نیایش، گفتگوى لطیفى است با حضرت دوست و خواندن اوست به زیباترین و سبزترین واژگانى که او دوست دارد.
اما، خواندن خداوند با کلماتى که او دوست دارد یعنى چه؟
توجه فرمایید! اگر من و شما که از مدتها قبل با هم خلوتى داشتیم و دلمشغولى عزیزى براى هم بودیم، یک کلمه بصورت رمز بین ما باشد مثل: « باران » یک روز که شما مشغول صحبت در جمع دوستان خود هستید، کسى مىآید و به شما مىگوید: شخصى آمده و مىگوید: که با شما کار دارد. شما مىگویید: صبر کند الان مىآیم. ولى این بار مىآید و مىگوید: که شخصى آمده و مىگوید: من ( باران ) هستم و شما به محض شنیدن واژه ( باران ) به یاد خاطره شکرین مشترکتان افتاده و چهرهتان شاداب گشته، از اطرافیان عذر مىخواهید و فوراً به محل ملاقات مىروید.
این نوع یعنى، خواندن کسى با کلماتى که او دوست دارد، خداوند هم دوست دارد که او را بخوانیم از لسانى که هرگز آلوده نبوده و با واژگانى که هرگز کسى را جز او نستودهایم، با دهانى که هرگز گناه نکردهایم! اما مگر دهان بىگناه هم یافت مىشود؟
مولانا مىگوید: آرى!
گر ندارى تو دم خوش در دعا
رو دعا مىخوان ز اخوان صفا
بهر این فرمود با موسى خدا
وقت حاجت خواستن اندر دعا
کاى کلیم الله ز من میجو پناه
با دهانى که نکردى تو گناه
گفت موسى من ندارم آن دهان
گفت ما را از دهان غیر خوان
از دهان غیر کى کردى گناه
از دهان غیر برخوان کاى اله
اما به تعبیرى دیگر « نیایش » پاک کردن دل است از غبار آلودگىها و بارور کردن درخت ایمان در گلستان روحمان!
حکایت لطیفى از دعا و ایمان برایتان بگویم:
حکایت ایمان: روزى یک کشتى در دریا اسیر طوفان شد، از تمامى مسافران فقط دو نفر ماندند که به سختى خود را به جزیرهاى رساندند. یکى از آنان فردى با ایمان و دیگرى بىایمان بود.
یک روز بعد از دعاهاى زیاد – توسط فرد با ایمان – از کنار دریا به طرف کلبه آمدند؛ ناگهان دیدند که کلبهشان آتش گرفته. مرد بىایمان گفت: « لعنت به این شانس که این همه، نتیجهى دعاهاى تو است !! »
مرد با ایمان گفت: « حتما این هم حکمتى دارد نباید نگران باشیم، زیرا خداوند ما را مىنگرد! »
فرداى آن روز یک کشتى به جزیره آمد و آنها را نجات داد.
ناخداى کشتى گفت: « دیروز ما دود را دیدیم و فکر کردیم حتما به کمک احتیاج دارید و به طرف جزیره آمدیم. »
« امانوئل » بعد از شنیدن این حکایت مىگوید:
وقتى ایمان داشته باشیم همه چیز به سوى یگانگى با خدا در حرکت است،
آن گاه موانع داراى معنا و مفهوم و به شکل متفاوتى خواهند بود.
از دیدگاه بشرى
این موانع
بازدارنده هستند
اما در بینش الهى
آگاهانه و آموزندهاند!
حمام روح!!
یک سوال: « چرا دستتان را مىشویید؟ »
حتماً جواب مىدهید: « براى رفع غبار! »
مىپرسم: « با غبار نشسته بر دل چه مىکنید؟ »
جواب مىدهید … ؟!
سوال بعدى: « جسمتان را چرا استحمام مىکنید! »
جواب مىدهید: « براى رفع آلودگى. »
مىپرسم: « روحتان را کجا استحمام مىکنید؟ »
جواب مىدهید …. ؟!
براستى حمام روح شما کجاست؟!
سوال بعدى: « ظاهر و اندام خود را در کجا مىبینید که کاستىهاى آن را برطرف کنید؟ »
جواب مىدهید: « در آینه. »
مىپرسم: « روحتان را در کجا مىبینید؟ »
جواب مىدهید : … ؟!
به راستى آینهى روحتان کجاست تا کاستىهاى آن را در آن ببینید؟
شما بهترین خوردنىها را با وسواسى خاص جمع کرده و به دهان مىگذارید و آن مى شود غذاى جسم شما!
اما، غذاى روح شما چیست؟
چه چیزى عزیزتر و لطیفتر از واژگان صورتى با حضور شفاف اشک شوق در کنار سجاده سبز، زیر نگاه آبى آرام حضرت دوست مىباشد؟
نظر شما چیست؟ به سوالات قبلى خودتان جواب دهید!
اما، یکى از زیباترین صورتهاى نیایش نماز است که در همه ادیان به نوعى حضور دارد. چنانچه گفتهاند:
هرگاه مىخواهید با خدا صحبت کنید،
نماز بخوانید !
و هرگاه مىخواهید خدا با شما صحبت کند،
قرآن بخوانید!
گوش جان مىسپاریم به نیایش نیاکان تشنگى – امام حسین (ع) که در ظهر عاشورا، در آخرین لحظههاى حیات دنیوى خویش، روى به آسمان عطشناک دنیا کرده مىسراید:
یا عدتى عند شدتى ( اى که به من وعده مىدهى در سختىها )
و یا غوثى فى کربتى ( و اى پناه من در گرفتارىها )
احرسنى بعینک التى لا تنام ( نگاهبان باش مرا به چشمانى که خواب ندارد )
و اکفنى برکنک الذى لا یرام ( و کفایت نما مرا به ستونى که ریزش ندارد. )
به تعبیرى دیگر: نیایش، شناخت خویشتن خویش است، به این معنا که انسان در حضور آن یگانه نقاط ضعف خویش را بیان کرده و از او مىخواهد که آن نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل نماید، در حقیقت خود را نقد مىکند.
« دکتر شریعتى » در تکمیل این نظریه خود مىگوید:
خدایا! آرامشى به من عطا کن
تا بپذیرم آنچه را نمىتوانم تغییر دهم.
شجاعتى به من ده تا چیزهایى که را مىتوانم، تغییر دهم.
و عقلى، که تفاوت میان این دو را تشخیص دهم!
اما چرا مىگویند اگر با دلى شکسته، نگاهى خیس و استمرارى توأم با یقین هر درى را بکوبید باز مىشود؟ به دو دلیل:
1- قدرت واژگان
2- دو طرفه بودن هر عملى در این جهان
1- قدرت واژگان:
اگر بدانیم واژگان چه قدرت عظیمى دارند در به کار بردن کلمات دقت فزایندهاى را به کار مىبردیم. برایتان بگویم واژگان داراى عطر و بو، طعم و مزه و احساس و در نهایت قدرت شگرفى هستند!
تبر، هیزم را مىشکند
و سنگ، شیشه را.
کلمات لطیف، روح را
متعالى
و کلمات کثیف مىتوانند روح را
متلاشى
کنند!
واژگان عطر و بو دارند!
یک سبد گل یاس را در یک صبح بهارى تصور کنید که محبوبى سر میز صبحانهتان و در پیش روى شما نهاده، رنگ لطیف و سپید یاس با رایحه دلپذیرش تمام هستىتان را به شعف مىآورد. نگاه کنید و حالا بو بکشید! وه که چه عطر دلپذیرى!!
اینک به بیرون از شهر مىروید، بعد از طى چند ساعت، در میان جاده پیاده مىشوید و به یکى از آبریزگاههاى وسط جاده مراجعه مىکنید. خوب نگاه کنید! بوى آمونیاک در فضاى نمناک و نمور و متعفن آن پیچیده، در گوشه و کنار آبریزگاه فضولات و کثافاتى ریخته شده، چه صحنه تهوع آورى، بوى گند تمام فضا را پر کرده، حالا نفس عمیقى بکشید! مىتوانید… ؟!
در این لحظه اصلاً دوست ندارید که نفس بکشید!
پس، واژگان داراى عطر و بو هستند.
واژگان طعم و مزه دارند!
یک لیموترش را در نظر بگیرید، که آن را با چاقو به دو نیم کرده، سپس یک نیمهى آن را فشار داده و در دهان خود مىچکانید. چه احساسى دارید؟ در همین حال ملاحظه مىکنید که غدد بزاقى دهانتان ترشح مىکند و چین و چروکى در صورتتان پدید مىآید.
اکنون تصور کنید یک بسته شکلات (کاکائو) را به دو نیم کرده و یک قسمتى از آن را در دهان مىگذارید، خوب آن را مزه مزه کنید، ببینید چه طعم شیرینى دارد. حال وضعیت قبلى را ندارید و احساس شیرینى دارید. پس، واژگان داراى طعم و مزه هم هستند! .
واژگان احساس دارند!
در یک پگاه بهارى، پروانهاى را بنگرید که با بالهاى زرد و صورتى بر بالاى گل سرخ در پرواز است و بر گلبرگهاى آن گل که از شب قبل شبنمى بر آن محمل گزیده، مىنشیند و شاخک خویش را در دل گل سرخ فرو برده و شیره جان گل را مى نوشد. تصور کنید چه صحنهى دلپذیریست. !!
اینک بچه گربهاى را تصور کنید که در یک غروب زمستان با چشمانى وحشتزده در عرض خیابان سرگردان است که به ناگاه کامیونى از راه مىرسد و بچه گربه در زیر چرخ آن کامیون له مىشود و محتویات مغز او در روى آسفالت پراکنده مىشود. به این صحنه نگاه کنید! حتما دوست ندارید که نگاه خود را ادامه دهید.
اینک دانستیم: واژگان همچون سیمهاى برق با خود بار الکتریکى عظیم و نادیدنى « احساس » را حمل مىکنند و از قدرت نامریى فزایندهاى برخوردارند که غالب مردم از آن بىخبرند!
حال که از قدرت واژگان باخبر شدیم، خوب است جدیدترین آزمایش دانشمندان را به منظور نشان دادن آثار دعا بر گیاهان بخوانیم.
یکى از دانشمندان اروپایى یک گیاه خانگى را مانند: « دیفن باخیا » مدتها در اتاق خویش نگهدارى مىکند و به سربرگهاى آن دستگاه آنسفالوگرافى **زیرنویس=دستگاه آنسفالوگرافى دستگاهى است که جهت آزمایش و اخذ نوار قلبى براى انسانها استفاده مىکنند، داراى گیرندههاى کوچکى است که آن را به نوک انگشتان دست و پا وصل مىکنند، سپس بوسیله آن از قلب نوار تهیه مىکنند. این دستگاه داراى حساسیت خاصى مىباشد.@ وصل مىکند. سپس سر ساعت 12 هر شب براى گیاه دعا مىکند؛ به محض دعا کردن، گیاه حساسیت نشان داده و آثار آن در دستگاه آنسفالوگرافى ثبت مىشود. براى اطمینان از این اثر، دانشمند مذکور به پیشنهاد چند نفر از محققین به یکى از نقاط دور دست شهر رفته، و محققین مذکور را در کنار گیاه مىگذارد تا در موقع لزوم آثار دعا را ثبت کنند.
باز هم سر ساعت 12 شب شروع به دعا کردن مىکند و در مقابل چشمان حیرت زده محققین دستگاه، رأس ساعت مذکور شروع به کار مىکند.
براى حصول اطمینان، دانشمندان مربوطه با یکدیگر قرار مىگذارند که مثلاً: اگر آنها در حال حاضر در انگلستان هستند، محقق مورد نظر به کشور آلمان برود که هم از نظر زمان داراى اختلاف مىباشد و هم در فاصلهاى دور هستند.
دانشمند مذکور به کشور آلمان رفته و باز هم سر ساعت 12 شب شروع به دعا خواندن براى گیاهش مىکند و در انگلیس در کنار همان گیاه چشمان متحیر دانشمندان مشاهده مىکنند که علیرغم اختلاف زمان و دورى راه، به محض دعا خواندن محقق، گیاه از طریق دستگاه آنسفالوگرافى از خود حساسیت نشان مىدهد.
اکنون دانستیم : دعا چه تأثیر شگرفى براى گیاهان دارد و یقین آوریم که براى انسان بسیار معجزه آفرین خواهد بود!
2- هر چیزى در این جهان دو طرف دارد:
« راما کریشنا » دو طرفه بودن اعمال را در غالب حکایتى چنین مىنگارد:
در روزگارى دور، مردى از درهاى مىگذشت که به چوپان پیرى برخورد، غذایش را با او تقسیم کرد و مدت طولانى دربارهى زندگى با او صحبت کرد و بعد، صحبت به وجود خدا رسید.
مرد روى به چوپان کرد و گفت: اگر به خدا اعتقاد داشته باشیم، باید قبول کنیم که آزاد نیستیم و مسئوول هیچ کدام از اعمالمان نیستیم زیرا گویند: او قادر مطلق است و اکنون و گذشته و آینده را مىشناسد.
چوپان بنا گه زیر آواز زد و پژواک طنین در دره پیچید. سپس ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه کس، صداى فریادهاى چوپان نیز در کوه مىپیچید و به سوى آن دو باز مىگشت. مرد با حیرت به چوپان نگاه مىکرد.
چوپان گفت: زندگى همین دره است، آن کوهها، آگاهى پروردگارند و آواى انسان سرنوشت او، آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوییم اما هر کارى که مىکنیم به درگاه او مىرسد و به همان شکل به سوى ما بازمىگردد.
خداوند، زندگى و هستى، همه و همه پژواک کردار ما هستند.
مولانا با اعتقاد به دو طرفه بودن اعمال ما در دنیا و شنیدن این حکایت مىسراید:
این جهان کوه است و فعل ما نداست
سوى ما آید نداها را صدا
« ژان پل سارتر » مىگوید: اگر در گوشهاى از این جهان چمدانى را برداریم، در گوشهاى دیگر از جهان خلاء چمدان کاملاً محسوس مىگردد. به طور مثال: هر دم ما یک بازدم بدنبال خواهد داشت.
هر دانهاى که در خاک مىکاریم، قهراً روزى نهالى خواهد شد. هرگاه فریادى در کوه یا هر فضاى بستهاى بکشیم، پژواک آن به طرف ما خواهد آمد.
« پائولو کوئلیو » در باب این که پژواک اعمال ما بىشک بسوى ما برگشت خواهد شد حکایت جالبى را نقل مىکند:
پیرمردى بود که در طول عمرش کار کرده بود و در هنگام بازنشستگى کارخانهاى خرید و مدیریت آن را به پسرش سپرد و تصمیم گرفت بقیهى عمرش را در حال استراحت در خانهاش بگذراند.
سه سال گذشت و پسرش مرتب غر و لند مىکرد و به دوستانش مىگفت: پدرم هیچ کارى نمىکند، فقط باغچه را تماشا مىکند و من مجبورم مثل برده کار کنم و شکم او را سیر کنم.
پسر جوان یک روز تصمیم گرفت که به این شرایط نابرابر پایان دهد. صندوق چوبى بزرگى ساخت و به ایوان خانه برد و به بهانهاى به پدر گفت: پدر لطفاً وارد این صندوق شوید. پدر اطاعت کرد و پسر صندوق را در ماشین گذاشت و به کنار پرتگاهى رفت، وقتى خواست صندوق را به ته دره بیاندازد، صداى پدرش را شنید که مىگفت:
پسرم اگر مىخواهى مرا پایین بیاندازى، اشکالى ندارد، اما صندوق را نگه دار، چون تو اکنون یک الگو ساختهاى و بچههایت به موقعاش مىتوانند از این صندوق استفاده کنند!
اینک با توجه به قدرتى که واژگان دارند و با امعان نظر به دو طرفه بودن اعمال ما در جهان، یقین داریم که هرگاه دعا نیز اگر با تمام وجود و دلى شکسته و نگاهى خیس بیان گردد، قهراً جوابش را خواهد شنید، چنانچه خداوند نیز فرماید:
ادعونى استجب لکم ( مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم ). به عبارتى دیگر خداوند مىفرماید: از تو به یک اشاره، از من به سر دویدن!
و « مولانا » در تأیید سخن خداوند فرماید:
تا نگرید طفل کى نوشد لبن
تا نگرید ابر کى خندد چمن
و « امانوئل » تاکید بر استمرار گریه طفل دارد و مىگوید:
« بگذارید دعاهایتان، نجوایى مداوم باشد! »
این بحث را با نیایش « دکتر شریعتى » به اتمام مىرسانیم:
خدایا! در برابر آن چه انسان ماندن را به تباهى مىکشد،
مرا با « نداشتن » و « نخواستن »
رویین تن کن!
همه بدبختىهاى انسان بابت همین دو چیز است:
چون، « داشتن » انسان را محافظهکار و ترسو مىکند!
و « خواستن »، آدم را بزدل و چاپلوس!
خدایا! به من توفیق تلاش در شکست – صبر در نومیدى
رفتن بىهمراه – جهاد بىسلاح
کار بىپاداش – فداکارى در سکوت
دین بىدنیا – مذهب بىعوام
عظمت بىنام – خدمت بىنان
ایمان بىریا – خوبى بىنمود
گستاخى بىخامى – مناعت بىغرور
عشق بىهوس – تنهایى در انبوه
و دوست داشتن بدون آن که دوست بداند، روزى کن!
خدایا! رحمتى کن تا در لحظهى مرگ بر بیهودگى لحظهاى که به نام زندگى تلف کردهام، سوگوار نباشم!
اما یک سفارش! یکى از لطیفترین و عزیزترین عزیزانى که خیلى سریع خواست ما را لبیک مىگوید، على ( علیه السلام ) است. اگر یاد او کنیم، او زلالترین، شفافترین، سریعترین جواب لطیفى است که به انسان لبیک مىگوید، چنانچه مىفرماید:
« انا جلیس من ذکرنى »
( من همواره و همنشین کسى هستم که مرا یاد کند ).
على علیه السلام، یکى از واژگان عظیم و عزیزى است که خداوند بسیار دوست مىدارد، پس، یاد على (علیه السلام) نیز خود به نوعى خدا را یاد کردن است. من پیشنهاد مىکنم در خلوت خویش او را صدا بزنید و با او به گفتگو بنشینید، مطمئناً به صدق عرایضم پى خواهید برد، زیرا:
بجز از على نباشد به جهان گره گشایى
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایى
و این مهم را بدانید که حضور اشیایى در کلبهى حقیر هیچ دینى نمىگنجد. على ( علیه السلام ) متعلق به همهى انسانهایى است که مانند او دلى دردمند و تنها و بىکس ولى عاشق و فهیم دارند، زیرا خود فرموده:
« من، زود باوران فهیم را دوست دارم! »
چکیده مطالب:
– دعا یعنى، هر چه دل تنگت مىخواهد بگو! آنگاه منتظر باش تا طلوع خواستههایت را به تماشا بنشینى!
– یک بار خلوت کردن با حضرت دوست را آزمایش کنید و هر چه مىخواهید با زبانى ساده بیان کنید و منتظر وقوع اتفاقات شگرف آن باشید!
– دعا همیشه درخواست نیست! بلکه دعا کردن یعنى، نقد خویشتن، یعنى، حرکت از وضع موجود براى رسیدن به وضع مطلوب!
– دعا یعنى، شناخت و درک درست و دقیق از صفات نکوهیده و صفات پسندیده و درخواست از خداوند در جهت تضعیف و تقویت صفات فوق.
– فراموش نکنید! بزرگترین روانشناسان امروز مىخواهند یک نکته را به انسان بیاموزند: لحظهاى با خودت و با خدایت خلوت کن!
– دعا یعنى، گفتگویى بس عاشقانه، ساده و لطیف با آن مهربان مطلق!
– مطمئن باشید! بهترین آرامش بخش در این جهان گفتگو با آن عزیز لطیف است!
– باید با تمام وجود و حضور خویش دعا کنیم، آنگاه هر درى را بکوبیم به رویمان مىگشایند!
– بیاموزید روحتان را با قطرات زلال اشک شستشو دهید، سپس با دانههاى گندم دعا تغذیه کنید، اگر این گونه باشید بىشک حمام روح شما خلوت شماست و غذاى روح شما، دعاى شما!
– مواظب بکار بردن کلمات درباره خود باشید، زیرا، اکنون آگاهید که کلمات قدرت خارق العادهاى دارند!
– همیشه براى خود و دیگران و جهان از کلماتى لطیف و زیبا و پاکیزه استفاده نمایید تا خود نیز اینگونه باشید!
– سعى کنید رویین تن شوید با ( نداشتن ) و ( نخواستن )، زیرا، ( داشتن ) و ( خواستن ) پایه و اساس همه رنجهاى آدمى است!
– باور کنید! باور کنید! یگانه پناه گرم و لطیف از تهاجم این گودال مدرنیسم وحشت زده! پشت بام گرم خداوند است، با آسانسور دعا!
جان کلام:
دعا یگانه نردبان نور نجاتبخش ماست، به سوى آن حقیقت شگرف، فقط یک بار امتحان کنید!
منبع: کتاب لطفاً گوسفند نباشید