سیاست سکوت و انتظار در سیره ی امام علی (ع)

سیاست سکوت و انتظار در سیره ی امام علی (ع)

نویسنده: محمد دشتی

1- سیاست عدم درگیری و اقدام مسلحانه
وقتی امکانات مبارزه و قیام وجود نداشته باشد، و حرکت مسلحانه به نفع اسلام نباشد، باید با سکوت و انتظار بر تداوم سلامت دین نظارت کرد که حضرت امیرالمؤمنین (ع) به آن سفارش فرموده است، مانند:

الف – بیعت نکردن با خلیفه ی اول
چون خلیفه ی اول و هوادارانش از بیعت اکثر مردم به واسطه ی صحنه سازی هائی که به وجود آورده بودند، فارغ شدند، به این فکر افتادند که از علی (ع) نیز بیعت بگیرند.
زیرا تأثیر سیاسی بیعت آن حضرت از بیعت همه ی مردم بیشتر بود،
از این رو خلیفه ی دوم به خلیفه ی اول گفت:
چرا از علی بیعت نمی گیری؟ باید او بیعت کند و تا او بیعت نکند حکومت ما استوار نمی گردد.
خلیفه ی اول غلام خود قُنفُذ را فرستاد.
وقتی به حضور امام علی (ع) رسید، گفت:
تو را خلیفه پیامبر دعوت می کند.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود:
چه زود بر پیامبر دروغ می بندید، در حالی که ابابکر و یارانش بهتر می دانند که خداوند متعال و پیامبر او غیر از من کسی را خلیفه ی مسلمین قرار نداده اند.

***
غلام پاسخ امام علی (ع) را به خلیفه ی اول رساند.
ابن قتیبه می گوید: خلیفه ی اول ناراحت شد.
بار دیگر خلیفه ی دوم گفت: نباید بیش از این به علی مهلت داد تا از بیعت تو تخلّف کند.
خلیفه ی اول دوباره به قُنفُذ مأموریت داد و گفت:
به سوی علی باز گرد و بگو: خلیفه ی خدا تو را به بیعت دعوت می کند.
غلام به آنچه مأمور بود عمل کرد.
امیرالمؤمنین (ع) این بار تعجب کرد و با صدای بلند فرمود:
سبحان الله، آنچه را که ابابکر ادّعا می کند برای او سزاوار نیست.
غلام بازگشت و فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را رسانید، که نگرانی خلیفه ی اول بیشتر شد.(1)
سلیم بن قیس می نویسد:
امام علی (ع) اضافه کرد و فرمود:
از پیمانتان ( در روز غدیر) زمان زیادی نگذشته است که آن را فراموش کردید. ابابکر خوب می داند که لقب «امیرالمؤمنین » جز برای من، بر دیگری سزاوار نیست.
پیامبر (ص) در جمعی که هفت نفر بودند و ابابکر هم جزو آنها بود، امر فرمود که:
بیابد و با لقب امیرالمؤمنین، بر من سلام کنند.
در آن هنگام خلیفه ی اول و رفیقش از پیامر سئوال کردند:
آیا این دستور از جانب خدا و پیامبر است؟
پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:
بلی، این دستور از جانب خدا و پیامبر او می باشد که علی، امیرالمؤمنین و رئیس مسلمین و صاحب پرچم سفیدِ نشان دار است.(2)

***

ب- پاسخ ندادن به تهاجم نظامی دشمن
ابن قتیبه ی دینوری «از مورّخین نامی اهل سنت» و همچنین دیگران نوشتند:
خلیفه ی اول، خلیفه ی دوم را به سراغ علی (ع) و هوادارانش فرستاد، خلیفه ی دوم به در خانه ی علی (ع) آمد.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و یاران او را برای بیعت طلبید و ایشان از بیعت با خلیفه ی اول امتناع ورزیدند و بیرون نیامدند.
در این حال، خلیفه ی دوم هیزم خواست و سوگند یاد کرد و گفت:
یا باید بیرون بیایید، یا خانه را بر سر ساکنانش به آتش می کشم.
مردم گفتند:
ای خلیفه ی دوم، فاطمه (ع) نیز در این خانه است.
در این میان که فاطمه ی زهرا (ع) صدای مهاجمین را شنید، با صدای بلند خطاب به پیامبر گفت:
یا أبَتا یا رَسُولَ اللهِ، ماذا لَقَینا بَعدَکَ مِن اِبنِ الخَطّابِ وَابنِ اَبی قُحافَهِ

***
(ای پدر ! ای پیامبر خدا (ص)، ببین بعد از تو از سوی عمر و ابابکر بر ما چه می رسد.)
برخی از شنیدن صدای فاطمه (ع) صحنه را ترک کردند، ولی خلیفه ی دوم با برخی افراد دیگر، ماندند تا بلکه علی (ع) ولی خلیفه ی دوم با برخی افراد دیگر، ماندند تا بلکه علی (ع) را با اجبار از خانه بیرون آورند.(3)
سلیم بن قیس (4) چنین نقل می کند:
خلیفه ی دوم با عده ای که در اطرافش باقی مانده بودند، دستور داد تا هیزم آورده در اطراف خانه ی علی (ع) و فاطمه (ع) و فرزندانش قرار دادند.
آنگاه با صدای بلند ( بطوری که علی (ع) و فاطمه ی زهرا(ع) بشنوند)، فریاد زد:
قسم به خدا! یا علی باید از منزل خارج شود و با خلیفه بیعت کند و یا شما را با آتش می سوزانیم.

