مروری بر زندگانی سید رضی (ره)
عصر طلایی تمدن اسلامی
قرن چهارم هجری را باید «عصر طلایی تاریخ تمدن اسلامی» نامید؛ عصری که با وضع جدید سیاسی اجتماعی در زمان خلفای عباسی و قدرت یافتن جریانهای شیعی دیلمیان و آل بویه و تضارب افکار و اندیشههای سیاسی و اجتماعی، اوضاع جدیدی برای ارائه آثار و اندیشهها فراهم شد؛ عصری که در مرکز خلافت اسلامی «بغداد» اندیشمندان بزرگ ـ اعم از شیعی و سنّی و زیدی و اسماعیلی و حتی متفکران اقوام و ملل مختلف غیر مسلمان ـ در زمینههای مختلف علوم و فنون به عرضه دیدگاهها و نظریات خود پرداختند و آثار بدیعی را پدید آوردند و برای آیندگان به یادگار نهادند. مرحوم سید رضی در چنین عصری به دنیا آمد.
زادگاه و خانواده
نام سید رضی «محمد» کنیهاش «ابوالحسن» ملقبت به «سید رضی» یا «شریف رضی» بود که در سال 359 ق. در بغداد به دنیا آمد و در سال 406 ق. در سن 47 سالگی از دنیا رحلت فرمود.
خاندان سید رضی یکی از خاندانهای بزرگ علمی و دینی و پارسای شیعه امامیّه است که نسبش به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ میرسد.
وی از جانب پدر با پنج واسطه به حضرت موسی بن جعفر امام هفتم ـ علیه السّلام ـ میرسد به همین جهت او را موسوی نیز میخوانند و از جانب مادر به امام حسین ـ علیه السّلام ـ منتسب میشود از این رو او را «ذو الحسبین» نیز میگویند، که خود در جاهای مختلف از جمله در اشعار خود به اجداد و به حسب و نسب خویش افتخار میکند.
پدر…
پدر سید رضی «حسین بن احمد» معروف به «طاهر ذوالمناقب» شخصیّتی بزرگ داشت و مردی بلند آوازه بود و به عنوا نامیترین شخصیّت علوی بارها به منصب «نقابت» (سرپرستی علومیان و سادات) دودمان ابوطالب در بغداد منصوب شد. عضد الدوله دیلمی هنگامی که وارد بغداد شد، چون نفوذ او را در میان شیعیان دید از وی ترسید از این رو دستگیرش کرد و به قلعه فارس (شیراز) فرستاد و در آنجا به زندان افکند.
حسین ابن احمد که به «ابو احمد» مکنّا بود هفت سال، یعنی تا پایان عمر عضدالدوله در زندان ماند، تا اینکه پس از مرگ او، فرزندش «شرف الدوله» ـ که حاکم کرمان بود ـ در راه سفر به بغداد، ابو احمد را از زندان آزاد کرد و با خود به بغداد برد.[1]
سید رضی پدرش را بسیار دوست میداشت، در مدت هفت سالی که پدرش در زندان بود، در فراق وی آرام نداشت. او ـ که در آن ایام چهارده سال بیشتر نداشت ـ قصیدهای غرّا در هجران پدر سرود و برای وی به زندان شیراز فرستاد؛ قصیدهای که دل هر خوانندهای را میلرزاند و هر چشمی را میگریاند.
ابوالفرج ابن جوزی در تاریخ خود، به هنگام نقل حوادث سال 369 ق. مینویسد: ازحوادث این سال بازداشت شریف ابو احمد حسین بن موسی، در ماه صفر است او را به اتهام واهی دستگیر کردند.[2]
ابو احمد در اواخر عمر نابینا شد و در سن 97 سالگی دار فانی را وداع گفت.
مادر…
مادر سید رضی بانویی علوی و همنام جدّهاش فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و بانویی با شخصیت، دانشمند و بافضیلت بود.
