صاحب عروه الوثقى(1) درباره مکلفى که در قطب زندگى مى کند, مى نویسد:
اذا فرض کون المکلف فى المکان الذى نهاره سته اشهر و لیله سته اشهر او نهاره ثلاثه و لیله سته او نحو ذلک فلا یبعد کون المدار فى صومه و صلاته على البلدان المتعارفه المتوسطه مخیرا بین افراد المتوسط و اما احتمال سقوط تکلیفهما عنه فبعید کاحتمال سقوط الصوم و کون الواجب صلاه یوم واحد و لیله واحده و یحتمل کون المدار بلده الذى کان متوطنا فیه سابقا ان کان له بلد سابق
مساله دهم: چنانچه مکلفى در مکانى زندگى کند که 6 ماه از سال, روز و 6 ماه دیگر آن شب باشد, و یا سه ماه از سال روز و 9 ماه دیگر آن شب باشد و بعید نیست که ملاک در نماز و روزه این فرد, سرزمینهاى متعارف و واقع شده میان دو قطب باشد و این فرد مخیر باشد که براى نماز و روزه هایش یکى از سرزمینهاى میانى را مبنا قرار دهد. اما احتمال سقوط نماز و روزه نسبت به این فرد بعید است, همچنان که احتمال سقوط روزه و وجوب نماز تنها یک روز و یک شب, بعید به نظر مى رسد. این احتمال هم وجود دارد که ملاک (در نمازها و روزه هاى این فرد) سرزمینى باشد که قبلا در آن زندگى مى کرده است البته این احتمال در صورتى است که فرد مزبور وطن سابقى داشته باشد.
صاحب عروه الوثقى در مورد نماز و روزه چنین شخصى چهار احتمال را ذکر مى کند:
1. ملاک در نمازها و روزه هاى مکلف مزبور, سرزمین هاى معمولى باشد و خود مخیر است که براى نمازها و روزه هایش یکى از بلاد معمولى را (که میان قطبین قرار دارند) مبنا قرار دهد.
2. سقوط تکلیف نماز و روزه از این فرد است.
3. روزه از این فرد ساقط است و در مورد نماز هم (در تمام ماه هایى که روز است) تنها نماز یک روز و ( در تمامى ماه هایى که شب است تنها نماز) یک شب واجب است.
4. ملاک در نمازها و روزه هاى مکلف مزبور, وطن سابق او مى باشد البته در صورتى که وطن سابقى داشته باشد.
روشن است که سه احتمال اخیر باطل هستند. اما این که فرد در چنین موقعیتى به کلى فاقد تکلیف باشد, احتمالى است که هرگز نمى توان به آن ملتزم شد. احتمال سوم هم که تنها نماز یک روز و یک شب واجب باشد, احتمالى است همچون احتمال قبلى, به علاوه هنگامى که شب طولانى باشد, زوال خورشید محقق نمى شود (تا وقت مشخصى براى اقامه نماز ظهر ایجاد شود).
اما احتمال چهارم, ممکن است دلیل آن, استصحاب باشد. اما این احتمال با (فرض) عبور عابر از مناطقى که روزها و شب هایشان نسبت به وطن او متفاوت هستند, قبل از رسیدن به مناطق قطبى, نقض مى شود.
از میان چهار احتمال گذشته تنها احتمال اول, که صاحب عروه آن را بعید ندانسته, صلاحیت بحث و بررسى دارد. تحقیق این وجه متوقف بر ذکر نکاتى چند است:
نکته اول:
هر مکانى داراى طول و عرض جغرافیایى است. طول جغرافیایى عبارت است از: قوس عمود بر خط نصف النهار گرینویچ (از یک طرف) و بر خط نصف النهار محل مورد نظر (از طرف دیگر). بنابر این مقدار مسافت میان دو نقطه مزبور, طول جغرافیایى مکان مورد نظر را تشکیل مى دهد.
اما عرض جغرافیایى عبارت است از مقدار قوس عمود از خط استوا تا آن مکان. بنا بر این مقدار مسافت دو نقطه مزبور, عرض جغرافیایى آن جا را تشکیل مى دهد.