***
حضرت فاطمه (ع) فرمود:
ای خلیفه ی دوم ما را با تو کاری نیست.
خلیفه ی دوم گفت:
در را باز کن و الّا خانه را با خودتان آتش می زنم.
حضرت فاطمه (ع) دوباره فرمود:
آیا از خدا نمی ترسی که به خانه ی من داخل می شوی؟
کلام مستدل و سوزناک دختر پیامبر (ص) در خلیفه ی دوم تأثیری نکرد و از کار خود منصرف نشد.
آتش خواست و درب خانه را به آتش کشید و با فشار به خانه وارد شد.
فاطمه (ع) پیش آمد و ندا داد:
یا أبَتا یا رَسُولَ اللهِ

***
(ای پدر! ای رسول خدا بنگر که چه بدرفتاری از ابابکر به ما می رسد.)

***
خلیفه ی دوم شمشیر کشید و بر پهلوی فاطمه (ع) زد.
باز حضرت فاطمه (ع) ناله ی (وا أبَتا) کشید.
در روایت دیگر:
قُنفُذ فاطمه (ع) را در پشت لنگه در قرار داده و درب را فشار داد تا استخوان پهلوی آن بانو شکست و طفلی که در رحم داشت سقط شد.(5)
چون مسئله به این مرحله کشید، ناگهان امام علی (ع) مانند شیرِ غضبناک از خانه بیرون پرید، گریبان فرزند خطّاب را گرفت و محکم کشید و او را نقش بر زمین ساخت« بر روی سینه ی او نشست» و با پنجه ی خود بینی و گلوی خلیفه ی دوم را کوبید و محکم فشار داد.
ناگاه وصیت پیامبر (ص) را بخاطر آورد و خطاب به خلیفه ی دوم فرمود:
(قسم به خدائی که محمد(ص) را به رسالت برانگیخته، ای پسر ضهّاک، اگر نبود کتابی که از جانب خداست و نیز نبود عهدی که با پیامبر خدا (ص) بسته ام، آنگاه می دیدی که تو نمی توانی به خانه ی من داخل شوی.)

***
سپس او را رها ساخت.
خلیفه ی دوم فهمید که خطر گذشته است و علی (ع) دست به شمشیر نخواهد بُرد ولی با این حال از صلابت فرزند ابوطالب دلهره داشت، لذا بیرون خانه دوید و از مردم کمک خواست تا دوباره به خانه ی وحی هجوم آورند.
بنابر آنچه بیان شد، کسی در صحت این موضوع تردیدی نخواهد داشت که در میان مهاجمین نام:
خالد بن ولید،
عبدالرّحمن بن عوف،
خلیفه ی دوم،
زید بن سالم،
قُنفُذ غلام خلیفه ی اول،
اسید بن خضیر و سلمه بن اسلم، به چشم می خورد.(6)

***

ج – پرهیز از اقدام مسلحانه
بهلول بهجت افندی می نویسد:
چون علی (ع) از بیعت با خلیفه ی اول امتناع ورزید، عمر با جمعیتی آن حضرت را دعوت به بیعت کرد.
زبیر که طرفدار علی (ع) بود به خلیفه ی دوم و اتباع او حمله کرد.
خلیفه ی دوم دستور داد او را توقیف کنند، سلمه بن اسلم به زبیر هجوم آورده، تیغ او را از دست او گرفت.
«به نقلی دیگر، آنگاه شمشیر را به سنگ زد.»(7)
آنگاه به زور به خانه ی وحی یورش بردند، پس از کشمکش زیاد بالاخره اطراف امیرالمؤمنین (ع) را گرفته، او را کشان کشان پیش خلیفه ی اول بردند.
و حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) دست به اسلحه نبرد و از هر گونه اقدام مسلحانه پرهیز داشت.
عدی بن حاتم گفت:
به خدا سوگند در عمرم هرگز دلم به حال کسی نسوخته است، آن طور که به حال علی بن ابی طالب (ع) در روزی که او را پیش خلیفه ی اول می بردند سوخت.(8)

د – پاسداری از حریم عترت
امام عی (ع) در سخنان افشاگرانه اش به علل سکوت اشاره می فرماید:
علی (ع) سکوت را بر قیام، و چشم پوشی و از حقّ گذشتگی را بر جنگ داخلی ترجیح داد.