گویند: شیخ مفید، سرآمد فقهای شیعه کتاب «احکام النساء» را برای او تألیف کرده است. ایشان در مقدمه این کتاب مینویسد:
من از سیده جلیله فاضله ـ ادام الله اعزازها ـ اطلاع یافتم که مایل به تدوین کتابی هستند مشتمل بر همه احکامی که مکلفین محتاج به آن هستند، و مخصوصاً زنان باید از آن آگاه باشند. او ـ ادام الله توفیقها ـ علاقه خود را برای تألیف این کتاب به من اطلاع داده است… .[3]
ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه خویش در ارتباط با عظمت و مقام رفیع این بانوی فاضل و دو فرزند برومند و شایستهاش، محمد و علی ـ که بعداً به «سید رضی» و «سعید مرتضی» شهرت یافتند ـ به نقل از دانشمند و فقیه مشهور شیعه سید فخّار موسوی حلّی مینویسد:
«شبی شیخ مفید در خواب دیدند: حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ ،دختر گرامی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ ، دست امام حسن و امام حسین را گرفته نزد وی آوردند و پس از سلام به شیخ فرمودند: این دو پسر من هستند به آنها علم فقه و احکام دین بیاموز!
شیخ مفید پس از بیداری در شگفتی ماند که این چه خوابی بود! فردای آن شب که شیخ مفید طبق معمول در «مسجد براثا» واقع درمحلّه شیعه نشین کرخ بغداد نشسته بودند و شروع به تدریس نمودند، ناگهان دیدند، بانویی با کمال وقار، در حالی که دست دو کودک خود را در دست دارد وارد شد و به شیخ سلام کرد و گفت: من همسر طاهر ذوالمناقب هستم، و این دو کودک فرزند من هستند، آنها را نزد شما آوردهام تا علم فقه و احکام دینی را به آنها بیاموزی! شیخ بزرگوار و مرجع عالیقدر شیعه از آن خواب و این تعبیر در شگفت ماند و در دم گریست.
سپس به احترام آن بانوی بزرگوار و آن دو کودک پاک سرشت، شیخ از جای برخاست و به مادرشان سلام کرد و خواب خود را برای آنها نقل نمود. آنگاه با کمال اشتیاق تعلیم و تربیت آنها را به عهده گرفته و در ارتقای آنها به مدارج عالی علمی و عملی همت گماشت، تا آنکه آن دو برادر از نوابغ بزرگ و علمای نامدار عصر شدند.[4]
این بانوی با فضیلت و فداکار در وضعیتی که پدر خانواده به مشاغل اجتماعی داشت و بعدکه در زندان و تبعید گرفتار بود، به سرپرستی و تربیت این دو فرزند شایسته با نظری بلند و همتی عالی همت گماشت و برای رشد و شکوفایی استعدادهای آنان از هیچ کوششی فروگذار نکرد از این رو، طبیعی است که سید رضی(ره) مادر خود را بسیار دوست داشته باشد، و پس از فوت مادر برای وی مرثیه سرایی کند. سید رضی در رثای مادر خویش مرثیهای تاریخی سروده که بیش از آنکه نوحهگری در فقدان مادر باشد، خصلتهای نیک و صفات ارزشمند و برجسته وی را در آن برشمرده است؛ بیتی از آن قصیده بدین شکل است:
«لوکان مثلک کلّ امّ برّه غنی البنون بها عن الآباء؛
اگر همه مادران چون تو نیکوکار بودند ـ فرزندان از پدران بینیاز میشدند.»
این بانوی بزرگوار در ذوالحجّه سال 385 ق. از دنیا رفت، زمانی که از عمر سید رضی 26 سال بیشتر نگذشته بود.
برادر…
علی، علم الهدی، ملقب به «سید مرتضی» برادر بزرگ سید رضی که چهار سال از او بزرگتر بود، یکی از افتخارات جهان تشیع واز فقیهان برجسته قرن چهارم هجری است. نجاشی معاصر وی (متوفا به سال 450 قمری) ـ که هم عصر سید مرتضی است و هر دو نزد شیخ مفید درس میخواندهاند ـ درباره وی مینویسد:
علومی را فراگرفت که هیچ کس در زمان وی به پایه او نرسید؛ احادیث بسیاری از استادان فن استماع نمود. عالم، متکلم، ادیب و شاعر بود و در علم دین و دنیا جایگاهی بس بزرگ داشت و کتابها تصنیف کرد… در سال 436 ق. وفات یافت و فرزندش بر او نماز گذارد و در خانهاش دفن شد، من و شریف ابویعلی جعفری و سالار بن عبد العزیز او را غسل دادیم.[5]
شاگرد عالیقدرش شیخ طوسی، (متوفا به سال 460 ق) پس از ذکر نام و نسب و اجداد وی، مینویسد:
کنیهاش «ابوالقاسم» و لقبش «علم الهدی» و «الاجل المرتضی» است. در علوم بسیاری یگانه روزگار بود. تمام دانشمندان درباره فضل او اتفاق دارند در دانشهایی مانند علم کلام و فقه و اصول و ادب و نحو و شعر و معانی و لغت و جز آن بر همه کس تقدم داشت. دیوان شعری دارد که مشتمل بر بیست هزار بیت است.[6]
جایگاه علمی و اساتید
چنانکه یادآور شدیم، سید رضی هماره با برادر بزرگش سید مرتضی از خردسالی به فراگیری علوم و فنون متداول عصر پرداخت. علم نحو و دستور زبان عربی را نزد «سیرافی»، علم فقه و احکام دینی را نزد «شیخ مفید»، علم حدیث را نزد «محمد بن عمران مرزبانی» و «ابوموسی تلّعُکبری»و ابوابی از فقه را نزد «محمد بن خوارزمی» آموخت؛ چنانکه علم قرائت قرآن را با همه روایاتش نزد «ابوحفص، عمر بن ابراهیم کنانی» و شرح اصول خمسه را نزد «قاضی عبدالجبار معتزلی» ـ که هر یک در رشته خود از سرآمد اساتید فن بودند ـ فرا گرفت.
همان طور که در پارهای از علوم ادبی را از «ابوالفتوح ابن جنّی» (نحوی معروف) و قسمتی از فنون بلاغت و آیین سخنوری را از «ابن نباته» خطیب بهره برد.
سید رضی (ره) از هفده سالگی به تدریس و تألبیف علومی که آموخته بود پرداخت. وی، در فراگیری علوم و فنون بسیار حریص بود و از هر کس که میتوانست بهرهمند شود، خودداری نمیکرد و در این خصوص میان شیعه وسنی و مسلمان و کافر فرق نمیگذاشت.
سعه صدر و آزاد اندیشی
یکی از ویژگیهای سید رضی که از میان دیگر صفات برجسته او ستودنی است، سعه صدر و آزاد اندیشی اوست. وی با اینکه یکی از بزرگان و علمای نامدار شیعه و از متعبّدترین و محکمترین افراد به مذهب و مرام اهل بیت ـ علیهم السلام ـ به شمار میآمد، در عین حال در زمان خود با دانشمندان و شعرا و علمای مذاهب مختلف و ادیان متفاوت مراوده و مذاکره داشت و با احترام بزرگی از آنان یاد میکرد. یکی از دوستان بسیار صمیمی سید رضی، «ابو اسحاق صابی» (منشی آل بویه در بغداد) بود. ابو اسحاق از فرقه «صابئین» (یعنی ستارهپرست9 بود، اما به عقاید مسلمانان احترام فراوان میگذاشت و در نوشتههای خود از آیات قرآن بهره میبرد و حتی در ماه رمضان با گرفتن روزه با مسلمانان همراهی مینمود.[1] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 31.
[2] . منتظم ابن جوزی، ج 7، ص 98، استاد حجت الاسلام والمسلمین علی دوانی در مقاله خود «سید رضی مؤلف نهج البلاغه» پس از نقل کلام ابن جوزی مینویسد: باید دانست با اینکه عضد الدوله شیعه ـ شیعه زیدی یا امامی ـ بود و میبایست با بزرگان شیعه همراهی و مدارا میکرد، دست به چنین جنایتی زد! او و دیگر سلاطین و خلفا و امرا و سیاستمداران، مصلحت کار خود را بر هر مصلحتی مقدم میداشتند، چرا که از قدیم گفتهاند: « الملک عقیم». نهج البلاغه و گردآورنده آن، بنیاد نهج البلاغه، ص 20.
[3] . مستدرک الوسائل، ج 3، ص 516.
[4] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 41.
[5] . رجال نجاشی، ص 192.
[6] . ر.ک: نهج البلاغه و گردآورنده آن، ص 30 ـ 34. در این کتاب نظر برخی از بزرگان درباره سید مرتضی (ره) آورده شده است.
@#@ عز الدّوله دیلمی، پسر معز الدوله تلاش فراوان کرد که وی اسلام را بپذیرد امّا وی نپذیرفت ابن ندیم مینویسد:
ابو اسحاق صابی نویسندهای چیرهدست و شاعر و عالم به هندسه بود؛ اما بیشتر به نویسندگی و فن بلاغت و شعر شهرت داشت. او کتاب شعری دارد که به هزار ورق میرسد، با شریف رضی مراسلات و مکاتبههایی داشته که در سه مجلّد گردآوری شده است.[1]
چنانکه پس از این نیز ملاحظه خواهید فرمود یکی از تألیفات سید رضی کتاب «مختار شعر ابواسحاق الصابی» است که در آن گزیدهای از اشعار ابواسحاق را گردآوری کرده است.
از سوی دیگر، عموم مورخین و شرح حال نگاران نوشتهاند: هنگامی که ابو اسحاق وفات یافت سید رضی قصیدهای بسیار عالی و غمانگیز در رثای وی سرود که مطلع آن این است:
ارأیت من حملوا علی الاعواد؟! ارأیت کیف خبا ضیاء النادی؟!
آیا میدانید چه کسی را بر این چوبها بر دوش میبردند؟! آیا میدانید چگونه چراغ محفل ما به خاموش گرایید؟
گویا برخی از مردم سید رضی را سرزنش میکردند که فردی از دودمان پیامبر برای فردی کافر مرثیه میگوید؟! او در پاسخ آنان میگفت: من فضل و کمال او راستودم نه بدنش را.
سید رضی حتی پس از وفات ابو اسحاق نیز شرط رفاقت را از دست نمیدهد و گاهی که بر مقبره ابو اسحاق میگذرد. قبر او را در مرثیهای که مطلع آن چنین است، مورد گفتگو قرار میدهد:
لو لا یذمّ الرکب عندک موقفی حیّیت قبرک یا ابا اسحاق!
اگر کاروانیان توقف مرا در نزد تو نکوهش نمیکردند ای ابواسحاق، با صدای بلند بر قبرت درود میفرستادم.
نمونه دیگر از سعه صدر و آزاد منشی مرحوم سید رضی، رفتار او با «مهیار دیلمی» مجوسی است که برای کسب دانش به بغداد آمده بود و در معاشرت با سید رضی مسلمان شد و در سلک شاگردان وی در آمد. مهیار که پس از مسلمان شدن کنیه ابو الحسن را برخود نهاد و به «ابوالحسن مهیار دیلمی» معروف گشت؛ در نیمه اوّل قرن پنجم هجری، از نامدارترین شاعران عصر به شمار آمد: قصاید و مراثی مهیار دیلمی درباره ائمه اطهار ـ علیه السّلام ـ در دیوان وی موجود است واز شاهکارهای ادبیات عرب به شمار میرود.
ابن خلّکان در شرح حال وی مینویسد:
او مجوسی بود و مسلمان شد. گفته میشود اسلام آوردن وی به دست سید رضی بود؛ چون سید رضی استاد او بود و مهیار نزد وی در شعر به کمال رسید. او شاعری بزرگ و بر تمام شاعران عصر خویش مقدم بود، دیوان شعر او بزرگ ودر چهار مجلد است.[2]
دانش دوستی و شاگردپروری
مرحوم سید رضی شخصیتی بسیار دانش دوست و شاگردپرور بود. در زمان کوتاه عمر خود علاوه بر خدمات علمی اجتماعی، مدرسهای به نام «دار العلم» برای تربیت دانش پژوهان و طلاب در سطح عالی تأسیس نمود که تا آن زمان بیسابقه بود. در این مدرسه کتابخانهای وجود داشت که از رشتههای مختلف علوم در آن کتاب گردآوری شده بود و با اینکه سمت خزانهداری آن را به «ابو احمد عبد السلام بن حسین بصری» ـ که در علم «تقوم بلدان» (جغرافیا و شناخت چهرهها) بلند آوازه بود ـ سپرده بود؛ برای شخصیت دادن به طلاب کلیدهایی هم در اختیار آنان نهاده بود تا مستقیماً بتوانند از کتابهای مورد نیاز استفاده کنند.[3]
گویا حیات علمی این دار العلم پس از وفات وی با سرپرستی برادرش، سید مرتضی ادامه یافت و دانشمندان بزرگواری همچون شیخ الطایفه، شیخ طوسی فقیه و متفکر نامدار شیعه از این مدرسه برخاستند و به کمال رسیدند.
تألیفات
سید رضی (ره) خود نیز در علوم اسلامی و ادب عرب استادی توانا بود، به گونهای که آثار وی در ادب و تفسیر و فقه و کلام و حدیث ـ آنچه از تطاول ایّام مصون مانده و به دست ما رسیده ـ بیانگر فکر موّاج و اندیشه ژرف و مهارت و استادی اوست سید رضی شاعری استاد، نویسندهای بلیغ و چیرهدست و دانشمندی دین شناس و مؤلفی پرتوان بوده است، چنانکه در دوران زندگی خویش مناصب بزرگ و پرمسئولیتی نظیر «نقابت سادات علوی» و «نظارت بر دیوان مظالم» و «امارت حاج» را از سوی امرای آل بویه و تصویب خلیفه عباسی عهدهدار بوده و با مسایل سیاسی اجتماعی و عرف جامعه آشنایی نزدیکی داشته است. سید رضی در حقیقت مرد دین و سیاست و علم و ادب به شمار میرفته و آثار و تألیفات به جای مانده از وی نیزگواه بر همین ابعاد شخصیت اوست. اکنون تألیفات وی را به اجمال از نظر میگذرانیم:
1. خصائص الائمه: در اوایل جوانی تألیف کرده و اخیراً در قم منتشر شده است.
2. مجازات الآثار النبویّه: در عراق و مصر چاپ شده است.
3. مجازات القرآن: به چاپ رسیده است.
4. حقائق التأویل و دقائق التنزیل: در تفسیر قرآن مجید.
5. الزیادات فی شعرا بیتمام.
6. تعلیقه بر ایضاح ابو علی فارسی: در نحو و دستور زبان عرب.
7. تعلیق خلاف الفقها: در فقه و احکام.
8. الجید من شعر ابن حجاج: گزیدهای از اشعار ابن حجاج، شاعر شیعی معاصر وی.
9. الرسائل: مجموعه نامههای او به اسحاق صابی در سه مجلد.
10. مختار شعر ابو اسحاق صابی: گزیدهای از اشعار ابو اسحاق.
11. دیوان اشعار: به گفته عبد الملک ثعالبی، ادبی هم عصر وی، در چهار مجلد بوده است.
12. نهج البلاغه: گزیدهای از خطبهها و نامهها و کلمات قصار امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ که تاکنون میلیونها نسخه از آن به چاپ رسیده است.
نهج البلاغه
از میان آثار و تألیفات مرحوم سید رضی ـ قدس سرّه ـ «نهج البلاغه» مشهورترین و ماندگارترین آنهاست که مؤلف محترم، آن را در سال 400 هجری، یعنی شش سال پیش از وفات خود با استفاده از دانش وسیع و ذوق سرشار و گزینش نیکوی ادبی خود تألیف فرموده است.
ایشان با استفاده از کتابخانه شخصی خویش و کتابخانه برادر بزرگش سید مرتضی و کتابخانه شاپور ابن اردشیر، وزیر شیعی بهاء الدوله دیلمی ـ که نوشتهاند دارای ده هزار جلد کتاب نفیس و منحصر به فرد بوده است ـ سخنان امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ را گردآوری کرده و در سه بخش «خطبهها» و «نامهها» و «کلمات قصار» سازمان داده است. سید رضی برای این مجموعه نام بسیار زیبای «نهج البلاغه» (روش رسا سخن گفتن) را برگزیدهاند.
محمود صلواتی
مقدمه سید رضی(ره) در نهج البلاغه
ستایش خدا را سزاست که حمد را بهای نعمتها و پناهگاه از بلاها، و وسیلهی رسیدن به نعمتها و بهشت جاویدان و موجب افزایش احسان و کرمش قرار داده است. درود بر پیامبر رحمت و پیشوای رهبران الهی و چراغ روشنیبخش امت که ریشههای وجود بزرگوار و درخت اصل و نسبش پربرگ و پرثمر بوده است؛ و درود بر اهل بیتش که چراغهای روشنیبخش تاریکیها و وسیلهی نجات امتها و نشانههای روشن دین و مرکز ثقل فضیلت و برتریاند.
درود بر همهی آنان باد؛ درودی که با فضل و بزرگواری آنها برابری کند و پاداش اعمال آنها قرار گیرد؛ پاداشی که مناسب با پاکیزگی اصل و فرع ایشان است.
درود بر آنان باد تا زمانی که سفیدهی صبح گریبان شب را میشکافد و ستارگان طلوع و غروب میکنند.
چگونگی پیدایش کتاب نهج البلاغه
در آغاز جوانی و طراوت زندگی، دست به تألیف کتابی در «خصایص و ویژگیهای ائمه ـ علیهم السلام ـ» زدم که مشتمل بر خبرهای جالب و سخنان برجستهی آنها بود.
انگیزهی این عمل را در آغاز آن کتاب یادآور شده و آن را آغاز سخن قرار دادهام.
پس از گرد آوردن خصایص امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ ، در اثر مشکلات و حوادث روزگار، از اتمام کتاب باز ماندم.
من آن کتاب را به بابها و فصلهای مختلفی تقسیم کرده بودم. در پایان آن، فصلی متضمّن سخنان جالب امام ـ علیه السّلام ـ از سخنان کوتاه در مواعظ، حکم، امثال و آداب (نه خطبههای طولانی و نه نامههای گسترده) آورده شد.
برخی از دوستان، از جنبههای گوناگون آن را جالب و شگفتانگیز دانستند و از من خواستند کتابی تألیف کنم که سخنان برگزیدهی امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ در جمیع فنون و بخشهای مختلف، از خطبهها، نامهها،مواعظ و ادب در آن گرد آید. آنان میدانستند این کتاب متضمّن شگفتیهای بلاغت و نمونههای ارزندهی فصاحت و جواهر سخنان عرب و نکات درخشان از سخنان دینی و دنیوی خواهد بود که در هیچ کتابی جمعآوری و در هیچ نوشتهای تمام جوانب آن گردآوری نشده است؛ زیرا امیرمؤمنان منشأ فصاحت و منبع بلاغت و پدیدآورندهی آن است؛ گوهرهای پنهان بلاغت به وسیلهی او آشکار گردیده و قوانین و اصول آن از او گرفته شده است؛ تمام خطبا و سخنرانان به او اقتدا نموده و همهی واعظان بلیغ از سخن او استمداد جستهاند.
با این همه، او همیشه پیشرو است و آنها دنبالهرو؛ او مقدم است و آنها مؤخّر؛ چون سخن او کلامی است که آثار علم الهی و عطر سخن پیامبر را با خود دارد.
از اینرو خواستهی دوستان را اجابت و این کار را شروع کردم؛ در حالی که یقین داشتم سود و نفع معنوی آن بسیار است و به زودی همه جا را تحت سیطرهی خود قرار خواهد داد و اجر آن ذخیرهی آخرت خواهد بود.
منظورم این بود که علاوه بر فضایل بیشمار دیگر، بزرگی قدر و شخصیت امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ را از این نظر روشن سازم که:
امام علی ـ علیه السّلام ـ تنها فردی است که از میان تمام گذشتگانی که سخنی از آنها به جا مانده، به آخرین مرحلهی فصاحت و بلاغت رسیده و گفتار او اقیانوس بیکرانهای است که سخن هیچ بلیغی به پای آن نخواهد رسید.[1] . فهرست ابن ندیم، ص 199.
[2] . ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 4، ص 441.
[3] . ر.ک: نهج البلاغه و گردآورنده آ”،106 به نقل از: کتاب کاخ دلاویز، 58. @#@
خواستم در افتخار کردن به امام ـ علیه السّلام ـ به قول شاعر معروف «فرزدق» متمثّل شوم (که در مورد افتخار به پدران خود به شخصی به نام «جریر» خطاب میکند).
اولئک آبائی فجئنی بمثلهم اذا جمعتنا یا جریر المجامع
(ای جریر! اینها پدران و نیاکان مناند. اگر میتوانی، در آن هنگام که در مجمعی گرد آمدیم، همانند آنها را برای خود برشمار).
سخنان آن حضرت بر مدار سه اصل میچرخد:
اول: خطبهها و اوامر؛
دوم: نامهها و رسائل؛
سوم: کلمات حکمتآمیز و مواعظ.
تصمیم گرفتم ابتدا خطبهها، پس از آن نامهها و سپس کلمات حکمتآمیز جالب آن حضرت را جمع کنم. سپس بابی را به هر کدام اختصاص دادم و صفحاتی را ویژه آن گردانیدم، تا مقدمهای باشد برای به دست آوردن آنچه به آن دسترسی ندارم (و ممکن است) در آینده به آن برسم. و هر گاه به سخنی از آن حضرت در مورد بحث و مناظره، یا پاسخ سؤال و یا منظور دیگری دست یافتم که جزء هیچ یک از این سه بخش نبود، آن را در مناسبترین و نزدیکترین بخش قرار دادم. اگر در میان آنچه برگزیدهام فصول غیرمنظم و سخنان غیرمرتبی آمده، به خاطر آن است که نکتهها و جملات درخشان آن حضرت را جمع میکنم و منظورم حفظ تمام پیوندها و ارتباطات کلامی نیست.
از شگفتیهای سخن امام ـ علیه السّلام ـ که او خود در این زمینه تنهاست و شریک و همتایی در آنها ندارد ـ این است که: هر گاه کسی در سخن آن حضرت دربارهی زهد و مواعظ تأمل کند بدون آن که توجه داشته باشد که این سخن شخصی عظیم القدر و نافذ الامر است که همه در برابر او سر فرود میآورند، شک و تردید نخواهد کرد که گویندهی این سخن کسی است که جز در وادی زهد و پارسایی قدم نگذاشته و هیچ اشتغالی به جز عبادت نداشته و در گوشهی خانهای یا در یکی از غارها، تنها و دور از اجتماع قرار گرفته که جز صدای خودش را نمیشنود و غیر خویش، دیگری را نمیبیند و همواره مشغول عبادت است؛ و هیچ گاه نمیتواند باور کند که این سخنان از کسی است که به هنگام جنگ در دریای لشکر دشمن فرو میرفت و پهلوانان و جنگجویان نیرومند را بر زمین میافکند و، با این حال،در زهد و درستکاری و پاکی نمونهای بینظیر است.
این است فضایل عجیب و شگفتیزا و ویژگی لطیف او که جمع میان اضداد کرده است. من در این باره بسیار با برادران مذاکره میکردم و شگفتی آنها را از این ویژگی خاص امام ـ علیه السّلام ـ بر میانگیختم و راستی این خود جای عبرت و شایستهی اندیشه و فکر است. اگر در اثنای سخنان انتخاب شده، لفظ مردّد و یا معنی مکرری آمده است، عذر من در این باره این است که در روایات مربوط به سخنان امام ـ علیه السّلام ـ اختلاف است: گاهی سخنی از روایتی، همان طور که بود نقل کردم؛ سپس روایت دیگری در همان موضوع به دستم رسید که با روایت قبل یکسان نبود ـ یا به خاطر مطالب بیشتر و یا به خاطر لفظ جالبتری که در آن به کار رفته بود ـ و لازم بود آن را نیز بیاورم. این نیز ممکن است که بر اثر سهو و نسیان، نه از روی عمد، دوباره آورده شده باشد، با این حال ادعا نمیکنم که به همهی جوانب سخنان امام ـ علیه السّلام ـ طوری احاطه پیدا کردهام که هیچ یک از سخنان ایشان از دستم نرفته است؛ بلکه بعید نمیدانم که آنچه نیافتهام بیش از آن باشد که یافتهام؛ و آنچه در اختیارم قرار گرفته، کمتر از آنچه باشد که به دستم نرسیده است. اما وظیفهی من غیر از تلاش و کوشش فراوان برای یافتن این گم شده نیست و از خدا میخواهم در این راه مرا راهنمایی کند.
بعد از تمام شدن کتاب، خوب دیدم که نامش را نهج البلاغه بگذارم؛ زیرا این کتاب درهای بلاغت را به روی بیننده میگشاید، حاجت عالم و متعلم و هم خواستهی شخص بلیغ و زاهد در آن یافت میشود. در بین کلمات امام ـ علیه السّلام ـ سخنان شگفتانگیزی در مورد توحید، عدل و تنزیه خداوند از شباهت به خلق میبینم که تشنگان را سیراب میکند و پردهها را از روی تاریکی شبهات برمیگیرد.
از خداوند بزرگ توفیق و نگهداری از لغزش را خواستارم؛ و نیز میخواهم که به من در این راه مقاومت و یاری بخشد؛ و از خطای فکر، پیش از خطای زبان، و از خطای سخن، پیش از لغزش قدم، به او پناه میبرم. او مرا کفایت میکند و بهترین حافظ و یاور است.
سال 400 هجری – شریف رضی(ابوالحسن محمد بن حسین الطاهر ذو المناقب)
محمود صلواتی