمخویی بپذیر!»نکته قابل توجه در این سخن، خط مشی علوی، در مرز میان مدارا و قاطعیت است؛ مرز سختگیری،«ناچاری و اضطرار» است، یعنی آن جا که جز درشتی و سختگیری، راه دیگری وجود ندارد، انسان باید به آن اقدام کند، و گرنه، نرمی و عطوفت، اصل است. نیز علی علیه السلام در نامه ای به «یکی از کارگزاران خود »،او را به رعایت اعتدال در رفتار با غیر مسلمانانِ تحت حکومتش فرمان داده و فرموده است:«اما دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی می کنی و سختی روا می داری، ستمشان می ورزی و خردشان می شماری. من در کارشان نگریستم، دیدم چون مشرکند، نتوان به خود، نزدیکشان کرد، و چون در پناه اسلامند، نشاید آنان را راند؛ پس، در کار آنان درشتی و نرمی را به هم آمیز! گاه مهربان باش و گاه تیز، زمانی نزدیکشان آور و زمانی و دورتر. ان شاء الله.»
نکته دیگری که در شرایط کنونیِ جامعه ما بسیار حایز اهمیت است، توجه داشتن همیشگی احزاب و جناحهای سیاسی، به اعتدال و میانه روی در مواضع خویش است، به گونه ای که با رعایت اعتدال و توازن از هر گونه افراط و تفریط، بپرهیزند دستور قرآن کریم ، مبنی بر مدارا و مهربانی نسبت به هم را مدّ نظر داشته، یکدیگر را تحمّل نمایند؛ چرا که رشد و پویاییِ حکومت و جامعه در سایه همکاری و همیاریِ تمامیِ نیروها محقق می شود و تجربه نشان داده، حرکتها و جریانهای افراطی، به سرعت نابود می شوند چه این که سنّت ِ محتوم در نظام آفرینش چنین است».
از دیگر ابعاد اعتدال در مدیریت و سیاست ،«توازن میان حکومت و وَرَع»است. گاه تصوّر می شود که ورع، با حکومت نمی سازد؛«ورع»یعنی انسان از هر چیز شبهه ناکی که از آن بوی مخالفت با ین استشمام شود، اجتناب کند؛اما در حکومت، حاکم با مسایل، به صورت کلّی مواجه است، گاه قانونی که اجرا می کند، منافع زیادی دارد ولی ممکن است با این قانون ، به فرد یا افرادی ظلم شود، یا در عزل و نصبها، به خاطر وجود پاره ای ملاحظات، برای خود عذرهایی بتراشد و از مدار حق و محدوده ورع خارج گردد، از این رو، برخی افراد به خاطر حکومت، ورع را زیر پا می نهند و بعضی به بهانه ورع، دست از مسؤولیتهای سیاسی خویش می کشند.
واقعیت این است که براساس الگوی حکومتی و مدیریتی امیر مؤمنان علیه السلام، می توان توازن بین حکومت و ورع را حفظ نمود. امیر مؤمنان علیه السلام نهایت ورع را با مقتدرانه ترین حکومتها جمع کرده است، به نظر او اگر حاکمی ضعف دارد و برای حکومت شایسته نیست،، بدون هیچ گونه ملاحظه ای باید عزل شود؛ برای نمونه محمد بن ابی بکر، شخصیتی است که در دامان علی علیه السلام رشد کرده و حضرت او را مانند فرزند خود دوست داشت؛ ایشان هنگام رسیدن به حکومت، او را والی مصر قرار می دهد، امّا وقتی احساس کرد او برای مصر کافی نیست، وی را برکنار و مالک اشتر را منصوب می کند. این موضوع، هر چند باعث ناراحتی محمد بن ابی بکر شد.امّا، امیر مؤمنان علیه السلام در راستای انجام رسالت خود، اهمیتی به آن نمی دهد . در جای جای حکومت علوی، رعایتِ دقیقِ تقوا وورع جلوه گر است که اکنون، مجال پرداختن به موارد آن نیست. با این همه، این ، درسی است برای تمامیِ حاکمان که هر گز ، ورع و درستکاری را به بهانه های مختلف، فدای حکومت نسازند .
اعتدال در روابط اجتماعی
جامعه اسلامی که قرآن کریم آن را الگوی بشریت قرار داده بایستی در تمام ابعاد و از جمله ، برقراری روابط با جوامع دیگر، جانب اعتدال را رعایت کند؛ نه با کشیدن حصاری به دور خود، با همه قطع رابطه کند، و نه مرزهای ارتباطی خود را بر روی همگان-اعم از دوست و دشمن-بگشاید، بلکه در عین ایجاد ارتباط با جوامع دیگر و بهره مندی از علوم، تجربیات و دستاوردهای آنان،-که اصل نیز برهمین است -به دشمن اجازه نفوذ به جامعه را ندهد و در برابر دیگران، خود را نبازد .
براین اساس، قرآن کریم، چارچوب کلی سیاست خارجی جامعه اسلامی را در دو آیه ترسیم نموده است؛ در آیه نخست می فرماید:«لا یَنهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلُوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوُکُم مِن دیِارِکُم أَن تَبَرُّوهُم وَ تُقسِطواُ إِلَیهِم إِنَ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطینَ»
و در آیه دوم می فرماید:«إِنَّما یَنهاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاَتَلوکُم فیِ الدّینَ وَ أَخرِجُوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهِروا عَلی إِخراجکم أَن تَوَلَّوهُم وَ مَن یَتَوَلَّهُم فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالمُونَ»به این ترتیب، افراد غیرِ مسلمان به دو گروه تقسیم می شوند: گروهی که در مقابل مسلمین می ایستند و دشمن خود را با اسلام و مسلمین، در گفتار و عمل، آشکارا ، نشان می دهند و موضعی خصمانه، اتخاذ می نمایند و یا دشمنان اسلام را یاری می دهند؛ در این صورت تکلیف مسلمانان، این است که هر گونه مراوده و ارتباط با این گروه را قطع کنند و از هر گونه پیوند محبت و دوستی با آنان خودداری نمایند. گروه دوم، آنهایند که در عین کفر و شرک، نسبت به اسلام و مسلمین بی طرف می مانند و دشمنی نمی ورزند و دشمنان را یاری نمی دهند، در این صورت مسلمانان می توانند با آنها رابطه دوستانه برقرار سازند؛ البته نه در آن حدّ که با برادران مسلمان دارند و نه در آن حدّ که موجب نفوذ آنها در میان مسلمین گردد، بلکه موضعی حکیمانه و معتدل را باید اتخاذ نمایند .
