مقدمه
یکی از شرطهای اساسی پذیرفته شدن نماز در نزد خدای متعال، مسأله «حضور قلب پیدا کردن» در حین نماز است؛ از این رو آیات و روایات فراوانی در این باره وارد شده که همه بر این مطلب تصریح می کنند که میزان قبولی نماز، بستگی به میزان توجه انسان در نماز دارد و این در حالی است که متأسفانه بسیاری از ما عبادتهای خود را بدون حضور قلب و با حواسپرتی کامل انجام می دهیم و به همین جهت است که یک عمر نماز می خوانیم، اما اثری از آثار معنوی و روح نواز آن را در خود نمی بینیم.
3. اهمیت و امکان حضور قلب
3. لزوم تحصیل حضور قلب
الف. در ضرورت تحصیل حضور قلب همین بس که بدانیم: نماز بی حضور قلب، نماز حقیقی نیست و وقتی نماز از حقیقت و باطن خود جدا شد و به صورت یک عمل بی روح در آمد، تمام ثمرات و فوایدی که در آیات و روایات، برای نماز آمده، در چنین نمازی وجود ندارد وچه بسا موجب دوری از خدا هم بشود.
احادیث فراوانی دراین باره وارد شده که همه بر این مطلب تصریح می کنند که میزان قبولی نماز، بستگی به میزان حضور قلب در نماز دارد و به تناسب وجود حضور قلب، نماز مورد قبول واقع می شود. امام صادق ـ علیه السلام ـ میفرماید:
«اَن العبدَ لیُرفعُ لهُ مِن صلاتهِ نصفُها او ثلُثها او ربعُها او خمسُها و ما یرفعُ لهُ الّا ما اقبلَ علیهِ بقلبهِ؛[1] همانا از نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش یا خمسش بالا برده می شود و آن مقداری از نماز که توجّه قلبی داشته باشد بالا برده می شود.»
گر چه حضور قلب از شرایط صحت نماز نیست؛ یعنی با نبودن حضور قلب نماز باطل نمی شود و از لحاظ فقهی اشکالی ندارد. و لیکن چنین نمازی، قالبی و بی فضیلت و غیر مقبول است، یعنی بالا نمی رود و اثر معراجی خود را از دست می دهد.
2. امکان کسب حضور قلب
گاهی تصور می کنیم، تحصیل حضور قلب از امور مُحال است و از کسب آن، ناامید می شویم و به یک عبادت صوری و ظاهری اکتفاء می کنیم. چه بسا این ناامیدی، از فریب دادن خود نشأت بگیرد، به این معنا که برای فرار از نماز با حضور قلب، دایماً خود را فریب داده و مشکل بودن آن را بهانه ای برای ترک آن، قرار می دهیم.
دلایلی برای امکان کسب حضور قلب وجود دارد که از جمله آنها موارد ذیل است:
الف. وقوع حضور قلب
بهترین دلیل برای امکان شیء، وقوع آن است. همین که پیغمبران ما و ائمه ـ علیهم السّلام ـ و اولیای خدا، بر حسب معرفت و ایمان و قرب و طلبشان، حضور قلب داشتند، دلیل بر امکان آن می باشد.
ب. وجود دستور عمل
وجود دستور جهت تحصیل حضور قلب از ناحیه رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه ـ علیهم السّلام ـ و بزرگانی که در این باره کتاب نوشته اند، همه دلیل بر امکان کسب آن می باشد، چرا که تکلیف و دستور به آنچه در توان نیست بی معنا و غلط است، زیرا تحصیل امر محال، محال است.
3. مراتب حضور قلب
گرچه درباره مراتب حضور قلب، سخنان بسیاری از بزرگان اهل معرفت رسیده، ولی ما به جهت مختصرگویی و ساده نویسی برآنیم تا با الهام از سخنان ارزشمند آنان به ذکر پنج مرتبه از مراتب حضور قلب بپردازیم.
مرتبه اول: شخص نمازگزار باید اجمالا بداند که با خداوند سخن می گوید و حمد و ثنای او می کند، اگر چه به معانی الفاظ توجه نمی کند. این مرتبه برای آنانی است که معانی نماز را نمی دانند؛ حضرت امام خمینی ـ قدّس سره ـ از قول مرحوم شاه آبادی ـ قدّس سره ـ نقل می کند:
«مثل این نحوه، به این صورت است که یکی، قصیده در مدح کسی بگوید و به طفلی که معانی آن را نمی فهمد بدهد که در محضر او بخواند و به طفل بفهماند که این قصیده در مدح این شخص است، البته آن طفل که قصیده را می خواند اجمالا می داند ثنای ممدوح را می کند، اگر چه کیفیت آن را نمی داند».[2]
مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلی، به معانی کلمات و اذکار نیز توجه داشته باشد و بداند که چه می گوید. امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«من صلّی رکعتین یعلمُ ما یقولُ فیهِما. انصرَفَ و لیسَ بَینَهُ و بینَ الله ذنبٌ إلّا غفرَلَهُ؛[3] هر کس دو رکعت نماز بخواند در صورتی که بداند چه می گوید، از نماز فارغ می شود در حالی که بین او و خداوند گناهی نیست، مگر این که خداوند آنها را می بخشد». در این مرحله، قلب تابع زبان است.
مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقیقت اذکار و تسبیح و تحمید و سایر مفاهیم را بفهمد و در حال نماز به آنها توجه کند تا خوب بداند چه می گوید و چه می خواهد.
مرتبه چهارم: نمازگزار علاوه بر مراحل سابق، باید اسرار و حقایق اذکار را به طور کامل در باطن ذاتش نفوذ داده و به مرحله یقین و ایمان کامل برسد. در این صورت است که زبان از قلب پیروی می کند. قلب چون به آن حقایق ایمان دارد، زبان را به اذکار وادار می کند.