***
چنانکه در نهج البلاغه با سینه ای سرشار از همّ و با قلبی آکنده از غم، درد دل خود را در این رابطه چنین اظهار می دارد.
فَنَظَرتُ فَاِذاً لَیسَ لی مُعینٌ اِلا اَهلُ بَیتی فَضَنَنتُ بِهِم عَنِ الموتِ و أغضَیتُ عَلَی القَذی وَ شَرِبتُ عِلِی الشَّجی وَ صَبَرتُ عَلَی اَخذِ الکَظمِ وَ عَلَی اَمَّرَ مِن طَعمِ العَلقَمِ.(9)

***
( در این راه فکر کردم، دیدم در این مقطع زمانی، غیر اهل بیت خود یاوری ندارم، ایشان هم نمی توانستند با آن همه مخالفین جنگ کنند، من به کشته شدن آنها راضی نشدم و در این ماجرا صبر کردم و چشمی را که خار و خاشاک در آن رفته بود، بر هم نهادم و با اینکه استخوان گلویم راگرفته بود، آشامیدم و بر چیزهای تلخ تر از علقم شکیبائی نمودم.)

***

هـ سکوت برای حفظ اساس اسلام
ابن ابی الحدید می نویسد:
در دوران خانه نشینی علی (ع)، روزی فاطمه (ع) او را به قیام و نهضت برای اخذ حقّ خویش تشویق کرد و در همین حال صدای مؤذن را شنیدند که می گفت
اَشَهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ.

***
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) رو به فاطمه (ع) کرد و فرمود:
آیا دوست داری این ندا در سطح زمین خاموش شود؟
حضرت فاطمه (ع) فرمود: نه هرگز.
امام علی (ع) فرمود:
من همان را به تو می گویم.( یعنی: اگر می خواهی آئین اسلام و نام مبارک پدرت محمد (ص) تا قیامت زنده و پا بر جا بماند، مرا به حال خود و شمشیرم را در غلاف بگذار.) (10)

***

و- سکوت برای حفظ نظام جامعه ی اسلامی
امام علی (ع) در نامه ای که به مردم مصر نوشته است، به این مطلب اشاره می کند و می فرماید:
أمَّا بَعدُ، فَإنَّ اللهَ سُبحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَداً (ص) نَذِیراً لِلعالَمِینَ، وَ مُهَیمِناً عَلَی المُرسَلِینَ.
فَلَمَّا مَضَی (ع) تَنَازَعَ المسلِمُونَ الأمرَ مِن بَعدِهِ. فَوَاللهِ مَا کَانَ یُلقَی فِی رُوعِی، وَ لا یَخطُرُ بِبَالِی، أنَّ العَرَبَ تُزعِجُ هذَا الأَمرَ مِن بَعدِهِ (ص) عَن أهلِ بَیِتِه، وَ لا أنَّهُم مُنَحُّوهُ عَنِّی مِن بَعدِهِ! فَمَا رَاعَنِی إلَّا انثِیَالُ النَّاسِ عَلی فُلانٍ یُبَایِعُونَهُ.
فَأمسَکتُ یَدی حَتَّی رَأیتُ رَاجِعَهَ النَّاسِ قَد رَجَعَت عَنِ الإسلَامِ، یَدعُونَ إلی مَحقِ دِینِ مُحَمَّدٍ (ص) فَخَشِیتُ إن لَم أنصُرِ الإسلامَ وَ أهلَهُ أن أرَی فیهِ ثَلماً أو هَدماً، تَکُونُ المصِیبَهُ بِهِ عَلَیَّ أعظَمَ مِن فَوتِ و لَا یَتِکُمُ الَّتی إنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أیَّامٍ قَلَائِلَ، یَزُولُ منِهَا مَا کَانَ، کَمَا یَزُولُ السَّرابُ، أو کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ؛
فَنَهَضتُ فی تِلکَ الأحدَاثِ حَتَّی زَاحَ البَاطِلُ وَ زَهَقَ، وَ اطمَأنَّ الدَّینُ وَتَنَهنَهَ.

***
«پس از یاد خدا و درود! خداوند سبحان محمد (ص) را فرستاد تا بیم دهنده ی جهانیان، و گواه پیامبران پیش از خود باشد، آنگاه که پیامبر (ص) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند.
در فکرم می گذشت، و در نه خاطرم می آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا (ص) از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده دار شدن حکومت باز دارند، تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.
آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد (ص) را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالای سخت تر از رها کردن حکومت بر شماست. که کالای چند روزه ی دنیاست. به زودی ایام آن می گذرد چنانکه سراب ناپدید شود، یا چونان پاره های ابر که زود پراکنده می گردد.
پس در میان آن آشوب و غوغا بپا خواستم تا آن که باطل از میان رفت، و دین استقرار یافته، آرام شد.» (11)

***

ز- سکوت برای حفظ وحدت
امام علی (ع) در یکی از سخنرانی ها به برخی از علل و عوامل سکوت خود اشاره می فرماید:
فَإن أقُل یَقُولُوا: حَرَصَ عَلی المُلکِ، وَ إن أسکُت یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ المَوتِ! هَیهاتَ بَعدَ اللَّتَیَّا وَالَّتی!
وَاللهِ لَابنُ أبی طَالِبٍ آنَسُ بالموتِ مِنَ الطَّفلِ بِثَدیِ أمِّهِ بَل اندَمَجتُ عَلَی مَکنُونِ عِلمٍ لَو بُحتُ بِهِ لَاضطَرَبتُمُ اضطِرَابَ الأرشِیَهِ فی الطَّوِیِّ البَعیدَهِ!

