زنی آبستن را که به زنا متهم بود نزد عمر آوردند، عمر از او پرسش کرد، زن به زنای خود اعتراف نمود، عمر دستور داد او را سنگسار کنند، در حالی که زن را می بردند. امیرالمومنین علیه السلام به آنان برخورد نموده به ماموران فرمود: به این زن چکار دارید؟ گفتند: عمر فرمان قتلش را داده است ! امیرالمومنین علیه السلام آنان را نزد عمر برگردانده به او فرمود: آیا تو گفته ای این زن سنگسار شود؟ عمر گفت : آری ؛ زیرا او به زنای خود اقرار کرد. امام علیه السلام به او فرمود: این زن خودش گناهکار است و حق داری درباره او چنین حکم کنی ، اما بر طفلی که در شکم دارد چه حقی داری ؟ و گمانم او را ترسانده ای و در نتیجه اقرار کرده است . عمر گفت : آری ، چنین بوده است . امیرالمومنین علیه السلام به وی فرمود: آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیدی که فرمود: کسی که از روی شکنجه اقرار کند حدی بر او نیست ، و کسی که با حبس و تهدید اعتراف کند اقرارش نافذ نیست . عمر زن را آزاد نمود و گفت : زنان جهان عاجزند از این که پسری مانند علی بن ابیطالب بزایند. سپس گفت : لولا علی لهلک عمر؛ اگر علی نبود عمر هلاک می شد.
قضاوتهای امیر المومنین(ع) / محمد تستری