جهاد و مردم سالاری
پرسش دوم این بود که قوانین و احکام جهاد در اسلام فراروی نظم و دموکراسی قرار می گیرد و از تحقق آن درجامعه جلوگیری می نماید و حداقل به صورت یک مانع بازدارنده عمل می کند.
چگونه چنین چیزی پدیدار می گردد؟ طبعاً جهت فهم و روشن شدن مطلب لازم است از دموکراسی و نظم مردم سالار سخن به میان آورده شود، البته بسیار کوتاه و حداقلی.
از دیرباز بدین سوی دو قرائت از دموکراسی به چشم می آید:
1) قرائت ایدئولوژیکی؛
2) قرائت روشی.
آنچه که در این مدت حیثیت عملیاتی پیدا نموده است، همان قرائت روشی از آن می باشد. این قرائت در عقلانیت های مختلف و در فرهنگ گوناگون به صورت یکسان نمود بود نداشته و ندارد، چون روش و شیوه و در حالت پیشرفته ی آن سیستم می باشد و روشن است که روش ها ظرفیتی دوگانه دارند، گرچه معمولاً حیثیت تکمیلی و تصحیحی آن عمومیت و مطلوبیت فراوان دارد. این روش ها با تمام فراز و فرودهایش معطوف به یک هدف هستند. یعنی دموکراسی همچون روش، تکامل و توسعه پذیر است، اما از این حیث که این روش و سیستم برای هدفی پدید آمده است، در حوزه هدف یکسان می شوند. معمولاً آن اهداف یا هدف را عقلانیت معین و معرفی می کند. با توجه به این کوتاه سخن می توان مردم سالاری به ویژه مردم سالاری در عقلانیت دینی اسلامی را به گونه زیر تعریف و ترسیم نمود:
مردم سالاری روش تغییر و تولید (ایجاد) آگاهانه، آرام و منطقی و جمعی نظم (سیاسی،اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) در یک مجموعه ی انسانی مانند کشور برای فراهم سازی انسانی ترین شرایط زیستی برای همگان می باشد. دقیقاً اوصاف و مختصات آگاهانه،آزادانه، آرام، منطقی و جمعی، این روش و نظم برآمده از آن را با دیگر نظم ها که در روش آن ویژگی های نام برده مفقود است،متمایز می سازد. از سوی دیگر نظمی که انسانی ترین شرایط زیستی را برای همگان فراهم می آورد،نمی تواند جز بر روش تغییر و تولیدی که واجد آن مختصات هست تکیه نماید و از آن زاییده شود.
از سوی دیگر هنگامی روش تغییر و تولید از روی آگاهی و آزادی و به صورت آرام، منطقی و جمعی انجام می گیرد و هدف نام برده فراهم می آید که عناصر و سازوکارهای زیر در جامعه عینیت پیدا نموده و تأمین گردد. این عناصر از اصول و مبانی عملیاتی سازی مردم سالاری هستند.
1) توانایی؛آن هم توانایی عمومی و درون زا، نه توانایی گروه خاص و بسته بندی شده (1)
2) حق مندی؛ نهادینه شدن این نگرش و باور که انسان ها موجودات صاحب حق اند و تکالیف آنها برآمده و متناسب با حق مندی شان می باشد.
3) حوزه ی عمومی ملک مشاع همگان و مردم است،نه ملک قراردادی آنها. به همین جهت رابطه دولت و ملت دو سویه بوده و دولت برآمده از مردم، برای مردم و در خدمت مردم و در نهایت ملت و امت است که تصمیم گیرنده هستند. این حق ملکیت مشاع، حقوق کلیدی دیگری را به وجود می آورد، مانند:
4) حق نظارت و مشارکت پایدار و مستمر همگان در فرایند تصمیم گیری، عوامل و منابع قدرت،مثل دانایی و اطلاعات، ثروت و دارایی و موقعیتهای اجتماعی.
5) انصاف و برابری حقوقی در حوزه ی حقوق اجتماعی، اقتصادی، مدنی و سیاسی و توجه به اصل عدالت همچون روش تأمین حقوق انسانی.
6) مسؤولیت؛نهادینه شدن گونه های مختلف مسؤولیت و تبدیل رفتار مسؤولانه به فرهنگ عمومی، توانایی مثبت را در جامعه عینیت می دهد.
اشکال و چالش ها
اشکال و چالش هایی که از سوی جهاد برای مردم سالاری تصویر شده است.
