آنچه تا به حال گفته شد مقدمه ای بود تا کمی با نظام اقتصادی صدر اسلام و نحوه کارکرد آن آشنا شویم. حال که بطور مختصر با گردش اقتصادی منابع و مصارف جامعه اسلامی آشنا شدیم، بهتر می توانیم سیره عملی و نظری امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مورد بررسی قرار دهیم و آن را بهتر بشناسیم.
با توجه به آنچه گفته شد، بررسی عدالت و عدالت محوری در نهج البلاغه را در قالب سرفصل های زیر عنوان می کنیم:
عدالت وعدالت محوری در نهج البلاغه:
1- تلاش امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اصلاح انحرافات.
2- شاخصه های عدالت در نهج البلاغه.
3- توصیه های علی (علیه السلام) به فرمانداران در رعایت عدالت.
1- تلاش امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اصلاح انحرافات
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در خطبه معروف شقشقیه بطور مختصر به شرح وضعیت جامعه اسلامی در زمان عثمان و بی عدالتی های حاکم بر آن زمان پرداخته است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این مورد چنین می فرماید:
«الی ان قام ثالث القوم نافجاً حضنیه، بین نثیله و معتلفه، و قام معهُ بنو أَبیه یخضمون مال الله خضم الإبل نبته الربیع، الی أَن انتکث فتله، و أَجهز علیه عمله و کبت به بطنته»
«تا آن جا که خلیفه سوم به خلافت رسید در حالیکه پهلوهایش از پرخوری باد کرده و همواره بین آشپزخانه و مستراح سرگردان بود، و خویشاوندان پدری او به همراه وی بیت المال مسلمانان را همچون شترهای گرسنه ای که به جان گیاهان بهاری بیفتد، خوردند و حیف و میل کردند. عثمان آنقدر بیت المال را حیف و میل کرد که هرچه بافته بود پنبه شد و کارهای او موجب خشم و قیام مردم گردید و شکم پرستی او نابودش کرد.»
این وضعیت خلیفه مسلمین است. حکومتی که بنیانگذارش پیامبری بود که هیچگاه چند روز متوالی شکمش از غذا سیر نشد – او چنان زاهدانه زندگی می کرد که حتی مورد اعتراض برخی از همسرانش قرار می گرفت – حال در دام چنان اشرافیتی افتاده که عده ای از بزرگان و اشخاص با نفوذ به همراه خلیفه به جان بیت المال مسلمانان افتاده و شکم های خود را از بیت المال پر می کنند. انحراف بزرگ دوره عثمان، همان امتیازخواهی و امتیازدهی است، همان چیزی که امروزه از آن بعنوان ویژه خواری و رانت خواری نام برده می شود. امتیازدهی به اقوام و خویشاوندان و افراد با نفوذ و صاحبان قدرت. این همان چیزی است که در نهج البلاغه در چند جا از آن بعنوان (استئثار) نام برده شده است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) با این موضوع بشدت مخالف بود و با آن مبارزه می کرد. امام (علیه السلام) در جایی در مورد جریان قیام علیه عثمان و علت قتل وی چنین می فرماید:
«أنا جامع لکم أمره، إستأثر فأساء الأثره، و جزعْتم فأسأتم الجزع» (23)
«من جریان عثمان را برایتان خلاصه می کنم. عثمان امتیازدهی را سرلوحه کار خویش قرار داد و در این کار افراط نمود و شما نیز اعتراض کردید و در اعتراض زیاده روی کردید.»
