تحقیقی در برخی از احکام حج

تحقیقی در برخی از احکام حج

استحباب ورود به مسجد الحرام از باب بنى شیبه
یکی از مستحبات ورود به مسجد الحرام را، داخل شدن از باب بنی شیبه دانسته اند; زیرا بت هُبَل در آنجا دفن شده است.[1] شهید اوّل& در این باره می‌گوید: «ویدخله حافیاً خاضعاً خاشعاً من باب بنی شیبه لیطأ هبل، و یقف عنده داعیاً…».[2] علامه محمد تقی مجلسی (أعلی الله مقامه) در «شرح فقیه» می‌نویسد:
حضرت فرمودند: «آن بت را دفن کردند نزد باب بنى شیبه» که از جهت علامت آن در، طاقى زده‌اند قریب به زمزم و از این جهت است که سنت است که از آن در داخل مسجد الحرامِ زمان آن حضرت شوند; چون الحال آن طاق در میان مسجد است.»[3] شهید ثانی&، ذیل این سخن علامه حلّی در «ارشاد الأذهان»: «و یستحبّ… دخوله من باب بنی شیبه» فرموده است: «و هو الآن داخل فی المسجد موازیاً لباب السلام بقرب الأساطین».[4] شهید ثانی در سایر آثار فقهی‌اش; یعنی «مسالک الأفهام»، «الروضه البهیه»، «حاشیه الشرائع» و «مناسک الحج و العمره»، نیز متذکر این نکته شده است:
ـ «هو الآن داخل فی المسجد، بإزاء باب السلام، و لیس له علامه تخصّه، فلیدخل من باب السلام على الاستقامه إلى أن یتجاوز الأساطین; فإنّ توسعه المسجد من قربها…».[5] ـ «و هو الآن فی داخل المسجد بسبب توسعته، بازاء باب السلام عند الأساطین».[6] ـ «هو الآن داخل فی المسجد بإزاء باب السلام، فلیدخل من باب السلام على الاستقامه إلى أن یتجاوز الأساطین لیصادفه…».[7] البته شهید ثانی (م965) در تذکر این نکته، تا حدودی تحت تأثیر آثار محقق کرکی (م940) از جمله «جامع المقاصد» بوده است. محقق کرکی در این باره می‌نویسد.
«سمعنا أنّ هذا الباب یُدعى الآن بباب السلام. و ینبغی أن یعلم أنّ هذا الباب الآن غیر معلوم; لأن المسجد قد ثبت أنّه زید فیه. نعم، یراعی الدخول من الباب الذی یسامته الآن، فعلى ما سمعناه یدخل من باب السلام المعروف بذلک الآن».[8] در توضیح سخن شهید بزرگوار می‌افزایم که: از زمانهای پیش از شهید تا نزدیک زمان ما، یعنی حداقل تا یکصد سال پیش، در نزدیکی مطاف ـ یعنی نزدیک محدوده بین مقام و کعبه شریفه ـ ستونهایی بوده است که به آنها چراغ آویزان می‌کرده‌اند و منظور شهید از «اساطین» همین ستونها است که اگر کسی مستقیماً از باب السلام می‌آمده تا از این ستونها بگذرد از باب بنی شیبه عبور می‌کرده است. رفعت پاشا تصویری از طاقی نیم دایره که علامت موضع باب بنی شیبه بوده در مرآه‌الحرمین (ص 217) درج کرده، و در توضیح ستونهای یاد شده و باب بنی شیبه می‌نویسد:
«… گرداگرد مطاف بر روى سنگها، ستونهاى مسّى زرد رنگى قرار دارد که… قندیل‌ها بدانها مى‌آویزند…. در کنار مطاف.. در سمت جنوبى گنبدى بر روى چاه زمزم ساخته شده است. در شمال چاه، درب بنى شیبه قراردارد که این درب به صورت طاقى نیم دایره بر دو ستون از سنگ مرمر ساخته شده است….[9] و آن هنگام که تمامى این قندیلها که در اطراف کعبه قرار گرفته روشن شود، منظره بس زیبایى را به وجود مى‌آورد.[10]… میان ستونهاى مطاف 257 عدد قندیل قرار دارد… این شمارش در سال 1320ق. توسّط اینجانب به عمل آمد….[11] «در سال 232ق. به دستور واثق بالله عباسى ده ستون چوبى در اطراف مطاف قرار داده شد… تا طواف کنندگان از نور آن استفاده کنند… پس از آن مجدّداً تغییراتى در ستونهاى یاد شده به وجود آمد به صورتى که در این اواخر آنها را از مس ساخته و اتّصالات بین آنها را آهن قرار دادند….»[12] از برخی منابع تاریخی هم فهمیده می‌شود که باب بنی شیبه نزدیک چاه زمزم و روبه روی مقام ابراهیم با فاصله حدود هفت متر بوده[13] و از چند قرن پیش داخل مسجد شده است. شیخ انصاری (م 1281) هم بیش از صد و چهل سال پیش به پیروی از فقیهان پیشین در مناسک خود می‌گوید:
«و چون داخل شود از در بنى شیبه وارد شود و گفته‌اند که آن در الحال برابر باب السلام است، باید که چون از باب السلام داخل شود راست بیاید تا ستونها….»[14] شاید این سخن شیخ: «گفته‌اند که آن در الحال برابر باب السلام است» اشاره به توضیح شهید ثانی باشد که فرمود: «و هو الآن داخل فی المسجد بإزاء باب السلام فلیدخل من باب السلام علی الاستقامه إلى أن یتجاوز الاساطین».
بی تردید، مسجد الحرام از زمان شهید تاکنون بلکه از زمان شیخ انصاری تا الآن چند بار توسعه یافته[15] و مشخصات آن زمان با وضع فعلی مسجد تناسبی ندارد. یعنی باب بنی شیبه فعلی (باب شماره 26) و باب السلام کنونی (باب شماره 24) که هر دو در کنار و خارج مسعی واقع شده‌اند، هیچ کدام باب بنی شیبه و باب السلام سابق نیستند. به عبارتی، باب السلام فعلی بعد از توسعه سعودی، نامگذاری جدید شده و مقابل باب بنی شیبه قدیم نیست و بنای فعلی قسمت قدیمی مسجد که از یادگارهای دوره عثمانی است پس از زمان شهید ثانی (م 965) ساخته شده است. بنابراین طبیعی است که وصف شهید از چگونگی مسجد، با وضع فعلی آن تفاوت داشته باشد.
با این همه تغییراتی که در بنای مسجد الحرام از زمان شهید تاکنون ایجاد شده، باز هم در مناسک های فعلی می‌بینیم که همان عبارات قدیمی درج شده است. مثلاً در مناسک اکثر مراجع معاصر در آداب ورود به مسجد الحرام، عبارت ذیل وجود دارد:
«هنگام ورود از در بنى شیبه وارد شود و گفته‌اند که باب بنى شیبه در حال کنونى مقابل باب السلام است. بنابر این نیکو این است که شخص از باب السلام وارد شده و مستقیماً بیاید تا از ستون‌ها بگذرد.»[16] ملاحظه می‌شود تعبیر «در حال کنونی» که در عبارت شهید ثانی (م 965) آمده و شاید پیش از شهید هم وضع این گونه بوده به همان شکل در مناسک های زمان ما نیز درج شده است در حالی که امروزه هرکس این عبارت را بخواند، چنین می‌فهمد که مراد از آن، باب السلام فعلی مسجد (باب شماره 24) است و کسانی که می‌خواهند به این مستحب عمل کنند، از باب السلام فعلی داخل می‌شوند.
متن عبارت برخی از مناسک های مراجع فعلی (دامت إفاضاتهم و أفاض الله علینا من برکات أنفاسهم) چنین است:
ـ «و هنگام ورود، از در بنى شیبه وارد شود و گفته‌اند که در بنى شیبه در حال کنونى مقابل باب السلام است. بنابراین، خوب است که از باب السلام وارد شده و مستقیماً بیاید تا از اسطوانات[17] بگذرد.»
ـ «و یقال: إنّ باب بنی شیبه یحاذی الآن باب السلام، و لهذا یُحَبَّذ أن یدخل الشخص من باب السلام ویتوجّه بصوره مستقیمه إلى أن یتجاوز الأُسطوانات.»