***
در شرائطی قرار دارم که اگر سخن بگویم؛ می گویند بر حکومت حریص است، و اگر خاموش باشم، می گویند: از مرگ ترسید!!
هرگز! من و ترس از مرگ! پس از آن همه جنگ ها و حوادث ناگوار؟!
سوگند به خدا، اُنس و علاقه ی فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه ی طفل به پستان مادر بیشتر است، اینکه سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی، آگاهی دارم که اگر باز گوییم مضطرب می گردید، چون لرزیدن ریسمان در چاه های عمیق !!..(12)

***

2- بحث و مناظره با سران کودتائی سقیفه
امام علی (ع) از هر گونه اقدام مسلحانه در اختلافات داخلی پرهیز داشت، اما از حق خویش بگونه های مختلفی دفاع می کرد.
—> امام علی (ع) و مسائل اعتقادی – فصل دوم – ش6

3- مطالبه ی حق
حال که حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) مأمور به سکوت است و اقدام مسلحانه را جایز نمی داند، باید حقّ خود را مطالبه کند و از آن دفاع نماید تا منحرفان انکار نکنند، مانند:

الف – مطالبه ی فدک از خلیفه ی اول
حضرت فاطمه (ع) و عباس بعد از وفات پیامبر (ص) نزد خلیفه ی اول آمدند و میراث خود را که از پیامبر (ص) باقی مانده بود، درخواست کردند.
خلیفه ی اول گفت:
من از رسول الله شنیدم که فرمود: « ما چیزی را به ارث نمی گذاریم و آنچه از ما بماند، صدقه است».
هنگامی که حضرت زهرا (ع) این سخن را شنید با حالتی خشمگین آن جلسه را ترک کرد و تا آخر عمر با خلیفه ی اول یک کلمه هم سخن نگفت.(13)
امام علی (ع) این تصرّف عدوانی و داستان غم انگیز را صریحاً در ضِمن نامه ای به خلیفه ی سوم بن حنیف نوشت، و بیان کرد:
بَلی کانَت فی أیدینا فَدَکٌ مِن کُلِّ ما اَظَلَّتهُ السَّماءُ نُفُوسُ قَومٍ وَ سَخَت عَنها نُفُوسُ قَومٌ آخَرینَ وَ نِعمَ الحَکَمُ اللهُ(14)

***
(آری از آنچه که آسمان بر آن سایه انداخته فقط فدک در دست ما بود، پس نَفسهای آن قوم بر آن طَمَع و حِرص ورزید و نفوس عدّه ای هم از آن صرف نظر کرده، اعراض نمودند، و خداوند بهترین داور است.)

***

ب- یاری طلبیدن از مهاجر و انصار برای گرفتن فدک
حضرت امیرالمؤمنین (ع) همراه با حسن و حسین (ع) و فاطمه زهرا(ع) شبها به سوی خانه های مهاجرین و انصار می رفت و آنها را به یاری می طلبید، تا از حق حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و حق فاطمه (ع) نسبت به فدک دفاع کنند.
برخی عذر بدتر از گناه می آوردند.
و برخی دیگر می گفتند:
دیر شده و دیگر نمی توان اقدام مؤثری داشت.
و بعضی دیگر گفتند:
اگر شما در سقیفه می بودید، یک نفر هم در امامت و رهبری شما مخالفت نمی کرد.(15)

4- دخالت در مسائل مهم کشور اسلامی

الف – پاسخ به مشکلات سیاسی کشور
در بسیاری از موارد، که خلفاء از پاسخ دادن به سئوالات علمی مراجعه کنندگان درمانده می شدند، و یا از تعیین حکم قضائی در أمری عاجز می ماندند، به علی (ع) متوسل می شدند که به وسیله ی آن حضرت جواب همه ی مسائل مشکل داده می شد.
بارها خلیفه ی اول و خلیفه ی دوم به این حقیقت اعتراف کردند، که سخن معروف خلیفه ی دوم این بود:
لَولا عَلِیُّ لَهَلَکَ عُمَر(16)

***
( اگر علی نبود عُمَر هلاک می شد.)

***

• مشورت با امام علی (ع) برای نبرد با رومیان
خلیفه ی اول در مورد نبرد با رومیان با گروهی از صحابه به مشورت نشست، هر کدام نظری دادند که او را قانع نساخت، سرانجام با علی (ع) به مشورت پرداخت.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) او را بر این کار ترغیب نمود و اضافه کرد:
اِن فَعَلتَ ظَفَرتَ

***
(اگر نبرد کُنی پیروی می شوی.)

***
خلیفه ی اول از تشویق امام علی (ع) خوشحال شد و گفت:
یا علی فال نیک زدی و به خیر بشارت دادی.(17)
پس از نبرد همگان دیدند آنگونه که امام علی (ع) وعده ی پیروزی به مسلمین داده بود، به پیروزی چشمگیری دست یافتند.