معاویه نیز اهل امتیازدادن بود و از همین راه بسیاری از طرفداران ضعیف النفس علی (علیه السلام) را جذب دستگاه خود نمود. امام (علیه السلام) در مورد این عده از افراد طی نامه ای به فرماندار خود چنین نوشته است:
«فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رِجٰالاً مِمَّن قِبَلَکَ یَتَسَلَّلُونَ إِلیٰ مُعٰاوِیَهَ فَلٰا تَأْسَفْ عَلیٰ مٰا یَفُوتُکَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَ یَذْهَبُ عَنْکَ مِنْ مَدَدِهِمْ. فَکَفیٰ لَهُمْ غَیَّا وَ لَکَ مِنْهُمْ شٰافِیًا فِرٰارُهُمْ مِنَ ٱلْهُدیٰ وَ ٱلْحَقِّ، وَ إِیضٰاعُهُمْ إِلَی ٱلْعَمیٰ وَ ٱلْجَهْلِ، وَ إِنَّمٰا هُمْ أَهْلُ دُنْیٰا مُقْبِلُونَ عَلَیْهٰا، وَ مُهْطِعُونَ إِلَیْهٰا. قَدْ عَرَفُوا ٱلْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ، وَ عَمِلُوا أَنَّ ٱلنّٰاسَ عِنْدَنٰا فِی ٱلْحَقِّ أُسْوَهٌ فَهَرَبُوا إِلَی ٱلْأَثَرَهِ» (24)
«به من خبر رسیده که گروهی از مردم مدینه به سوی معاویه گریخته اند، برای از دست دادن آنان متأسف نباش … آنان دنیاپرستانی هستند که شتابان در پی آن می دوند. آنان عدالت را شناختند و آنرا دیدند و شنیدند و به خاطر سپردند و فهمیدند که همه مردم از نظر حق در نزد من برابر هستند و لذا به سوی جایی که امتیازدهی در آنجا وجود داشت گریختند.»
آنان چون اهل ویژه خواری و امتیازخواهی بودند وقتی دیدند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) به هیچ قیمتی به آنها امتیاز نمی دهد، به سوی دربار معاویه که با انواع امتیازات، جبهه باطل را تقویت می کرد فرار کردند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه خود به مالک اشتر نیز در مورد امتیازدهی به وی توصیه هایی اینچنین دارد:
«إِیّٰاکَ و ٱلْإِسْتِئْثٰارَ بِمَا ٱلنّٰاسُ فِیهِ أُسْوَهٌ، وَ ٱلتَّغٰابِیَ عَمّٰا تُغْنیٰ بِهِ مِمّٰا قَدْ وَضَحَ لِلْعُیُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْکَ، لِغَیْرِکَ» (25)
«مبادا هرگز در آنچه مردم در آن با یکدیگر برابر هستند به سمت امتیازدهی گرایش پیدا کنی و از اموری که بر همگان روشن و واضح است غفلت ورزی، زیرا تو در برابر آن مسئولیت داری.»
امام (علیه السلام) در جای دیگری از همین نامه می فرماید:
«ثُمَّ إِنَّ لِلْوٰالِی خٰاصَّهً وَ بِطٰانَهً فِیهِمُ ٱسْتِئْثٰارٌ وَ تَطٰاوُلٌ، وَ قِلَّهٌ إِنْصٰافٍ فِی مُعٰامَلَهٍ» (26)
«برای هر حاکم و دولتمردی عده ای یاران خاصّ و نزدیک وجود دارد که برخی از این افراد به امتیازخواهی و ویژه خواری تمایل فراوان دارند و در معاملات انصاف را رعایت نمی کنند.»
این افراد به جهت نزدیکی به حاکم و در دست داشتن مسئولیتها و دسترسی به امکانات مملکت، در معاملاتی که انجام می دهند از نفوذ و قدرت بیشتری برخوردارند و از این موضوع به نفع خود استفاده می کنند.
«فَاحْسِمْ مٰادَّهَ أُولٰئِکَ بِقَطْعِ أَسْبٰابِ تِلْکَ ٱلْأَحْوٰالِ. وَ لٰا تُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حٰاشِیَتِکَ وَ حٰامَّتِکَ قَطِیعَهً، وَ لٰا یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی ٱعْتِقٰادِ عُقْدَهٍ تَضُرُّ بِمَنْ یَلِیهٰا مِنَ ٱلنّٰاس فِی شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَکٍ یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلیٰ غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذٰلِکَ لَهُمْ دُونّکَ، وَ عَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی ٱلدُّنْیٰا وَ ٱلْاٰخِرَهِ» (27)
«پس با از بین بردن عوامل و زمینه های این امتیازخواهی ها، ریشه این ظلم را بخشکان و به هیچکدام از اطرافیان و خویشاوندان خود زمینی را به صورت اقطاع واگذار مکن و امکان انعقاد هیچگونه قراردادی به نفع خود را به آنان مده تا نتوانند به مردم ضرری برسانند. به عنوان مثال، امکان ضرر رساندن به افرادی که در کنار زمینشان زمینی دارند، در آبیاری کردن، یا کار مشترک در مزرعه را پیدا کنند و هزینه های خود را بر گردن آنان بیندازند. اینکار سودش برای اطرافیان تو و عیب و ننگش در دنیا و آخرت برای تو خواهد بود.»
امام (علیه السلام) با تمام قدرت در مقابل این امتیازخواهی ها و باج خواهی ها ایستادگی کرد و حتی جنگی که همین افراد با نفوذ و قدرتمند که منافع خود را از دست رفته می دیدند به راه انداختند – جنگ جمل – نیز نتوانست ذره ای در اراده ایشان برای گسترش عدالت خللی وارد آورد. امام در پاسخ به عبدالله بن زمعه – از پیروان و شیعیان ایشان – که از وی ملک یا مالی را درخواست کرده بود با کمال صلابت و صراحت می فرماید:
«إِنَّ هٰذَا ٱلْمٰالَ لَیْسَ لِی وَ لٰا لَکَ، وَ إِنَّمٰا هُوَ فَیْءٌ لِلْمُسْلِمِینَ وَ جَلَبُ أَسْیٰافِهِمْ. فَإِنْ شَرِکْتَهُمْ فِی حَرْبِهِمْ کٰانَ لَکَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلّٰا فَجَنٰاهُ أَیْدِیهِمْ لٰا تَکُونُ لِغَیْرِ أَفْوٰاهِهِمْ» (28)
«مالی که از من درخواست کرده ای نه مال من است و نه مال تو، بلکه این بیت المال مسلمانان است و بواسطه تلاش و مبارزه مجاهدان به دست آمده است [طبق قانون، مالی که با جهاد بدست می آمد باید بین مجاهدان همان نبرد تقسیم گردد] پس اگر تو نیز در آن جهاد شرکت داشته ای به اندازه آنان از این مال سهم داری و الّا آن چه که حاصل تلاش و دسترنج آنان است نباید به شکم دیگران برسد.»
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جای دیگری به یکی از فرمانداران خود دستورالعمل خویش برای تقسیم بیت المال را چنین می نویسد:
«أَلٰا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَکَ وَ قِبَلَنٰا مِنَ ٱلْمُسْلِمِینَ فِی قِسْمَهِ هٰذَا ٱلْفَیْءِ سَوٰاءٌ: یَرِدُونَ عِنْدِی عَلَیْهِ، وَ یَصْدُرُونَ عَنْهُ» (29)
«بدان حق مسلمانی که در دیار من زندگی می کند و آن که در سرزمین تو زندگی می کند در تقسیم بیت المال برابر و مساوی است، و همه باید مراجعه کرده و حق خود را بگیرند.»
همانطور که قبلاً نیز توضیح داده شد، یکی از بی عدالتی هایی که در زمان خلیفه سوّم حادث شد، بحث قطایع و اراضی عمومی مسلمانان بود که جزء بیت المال محسوب می گردید و خلیفه سوّم آنها را بین خویشاوندان و حامیان خویش و بنی امیه و صحابه و افراد با نفوذ تقسیم کرده بود و سالیانه هزاران درهم عایدی آن به جیب افراد خاص سرازیر می شد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از همان ابتدای حکومت در مقابل این موضوع ایستادگی کرد و هرچه توانست این قطایع را به بیت المال بازگرداند و به توصیه های دوستان مصلحت اندیش توجهی نفرمود و با صلابت و قدرت مثال زدنی در این خصوص فرمود:
«وَ ٱللهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ ٱلنِّسٰاءُ وَ مُلِکَ بِهِ ٱلْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ، فَإِنَّ فِی ٱلْعَدْلِ سَعَهً، وَ مَنْ ضٰاقَ عَلَیْهِ ٱلْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أَضْیَقُ» (30)
«به خدا قسم حتی اگر بفمم این املاک خرج مهریه زنان و خرج خرید کنیزکان شده باشد آن املاک را به خزانه مسلمانان برمی گردانم، بدرستی که عدالت موجب آسایش، رونق و رفاه خواهد شد، و هر کس که عدالت برای او مضیقه و فشار و سختی به همراه داشته باشد، قطعاً ظلم و جور فشار و سختی بیشتری برای او خواهد داشت.»
امام (علیه السلام) نه تنها تمامی تبعیض های دوران گذشته را ملغی نمود بلکه به جست و جوی املاک و اموالی پرداخت که در دوران گذشته به ناحق به افراد داده شده بود و تمامی املاک و اراضی عمومی باز پس گرفت و هرچه به ایشان پیشنهاد شد که شما به کارهای خلفای پیشین کاری نداشته باشید، اهمیتی نداد.
یکی دیگر از مواردی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اجرای عدالت بر آن اصرار نمود، برقراری مجدّد مساوات در پرداخت مقرری های سالانه (عطایا) بود. مقرری برخی از افراد، براساس امتیازاتی که خلیفۀ دوم بنا نهاده و خلیفۀ سوم آن را افزایش داده بود، گاهی به شصت برابر مسلمانان عادی می رسید. این قبیل افراد لب به اعتراض گشوده و امیرالمؤمنین (علیه السلام) را مورد عتاب و پرخاشگری قرار دادند. در این میان عده ای از یاران نزدیک امام (علیه السلام) نیز از ایشان خواستند که روند قبلی را حفظ نموده و مساوات در پرداخت مقرری های سالیانه (عطایا) را به اجرا درنیاورد. استدلال این افراد نیز این بود که اینان افراد بانفوذ و رؤسای قبایل و صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و نفوذ زیادی در جامعه و در قبایل خود دارند و می توانند در پیروزی شما بر دشمنان و موفقیت شما در حکومت به شما کمک کنند. امّا امام (علیه السلام) قاطعانه پاسخ دادند:
«أَتَأْمُرُونِی أَنْ أَطْلُبَ ٱلنَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیْهِ؟! وَ ٱللهِ لٰا أَطُورُ بِهِ مٰا سَمَرَ سَمِیرٌ، وَ مٰا أَمَّ نَجْمٌ فِی ٱلسَّمٰاءِ نَجْمًا وَ لَوْ کٰانَ ٱلْمٰالُ لِی لَسَوَّیْتُ بَیْنَهُمْ فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا ٱلْمٰالُ مٰالُ اللهِ» (31)
«آیا از من می خواهید که پیروزی را از راه ظلم به مردمی که حاکم آنها هستم به دست آورم. بخدا قسم تا عمر من باقی است و شب و روز برقرار است و ستارگان در حال طلوع و غروب هستند اقدام به چنین کاری نخواهم کرد.»
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در اینجا یکی از پایه های سیاست حکومت اسلامی را بیان فرموده اند. در تفکر اسلامی، ملاک عمل حاکم نباید جلب رضایت خواص و حفظ حکومت به هر قیمت باشد. ملاک عمل حاکم باید اجرای عدالت و برهم زدن بساط ظلم و بی عدالتی در جامعه باشد. طلحه و زبیر جزء آن گروه از افراد هستند که نفوذ زیادی در جامعه داشته و از سابقین در اسلام هستند. طلحه مفتخر است که رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) او را «طلحه الخیر» (طلحه ای که همۀ وجودش خیر است) نامیدند. او جزء آن هشت نفری است که در جنگ احد زمانی که لشکر اسلام شکست خورد و همه به سمت کوه فرار کردند و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تنها گذاشتند، آنها – یکی از آنان نیز امیرالمؤمنین (علیه السلام) است – ایستادگی کرده و تا پای جان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دفاع کردند. زبیر نیز لقب – سیف الاسلام یا شمشیر اسلام – را بر سینه دارد. چنین کسانی با چنین سوابق درخشانی، تحمل عدالت علی (علیه السلام) را ندارند. طلحه و زبیر جزء افرادی هستند که ثروتهای بسیار هنگفت در زمان خلفای سابق به دست آورده اند و از امتیازات فراوانی برخوردار بوده اند و حال که دیدند امیرالمؤمنین (علیه السلام) مساوات را سرلوحه کار خویش قرار داده زبان به اعتراض گشودند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در پاسخ به آن دو چنین فرمودند:
«وَ أَمّٰا مٰا ذَکَرْتُمٰا مِنْ أَمْرِ ٱلْأُسْوَهِ فَإِنَّ ذٰلِکَ أمْرٌ لَمْ أَحْکُمْ أَنَا فِیهِ بِرَأْیِی، وَ لٰا وَلَّیْتُهُ هَویٌ مِنِّی، بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتُمٰا مٰا جٰاءَ بِهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ اٰلِهِ قَدْ فُرِغَ مِنْهُ. فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَیْکُمٰا فِیمٰا قَدْ فَرَغَ اللهُ مِنْ قَسْمِهِ، وَ أَمْضیٰ فِیهِ حُکْمَهُ، فَلَیْسَ لَکُمٰا – وَاللهِ – عِنْدِی وَ لٰا لِغَیْرِکُمٰا فِی هٰذٰا عُتْبیٰ» (32)
«و اما در مورد چیزهایی که شما در خصوص اجرای مساوات در پرداخت عطایا گفتید و به آن اعتراض کردید باید بگویم که این موضوع امری نیست که من در مورد آن به رأی خود حکم صادر کرده باشم و از هوای نفس پیروی کرده باشم، بلکه من و شما عملکرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پیش روی خود داریم، و در مورد آنچه که در تقسیم آن خداوند حکم خویش را بیان داشته نیازی به شما ندارم. پس شما نباید به خاطر این موضوع به من اعتراض کنید.»
2- شاخصه های عدالت در نهج البلاغه
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در بخش دیگری از سخنان خود در نهج البلاغه در مورد عدل و خصوصیات آن سخنان مهم و پرمحتوایی دارد. امام (علیه السلام) در جایی می فرماید:
«فَإِنَّ فِی ٱلْعَدْلِ سَعَهً، وَ مَنْ ضٰاقَ عَلَیْهِ ٱلْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَیْهِ أًضْیَقُ» (33)
«عدل همواره موجب گشایش و رفع فشارها و حل مشکلات می شود، و هرکس که از اجرای عدالت احساس فشار و سختی می کند یقیناً ظلم و جور فشار و سختی بیشتری برای او به همراه خواهد داشت.»
اجرای عدالت و گسترش عدل در جامعه، همواره موجب رفع فشارهای اجتماعی، گسترش و گشایش در همه زمینه های اجتماعی و اقتصادی و نیز موجب رونق خواهد شد. عدل شاید گروه خاصی را تحت فشار قرار داده و به ضرر آنان تمام شود اما برای اجتماع موجب آسایش و گشایش خواهد بود.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جای دیگری چنین می فرماید:
«مَنِ ٱسْتَثْقَلَ ٱلْحَقَّ أَنْ یُقٰالَ لَهُ أَوِ ٱلْعَدْلَ أَنْ یُعْرِضَ عَلَیْهِ کٰانَ ٱلْعَمَلُ بِهِمٰا أَثْقَلَ عَلَیْهِ» (34)
«کسی که شنیدن سخن حق و پیشنهاد اجرای عدالت بر وی مشکل باشد، قطعاً اجرای آن برایش مشکلتر خواهد بود.»
حاکم باید گوشی شنوا برای حرف حق، پیشنهادها و برنامه های عدالتخواهانه داشته باشد. او باید به این موضوع اعتقاد قلبی داشته باشد که حق و عدالت موجب نجات فرد و جامعه می گردد، چون اگر چنین اعتقادی نداشته باشد، اجرای عدالت بر وی سخت و گران خواهد بود.
امام (علیه السلام) در ادامه همین خطبه می فرماید:
«وَ ٱلْحَقُّ أَوْسَعُ ٱلْأَشْیٰاءِ فِی ٱلتَّوٰاصٌفِ، وَ أَضْیَقُهٰا فِی ٱلتَّنٰاصُفِ» (35)
«حق و عدالت در مقام شرح و توصیف امری فراگیر است ولی در مقام عمل امری بسیار محدود است.»
حق و عدالت مفهومی نیست که در مقام شرح و توضیح، سخت و پیچیده و غیرقابل فهم باشد بلکه حوزه تعریف آن، حوزه ای وسیع است که همه چیز را دربر می گیرد امّا در مقام عمل، حیطۀ آن بسیار محدود و تنگ می گردد. زیرا هر کس منافع خود را بر عدالت ترجیح می دهد و به هر نحوی سعی می کند تا از عدالت بگریزد و داخل حوزه شمول آن قرار نگیرد.
ایشان در جای دیگری چنین به تشریح عدالت می پردازد:
«لَیْسَ فِی ٱلْجَوْرِ عَوِضٌ مِنَ ٱلْعَدْلِ» (36)
«در ظلم هیچ جایگزینی برای عدالت وجود ندارد.»
ظلم هیچگاه به نفع جامعه نخواهد بود. برخی سیاستمداران در بی عدالتی، کارکردهای عدالت را جستجو می کنند و موقعی که از آنان خواسته می شود تا عدالت را اجرا کنند، از اجرای آن در مورد افراد با نفوذ و صاحبان زر سرباز می زنند. استدلال آنان نیز چنین است که اینان افرادی دارای ثروت، مکنت و سرمایه هستند و نفوذ زیادی در جامعه دارند و کنترل بخشهای بزرگی از بازار در اختیار آنها است. اینان سرمایه ها و اموالشان را در جامعه بکار انداخته و آن را با خطر مواجه ساخته اند و هزینه زندگی هزاران نفر را تأمین می کنند. لذا اگر عدالت در مورد آنان اجرا گردد و یا به ایشان امتیازی داده نشود، موجب خواهد شد که آنها برای جامعه مشکلاتی فراهم کنند و سرمایه هایشان را از بازار خارج کرده و به جاهای دیگر منتقل نمایند و یا مردم را علیه دولت بشورانند و یا اینکه به صف دشمنان بپیوندند. اما سخن امام خط بطلان بر تمام این استدلال ها است. ایشان می فرماید که ظلم هیچگاه نمی تواند کارکرد عدالت را داشته باشد و هیچگاه به سود جامعه نیست. آنچه به نفع جامعه است، همواره اجرای عدالت است.
امام در جایی نیز عدل را افضل از جود و احسان دانسته و آنرا یک سیاست کلّی و دائمی معرفی می کند:
«وَ سُئِلَ مِنْهُ عَلَیْهِ ٱلسَّلٰامُ: أَیُّمٰ أَفْضَلُ ٱلْعَدْلُ، أُوِ ٱلْجُودُ؟ فَقٰالَ عَلَیْهِ ٱلسَّلٰامُ: ٱلْعَدْلُ یَضَعُ ٱلْأُمُورَ مَوٰاضِعَهٰا، وَ ٱلْجُودُ یُخْرِجُهٰا عَنْ جَهَتِهٰا؛ وَ ٱلْعَدْلُ سٰائِسٌ عٰامٌّ، وَ ٱلْجُودُ عٰارِضٌ خٰاصٌّ. فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمٰا وَ أَفْضَلُهُمٰا» (37)
«از ایشان سؤال شد که از میان عدل و جود کدامیک برترند؟ فرمود: عدل هر چیزی را در جایگاه خود قرار می دهد امّا جود آن را از جایگاه واقعی خود خارج می کند. عدل یک سیاست عمومی است امّا جود و احسان یک موضع مقطعی و خصوصی است. بنابراین عدل برتر و بالاتر است.»
عدل به معنای تعیین جایگاه هر چیز و گذاردن هر چیز در جایگاه خود است در حالیکه جود به معنای خارج کردن چیزها از جایگاه واقعی شان در جهت مصلحت و انسان دوستی است. زمانیکه شخصی احسان می کند، از حق خود بخاطر جنبه های انسانی گذشته است. عدل یک سیاست دائمی و عمومی است که حوزه عمل بسیار وسیعی دارد. آنچه باید به عنوان سیاست کلی و دائمی در هر حکومتی مد نظر باشد، اجرای عدالت است، اما جود و احسان از آن دسته اموری است که نه به عنوان سیاست دائمی قابل اجرا است و نه اینکه می تواند عمومیت داشته باشد. جود و احسان امر مقطعی و موقتی برای کاهش بحران های شخصی است. جود و احسان امر عمومی نیست و نمی توان به آن همچون قاعده و قانون کلی نگریست، در حالی که عدل امر شخصی و اختیاری نیست بلکه ضرورت انکارناپذیر اجتماعی است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) درخطبه دویست و بیست و چهارم نهج البلاغه دو داستان در مورد اجرای عدالت را که دربارۀ خودشان رخ داده، نقل می کنند. این داستان ها حاکی از شدّت عدل ایشان است. داستان اول مربوط به برادر ایشان عقیل است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید عقیل را دیدم که در شدّت فقر به سر می برد. او نزد من آمد و از من خواست که چند کیلوگرم گندم از اموال بیت المال را به او و فرزندانش که می دیدم از شدّت فقر موهایشان ژولیده شده و رنگ رخسارشان از شدت فقر نیلی بود (این وضعیت بسیاری از کودکان فقیر مدینه بود)، بدهم. عقیل مرتب اصرار می کرد و من به او گوش می دادم. عقیل فکر می کرد که من دلم نرم شده و مرتب اصرار می کرد. من آهنی را داغ کرده و به او نزدیک کردم. عقیل از گرمای آن فریادی کشید و من به او گفتم ای عقیل آیا از این آتش اندک می ترسی در حالیکه مرا به سوی آتشی که خداوند جبّار افروخته می کشانی؟
داستان دیگر را امام (علیه السلام) اینگونه نقل می فرماید که شب هنگام شخصی نزد من آمد و ظرفی پر از حلوا برایم آورد. از او پرسیدم که آیا این زکات است یا صدقه یا هدیه؟ اگر زکات و صدقه است پس بدان که زکات و صدقه بر ما اهل بیت حرام است. او گفت: خیر یا امیرالمؤمنین نه زکات است و نه صدقه، بلکه هدیه ای است برای شما. به او گفتم: آیا برای فریب من از راه دین وارد شده ای؟ بخدا اگر هفت آسمان را به من بدهند که پوست جوی را از دهان مورچه ای بگیرم چنین نخواهم کرد (احتمالاً آن شخص خواسته ای خلاف قانون و عدالت داشته که امام این چنین پاسخ قاطعی به او داده است).
3- توصیه ای به فرمانداران در رعایت عدالت:
امام (علیه السلام) توصیه های فراوانی به فرمانداران و والیان خویش دارد که بخشی از آن نیز در خصوص رعایت عدالت است. امام (علیه السلام) بسیار مراقب رفتار و سلوک والیان و فرمانداران خود بود. نامه چهل و سوم که امام (علیه السلام) به مصقله بن هیبره الشیبانی نوشته و نامه چهل و پنجم که برای عثمان بن حنیف نوشته و نامه سوّم که به شریح قاضی نوشته، همگی حاوی نکات بسیار مهمی می باشند و نشان می دهند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) از حالات و فرمانداران خود با اطلاع بوده است. امام (علیه السلام) در این نامه ها آنها را بخاطر آنکه به جای پرداختن به امور مردم، بدنبال ساختن خانه اشرافی برای خود یا شرکت در مهمانی خواص یا دوری از فقرا بوده اند و یا آنکه بیت المال را بین اقوام و قبیلۀ خویش تقسیم کرده اند مورد عتاب قرار داده است. امام (علیه السلام) در یکی از نامه های خود نکته مهمی را تذکر داده که نشان میدهد چرا ایشان تا این اندازه در خصوص زندگی شخصی والیان و فرمانداران حساس بوده اند. امام می فرماید:
«فَإِنَّ ٱلْوٰالِیَ إِذَا ٱخْتَلَفَ هَوٰاهُ مَنَعَهُ ذٰلِکَ کَثِیرًا مِنَ ٱلْعَدْلِ» (38)
«اگر والی و فرماندار بدنبال هواهای نفسانی و خواسته های شخصی خود باشد، اینکار او را از اجرای عدالت در بسیاری مواقع دور نگاه می دارد.»
حاکمی که بدنبال منافع شخصی و امیال و هوس های خود باشد، از طرفی بخش مهمی از بهترین اوقات وی صرف آن خواهد شد و مهمتر آنکه، برای رسیدن به امیال و آرزوهای خود و رسیدن به منافع شخصی باید به عده ای امتیاز داده و با برخی دمساز شود و از اجرای عدالت در مورد بسیاری از این افراد خودداری کند. حاکمی که زندگی ساده و بی آلایش داشته باشد، خود را از بسیاری قیود و موانع نجات داده و چیزی نخواهد داشت که برای حفظ یا افزایش آن نیاز به دادن امتیاز به افراد و عدول از عدالت داشته باشد. چنین حاکمی در رفتار خود، هیچ گونه ملاحظه کاری، سیاست بازی و مصلحت اندیشی دروغین نخواهد داشت.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) در جای دیگری به فرماندارش توصیه می کند:
«وَلْیَکُنْ أَحَبُ ٱلْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهٰا فِی ٱلْحَقِّ، وَ أَعَمُّهٰا فِی ٱلْعَدْلِ» (39)
«سعی کن تا بهترین کارها در نزد تو آن اموری باشد که به حق نزدیکتر و از نظر عدالت، عمومیّت و شمول بیشتری داشته باشد.»
بهترین کارها آن کاری است که عدالت را در مورد افراد بیشتری به اجرا درآورده و عده بیشتری را به حق خود برساند.
ایشان در جایی نیز به حاکم در خصوص ضعفاء و فقرا و افراد طبقه پایین که معمولاً به چشم نمی آیند و مورد تحقیر قرار می گیرند سفارشات اکیدی نموده و می فرماید:
«فَإِنَّ هٰؤُلٰاءِ مِنْ بَیْنِ ٱلرَّعِیَّهِ أَحْوَجُ إِلَی ٱلْإِنْصٰافِ مِنْ غَیْرِهِمْ» (40)
«بدان که این ضعفا و فقرا از تمامی اقشار دیگر جامعه به اجرای عدالت محتاج ترند.»
اینان جز خدا و تو کسی را ندارند که حامی آنان باشد. بزرگان و اشراف طبقات بالا همواره کسانی را دارند که با توسل به آنها به سهولت به خواسته های خود رسیده، کارهایشان به انجام شده و مشکلاتشان برطرف گردد. امّا طبقات پایین و ضعفاء و فقرا معمولاً مورد بی اهمیتی و بی مهری قرار گرفته و کسی در حل مشکلشان سعی و تلاش نمی کند. پس بخش مهمی از برنامه های عدالت محوری خود را متوجه این گروه بنما و نسبت به حل مشکلاتشان بسیار رسیدگی کن.
پی نوشت ها :
23. شریف رضی، نهج البلاغه، خ 30.
24. همان، ن 70.
25. همان، ن 53.
26. همان.
27. همان.
28. همان، خ 232.
29. همان، ن 43.
30. همان، خ 15.
31. همان، خ 126.
32. همان، خ 205.
33. همان، خ 15.
34. همان، خ 216.
35. همان.
36. همان، ن 59.
37. همان، ق 437.
38. همان، ن 59.
39. همان، ن 53.
40. همان، ن 53.
منابع و مآخذ:
1- آقای نظری، حسن وگلیک حکیم آبادی، محمد تقی، نگرش علمی به هزینه و درآمد و دولت اسلامی، پژوهشکده امور اقتصادی، 1382.
2- ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، قاهره، 1356 ھ . ق.
3- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون (کتاب العبر و دیوان المبتداء والخبر)
4- ابن سعد (محمد بن سعد)، الطبقات الکبیر، 1921 م، لندن.
5- ابوعبید، قاسم بن سلام، الاموال، 1353 ھ . ق.
6- ابویوسف، یعقوب بن ابراهیم، کتاب الخراج، قاهره، 1352 ھ . ق.
7- اجتهادی، ابوالقاسم، وضع مالی و مالیه مسلمین از آغاز تا پایان دوران اموی، سروش، 1363.
8- شریف رضی، نهج البلاغه.
9- طبری، محمد جریر، تاریخ طبری، ج اوّل.
10- ماوردی، علی بن محمد، الاحکام السلطانیه، 1327 هجری.
11- ؟، مبانی اقتصاد اسلامی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، انتشارات سمت، 1371.
منبع: سالنمای النهج 18 – 17 / پاییز / 1385