در ارتباطهای درونی و معاشرتها نیز، مسلمانان باید جانب اعتدال را رعایت کرده، در دوستیها و دشمنیها از حدّ میانه خارج نگردند . امام باقر علیه السلام در بیانی جامع، در مورد آداب معاشرت، رعایت حدّ میانه را چنین توصیه فرموده است :«لقمان به پسرش توصیه نمود:«فرزندم! در معاشرت با مردمان هرگز زیاده روی منما، که سبب دوری تو از آنان می گردد،به علت فاش شدن اسرار و مانند آنو بیش از حدّ مطلوب، دوری مگزین،و عزلت اختیار منماکه عزلت و گوشه گیری تو را خوار و حقیر نماید،بلکه پیوسته در معاشرت با مردم ، طریقه حدّ وسط را ملازمت کنو متاع خویش را جز بر خواهان آن، عرضه مدار، و آن سان که میان گرگ و میش رفاقتی نباشد، میان نیکوکار و بدکار نیز دوستی نشاید.»امیر مؤمنان علیه السلام نیز در حکمتی والا، لزوم میانه روی در دوستیها و دشمنیها را خاطرنشان فرموده است:«دوست خود را به اندازه ای دوست بدار که در آن زیاده روی نباشداو را برهمه اسرار آگاه مسازشاید روزی دشمنت گردد، و دشمنت را از روی میانه روی دشمن دارپرده دری مکن،شاید روزی دوستت گردد.»و در حکمتی دیگر فرمودند:«آن که خصومت و دشمنی را از حدّ در گذراند گناه ورزید، و آن که در آن کوتاهی کرد ستم کشید، و آن که ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید.»بنابراین، رعایت اعتدال و میانه روی در تمامی ابعاد؛ اصلی بنیادین و اساسی، در رسیدن فرد وجامعه به سعادت و کمال مطلوب است .
اعتدال در بهره گیری از مواهب مادی
بی تردید دین اسلام، تنها ناظر به ابعاد معنوی و روحی انسان نیست، بلکه برای پیروان خود، سعادت مادی و معنوی را، توأمان می خواهد؛ چنان که خداوند می فرماید:«مَن کانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنیا فَعِندَ اللهِ ثوابُ الدُّنیا وَ الآخرهِ»اسلام از پیروان خود خواسته تا در پی نیکبختی هر دو سرا باشند چنان که خداوند می فرماید:«وَ مِنهُم مَن یَقوُلُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنیا حَسَنَهً وَ فِی الآخرَهِ حَسَنَهً وَ قِناَ عذابَ النّار»امیر مؤمنان علیه السالم می فرماید:«و شما – ای بندگان خدا بدانید که پرهیزگاران، نقد دنیا و آینده آخرت را یکجا بردند، با دنیا داران در دنیاشان شرکت جستند، بی آن که اهل دنیا را در آخرت آنان، کمتر سهمی باشد، سکونت در دنیا و مصرفشان، بهترین نوع سکونت و مصرف است، از همانی که مترفین بهره می برند بهره مندند ،…سپس با توشه ای رساننده و کالایی پرسود از این جهان رخت برمی بندد… .»
آری! آنچه نبایستی و برخلاف نظام تکاملی جهان است این است که «ارتباط»و«علاقه»آدمی به دنیا، به «تعلّق»و «وابستگی»تغییر شکل دهد،و«وسیله »به«هدف»تبدیل گردد، و حرکت و تلاش و آزادی مبدّل به توقف و رضایت و اسارت شود؛ این، آن چیزی است که آفت انسان است و قرآن و نهج البلاغه انسان را نسبت به آن هشدار می دهند.»امیر مؤمنان علیه السلام این حقیقت را در سخنی کوتاه ترسیم فرموده اند:«هر کس به دنیا به عنوان «وسیله»بنگرد، دنیا او را بصیرت دهد، و هر کس آن را هدف خویش قرار دهد او را کور نماید.»
به طور کلی، در بینش اسلامی، دنیایی که وسیله رسیدن به آخرت باشد، دنیا نیست بلکه امری معنوی و اخروی است؛ ابن ابی یعفور گوید:مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: به خدا سوگند، ما در پی دنیا هستیم و آن را دوست داریم . امام فرمود:«با دنیا می خواهی چه کنی؟»گفت:« با کمک آن برای خود و خانواده ام هزینه نمایم و به برادران خود هبه نموده و صدقه بپردازم. و حج و عمره گذارم.»امام علیه السلام فرمود:«این طلب دنیا نیست؛ این، طلب آخرت است.»