• مشورت با امام علی (ع) در امور جاری کشور ایران
در زمان خلیفه ی دوم، علی (ع) وارد همدان (18) شد، مجوسان (19) به وی شکایت کردند که حاکم شهر، با زردشتیان ایران بَدرفتاری می کند.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) پس از تحقیق به مدینه نوشته که باید حاکم عزل شود و فرد دیگری به جای او اعزام گردد.
خلیفه ی دوم حاکم را عزل و دیگری را به جای او فرستاد،
وقتی ایرانیان از این لطف آگاه شدند و دیدند که امام علی (ع) به زبان آنان با ایشان صحبت می کند به آن حضرت پیشنهاد کردند که در ایران بماند و حکومت ایران را اداره نماید.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) نپذیرفت و در پاسخ ایرانیان فرمود:
«من به مقامات دنیوی توجه ندارم و کارهائی که تا امروز انجام داده ام و بعد از این نیز انجام خواهم داد، برای خدمت به اسلام است و من بدون اینکه زمامدار شما باشم، تا آنجا که از دستم بر می آید و مقررات دین ما اجازه می دهد به شما محبت خواهم کرد.» (20)

***

ب – پاسخ به مشاوره های سیاسی، نظامی

• مشورت برای فتح ایران
در سال چهاردهم هجری در سرزمین قادسیّه نبرد سختی میان سپاه اسلام و نظامیان ایرانی درگرفت که سرانجام، فتح و پیروزی برای مسلمانان شد و رستم فَرُّخزاد، فرمانده کلّ قوای ایران با گروهی به قتل رسید و سراسر عراق زیر پوشش نفوذ سیاسی و نظامی اسلام درآمد.
و مدائن که مقرّ حکومت سلاطین ساسانی بود در تصرّف مسلمانان قرار گرفت و سران سپاه ایران به داخل کشور عقب نشینی کردند.
مشاورین و سران نظامی ایران بیم آن داشتند که سپاه اسلام کم کم پیشروی کرده و سراسر کشور را به تصرف خود درآورند، برای مقابله با چنین حمله ی خطرناک، یزدگرد، پادشاه ایران سپاهی متشکّل از یکصد و پنجاه هزار نفر به فرماندهی، فیروزان ترتیب داد تا جلوی هر نوع حمله ی ناگهانی را بگیرد و در صورت مساعد بودن وضع، خود حمله را آغاز کند.
سعد وقّاص فرمانده قوای اسلام «به نقلی دیگر عمّار یاسر» (21)
حکومت کوفه را در اختیار داشت، نامه ای به خلیفه ی دوم نوشت و او را از اوضاع آگاه ساخت و افزود که سپاه کوفه آماده اند، پیش از آنکه دشمن جنگ را آغاز کند، برای ترساندن دشمن، خود را برای حمله به دشمن مجهز کرده و نبرد را شروع نمایند.(22)
خلیفه ی دوم به محض اینکه از جریان آگاه شد، به مسجد رفت، سران صحابه را جمع کرد و برای رفتن خود به این کارزار مشورت نمود و افزود از مدینه خارج شده، در منطقه ای میان بصره و کوفه فرود آمده و از آن منطقه شخصاً رهبری لشگر اسلام را به عهده گیرم.
در این رابطه هر کس رأی و اندیشه ی خود را اظهار می داشت.
طلحه بن عبدالله که از خطبای قریش بود، برخاست و چرب زبانی کرد و کار خلیفه را صواب قلمداد نمود و او را از رأی دیگران مستغنی دانست و چاپلوسی را از حد گذرانید.
پس از او خلیفه ی سوم بن عفّان نه تنها خلیفه را به ترک مدینه تشویق نمود، بلکه پیشنهاد کرد که به سپاه اسلام و یمن أمر فرمائید، همگی هر دو محل را به سوی تو ترک گویند، تو هم با مسلمانان مکه، مدینه، مصر، کوفه و بصره به سوی نبرد با کافران حرکت کن.
در این موقع علی (ع) برخاست و از هر دو نظریه انتقاد کرد و فرمود:
«هر گاه شهر یمن و منطقه ی شام را از سپاه و مردان رزمجو خالی سازی و به سرکوبی ایران فراخوانی، به احتمال زیاد ارتش بی باک روم، شام را اشغال کنند و اگر حجاز را ترک گوئی، اعراب اطراف این منطقه از این فرصت استفاده کرده و فتنه ای بر پا می کنند که ضرر و خسارت آن به مراتب بیش از ضرر و فتنه ایست که به استقبال آن می روید.»

***
و افزود:
«فرمانروائی کشور مانند رشته ی تسبیح است که آنها را به هم پیوسته، اگر رشته ی از هم گسیخته شود، مهره ها از هم می پاشند.
اگر نگرانی تو بخاطر کمی سپاه اسلام است. یقین بدان مسلمانان به وسیله ی عقیده ی پاک و ایمانی که دارند، بسیارند، تو مانند میله ی وسط آسیا باش و گردونه ی نبرد و آسیای رزم را توسط ارتش به حرکت درآور.
شرکت تو در جبهه مایه ی جرأت دشمن می گردد. زیرا آنان با خود می اندیشند که تو پیشوای عرب هستی و مسلمانان بجز تو پیشوای دیگری ندارند. اگر او را از میان برداریم، مشکلات ما برطرف می شود. این اندیشه، حرص و علاقه ی ایشان را بر جنگ و پیروزی دو چندان می سازد.» (23)