ـ «…الدخول من باب بنى شیبه، و هو الآن داخل المسجد الشریف بعد ماجرى علیه التوسیع، و هو مقابل باب السلام على الظاهر.»[18] آنچه ذکر شد، از باب نمونه بود و غیر از این موارد، برخی تغییرات مکانی دیگر نیز در مناسک های امروزی مدّ نظر قرار نگرفته است مثلاً در مناسک یکی از فقیهان بزرگ معاصر(چاپ 1379 ش/ 1421ق.) در بخش مستحبات مکه می‌خوانیم:
5. «ینبغی زیاره مکان مولد رسول الله| بمکّه و هو الآن مقابل المسجد الحرام باب العمره فی زقاق بسوق اللیل یسمّى زقاق المولد، فیصلّی فیه و یدعو الله تعالى…».
9. «إتیان منزل خدیجه‘… و هو الآن مسجد أیضاً فیصلّى فیه و یدعو….
12. إتیان مسجد الأرقم و الصلاه فیه».
در حالی که سالهاست، نه از «زقاق المولد» خبری هست و نه از مسجدی که در محل خانه حضرت خدیجه کبری‘ بوده، اثری مانده است. همچنین مسجد ارقم در توسعه مسجد الحرام (سال 1375ق.) جزو مسجد شده و گفته‌اند: «نزدیک دری بوده که اکنون باب ارقم نامیده می‌شود.»[19] یکی از خدمات تشکیلات مسؤول و بعثه‌ها به نهاد مرجعیت، می‌تواند بررسی دقیق مواضعی در مشاعر مقدّسه و اماکن مشرّف باشد که از یک طرف موضوع احکام شرعی، و از سوی دیگر دستخوش تغییر، دگرگونی و توسعه‌اند. نمونه‌هایی دیگر علاوه بر آنچه ذکر شد:

اول: ذبح کفّاره احرام عمره در حزوره
علامه حلی (أعلی الله مقامه) در باره کفّارات احرام از علی بن بابویه پدر بزرگوار شیخ صدوقU نقل می‌کند:
«کلّ ما أتیته من الصید فی عمره أو متعه فعلیک أن تنحر أو تذبح ما یلزمک من الجزاء بمکّه عند الحزوره قباله الکعبه موضع النحر…».
شبیه این سخن را نیز علامه از ابن برّاج و ابو الصلاح حلبی و ابن ادریسU نقل کرده است.[20] ازرقی می‌گوید:
«الحزوره; سوق مکّه، و کانت بفناء دار أُمّ هانی ابنه أبى طالب التی کانت عند الحنّاطین فدخلت فی المسجد الحرام».[21] زبیدی می‌نویسد:
«…فی روض السهیلی: «هو اسم سوق کانت بمکّه و أُدخلت فی المسجد لمـّا زید فیه»…».[22] یاقوت حموی هم بیان می‌کند:
«الحزوره؛ کانت سوق مکّه، و قد دخلت فی المسجد لمّازید فیه».[23] از این کلام ابن بابویه: «… موضع النحر» نیز فهمیده می‌شود که حزوره محل قربانی اهل مکه بوده است. چنان که ازرقی و حموی و زبیدی تصریح کرده‌اند «حزوره» از چند قرن پیش داخل و جزء مسجد الحرام شده و دیگر قربانی کردن در آنجا ممکن نیست. با این وصف، یکی از فقیهان بزرگ معاصر ـ به پیروی از ابن بابویه و فقیهان دیگری که از آنها نام بردیم ـ در مناسک عربی خود (ص 116) نوشته‌اند:
«ما یلزم الحاجّ من الفداء فی إحرام الحجّ ینحره أو یذبحه بمنى، و إن کان فی إحرام العمره فبمکّه بالموضع المعروف بالحزوره».
بی تردید در دوران قدیم و پیش از انقلاب با نبود امکانات و ابزارهای گوناگون، این گونه سهل انگاریها طبیعی بود ولی امروزه دیگر پسندیده نیست.[24] پاره ای از نمونه هایی که بیان شد موضوع بعضی از احکام مستحب بود و در خصوص جاهایی که موضوع احکام واجب‌اند ـ مانند جمرات ـ موضوع شناسی، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. بدون شک، اطلاع فقیه از چگونگی وضع جمرات در زمان معصومین^ و تغییر و تحوّل آن تا زمان ما، در استنباط احکام آن تأثیر خواهد داشت. یکی از عالمان معاصر که تقریباً از پنجاه سال پیش تاکنون بارها به حج مشرف شده است می‌گفت: یکی از مراجع، رمی جمره را از طبقه بالا صحیح نمی‌دانست به او گفتم: جمره عقبه ـ ده¬ها سال قبل ـ در ته یک درّه واقع شده بود، نه بر سطح فعلی، و شاید اکنون ده¬ها متر بالاتر و مرتفع‌تر از موضع وسطح قبلی¬اش باشد.[25] بنابراین، در زمان معصومین^ هم جمره بر سطح فعلی نبوده که گفته شود: رمی قسمت طبقه پایین صحیح و رمی طبقه بالا غیر صحیح است. ایشان می‌گفت: «آن مرجع، استدلال مرا پذیرفت و رمی از طبقه بالا را کافی دانست».

دوم: استحباب نماز روی سنگ قرمز داخل کعبه
از این باب نمونه های دیگری هم هست که دیگر به همه آنها به تفصیل نمی‌پردازم و تنها به چند مورد اشاره می‌کنم: در مناسک علمای معاصر، ضمن مستحبات درون کعبه معظّمه آمده است: «پس دو رکعت نماز بین دو ستون، بر سنگ قرمز بگزارد. در رکعت اوّل بعد از حمد «حم سجده» ودر رکعت دوم بعد از حمد، پنجاه و پنج آیه از سایر جاهای قرآن بخواند».[26] تعبیر «سنگ قرمز» داخل کعبه (الرخامه الحمراء) از روایات گرفته شده است و در آثار فقهی شیخ صدوق و شیخ مفید تا فقهای زمان ما آمده است و اکنون باید بررسی و پرس و جو کرد که آیا هنوز «الرخامه الحمراء» و دو ستون مذکور در جای سابق خود داخل کعبه معظم هست یا نه؟
در احادیث شریفه می‌خوانیم:
«عن‌یونس، قال، قلت لأبی‌عبدالله×: إذا دخلتُ الکعبه کیف أصنع؟ قال: خذ بحلقتی‌الباب إذا‌دخلت ثمّ امض‌حتّى‌تأتی‌العمودین فصلّ‌على‌الرخامه الحمراء…»[27] ـ «عن معاویه بن عمّار، قال: رأیت العبد الصالح علیه السلام دخل الکعبه فصلّى فیها رکعتین على الرخامه الحمراء…».[28] عبارت برخی از فقهای پیشین نیز در این زمینه چنین است:
1. شیخ صدوق (م381):
«فإن أحببت أن تدخل الکعبه فاغتسل قبل أن تدخلها… ثمّ تصلّی بین الأُسطوانتین على الرخامه الحمراء رکعتین…».[29] 2. شیخ مفید (م 413):
«ثمّ لیصلّ بین الأُسطوانتین على الرخامه الحمراء التی بین العمودین رکعتین: یقرأ فی الرکعه الأُولى «الحمد» و «حم السجده» و فى الثانیه «الحمد» و بعدد آی السجده من القرآن».[30] 3. شهید (م786):
«ثمّ یقصد الرخامه الحمراء بین الأُسطوانتین اللتین تلیان الباب، و یصلّی علیها رکعتین…».[31]

سوم: نمونهای دیگر از مستحبات مزدلفه
نمونه دیگر این که در مستحبات مزدلفه آمده است: «همین که از طرف دست راست به تلّ سرخ رسید بگوید…».[32] تعبیر تلّ سرخ (الکثیب الأحمر) نیز از روایات شریفه و آثار فقهی پیشینیان گرفته شده است:
«… عن معاویه بن عمّار، قال، قال ابو عبدالله علیه السلام:…فإذا انتهیت إلى الکثیب الأحمر عن یمین الطریق فقل…».[33] «… فإذا أتى الکثیب الأحمر عن یمین الطریق فلیقل…».[34] همه اینها شواهدی بر لزوم بررسی وضع فعلی و جایگاه این اماکن است و لازم است با توجه به نکاتی که مطرح شد در مناسک حج و رسایل عملیه از این جهات تجدید نظر و بازنگری صورت گیرد.