بدین ترتیب، دین اسلام نه بسان رهبانیت مسیحی، بهره گیری از مواهب مادی را به کلّی نکوهش می کند، و نه همچون یهودیت افراطی، غرق شدن در مادیات و غفلت از معنویات را اجازه می دهد.از آن جا که طبع آدمی در مورد میلها و شهوتها، طرف افراط را خواستار است و خطر دنیا گرایی، به مراتب ، بیش از ترک دنیا، انسانها را تهدید می کند، از این رو ، در متون دینی، از دنیا بسیار مذمت شده است، تا در این کشاکش، اعدال حاصل گردد.قرآن کریم می فرماید:«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللهُ لَکُم وَ لا تَعتَدوُا»
در شأن نزول این آیه آمده است:«روزی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در میان اصحاب خویش، اوصاف قیامت را بازگو فرمود. مردم از شنیدن آن سخت گریستند؛پس ده نفر از صحابه در خانه عثمان بن مظعون گرد آمده تصمیم گرفتند . روزها، روزه بدارند و شبها به عبادت برخیزند؛ هرگز در رختخواب نیاسایند و گوشت و چربی نخورند؛ نزد زنان نروند و بوی خوش استعمال ننمایند و لباس مویین برتن کرده، دنیا را به کلّی ترک گویند..وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باخبر شد، به آنان فرمود:«من هرگز به چنین کاری امر نکردم…همانا جسم و جان شما را بر شما حقی است، پس روزه بگیرید و افطار کنید، شب را به عبادت برخیزید و بخوابید، چرا که من، هم عبادت می کنم و هم می خوابم، هم روزه می گیرم و هم افطار می نمایم، گوشت و چربی مصرف می کنم و نزد زنها می روم؛ هر کس از سنت من روی گرداند از من نیست.. .»نیز امام علی علیه السلام ، پیروان خود را از هر گونه افراط و تفریط برحذر می داشت .
هنگامی که ایشان در بصره، برای عیادت علاء بن زیاد حارثی وارد منزلش شد و وسعت خانه او را مشاهده کرد، فرمود :«با وسعت این خانه در دنیا چه کرده ای در حالی که به وسعت آن در آخرت نیازمندتر هستی؟آری!اگر بخواهی با وسعت این خانه، گستردگی خانه آخرت را هم دریابی، میهمان در آن پذیرایی کرده، باخویشاوندان پیوسته باش و حقوق شرعیه را از آن آشکار کن… .»پس علاء عرض کرد:«یا امیر المؤمنین !از برادرم عاصم به تو شکایت می کنم…همچون رهبانانگلیمی پوشیده و از دنیا دوری گزیده.»فرمود:«او را نزد من آورید!»چون آمد، فرمود:«ای دشمنک خود!شیطانپلید خواست، تو را سرگردان کند، ایا به زن و فرزندت رحم نکردی؟آیا پنداشته ای که خداوند برای تو پاکیزه ها را حلال کرده و دوست ندارد از آنها بهره مند گردی؟»
نفی فقر و تکاثر، شرط تحقق عدالت اجتماعی
از آنچه گذشت، معلوم گردید که بهره مندی از مواهب دنیا در حدّ میانه، حق مشروع تمامی انسانهاست و اختصاص به قشر خاصی از جامعه ندارد. به طول کلی ، هدف اساسی ِ نظام اقتصادی اسلام، اداره جامعه بر اساس اقتصاد متوازن، برپایی عدل و قسط و برخورداریِ تمام اقشار جامعه از سطح متوسط مصرف است؛ گو این که تفاوت طبیعی افراد در دستیابی به مال، قابلِ انکار نیست و از بین بردن این تفاوتها، نه ممکن است و نه مفید؛ با وجود این، در برخورداری از مواهب مادی، نباید شکاف طبقاتیِ عمیقی در میان اقشار جامعه اسلامی حاکم باشد .
از آن جا که هر افراطی ، تفریطی را به دنبال دارد، و هر گونه انباشتِ ثروت نزد عدّه ای خاص، فقر و محرومیت جمعی دیگر را در پی خواهد داشت؛ اسلام با تمامی عوامل و ریشه ها و نیز مظاهرِ فقر و تکاثر، سخت به مبارزه پرداخته است؛ از یک سو، مخالف قرار گرفتن ثروتهای جامعه، نزد گروهی معدود،و ایجاد قطبهای سرمایه داری است چنان که قرآن کریم می فرماید:«کَی لا یَکُونَ دُولَهً بَینَ دُولَهً بَینَ الأَغنیِاءِ مِنکُم »،از این رو، ثروتمندان و گنج اندوزان را تهدید به عذاب نموده :«وَ الَّذینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّهَ وَ لا یُنفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ أَلیمٍ»و افزون طلبان متکاثر را به شدّت توبیخ کرده:«أَلهاکُمُ التَّکاثُرُ …لَتَرَوُنَّ الجَحیمَ»مترفین را؛یعنی آنان که فزونی نعمت، مست و غافل و مغرورشان نموده و به طغیان واداشته سخت نکوهش نموده است :«..وَ أَصحابُ الشِّمالِ ما أَصحابُ الشِّمالِ فی سَمُومٌ وَ حَمیمٌ…إِنَّهُم کانُوا قَبلَ ذلِکَ مُترَفینَ»
از سوی دیگر ، اسلام هرگز فقر و محرومیت را برای جامعه اسلامی مورد تأیید قرار نداده است، بلکه گاه فقر را موجب کفر دانسته چنان که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم فرمود:«کادَ الفَقرُ أَن یَکُونَ کُفراً»؛و گاه، آن را بالاتر از مرگ معرّفی نموده چنان که علی علیه السلام فرمود:«اَلفقرُ المَوتُ الأَکبرُ»؛و دیگر گاه، آن را تلخترین چیزها برشمرده است چنان که در روایت است که :لقمان به فرزندش گفت:«فرزندم! داروی تلخ را چشیدم و پوست درخت را خوردم اما چیزی تلختر از فقر نیافتم.»
رسول گرامی خدا صلی الله علیه و اله و سلم فقر را کمرشکن دانسته، چنان که فرمود:«ای علی!چهار چیز کمرشکن است :…و فقری که چاره ای از آن نباشد.»و امیر مؤمنان علیه السلام از شرّ فقر به خدا پناه می برند، چنان که می فرماید:«فَنَعوُذُ بِاللهِ مِنَ الفَقرِ».