1) جهاد اصل روش نام برده در مردم سالاری را نفی می کند،بدین معنا که جهاد:
اولاً اقدام آرام و منطقی نبوده، بلکه توأم با خون ریزی، تخریب و تهدید است.
ثانیاً جهاد روش و رفتاری است که آگاهی و آزادی در آن نقش ندارد و یا حداقل سهم و نقشی تعیین کننده نداشته و نخواهد داشت. به تعبیر دیگر کسانی که با این رفتار و روش در پی تولید یا تغییرنظمی هستند، انتخاب آزادانه و آگاهانه نسبت به این روش و برایندش ندارند. یعنی یک سری عوامل و علل آنها
را برآن داشته تا در فرایند چنین روشی قراربگیرند و حق آزادی و آگاهی مبنای انتخاب شان نبوده است.
پاسخ:جهاد در تفکراسلامی روش و سازوکار تولید و تغییرنظم ویژه در کشور خاصی نمی باشد و جهادگران در پی آن نیستند که از این طریق بخواهند نظمی نوین را در جایی که با آنها وارد کارزار شده اند به وجود آورند. همان طور که پیش از این تبیین گردید، جهاد دفاع و در واقع سیستم دفاعی یک نظم و نظام می باشد که غرض اش دفاع از دستاوردها و ارزش های همان نظام می باشد. در جامعه دینی نظم و نظام دینی حاکم است، و روشن است که این نظام و نظم مانند هر نظم و نظام دیگری برای حفظ امنیت، بقا و تداوم خود به قوانین، اقدامات و در مجموع سیستم دفاعی نیازمند می باشد. این سیستم دفاعی برآمده از حق فطری و ذاتی هر انسان و جامعه بشری است و فقط اختصاص به دین ندارد. از سوی دیگر هنگامی که مردم و جامعه نظمی را بدون اجبار و فشار و با آزادی و آگاهی بر می گزییند،این برابر است با این که بدنه ها و اجزای آن نظم را نیز همان گونه گزینش کردند،از این رو هرگاه مردم نظم دینی را در جامعه خویش پذیرفتند، طبعاً سیستم دفاعی آن، که بخش بسیار حیاتی آن و یا هر نظمی می باشد، را نیز به صورت آزاد پذیرفته اند. از سوی دیگر خوشبختانه در جهاد اسلامی اصل بر بصیرت، بیداری، آگاهی دهندگی و گفت و گوی آرام و منطقی می باشد و در صورتی که این گزینه پاسخ نداد و دشمن همچنان تاخت و تجاوز نمود، عقل سالم حکم می کند باید وارد کارگزار گردید و در چنین آوردگاهی قوانین خاص جنگی بر رفتار حاکم است، که در چنین ایستاری اسلام با حفظ اصل تناسب و توجه جدی به انسانیت عمل می نماید. در این مقام و موقعیت آرام نشستن خلاف عقل و منطق است،چون یکی از حقوق فطری و ذاتی انسان و نیزحق آزادی که بر مبنای آن نظم دینی را برگزیده است، مورد توهین، تحقیر و نابودی قرار گرفته است. بنابراین جهاد روش تولید و تغییر یک نظم نبوده، بلکه دفاع از نظمی است که همگان با آزادی و آگاهی آن را برگزیده اند و این برابر و
عین دفاع ازمردم سالاری می باشد. مگر یکی ازشاه کلیدهای نظم مردم سالار احترام و تأمین حقوق انسانها، به ویژه آزادی و حق گزینش آزادانه آدمیان نیست؛ در مسیر جهاد در واقع از چنین حقی دفاع شده است.
2) اشکال دیگر این است که قوانین جهادی مستلزم سلب حق انتخاب آزادانه مردم، یک نظم خاص را برای جامعه شان می باشد. یعنی در جهاد یکی ازحقوق پایه سیاسی نادیده پنداشته شده است.ازسوی دیگر همه می دانیم بنیاد نظم دموکراسی را همین حقوق پایه سیاسی، یعنی حق آزادی و حقوق برآمده از آن،مانند حق انتخاب می سازد. اینک که با جهاد به این حق تعرض می شود در واقع دموکراسی نفی می گردد.