چهارم: استحباب نماز روبروی چهار رکن کعبه معظّمه
در روایات شریفه و کتابهای فقهی ازآغاز تاکنون به خواندن نماز مستحب در چهار زاویه درون کعبه سفارش شده است. ولی شیخ مفید (م413) علاوه بر نماز در زوایای کعبه، خواندن دو رکعت نماز در صحن مسجد الحرام، روبه روی هر یک از چهار رکن کعبه معظّمه را مستحب دانسته و ذیل عنوان «باب الصلاه نحو الأرکان» نوشته است:
«و من السنّه أن یصلّی بإزاء کلّ رکن من أرکان البیت رکعتین، ولیکن آخرها الرکن الذی فیه الحَجَر، و إن زاد على رکعتین فهو أفضل. فإذا فرغ من الصلاه إلى الأرکان فلیتّصق بالحطیم…».[35] ولی این ناچیز تاکنون به حدیثی دالّ بر این مطلب برنخورده‌ام و از فقهای دیگر هم ـ با توجه به جستجوی ناقص بنده ـ کسی متعرض آن نشده و چنین نمازی را مستحب ندانسته است، تنها مرحوم سلاّر دیلمی (م 448/463) در کتاب مراسم ـ که قاعدهً ایشان هم از مقنعه شیخ مفید گرفته است ـ فرموده است:
«من السنّه المتأکّده صلاه رکعتین فمازاد بإزاء کلّ رکن آخرها الرکن الذی فیه الحَجر».[36] به هر حال ظاهراً این مسأله تنها در کتاب مقنعه مفید است و شهید اوّل (م786) نیز از وجود آن در مقنعه مطّلع نبوده است. از این رو ضمن یک درس از کتاب دروس برخی فتاوی و فروع نادر و متفرقه مربوط به حجّ را گرد آورده و از جمله آن فروع، همین سخن سلاّر& در کتاب مراسم است:
درس: منع ابن إدریس من الإحرام عمّن زال عقله….
و قال: لایکره الإحرام فی الکتّان وإن کره التکفین فیه….
و قال سلاّر فی الوداع: من السنّه المتأکّده….
و من فتاوی الجعفی: یجوز للمدنی تأخیر الإحرام إلى الجحفه….[37] خلاصه حتی شهید هم که در کتاب دروس، فروع بسیاری در کتاب حج ذکر کرده، به چنین سخنی از غیر سلاّر برنخورده است. وی در زمینه تتبّع بسیارش در کتاب حج نوشته است:
«وقد أتینا منه بحمد الله فی هذا المختصر ما لم یجتمع فی غیره من المطوّلات، فللّه الشکر على جمیع الحالات».[38]

پنجم: طواف از طبقه بالا
در سال 1424ق. مهمترین مسأله ای که اتفاق افتاد و محل ابتلا و سؤال بود موضوع طواف از طبقه دوم مسجدالحرام بود; چون به افراد ویلچری اجازه نمی‌دادند از پایین طواف کنند و به ناچار باید از بالا طواف می‌کردند. از این رو حکم آن از مراجع تقلید استفتا شد و معاون آموزش و پژوهش بعثه پاسخها را یکجا منتشر کرد و در اختیار روحانیون قرار داد که با تبیین و توضیحی در پی می‌آید.
نخست، متن سؤال و پاسخها را نقل می‌کنیم و سپس برای تسهیل امر برای روحانیان کاروانها توضیحاتی خواهیم داد. به دلایلی، به جای نام مبارک هریک از مراجع، از حروف ابجد استفاده کرده ایم:
سؤال: قبلا افراد ناتوان، با صندلى چرخ دار (ویلچر) یا سبد (تخت روان) در صحن مسجدالحرام طواف داده مى‌شدند، ولى در سال جارى از طواف در صحن مسجدالحرام منع شده‌اند وحتى ممکن است کسى نباشد تا فرد ناتوان را بردوش خود حمل کند وطواف بدهد یا همین کار نیز ممنوع شود و چنین افرادى باید در طبقه دوم یا پشت بام مسجد الحرام طواف داده شوند. آیا چنین طوافى کفایت مى‌کند یا نه؟ وظیفه آنان چیست؟
پاسخ:
الف) در صورت عدم امکان با رعایت الأقرب فالأقرب کفایت مى‌کند (والله العالم).
ب) احتیاط واجب این است که آنها را از طبقه دوم طواف دهند و نایب هم برایشان بگیرند.
ج) طواف باید دور کعبه معظّمه، ولو در فضاى ما بین زمین تا محاذى پشت بام کعبه باشد و کف طبقه دوم مسجد الحرام اگر به قدر قامت طواف کننده، پایین‌تر از نقطه محاذى پشت بام کعبه نباشد، طواف از طبقه دوم، صحیح و مجزى نیست و کسانى که نمى‌توانند در صحن مسجد الحرام، ولو به وسیله حمل توسط شخص دیگر طواف کنند، وظیفه شان نایب گرفتن در طواف است و احوط آن است که خودش هم در همان طبقه دوم طواف نماید.
د) چنانچه احراز شود که طبقه دوم، بالاتر از کعبه است، طواف از بالا کفایت نمى‌کند و باید براى طواف از پایین نایب بگیرند و لازم نیست احتیاط کنند و چنانچه مطلب مشکوک باشد باید احتیاطاً بین طواف از بالا و نایب گرفتن از پایین جمع نمایند.
هـ ) در مورد سؤال، اگر ممکن باشد کسى فرد ناتوان را بر دوش حمل کند، طواف در محدوده بین مقام ابراهیم و کعبه لازم است، ودر غیر این صورت باید نایب بگیرند تا در محدوده طواف کند و بنابر احتیاط مستحب نیز خود شخص در طبقه دوم طواف داده شود و چنانچه نیابت نیز ممکن نباشد، طواف دادن شخص در طبقه دوم کفایت مى‌کند.
و) در فرض مذکور، این افراد باید در طبقه دوم طواف داده شوند و بنابر احتیاط واجب، نایب هم گرفته تا براى آنان در صحن مسجد الحرام طواف نماید.
ز) در فرض سؤال، چنانچه کعبه مقدس از طبقه دوم پایین‌تر نباشد، احتیاط واجب آن است که علاوه، بر اینکه در طبقه دوم طواف داده مى‌شوند، استنابه هم بنمایند (والله العالم).
ح) طواف در طبقه فوقانى صحیح نیست و این قبیل افراد باید به وسیله کول گرفتن، طواف خود را انجام بدهند و اگر ممکن نشد، لازم است براى طواف خود نایب بگیرند.
ط) در این گونه موارد که راهى جز این نیست، طواف در طبقه بالا کفایت مى‌کند.
ى) در مفروض سؤال باید طواف اشخاص مذکور به صورت نیابى در مطاف انجام شود و به احتیاط مستحب، خود آنها نیز در طبقه دوم با هر وسیله اى که مى‌توانند طواف کنند.
ک) در مفروض سؤال، باید نایب بگیرد که در صحن مسجد الحرام طواف نماید و در صورتى که متمکّن مى‌باشد و بر او حرجى نیست، احتیاط واجب آن است که خودش هم از طبقه دوم طواف نماید.
توضیحات:
1. در پاسخ «و» و «ک» یک تکلیف به صورت فتوا، و تکلیفی هم با عنوان احتیاط واجب ذکر شده است:
و) باید در طبقه دوم طواف داده شوند و بنابر احتیاط واجب، نایب هم گرفته تا براى آنان در صحن مسجد الحرام طواف نماید.
ک) باید نایب بگیرد که در صحن مسجد الحرام طواف نماید و… احتیاط واجب آن است که خودش هم از طبقه دوم طواف نماید.
معلوم است که اینجا تکلیف معذور، یک امر بیشتر نیست و آن، طواف است. حال این طواف یا باید به وسیله نایب در صحن مسجد انجام شود، یا خود معذور در طبقه دوم طواف کند; به هر حال، آنچه در واقع واجب است، یکی از این دو امر است. بنابراین، اگر فقیه از ادلّه، یکی از این دو امر را استنباط کرد و «فتوا» داد، به عِدل دیگر، مسلّماً فتوای وجوب نمی‌دهد و نیز به نحو احتیاط واجب هم، عِدل دیگر را الزام نمی‌کند; چون یک تکلیف بیشتر نیست. البته احتیاط مستحب بلاشک مانعی ندارد، بلکه ممدوح است.
بنابراین، پاسخ «و» و «ک» را باید توجیه کرد; بدین نحو که یا سهو القلم شده و به جای «احتیاط مستحب»، سهواً «احتیاط واجب» ذکر شده; همچنان که در پاسخهای «هـ» و «ی» احتیاط مستحب آمده است، و یا اینکه هر دو شقّ مسأله، احتیاط واجب است، نه فتوا; همچنان که در پاسخهای «ب» و «ز» و ذیل «د» به هیچ طرف فتوا داده نشده و هر دو به صورت احتیاط واجب ذکر شده است.