***
خلیفه ی دوم پس از شنیدن سخنان مستدلّ امام علی (ع) نه تنها از رفتن خود منصرف شد، بلکه از دعوت لشکر یمن و شام نیز خودداری ورزید و گفت:
رأی، رأی علی(ع) است و من دوست دارم که از رأی او پیروی کنم.(24)
سخن حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) اینگونه آغاز شد:
إنَّ هذَا الأمرَ لَم یَکُن نَصرُهُ وَ لَا خِذلانُهُ بِکَثرَهٍ وَ لَا بِقلَّهٍ.
وَ هُوَ دِینُ اللهِ الَّذی أظهَرَهُ، و جُندُهُ الَّذی أعَدَّهُ وَأمَدَّدُ، حَتَّی بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَ طَلَعَ حَیثُ طَلَعَ؛ وَ نَحنُ عَلَی مَوعُودٍ مِنَ اللهِ، وَاللهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ، وَ نَاصِرٌ جُندَهُ.
وَ مَکَانُ القَیِّمِ بِالأمرِ مَکَانُ النِّظَامِ مِنَ الخَرَزِ یَجمَعُهُ وَ یَضُمُّهُ:
فَإنِ انقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الخَرَزُ وَ ذَهَبَ، ثُمَّ لَم یَجتَمع بِحَذَافِیِرِهِ أبَداً.
وَ العَرَبُ الیَومَ، و إن کانُوا قَلیلاً، فَهُم کَثیرُونَ بِالاسلَامِ، عَزیزُونَ بِالاجتماعِ! فَکُن قُطباً، وَ استَدرِالرَّحَا بِالعَرَبِ، وَ أصلِهِم دُونَکَ نَارَ الحَربِ، فَإنَّکَ إن شَخَصتَ مِن هذِهِ الاَرضِ انتَقَضَت عَلَیکَ العَرَبُ مِن أطرَافِهَا وَ أقطارِهَا، حَتی یَکُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَکَ مِنَ العَورَاتِ أهمَّ إلیکَ مِمَّا بَین یَدیکَ.
إنَّ الاعَاجِمَ إن یَنظُرُوا إلَیکَ غَداً یَقُولُوا:
هذَا أصلُ العَرَب، فَإذَا اقتَطَعتُمُوهُ استَرَحتُم، فَیَکُونَ ذلِکَ أشَدَّ لِکَلَبِهِم عَلیکَ، وَ طَمَعِهِم فِیکَ.
فَأمَّا مَا ذَکَرتَ مِن مَسِیرِ القَومِ إلی قِتَالِ المُسلِمینَ، فَإنَّ اللهَ سُبحَانَهُ هُوَ أکرَهُ لِمَسیرِهِم مِنکَ، وَهُوَ أقدَرُ عَلی تَغییرِ مِا یَکرَهُ.
وَ أمَّا مَا ذَکَرتَ مِن عَدَدِهِم، فَإنَّا لَم نَکُن نُقَاتِلُ فِیمَا مَضی بِالکَثرَهِ، وَ إنَّمَا کُنَّا نُقَاتِلُ بالنَّصرِ والمَعُونَهِ!

***

• علل پیروزی اسلام و مسلمین
( پیروزی و شکست اسلام، به فراوانی و کمی طرفداران آن نبود،(25) اسلام دین خداست که آن را پیروز ساخت، و سپاه اوست که آن را آماده و یاری فرمود، و رسید تا آنجا که باید برسد، در هر جا که لازم بود طلوع کرد، و ما بر وعده ی پروردگار خود امیدواریم که او به وعده ی خود وفا می کند. و سپاه خود را یاری خواهد کرد.
جایگاه رهبر چونان ریسمانی محکم است که مهره ها را متّحد ساخته به هم پیوند می دهد، اگر این رشته از هم بُگسلد، مهره ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهند افتاد و سپس هرگز جمع آوری نخواهند شد.
عرب امروز گرچه از نظر تعداد اندک است اما با نعمت اسلام فراوانند، و با اتحاد و هماهنگی عزیز و قدرتمندند، چونان محور آسیاب، جامعه را به گردش درآور، و به کمک مردم جنگ را اداره کن، زیرا اگر تو از این سرزمین بیرون شوی، مخالفان عرب از هر سو تو را رها کرده و پیمان می شکنند، چنانکه حفظ مرزهای داخل که پشت سر می گذاری مهم تر از آن باشد که در پیش روی خواهی داشت.