مرتبه پنجم: در این مرحله، نماز گزار به مرتبه کشف و شهود و حضور کامل می رسد که به این مرحله حضور قلب در معبود می گویند نه حضور قلب در عبادت؛ یعنی مرحله ای که اسما و صفات و کمالات حق را با چشم باطن مشاهده می کند،چیزی را جز خدا نمی بیند، حتی به خودش و افعال و حرکات و اذکارش نیز توجه نداشته از سخنگو و سخن نیز غافل است و در حقیقت در انجذاب کامل قرار دارد، البته در این مرحله هم مراتبی است که نسبت به سالکین متفاوت است.[4]
– عوامل حواسپرتی و درمان آن
1. هرزگی قوه خیال
از اسباب محوری و اصلی حواسپرتی، فرّار بودن، و هرزگی قوه خیال است.
آدمی دارای نیرویی است که دایماً ذهن و خیالش را به کار می گیرد. اگر ذهن انسان در مورد موضوعات کلی، به صورت منظّم و مرتّب فعالیت کند و از یک مقدمه، نتیجه ای بگیرد، در این صورت تفکر و تعقّل حاصل شده است، ولی اگر ذهن انسان بدون هیچ مقدمه و نظمی در موضوعات جزئی، از چیزی به چیزی و از جایی به جایی پرواز کند و هیچ رابطه منطقی بین موضوعاتی که در ذهن آمده ایجاد نکند، تخیّل صورت گرفته است.
– ویژگیهای قوّه خیال
یکی از ویژگیهای قوّه خیال، فرّار و متحرک بودن آن است، چون اگر تفکر نباشد، هزاران خاطره و مسأله به ذهن انسان (در طی چند لحظه، بدون هیچ ارتباطی با هم) می رسد.
دیگر از ویژگیهای قوّه خیال که از تعریف آن بر می آید. آن است که در موضوعات جزئی کار می کند و هم چنین از بی نظمی خاصی برخوردار است.
انواع خیالات در نماز
در نمازی که می خوانیم، تمام انواع چهارگانه تصوّرات خیالی که در ذیل می آید، وجود دارد، مگر کسانی که قوه خیال را کاملا تربیت کرده و متمرکز بر نماز کرده باشند.
گاهی آنچه در نماز به ذهن خطور می کند، انجام کار خیری است؛ مثلا در این تصور است که چگونه بعد از نماز سخنرانی کند و یا با فلان بزرگ یا دوست، چگونه گفتگو کند.
و یا انجام کار شرّی است، مثلا در این تصوّر است که چگونه بر سر دیگری کلاه بگذارد و… .
گاهی آنچه در خاطر و خیال می آید، صرف خیال است و آن یا خیال پسندیده است مثلا (در خاطر خود بگذراند که پولدار شود تا بتواند گرسنگانی را سیر و برهنگانی را لباس بپوشاند و…) و یا خیال فاسد می باشد (مثلا در خاطر خود لذت گناه و چگونگی آن را بیاورد و با آن دلخوش کند).
پس آنچه که در قوه خیال ما می آید از این چهار حالت خارج نیست، اگر چه گاهی در نماز قوّه خیال در امور پسندیده فعّالیّت می کند، و لیکن در جهت کسب حضور قلب، خیال در امور پسندیده هم باید کنترل شود و از پرواز آن به امور مختلف، خوب نگه داشته شود تا قلب یکسره متوجه خداوند گردد.
– درمان
الف. بیرون نماز
باید در بیرون نماز، تمرین و ممارست در حفظ قوه خیال و متمرکز کردن آن صورت گیرد، به این صورت که در ابتدا تمرین کنیم که فکر و خیال خود را به امور خاصّی تمرکز بدهیم و دایماً مواظبت بنماییم که خیال به جایی دیگر نرود که اگر این تمرکز ادامه پیدا کند، آرام آرام می توانیم فکر و خیال خود را ضبط و نگهداری کنیم که هر کجا اراده کردیم حرکت کند.
کیفیت تغذیه قوه خیال
هر یک از قوای ما محتاج به تغذیه مناسب خود می باشد. باید برای منظم کردن قوه خیال و جهت دادن به آن، از عوامل کنترل قوّه خیال و گفتن ذکر دایم با توجه و متمرکز کردن ذهن به امور پسندیده، استفاده کرد. از جمله امور پسندیده عبارتند از: یاد خدا بودن؛ تمام کارها و اعمال خود را نیت و هدف خدایی دادن؛ تفکر در مسائل علمیه و مسائل اعتقادیه (مبدأ و معاد) و وظایف انسانی و عملی (کسب اخلاق حسنه و رفتار انسانی)؛ مراقبت بر احوال و رفتار خود که چه مقدار منطبق با عقل، شرع و رضای خداوند است و هم چنین یادآوری گذرگاه بودن دنیا و مسافر بودن خود و دقّت و تعقّل به عجایب خلقت و آثار نظم و قدرت پروردگار؛ همه اینها عوامل کمک کننده در کنترل قوه خیال می باشد.
ب. داخل نماز
یکی از روشهای کنترل قوه خیال در نماز «تصمیم بر مخالفت است»؛ یعنی تصمیم بگیرد که خیال خود را متمرکز در نماز و یا معانی نماز نماید و هر وقت کنترل آن از اراده انسان خارج شد دوباره برگرداند. حضرت امام خمینی ـ قدّس سره ـ می فرماید:
«طریقه عمده رام نمودن آن «عمل نمودن به خلاف است» و آن، چنان است که انسان در وقت نماز خود را مهیّا کند که حفظ خیال در نماز کند و آن را حبس در عمل نماید و به مجرّد این که بخواهد از چنگ انسان فرار کند آن را استرجاع نماید (برگرداند) و در هر یک از حرکات و سکنات و اذکار و اعمال نماز ملتفت حال آن (قوه خیال) باشد و از حال آن تفتیش نماید (جستجو کند) و نگذارد سر خود باشد و این در اوّل امر، کاری صعب (مشکل) به نظر می آید، ولی پس از مدتی عمل و دقت و علاج، حتماً رام می شود و ارتیاض پیدا می کند (ورزیده می شود)».[5][1] . بحارالانوار، ج 84، ص 238.
[2] . امام خمینی، اربعین، ص 434.
[3] . ثواب الاعمال، ص 72.