خلاصه اینکه با فرض فتوای جازم به یک طرف، نمی‌توان طرف دیگر را احتیاط واجب کرد. مثل اینکه اگر در رکعت سوم و چهارم نماز به نحو فتوا، یک تسبیح را کافی دانستیم، دیگر نمی‌توانیم ذکر دو تسبیح دیگر را احتیاط واجب کنیم. بلی، به نحو احتیاط مستحب مانعی ندارد.
2. روشن است که اگر به طواف از طبقه دوم، عرفاً «طواف کعبه» نگویند و صدق عرفی طواف محرز نباشد، به هیچ روی طواف از طبقه دوم کافی نیست. باتوجه به اینکه از پاسخهای مذکور استفاده می‌شود که برخی از پاسخ دهندگان، صدق عرفی طواف در بالا را احراز کرده اند; مانند «الف» و «ط» و برخی عدم صدق عرفی را احراز کرده اند; مانند «ح[39]» و برخی در صدق و عدم صدق، مردّد بوده اند; مانند «ج»، «د» و «ز». برخی هم، چون طواف در بیرون مقام را ـ ولو در صحن ـ صحیح نمی‌دانند، فرموده‌اند: طواف از طبقه بالا کافی نیست; مانند «هـ ».
3. در بیان ملاک صدق عرفی طواف هم پاسخها مختلف است:
ج) کف طبقه دوم مسجد الحرام اگر به قدر قامت طواف کننده، پایین‌تر از نقطه محاذى پشت بام کعبه نباشد، طواف از طبقه دوم صحیح و مجزى نیست….
د) چنانچه احراز شود که طبقه دوم بالاتر از کعبه است، طواف از بالا کفایت نمى‌کند….
ز) چنانچه کعبه مقدس از طقبه دوم پایین‌تر نباشد، احتیاط واجب آن است که علاوه بر اینکه در طبقه دوم طواف داده مى‌شوند، استنابه هم بنماید.
روشن است که مفاد پاسخ «ج» این است که برای صدق طواف باید قامت طواف کننده از کعبه بالاتر نباشد و حتّی اگر فقط سر و گردن، هم از کعبه بالاتر باشد، عرفاً طواف صدق نمی‌کند، ولی مفاد «د» و «ز» این است که اگر کف طبقه دوم اندکی پایین‌تر از پشت بام کعبه یا مساوی آن باشد، طواف صدق می‌کند; هر چند تمام بدن طائف، بالاتر از پشت بام کعبه باشد; چون مفهوم «اگر طبقه دوم بالاتر از کعبه است، طواف از بالا کفایت نمی‌کند»، این است که اگر از طبقه دوم بالاتر نباشد، بلکه مساوی پشت بام کعبه یا اندکی پایین‌تر باشد، کفایت می‌کند.
4. پاسخ «ز» اندکی کاستی دارد; زیرا در آن، فقط وظیفه فرضی که «کعبه مقدس از طبقه دوم پایین‌تر نباشد» بیان شده است; ولی اگر پشت بام کعبه مقدس مساوی با سطح طبقه دوم یا بالاتر باشد، تکلیف چیست، به صراحت در این پاسخ نیامده است; هر چند با دقّت می‌توان فهمید مراد این است که دراین فرض، طواف از طبقه بالا کفایت می‌کند.
پاسخ «هـ» دقیق است; چون فرض بر دوش گرفتن هم در آن ذکر شده که در صورت امکانِ آن، مقدّم بر نیابت است، و از آنجا که در سؤال، عدم امکان بر دوش گرفتن، به طور قطع نیامده، بلکه به صورت احتمال و فرض ذکر شده است، برای وضوح بیشتر پاسخ و دفع هر گونه توهّم، بهتر بود در پاسخها ذکر می‌شد. پاسخ «ج» و «ح» نیز از این جهت مانند «هـ» است.
به هر حال، با فرض عدم امکانِ بر دوش گرفتن، پاسخ «ب» محتاطانه ترین پاسخ است و تا هنگامی که تکلیف صدق عرفی طواف از طبقه بالا روشن نشود، مناسب ترین، جامع ترین و محتاطانه ترین پاسخ این است که «با عدم امکانِ بر دوش گرفتن، معذور، هم نایب بگیرد تا در مطاف طواف کند، و هم خودش از طبقه بالا طواف کند».
در پاره ای از پاسخها برخی مسامحات جزئی دیده می‌شود که به ذکر یک نمونه بسنده می‌کنیم: در پاسخ «ب» آمده است: «نایب هم برایشان بگیرند» در حالی که شخص معذور از طواف، خودش باید نایب بگیرد، نه اینکه «برایشان بگیرند»; چون از طواف معذور است، نه از نایب گرفتن.
5. چنان که ملاحظه شد، با وضع فعلی، اختلاف است که آیا بر طواف از طبقه بالا عرفاً «طواف کعبه» صدق می‌کند یا نه. لازمه برخی پاسخها این است که «به طور حتم صدق می‌کند»; مانند «الف» و «ط» و لازمه برخی اینکه «به طور حتم صدق نمی‌کند»; مانند «ح» و برخی هم مشروط کرده‌اند به احراز اینکه چیزی از قامت طائف، بالاتر از پشت بام کعبه نباشد; مانند «ج» و برخی به احراز اینکه طبقه دوم از کعبه بالاتر نباشد یا کعبه مقدس از طبقه دوم پایین‌تر باشد; مانند: «د» و «ز».
هر چند مشهور است که تشخیص موضوع با فقیه نیست، بلکه با مکلّف است، اما با چنین وضعی، آیا رواست که از مکلّف بیچاره که چه بسا یک بار در عمرش به حج مشرّف شده، بخواهیم صدق عرفی طواف از طبقه بالا یا عدم آن را تشخیص دهد و… ؟ آیا با این همه امکانات، مسئولان مربوط نمی‌توانند بررسی و اعلام کنند که طبقه دوم از کعبه بالاتر است یا نه؟ تا مثلا در پاسخ به طور واضح گفته شود: «چون طبقه دوم از پشت بام کعبه بالاتر است، بر طواف از طبقه دوم، عرفاً طواف صدق نمی‌کند» یا به عکس. وقتی در صدق عرفی طواف بین پاسخ دهندگان سه قول است، چگونه از مکلّف بیچاره که حتّی گاهی در مبدأ و ختم طواف هم اشتباه می‌کند و رکن یمانی را رکن «حجرالاسود» می‌پندارد، چنین توقّعی داشته باشیم؟
6. جمع بندی و حاصل این یازده پاسخ، هشت پاسخ ذیل است:
1. کفایت طواف از طبقه بالا: «الف» و «ط».
2. عدم کفایت طواف از طبقه بالا: «هـ» و «ح».
3. به احتیاط واجب، جمع بین طواف شخص از طبقه بالا وطواف نایب در صحن: «ب».
4. فتوا به طواف از طبقه دوم، و احتیاط واجب در نیابت و طواف نایب در صحن: «و».
5. فتوا به نیابت، و احتیاط واجب در طواف خود در طبقه دوم: «ک».
6. فتوا به نیابت، و احتیاط مستحب در طواف خود شخص در طبقه دوم: «هـ»، «ز» و یک فرض از فروض «ج».
7. اگر احراز شد که طبقه دوم، بالاتر از کعبه است، فتوا به نیابت، و در فرض شک، به احتیاط واجب، جمع بین طواف از بالا و نیابت: «د».
8. اگر کعبه مقدس از طبقه دوم پایین‌تر نباشد، به احتیاط واجب، جمع بین طواف از بالا و نیابت، و اگر باشد، طواف از بالا لازم نیست: «ز». البته ذیل این فرض، لازمه پاسخ «ز» است و صریحاً ذکر نشده است.
خلاصه اینکه به این مسأله، هشت گونه پاسخ داده‌اند. روشن است که اگر روحانی کاروان حج بخواهد همه این پاسخها را به مردم بگوید، کاروان، معرکه عظمی می‌شود! بنابراین در وضع فعلی، راحت ترین راه برای یقین به برائت ذمّه (علی ایّ حال) که مطابق احتیاط است و با فتوای هیچ کس مخالف نیست، این است که «در فرض عدم امکان طواف بر دوش دیگری در مطاف، معذور هم نایب بگیرد، هم خودش از بالا طواف کند».
