مدینه ، همیشه میدان نبردی بی سر و صدا میان حق و باطل بوده است و شیعه کوشیده تا فروغ اهل بیت و ولایت را در هر شرایطی ، روشن نگهدارد ، هر چند با گریه بر غربت بقیع و تربت ائمه مدفون در آن و پنهانی قبر زهرا علیها السلام. بقیع ، مزرعه غم و کشتزار اندوه است . درختی که در این غریب آباد می روید ، ریشه در مظلومیتی هزار و چهارصد ساله دارد اینجا دیگر باید عنان را به دست دل سپرد و دل را در چشمه اشک شستشو داد دل در سایه اشک است که نرم می شود و آرام می گیرد.عقده های دل ، تنها بر سرانگشت اشک باز می شود تنها اشک دیده ، زخم دل را تسکین می دهد. بگذار ببارد این چشم ، بگذار بریزد این اشک. مدینه همچنان مظلوم است و بقیع ، مظلومتر ! اهل بیت همچنان غریب اند و پیروانشان غریبتر !
این سند ، سالهاست که به گواهی ایستاده است و روشنتر از هر استدلال و گویاتر از هر کتاب و دلیل ، برهان مظلومیتهای جبهه حق است هنگام ورود به خاک بقیع ، کفشها را که درمی آوری و پایت خاک این مزار را لمس می کند ، دلت هم می شکند قبور بی سایبان مانده در برابر آفتاب را که می بینی ، داغت تازه می شود و بر بی غمی کهن و دیرین ، اشک می ریزی و بغض مانده در گلو را در هوای بقیع ، رها می کنی.
رنجنامه نانوشته محبین اهل بیت ، بر خاک و سنگ این مزار ، گویاتر از هر زمان است یک طرف جمعی به دعای توسل مشغولند و زمزمه کنان طرف دیگری ، دلهایی با آهنگ نوحه و مرثیه ، به عمق مظلومیت اهل بیت راه می یابند و می گریند یک سو جمعی بر سر قبر ام البنین به یاد سقای کربلا و دستهای قلم شده اش اشک می ریزند. در سویی جانبازان ، با ویلچر هایشان جمع زائران را
می شکافند و در امتداد نور ، راهی به کانون روشنی و خطی به منبع فیض می گشایند و به خاکبوسی این چهار امام معصوم علیهم السلام می آیند .
عده ای در پی یافتن قبر گم شده زهرایند و در کناری هم کسی آرام آرام اشک می ریزد و زیارت جامعه می خواند و هوا ، هوای عطرانگیز و روحانی حال است اینجا اشک است که سخن می گوید و حال ، گویاتر از قال است سکوت زبان را هم زلال اشک جبران می کند ، چشمهای اشکبار ترجمان دلهای داغدار و بی قرار است حرفی هم که نزنی ، کلامی و سلامی هم که نگویی ( یا از فرط اندوه و بغض گلوگیر ، نتوانی بگویی ) چشمها و قطرات جاری اشک ، هم روضه خوان مجلس است و هم گریه کن محفل لازم نیست کسی مرثیه بخواند ، بقیع ، خودش مرثیه مجسم است.
درب بقیع ، همچون گذشته به روی زنان بسته است .بانوان از پشت نرده های آهنین دیوار بقیع ، با زهرا و فاطمه بنت اسد و ام البنین و دختران و همسران پیامبر و درددل می کنند بگذار درها را ببندند ، پنجره های دل که گشوده به این کانونهای روشنایی است ! بگذار حائل ایجاد کنند و مانع بگذارند ، دریچه های قلب زائر ، از این خورشیدهای خفته بر خاک ، از پشت در و دیوار هم نور
می گیرد . ساعتهایی که در بقیع گشوده می شود ، گویا در بهشت است که به روی زائران عاشق باز می شود دلهای سوخته شان را برمی دارند و با شتاب ، خود را به حضور امام مجتبی ، امام
سجاد ، امام باقر و امام صادق علیهم السلام می رسانند و زیارتنامه را با باران اشک می شویند و سلامها را با چشمهای بارانیشان بدرقه می کنند. زنان از پشت نرده ها ، از دور ، چرخش زائران پروانه صفت را بر گرد این خورشیدها با حسرت تماشا می کنند ، سر بر دیوار بقیع می گذارند و گوشه مقنعه هایشان را از اشک دیدگانشان متبرک می کنند.
بقیع ، همان بقیع زمان امام مجتبی ع است ، یادآور تیرباران کردن جنازه و تابوت مطهر آن امام !
و اما شب بقیع ! همچنان خاموش و تاریک ! مدینه گرچه غرق نور است ، و خیابانها گرچه از نورافکنها و تابلوهای نئون و لامپهای قوی چراغهای برق ، روشن است ، اما در کنار اینها وادی بقیع را ظلمتی دردآور و قدرتی غم انگیز فرا گرفته است ، گویا اصلا خورشیدی براین خاک نخفته است !
بقیع ، بقعه ای خاموش و تاریک است ، اما روشن از نور امامت بقیع ، آشنایی غریب است ، همدم غربت در جمع آشنایان دل را کجا می توان برد ، جز کنار قبور بقیع ، که اینگونه بیتاب شود ، بسوزد ، برفروزد ، کباب شود ، و زائر ، بی دل گردد و در دریای غم دستش جز به دامن اشک نرسد ، و در کویر غربت.
دل ، جز نهال آشنایی و معرفت و محبت نروید ؟!
تا کی بقیع باید چنین باشد ؟!
یا رسول الله !
نمی دانیم اشک شوق بریزیم ، از این دیدار ،
یا سرشک غم بباریم ، از این غربت ؟
آیا با تو هم اینگونه رفتار می کردند ؟ آیا فرزندان و اهل بیت تو آن زمان هم چنین در انزوا بودند ؟
چرا حق باید اینهمه تاوان بپردازد ؟
راستی گناه ما جز عشق چیست ؟
آیا سال آینده و سالهای دیگر هم باید بر مظلومیت ائمه بقیع بگرییم ؟
اللهم عجل لولیک الفرج.