پاسخ: پاسخ به این پرسش و ایراد از مجموع مطالبی که تا اینجا بیان شدند و نیز پاسخی که برای چالش اول داده شدبه دست می آید و آن این که جهاد روش و برنامه تغییر و تولید یک نظم نیست، اگر بود ایراد نام برده قابل تأمل بود، اما جهاد در اسلام سیستم دفاعی نظم دینی در جامعه دینی می باشد و نظم دینی بر ساخته ی مشارکت فعال، آزاد و آگاهانه ی مردم دیندار در جامعه ی دینی است. طبعاً تمامی نهادها و سازوکارهای چنین نظمی بر همان مبنا استواراست و شکل می گیرد.
اسلام تغییرات پدید آمده در زندگی، به ویژه زندگی اجتماعی، را مستند به عامل انسانی می سازد (2) (رعد، 11).
تغییرات مستند به عامل انسانی عمدتاً به دو صورت انجام می پذیرد:
1) این تغییرات برایند فعالیت هشیارانه، آگاهانه و آزادانه همگان می باشد.
2) تغییرات محصول تقلید و حرکت اجباری بوده که آگاهی و اعمال اراده ی آزاد در آن سهم و نقشی ندارد.
قرآن با دومی موافق نیست و آن را توبیخ و نظم برآمده ازآن را ناسالم می داند (3) (ر. ک به: احزاب، 67 و زخرف، 22).
در این آیات، نفس تبعیت و پیروی از سنت و میراث گذشتگان و نیز اطاعت
از بزرگان جامعه موضوعیت ندارد، بلکه آن چه درمقام قانون گذاری موضوعیت دارد، پیروی و اطاعت کورکورانه و تقلیدی است که آزادی و آگاهی در آن راهی ندارد و به همین جهت جز گمراهی محصولی به همراه ندارد. از این رو جامعه بشری را به سوی نظمی فرا می خواند که بر ساخته ی تحقیق، دانایی، بصیرت و آزادی باشد، چون در چنین نظمی جامعه بیدار، آزاد و آگاه پدید می آید. به همین دلیل پیامبران (ص) مسؤولیت و رسالت دارند هرآنچه فکر و اندیشه، عمل و شخصیت انسان و جامعه ی انسانی را در بند می کند و به زندان می افکند، به مردم معرفی و از فرا رویشان بردارد. ابراهیم (ع) به پدرش می گوید چیزی که کم ترین کارکردی ندارد، نمی تواند مبنای نظم زیستی و رفتاری قرار گیرد و دل ها و سرها معطوف و مایل به آن شوند. من تنها وعظ و منع نمی کنم، بلکه کالای بهتری برای عرضه دارم، اگر آن را بر گزینند (مجبورنیستید) به نظم و نظام کارآمد و ماندگاری دست پیدا می کنید (4
) (ر. ک به: مریم، 42 و 43؛ نحل، 36؛ اعراف، 157).
روشن است مادامی که ذهن و اندیشه ی جامعه، بسته و به زنجیر کشیده باشد و زیربارفشارهای متنوع قرار داشته باشد و همگام طاغوت گردد،قطعاً نمی توان نظمی را در جامعه پدید آورد که بر آگاهی، آزادی،دانایی و اختیار استوار باشد. اعمال اراده ی آزاد،آگاهی و اختیار جمعی و همگانی مبنای چنین نظمی نمی باشد. از این روی پیامبران (ع) وظیفه دارند، چنین بندها و زنجیرهایی را بردارند تا جامعه در کمال هشیاری، آگاهی، آزادی و اختیار نظمی و نظامی را پدید بیاورند که برای آنها حرمت، کرامت و سلامت و رشد فراهم می آورد.
در تفکراسلامی دین توحیدی مبنای نظمی می باشد که به وسیله ی آن حقوق انسانی در کنار حقوق الهی قرار گرفته و تأمین می شود که از شمار آن حقوق، حق آزادی، آگاهی، کرامت، حیات، رشد و بالندگی، امنیت و سلامت را می توان نام برد. از سوی دیگر همین دین توحیدی، به ویژه اسلام، که مبنا و محتوای نظام جامعه ی دینی را می سازد، باید در نهایت آزادی، آگاهی و دانایی از سوی مردم
پذیرفته و باور شده و بدان عمل گردد. پذیرش اجباری، تقلیدی و جهل و نظم برآمده ازآن مردود است.
«قل هذه سبیلی ادعوا الی الله عملی بصیره انا و من اتّبعنی» (یوسف، 108)؛ پیرو پیامبر (ص) کسانی هستند که دین را با آگاهی و دانایی شناخته و بدان عمل نموده و دیگران را نیز به پذیرش محققانه این نظم فرا بخوانند،زیرا دین در تمامی بدنه اش اجبار بردار نیست.
«لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغیّ» (بقره، 256) و «و لو شاء ربّک لامن من فی الارض کلّهم جمیعاً افأنت تکره النّاس حتی یکونوا مومنین» (یونس، 99).
از تمامی مطالب گفته شده به این نتیجه می رسیم که در جامعه دینی همگان حق دارند با دانایی، بینایی وآزادی، نظم جامعه خویش را انتخاب نموده و سامان دهند. به این ترتیب هنگامی که اصل و بنیاد نظم جامعه ی دینی براساس حق انتخاب آگاهانه و آزادانه شکل می گیرد، چگونه سیستم دفاعی آن (جهاد) که وظیفه اش دفاع از آن نظم است، حق انتخاب را سلب می کند؟!
سلب این حق دفاع از آن نظم نبوده، بلکه تجاوز به آن و نابود نمودنش می باشد. بنابراین جهاد (سیستم دفاعی نظم دینی جامعه) تثبیت و حمایت از حق انتخاب محققانه و آزادانه ی همگان است.
3) از شمار چالش های دیگری که از سوی احکام جهاد در باب دموکراسی طرح شده است این است که قوانین جهاد در اسلام تحمیل عقیده مذهبی و دینی را در پی دارد. و این مغایرو منافی آزادی مذهب و عقیده می باشد.
فرق این ایراد و چالش پیشین در این است که در آنجا سخن از حق انتخاب آزادانه نظم در جامعه بود،ولی در این جا خصوص عقیده ی مذهبی است و کار به این که مذهب با دین مبنای نظم باشد یا خیر نباشد.
پاسخ:کاوش مفهوم وماهیت جهاد که پیش از این انجام گرفت، به درستی این واقعیت را بازگو و تبیین می کند که جهاد، سازوکار دفاعی برآمده از حق فطری و ذاتی فطری دفاع و صیانت ذات می باشد. بنابراین در فرایند جهاد تحمیل عقیده و
اندیشه ای نیست، بلکه عرضه ی آن است، چون دفاع از نظام و مکتب مسلتزم زنده نگه داشتن و عرضه ی پیام آن می باشد.
این مدعی یا پاسخ را به دو گونه می توان تأیید نمود.
اول: تاریخ جهاد، به ویژه در صدر اسلام، این واقعیت را به روشنی منعکس نموده است که جهاد حتی جهاد ابتدایی هنگامی اتفاق افتاده است که دشمنان اسلام در درون و بیرون قلمرو اسلام، مردم را از آموزش و یادگیری و آگاهی از این دین نو پیدا باز می داشتند و به شدت از تبلیغ و نشر آموزه ها،اخلاقیات، قواعد و قوانین حقوقی، معارف، جهان بینی و انسان شناسی اسلام در میان مردم جلوگیری به عمل می آورند.به ویژه این که اسلام بسیاری از باورها و سنت های حاکم آن زمان را ناکارآمد و غیرمنطقی و غیرمعقول می دانست و به آزادی در تفکر و اندیشه و استحکام و آینده نگری در عمل دعوت می نمود و از انجماد فکری و تقلید رفتاری باز می داشت. در واقع جهاد تلاشی بود برای رفع موانع و بازدارنده هایی که فراروی پذیرش افکار و روش های زیستی نوین و نیز بازنگری،نقد و بازسازی باورها و اعتقاداتی که مدت های طولانی در آن اجتماعات گسترانده بودند. اسلام پیام و مدعیات خود را عرضه می نمود و به دیگران می گفت شما نیز هرچه دارید ارائه دهید و مردم را آزاد بگذارید تا با تدبر و تفکر هرکدام را خود خواستند برگزینند. متأسفانه آنها چنین چیزی را بر نمی تابیدند و ازاسباب و رفتارهای خشونت زا استفاده می کردند. چند نمونه، این واقعیت را روشن می کند:
تمامی غزوات و جنگ های پیامبر (ص) پس ازآن آغاز می شود که مخالفین پیمان ها و تعهدات خویش عمل نمی کنند؛ سپاه نظامی تشکیل داده و به حملات مسلحانه اقدام می نمایند.مشرکین قریش به تازه گرویدگان به اسلام در مکه اجازه ابراز اعتقاد و اعمال دینی نمی دهند. عباس عموی پیامبر (ص)، با آن همه مقام و جایگاه اجتماعی، اعتقادش را آشکارنمی سازد. چرا؟ چون فضای حاکم چنین اجازه نمی داد. قریش تنها به این موانع اعتقادی بسنده نمی کند و لشکری
بزرگ علیه مدینه روانه می کند. آن گاه پیامبر (ص) برای دفاع وارد کارزار احد می شود.