روحانیِ کاروان با این پاسخ می‌تواند بدون اشاره به اختلافی بودن مسأله و تشتّت افکار زائران، از توابع اختلاف آرا نجات یابد و از سوی دیگر، برای زائر، یقین به برائت ذمّه حاصل می‌شود.
گفتنی است رئیس شؤون حرمین شریفین گفته است: کف طبقه دوم مسجدالحرام از سقف کعبه 27 سانتیمتر بالاتر است.[40] بیفزایم که دوست فاضل و‌گرامی‌حجه‌الاسلام‌والمسلمین‌جناب‌آقای محمدجواد فاضل لنکرانی مقاله ای در این زمینه نوشته‌اند که در مجله میقات حج، شماره 48 چاپ شده است.
شایسته است در این موضوع و موضوعات مهم دیگر اینگونه مقالات محققانه نوشته شود و آنقدر درباره آنها بحث شود تا ابهامات مسائل زدوده گردد. یا به حداقل برسد. امروز در بسیاری از رشته های علمی همین که معضلی پیش آید بزرگان آن رشته همه به آن می‌پردازند و آنقدر درباره آن پژوهش و بحث و مناقشه می‌کنند تا روشن شود و ابهامی در آن نماند یا ابهام آن به حداقل برسد. ولی ما در موضوع رمی جمرات و قربانی و مانند آن از مسائل مهم، جز چند مقاله و کتاب، چیزی تألیف و منتشر نکرده ایم.
همچنین خوب است تشکیلات مسؤول اعضای بعثه‌ها برای بهسازی کتابهای مناسک حج تلاش و اگر مسامحاتی در آنها هست برطرف کنند، مراجع عظام را از تغییرات جغرافیایی مشاعر مقدس و جزئیات مشاکل مناسک با اطّلاع، و روز به روز برای تسهیل آموزش و تدوین مناسک تلاش کنند. روشن است که اکثر مراجع معظم فرصت تشرف به حج را ندارند و این بر عهده بعثه هاست که فضای حج و مشاکل و مسائل آن را به آنها انتقال دهند.

ششم: یکى از مستحبات وقوف در عرفات
1. در جوامع روایی درباره مستحبّات وقوف به عرفات می‌خوانیم:
زرعه عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله × قال: «إذا أتیت الموقف فاستقبل البیت و سبّح الله مائه مرّه و کبّرالله مائه مرّه… ثمّ تقرأ عشر آیات من أوّل سوره البقره، ثمّ تقرأ «قُلْ هُوَ الله أَحَد» ثلاث مرّات، و تقرأ آیه الکرسی حتّى تفرغ منها، ثمّ تقرأ آیه السخره….[41] احتمالاً در یکی از مناسک حج که پیش از شیخ اعظم انصاری+ تألیف شده است، در ترجمه این حدیث، در بخش مستحبّات وقوف به عرفات، تعبیر «ده آیه از اوّل سوره بقره» بر اثر اشتباه چاپی، به «دو آیه از اوّل سوره بقره» تبدیل شده است و چون گاهی فقهای بزرگوار در مستحبّات به ادلّه رجوع نمی‌کنند و تذکّر می‌دهند که به قصد رجا اتیان شود[42]، شیخ انصاری (أفاض الله علینا من برکات أنفاسه الشریفه) در مناسک خود که از بهترین رساله های مناسک حج است و مدتهای مدید، محور نگارش مناسک و موضوع حاشیه و تعلیقه بسیاری از بزرگان بوده است، در این قسمت، همان تعبیر مناسک پیشین را آورده، با این تفاوت که متن دو آیه نخست سوره بقره را هم ذکر فرموده است; بدین گونه:
و دیگر رو به قبله کن و بگو: «سبحان الله» صد بار، و «الله اکبر»… صد بار.
پس دو آیه اوّل سوره بقره را بخواند: «بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم، الم ذلکَ الْکِتَاب لارَیْبَ فِیِه هُدًى لِلْمُتّقینَ الَّذیِنَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَمِمّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ». دیگر «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد» را سه نوبت بخواند و یک بار آیه الکرسی و آیه سخره را….[43] در حالی که در روایت، «عشر آیات» آمده و تنها بر اثر اشتباه چاپی و مانند آن، «ده» به «دو» تبدیل شده است، ولی چنان که ملاحظه می‌شود، به دنبال این اشتباه چاپی، در مناسک شیخ نصّ دو آیه اوّل سوره بقره هم ـ لابدّ برای وضوح بیشتر ـ نقل شده است و از آنجا که در این گونه کتب، فقیهان بعدی تحت تأثیر کتاب فقیه قبلی هستند ـ خصوصاً شخصیتی مثل شیخ انصاری+ ـ در بسیاری از مناسک پس از شیخ که تحت تأثیر مناسک وی تألیف شده، این اشتباه رخ داده است و تنها کسانی که به روایت مسأله مراجعه کرده‌اند، از این اشتباه مصون مانده اند; از جمله در مناسک حضرت امام خمینی، آیه الله خویی و آیه الله گلپایگانی (قدّس الله أسرارهم و أفاض علینا من برکات أنفاسهم) این اشتباه رخ نداده و این سه بزرگوار تصریح کرده‌اند که «از اوّل سوره بقره ده آیه بخواند»، ولی در بسیاری از مناسک تحت تأثیر مناسک شیخ، همان اشتباه تکرار شده است; از جمله:
الف) مناسک حج، از مرحوم آیه الله سید محمد تقی خوانساری، ص83 (چاپ تهران، بوذرجمهری، 1366ق.).
ب) مناسک حج، از مرحوم علاّمه شعرانی، ص75 (چاپ تهران، اسلامیه، 1386ق.). البته ظاهراً بخش مستحبّات این مناسک، تألیف خود علاّمه شعرانی نیست.[44] ج) مناسک حج جامع، مشتمل بر فتاوای نه نفر از مراجع، ص149، تألیف شیخ عباس مغیثی مرندی، (چاپ شوال 1386ق./ 1345 ش).
د) مصباح الناسکین و مشکاه الحاجّ و المعتمرین، از مرحوم آیه الله مرعشی نجفی، ص124 (چاپ 1396ق.).
هـ) مناسک حج، از مرحوم آیه الله شیخ محمد علی اراکی، ص 95 ( چاپ قم، 1370 ش).
و) مناسک حج، از مرحوم آیه الله سید عبدالأعلی سبزواری، ص130 (چاپ قم، دارالکتاب 1371 ش).
ز) مناسک حج، از مرحوم آیه الله میرزا علی غروی تبریزی، ص192 (چاپ دفتر معظّم له، 1374 ش).
ح) مناسک حج، از آیه الله سید محمّد مهدی حسینی اشکوری، ص129 (بی جا، بی نا، چاپ 1413ق.).
ط) مناسک حج، از آیه الله سید عزّالدین حسینی زنجانی، ص91، (چاپ 1374 ش).
در همه این مناسکها بجز مناسک آیت الله سید محمد تقی خوانساری، متن دو آیه اوّل سوره بقره هم مانند مناسک شیخ، درج شده است.
اینها همه بر اثر مراجعه نکردن به ادلّه مستحبّات است که معمولا اتفاق می‌افتد، جالب این که در سال پیش، مناسک شیخ با بیش از بیست حاشیه چاپ شد و این اشتباه را کسی متذکّر نشد، فقط یکی از محشّین نوشته‌اند: «در بعضی از آثار، ده آیه آمده است» که معلوم است به اشتباه متفطّن نشده‌اند.

هفتم: حج گزارى بدون پرداخت خمس
در مناسک حج امام خمینی+ که با دوازده حاشیه چاپ شده است، می‌خوانیم:
سؤال: شخصی بدون اینکه خمس مال خود را بپردازد، به حج رفته است و الآن می‌خواهد بپردازد، آیا حج او صحیح است یا خیر؟
جواب: اگر لباس احرام و قربانى با پول غیر مخمّس نبوده، عمل او اشکال ندارد… .[45] در این مسأله برخی از مراجع معظّم فرموده‌اند: «اگر همان طور که متعارف است، به ذمّه خریده باشد حجّش صحیح است».
آیه الله اراکی هم گویند: «چون حق این است که اشاعه نیست، پس آنچه با آن پول تهیه کرده است، مالک شده، طواف و قربانی او صحیح است».[46] قطع نظر از این دو مبنا، مفهوم پاسخ فوق این است که «اگر لباس احرام و قربانی با پول مخمّس یا غیر متعلّق خمس تهیه شده، حجّ او صحیح است»، در حالی که شرط صحّت حجّ، آن است که هم طواف عمره تمتّع و هم طواف حج تمتّع و هم نماز طواف، با لباس مباح انجام شود[47] و چون معمولا طواف حجّ تمتّع و نماز آن با لباس احرام انجام نمی‌شود، بلکه با لباسهای معمولی انجام می‌شود ـ چون پیش از آن، حجّاج از احرام خارج شده‌اند، مگر کسانی که اعمال مکّه را پیش از وقوفین انجام می‌دهند ـ جواب دقیق، آن است که «علاوه بر لباس احرام و قربانی، لباسی که با آن طواف می‌کنند و نماز طواف می‌گزارند نیز باید با مال حلال تهیه شده باشد».
علاوه بر این، گاهی طواف عمره تمتّع و نماز آن نیز با لباس معمولی ـ نه لباس احرام ـ انجام می‌شود و صحیح است; مثل مواردی که پس از تقصیر عمره تمتّع معلوم شود طواف و نماز آن به جهتی باطل بوده است که در این صورت، برای اعاده طواف و نماز آن پوشیدن لباس احرام لازم نیست و احرام با لباس معمولی کافی است.[48] نیز در صورتی که کسی به نیابت از دیگری طواف عمره تمتّع یا طواف عمره مفرده انجام دهد، پوشیدن جامه احرام لازم نیست.[49] همچنین در فرضی که محرم ـ جهلا یا عمداً ـ حوله های احرام را کنار بگذارد و با لباس دوخته طواف و سعی انجام دهد، عملش صحیح است.[50] آیه الله خویی& نیز فرموده‌اند:
ـ «بر مستطیع لازم نیست که حتماً از مال خود به حج برود، پس هرگاه به گدایى یا با مال دیگرى حج کند، کافى است. بلى، اگر جامه هاى احرام یا پول قربانى اش غصبى باشد، کافى نخواهد بود.»[51] ـ «هرگاه جامه هاى احرام یا پول قربانى اش از مالى باشد که حق به او تعلّق گرفته، حجّش صحیح نخواهد بود.»[52] اشکال فوق بر این سخن نیز وارد است; یعنی علاوه بر جامه احرام و پول قربانی «لباسی که با آن طواف می‌کند» نیز باید حلال باشد و متعلّق حق دیگری نباشد.
ممکن است در پاسخ این اشکال گفته شود: اینجا درصدد بیان چیزی بوده‌اند که ویژه حج است و آن، قربانی و لباس احرام است و معلوم است که سایر لباسها باید مباح باشد، ولی اوّلا، این پاسخ; از سؤال و جواب آغاز این بحث، رفع اشکال نمی‌کند و ثانیاً، این جهت، چندان واضح نیست که مراجعه کنندگان به مناسک بفهمند، بلکه این دقّت نظر، ویژه خواصّ اهل فن است و رساله و مناسک، سزاوار است به گونه ای باشدکه مراجعه کننده به سهولت، مقصود را دریابد.

هشتم: محرمات احرام
در بیان محرّمات احرام و تعداد آنها در بسیاری از مناسک حج، نوعی تداخل و عدم ضبط دقیق دیده می‌شود; مثلا حضرت امام خمینی+ دومین عمل محرّم از محرّمات احرام را «جماع با زن، بوسیدن، دست زدن یا تماس و نگاه با شهوت، بلکه هر نحو لذّت بردن و تمتّع» دانسته‌اند.[53] یعنی همه این امور را ذیل یک عنوان آورده‌اند; همچنان که حرمت شکار و همه فروع آن را یک عمل محرّم از محرّمات احرام قلمداد کرده اند[54] و از این جهت، یکنواختی در تعداد رعایت شده است، ولی مرحوم آیه الله خویی&، مورد نخست را چهار امر محرّم به حساب آورده‌اند و مورد دوم را یک امر; یعنی در بیان تروک احرام فرموده‌اند: «1. ‌‌شکار حیوان صحرایی; 2.‌نزدیکی با زنان; 3. بوسیدن زن; دست زدن به زن; نگاه کردن به زن و ملاعبه با او».[55] بنابر این تفصیل، شکار را هم باید چند عنوان محرّم قلمداد می‌کردند; چون آنچه محرّم است و ایشان ذیل عنوان «شکار حیوان صحرایی» به حرمتش تصریح کرده‌اند، عبارت است از:
1. شکار; 2. کمک به دیگری در شکار (چه دیگری محرم باشد، چه مُحِلّ); 3. نگهداری شکار یا به دست گرفتن آن در حال احرام (هر چند شکار کردنش پیش از احرام باشد); 4. خوردن گوشت شکار (هر چند شکارکننده، مُحِلّ باشد).[56] به نظر می‌رسد تعبیر و شمارش قدما در این موضوع، دقیقتر است که برای مثال، تعبیرات علاّمه حلّی، شهید اوّل و شهید ثانی را به ترتیب ذکر می‌کنیم:
ـ «یجب على المحرم اجتناب صید الْبَرِّ… أکلا و ذبحاً، واصطیاداً، و إشارهً، و دلالهً، وإغلاقاً و إمساکاً.
و النساء وطئاً، و عقداً له و لغیره و شهادهً علیه و إقامهً، و تقبیلا و نظراً بشهوه».[57] ـ «أمّا التروک المحرّمه فثلاثون:… و النساء بکلّ استمتاع حتّى العقد.»[58] ـ «… صید البرّ… اصطیاداً و أکلا و ذبحاً و دلالهً و إغلاقاً، مباشرهً و تسبیباً ولو بإعاره الآله. والاستمتاع بالجماع و مقدّماته حتّى العقد».[59] اشکال دیگر به تعبیر مرحوم آیه الله خویی اینکه ایشان «نگاه کردن به زن و ملاعبه با او» را یک عنوان شمرده‌اند، در حالی که نگاه، غیر از ملاعبه است و به مبنای ایشان مبنی بر تفصیل و جدا کردن این امور، باید دو عنوان محسوب می‌شد.
اشکال دیگر اینکه تعبیرات «نگاه کردن به زن، دست زدن به زن» و مانند آن در سخن ایشان، موهم این است که این امور فقط بر مردان حرام است، درحالی که بر زنان نیز حرام است و مسأله طرفینی است و عنوان مسأله باید طوری اتّخاذ شود که موهم خلاف نباشد.
البته این اشکال به تعبیر علاّمه در ارشاد و شهید در لمعه: «والنساء وطئاً، و عقداً و…»; «والنساء بکلّ استمتاع حتّی العقد» نیز وارد است، ولی به تعبیر شهید ثانی: «والاستمتاع بالجماع و مقدّماته حتّی العقد» و به تعبیر برخی از معاصران[60] «امور زناشویی» وارد نیست.
تعبیر اخیر، علاوه بر اینکه عامّ و سلیم از این اشکال است، از جهت کنایی و محترمانه بودن هم ستودنی است. سزاوار است مانند قرآن کریم، از این امور در مناسک حج و رسائل عملیه هم تا آنجا که به فهم مطلب ضرری نرساند، با تعابیر کنایی یاد شود.[61] همچنین مرحوم آیه الله خویی و من تبعه و امام خمینیU، یکی از محرّمات احرام را به ترتیب، «استعمال بوی خوش» و «استعمال عطریات» دانسته‌اند، ولی ذیل همین عنوان فرموده‌اند:
«بر محرم حرام است که بینى خود را از بوى بد بگیرد. بلى تند رفتن از جهت خلاص از بوى بد عیبى ندارد.»[62] «اقوى حرمت گرفتن دماغ است از بوى بد، لکن فرار کردن از بوى بد به تند رفتن، عیب ندارد.»[63] در حالی که حرمت استعمال بوی خوش و حرمت گرفتن بینی از بوی بد، دو عنوان محرّم است، نه یک عنوان.
نیز آیه الله خویی در شمارش محرّمات احرام، ذیل عنوان «9. پوشیدن لباس دوخته بر مردان» فرموده‌اند:
«پوشیدن لباس دوخته، هر طور باشد، براى زنان عیبى ندارد، مگر دستکش که آن را نپوشند.»[64] پیداست که حرمت پوشیدن دستکش برای زنان، عنوان مستقلّی است و ربطی به «پوشیدن لباس دوخته بر مردان» ندارد.