از آن جا که خط استوا دایره اى است که کره زمین را به دو نیم تقسیم مى کند و در پى آن عرض جغرافیایى هم به عرض جغرافیایى شمالى و جنوبى تقسیم مى شود, بنابر این مقدار قوسى که از خط استوا شروع شده و به قطب شمال ختم مى شود نود درجه مى باشد, همچنان که قوسى که از خط استوا تا قطب جنوب امتداد دارد, نود درجه مى باشد.
نکته دوم:
مناطقى که بین خط استوا و یکى از دو قطب شمال و جنوب قرار دارند, بر حسب دورى آنها از خط استوا, داراى درجات متفاوتى هستند. مناطقى که بین خط استوا و درجه 67 واقع شده اند, مناطق معتدل محسوب مى شوند و در طى 24 ساعت, از شب و روز برخوردارند, اگر چه با یک دیگر از نظر بلندى و کوتاهى شب و روز, اختلاف دارند. مناطقى که بالاى 67 درجه هستند مناطق قطبى به شمار مىآیند و طول روز و شب در آنها برحسب دورى از مناطق معتدل, مختلف است و وجه اشتراک این مناطق این است که یا از روزهاى طولانى برخوردارند و یا از شب هاى طولانى, به طورى که هرچه به خط نود درجه نزدیک تر مى شویم, طول شب یا روز برخى از این مناطق تا به شش ماه هم مى رسد. بنابر این آنچه مشهور شده که طول روز یا شب در تمامى مناطق قطبى شش ماه است, همه جا صحت ندارد و این سخن تنها در مورد نقاطى که در مرز خط نود درجه قرار دارند, صحیح است. اما مناطقى که میان خط نود درجه و خط 67 درجه قرار دارند بر حسب دورى و نزدیکى از این دو خط, از طول شب و روز متفاوتى برخوردارند اگر چه همگى این ویژگى را دارند که داراى روز یا شب طولانى هستند.
نکته سوم:
گذشت که برخى مناطق نزدیک خط 67 درجه, در طى 24 ساعت, از روز و شب برخوردارند و ممکن است (طول شب و روز در این مناطق به این صورت باشد که) بیست و دو ساعت آن شب و دو ساعت دیگر, روز باشد یا برعکس. مردم این مناطق اگر چه از روز یا شب طولانى برخوردارند, با این حال بایستى فرایض خود را (از قبیل نماز و روزه) بر طبق روز و شب, و مشرق و مغربى که دارند, به جا آورند. به این صورت که بیست و دو ساعت روزه بگیرند و نمازهاى یومیه را در طى دو ساعت انجام دهند, و راه دیگرى وجود ندارد و امکان ندارد (در این مناطق) بتوانیم حکم روز را در شب و یا حکم شب را در روز اجرا کنیم.
اما بحث در مورد مناطقى است که بالاتر از خط 67 درجه قرار دارند, یعنى مناطقى که با گذشت 24 ساعت, شب یا روز ندارند. آنچه در کلام صاحب عروه مطرح شده, همین مورد است.
نکته چهارم:
متبادر از کلمات فقها در این زمینه این است که در مناطق قطبى شب و روز از هم متمایز نیستند و زمان یا فقط روز است و یا شب. به همین دلیل اقوال فقها متفاوت شده در مورد کیفیت اقامه فرایض در این مناطق و این که چگونه مى شود در حالى که خورشید در میان آسمان است, نماز مغرب و عشا و یا در حالى که هوا شدیدا تاریک است, نماز ظهر و عصر را به جا آوریم.
از این رو احتمالات پیشین را مطرح کرده اند و ملاحظه شد تنها احتمالى که صاحب عروه بعید ندانسته بود (قابل طرح و بررسى) باقى ماند و آن احتمال این بود که: نماز و روزه افرادى که در این مناطق به سر مى برند بایستى بر طبق بلاد معمولى میان دو قطب شمال و جنوب باشد و افراد این مناطق مخیرند که هر یک از این بلاد میانى را مبناى انجام فرایض خود قرار دهند. به عنوان مثال فردى که در قطبین زندگى مى کند مى تواند معیار را, مقدار روز و شب مناطق معتدل و مناطقى که در آن فصل شب و روز در آنها کوتاه نیست, قرار دهد اگر چه در برخى فصول روز تا شانزده ساعت و شب تا هشت ساعت هم برسد. بنابراین چنین فردى بایستى به مقدار روز مناطق معتدل روزه بگیرد و نماز ظهر و عصر را اقامه کند و بر مبناى شب مناطق معتدل روزه را افطار کند و نماز مغرب و عشا را نیز طبق همین معیار به جا آورد. بنا بر این بایستى (در مناطق قطبى) مقدار شب و روز فصول مختلف سال در مناطق معتدل دور از آن مناطق, مراعات گردد.
آنچه بیان شده, متبادر از کلمات فقها بود. اما دو نکته به نظر مى رسد که متذکر مى شویم:
اولا, چه دلیلى وجود دارد که اهالى مناطق قطبى بایستى بلاد معمولى میانى را مبنا قرار دهند و این مناطق را بر بلاد نزدیک قطبین که در طى 24 ساعت از شب و روز اگر چه یکى کوتاه تر و دیگرى بلندتر, برخوردارند ترجیح دهند؟
ثانیا, دستیابى به مقدار روز مناطقى که در فصل خاصى معتدل هستند, دشوار است و با توجه به این که اسلام دین آسانى است چنین چیزى نمى تواند در طى قرون متمادى, به ویژه قبل از پیشرفت وسایل ارتباطى سیمى و بى سیمى, براى عموم مردم معیار باشد.
اینک با توجه به مطالب گذشته به بیان نظر خود در این زمینه مى پردازیم:
دیدگاه انتخابى درباره نماز در مناطق قطبى
مناطق قطبى در همه فصول از یک نحوه روز و شب برخوردارند اگر چه کیفیت روز و شب در این مناطق با روز و شب در مناطق معتدل متفاوت است و با همین تفاوت است که مشکل نماز و روزه در این مناطق به شکلى که در ذیل بیان مى شود, حل مى گردد:
اگر روز از شب طولانى تر باشد و از مرز یک ماه یا دو ماه تا شش ماه تجاوز کند, در این صورت راهنماى ما در تشخیص روز از شب, خورشید است. توضیح این که در این مناطق, حرکت خورشید بر حسب آنچه حواس ما درک مى کند, حرکتى دورانى همچون حرکت سنگ آسیاب است به این صورت که در طى 24 ساعت یک بار با اوج و حضیضى که دارد حول افق مى چرخد. بنا بر این خورشید حرکتش را از شرق به سمت غرب و در ضمن یک خط منحنى شکل آغاز مى کند و هرچه بالاتر رود و به سمت غرب حرکت کند, سایه شاخص بیشتر مى شود تا آن که ازدیاد سایه شاخص متوقف شود. سپس جریان بر عکس مى شود و این جریان در سمت شرق روى خواهد داد و در این موقع خورشید در آن نقطه به خط استوا مى رسد و به این وسیله اوقات ظهر و عصر را مى توان تشخیص داد.
پس از آن, خورشید در این خط منحنى شروع به حرکت مى کند تا این که به پایین ترین درجه برسد, اگر چه غروب نمى کند. آن گاه حرکتش را از غرب به شرق آغاز مى کند و در این موقع است که شب فرا مى رسد و شب ادامه دارد تا وقتى که حرکت خورشید به نقطه اى منتهى شود که از همان جا شروع به حرکت کرده بود, و کمى قبل از رسیدن خورشید به نقطه شرق, اول فجر محسوب مى شود.
بنا براین حرکت خورشید راهنماى ماست براى دستیابى به اول و وسط روز و ابتداى شب و آغاز فجر. این بیان, استحسان نیست بلکه هوا هم آن را تایید مى کند. توضیح این که وقتى خورشید از طرف غرب شروع به حرکت مى کند تا به سمت غرب برسد هوا مانند مناطق معتدل بسیار روشن است و وقتى به طرف غرب پایین مىآید و از آن جا به سمت شرق حرکت مى کند هوا به تیرگى و تاریکى خفیفى میل مى کند. لذا ساکنان این مناطق, با حرکت نخستین خورشید, رفتار روز, و با حرکت بعدى خورشید, رفتار شبانه مى کنند به این معنا که به هنگام حرکت نخستین خورشید, اقدام به کارهاى روزانه مى کنند و به هنگام حرکت بعدى خورشید به خواب شبانگاهى مى روند.
بنابر این روشنایى و تاریکى در طى 24 ساعت بر یک منوال نیست بلکه از روشنى به تیرگى و یا از روشنى شدید به روشنى ضعیف تر تغییر حالت مى دهد. این نیست مگر به سبب این که حرکت نخستین خورشید ملازم با وجود روز در مناطق معتدل است همچنان که حرکت بعدى خورشید ملازم با وجود شب در آن مناطق مى باشد. اما میل مرکز چرخش زمین به دور خود به میزان 5 / 23 موجب مى شود که خورشید در برخى فصول به مدت زیادى در این مناطق خیمه زند به طورى که اگرچه خورشید اوج و حضیضى داشته باشد اما در این مدت غروبى از آن دیده نشود.
تمامى آنچه بیان شد در صورتى است که در این مناطق روز طولانى باشد, اما اگر قضیه برعکس باشد یعنى در این مناطق شب تا شش ماه طول بکشد, حکم این صورت هم از آنچه در صورت نخست بیان کردیم, روشن مى شود زیرا خورشید اگر چه در این مناطق براى مدتى طولانى غروب مى کند اما تاریکى در این مناطق به یک شکل نیست بلکه شدت و ضعف دارد. شدت تاریکى نشانه حکومت شب در مناطق معتدل است همچنان که تاریکى ضعیف نشانه حکومت روز در آن مناطق مى باشد. از این طریق مى توان روز را از شب تشخیص داد به این صورت که زمان 24 ساعت تقسیم مى شود به تاریکى محض و تاریکى آمیخته با کمى نور که تاریکى محض, شب و اول وقت نماز مغرب و عشا, و تاریکى آمیخته با کمى نور ابتداى روز است. این حالت چند ساعت ادامه دارد تا این که مجددا تاریکى شدید فرا رسد و این چند ساعت, روز این مناطق شمرده مى شود و بایستى در این ساعات روزه گرفت همچنان که حد وسط این چند ساعت, ظهر این مناطق محسوب مى شود و بایستى نماز ظهر و عصر را به جا آورد.
نتیجه
با توجه به مطالبى که بیان شد, مناطق قطبى یا نزدیک به قطب به سه دسته تقسیم مى شوند:
1. برخى از این مناطق به گونه اى هستند که در آنها شب و روز به طور جداگانه وجود دارند و هر چند شب و روز در این مناطق متساوى نیستند اما طلوع و غروبى براى خورشید وجود دارد که فرایض روزانه با طلوع خورشید و فرایض شبانه با غروب خورشید انجام مى گیرد اگر چه مقدار این شب یا روز کوتاه باشد.
2. (برخى دیگر از این مناطق به گونه اى هستند که داراى روز طولانى مى باشند) و چنانچه این مناطق داراى روزى طولانى باشند, خواه به شش ماه برسد یا نرسد, از آن جا که خورشید قابل دیدن و حرکتش دورانى و مانند سنگ آسیاب است, بنابراین وقتى حرکت خورشید از شرق به سمت غرب است, روز و وقتى خورشید به دایره نصف النهار برسد, ظهر محسوب مى شود, و زمانى که حرکت خورشید به سمت شرق پایان یابد و حرکتش را به سمت غرب آغاز کند, شب فرا مى رسد و هنگامى که حرکت خورشید به طرف غرب پایان یابد و خورشید حرکتش را به سمت شرق آغاز کند, ابتداى روز این مناطق است. بدین گونه یک دوره شبانه روزى در طى 24 ساعت تکمیل مى شود.
3. (برخى مناطق هم هستند که داراى شب هاى طولانى هستند.) چنانچه شب در این مناطق طولانى باشد, خورشید اگر چه قابل رویت نیست اما تاریکى در آنها به یک شکل نیست بلکه تاریکى میان تاریکى شدید و تاریکى مایل به سیاهى در نوسان است. بنا بر این وقتى تاریکى در این مناطق شدید است, شب محسوب مى شود و آغاز آن, آغاز نماز مغرب و عشا است و وقتى تاریکى مایل به سیاهى شروع شود و پرتوهایى از نور آشکار گردد, صبح آغاز مى شود. بنا بر این هر گاه تاریکى خفیف شود, روز این مناطق محسوب مى شود تا این که حالت قبل, تکرار شود.
پى نوشت ها:
1- العروه الوثقى (چاپ قدیم), سید محمد کاظم طباطبایى یزدى, ج 2, ص 227, مساله 10.