منافقان و یهودیان همواره در مدینه که قلمرو تحت حاکمیت اسلام بوده اغتشاش و ناآرامی ایجاد می نمودند و در قلمرو تحت فرمان خودشان از اعتقادات اسلامی و آزادی اندیشه و باور جلوگیری می نمودند جنگ بنی نضیر با یهودیان که با پیامبر رحمت (ص) پیمان داشتند، هنگامی اتفاق می افتد که پیامبر (ص) برای تأمین حقوق دو مقتول عرب (پرداخت دیه آنها) نزدیک دژ آنها رفته و سران آنها در ظاهر اظهار همکاری در پرداخت دیه می نمایند، اما در اصل نقشه قتل و اقدامات نابودی حضرت (ص) را فراهم می آورند. این جاست که نطفه این جنگ بسته می شود.
در زمان حکومت علی (ع) خوارج اندیشه ها و اعتقادات ویژه و در ضمن بسته را در جامعه تبلیغ و ترویج می نمایند. و بدان عمل نیز می کنند و از نظر فکری و اعتقادی به گونه ای مبارزه را با دولت کاملاً قانونی و مردمی علی (ع) آغاز نموده و دنبال می کردند. امام علی (ع) با تدابیر ویژه، خوارج را در اعتقادات شان آزاد می گذارد و از این زاویه مانعی به وجود نمی آورد.اما خوارج در این حد توقف نمی کند.درمقابل حکومت مشروع دینی و مقبول مردمی، اقدامات تخریبی و مسلحانه را آغاز می کند و عملاً وارد جنگ گرم و فیزیکی با حکومت می شوند. علی (ع) در این هنگام جهت دفاع از حقوق انسانی و الهی و نظم دینی وارد جنگ با آنها می شود. این به روشنی می رساند که جهاد اسلامی تحمیل عقیده نبوده، بلکه دفاع از آزادی اعتقادات می باشد.
حسین بن علی (ع) چرا قیام کرد؟ برای قیام عاشورا دلایل و علل فراوانی وجود داشت. در میان آن علل و دلایل که به مدعای ما نزدیک و مؤید گویای آنست این بود که اولاً معاویه عمل و اندیشه ی اسلام ناب محمدی (ص) را محصور و محبوس نموده بود و در مقابل از اسلام اموی حمایت می کرد. او برای اسلام ناب محمدی (ص) اجازه نفس کشیدن نمی داد. گسترش سنت دشنام و
لعن علی (ع) در منابر و مساجد و خطبه های جمعه و جلوگیری از ذکر فضایل و برتری های حضرت (ع)، از شمار چنان سیاست های زشت و تاریک معاویه بود که پس از او به دست فرزند پست تر از پدر ادامه پیدا کرد.این ایستار و سیاست، عملاً در پی این بود که مردم تنها یک اعتقاد و باور داشته باشند، آن هم اعتقاد به اسلام اموی، و حق انتخاب آزادانه باورها و اعتقاد داشتن ازآنها سلب شده بود.
ثانیاً جبرگرایی به مثابه روش و فرهنگ فکری در جامعه ی دینی از زمان معاویه و به وسیله شخص او آغاز شد، دلیل آن نیز روشن بود و آن زمینه سازی جهت وراثتی ساختن حکومت و قدرت سیاسی در اسلام بود. او نیک می دانست، هرگاه این گونه اندیشه و تفکر از سوی دستگاهی که به نام خدا بر مردم حکومت می کند ارائه و حمایت بشود، در جامعه به سرعت عمومیت یافته و اکثریت، آن را همچون قوانین و دستورات الهی و شرعی پذیرفته و بدان عمل می نمایند. در نتیجه برای مردم در حیات اجتماعی یک گزینه برای اعتقاد ورزیدن و انتخاب نمودن باقی می ماند و آن همان خواهد بود که از سوی معاویه و پس از او یزید ارایه می شود.هرگونه اعتقاد و باور و اندیشه ی دیگر غیرقانونی، خلاف دین و در نهایت قابل مجازات خواهد بود و پاسخ گو بودن حکومت در مقابل مردم و نقد عملکرد مسؤولین برابربا اعدام. معاویه این سیاست را هنگام بیعت ستانی از مردم در مکه و مدینه جهت به خلافت رساندن فرزندش یزید اعلام نمود: «و ان امر یزد قضاء من القضا و لیس للقضاء الخیر من امرهم» (جعفریان، 1369، 142-145)؛ مسأله ی یزید امر حتمی الهی است و در این مورد کسی از خود اختیاری ندارد.
حسین بن علی (ع) در نهایت هشیاری و بیداری، پیامدهای ویران گر این تفکر و سیاست را برای جامعه بشری و دینی درک نموده و نیک می داند که به نام دین و قرآن به حقوق مردم تجاوز می گردد و آنها را از اساسی ترین حقوقشان، یعنی حق آزادی اعتقاد، باور و اندیشه محروم می نمایند. به همین سبب حرکت
را آغاز می کند و با شجاعت و صراحت می فرماید: «ان الله تبارک و تعالی لا یطاع باکراه و لا یعصی بغلیه و لا یهمل العباد فی الحکمه .. فلیس هو حملهم علیها قرا و کلفهم جبراً» (سهیلی، بی تا، 135)؛خداوند بزرگ با اکراه و زور پیروی و عبادت نمی شود و با اجبار معصیت نمی گردد… خداوند مردم را بدون اراده ی عمل، به معصیت وا نمی دارد و از روی اجبار مکلف شان نمی سازد.
به این ترتیب حسین بن علی(ع) برای دفاع از دین ناب محمدی (ص)، که در آن حقوق انسانی محترم داشته شده است و جهت برداشتن پرده جهل و موانع بازدارنده ی حق انتخاب آزاد مردم، و عرضه باورها و معارف کارآمد و قابل دفاع جهاد را آغاز می نماید.
این موارد زنده ترین سند و گویاترین زبان است بر این که جهاد اسلامی برای دفاع از حقوق انسانی و الهی و برداشتن موانع بازدارنده از فراروی حق انتخاب آزادانه اعتقادات و باورهاست، نه تحمیل آنها.
دوم: درقرآن کریم در کنار این که وظیفه پیامبر (ص) را تبیین ارزش ها، معارف، حقوق و مسؤولیت انسانی و هدایت مردم و جامعه به سوی آنها می خواند، اما حضرت (ص) را ازاستفاده ی زور و اجبار و فشار در انجام رسالت خود باز می دارد و پذیرش دین از سوی مردم را مستند به اختیار می کند.همچنین روش دعوت دیگران به اسلام و تعامل با باورمندان به ادیان و مذاهب دیگر را براساس خرد، تحمل، گفت و گوی آرام و منطقی استوارمی سازد. دو نکته در این جا حائزاهمیت است.
1) تعداد و تکثیر باورها و اعتقادات را یک واقعیت غیرقابل انکار می داند، هرچند نه همه را حق و درست می خواند و نه همه را در بازنمایی حق برابر می نشاند.
اگر خدا می خواست همگان و شما را بر یک دین و باور قرار می داد،ولی چنین نکرده و شما را در باورها و اندیشه های مختلف و گوناگون تان به آزمون گرفته است. پس در تأمین خیر پیشی گیرید. برگشت همگان به سوی
خداست آن گاه در اموری که اختلاف داشتید آگاه می شوید (5) (مائده، 48):
بازمی فرماید: اگر خدا می خواست همگان را بر یک باور و دین قرار می داد، ولی هرکه را بخواهد مورد رحمت خویش قرار می دهد (6) (شوری، 8). از این دو آیه ی شریفه به روشنی استفاده می شود که اراده ی تکوینی خداوند بر این نبود که انسان را طوری بیافریند که تنها یک دین و باور و روش داشته باشد و اراده ی تشریعی خدا به موازات اراده ی تکوینی اش عمل نموده و بشر را در برگزیدن و یا واگذاردن دین و روش، مختار و آزاد گذارده است. این یعنی عدم تحمیل اعتقاد و باور.
2) در اسلام کسانی که به خاطر تعیین دین و باورشان،آن هم برگزیدن آگاهانه ی دین بهتر و برتر، از سوی دیگران (حکومت) مورد مجازات و تهدید قرار می گیرند، مجازات کنندگان را مذمت و ملامت می کند و این عمل را نادرست و ناشایست می خواند.
در مورد دیگر از قرآن آمده است: فرعون گفت: بگذارید تا موسی را به قتل برسانم. او خدایش را می خواند، می ترسم اگر به او کاری نداشته باشم (نابودش نکنم) دین و اعتقادتتان را تغییر دهد یا در جامعه فتنه و فسادی برپا دارد.. مردی مؤمن از نزدیکان فرعون که ایمانش را از او مخفی نگه داشته بود، به فرعونیان فرمود: آیا مردی را می کشید که می گوید تنها خدا پروردگار من است، در حالی که بر این امر دلایل محکم و متقن روشن گر از سوی خدا برایتان آورده است. … فرعون گفت: نظرم جز قتل موسی چیزی نیست (7) (غافر، 28-26).
باز هم در خصوص فرعون در قرآن می خوانیم: فرعون از گرویدن به دین موسی(ع) آشفته شده و به باورمندان تازه وارد به دین موسی (ع) گفت: چگونه پیش از دستور و اجازه من به او ایمان آوردید. همانا در این کار توطئه و چاره ای اندیشید تا مردم را از شهر بیرون نماید… دست و پایتان را برخلاف بریده و همه را به دار خواهم آویخت… جمعی از سران قوم به فرعون گفتند: آیا
موسی (ع) و پیروانش را واگذاری تا در جامعه فساد و خرابی نمایند و تو و خدایان تو را رها نمایند. فرعون گفت: به زودی پسرانشان را کشته و زنان را زنده نگه می دارم، ما برتر و توانا و سیطر برآنها هستیم (اعراف، 124-123 و 127).
بار دیگر می خوانیم: یهود گفتند جز یهود به بهشت نروند و نصارا گفتند جز طایفه نصرانیان به بهشت نروند. بگو ای پیامبر این صرفاً آرزوهایتان است، اگر راست می گویید استدلال کنید و دلیل محکم ارائه دهید. آری کسی که از هر جهت تسلیم خدا بود و عمل شایسته و نیکو انجام داد، او نجات یافته است و اجرش نزد خداوند می باشد و هیچ ترس و اندوهی بر او نیست (8) (بقره، 112-111).
روشن است دین و آیینی که آیین و روش دیگران را به خاطراین که نجات و رستگاری را منحصر در دین و روش خویش می داند و مردم را از پذیرش باورها و اعتقادات دیگر که بهتر و خوب تر از اعتقادات قبلی قوم و جامعه ی خویش یافته اند و با آگاهی و آزادی آن را انتخاب کرده اند، باز می دارد و کیفرهای سنگینی برایشان تعیین و اجرا می نماید و حق حیات را از آنها می ستاند،به شدت و سختی مورد نکوهش قرار می دهد و در مقابل شان موضع گیری می کند،خود نمی تواند و نباید مانع تغییر باورها و اعتقادات گردد و آنها را مجبور به پذیرش یک باور و دین نماید (هرچند حق هم باشد) و باورهای خویش را تحمل نماید، چون نقض غرض و خلاف صریح قرآن است.
بنابراین اسلام و دستورات جهادی آن به هیچ وجه تحمیل اعتقاد و مذهب نبوده و تنها دفاع از حقوق انسانی و الهی و رفع موانع از فراروی حق انتخاب آزادانه و آگاهانه مردم می باشد؛ دلایل و شواهد آمده در بالا این مطلب را به روشنی می سازد.
به این ترتیب جهاد دراسلام تروریسم پرور نبوده، بلکه به عکس، سیستم بازدارنده ی آن می باشد. همچنین نه مانعی فراروی نظم دموکراسی، بلکه بخشی از سازوکار گسترش دهنده ی نظم مردم سالار در جامعه دینی می باشد.
پی نوشت ها :
1) برای اطلاعات بیشتر پیرامون توانایی، حق مندی و مسؤولیت ر. ک: به: مصباح، سید حسین همایون، مقاله «مردم سالاری دینی، پاسخ بنیادین حکومت دینی» اندیشه ی حوزه، سال دهم، شماره سوم و چهارم، آذر و دی، بهمن و اسفند (1383)، ص 91 تا 118. و نیز به مقاله ای دیگر از همین نویسنده به نام «سیمای دولت مطلوب در جامعه اسلامی».
2) انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم
3) و قالوا ربّنا انّا اطعنا سادتنا و کبراء نا فاضلّونا السّبیلا
بل قالوا انّا وجدنا اباء نا علی امه و انّا علی آثارهم مهتدون
4) اذ قال لأبیه یا ابت لم تعبد ما لا یسمع و یا یبصر و لا یغنی عنک شیئاً یا ابت انّی قد جاء نی من العلم ما لم یأتک فاتّبعنی اهدک صراطاً سویاً.
و لقد بعثنا فی کل امّه رسولاً ان اعبدوالله و اجتنبوا الطّاغوت
الّذین یتّبعون الرّسول النّبی الامّی الّذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التّوراه و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحلّ لهم الطّیبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال الّتی کانت علیهم فالّذین آمنوا به و عزّروه و نصروه و اتّبعوا النّور الّذی انزل معه اولئک هم المفلحون.
5) و لو شاء الله لجعلکم امّه واحده و لکن لیبلوکم فی ما اتاکم فاستبقوالخیرات الی الله مرجعکم جمیعاً فینبّئکم بما کنتم فیه تختلفون.
6) و لو شاء الله لجعلهم امّه واحده و لکن یدخل من یشاء فی رحمته
7) و قال فرعون ذرونی اقتل موسی و لیدع ربّه انی اخاف ان یبدّل دینکم او أن یظهر فی الارض الفساد و قال موسی انّی عذت بربّی و ربّکم من کل متکبر لا یومن بیوم الحساب و قال رجل مؤمن من آل فرعون یکتم ایمانه اتقتلون رجلا ان یقول ربّی الله و قد جاء کم بالبیّنات من ربّکم و ان یک کاذبا فعلیه کذبه و ان یک صادقاً یصبکم بعض الذی یعدکم انّ الله لا یهدی من هو مسرف کذّاب.
8) وقالوا لن یدخل الجنه الا من کان هود او نصاری تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین بلی من اسلم وجهه الله و هو محسن فله اجره عند ربّه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
منابع و ماخذ
1) قرآن کریم.
2) اویس کریم محمد (1480)، المعجم الموضوعی لنهج البلاغه، مشهد، الاستانه الرضویه المقدسه.
3) جعفریان، رسول (1369)، تاریخ سیاسی اسلام، ج3، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
4) جعفری، محمد تقی (1370)، حقوق جهانی بشر از دیدگاه اسلام و غرب، تهران، دفتر خدمات حقوق بین المللی جمهوری اسلامی ایران.
5) حر عاملی، محمد بن حسن (1373)، وسائل الشیعه، ج2، تهران اسلامیه.
6) حر عاملی، محمد بن حسن (1367)، وسائل الشیعه، ج 19، تهران،
انتشارات اسلامیه.
7) حرعاملی، محمد بن حسن (1382 ه)، وسائل الشیعه، ج11، تهران، انتشارات اسلامیه.
8) سهیلی، مهدی (بی تا)، سخنان حسین بن علی (نامه ها)، تهران، انتشارات اشرفی.
9) طباطبایی، محمد حسین (1364)، المیزان، ترجمه ی محمد تقی مصباح یزدی، ج2، بنیاد فرهنگی، علمی و فکری علامه طباطبایی.
10) فیض الاسلام، علینقی (1351)، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 4، مرکز نشر آثار فیض الاسلام.
11) کلینی، محمد بن یعقوب (1367 ه)، الکافی، ج 5، دارالکتب الاسلامیه.
12) لنگرودی، محمد جعفر (1346)، ترمینولوژی حقوق، تهران، ابن سینا خواجه.
13) مصباح دباره، مصطفی (1990 م)، الارهاب، لیبی، منشورات جامعه بنغازی.
14) ناظم زاده قمی، سید اصغر (1372)، جلوه های حکمت گزیده موضوعی کلمات امیرالمؤمنین، قم، نشر الهادی.
15) اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 104-103.
16- Lee Acasey and David B. Rivkin Autievipatory self Defense against Terrorism is legal Desember.
17- UN. GADR, 46 (1991), Scss supmo, 10 at 238-240 un doc A/46/10
منبع:نشریه اندیشه حوزه ،شماره 78-77.