با وجود این، در پاره ای از روایات، از فقر، مدح و ستایش شده و «غَنا و توانگری»مذمت گردیده است که در بَدو امر با روایات فوق، متعارض می نماید، مانند فرموده رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم:«اَلفَقرُ فَخری»و یا «یُباهیِ اللهُ المَلائِکَهَ بِالفُقَراءِ
ولی توجه به چند نکته، مطلب را روشن می سازد:
نخست این که : فقر در پاره ای از روایات مانند الفقر فخری ، فقر مادّی نیست؛ به خاطر آن که قرآن کریم، غَنا و توانگری را برای پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم نعمت و منّتی بزرگ شمرده چنان که فرمود:«وَ وَجَدکَ عائِلاً فَأَغنی»،و نتیجه «نداری»را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با صفات «ملوم و محسور»بیان کرده،پس چگونه ممکن است پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فقر مادی را فخر خود بداند؟
دیگر این که، فقری که برخی از اولیا برای خود انتخاب می کنند، اختیاری است، و وسیله ای برای تعالی روح؛ نه فقرِ اضطراری که نتیجه سیاستهای نظامهای جائرانه مالی و اقتصادی است و توده مردم را تا سرحدّ کفر پیش می بَرَد؛ در حقیقت کلام نبوی«الفقر فخری»خط بطلانی بر مفاخرات پوچ و ارزشهای توخالی است نه حمایت از فقر و توجیه آن برای مردم.
سوم این که، برخی از روایات، صبر فقیر بر نداری را می ستاید ، نه فقر را، چه این که، فقیر صابر، غالباً مقامش بالاتر از غنیّ شاکر است .
کوتاه سخن این که، نظام اقتصادی در جامعه اسلامی باید برپایه نفی فقر و محرومیت، و تکاثر، و کاهش اختلاف طبقاتی تنظیم گردد تا تمامی آحاد جامعه از سطح متوسط مصرف، برخوردار گردند و فقر ریشه کن گردد؛ اصولاً ، تشریع انفاقهای واجب و مستحب و تأکید فراوان بر اهمیت آن، همگی در راستای «ریشه کن»شدن فقر است نه کمک ناچیزی برای رفع موقت نیازهای فقرا؛ امام صادق علیه السلام می فرمایند:«به فقیر، آن قدر زکات داده می شود که بخورد، بیاشامد، بپوشد ، ازدواج کند، صدقه دهد و حج گزارد.»نتیجه این که اصلِ «اعتدال»در بخش اقتصاد، نه یک توصیه اخلاقی، بلکه اصلی اساسی در نظام اقتصادی اسلام است که باید برای تحقّقِ «عدالت اجتماعی»در همه ابعاد، نهادینه گردد .
میانه روی در ابعاد گوناگون
الفمیانه روی در ابعاد گوناگون
الفمیانه روی در طلب روزی
زیباترین و جامعترین سخن در این باب، از امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده که فرمودند:«در پی روزی بی حدّ تلاش منما، و بر قضا و قدر نیز یکسره تکیه مکن!؛ به راستی، طلب فزونیِ روزی از سنت است و آرامی در طلبِ آن از عفت؛عفّت مانع روزی نشود و حرص برآن نیافزاید، روزی به قسمت است و آزمندی گناه و معصیت.»
بمیانه روی در مصرف
قرآن کریم در وصف «عباد الرحمن»می فرماید:«وَ الَّذینَ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفوا وَ لَم یَقتُروا وَ کانَ بینَ ذلکَ قَواماً»
این آیه شریفه، اختصاص به انفاق در راه خدا ندارد. بلکه انفاق در مفهومی گسترده،هر گونه هزینه کردن مال برای خانواده و مخارج زندگی را شامل است؛ فردی به نام عیاشی گوید:«از امام رضا علیه السلام درباره خرج نمودن برای خانواده پرسیدم. امامعلیه السلام فرمود: بین دوکار ناپسند واقع است …آیا ندانستی که خداوند متعال، «اسراف»و«سختگیری»را ناپسند شمرد و فرمود:«وَ الَّذینَ إِذا أَنفَقُوا لَم یُسرِفوا وَ لَم یَقتُرُوا …».
امروزه در تمدن غرب که بحق می توان آن را تمدن «اسراف و تبذیر»نامید-اسراف و هدر دادن منابع، نه فقط به شکل یک معضل اخلاقی، بلکه به صورت سیاسی اقتصادی -سیاسی در آمد تا سیطره خود را بر جهان و جهانیان حفظ نماید؛«روژه گارودی»در کتاب «هشدار به زندگان»می نویسد:«در مورد اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مواد غذایی، تنها ذکر دو نمونه کافی است؛ دو نمونه ای که بسیار هم سرو صدا به راه انداخته است. در سال ،مجتمع اقتصادی اروپاCEEمیلیون فرانک ، فقط خرج از میان بردن میوه ها و سبزیهایی کرد که بیم آن می رفت بهای میوه و سبزی را در بازار پایین بیاورد!؛در فرانسه در همان سال و به همین دلیل!برای حفظ به اصطلاح بازار، هزار تُن سیب زمینی را از بین بردند!… .»
شما این فرهنگ را با فرهنگ اسلام ، مقایسه نمایید؛ آن جا که قرآن کریم در مورد از اسراف کنندگان به شدّت نکوهش نموده و بر گناه اسراف، وعده آتش داده است، و در مورد تبذیر و ریخت و پاش فرموده «إِنَّ المُبَذِّرینَ کانُوا إِخوانَ الشَّیاطینِ»و حتی مصادیق ناچیز آن نیز نهی شده است؛ امام صادق علیه السلام می فرمایند:«همانا میانه روی چیزی است که خدای» آن را دوست می دارد، و اسراف را خداوند دشمن می دارد؛ حتی دور افکندن هسته ای که می تواند به کار آید ، و دور ریختن اضافه آبی که می نوشی!»
