پس از آنکه چگونگی کسب بصیرت روشن شد، آفات شناخت نیز بایست مورد ارزیابی قرار گیرد. درکِ شناسایی آفات بصیرت از آن رو مورد اهمیت است که چنانچه فرد از قدرت تحلیل و حس تشخیص نیز برخوردار باشد اما آن ها را نادیده انگارد، بصیرت و معرفت خود را دچار آسیب و آشوب می نماید و چه بسا به کژراهه های گمراه کننده نیز روی خوش نشان بدهد.
1) تعصب:
اولین مانعی که در مسیر نیل به یک «تحلیل واقعی» ایفای نقش می کند و از بازدهی آن می کاهد، تعصب (از نوع جاهلانه) می باشد که چشم را کور و قلب را بیمار می کند. می توان جلوگیری تعصب از شناخت صحیح و بصیرت نافذ را به بلایی که بی تقوایی بر سرِ عقل آدمی می آورد، تشبیه نمود؛ همانگونه که هوی و هوس گرد برخاسته ای است و تابش عقل را تحت الشعاع قرار می دهد، تعصب نیز چشم و گوش را معیوب و بی اثر می سازد.
امیرالمؤمنین(ع) چنین فرموده باشد:
«مَن عَشقَ شَیئاً أعشَی بَصَرَه وَ أمرَضَ قَلبَه فَهوَ یَنظر بعَینٍ غَیر صَحیحَهٍ وَ یَسمَع بأذنٍ غَیر سَمیعَه»(1)؛
هر کس به چیزی (دیوانه وار) عشق ورزد نابینایش می کند، و قلبش را بیمار می سازد، با چشمی معیوب می نگرد و با گوشی غیر شنوا می شنود.
با عنایت به آیات و روایات، تجسم این تعصب بی جا در دنیا، کوردلی در آخرت و به صورت نابینا محشور شدن خواهد بود و این یک حقیقت انکار ناشدنی است؛ تعصب، چشم درون انسان را کم سو نموده و به ضلالتش می افکند، از یاد پروردگارش غافل می کند و از تصمیم گیری حق محورانه نیز. آیا کسی که اینگونه در دنیا اسیر غفلت و بی خبری باشد در روز مکافات، چشم دلش بینا خواهد بود؟
(وَ مَن کانَ فی هذه أعمی فَهوَ فی الآخرَه أعمی وَ أضَلّ سَبیلاً)(2)
به نظر اینگونه می رسد که روشنایی چراغ راه “فردا” را از معرفت و بصیرت “امروز” تأمین باید نمود و اگر جز این باشد جای گله و شکوه باقی نمی ماند؟
(قالَ رَبّ لمَ حَشَرتَنی أعمی وَ قَد کنت بَصیراً *قالَ کَذلکَ أتَتکَ آیاتنا فَنَسیتَها وَ کَذلکَ الیَومَ تنسی)(3)
و زمانی که به آفریدگار خود با شکایت می پرسد، از چه مرا که در دنیایم بینا بوده ام کور ساخته ای؟ چنین می شنود که سزای آنکه در دنیا فراموشم نماید، فراموشیش در روز واپسین خواهد بود.
2) تفسیر به رأی
[دومین مبغوض خدا] کسی است که مجهولاتی یافته، به هم بافته و به سرعت با حیله و تزویر در میان مردم نادان پیش می رود، در تاریکی های فتنه و فساد به تندی گام برمی دارد، منافع صلح و مسالمت را نمی بیند، انسان نماها، وی را عالم و دانشمند می خوانند، هر چند ولی عالم نیست.
از سپیده دم تا به شب همچنان به جمع آوری چیزهائی می پردازد که کم آن از زیادش بهتر است، تا آنجا که خود را از گنداب های جهل (که نامش را علم می گذارد) سیر سازد و به خیال خویش گنجی (از دانش) فراهم ساخته، در صورتی که فایده ای در آن یافت نمی شود، او در بین مردم به مسند قضاوت تکیه زده، و برعهده می گیرد تا آنچه بر دیگران مشتبه شده، روشن سازد (و حق را به صاحبش برساند)، او چنانچه با مشکلی روبرو شود سلسله ای از حرف های پوچ و
تو خالی را پیش خود جمع و جور می کند و به نتیجه ی آن قاطع می گردد، در برابر شبهات فراوان همچون تارهای عنکبوت می باشد، حتی خودش هم نمی داند درست حکم کرده یا به خطا، اگر صحیح گفته باشد می ترسد خطا رفته باشد و اگر اشتباه نموده، امید دارد صحیح از آب درآید، نادانی است که در تاریکی های جهالت سرگردان است، همچون نابینایی که در ظلمات پر خطر، به راه ادامه می دهد.(4)
این کلام کامل، در توصیف کسانی است که در ارائه ی نظرات و نظریات، خود محورانه می اقدامند و شرایط مختلف را به زعم خویش تفسیر می نمایند. در حقیقت تفسیر به رأی یعنی تفسیر مسائل پیرامونی (اعم از سیاسی، اجتماعی و اعتقادی) طبق آنچه «من» دوست دارم باشد. یا می توان گفت: تفسیر به رأی یعنی: خود خواهی و هواپرستی. بعضی افراد چنان در خود غرق شده اند که نه تنها نظر دیگری را بر نمی تابند بلکه اساساً نظر دیگری نباید مطرح شود. اگرچه این نگرش انگیزه های متفاوتی دارد؛ اما به هر حال از مهم ترین میکروب هایی است که می توان دیده ی بصیرت را کور سازد.
اما برای آنکه از تفسیر به رأی در امان باشیم، چه کنیم؟
امیرمؤمنان(ع) راه رهایی از تفسیر به رأی را رجوع به قرآن دانسته و بیان می کند که در او همه چیز هست؛ ایشان با نهی از اهل رأی بودن و توجه به اینکه، قرآن کریم بهترین ابزار درک و عرفان و بصیرت تمام نسبت به حقایق امور است، عدم تأمل در آن و ادامه ی خود محوری های تنگ نظرانه در ساحت اندیشه را مترادف با شرک می داند.(5)
از این رو هرچند ممکن است در ابتدای امر هر کس، خود را از این آفت مبرّا بداند، اما مراجعه ی پی در پی به کتاب خدا و سنجش افکار و اعمال با آن راستی آزمایی خوبی برای این توهم به شمار می رود.(6)
3) توجه به شایعه و گفتارهای بی اساس
هر اندازه فضای یک جامعه تیره و تاریک باشد، به نحوی که سخن درست از سخن نادرست، قابل تمییز نباشد، دشمن مجال بیشتری برای پیشبرد اهداف و مقاصد خویش دارد. به همین منظور دشمن با بهره گیری از شایعه که از حربه های عملیاتی در جنگ روانی، و از شیوه های تردید در فکر و دل است، بهره می گیرد.(7) در اسلام این امر تا بدانجا مهم است که قرآن کریم، مرتکبانش را نفرینِ مرگ می کند.(8)
نهج البلاغه برای خنثی سازی این حربه، و جلوگیری از هرگونه اقدام دشمن، ترتیب اثر ندادن برای سخنان بدون دلیل و مدرک را مطرح می کند:
«أمَا إنَّه لَیسَ بَینَ الحَقّ وَ البَاطل إلَّا أربَع أصَابعَ فسئل(ع) عن معنی قوله هذا فجمع أصابعه و وضعها بین أذنه و عینه ثم قال البَاطل أن تَقولَ سَمعت وَ الحَقّ أن تَقولَ رَأیت»؛
بدانید بین حق و باطل بیش از چهار انگشت فاصله نیست؛ از امام(ع) درباره این سخن پرسش شد، انگشتانش را کنار هم گذارد و میان گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود:
باطل آن است که بگوئی شنیدم و حق آن است که بگوئی دیدم».(9)
بنابراین، ملاک تولید شایعه و همچنین جلوگیری از آن، کنترل یا عدم کنترل زبان و حرف و حدیث های آزاردهنده است و عنصر مهم در انتشارشایعات بی اساس، انتقال غیرمتعهدانه صحبتهاست که با امنیت و اعتبار دیگران ارتباطی ظریف دارد.
قرآن مجید صحبتی را که همراه شاهد و بینه نباشد، را چونان ضربه ای سهمگین به حیثیت و آبروی خود انسان دانسته، معتقد است اگر کلامی بدون بینه صادر شد نه تنها قبول نکنید، که آن را “دروغی آشکار” تلقی نمایید.
(لَو لا إذ سَمعتموه ظَنَّ المؤمنونَ وَ المؤمنات بأنفسهم خَیراً وَ قالوا هذا إفکٌ مبینٌ)(10)
آیا سزاوار این نبود که شما مؤمنان- زن و مردتان- چون از منافقان چنین بهتان و دروغ ها شنیدید، حسن ظنتان درباره یکدیگر بیشتر شده و گویید این دروغی است آشکار؟!
در جمله ای که به ابن سینا منسوب است، گفتن و شنیدن بی دلیل، آدمی را از قاطبه ی انسانیت خارج می کند. [من قال او سمع بغیر دلیل فلیخرج عن ربقه الانسانیه](11)
نشر همین شایعه ها بود که برای خود مولا ایجاد دردِسر می کرد، به گونه ای که حضرت در جای جای نهج البلاغه از این موضوع شکایت می کنند:
«فَإن أقل یَقولوا حَرَصَ عَلَی الملک وَ إن أسکت یَقولوا جَزعَ منَ المَوت هَیهَاتَ بَعدَ الَّتَیَّا وَ الَّتی وَ الله لَابن أبی طَالبٍ آنَس بالمَوت منَ الطِّفل بثَدی أمِّه بَل اندَمَجت عَلَی مَکنون علمٍ لَو بحت به لَاضطَرَبتم اضطرَابَ الأرشیَه فِی الطَّویّ البَعیدَه»(12)؛
اگر سخن گویم (و حقم را مطالبه کنم) گویند: بر ریاست و حکومت حریص است، و اگر دم فرو بندم (و ساکت نشینم) خواهند گفت: از مرگ می هراسد. (اما) هیهات، پس از آن همه جنگ ها و حوادث (این گفته بس ناروا است). به خدا سوگند، علاقه ی فرزند ابوطالب به مرگ از علاقه ی طفل شیرخوار به پستان مادر بیشتر است. اما من از علوم و حوادثی آگاهم که اگر گویم همانند طناب ها در چاههای عمیق به لرزه درآیید.
4) دلبستگی به دنیا
چهارمین عاملی که از آفات بصیرتش می توان شمرد، دلبستگی به دنیا و مظاهر دنیوی است. “فریب ظواهر دنیا” یکی از مهم ترین و پرشمارترین دلواپسی هایی است که نهج البلاغه ی علی(ع) روی آن تأکید، و از آن بر حذر داشته است. بی انصافی است که این همه تأکید و توصیه، انسان را به علت آن رهنمون نسازد. چرا دنیایی که در کلام رسول گرامی و سایر ائمه ی معصومین، تنها وسیله احیاء و جهاز آخرت شمرده شده و به عبارتی مزرعه ی آخرت و متجر اولیاءالله(13) است، این میزان خطرناک توصیف و نسبت به آن نهی و نهیب زده شده است؟ به راستی مگر این دنیا، با همه ی امکانات و استعدادهایش جهت استفاده ی انسان، این نماینده و نمایاننده ی خدایی خلق نشده است؟
(قل مَن حَرَّمَ زینَهَ الله الَّتی أخرَجَ لعباده وَ الطَّیّبات منَ الرّزق قل هیَ للَّذینَ آمَنوا فی الحَیاه الدّنیا خالصَهً یَوم القیامَه)(14)
بگو: چه کسی زیوری را که خداوند برای بندگانش پدید آورده و (نیز) روزی های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو: آن (ها) در زندگی این جهان برای کسانی است که ایمان آورده اند، در روز رستخیز (نیز) ویژه(ی مؤمنان) است.(15)
پس چرا علی(ع) می فرماید:
«لحبّ الدنیا صشمَّت الأسماع عَن سماع الحکمه و عَمیت القلوب عَن نور البَصیره»؛
حب دنیا گوشها را از شنیدن حکمت کَر، و دلها را از نور بصیرت کور می کند.(16)
امیرالمؤمنین(ع)، خود نسبت به کسی که در حال نکوهش و بدداشت دنیا بود، واکنش نشان می دهد و این اندیشه را گردن می زند. ایشان برای اثبات آنکه، دنیا به صورت ساختار غالبی (و قالبی) مورد نفی و نفرت نیست و او و هم اندیشانش منظور مولا را از سرزنش دنیا، مغلوط و مغشوش متوجه شده اند، فصل مفصلی در ستایش دنیا می گشاید:
«إنَّ الدّنیَا دَار صدقٍ لمَن صَدَقَهَا وَ دَار عَافیَهٍ لمَن فَهمَ عَنهَا وَ دَار غنَّی لمَن تَزَوَّدَ منهَا وَ دَار مَوعظَهٍ لمَن اتَّعَظَ بهَا مَسجد أحبَّاء الله وَ مصَلَّی مَلَائکَه الله وَ مَهبط وَحی الله وَ مَتجَر أولیَاء الله اکتَسَبوا فیهَا الرَّحمَهَ وَ رَبحوا فیهَا الجَنَّهَ»؛
همانا دنیا سرای راستی و درستی است برای آن کس که به درستی حقیقت آن را باور دارد، و سرای ایمنی است برای آن کس که خبر و پیامش را درک نماید، و سرای ثروت و توانگری است برای آن کس که از آن توشه بردارد، و سرای پند و اندرز است برای آن کس که از آن پند گیرد، دنیا، دوستان خدای را نیایشگاه، و فرشتگان پروردگار را نمازخانه، و پیام الهی را فرودگاه، و بازار سوداگری دوستداران خدا است، در اینجا رحمت و فضل او به دست آرند و بهشت را به سود برند.(17)
جواب سؤال چندان هم مشکل نیست، اگر همین اکنون، کتاب را بر زمین گذاشته و سری به پیرامون خود بزنید، … بله، آنچه از مجموع گزاره ها و آموزه های دینی درباره ی «دنیا» استفاده می شود، دنیاداری و نحوه ی برخورد با این پدیده می باشد؛ دنیا و زیبایی های آن نه تنها مذموم نیست که بنابر اذعان کلام وحی، مخصوص برترین انسان ها با کارکردهای برتر [بخوانید: مؤمنین، متقین، صالحین و …] خوانده شده است. دلبستگی و وابستگی به دنیا که «آخرت فراموشی» را به دنبال می کشاند، این موضوعی است که باید با نگاه دیگری دنبال شود.(18)
از این منظر، وقتی می خواهد در توصیف دنیا پرستان زمان خود از جمله طلحه و زبیر سخن براند اینگونه می آغازد:
«فَلَمَّا نَهَضت بالأمر نَکَثَت طَائفَهٌ وَ مَرَقَت أخرَی وَ قَسَطَ آخَرونَ کَأنَّهم لَم یَسمَعوا اللهَ سبحَانَه یَقول: (تلکَ الدَّار الآخرَه نَجعَلها للَّذینَ لا یریدونَ علوًّا فی الأرض وَ لا فَساداً وَ العاقبَه للمتَّقینَ) بَلَی وَ الله لَقَد سَمعوهَا وَ وَعَوهَا وَ لَکنَّهم حَلیَت الدّنیَا فی أعینهم وَ رَاقَهم زبرجهَا»؛
دریغاً که دیری نگذشت تنی چند از آنها پیمان شکستند، گروهی دیگر از راه منحرف گشتند، و عده ی دیگری نیز ستمکاری را پیشه خویش کردند. گویی سخن خدا را نشنیده اند که می فرماید: «ما آن سرای ابدیت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین بر دیگران برتری نجویند و فساد نورزند، و عاقبت کارها به سود مردمانی است که پرهیزکاراند. [قصص/83]» آری، به خدا سوگند شنیده بودند و خوب حفظش کرده بودند، اما دنیا خود را در برابر دیدگانش بیاراست، تا در جاذبه ی زیب و زیورش خیره گشتند و خویشتن را درباختند.(19)
آنها، قبله ی آمالشان تنها دنیا بود و از آخرت غافل؛ جهان پس از این را روی برتافتند و به دنیا و فقط هرزگی هایش شتافتند. قرآن کریم می فرماید:
(یَعلَمونَ ظاهراً منَ الحَیاه الدّنیا وَ هم عَن الآخرَه هم غافلونَ)
تنها به ظاهر دنیا توجه دارند و از آخرت غافلند.(20)
در جای دیگری، حقیقت مطلب را در نسبتی دقیق پیرامون دنیا، بیان و جماعت انسانی را در برابر آن دو دسته معرفی می کند: عده ای در توجه به دنیا بصیرت می یابند و گروهی دیگر بی بصیرت و کور خواهند بود.
«مَن أبصَرَ بهَا بَصَّرَته وَ مَن أبصَرَ إلَیهَا أعمَته»(21) [سید رضی با عنایت به دو واژگان «أبصَرَ بهَا» و «أبصَرَ إلَیهَا» این فراز را از شگفتی های بی نظیر کلام امام(ع) بر می شمرد.]
هر کس به آن بنگرد بصیرت یابد و هر کس در آن نگرد کور گردد.
مرحوم شیخ حبیب الله خویی در توضیح این فقره از نهج البلاغه و تفاوت «اَبصَرَ بهَا» و «اَبصَرَ إلَیهَا» می نویسد:
اولی دنیا را آئینه ی دیدن قرار دادن است [توجه به جنبه ی “وسیله” بودن دنیا]، و منظور از دومی، دنیا را مطلوب ذاتی قرار دادن. [اصالت بخشی به دنیا](22)
نیازی به گوشزد نباشد که شناخت مرز میان این دو (دنیای “وسیله” و دنیای “هدف”) خود حکایتی است که سبب شده زبان توجیه گری پر جولان گردد و برای این هم باید فکری نمود.
بنابراین دنیا و دنیا گرایی، هنگامی از آفت های بصیرت شمرده می شود که هدف و مطلوب انسان قرار گیرد. آدمی برای رسیدن به لذات (منافع و مصالح) آن حاضر باشد از دین و اعتقاد خود هزینه کند و تا آن پایه، رهرو مسیر حقانیت شود که دنیایش به خطر نیفتد. آنگونه که حضرت سیدالشهدا(ع) در تبیین علت بی وفایی مردم می فرماید:
«انّ الناسَ عبید الدّنیا و الدّین لَعقٌ علی اَلسنَتهم یَحوطونَه ما دَرَّت مَعائشهم فَاذا محَّصوا بالبلاء قَلَّ الدَّیانون.(23)
مردم بندگان دنیایند و دین مانند لققه ای در دهان آنان است. تا وقتی دین دارند که دنیایشان برقرار باشد، وقتی که عرصه ی امتحان پیش آید دین داران کاستی می گیرند.
از منظر تعالیم دینی، کسانی که فلسفه ی درستی نسبت به دنیا و زندگی دنیوی ندارند، تنها ظاهری از آن را دیده و توانایی دیدن آئینه وار و نشانه گون به نعمات دنیا را نداشته باشند، هماره گام در راه اشتباه می نهند؛ یا به سوی افراط یا به سمت تفریط. ولو آنکه در زمره ی رجال دینی و حافظین آیه و روایت قرار گیرند.(24)
با تکیه بر شواهد و نمونه های تاریخی، دنیاگرایی یکی از مهم ترین عوامل لغزش اهل حق و باطل (چه خواص و چه عوام) در طول تاریخ بوده است.
5) تأثیر اطرافیان در فکر و عمل (وابستگی های گروهی و خانوادگی)
قرآن کریم هشدارهای زیادی پیرامون آسیب شناسی حرکات تکاملی انسان دارد و در همین راستا سعی وافری در کمک انسان نسبت به شناسایی دشمنانش دارد.
در نوعی تقسیم بندی می توان دشمنان انسان را به صریح و پنهان تقسیم نمود.
منظور از دشمنان صریح کسانی هستند که اساساً برای دشمنی فعالیت می کنند؛ چنانچه قرآن کریم شیطان را دشمنی «مبین» و آشکار معرفی می کند:
(یا بَنی آدَمَ أن لا تَعبدوا الشَّیطانَ إنَّه لَکم عَدوٌّ مبینٌ)(25)
شیطان، خود نیز صاف و شفاف قسم یاد می کند تا فرزندان آدم را از راه منحرف نماید:
(فَبعزَّتکَ لَاغویَنَّهم أجمَعینَ)(26)
اما منظور از دشمنان پنهان، کسانی هستند که اگر چه صریحاً در صدد دشمنی با ما نیستند اما به واسطه ی رسیدن به خواسته ها و هوس های خود ممکن است به کارهایی اقدامند که در نهایت موجب گمراهی ما را فراهم آورد و یا اینکه خود انسان از ترسیم یک مکانیسم صحیح عاجز مانده و اسباب گمراهی خود را ترتیب دهد.
در آیات قرآنی، همسر، فرزند، اموال و نشئه ی دنیوی از جمله ی چنین دشمنانی شمرده شده اند. [این مطلب نیاز به تأویل اگر نه، اما توضیح دارد.]
در سطور فوق پیرامون دنیا کمی با هم گپ زدیم. مال و ثروت نیز با اینکه از مظاهر دنیا قلمداد می شوند اما نظر به اهمیتش در چند جای قرآن مستقلاً مورد هُش باش قرار گرفته است؛ انس خوانندگان با قرآن کریم ما را از پرداختن به آن بی نیاز می کند.
اما همسر و فرزندان
فرزند و همسر انسان که در نگاه اول نزدیک ترین یاوران آدمی محسوب می شوند نیز گاهی مسیر هلاکت او را هموار و چاه “ویل” و بدبختیش را حفر می کنند.
صرف نظر از نهج البلاغه (که ردپای هشدار نسبت به این آفتِ بصیرت بارز است) قرآن کریم هم چه خوب می فرماید:
(یا أیّهَا الَّذینَ آمَنوا لا تلهکم أموالکم وَ لا أولادکم عَن ذکرالله وَ مَن یَفعَل ذلکَ فَأولئکَ هم الخاسرونَ)(27)
(إنَّ من أزواجکم وَ أولادکم عَدوًّا لَکم فَاحذَروهم((28)
(إنَّما أموالکم و أولادکم فتنَهٌ وَ الله عندَه أجرٌ عَظیمٌ)(29)
(وَ اعلَموا أنَّما أموالکم وَ أولادکم فتنَه)(30)
پی نوشت ها :
1. . همان منبع، خطبه 109 (ترجمه مکارم شیرازی).
2. . اسراء 17: 72.
3. . طه 20: 126.
4. . خطبه 17: وَ رَجلٌ قَمَشَ جَهلًا موضعٌ فی جهَّال الأمَّه عَادٍ فی أغبَاش الفتنَه عَمٍ بمَا فی عَقد الهدنَه قَد سَمَّاه أشبَاه النَّاس عَالماً وَ لَیسَ به بَکَّرَ فَاستَکثَرَ من جَمعٍ مَا قَلَّ منه خَیرٌ ممَّا کَثرَ حَتَّی إذَا ارتَوَی من مَاءٍ آجنٍ وَ اکتَثَرَ من غَیر طَائلٍ جَلَسَ بَینَ النَّاس قَاضیاً ضَامناً لتَخلیص مَا التَبَسَ عَلَی غَیره فَإن نَزَلَت به إحدَی المبهَمَات هَیَّاً لَهَا حَشواً رَثًّا من رَأیه ثمَّ قَطَعَ به فَهوَ من لَبس الشّبهَات فی مثل نَسج العَنکَبوت لَا یَدری أصَابَ أم أخطَأ فَإن أصَابَ خَافَ أن یَکونَ قَد أخطَأ وَ إن أخطَأ رَجَا أن یَکونَ قَد أصَابَ.
5. . ر.ک: همان، خطبه 18.
6. . برای مطالعه بیشتر بنگرید: ناصر مکارم شیرازی، مقاله تفسیر به رأی- روزنامه کیهان 4 /7 /89، شماره: 19750.
7. . برای آگاهی از شیوه های نشر شایعه، ر.ک: سبقت در اخلاق آزاد، محمد قربانی مقدم: 35.
8. . ذاریات 51: 10.
9. . نهج البلاغه، خطبه 41.
10. . نور 24: 12.
11. . محمد تقی جعفری، شناخت از دیدگاه علمی و از دیدگاه قرآن: 152.
12. . نهج البلاغه، خطبه 5 (ترجمه مکارم شیرازی).
13. . همان منبع، حکمت 131.
14. . اعراف 7: 32.
15. . ترجمه گرمارودی.
16. . مهدی نیلی پور، چهل حدیث بصیرت: 55.
17. . نهج البلاغه، حکمت 131 (ترجمه بهشتی).
18. . امام خمینی(ره) در کتاب گران سنگ خود، چهل حدیث، ذیل حدیث ششم (ص 120)، بحث مستوفایی پیرامون دنیای مذموم و غیر مذموم بیان کرده، مراجعه به آن سودمند است.
19. . نهج البلاغه، خطبه 3.
20. . روم 30: 7.
21. . نهج البلاغه، خطبه 82.
22. . منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه 5: 340.
23. . تحف العقول: 245.
24. . بسیاری از کسانی که “امروز”، در ردیف مخالفین و منکرین ضروریات دینی قرار دارند، “دیروز” از حافظین قرآن و شارحین مسانید روایی بوده اند. علامه مصباح یزدی نقل می کند که مسعود رجوی [سرکرده ی گروهک تروریستی منافقین] بیست هزار ساعت مطالعه ی تخصصی نهج البلاغه را در کارنامه ی خود دارد اما چون مبنای تفکرات وی، براساس مادی گرایی و دنیا محوری تأسیس شده بود، فرجامی به این شومی را انتظار می کشید. البته این موضوع، اختصاصی به حوزه ی شخصیت شناسی معاصرین ندارد و سوگمندانه از سبقه ی تاریخی برخوردار می باشد. برای نمونه زندگی نامه ی افرادی چون «زبیر»، «طلحه» و… را بررسی کنید.
25. . یس 36: 60.
26. . ص 38: 82.
27. . منافقون 63: 9.
28. . تغابن 64: 14.
29. . تغابن 64: 15.
30. . انفال 8: 28.