همچنین در شمارش محرّمات احرام، ذیل عنوان «16. زینت نمودن» نوشته‌اند:
«پوشیدن زیور براى زینت بر بانوان محرم حرام است و زیورى که پیش از احرام، عادت به پوشیدن داشته، مستثنى است و مى‌تواند او ]آن [را بپوشد، ولى نباید او ]آن [را به شوهر خود و دیگر مردان نشان دهد.»[65] هویداست که «إظهار الزینه للزوج و لغیره من الرّجال» عنوان مستقلی غیر از «پوشیدن زیور» است. همین ایراد، عیناً به مناسک حج حضرت امام خمینی نیز وارد است.[66] در اینجا تعابیر قدما دقیق‌تر است; مثلا علاّمه و شهیدین در شمارش محرّمات احرام گویند: «و الحلی غیرالمعتاد للنساء، و إظهار المعتاد للزوج»[67]، «و لبس المرأه ما لم تعتده من الحلى; و إظهار المعتاد للزوج»[68]، «و لبس ما لم تعتده من الحلی، و ما اعتادته بقصد الزینه لا بدونها; لکن یحرم علیها إظهاره للزوج».[69] توضیح اینکه برخی از قدما مانند شهید، چنان که گذشت، تروک احرام را سی مورد دانسته‌اند و آنها را از یکدیگر تفکیک کرده‌اند و برخی معاصران، 25 یا 24 مورد دانسته‌اند و دو یا چند عنوان را ذیل یک عنوان درج کرده‌اند که دقیق نیست. البته در مواردی، قدما هم چند امر را ذیل یک عنوان آورده‌اند، ولی تعبیرشان دقیق است; مثلا تعابیر علاّمه در ارشاد که گذشت، انصافاً دقیق است:
«…صید البَرِّ… أکلا، و ذبحاً، و اصطیاداً، و اشارهً، و دلالهً، و إغلاقاً و إمساکاً و النساء وطئاً، و عقداً له و لغیره و شهادهً علیه و إقامهً، و تقبیلا و نظراً بشهوه».[70] ولی مرحوم آیه الله خویی& و من تبعه صید را با همه مسائل وابسته اش یک عنوان و نساء، یعنی آمیزش و مانند آن را ـ چنان که گذشت ـ چهار عنوان دانسته که این دوگانگی، وجهی ندارد. علاوه بر اینکه عنوان «صید» در کلام علامه و مانند آن، کلّی است و همه محرّماتی را که ذیل آن ذکر شده، شامل می‌شود، ولی عنوان در کلام آیه الله خویی به گونه ای است که شامل محرّمات ذیل آن نمی‌شود; زیرا در عنوان محرّم نخست فرموده‌اند: «1. شکار حیوان صحرایی» و پیداست که این عنوان، شامل اکل، امساک و مانند آن نمی‌شود;بر خلاف تعبیر «شکار= صید» در سخن علاّمه که شامل همه موارد; یعنی اصطیاد، ذبح، أکل و… می‌شود.

نهم: عدم محاذات جدّه با میقات
مسأله محاذات یا عدم محاذات جدّه با میقات یکی از مسائلی است که کارشناسان باید تکلیف آن را مشخص و معیّن کنند و اختلاف در آن به هیچ وجه شایسته نیست. در مناسک برخی از مراجع معاصر می‌خوانیم:
«کسانى که با هواپیما به حج مى‌روند و مى‌خواهند بعد از حج به مدینه مشرف شوند، احتیاط آن است که بدون احرام بروند جدّه، و از اهل اطلاع مورد اعتماد تحقیق کنند، اگر جدّه یا حده معلوم شد محاذى با یکى از میقاتهاست از آنجا محرم شوند و الاّ بروند به میقات دیگر مثل جحفه و از آنجا محرم شوند….»
محاذات یا عدم محاذات جدّه با یکی از مواقیت ـ به نظر بسیاری از فقیهان ـ موضوع حکم است و نباید توقع داشت حاجی ـ که از همه جا بی خبر است ـ تحقیق کند که آیا جدّه محاذی میقات است یا نه و ابهام و تردید در آن با اینهمه امکانات و وسائل فعلی سزاوار نیست. برخی از فقیهان دیگر در این زمینه نوشته‌اند:
ـ «محاذات جدّه با یکى از مواقیت ثابت نیست، بلکه اطمینان به عدم محاذات آن است، پس احرام از جدّه مجزى نیست و بر حاجى لازم است قبل از رسیدن به جده نذر احرام نموده و از محل نذر احرام ببندد…»[71] ـ «با ملاحظه نقشه هاى جغرافیایى، نقطه محاذى جحفه، در جنوب شرقى جدّه واقع است و لذا با نذر مى‌شود در فرودگاه جدّه احرام بست; زیرا قبل از میقات واقع است.»
ـ «محاذات جدّه با هیچ یک از میقاتها ثابت نیست. بنابر این باید یا به میقات یا محاذات میقات برود.»[72] ـ «جدّه نه میقات است نه محاذى میقات، لذا احوط آن است که با نذر از آنجا محرم شود.»[73] ظاهراً منشأ اختلاف فتوای علما در این زمینه، مشخص نبودن وضع موضوع حکم، یعنی محاذات یا عدم محاذات جدّه با میقات است،[74] که با این همه وسایل موجود، ابهام در آن به هیچ وجه شایسته نیست. البته اگر در معنی کلمه «محاذات» اختلاف باشد و بر اثر آن در محاذی بودن جدّه اختلاف شود، سخن دیگری است و چنین اشکالی وارد نخواهد بود.

پی نوشت :

[1] . شیخ صدوق از حضرت امام صادق × نقل مى کند: «هُبَلُ الَّذِی رَمَى بِهِ عَلِیٌّ × مِنْ ظَهْرِ الْکَعْبَهِ لَمَّا عَلاَ ظَهْرَ رَسُولِ اللَّهِ | فَأَمَرَ بِهِ فَدُفِنَ عِنْدَ بَابِ بَنِی شَیْبَهَ فَصَارَ الدُّخُولُ إِلَى الْمَسْجِدِ مِنْ بَابِ بَنِی شَیْبَهَ سُنَّهً لاَِجْلِ ذَلِکَ» (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص154، ح668).
[2] . الدروس الشرعیه، ج1، ص364، انتشارات آستان قدس رضوى.
[3] . لوامع صاحبقرانى، ج7، ص203، در تعبیر ایشان دقّت کنید: «… داخل مسجد الحرام زمان آن حضرت شوند» روشن است که امروزه بر اثر توسعه مسجد الحرام، زائران پیش از رسیدن به باب بنى شیبه وارد مسجد شده‌اند، و معنى ندارد گفته شود: «مستحب است از باب بنى شیبه وارد مسجد شوند» چون پیش از آن، «ورود» حاصل شده و تحصیل حاصل محال است. بنابر این، تعبیر مناسک هاى امروزى، از این جهت نیز خالى از مسامحه نیست و سخن دقیق همان است که علاّمه مجلسى فرموده‌اند که براى ورود به مسجد الحرامِ زمان پیامبر مستحب است از در بنى شیبه وارد شوند. البته ممکن است گفته شود پس از توسعه مسجد و در زمان ما، این حکم موضوع ندارد ; زیرا اولاً: از باب بنى شیبه خبر و اثرى نیست. ثانیاً: پیش از رسیدن به باب بنى شیبه، «ورود» به مسجد حاصل شده است و معلوم نیست دلیل حکم چنین اطلاقى داشته باشد که حتى شامل عبور از نقطه اى شود که سابقاً باب بنى شیبه بوده است.
[4] . غایه المراد و حاشیه الإرشاد، ج1، ص426
[5] . مسالک الأفهام، ج2، ص331
[6] . الروضه البهیه، ج1، ص504 (چاپ مجمع الفکر).
[7] . حاشیه الشرائع، ص267 ; نیز نکـ: مناسک الحجّ و العمره، ص20، مطبوع در رسائل الشهید الثانى، ج1، ص372
[8] . جامع المقاصد، ج3، ص198 ; حاشیه إرشاد الأذهان، ص247 ; حاشیه شرائع الإسلام، ج1، ص438.
[9] . مرآه الحرمین، ص216 (ترجمه فارسى).