آری!اسراف به تمامی اشکال آن، ممنوع است و«اقتار»و سختگیری نیز که از آثار رذیلت«بخل»می باشد، امری ناپسند و نکوهیده است. به راستی، «وَ مَن یوقَ شُحَّ نَفسِه فَأولئِکَ هُمُ المُفلِحونَ»در فرهنگ اسلام، برحفظِ«حدّ وسط»در همه زمینه های اقتصادی، همچون مسکن، پوشاک و مُرکب تأکید شده است؛ قرآن کریم، از ساختن مسکنهای اشرافی و طاغوتی به شدّت نکوهش کرده است چنان که می فرماید:«أَ تَبنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَهً تَعبَثوُنَو َ تَتَّخِذونَ مَصانِعَ لَعَلَّکم تَخلُدونَ..مرحوم طبرسی درتفسیر آیه می فرماید:«آیَهً تَعبَثُونَ»یعنی ساختمانی که نیازی به سکونت در آن ندارید، بلکه مقصود شما تنها لهو و لعب و بیهودگی است، گویا قرآن کریم ساختن آنچه را از آن بی نیازند کاری عبث می داند»؛مؤیّد این تفسیر، روایت انس بن مالک است که می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم روزی از گذرگاهی می گذشت، چشمش به قبّه و بارگاهی افتاد که مشرف برجادّه بود، پرسید::«این چیست؟»گفتند:«از آن مردی از انصار است »،حضرت درنگی نمود تا صاحب قبّه آمد، و سلام کرد، اما پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به او اعتنایی نفرمود… .انصاری وقتی علّت اعراض پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم را فهمید، برگشت و قبه اش را با خاک یکسان کرد.روزی دیگر که حضرت از آن جا عبور می کرد و قبه را ندید، فرمود…:«هر ساختمانی روز قیامت باری بردوش صاحبش است مگر آن مقدار که انسان از آن ناگزیر است.».
بدین سان اسلام، با ساختمانهای طاغوتی و غافل کننده که توأم با اسراف و زیاده روی است-بویژه در محیطهای محروم-مخالف است؛ از سوی دیگر در روایات می خوانیم که داشتن مسکن وسیع، از سعادت مسلمان است،و شکی نیست که این مهم، حقّ همه افراد جامعه است نه خصوص ثروتمندان. در جامعه اسلامی همگان باید از مسکنی متناسبِ با خود و خانواده خود برخوردار باشند و تردیدی نیست که کاخ نشینی عدّه ای از افراد، کوخ نشینی جمع زیادی را در پی خواهد داشت، از این رو، رسول گرامی خدا صلی الله علیه و اله و سلم با واکنشی اخلاقی و لطیف بی اعتنایی،مرد انصاری را از عملش برحذر داشت تا درسی برای تمامی مسلمانان باشد .
در مورد میانه روی در استفاده از پوشاک، مولای متقیان در وصف پارسایان می فرمایند:«وَ مَلبَسُهُمُ الإِقتصادُ؛لباس انان در حدّ میانه است .»
رعایت «حدّ وسط»در بهره گیری از مرکب و وسیله نقلیه نیز در روایات مورد توجه قرار گرفته است؛«آن گاه که برخی مشاهده کردند امام کاظم علیه السلام برقاطری سوار است؛ این عمل را خرده گرفتند. امام علیه السلام فرمود:«این مرکب، نه به سان اسب، گردن فرازی دارد و نه چونان الاغ ،ذلّت و خواری؛ فروتر از آن و فراتر از این، و بهترین چیزها حدّ وسط آنهاست.»
حسن ختام این مبحث را کلامی از امام باقر علیه السلام قرار می دهیم که تقدیر و اندازه گیری در امر معیشت را کمال آدمی معرفی فرموده اند:«تمامی کمالات در سه چیز است:فهم عمیق از دین، شکیبایی برمصیبتها، و اندازه گیری امر معاش.»
پاسخ به دو سؤال
سؤال نخست: معیار«حد وسط»در امور اقتصادی چیست؛تا وضع اقتصادی خود را با آن بسنجیم و از افراط و تفریط پرهیز نماییم؟در پاسخ می توان گفت که از آیات و روایت و کلمات بزرگان و عالمان، چند معیار را می توان به دست آورد که به بررسی هر یک می پردازیم .
.هر کسی با توجه به «شأن»اجتماعیِ خود، باید میانه روی را رعایت کند؛«عُرف»تعیین کننده شأن هر کس است، از این رو، فقیهان، در بحث خمس، حرکت، مصرف، مرکب و هزینه زندگی مطابق با «شأن»را مطرح می کنندپس اگر در شأن کسی بود که ماشینی آخرین سیستم و خانه ای گسترده داشته باشد اشکالی ندارد و از بابت خریدن آن خمسی بدهکار نیست .
به طور کلّی ، فقیهان در سه مورد، مسأله «شأنیت»را مطرح کرده اند :
ـ مسأله خمس
سید محمد کاظم طباطبایی در عروه ی الوثقی می نویسد:«مراد از هزینه زندگی که خمس نداردآنچه است که فرد در زندگی خود و خانواده اش، برابر شأنی که شایسته اوست، به آن نیاز دارد، مانند خوراک،پوشاک و مسکن.»
مراجع بزرگواری که بر کتاب عروه ی الوثقی حاشیه زده اند، بر این مسأله حاشیه ای ندارند و این ، بدان معناست که در نظر آنان، بدون اشکال است.
ـ مسأله زکات
ـ مسأله استطاعت حج
اما شأن چیست و آیا به راستی شأن و منزلتِ اجتماعی فرد، می تواند معیار رعایت اعتدال در امور اقتصادی قرار گیرد؟در پاسخ باید گفت «شأن»در لغت به معنای مسأله مهم، کار و حال آمده است؛در قرآن کریم، چهاربار این واژه به کار رفته و در همه موارد به معنای «کار مهم و بزرگ»می باشد،لکن به مرور زمان ، چون افراد را با شغل و کارشان می شناخته اند، شأن به مقام ذاتی، و سپس مقام اعتباری گسترش پیدا کرده و کم کم معنای نخستین آن مهجور گشته است .
در نظام اسلامی، ارزشها و معیارها، جایگاههای اشخاص را تعیین می کند؛ و این جایگاهها، وظایف آنان را مشخص می سازد؛ از سویی دیگر، طبیعی است که هر کسی در مقام ایفای وظیفه خود، نیازمند امکاناتی است، بنابراین شأن هر کسی را موقعیت و جایگاه او تعیین می کند و برابر شأن خود حق دارد از امکانات استفاده نماید تا به تکلیف خود به طور شایسته عمل کند. از این رو، رعایت شأن اشخاص در بهره مندی از امکانات، با دو قید پذیرفته است:
نخست این که، شأن او توأم با احتیاج و نیازِمادی و معنویباشد، که کلام فقیهان را در باب خمس می توان براین معنا حمل نمود؛ دوم این که، رعایت نکردن موقعیت اجتماعی، باعث سرشکستگی در جامعه و قرار گرفتن در معرض تحقیر و خواری باشد؛ چنان که حضرت رضا علیه السلام می فرمایند:«همانا دوستداران ماکه از نظر فکریضعیفند، دوست دارند، من بر فرش پشمین بنشینم و لباس خشن بپوشم، ولی زمانه ما تحمل آن را ندارد.»
اما شأن به معنای جاه و مقامهای اعتباری، بدان معنا که فرد سعی کند خود را نیازمند آن بداند و با نسبت دادن خود به مقام و موقعیتی و یا به فرد صاحب جاه و مقامی، آن را توجیه کند؛ هرگز مورد تأیید اسلام نبوده و رعایت چنین شأنی به طور کلی، پایه و اساسی ندارد؛ نه تنها روایت و آیه ای بر اعتبار آن وجود نداشته، حتی فقیهان پیش از صاحبِ شرایع، ابوالقاسم جعفر بن حسن حلی،در گذشته به سال ه.قذکری از آن به میان نیاورده اند؛بلکه آیات و روایات بسیار و نیز سیره عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و معصومان، شأنهای اعتباری را که برخی افراد یا گروهها، برای خود پنداشته و به دنبال آن، امتیازات ویژه ای برای خود باور داشتند؛ پوچ و بی اساس معرفی کرده است؛ دهها نمونه را در این باره می توان یاد کرد که در تاریخ ثبت شده است، مانند داستان ازدواج پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم، رهبر حکومت اسلامی ، با زینب، همسر مطلقه غلام آزاد شده حضرت،و نیز داستان ازدواج«جویبر»که شخصی کوتاه قد ، زشت چهره، نیازمند، برهنه و سیاه پوست بود و حسب و نَسَبی نداشت با «ذلفاء»دختر زیاد بن لبید که زیبا و از خانواده ای اصیل و ثروتمند بود، به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ؛پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم به جویبر فرمود:«ای جویبر!خداوند با اسلام، هرکسی را که در جاهلیت شریف بود، پایین آورد و هر کس را که در جاهلیت پایین بود، با اسلام عزیز و شریف ساخت.»
.دومین معیار برای رعایت حد وسط، این است که اوضاع اقتصادیِ موجودِ جامعه در نظر گرفته شود. اگر امکانات موجودخوراک، پوشاک، مسکن و ..،بین تمامی افراد تقسیم گردد، سهم هر فرد، همان حدّ میانه است و افزون برآن، اسراف و کمتر از آن، سختیگری است . طبق این معیار طبیعی است که حدّ وسط در جامعه فقیر با جامعه ثروتمند متفاوت خواهد بود . کلام امیر مؤمنان علیه السلام می تواند مؤیّد این مطلب باشد؛ آن جا که می فرمایند :
«اگر بخواهم، می توانم برای خویش، از عسل ناب، مغز گندم و جامه های ابریشم فراهم نمایم؛ اما دور است که هوس بر من چیره شود و حرص مرا به سمت انتخاب غذاهایرنگارنگ بکشاند، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه کسی باشد که نه قرص نانی در اختیار داشته باشد و نه سیری را به خاطر.»با این همه، آن گاه که اوضاع اقتصادی جامعه بهتر شده، رفاه نسبی حاکم می گردد، سیره امام صادق علیه السلام و حضرت رضا علیه السلام متفاوت می گردد و امام تصریح می فرمایند:«اکنون که دنیا برمردم گشایش یافته ، نیکان به آن سزاوارترند.»
.معیار سوم، در نظر گرفتن سلامتی و کارآمدیِ فرد است. هر انسانی برای این که، زنده ، سالم و کارآمد و با نشاط باشد به مقداری امکانات نیازمند است که فراتر از آن اسراف و کمتر از آن اقتار است ؛ واین دو بویژه، آن گاه که برجان و تن زیان رساند، روا نیست. امام صادق علیه السلام می فرمایند:«آنچه برای بدن آدمی مفید است اسراف نیست،…اسراف آن جاست که آدمی مال را تباه سازد و بدن زیاد رساند.[راوی می گوید]گفتم:«سختگیری اقتارچیست؟»فرمود:«نان و نمک خوردن، در حالی که توانایی برغیر آن را داری.»]راوی می گوید[گفتم:«میانه روی چیست؟»فرمود: «نان و گوشت و شیر و سرکه و روغن؛ گاه این [خوری]و گاه آن.»
از این رو، قرآن کریم از بخشهای فراوان در راه خدا که باعث نابسامانیهای فوق العاده در زندگی انسان می شود، نهی فرموده است؛ چه آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم تنها پیراهن خویش را به مسکین داد و نتوانست از خانه خارج گردد، وحی نازل گشت که :«وَ لا تَجعَل یَدَکَ مَغلُولَهً إِلی عُنُقِکَ وَ لا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً»
از روایت سفیان ثوری که پیش تر گذشت، و نیز از روایات دیگرمی توان نتیجه گرفت که معیار دوم، بهتر است و بدین سان، همواره بایستی امکانات و محدودیتهای جامعه را در نظر داشت و متناسب با آن، و به دور از اسراف، شیوه حد وسط را در پیش گرفت.
سؤال دوم:اگر اعتدال و میانه روی در بهره مندی از مواهب مادی، از نظر شرعی مطلوب است ، این سؤال مطرح است که چرا اولیای الهی، معمولاً دنیا را یکسره رها نموده و در نهایت زهد می زیستند؟چنان که این امر، در سیره نبوی و علوی به طور کامل مشهود است. بی تردید، ساده زیستیِ آنان، براثر نداشتن مال و ثروت نبوده است؛ چه امام باقر علیه السلام می فرمایند:«نه!به خدا قسم، رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم از آغاز بعثت تا پایان عمر، هرگز سه روز پی در پی از نان گندم سیر نشد. بدانید که من نمی گویم حضرت چیزیبرای استفادهنمی یافت؛ چه این که گاه به یک نفر صد شتر می بخشید…».
می توان به صورت زیر، پاسخ این سؤال را بیان داشت :
ـ از برخی روایات استفاده می شود که رهبران جامعه، وظیفه ای متفاوت با وظیفه مردم دارند؛ آنان باید به سان مستندان و محرومان زیست نمایند تا با درد و رنج مستضعفان و تنگدستان آشنا باشند و تا زندگی به کام آنان تلخ نیاید. امیر مؤمنان علیه السلام در پاسخ به عاصم بن زیاد که گفت:«می خواهم همچون شما لباس خشن بپوشم و از خوراک ِ سخت و بی مزه استفاده نمایم»،فرمود:«وای برتو! من مانند تو نیستم؛ خدای تعالی بر پیشوایان حق واجب گردانیده که خود را با مردمان تنگدست برابر نهند تا فقر و پریشانی برآنان فشار نیاورد و آنها را نگران نسازد.»
آری!همدردی و شرکت عملی در غم مستمندان و محرومان، یکی از فلسفه های زهد است. آن جا که اجتماع به دو نیم می شود، برخوردار و محروم؛ مرد خدا احساس مسؤولیت می کند، وقتی می بیند عملاً راه برخوردار کردن و رفع نیازمندیهای مستمندان مسدود است، با همدردی و همسطحی و شرکت عملی در غم مستمندان، برزخمهای دل آنان مرهم می گذارد؛ و این مهم، بویژه در پیشوایان امت که چشمها به آنان دوخته است اهمیت بسزایی دارد، لذا علی علیه السالم در دوره خلافت، بیش از هر وقت دیگر، زاهدانه زندگی می کرد»؛او می فرمود:«آیا از خویشتن به این مقدار قناعت نمایم که بگویند؛«امیرالمؤمنین »ولی در سختیهای روزگار با آنان شریک نشوم و در دشواریهای زندگی الگوی آنان نباشم؟»
ـ از روایات دیگر استفاده می شود که ساده زیستیِ زیاد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام، به شرایط اقتصادی خاص آن زمان مربوط می شود، چرا که در آن عصر، غالب مسلمانان ، وضعیت اقتصادی مناسبی نداشتند و پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام به عنوان حاکمان و رهبران معنوی جامعه،وضع زندگی خود را با وضعیت اقشار ضعیف ، هماهنگ کرده بودند و خود در کمال زهد و قناعت می زیستند تا هر چه بیشتر ایثار نمایند؛ بدیهی است که زهد بر مبنای ایثار، در شرایط مختلف اجتماعی تفاوت می کند؛ در یک جامعه مرفّه، به ایثار نیاز کمتری می رود و در یک جامعه محروم مانند جامعه آن روز مدینه، بیشتر . یکی از رازهای تفاوت سیره رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و علی علیه السلام با سایر امامان اطهار علیهم السلام در همین است؛«سفیان ثوری، امام صادق علیه السلام را در مسجد الحرام مشاهده فرمود که لباسهای گران قیمت و زیبا برتن داشتند،…نزد حضرت آمد و عرض کرد:«ای فرزند خدا!هرگز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و هیچ یک از پدرانت چنین لباسگران قیمتی نپوشیده بودند».امام صادق علیه السلام فرمود:«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در زمانی می زیست که وضع زندگی مردم بسیار دشوار بود، از این رو حضرت برهمان شیوه رفتار می نمود، امّا اینک دنیا برمردم ، گشایش یافته، پس سزاوارترین افراد به آن، نیکان می باشند»،سپس امام این آیه را تلاوت فرمود:«قُل مَن حَرَّمَ زینَهَ اللهِ الَّتی أَخرجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزقِ قُل هِیَ لِلَّذینَ امَنُوا فِی الحَیاهِ الدُّنیا خالِصَهً یَومَ القِیامَهِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیاتِ لِقَومٍ یَعلَمُونَ».
نیز چنانکه پیشتر یاد کردیم از حضرت رضا علیه السلام روایت است که فرمود:«همانا دوستداران ما که از نظر فکریضعیف اند، دوست دارند، من بر فرش پشمین بنشینم و لباس خشن بپوشم؛ ولی زمانه ما تحمل آن را ندارد.»همچنین از امام صادق علیه السلام رسیده است که فرمود:«اگر ما لباس علی علیه السلام را بپوشیم، مردم خواهند گفت که ما دیوانه ایم یا ریا می کنیم».
ـ بی تردید زندگی مرفّه و پرناز و نعمت، علاوه بر فضای غفلت آلودی که حاکم می کند، آدمی را از نظر روحی و جسمی، نازپرورده و ضعیف می سازد. استاد مطهری می گوید:«روح از بدن و سلامت و نیرومندیِ آن بی نیاز نیست، اما بدون شک غرقه شدن در تنعمات مادی و اقبال تمام به لذت گرایی جسمانی، مجال و فراغتی برای بهره برداری از کانون روح و منبع بی پایان ضمیر، باقی نمی گذارد و در حقیقت ، نوعی تضاد میان تمتعات روحی و تمتعات مادی-اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانی شدن در آنها باشد وجود دارد.»
اما یک زندگی ساده و به دور از تجمّلات و تمتعات اضافی ، انسان را مقاوم، استوار و سختکوش می پرورد؛ و این مهم، بویژه برای رهبران معنوی و حاکمان جامعه، امری حیاتی است؛ امیر مؤمنان علیه السلام ، با بیان تشبیه زیبایی، می فرمایند:«گویا می بینم گوینده ای از شما می گوید: اگر این دو قرص نانخوراک پسر ابی طالب است، پس ضعف و سستی، او را از نبرد با همسانان و برابری با دلیران باز می دارد. بدانید! درخت بیابانکه آب کمی به آن می رسدچوبش سخت تر است و درختهای سبز و خرّم، پوستشان نازکتر،و گیاهان دشتی، شعله آتش آنها افروخته تر و خاموشی آنها دیرتر است .»
منابع
1.قرآن کریم
2.نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام
3.آلوسی ، سید محمود:روح المعانی، 30جزء در 15جلد، چهارم، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1405ه.ق
4.آمدی ، عبدالواحد:غررالحکم و دررالکلم، انتشارات دفتر تبلیغات قم، 1366ه. ش
5.آوینی، سید مرتضی:توسعه و مبانی تمدن غرب، دوم، نشر ساقی، تهران،1376ه. ش
6.ابن ابی الحدید:شرح نهج البلاغه ، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 20جلد، دار احیاء الکتب العربیه،1960م
7.ابن اثیر، ابوالسعادات مبارک بن محمد:النهایه ، تحقیق طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی،5جلد، اول، المکتبه العلمیه، بیروت، بی تا
8.ابن اثیر، عز الدین علی بن محمد:الکامل فی التاریخ،12جلد، دار ارصاد و دار بیروت، بیروت، 1385ه.ق
9.ابن شعبه حرّانی، حسن بن علی:تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، دوم، دفتر انتشارات اسلامی، قم،1404ه.ق
10.ابن شهر آشوب، محمد بن علی:مناقب آل ابی طالب، 3جلد، المطبعه الحیدریه، نجف،1376ه.ق
11.ابن فارس، احمد بن فارس:معجم مقاییس اللغه ، تحقیق عبدالسلام محمد هارون،6جلد اول، دار الجیل، بیروت، بی تا
12.ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم:لسان العرب،15جلد، سوم، دار صادر، بیروت،1414ه.ق
13.ارسطو: علم الاخلاق الی نیقوماخوس،ترجمه احمد لطفی السید،2جلد دارالکتب المصریه، قاهر،1343ه.ق
14.امام خمینی،روح الله:تحریر الوسیله، 2جلد، چهارم، مکتبه اعتماد، تهران،1403ه.ق
15.بختیاری، صادق:«عدالت و توسعه از دیدگاه امام علی علیه السلام»،اندیشه حوزه، مهر و آبان،80،سال7شماره2
16.بلاغی، محمد جواد:آلاء الرحمن، تحقیق بخش پژوهشهای اسلامی مؤسسه بعثت، 2جلد، اول ، مرکز چاپ و نشر مؤسسه بعثت ، قم،1420ه.ق
17.تویسرکانی، محمد نبی:لئاتلی الاخبار،5جلد، اوّل، انتشارات جهان،تهران، بی تا
18.جمعی از نویسندگان:دایره المعارف بزرگ اسلامی، تا کنون 10جلد ، دوم، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران،1369ه.ش
19.جمعی از نویسندگان:موسوعه نضره النعیم، 12جلد، دوم، دارالوسیله،جدّه،1420-1419ه.ق
20.حرّ عاملی ، محمد بن حسن:وسائل الشیعه، تصحیح عبدالرحیم ربانی شیرازی،20جلد، پنجم، دار احیاء التراث العربی،بیروت،1403ه.ق
21.حکیمی، محمد رضا، محمد ، علی:الحیاه،6جلد، اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران،1408ه.ق
22.حویزی، عبدعلی بن جمعه:نور الثقلین، تحقیق سید علی عاشور،8جلد، اول، مؤسسه تاریخ عربی، بیروت،1422ه.ق
23.خراسانی، شرف الدین:نخستین فیلسوفان یونانی، دوم، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران،1370ه. ش
24.خوشحال، ابوالقاسم:امهات فلسفه اخلاق، اول، انتشارات بنفشه،1380ه.ش
25.خویی،ابوالقاسم:البیان، اول، انوار الهدی، بی تا
26.راغب اصفهانی، حسین بن محمد:المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سیّد کیلانی، اول، دارالمعرفه ، بیروت، بی تا
27.رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چهارم، انتشارات امیرکبیر،تهران،1379ه.ش
28.زمخشری، محمد بن عمر:کشّاف،4جلد، دوم، نشر بلاغت،قم1415ه.ق
29.سبحانی، جعفر:عقاید اسلامی، اوّل، دفتر تبلیغات اسلامی،قم،1379ه.ش
30.سبحانی، جعفر:منشور جاوید، 12جلد اول، مؤسسه امام صادق علیه السلام، قم ، بی تا
31.سیوطی، جلال الدین: الدر المنثور، تصحیح دارالفکر، 8جلد، اول دارالفکر،بیروت، 1414ه.ق
32.شاکر، محمد کاظم، فقر و غنا در قرآن و حدیث، اول، رایزن، تهران،1378ه.ش
33.شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، ملل و نحل، تحقیق محمد عبدالقادر، الفاضلی، 2جلد، دوم، المکتبه العصریه، بیروت،1421ه.ق
34.صادق عبدالرضا علی:القرآن و الطب الحدیث، اول، دار المورخ العربی، بیروت، 1411ه.ق
35.صدوق، محمد بن بابویه: خصال ، دو جزء در یک جلد، دوم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،1403ه. ق
منبع:تبریز، دانشگاه علوم پزشکی ، قرآن و روانشناسی علوم تربیتی ، موسسه انتشاراتی بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه،1385