• واقع بینی در مشاوره ی نظامی
همانا، عجم اگر تو را در نبرد بنگرند، گویند این ریشه ی عرب است اگر آن را بریدید آسوده می گردید، و همین سبب فشار و تهاجمات پیاپی آنان می شود و طمع ایشان در تو بیشتر گردد، اینکه گفتی آنان براه افتادند تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدا از تو بیشتر و خدا در دگرگون ساختن آن چه که دوست ندارند تواناتر است.
اما آن چه از فراوانی دشمن گفتی، ما در جنگ های گذشته با فراوانی سرباز نمی جنگیدیم، بلکه با یاری و کمک خدا مبارزه می کردیم.(26)

***
و در سخنرانی دیگری امام علی (ع) فرمود:
وقَد تَوَکَّلَ اللهُ لِأَهلِ هذَا الدِّینِ بِإعزَازِ الحَوزَهِ، وَ سَترِ العَورَهِ. وَالَّذی نَصَرَهُم، وَهُم قَلیلٌ لَا یَنتَصِرُونَ، وَمَنَعَهُم وَ هُم قَلِیلٌ لایَمتَنِعُونَ، حَیٌّ لَایَمُوتُ. إنَّکَ مَتَی تَسِر إلی هذَا العَدُوِّ بِنَفسِکَ، فَتَلقَهُم فَتُنکَب، لا تَکُن لِلمُسلمینَ کَانِفَهٌ دُونَ أقصَی بِلَادِهِم.
لَیسَ بَعدَکَ مَرجِعٌ یَرجِعُونَ إلیهِ. فَابعَث إلَیهِم رَجُلاً مِحرَباً، وَ احفِز مَعَهُ أهلَ البَلاَءِ وَ النَّصیحَهِ، فَإن أظهَرَ اللهُ فَذَاکَ ما تَحِبُّ، و إن تَکُنِ الأُخرَی، کُنتَ رِدأً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَهً لِلمُسلِمِینَ.

***

• مشاوره ی نظامی
(خداوند به پیروان این دین وعده داد که اسلام را سربلند و نقاط ضعف مسلمین را جبران کند، خدایی که مسلمانان را به هنگام کمی نفرات یاری کرد، و آنگاه که نمی توانستند از خود دفاع کنند، از آنها دفاع کرد، اکنون زنده است و هرگز نمی میرد.
هر گاه خود به جنگ دشمن روی و با آنان روبرو گردی و آسیبی بینی، مسلمانان تا دورترین شهرهای خود، دیگر پناهگاهی ندارند و پس از تو کسی نیست تا بدان رو آورند.
مرد دلیری را به سوی آنان روانه کن، و جنگ آزمودگان و خیرخواهان را همراه او کوچ ده، اگر خدا پیروزی داد چنان است که تو دوست داری، و اگر کار دیگری مطرح شد، تو پناه مردمان و مرجع مسلمانان خواهی بود.) (27)

***

• مشورت برای فتح بیت المقدس
مسلمانان یک ماه بود که شام را فتح کرده بودند و تصمیم داشتند به سوی بیت المقدّس پیشروی نمایند.
فرمانده اسلام ابوعبیده ی جرّاح و معاذ بن جبل بودند.
معاذ به ابوعبیده گفت:
نامه ای به خلیفه بنویس و درباره ی پیشروی به سوی بیت المقدس مشورت نما.
وی نامه ای به خلیفه نوشت و نامه را به وسیله ی افسری به حضور خلیفه رسانید.
خلیفه نامه را برای مسلمانان خواند و از آنان رأی خواست.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) خلیفه را تشویق نمود که به فرمانده سپاه اسلام بنویسد:
به سوی بیت المقدس پیشروی نمائید و پس از فتح بیت المقدس از پیشروی باز نَایستید و به سرزمین قیصر گام نهید و مطمئن باشید که پیروزی از آنِ ماست، زیرا پیامبر (ص) از چنین پیروزی خبر داده است.
خلیفه فوراً قلم و کاغذ خواست و نامه ای به ابوعبیده نوشت و او را به ادامه ی نبرد و پیشروی به سوی بیت المقدس تشویق کرد و افزود:
پسر عموی پیامبر (ص) به ما بشارت داد که بیت المقدس به وسیله ی تو فتح خواهد شد.(28)

***

ج – حل مشکلات قضائی

• حل مشکلات قضائی خلیفه ی اول نسبت به حدّ شرابخوار
در زمان خلافت خلیفه ی اول مردی شراب خورده بود، او را پیش خلیفه ی اول آوردند، خلیفه دستور داد بر او حدّ جاری سازند.
او گفت:
راست است که من شراب خورده ام، لیکن از حرمت آن بی خبر بودم وگرنه مرتکب آن نمی شدم، زیرا زندگانی من در میان مردمی بوده که ایشان خوردنِ آن را مباح می دانستند و من تا به امروز از حرام بودن آن آگاه نبودم.

***
خلیفه ی اول در تردید افتاد و متحیّر شده در حکم آن فرو ماند.
از حاضران یکی گفت:
دراین حکم از امیرالمؤمنین علی (ع) باید استمداد کرد.
پس موضوع را با علی (ع) در میان گذاشتند.
حضرت فرمود:
او را به وسیله ی دو مرد موثّق در میان مهاجر و انصار بگردانند و از آنها با سوگند سئوال کنند که آیا تا به حال آیه تحریم شراب را بر او تلاوت کرده و از حرمت شراب خبر داده اند.؟
اگر گواهی دادند که آیه ی تحریم شراب یا حکم پیامبر خدا (ص) را بر او خوانده اند، حدّ خدا را بر او جاری سازید وگرنه او را به حال خود واگذارید.