[4] . بر همه ماست که در این مراتب به دقت تأمل نموده و درصدد تحصیل آنها باشیم؛ برای اطلاع بیشتر ر.ک: امام خمینی، اربعین، ص 434؛ ابراهیم امینی، خودسازی، ص 231؛ میرزا ملکی تبریزی، اسرار الصلوه، ص 307.
[5] . آداب الصلوه، ص 44.
@#@
2. دنیا پرستی
از موانع مهم و اصلی حضور قلب، دنیا پرستی و اسارت و فریفتگی در برابر آن است. غالب اندیشمندانی که درباره اهمیت نماز کتاب نوشته اند، مسأله دنیا دوستی را یکی از مهمترین مانع حضور قلب بر شمرده اند.
آرا و نظریاتی که درباره دنیا مطرح شده به طور کلی به سه دسته تقسیم می شود:
الف. ترک اصل دنیا
برخی بر این عقیده اند که باید از تمام موهبتهای دنیایی دور شویم و با کناره گیری از اجتماع بشری، فقط به عبادت خدا بپردازیم، چرا که دنیا و متعلقات آن را موجب بدبختی و گمراهی بشر می پندارند. با این طرز تفکر، عبادت و خداپرستی، منافی با زندگی کردن تلقی می گردد و لذا، یا باید دنیا را انتخاب کرد و یا آخرت را و جمع بین این دو ممکن نخواهد شد.
دیدگاه اسلام
اسلام شدیداً با رهبانیّت، دوری از دنیا، ترک کار و تلاش و عدم همسر گزینی و… مخالف است، از همین جهت، پیغمبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«لا رهبانیّه فی الاِسلام؛[1] رهبانیت (ترک دنیا) در اسلام نیست».
تفکر رهبانیّت و جدایی دین از زندگی، از مذاهب مسیحی و بودایی، وارد اسلام شد، به همین جهت بعضی تصوّر میکنند که اسلام با دنیا و کار کردن، تلاش و … مخالف است.
زندگی در دنیا یعنی کار کردن، خوردن، آشامیدن، استراحت کردن، ازدواج و… چگونه ممکن است خداوندی که آفریدگار همه موجودات از قبیل: زمین، خورشید، حیوانات و حتی خود انسان است، ما را از استفاده و توجه به آنها نهی نماید؟
پیغمبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«العبادهُ سبعُونَ جزءاً افضَلُها طلبُ الحَلالِ؛[2] عبادت هفتاد جزء دارد که بهترین عبادتها، کار و تلاش می باشد».
و در روایت دیگر آمده:
«ابن اَبی یَعفُور قالَ قلتُ لأبی عبدِاللهِ ـ علیه السلام ـ : انا لنُحِبُّ الدُنیا فقالَ لی: «تصنعُ بِها ماذا؟ قلتُ اَتزَوّجُ مِنها و اَحجُّ و انفقُ عیالی و انیلُ اِخوانی و اَتصدّقُ قالَ: لیسَ هذا مِنَ الدّنیا، هذا منِ الآخرَهِ؛[3] ابن ابی یعفور می گوید:
خدمت امام صادق ـ علیه السلام ـ عرض کردم: ما دنیا را دوست می داریم. فرمود: با اموال دنیا چه می کنی؟ عرض کردم: به وسیله آنها ازدواج می کنم، به حج می روم، برای خانواده ام خرج می کنم، به برادرانم کمک می کنم و در راه خدا صدقه می دهم. فرمود: این دنیا نیست، این آخرت است». از این روایت به روشنی معلوم می گردد که اصل دنیا مذموم نیست.
و روایات دیگری در این باب وارد شده که همه آنها سفارش می کنند که با استفاده کردن بهینه از دنیا، انزوا و رهبانیت را رها سازید.
نتیجه آن که اصل دنیا و توجه به آن، نه تنها منافات با دینداری و عبادت خدا ندارد، بلکه همان طور که ذکر شد، از بهترین عبادتها می باشد.
ب. ترک محبّت دنیا
بعضی معتقدند که اسلام، محبّت و علاقه به دنیا را به طور مطلق مذموم دانسته و از همین جهت علاقه به زن، فرزند، اموال، خوراکیها و… را مردود می دانند، در این باره به آیات و روایات استناد می کنند.
دیدگاه اسلام
اگر منظور از محبّت، علاقه و ارتباط عاطفی و غریزی است که اسلام نه تنها آن را نفی نکرده، بلکه با واقع بینانه ترین دیدگاه، آن را تفسیر کرده و آن غرایز و تمایلات را جزء سرشت آدمیان دانسته است.
از نظر اسلام تمایل به دنیا و علاقه به آن، قابل کسب نیست، بلکه از امور فطری و غریزی است که خداوند بر حسب ضرورت و نیاز در درون ما نهاده است که بدون آنها به کمال رسیدن، ممکن نخواهد بود.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«و من آیاتهِ اَن خلقَ لکم من انفسکُم ازواجاً لِتسَکنُوا الیها و جعلَ بینکم مودّه و رحمهً؛[4] از جمله نشانه های حق این است که از جنس خود شما، همسرانی برای شما آفریده که در کنار آنها آرامش بیابید و میان شما و آنها الفت و مهربانی قرار داد». با کمی دقّت می توان فهمید، زن و علاقه به آن، که از مظاهر دنیا است، نه تنها مذمت نشده، بلکه فلسفه وجودی آن، تسکین و آرامش مردان شمرده شده است.
و هم چنین در روایت دیگر از امام صادق ـ علیه السلام ـ آمده:
«لا خیرَ فی مَن لا یحبُّ جمع المالِ من حلالٍ، یکُفُّ بهِ وجههُ و یقضی به دَینَهُ و یَصِلُ بهِ رحمَهُ؛[5] خیر و خوبی نیست، در کسی که تحصیل مال حلال را دوست ندارد تا بدین وسیله آبرویش را حفظ کند و دینش را ادا نماید و صله رحم به جا آورد».
از امثال این روایات معلوم می گردد که اسلام نه تنها دنیا بلکه علاقه به دنیا را که از روی غرایز مادی در درون انسان است، تأیید می نماید و از بین بردن علایق فطری را، مردود دانسته و برخلاف تکامل آدمی می داند.
