ویژه شهادت امام حسن علیه السلام

ویژه شهادت امام حسن علیه السلام

آخر، غربت هم اندازه ای دارد، صبر هم حدی دارد، غم هم… آه! چه بگویم از غم های بی کران تو ای پیشوای غریب!؟

گفتم: غریب؟ چه کنم که حروف، غیر از این توانی برای بیان حال تو ندارد؛ وگرنه کجا با یک کلمه می شود به عمق غربت تو رسید؟ حال تو را چه کسی جز خدای تو می داند؟ تو حتی در میان اهل خانه خود غریب بودی و نگاه غمگینت را حتی از همسرت می پوشاندی. دلت شده بود خانه دردهای نگفتنی. جز به خواهرت، به چه کسی می توانستی اعتماد کنی؛ آن گاه که ظرف طلب کردی برای فوران درد این سال ها؟

سال ها بود زهر در کام داشتی و دم برنمی آوردی.

سال ها بود به هر بهانه ای راه خانه مخفی مادر را پیش می گرفتی و زائر شبانه اش بودی، دردت را به خاک او که نمی گفتی، دیگر چه کسی می توانست مرهم زخم هایت باشد؟

سال ها بود حتی برای زیارت مزار جدت باید از ازدحام نگاه های مرموز و پرکینه ای عبور می کردی و خود می دانستی معنی آن نگاه ها را.

سال ها بود پشت صبر را به خاک رسانده بودی و طاقت برایت شده بود لهجه هر مصیبتی.

با این حال، هر که از هر کجا بی نصیب می ماند، راه خانه تو احاطه اش می کرد و ناگاه، خود را جلوی دروازه کرامت تو می دید و بی پروا طلب می کرد حاجتش را.

آخر می دانست کریمی و به این صفت از همه به جدت شبیه تری؛ حتی چهره نورانی ات، همه را مسافر روزهای خوش مدینه با رسول می کرد.

از کوچه که می گذشتی، هر کس به بهانه ای در مسیر راهت می ایستاد تا لحظه ای، جلوه ای از بهشت را در سیمای ملکوتی تو ببیند و تو با آن لبخند بی ریا و مهربانت به او سلام کنی؛ درست مثل جد بزرگوارت.

با این همه، تو در شهر خودت هم غریب بودی و در خانه ات و در میان دوستان.

حالا چگونه می شود این همه غربت را با یک کلمه تصویر کرد، امام مظلوم و غریب ما، امام حسن مجتبی علیه السلام .

emam hassan (1)

در سوگ کیست که زمین ـ مادر دلتنگی های عالم ـ سیاه پوشیده است؟

دریاها، زیستن کدام مرد را این گونه می گریند؟ زیستنی غریب و پروازی غریبانه جز صفت مردان خدا، صفت که می تواند باشد؟! مدینه، ناظر تشییع غریبانه فرزند علی علیه السلام ، فرزند فاطمه علیهاالسلام ، فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله است. گلوی کوچه ها گرفته است. می دانند که نباید فریاد بزنند. می دانند که باید بنشینند و تماشا کنند. باید این داغ را شانه به شانه به دوش کشیده و صبورانه، بغض در گلو خفه کنند.

غریبی اش را سال ها پیش مادرش دیده بود که می فرمود: «هر کس برای حسنم گریه کند، در قیامت چشمانش گریان نخواهد بود»؛ اما افسوس که آن روز به جای اشک، باران تیر بر تابوت داغ سنگین مدینه می بارید. این سنت نامردان تاریخ است که همواره مردانگی را تحمل نمی توانند کرد. عهدشکنی را به مثابه عهدی استوار، به دوش می کشند و خانه بر شانه باد ساخته اند.

اکنون نوبت امام حسن علیه السلام است که تنهایی و غربت مدینه را به ارث ببرد. چرا باید فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله شهر پیامبر را با خاطرات تلخش بشناسند؟

شهری که روزی پایکوب آمدن پیامبر بود، اینک خفقانی شده است که حتی مانع به خاک سپردن فرزند پیامبر می شود!

کاش می شد سوگ سروده های زمین را شنید! کاش صدای به هم خوردن پنجره ها را از بهت این وقایع عظیم می شد از سطور دلتنگ تاریخ شنید!
غریب شهر مدینه تویی که پنجره ها     به غربت شب تنهایی تو می گریند

فرزند پیامبر، فرزند علی علیه السلام و فرزند فاطمه علیهاالسلام دارد تشییع می شود و زمین ـ مادر دلتنگی های عالم ـ سیاه پوشیده است.
سیاه پوش تو شد آسمان خسته شهر     تویی که خستگی آسمان به شانه توست

emam hassan (2)

بعد از سی سال خانه نشینی علی علیه السلام که با خار در گلو، سلام های بی جواب و ناله های مخفیانه در چاه سپری شد، برایم بسیار سخت است که ببینم تو نیز عبای تنهایی بر سر کشیدی و بغض فروخورده ات را با خون جگر، بر طشت می ریزی.

صلح تو، هزاران بار تلخ تر از جنگ های پدر است؛ سخت تر از غزوه های پیامبر صلی الله علیه و آله .

پرده اندوه را از چشمانت برکش و به یاد دار که چگونه پدران جهل، باب العلم ـ علی علیه السلام ـ را به تنهایی در کوچه های کوفه کشاندند.

این مردمان کج اندیش و نفهم که تو را به خاطر پذیرش صلح، مذل المؤمنین می خوانند، همان اشباه الرجالی هستند که هنگام دعوت به جنگ از سوی پدرمان، سردی و گرمی هوا را بهانه می کردند و زر و سیم معاویه، انصافی برایشان باقی نمی گذاشت که فرق عزت و ذلت را بفهمند.

کدام مؤمن نمی داند که امت نفرین شده علی علیه السلام ، با همان دستی با تو بیعت کردند که پیش از این، عهد و پیمانشان با علی علیه السلام را شکسته بودند و رشته دین و دلشان را به کاخ سبز کفر، دخیل بسته بودند؟!

من از آن روزی که خطبه دادخواهی و حق طلبی مادرمان، به گریه های خاموش پایان گرفت و هیچ مردی در دفاع از حریم نبوت، لبی نجنباند و قدمی برنداشت، رشته امیدم را از این مردم گسستم.

برادر عزیزم!

هنوز عطر خاک چادر مادرم از سجاده تو به مشام می رسد؛ بوی خون آلود کوچه هایی که به صورت کبود مادر و سکوت دیرینه تو امتداد یافت.

تا کی بر این سکوت و خاموشی، پایدار خواهی ماند؟

تا آنجا که حسین علیه السلام با قامت خمیده، تیرهای خونین را از کفنت به درآورد و عباس علیه السلام ، با غیرت فروخورده اش، در گوشه غربت بقیع برایت قبر بکند؟

امید دلنوازم؛ برادرم!

آن کس که گوش شنوا داشته باشد، در سکوت تاریخی تو، اعتراض خاموشت را می شنود که از هزاران چکاچک شمشیر و رجزخوانی جنگ، پرصلابت تر است و شور آفرین تر!

 

مقالات مربوط به زندگی گهربار امام حسن علیه السلام را میتوانید اینجا مطالعه کنید.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید