آیه اللّه شهید حاج آقا مصطفی بهشتی اصفهانی پدر شهید حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا حسن بهشتی از اولیاءاللّه و از علمای درجه یک شهر اصفهان بود. یک بار قصد زیارت کربلا می کند و آماده می شود که با عیال به زیارت برود. در مرز مسئول گمرک متعرّض می شود که می خواهم همسرتان را با عکس و گذرنامه تطبیق کنم . ایشان می فرماید: یک زن باید این کار را انجام دهد ولی مسئول گمرک می گوید: نه ، من خودم می خواهم مطابقت کنم .
آن بزرگمرد می فرماید: ما معذوریم از انجام این کار. حاج آقا بهشتی سه روز آنجا می ماند. تمام زوّار کنترل شده و به زیارت امام حسین علیه السلام می روند ولی آن مرحوم مو فّق نمی شوند. بالاخره عازم کرمانشاه می شوند و به منزل شهید آیه اللّه حاج آقا عطاءاللّه اشرفی اصفهانی اقامت نموده و سپس به اصفهان برمی گردند. وقتی به اصفهان مراجعت می کنند مردم از ایشان می پرسند: چرا به زیارت مشرّف نشدید؟
آقای بهشتی می گویند: امام حسین علیه السلام ما را نطلبید. این قضیّه می گذرد. زائران همگی از سفر برمی گردند و به خدمت آقای بهشتی می رسند و می گویند: آقا! ما آمدیم یک معامله بکنیم و آن اینکه تمام ثواب زیارات خود را بدهیم به شما و در عوض شما ثواب کربلای نرفته را به ما بدهید! حالا اینکه امام حسین علیه السلام چه صحنه ای را برای این زائران بوجود آورده که حاضر شده اند اینگونه بگویند خدا می داند.
داستانهایی از علما/علیرضا حاتمی