***
خلیفه ی اول به همان نحو عمل کرد و کسی شهادت نداد، بدین جهت از جرم او چشم پوشی شد و گفتند:
توبه کن که بار دیگر مرتکب چنین کاری نشوی.(29)

• حل مشکلات قضائی خلیفه ی اول نسبت به زنی باردار
از خلیفه ی اول سئوال کردند:
مردی، صبح با زنی ازدواج کرد که در شبانگاه همان روز وضع حمل کرده بود و شوهرش در همان لحظه فوت نمود، پس از مرگ آن مرد، زن و فرزند ( نوزاد) دارائی او را به عنوان ارثیّه تصاحب کردند، چگونه این موضوع امکان پذیر است؟

***
خلیفه ی اول از جواب دادن عاجز ماند و ماجرا را خدمت امام علی (ع) بازگو کرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود:
آن مرد کنیزی داشته که او را باردار کرده بود، چون موقع حملش نزدیک شد، او را آزاد کرده و آنگاه با او ازدواج نمود و شبانگاه زن وضع حمل کرد، چون شوهرش مُرد میراث او را تصاحب کردند.(30)

***
در تاریخ ثبت شده که خلیفه بارها به عجز خود اعتراف نموده و شاید یکی از علل آن این باشد که خود را در مقابل مسائل پیچیده و معضلات علمی عاجز و ناتوان می دید، که بی اختیار می گفت:
اَقیلُونی اَقیلُونی وَ لَستُ بِخَیرِکُم وَ عَلِیٌّ فیکُم(31)
«مرا رها کنید، مرا رها کنید، چون من بهترین شما نیستم در حالی که علی در بین شماست.»

***

پی نوشت ها :

1- الامامه و السیاسه ج1 ص 20- 19
2- اسرار آل محمد ص 32.
3- الامه والسیاسه ج 1 ص19.
4- سلیم بن قیس کوفی که از تابعین بشمار می رود، عصر امیرالمومنین (ع) و حسنین (ع) و امام سجاد (ع) را درک کرده و در دوران حکومت حجاج بن یوسف در حدودِ سال نودِ هجری قمری درگذشت. کتاب او بنام اصل سلیم یکی از اصول معتبر شیعه بشمار می رود. امام صادق (ع) فرمود: هر کس از دوستان و پیروان ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد، چیزی از مسائل امامت نزد او نیست و از وسیله های ما هیچ آگاهی ندارد. آن کتاب الفبای شیعه و سرّی از اسرار آل محمد (ص) است، که اخیراً با نام اسرار آل محمد (ص) منتشر شده است.
5-اسرار آل محمد ص 35- 34
6- اسرار آل محمد ص 35- 34
7- تاریخ آل محمد ص 140 می نویسد: امیرالمومنین (ع) به مقابله و درگیری راضی نبود وگرنه به آسنانی نمی توانستند از پنجه ی زبیر، قهرمانِ بنی هاشم شمشیر بگیرند و کارهای ناجوانمردانه ی دیگری انجام دهند.
8- اسرار آل محمد ص 34.
9- شرح ابن ابی الحدید ج 2 ص 20، و شرح نهج البلاغه عبده ج 1 ص 62- و – نهج البلاغه معجم المفهرس خطبه 26/ 3
10- شرح ابن ابی الحدید ج 2 ص 20.
11- نامه ی 62 نهج البلاغه معجم المفهرس مولف
12- خطبه ی 5 نهج البلاغه معجم المفهرس مولف
13- صحیح بخاری ج 8 ص 185.
14- شرح حدیدی ص 6 نامه ی 45 -و- شرح فیض ج 2 ص 958.
15- اختصاص ص 178 -و- بحار الانوار ج 8 ص103.
16- شرح ابن ابی الحدید ج 1 ص 141.
17- تاریخ یعقوبی ج 2 ص 133.
18- نام هَمَدان در آن روز همکاتانا بود.
19- آتش پرستان.
20- خداوند علم و شمشیر ص 124- 123 نقل از علی (ع) پیشوای مسلمین
21- شرح نهج البلاغه فیض ج 1 ص 43.
22- پژوهش عمیق ص 411.
23- نهج البلاغه خطبه ی 146 و 134 مربوط به مشورت خلیفه ی دوم با امام است.
24- شرح نهج البلاغه فیض، ذیل کلام 146 -و- تاریخ کامل ج 2 ص 450 -و- ارشاد شیخ مفید ج 1 ص 197.
25- در جنگ قادسیه، تعداد لشگریان یزدگرد، 120 هزار نفر و تعداد مسلمانان سی و چند هزار نفر بود که با یاری خدا پیروز شدند.
26- خطبه ی 146 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف
27- خطبه ی 134 نهج البلاغه معجم المفهرس مؤلف.
28- ثمره الاوراق ج 2 ص 15 به نقل از پژوهش عمیق ص 414.
29- ارشاد شیخ مفید باب 1 فصل 58 ص 190-و- و مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 356.
30- مناقب ابن شهر آشوب ج 2 ص 356
31- شرح نهج البلاغه فیض ج 1 ص 39.
منبع مقاله: دشتی، محمد؛ (1380)، امام علی (ع) و اخلاق اسلامی، قم: انتشارات امیرالمؤمنین (ع)، جلد اول چاپ سوم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید