مأمورینى که محافظ شهید مدرس بودند، ابتدا از نزدیکشدن به ایشان، پرهیز میکردند. ولى پس از چندى از مریدان و حامیان این عالم مجاهد مىشدند. آنها در ظاهر حالتى خشن به خود مىگرفتند تا شک مأموران شهربانى را برنیانگیزند و در حقیقت یار و پرستار با وفاى او بودند. نیروهاى مخصوص و جاسوسان، وقتى که از این روابط مطلع مىشدند، مأمورین را بهجاى دیگر انتقال مىدادند و عدهاى دیگر را به جاى آنها مىآوردند. ولى طولى نمىکشید که تازهواردین هم به ایشان علاقهمند مىشدند و تحتتأثیر روح بزرگ و کمالات معنوى آیهالله مدرس قرار مىگرفتند. بهطوریکه وقتى ایشان وضو مىگرفت و به نماز مىایستاد، مأمورین زندان سعى مىکردند خود را سریعاً به ایشان برسانند و در نماز شرکت کنند. از اینرو مسئولان مربوطه هر سهماه یکبار مأمورین را تغییر مىدادند. یکى از زندانبانان گفته بود: روزى که به قلعه خواف آمدم، چندان آشنایى با آقا نداشتم. بعد از چندى فهمیدم که چه سید بزرگوارى است، یک روز سؤال کردم: آقا! براى شما این نان و ماست و خوراک بادمجان کافى است؟ اجازه بدهید تا غذاى بهترى برایتان تهیه کنیم؟ آقا پاسخ داد:
به نان خشک قناعت کنیم و جامه دلق که بار منّت خود به که با منّت خلق
منبع: مدرس، مجاهدى شکستناپذیر/214