مقدمه
از آنجا که اگر اسلام از چشمه زلال اهلبیت علیهم السلام به ما نرسد نه تنها، شفا بخش نبوده، بلکه سمى مهلک خواهد بود، به نظر مى رسد درباره مسأله مماشات و سهل گیری دینى نیز باید به پیشوایان معصوم علیهم السلام پناه برد تا ما را از زلال خویش سیراب سازند. بررسى ابعاد مختلف سیره این بزرگواران حد و مرز سهل گیری و مماشات را به خوبى روشن مى سازد. این نوشتار سیره امام موسى کاظم علیه السلام در این باره را به اختصار بررسى مى کند.
خلفاء موجود در زمان امام کاظم علیه السلام
دوران امامت این امام همام از سال 148ق که حضرت امام صادق علیه السلام به شهادت رسید،آغاز شد. آن حضرت در این دوران با چهار خلیفه سفاک به مقابله پرداخت؛ منصور دوانیقى، مهدى عباسى، هادى و هارون الرشید خلفاى جلاد بنى عباس در این عصر بودند.
سیره امام کاظم علیه السلام نشان مى دهد آنجا که بحث دفاع از دین مطرح است امام تا مرز شهادت پیش مى رود و ذره اى سیاسى کارى و چشم پوشی و سازش در وجود مبارکش پیدا نمى شود. امام علیه السلام از دو سلاح تقیه و زندان براى دفاع از دین استفاده مى کند و در جاهایى که مبسوط الید باشد به ترویج و اقامه احکام دین مى پردازد. آنچه به عنوان سهل گیری و چشم پوشی در زندگى امام کاظم علیه السلام رخ داده است، به زندگى شخصى و گذشت و ایثار آن حضرت مربوط است. نمونه هاى زیر گوشه اى از برخورد قاطع امام کاظم علیه السلام در جهت عزت و صلابت دینى، اقامه عدل و برپایى حدود الهى است.
موارد سخت گیری و صلابت امام کاظم علیه السلام
1. حمایت قاطع از قیام فخ
قیام و نهضت فخ که در نتیجه ستم بسیار دستگاه خلافت به علویان و شیعیان رخ داد. با روش پیشواى هفتم بى ارتباط نبود؛ زیرا آن حضرت نه تنها از آغاز تا تشکیل نهضت از آن اطلاع داشت بلکه با رهبر آن (حسین شهید فخ) نیز در تماس و ارتباط بود.
امام هنگامى که احساس کرد حسین در تصمیم خود براى مبارزه با دستگاه ستم پیشه استوار است، به او فرمود: گرچه شهید خواهى شد ولى باز در جهاد و پیکار کوشا باش. این گروه (عباسیان) مردمى پلید و بدکار اند که اظهار ایمان مى کنند ولى در باطن ایمان و اعتقادى ندارند. من در این راه پاداش شما را از خداى بزرگ مى خواهم. (1)
هادى عباسى که مى دانست قیام فخ بدون مشورت و چراغ سبز امام کاظم علیه السلام صورت نگرفته است، امام را به قتل تهدید کرد و گفت: به خدا سوگند، حسین به دستور موسى بن جعفر بر ضد من قیام و از او پیروى کرده؛ زیرا پیشواى این خاندان، کسى جز موسى بن جعفر نیست. خدا مرا بکشد، اگر او را زنده بگذارم. (2)
2. سخت گیری در اجراى حدود
یکى از ویژگی هاى مهم حکومت اسلامى، اجراى حدود بدون هیچ ملاحظه و مسامحه است. اگر در نظامى حدود براى توده مردم که دستشان به جایى نمى رسد. به شدید ترین وجه جارى شود ولى وقتى نوبت به دانه درشتها مى رسد، هزار و یک حیله براى تخفیف مجازات آنان به کار رود، آن نظام از اسلام دورشده است.
امام کاظم علیه السلام در مورد اجراى حدود مى فرماید: منفعت اقامه حد براى خداوند در روى زمین از بارش چهل روز باران بیشتر است. و این که در قرآن آمده است: «یحیى الارض بعد موتها» خداوند زمین مرده را زنده مى کند. منظور زنده کردن به وسیله قطرات باران نیست، بلکه منظور این است که خداوند مردانى را در روى زمین بر مى گزیند تا عدالت را بر پا دارند و با اقامه عدل زمین را زنده کنند. (3)
اسحاق بن عمار مى گوید: از امام کاظم علیه السلام در مورد چگونگى و کیفیت اجراى حد بر شخص زناکار پرسیدم؛ فرمود: شدید ترین نوع تازیانه بر او زده شود.
3. ممنوعیت سهل انگاری در مورد مقدسات
امام کاظم علیه السلام در مورد مقدسات سخت گیر و با صلابت بودند و ذره ای کوتاه نمی آمدند ایشان می فرمودند: اگر کسى نزد حاکم فاسقى برود و براى این که دنیایش آباد شود، آیاتى از قرآن را برایش بخواند، به خاطر هر حرفى که از دهانش خارج مى شود، ده بار لعنت مى گردد. (4)
4. عدم مماشات بر سر اصول
یکی از سیره های امام کاظم علیه السلام قاطعیت در برابر اصول بود، امام در برابر اصول ذره ای کوتاه نمی آمدند. نقل شده که روزى هارون الرشید به امام علیه السلام عرض کرد: مى خواهم فدک را به شما برگردانم. امام فرمود: من فدک را نمى خواهم مگر با حدود آن. هارون گفت: حدود آن را مشخص کن. امام فرمود: اگر حدودش را بگویم آن را به من نخواهى داد. هارون اصرار کرد و گفت؛ فدک را با حدودش به امام خواهد بخشید.
امام فرمود: حد اول فدک، عدن است. هارون با شنیدن این جمله درهم کشیده شد. امام فرمود: حد دوم آن سمرقند و حد سوم آن آفریقا و حد چهارم آن نواحى دریاى خزر و ارمنستان است. هارون الرشید در حالى که به شدت عصبانى شده بود، گفت: با این حال چیزى براى ما باقى نمى ماند. امام فرمود: من از اول گفتم: اگر فدک را بخواهم با حدود آن است و توآن را به ما نخواهى داد. (5)
این حدیث نشان مى دهد که قضیه فدک رمز حکومت عدل است و امام با بیان این مطلب بر حکومت بنى عباس خط بطلان کشید.
5. سخت گیری در مورد اقتدار دینى
در یکى از سالها، هارون الرشید براى انجام اعمال حج به مکه رفت. اطرافیان خلیفه مسجد الحرام را خلوت کرده، مانع طواف دیگران شدند. در این هنگام، امام علیه السلام در کسوت مردى که لباس اعراب بیابانى را به تن داشت، وارد شد و بدون توجه به امر و نهى اطرافیان خلیفه به طواف پرداخت و فرمود: اینجا مکانى است که خداوند بین همه مردم از خلیفه و غیر خلیفه تساوى برقرار کرده است. جالب توجه این که امام در طواف جلوتر از هارون قرار گرفت و هارون پشت سر امام طواف به جاى آورد. هنگام استلام حجرالاسود نیز امام قبل از هارون حجر را استلام کرد. بعد از تمام شدن اعمال، هارون که امام را نمى شناخت. گفت: این اعرابى را بیاورید تا علت کارهایش را بازگو کند. وقتى به امام عرض کردند؛ هارون او را خواسته است. امام فرمود: من با او کارى ندارم. اگر او کار دارد، پیش من بیاید. (6)
6. برخورد با کاخ نشینى
روزى امام کاظم علیه السلام وارد یکى از کاخ هاى هارون در بغداد شد. هارون به قصر خود اشاره کرده و با نخوت و تکبر پرسید: این قصر از آن کیست؟ (هدف او از این کار آن بود که شکوه و قدرت خود را به رخ امام بکشد.) حضرت بدون آن که کوچکترین اهمیتى به کاخ پر زرق و برق او دهد، با کمال صراحت فرمود: این خانه، خانه فاسقان است؛ همان کسانى که خداوند در باره آنان مى فرماید: به زودى کسانى را که در زمین به ناحق کبر مى ورزند و هرگاه آیات الهى را ببینند، ایمان نمى آورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، آن را در پیش نمى گیرند؛ ولى هرگاه راه گمراهى را ببینند، آن را طى مى کنند، از آیات منصرف خواهم کرد؛ زیرا آنان آیات ما را تکذیب کرده، از آن غفلت ورزیده اند. هارون الرشید از این پاسخ سخت ناراحت شد و در حالى که خشم خود را به سختى پنهان مى کرد با التهاب پرسید: پس این خانه از آن کیست؟ امام بى درنگ فرمود: این خانه ملک شیعیان و پیروان ما است، ولى دیگران آن را با زور تصاحب کرده اند. این خانه در حال عمران و آبادى از صاحب اصلى اش گرفته شده است و هر وقت بتواند آن را آباد سازد، پس خواهد گرفت. (7)
پی نوشت ها:
(1) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج48، ص169.
(2) همان، ص151.
(3) کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافى، ج7، ص174.
(4) شیخ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص 262.
(5) مجلسی، محمد باقر، همان، ج48، ص144.
(6) ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص140.
(7) مجلسی، محمد باقر، همان، ج 48، ص 138.