پ. ترک دنیا پرستی
آنچه اسلام بدان معتقد است، ترک پرستش دنیا و کمال مطلوب و محبوب واقعی ندانستن آن است. تمام آیات و روایاتی که در مذمّت حبّ به دنیا آمده، اشاره به این قسم دارند و آنچه مانع حضور قلب در نماز می گردد، همین «دنیاپرستی و اسارت دنیا» است.
در قرآن کریم و روایات اهل بیت، دنیا، ناپایدار و محل گذر و اهل دنیا، مسافر معرفی شده است.[6] و این واقعیتی غیر قابل انکار است و نیز در بعضی از آیات آمده که دنیا وسیله ای است جهت رسیدن به هدف، نه نهایت آرزو و کمال مطلوب بشری.[7]
درمان
از مطالب گذشته روشن گردید که آنچه مانع حضور قلب است، دنیاپرستی و دلبستگی به آن است.
ترک اسارت و بندگی دنیا، با چند لحظه و دقیقه ممکن نخواهد بود، بلکه با آشنایی به آفات آن و به میزان عزم و تلاش و مجاهدت واقع بینانه، می توان به ترک دنیا به معنای حقیقی آن رسید.
برای درمان دنیا زدگی، باید اولاً: دیدگاه خود را نسبت به دنیا و انسان از زاویه دین اسلام اصلاح نمود. ثانیاً: یافته ها و علم و معرفت خود را در مرحله عمل به کار بندیم.
3. حواس ظاهری
یکی از عوامل حواسپرتی، متوجه شدن به امور خارجی است، چرا که قلب و ذهن به منزله حوضی هستند که این پنج حس به آن می ریزند و به واسطه آنها صورتهای معانی بر قلب وارد می شود، به طوری که به واسطه دیدن تصویری یا شنیدن صدایی چندین صورت خیالی بر ذهن وارد می شود و قلب را مشغول خود می کند. اگر در هنگام نماز، گوش آدمی چیزی را بشنود یا چشم چیزی را ببیند، حواس و ذهن نمازگزار متوجه آن شنیدنی (مسموع) یا تصویر می گردد و از خدا و توجه به او غافل می گردد و چه بسا با شنیدن یک کلمه، خاطره های زیادی در ذهن او نقش بندد و تا آخر نماز او را مشغول بدارد.
درمان
علاج آن در از بین بردن این اسباب است که به صورتهای مختلف بیان می گردد:
الف. چشم بستن
یکی از راههای معمولی که در میان مردم بیشتر مشاهده می شود، بستن چشمها در حین نماز است تا تمرکز حواس بیشتری حاصل کنند که این امر البته برای کسانی است که نمی توانند بدون بستن چشمها در نماز و با نگاه به محل سجده، آن تمرکز لازم را کسب کنند و گرنه کسی که می تواند با نبستن چشمها در نماز و با نگاه کردن به محل سجده، حواس خود را جمع کند، بهتر است که چشمها را نبندد.
ب. انتخاب مکان خلوت و تاریک
نمازگزار برای این که هیچ چیز او را به خود جلب نکند، باید مکان خلوت و بی سر و صدا، بی منظره و تاریکی را انتخاب کند؛ مثلا در مکانی که عکس، تلویزیون و رادیوی روشنی، زن و بچه و… نباشد که مسلماً تحصیل حضور قلب در چنین مکانی راحت تر از مکان شلوغ، پر رفت و آمد و… می باشد. چون زمینه حواسپرتی در آنجا کمتر است.
4. وسواس در قراءَت
هدف اصلی از عبادت، تحصیل مقام «جدایی کامل از غیر خدا» است، لذا موانع این راه، باید برداشته شود.
یکی از این موانع، توجه زیاد و وسواس داشتن در قراءت است که موجب می شود نمازگزار از باطن و حقیقت نماز به ظاهر توجه کند و به جای توجه کردن به معانی نماز و کسب حضور قلب به الفاظ و چگونگی تلفظ آنها مشغول گردد، اگر چه رعایت قراءت، از شرایط صحت نماز است، و لیکن شرط صوری است و باید در حدّ تکلیف آن را انجام داد و نیز از توجه زیاد به ظاهر، باید پرهیز کرد.
این که بعضی می خواهند به واسطه حفظ قراءت، تمرکز حواس کامل پیدا کنند، اشتباه است، چون حواس در قراءت، کافی نیست، ثانیاً هدف نیست، بلکه هدف، توجه کامل قلب به خداست و چنین شخصی، به جای توجه به خدا و بریدن از اغیار، گرفتار ادای کلمات از مخرجشان می شود.
درمان
الف. آشنایی به ظاهر و باطن نماز
باید بداند که رعایت قراءت و امثال آن، از احکام ظاهریه نماز و عبادت می باشند و باید در حدّ اعتدال و تکلیف به آنها توجّه کرد و حضور قلب و تخلیه قلب از اغیار از شرایط باطنیه نماز است و حقیقت نماز با وجود آن معنا پیدا می کند که هرچه توجه به این معنا زیادتر باشد، نماز کاملتر خواهد شد، چرا که باطن نماز برخلاف ظاهر آن، محدود به حدّی نیست. باید دانسته شود که فرق نماز امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ با نماز ما در حضور قلب به خدا می باشد نه به مدّ «و لا الضالّین» و قراءت کاملتر آن حضرت.
ب. همانند سازی با الگوهای دینی
برای این که نمازگزار، متوجه شود که دچار وسواس شده یا خیر، بهتر است عمل خود را بر علما و فقها عرضه کند و از آنها سؤال کند که آیا مبتلا به مرض وسواس است یا خیر؟ چون کشف مرض، برای مریض مشکل است، بلکه چه بسا خود را عادی می بیند و دیگران را متّهم به بی مبالاتی می نماید و از عمل آنها رنج می برد.[1] . بحارالانوار، ج 15، باب النهی عن الرهبانیه.
[2] . کافی، ج 5، ص 78.
[3] . بحار الانوار، ج 73، ص 63.
[4] . روم (30)، آیه 20.
[5] . کافی، ج 5، ص 72.
[6] . نهج البلاغه، خطبه 201؛ نهج البلاغه، حکمت 133؛ روم (30)، آیه 7.
[7] . کهف (18) آیه 18؛ رعد (13) آیه 12؛ یونس (10) آیه 100؛ روم (100) آیه 30.
@#@ لذا وقتی از علما در مورد حال خود سوال کند و از نظر آنها نسبت به خود با خبر شود، مقداری مشکل حل خواهد شد.
بالاتر این که، به عمل خود علما نگاه کند و ببیند که آنها هم مثل او این قدر حساسیت دارند یا عملشان بر خلاف او است؟ اگر عملکرد علما را برخلاف خود یافت، پس باید بداند که یقیناً دچار وسواس شده است.
5. تندخوانی و شتاب زدگی
از موجبات حواس پرتی، تند خوانی و تعجیل در اتمام نماز است، که علت سریع خوانی هم، عدم اهتمام به نماز است. چرا که چنین افرادی، نماز را فقط برای رفع تکلیف می خوانند، لذا با کراهت و بی میلی عبادت را انجام می دهند و در نتیجه احساس خستگی می کنند.
انگیزه تند خوانی، حاضر شدن نزد محبوب کذایی است و از این که چند لحظه ای در نزد کسی که قلبش متوجه او نیست ایستاده، رنج می برد و می خواهد هر چه سریعتر به طرف کسی یا کاری که دوست دارد پرواز کند.
اگر کسی قلبش متوجه خدا باشد و از این حضور راضی باشد، لزومی برای تندخوانی و فرار از نماز نمی بیند، چون در محضر کسی است که باید باشد، لذا تمام حواسش را متمرکز به محبوب واقعی می نماید.
6. گناه
همان طور که نماز، عامل بازدارنده از گناه است، فحشا و منکرات نیز مانع حضور قلب در نماز است. نماز و گناه رابطه متقابل و متضاد دارند. کسی که اهل فحشا و منکر است، توفیق تحصیل حضور قلب در نماز را ندارد، چرا که گناه اثر منفی خود را در نماز می گذارد و از طرفی نماز به میزان حضور قلب در آن، بازدارنده از معصیت و بزهکاری می باشد و این که خداوند در قرآن کریم فرموده است:
«اِنّ الصّلوه تَنهی عنِ الفحشاء و المنکَرِ؛ نماز انسان را از فحشا و منکر باز می دارد» مسلماً نماز با حضور قلب را اراده کرده است، چرا که حضور قلب یعنی حاضر شدن قلب در محضر خدا که مبدأ پاکیهاست و قلب آدم فاسق، فاجر و گناهکار نزد معاصی است نه خدا؛ ممکن نیست دل آدمی هم در معاصی غرق باشد و هم در معنویّات.
با دقت معلوم می شود کسی که غرق در شهوات و معاصی است، حقّ معنویّات و نماز را ضایع می کند و به همین جهت است که خداوند می فرماید:
«فَخَلفَ من بعدهِم خلفٌ اضاعُوا الصّلوه و اتّبَعوا الشّهَواتِ فسَوفَ یَلقَونَ غَیّاً؛[1] پس جانشینان این جمعیت پاک و خدا پرست، قومی شدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی کردند و به دنبال آن به گمراهی افتادند».
نتیجه آن که با خدا بودن، منافات با اسارت در شهوات و گناه و آلودگی دارد. مسلماً روح و قلبی که به گناه عادت کرده و انس گرفته نمی تواند قبله خدا و محل توجّه او باشد.
درمان
الف. با علل فساد و گناه مبارزه کنیم
ریشه گناه عبارت است از جهل، هوای نفسانی (منفعت) و ترس. اگر می خواهیم گناه از صفحه زندگی ما پاک شود، باید در مرحله اول، گناه را بشناسیم و بدانیم که چه چیزهایی گناه و موجب فساد و آلودگی روح آدمی و اجتماع بشری است و در مرحله دوم به نقش مخرّب گناهان در زندگی خود و بشر توجه کنیم و آثار منفی آنها را با دقّت درک کنیم.
ب. از القائات، جهت ترک گناه کمک گیریم
برای این منظور باید به قلب خود تفهیم کنیم، اگر نماز خوان هستیم پس کلاه برداری برای چه؟ اگر نماز می خوانیم، پس چرا زنا، چشم چرانی، شراب و همراهی با دوست بد…؟ و با توجه به جنبه منفی گناه، از گذشته خود توبه کنیم و با القائات مثبت، امید به خوب شدن و عوض شدن و … را در خود زنده کنیم.
ج. از خود نماز در ترک گناهان کمک بگیریم
به هیچ وجه نماز را ترک نکنیم، بلکه همواره عزم و همّت خود را متوجّه ترک گناه کنیم و در هنگام نماز به خلوص و حضور قلب بیشتر توجّه کنیم و از آن جا که گناه و نماز رابطه متقابل دارند، به موازات ترک گناه به کسب حضور قلب و خالی کردن قلب از اغیار بپردازیم و این مطلب که «نماز با توجّه، با گناه منافات دارد» را به قلب تفهیم کنیم و با خود تکرار کنیم که قلب پر گناه آشیانه حق تعالی قرار نمی گیرد.
7. چشم چرانی
چشم چران کسی است که کنترل چشم خود را ندارد و به هر طرفی خیره می شود و چه بسا نگهداری چشم از اختیار او خارج شده و به صورت عادت در آمده است که ترک آن مشکل به نظر می آید.
چشم چرانی قبل از این که برای دیگران مزاحمت و ناراحتی ایجاد کند، برای خود شخص مضرّ است و موجب آشفتگی، اضطراب، عدم اعتماد به نفس، بی حالی و رخوت نسبت به معنویات، مخصوصاً نماز می گردد. خداوند سبحان زن و مرد را از چشم چرانی نهی نموده است. آن جا که فرموده است:
«قُل للمؤمنینَ یَغُضّوا مِن ابصارِهِم… و قُل لِلمُؤمِناتِ یَغضُضنَ مِن اَبصارِهنَّ…؛[2] به مردان بگو دیدگان خود را فرو خوابانند و.. . به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش را فرو خوابانند».
کسی که معتاد به چشم چرانی شد، فکر و خیال و قلبش مشغول دیده می شود و روحش آشفته و ذهنش مشوّش میگردد و هنگام عبادت، قوه خیالش با این آشفتگی به پرواز در می آید و به شاخه هایی پرواز می کند که با چشم خود مشاهده کرده است.
درمان
الف. کنترل چشم در همه حال
اگر در بیرون از نماز چشم آزاد بود، محال است هنگام نماز متمرکز به خدا شود، اگر در بیرون نماز چشم فرّار بود، در هنگام نماز هم آزاد است؛ یعنی هر چه چشم ضبط کرده و ذخیره کرده، هنگام نماز مزاحم می شود. پس حفظ و کنترل حواس در نماز منوط به حفظ و کنترل چشم در بیرون از نماز است. چگونه ممکن است کسی که عادت به نگاه پراکنی کرده، بتواند هنگام عبادت به طرف محبوب واقعی پرواز کند؟ قلبی که آشفته محبوب پنداری است، چگونه معشوق واقعی را می بیند؟
تـو درون نـماز و دل بیرون گـشتها می کنی به جـهانی!
این چنین حالتی پریشان را شرم نآید نماز می خوانی؟!
8. عوامل بیرونی
در شکل گیری نظام شخصیتی و روحی آدمیان، علاوه بر عوامل درونی و فردی، عوامل بیرونی نیز مؤثر است و این واقعیتی است که دین واقع گرای اسلام به آن توجه کرده است، چرا که روح انسانها دایماً دستخوش تأثیر پذیری از عوامل بیرونی است.
از عوامل بیرونی، دوست فاسد، مجلس گناه و محیط فاسد را می توان بر شمرد.
الف. دوست فاسد
همنشینی و مصاحبت با دوست فاسق، اثرات منفی در آدمی می گذارد، چرا که شخصیت انسان بستگی به شخصیت دوست و همنشین او دارد و این واقعیتی غیر قابل انکار است که امام صادق ـ علیه السلام ـ به آن اشاره کرد است:
«المرءُ عَلی دینِ خلیلهِ؛[3] دین آدمی بستگی به نوع دین دوست او دارد».
تو اوّل بگو با کیان دوستی پس آن بگویم که تو کیستی
همنشینی با کسی که تارک نماز است، موجب ترک نماز یا سهل انگاری در آن می شود و همان طور که دوست بد، اثر منفی در انسان می گذارد، انتخاب دوست خوب، نقش سازنده در آدمی دارد. همنشینی با کسانی که اهل حضور قلب هستند، زمینه را برای تحصیل حضور قلب آماده می کند.
ب. مجلس و محیط فاسد
مجلس گناه و محیط فاسد خانواده، اجتماع و… جوّ روحی انسان را فاسد می کند و جوّ روحی فاسد، زمینه لازم را برای رشد معنویات از بین می برد. به میزان تأثیر پذیری از مجلس گناه و محیط فاسد، معنویات ضعیف می شود.
به همین جهت است که امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«لا ینبَغی لِلمُؤمنِ اَن یجلسَ مجلساً یُعصی الله فیه و لا یقدرُ عَلی تَغییِره؛[4] شایسته نیست، مؤمن، در مجلسی که معصیت خدا در آن می شود و قادر بر تغییر آن نیست، بنشیند». مجالست با گناهکاران، روان آدمی را بیمار نموده و اسارت نفسانی را شدّت می بخشد و ذهن را آشفته می کند.
چگونه ممکن است کسی در فلان مجلس فساد، پای فیلم مخرّب ویدئو و ماهواره بنشیند و بعد در محضر خدا حاضر گردد؟ چگونه ممکن است چشمها به تماشای تصاویر مبتذل و فیملهایی که رقص فلان رقاص را نشان می دهد، بپردازند و خاطره آنها در نماز مزاحمت ایجاد نکند؟ چگونه خدا در قلبی که غیر خدا حکومت می کند، جا دارد؟
9 . موانع مقدماتی
نمازگزار برای این که بتواند با سکون و طمأنینه در محضر خدا حاضر شود، بایستی تمام موانع را از سر راه بردارد، از جمله موانعی که باید برداشته شود، پرخوری، کثرت خواب، جلوگیری از بول، کسالت و خستگی، است.
الف. پرخوری
پرخوری علاوه بر مضرات جسمی و فیزیولوژیکی دارای مضرّات روحی و روانی نیز هست که از جمله ناراحتیهای روحی آن، مانع بودن از قلب در نماز است.
پرخوری بیش از حد، موجب بی حالی و کسالت در عبادت و کسالت و بی حالی موجب حواسپرتی در نماز می گردد.
و در روایتی از رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ داریم که:
«من تعوّدَ کثرهَ الطّعام و الشّرابِ قسی قلبهُ؛[5] هر کس زیادی خوردن و آشامیدن عادت او شود قلبش سیاه می شود».
ب. پرخوابی
پرخوابی هم یک نوع مریضی است که مبتلا به آن نه تنها توفیق تحصیل حضور قلب پیدا نمی کند، بلکه تارک نماز هم می شود.
پرخوابی و اعتیاد به آن، جسم را بی حال می کند و موجب ضعیف شدن اراده می گردد و اعتماد به نفس از آدمی سلب می شود که در نتیجه آدمی در مقابل معنویات عکس العمل منفی نشان می دهد، چنین شخصی در نماز با حالت خواب آلود روبه رو می شود و هنگام بیدار شدن از خواب، به سختی بر می خیزد و به علت اسارت خواب، با بی حالی وضو می گیرد و طوری صورت را می شوید که خواب از سرش نپرد و در هنگام نماز در فکر خواب است و با اتمام نماز دستِ و پا شکسته، به طرف رختخواب پرواز می کند، چرا که محبوبش خواب است و نماز مزاحم بود.[1] . مریم (19) آیه 59.
[2] . نور (24)، آیه 30 و 31.
[3] . اصول کافی، ج 2، ص 375.
[4] . اصول کافی، ج 2، ص 374.
[5] . نهج الفصاحه، ص 573.
@#@ در این مورد روایتی از حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ آمد:
«یا بَنی اسرائیل لا تکثُروا الاَکلَ فانّهُ مَن اکثرَ الاکلَ اکثرَ النَومَ و مَن اکثرَ النومَ اقلّ الصّلاه و من اقلَّ الصّلاه کُتبَ منَ الغافلین؛[1] ای بنی اسرائیل در خوردن زیاده روی نکنید که همانا محصول زیاد خوردن بسیار خوابیدن است و هر کس بسیار بخوابد نماز و عبادتش کم خواهد بود و آن گاه در زمره غافلان به شمار خواهد آمد».
پ. کسالت و خستگی
نماز را نباید در حال کسالت خواند بلکه ابتدا باید خستگی و خواب آلودگی را برطرف کرد، آن گاه به نماز ایستاد. امام باقر ـ علیه السلام ـ در این زمینه حدیثی دارند که می فرمایند:
«لا تقُم الی الصّلوه مُتکاسلاً و لا متناعساً و لا متثاقلاً فانّها من خللِ النّفاق؛[2] با بی حالی، خواب آلود، کاهلانه به نماز نایستید، چرا که اینها از علامات نفاق است». یعنی کسی که در مقابل خدا می ایستد، باید در حضور او حاضر و قلبش متوجه او باشد.
ت. جلوگیری از بول
از عوامل حواسپرتی جلوگیری از بول است که فشار حاصل از جلوگیری، موجب عدم تعادل جسمی و به دنبال آن موجب عدم تمرکز حواس و قلب آدمی در نماز می شود. امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«لا صلوه لحاقنٍ و لا لحاقبٍ و لحازقٍ و الحاقِنُ الّذی بهِ البُولُ و الحاقبُ الّذی بهِ الغائطُ و الحاذقُ الّذی ضَغَظَهُ الخف؛[3] نماز شخص حاقن و حاقب، نماز کامل نیست و حاقن، کسی است که بول به او فشار می آورد و حاقب، کسی است که غائط به او فشار می آورد و حازق، کسی است که جوراب او را آزار می دهد.» پس بر نمازگزاران لازم است که قبل از اقامه نماز، به تخلیه کامل خود از بول و غائط بپردازند تا این موانع موجب حواسپرتی در نماز نگردند.
ث. احکام فقهی و ظاهری
از عوامل حواسپرتی انجام دادن مکروهات همانند با سر و ریش و لباس و اعضای بدن بازی کردن، خاراندن بدن، به اطراف توجه کردن، پوشیدن لباس و جوراب تنگ به پا کردن، خمیازه کشیدن اختیاری، نگاه کردن به آسمان، گذاردن دست به کمر، فشار دادن بند انگشتها، مقابل آتش ایستادن، مقابل در باز ایستادن و… است.
انجام دادن این امور، اگر چه موجب بطلان نماز نمی شود، و لیکن موجب حواسپرتی و عدم حضور قلب در نماز می شود.
شاید سؤال شود که ترک این امور چه ربطی به حضور قلب دارد که امری باطنی است؟ در پاسخ می گوییم: حواس آدمی با کوچکترین حرکت و عمل اضافی، مشغول می شود، لذا برای تحصیل حضور قلب، رعایت این امور لازم است.
در این باره از امام باقر ـ علیه السلام ـ روایت شده:
«اذا قُمتَ فی الصّلوه فعلیکَ بالاقبالِ علی صلاتکَ، فانّما لکَ منَ الصّلوه ما اقبلتَ علیه بقلبکَ و لا تعبَث فیها بیدکَ و لا برأسکَ و لا بلحیتکَ و لا تحدّث نفسک و لا تتثاءب و لا تمُطَّ؛[4] هر گاه به نماز ایستادی کاملا متوجه نمازت باش، چون آن مقدار از نمازت که با توجه باشد، برای تو مفید خواهد بود، در نماز با دست، سر و ریش خود بازی مکن و در دل، حدیث نفس مکن و در هنگام نماز، دهن درّه مکن و قامت کشی نکن».
10. بیهوده گویی
یکی از موانع حضور قلب، بیهوده گویی و پرگویی در بیرون از نماز است. بیهوده گو، کسی است که مواظبت بر زبان خود ندارد و زبان را بدون موافقت قلب، ایمان و عقل به حرکت در می آورد. چنین شخصی هیچ ملاک و معیاری برای سخن گفتن ندارد و هر چه در ذهن پدید آمد، بدون تعقّل، مطرح می نماید.
امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«لا تکثُروا الکَلامَ فی غیرِ ذکرِ الله فانّ الّذین یکثُرونَ الکلامَ فی غیرِ ذکراللهِ قاسیهٌ قلوبُهُم و لکن لا یعلَمُون؛[5] در غیر ذکر خدا، زیاد سخن نگویید به راستی آنان که در غیر ذکر خدا پر حرفی کنند، دلهایشان سخت و قسی می شود، لیکن خودشان نمی دانند».
عارف ربّانی و فیلسوف بزرگ علامه طباطبایی ـ رحمه الله علیه ـ فرموده است: «من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کرده ام. چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در موارد لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر خدا مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیّت حاصل شود».
11. خودنمایی
اخلاص از شرایط قلبیه مهمّ نماز است و نقطه مقابلش ریا است که آفت بزرگی است.
حضور قلب یعنی حاضر بودن قلب در محضر خدا و خالی کردن قلب از اغیار و از آن طرف، اخلاص یعنی خالص کردن نیّت و پاک کردن آن از غیر خدا و از طرف دیگر، ریا یعنی غیر خدا را در نیت آوردن. حال، من و شما که نماز می خوانیم و در ذهن خود غیر او را قصد می کنیم و توجه مردم و تظاهر به نماز و چگونگی آن را در قلبمان می گذرانیم، چگونه قلب خود را حاضر در محضر خدا ببینیم؟ پرواضح است که در صورت ریا و نبودن اخلاص، قلب متوجه غیر خداست و در این هنگام، حضور قلب بی معناست؛ بله، قلب حاضر است، اما در محضر اغیار!
ب. معیار تشخیص ریا
برای تشخیص عبادت وعمل خالص، از غیر آن، باید به ملاکها و معیارهایی که گفته شده رجوع کنیم، چرا که فهمیدن و تشخیص وجود ریا مشکل است وچه بسا شخص ریاکار متوجه نیست که عملش ریاکارانه است؛ از این رو امام صادق ـ علیه السلام ـ معیاری برای تشخیص ریا تعیین کرده است، آن جا که می فرماید:
«ثلاثُ علاماتٍ للمرائی: ینشطُ اذا رأی النّاسَ و یکسلُ اذا کان وحده و یحبّ اَن یحمدَ من جمیعِ اُموره؛[6] برای ریا کننده سه علامت است:
1. در پیش مردم با نشاط اعمال را انجام می دهد.
2. در تنهایی با کسالت انجام می دهد.
3. دوست دارد که در تمام کارهایش مردم او را تمجید و تعریف کنند».
12. عادت
از اسباب بی توجّهی و غفلت در نماز، مسأله عادت به عبادت است، به این معنا که انسان، اصل نماز و افعال و اذکار آن را از روی عادت به جا آورد، به طوری که به حقیقت و روح نماز (حضور قلب) توجّه نداشته باشد.
از آن جایی که حضور قلب در نماز بستگی به میزان آگاهی و توجه قلبی نمازگزار دارد، لذا اگر نماز، به صورت عادت و غیر آگاهانه در آید، موجب غفلت و حواسپرتی خواهد شد، به نحوی که موجب می شود گاهی انسان تمام افعال و اذکار را از روی عادت انجام دهد، بدون این که بفهمد چه کرده است.
چنان چه در روایات آمده، گاهی طولانی کردن نماز (رکوع و سجود) به صورت عادت در می آید و لذا ارزش خود را از دست می دهد. امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«لا تنظُروا اِلی طولِ رکوعِ الرّجُل و سجودهِ فانّ ذلکَ شیءٌ اِعتادَهُ فلَو ترکهُ اِستوحَشَ لذلکَ و لکن انظُروا الی صدقِ حدیثهِ و اداءِ امانتهِ؛[7] به طولانی کردن رکوع و سجود کسی نگاه نکنید، زیرا شاید این چیزی باشد که به آن عادت کرده باشد که اگر ترکش کند وحشت می کند، و لیکن به راستی در گفتارش و ادای امانتش نگاه کنید».
درمان
اسلام مسأله نیّت را واجب نمود تا عبادتها از روی عادت و ناآگاهی صورت نگیرد. روایات زیادی در باب نیّت وارد شده که همه تصریح بر اهمیت موضوع می کنند، چنان که رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«لا عَمَلَ اِلّا بینهٍ؛[8] هیچ عملی، بدون نیّت قبول نیست» و به همین جهت است که فقها می گویند:
برای عبادت نیّت لازم است، به طوری که اگر از انسان در حال نماز، سؤال شود چه می کنی؟ در پاسخ باید بلافاصله بگوید که چه کار می کند و اگر فکر کند و بعد پاسخ دهد، به اجماع علما نمازش باطل است.
فلسفه نیّت، آن است که آدمی را از سطح ناخودآگاهی به خودآگاهی برساند. نیّت، اگر استمرار داشته باشد، موجب می شود که انسان از نماز و توجه به آن، غافل نشود، لذا هر چه میزان خالص بودن نیّت بالاتر باشد، توجه به نماز و خداوند هم بیشتر خواهد شد.
13. دسیسه های شیطان
از مهمترین عوامل حواسپرتی، وسوسه شیطان در نماز است که نمازگزاران را به دام می اندازد، از جمله آن دامها که در خیال نماز گزاران می پروراند «حضور قلب در نماز واجب نیست» می باشد تا نمازگزار تحصیل آن ننماید.
رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید:
«انّ العبدَ اذا اشتغلَ بالصّلوه جاءهُ الشیطانُ و قال لَهُ: اذکُر کَذا، حتّی یضلّ الرجلُ ان یَدری کم صلّی؛[9] هنگامی که بنده خدا مشغول نماز می شود، شیطان می آید و به انسان می گوید، این را بگو، این را بگو، تا این که نداند، چطور نماز خوانده است». از این روایت معلوم می شود که وسوسه های شیطان در عبادت، همیشگی است و از راههای مختلف وارد می شود تا انسان را گمراه کند و چون هواهای نفسانی، جنود و لشکریان شیطانند و به فرمان شیطان عمل می کنند و با توجه به مختلف بودن هواهای نفسانی، راههای نفوذ شیطان هم مختلف خواهد شد.
درمان
الف. علم و ایمان به وجود شیطان و نقش آن در عبادت
باید بدانیم که شیطان و وسوسه هایش آن در عبادت، واقعیت و حقیقتی است که اگر به آن توجه نشود، همیشه در گرفتاری خواهیم بود و نمازمان بدون حضور قلب خواهد بود. باید بدانیم که به فرمایش خود خداوند که فرمود:
«اِنّ الشَیطانَ عَدوٌ مُبینٌ؛[10] شیطان دشمن قسم خورده انسان است» و هیچ وقت از وسوسه ما آدمیان دست بر نمی دارد.
ب. استعاذه از خداوند
استعاذه از خدا جهت پناه بردن به او از شرّ وسوسه های شیطان ضروری است و البته در همین استعاذه هم باید صادق باشیم، نه این که زبانمان استعاذه کند و خاطرمان به غیر خدا متعلق باشد و مثل کسی باشیم که در حصار استواری ایستاده و درنده ای، درصدد است که او را بگیرد و او پی در پی به زبان گوید که پناه می برم از شرّ این درنده به این قلعه محکم، و لیکن همین طور برجای خود ایستاده و درون قلعه نمی رود.
[1] . تنبیه الخواطر و نزهه النواظر، ص 38.
[2] . میزان الحکمه، ج 5، ص 398.
[3] . سفینه البحار، ج 2، ص 46.
[4] . بحار الانوار، ج 84، ص 201.
[5] . بحار الانوار، ج 71، ص 281.
[6] . اسرار الصلوه، ص 271.
[7] . عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 51.
[8] . اصول کافی، ج 1، ص 70.
[9] . بحار الانوار، ج 84، ص 259.
[10] . یوسف (12) آیه 10.