[10] . همان، ص214
[11] . همان، ص260
[12] . همان، ص261
[13] . تاریخ مکّه المکرّمه قدیماً و حدیثاً، ص70
[14] . مناسک حج، ص181
[15] . نکـ : مرآه الحرمین، صص237 ـ 235 ; ساختمان مسجد الحرام، ص28
[16] . مناسک حج (با حواشى 12 نفر از مراجع)، ص222، مسأله 53
[17] . منظور از این اسطوانات ـ چنان که گذشت ـ ستون هایى است که نزدیک مطاف بوده و اکنون سالهاست که از آنها خبرى نیست.
[18] . علاوه بر مناسک مراجع معظم، در برخى از دیگر کتابهاى مربوط به حرمین نیز همان عبارت مناسک تکرار شده است از جمله در مناسک نوین، به کوشش حجت الاسلام جناب مستطاب آقاى بى آزار شیرازى، و مشعل زائر (ص139) اثر حجت الاسلام والمسلمین آقاى على عطایى.
[19] . آثار اسلامى مکه و مدینه، صص 157 ـ 155
[20] . مختلف الشیعه، ج4، صص295 ـ 294، مسأله 247 و صص195 و 196، مسأله 152
[21] . ازرقى، تاریخ مکّه، ج2، ص294، به نقل از قاموس الحرمین الشریفین، ص98 واخبار مکه، فاکهى، ج4، ص206
[22] . تاج العروس، ج11، ص10، «حرز».
[23] . معجم البلدان، ج2، ص255
[24] . دلیل پدید آمدن سهل انگاریهاى مزبور این است که معمولاً فقیهان بر مناسک علماى پیشین حاشیه مى زنند و در هنگام درج حاشیه در متن، این گونه تغییرات مورد غفلت واقع مى شوند.
[25] . رفعت پاشا در باره چگونگى جمره عقبه در حدود یک صد سال پیش چنین مى نویسد: «جمره عقبه دیوارى سنگى است به ارتفاع حدود سه متر و عرض حدود دو متر که روى قطعه سنگ بلندى به ارتفاع یک متر و نیم از روى زمین بنا گردیده است…»؛ جمره عقبه… در پاى کوه قرار دارد و یک سویه است» (مرآه الحرمین، صص344 و96، ترجمه فارسى).
[26] . نکـ : مناسک حج، از امام خمینى با حواشى مراجع عظام، ص507، مسأله 1310
[27] . تهذیب الأحکام، ج5، ص313، ح950
[28] . همان، ج5، ص313، ح951
[29] . المقنع، ص290
[30] . المقنعه، ص424
[31] . الدروس الشرعیه، ج1، ص451
[32] . مناسک حج، از امام خمینى، با حواشى مراجع عظام، ص407، مسأله 995
[33] . تهذیب الأحکام، ج5، ص213، ح623
[34] . المقنعه، ص415
[35] . المقنعه، ص429
[36] . المراسم، ص117
[37] . الدروس الشرعیه، ج1، صص183 و 184
[38] . همان، ص494
[39] . صاحب این فتوا طواف از بیرون مقام را در صحن مسجد کافى مى داند ; ولى با وجود این، طواف از طبقه بالا را صحیح نمى‌داند. نکـ : مناسک حج (با دوازده حاشیه)، ص246
[40] . نکـ : با کاروان صفا، ص331
[41] . الفقیه، ج2، ص322، حدیث1545، چاپ نجف اشرف ; وسائل الشیعه، ج13، صص542 ـ 540، أبواب «احرام الحجّ و الوقوف بعرفه»، باب 14، حدیث4
[42] . همچنان که حضرت امام خمینى(ره) در آغاز مناسک خود گوید: «و چون مستحبّات حج بیش از آن است که در این رساله بیان شود، به بیان مقدارى از آنها اکتفا کرده و بقیه را به کتب مفصّله وا مى گذاریم که به جا آوردن آنها به امید ثواب، اشکالى ندارد».
[43] . مناسک حج، شیخ انصارى، همراه با دوازده حاشیه، چاپ قم، 1415ق. /1373ش، اسماعیلیان، صص307 ـ 306 البته در برخى چاپهاى مناسک شیخ، متن دو آیه نیامده و تنها همان تعبیر «دو آیه اوّل سوره بقره» ذکر شده است. بنابراین شاید خود شیخ متن دو آیه را ذکر نکرده و بعدها براى تسهیل امر، در برخى چاپها دو آیه را افزوده‌اند. در این صورت، نمى‌شود این اشتباه را به شیخ نسبت داد، مگر اینکه در برخى مناسک پیش از وى، «دو آیه» به جاى «ده آیه» ذکر شده باشد. البته بعد از قدرى فحص، به مناسکى فارسى پیش از مناسک شیخ دست نیافتم.
[44] . زیرا ایشان در مقدّمه فرموده‌اند: «از ذکر فروع نادر و مستحبّات احتراز جستم» و پیش از بخش دوم که مشتمل بر مستحبّات است، تاریخ ختم تألیف مناسک، (شوال 1386ق.. ) دیده مى شود.
[45] . مناسک حج، ص521، مسأله 1350. نیز نکـ: مسأله 1351
[46] . مناسک حج، ص277، مسأله667. حواشى مراجع مذکور ذیل مسأله مشابهى است، ولى در آنچه مقصود ما از بیان این نکته است، تأثیرى ندارد.
[47] . مناسک حج، ص240، مسأله 573 ; توضیح المسائل امام خمینى، ص132، مسأله 820: «اگر با عین پولى که خمس یا زکات آن را نداده لباس بخرد، نماز خواندن در آن لباس باطل است و همچنین است اگر به ذمّه بخرد و در موقع معامله، قصدش این باشد که از پولى که خمس یا زکاتش را نداده بدهد».
[48] . نکـ : مناسک امام خمینى، ص293، مسأله 705، چاپ مشعر، 1382
[49] . نکـ : همان، ص309، مسأله 749
[50] . نکـ : همان، ص 310، مسأله752
[51] . مناسک حج، (چاپ پانزدهم، 1396ق.)، ص20، مسأله30
[52] . همان، ص24، مسأله36
[53] . مناسک حج، ص161. البته تعبیر مناسک آیه الله بهجت (ص94) در عنوان مسأله در اینجا مناسب‌تر و بهتر است: «2. امور زناشویى».
[54] . مناسک حج، ص158
[55] . مناسک حج، ص115، «تروک احرام» و ص 129، مسأله 239
[56] . مناسک حج، صص117 و 118، مسأله 201 ـ 200
[57] . غایه المراد وحاشیه الارشاد، ج1، ص395
[58] . اللمعه الدمشقیه، ص69
[59] . رسائل الشهید الثانى، ج1، ص367، رساله مناسک الحج و العمره، ص14
[60] . آیه الله بهجت، مناسک حج، ص94، چاپ جدید.
[61] . سزاوار است رسائل عملیه و مناسک حج، علاوه بر جهات محتوایى و تبویب، از نظر زبانى و ادبى هم ویرایش و اصلاح شود و با بهترین ادبیات و لحن باشد. هنوز در برخى مناسکها امثال این تعبیر دیده مى شود: «جایز است سر را خود انسان بتراشد یا به سلمانى بدهد» ; «رو به قبله بودن در حال قطع اوداج اربعه کافى است».
[62] . آیه الله خویى، مناسک حج، ص134، مسأله 241
[63] . امام خمینى+ مناسک حج، ص172، مسأله 341
[64] . مناسک حج، ص136، مسأله 244
[65] . مناسک حج، ص142، مسأله 256
[66] . مناسک حج، ص187، مسأله 393
[67] . غایه المراد و حاشیه الارشاد، ج1، ص397
[68] . اللمعه الدمشقیه، ص 69
[69] . رسائل الشهید الثانى، ج1، ص367 ; رساله مناسک الحج و العمره، ص15
[70] . غایه المراد و حاشیه الارشاد، ج1، ص 395
[71] . مناسک حج (با 12 حاشیه)، صص 119 ـ 118، مسأله 212
[72] . همان.
[73] . همان، ص199، ذیل مسأله 443
[74] . برخى از فقیهان نیز مانند آیه الله خوئى& مى فرمایند: «احرام از جدّه حتى بر فرض محاذى بودن آن با میقات مجزى نیست…» (حاشیه مناسک حج، ص 118، ذیل مسأله 212). بعضى از فقیهان هم معتقدند احرام از جدّه ـ چه محاذى باشد و چه نباشد ـ براى کسانى که از میقات و نزدیک آن عبور نمى‌کنند، صحیح است: «یصحّ الإحرام من جدّه لمن لایمرّ على أحد المواقیت أو بالقرب منه». و هو الأقرب إلى الصواب.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید