مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) درباره خصوصیّات شعر حافظ می فرمایند:
برخى از خصوصیّات شعر حافظ را من عرض مىکنم.
1- قدرت تصویر
یکی از خصوصیات شعر حافظ، قدرت تصویرهاست و این از چیزهایی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
تصویر در مثنوی چیز آسان و ممکنی است. لذا شما تصویرگری فردوسی را در شاهنامه و مخصوصا نظامی را در کتابهای مثنویش مشاهده میکنید، که طبیعت را چه زیبا تصویر میکند. این کار در غزل کار آسانی نیست، بخصوص وقتی که غزل باید دارای محتوا هم باشد. تصویر با آن زبان محکم و با لطافتهای ویژه شعر حافظ و با مفاهیم خاصش چیزی نزدیک به اعجاز است، چند نمونهای از تصویرهای شعری حافظ را من میخوانم. چون روی این قسمت تصویرگری حافظ گمان میکنم کمتر کار شده است ببینید چقدر زیبا و قوی به بیان و توصیف و توصیف میپردازد:
در سرای مغان رفته بود و آبزده
نشسته پیر و صلایی به شیخ و شابزده
سبوکشان همه در بندگیش بسته کمر
ولی زترک کله چتر بر سحابزده
شعاع جام و قدح نور ماه پوشیده
عذار مغبچگان راه آفتابزده
گرفته ساغر عشرت فرشته رحمت
زجرعه بر رخ حور و پری گلابزده
تا میرسد به اینجا که:
سلام کردم و با من به روی خندان گفت
کهای خمارکش مفلس شرابزده
چه کسی هستی و چکارهای و چگونهای، سوال میکند تا میرسد به اینجا:
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خوابزده
پیام شعر را ببینید چقدر زیبا و بلند است و شعر چقدر برخوردار از استحکام لفظی که حقیقتا کم نظیر است هم از لحاظ استحکام لفظی و هم در عین حال، اینگونه تصویرگری سرای مغان و پیر و مغبچگان را نشان میدهد و حال خودش را تصویر میکند، تصویری که انسان در این غزل مشاهده میکند چیز عجیبی است و نظایر این در دیوان حافظ زیاد است. همین غزل معروف :
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
به من راهنشین باده مستانه زدند
یک ترسیم بسیار روشن از آن چیزی است که در یک مکاشفه یا در یک الهام ذهنی یا در یک بینش عرفانی به شاعر دست داده است و احساس میکند که این را به بهترین زبان ذکر میکند و اگر ما قبول کنیم – که قبول هم داریم- که این پیام عرفانی است و بیان معرفتی از معارف عرفانی، شاید حقیقتا آن را به بهتر از این زبان به هیچ زبانی نشود بیان کرد.
تصویرگری حافظ یکی از برجستهترین خصوصیات اوست، برخی از نویسندگان و گویندگان نیز ابهام بیان حافظ را بزرگ داشتهاند و چون دربارهاش زیاد بحث شده من تکرار نمیکنم.
2- شورآفرینی
از خصوصیات دیگر زبان حافظ شور آفرینی آن است. شعر حافظ شعری پر شور است و شورانگیز. با اینکه در برخی از اشکالش که شاید صبغه غالب هم داشته باشد. شعر رخوت و بیحالی است، اما شعر حافظ شعر شورانگیز و شورآفرین است.
سخن درست بگویم نمیتوانم دید
که میخورند حریفان و من نظاره کنم
****
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
****
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما
****
حاشا که من به موسم گل ترک میکنم
من لاف عقل میزنم این کار کی کنم
این شعار، سراسر شعر و حرکت و هیجان است و هیچ شباهتی به شعر یک انسانبی حال افتاده و تارک دنیا ندارد. همین شعر معروفی که اول دیوان حافظ است و سرآغاز دیوان او نیز میباشد:
الا یا ایهاالساقی ادر کاسا وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
نمونهبارزی از همین شورآفرینی و ولولهآفرینی است و این یکی از خصوصیات شعر حافظ است.
3- استفادهی گسترده از مضامین
خصوصیت دیگرش این است که شعر حافظ سرشار از مضامین و آن هم مضامین ابتکاری است. خواجه مضامین شعرای گذشته را با بهترین بیان و غالبا بهتراز بیان خودشان ادا کرده است. چه مضامین شعرای عرب و چه شعرای فارسی زبان پیش از خودش مثل سعدی و چه شعرای معاصر خودش مثل خواجو و سلمان ساوجی که گاهی مضمونی را از آنها گرفته و به زیباتر از بیان خود آنها، آن را ادا کرده است. اینکه گفته میشود در شعر حافظ مضمون نیست، ناشی از دو علت است : یکی اینکه مضامین حافظ آنقدر بعد از او تکرار و تقلید شده است که امروز وقتی ما آن را میخوانیم به گوشمان تازه نمیآید. این گناه حافظ نیست. در واقع این مدح حافظ است که شعر و سخن و مضمون او آنقدر دست به دست گشته و همه آن را تکرار کردهاند و گرفتهاند و تقلید کردهاند که امروز حرفی تازه به گوش نمیآید، دوم اینکه زیبایی و صفای سخن خواجه آنچنان است که مضمون در آن گم میشود، بر خلاف بسیاری از سرایندگان سبک هندی که مضامین عالی را به کیفیتی بیان میکنند که زیبایی شعرلطمه میبیند البته این نقص آن سبک نیز نیست. آن هم در جای خود بحث دارد و نظر هست که این خود یکی از کمالات سبک هندی است. به هر حال مضمون در شعر حافظ آنچنان هموار و آرام بیان شده که خود مضمون گویی به چشم نمیآید.
4- کمگویی و گزیدهگویی
کمگویی و گزیدهگویی خصوصیت دیگر شعر حافظ است، یعنی حقیقتا جز برخی از ابیات یا بعضی از غزلیات و قصایدی که غالبا هم معلوم میشود که مربوط به اوضاع و احوال خاص خودش یا مدح این و آن میباشد، در بقیه دیوان نمیشود جایی را پیدا کرد که انسان بگوید در این غزل اگر این بیت نبود بهتر بود، کاری که با دیوان خیلی از شعرا میشود کرد.
انسان دیوانهای بسیار خوب را از شعرای بزرگ میخواند و میبیند در قصیدهای به این قشنگی با غزلی به این شیوایی بیت بدی وجود دارد و اگر شعر یک دستتر بود، بهتر بود. انسان در شعر حافظ چنین چیزی را نمیتواند پیدا کند.
5- شیرینی بیان
روانی و صیقلزدگی الفاظ، ترکیبات بسیار جذاب و لحن شیرین زبان یکی از خصوصیات اصلی شعر حافظ است. بیان او بسیار شبیه به خواجو است. گاه انسان وقتی شعر خواجوی کرمانی را میخواند، میبیند که خیلی شبیه به شعر حافظ است و قابل اشتباه با او. اما قرینه بیان حافظ در هیچ دیوان دیگری از دواوین شعر فارسی تاآنجایی که بنده دیدهام و احساس کردهام مشاهده نمیشود.
بعضی حافظ را متهم به تکرار کرده اند، باید عرض کنم تکرار حافظ، تکرار مضمون نیست، تکرار ایدهها و مفاهیم است. یک مفهوم را به زبانهای گوناگون تکرار میکند، نمیشود این را تکرار مضمون نامید.
6- موسیقی گوشنواز
موسیقی الفاظ حافظ و گوش نوازی کلمات آن نیز یکی دیگر از خصوصیات برجسته شعر اوست. شعر او هنگامی که به طرز معمولی خوانده میشود گوشنواز است. چیزی که در شعر فارسی نظیرش انصافا کم است. بعضی از غزلیات دیگر هم البته همین گونه است. در معاصرین و خواجو نیز همین طور است. بسیاری از غزلیات سعدی بر همین سیاق است. بعضی از مثنویات نیز چنیناند، اما در حافظ این یک صبغه کلی است و کثرت ظرافتها و ریزهکاریهای لفظی از قبیل جناسها و مراعاتنظیرها و ایهام و تضادها، الی ماشاءالله. شاید کمتر بتوان غزلی یافت که در آن چند مورد از این ظرافتها و ریزهکاریها و ترسیمها و صنایع لفظی وجود نداشته باشد:
جگر چون نافه ام خون گشت و کم زینم نمیباید
جزای آنکه با زلفت سخن از چین خطا گفتم
7- رسایی بیان
یکی دیگر از خصوصیات شعر حافظ روانی و رسایی آن است که هر کسی با زبان فارسی آشنا باشد شعر حافظ را میفهمد. وقتی که شما شعر حافظ را برای کسی که هیچ سواد نداشته باشد بخوانید راحت میفهمد:
پرسشی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
هیچ ابهامی و نکتهای که پیچ و خمی در آن باشد مشاهده نمیشود. نو ماندن زبان غزل به قول یکی از ادبا و نویسندگان معاصر مدیون حافظ است و همینهم درست است.
یعنی امروز شیواترین غزل ما آن غزلی است که شباهتی به حافظ میرساند، نمیگویم اگر کسی درست نسخه حافظ را تقلید کند این بهترین غزل خواهد بود نه، زبان و تحول سبکها و پیشرفت شعر یقینا ما را به جاهای جدیدی رسانده و حق هم همین است. اما در همین غزل ناب پیشرفته امروز آنجایی که شباهتی به حافظ و زبان حافظ در آن هست، انسان احساس شیوایی میکند.
8- بکاربردن کنایه
خصوصیت دیگر به کار بردن معانی رمزی و کنایی است که این هیچ شکی درش نیست. یعنی حتی کسانی که شعر حافظ را یکسره شعر عاشقانه و به قول خودشان رندانه میداند و هیچ معتقد به گرایش عرفانی در حافظ نیستند (واقعا این جفای به حافظ است) هم در مواردی نمیتوانند انکار کنند که سخن حافظ سخن رمزی است یعنی کاملا روشن است که سخن حافظ اینجا به کنایه و رمز است:
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
9- استفاده از لهجهی شیرازی
خصوصیات لفظی بسیاری در شعر خواجه وجود دارد، از جمله چیزهای دیگری که به نظرم رسید و جا دارد پیرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلی است، یعنی از لهجه شیرازی. حافظ در شعرهای بسیار باعظمت خود از این موضوع استفاده کرده است و موارد زیادی از این نمونه رامیتوان در میان اشعار او مشاهده کرد. برای مثال استفاده “به” به جای “با:”
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
که تا امروز هم این “به” در لهجه شیرازی موجود است.
یا در این بیت:
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم
کاینچنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما
و موارد دیگری هم از این قبیل وجود دارد. مثلا در این غزل معروف حافظ:” صلاح کار کجا و من خراب کجا” که کجا در اینجا ردیف است و “ب” قبل از ردیف که حرف روی است باید ساکن باشد. در حالی که در مصرع بعد میگوید:
“ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا” الان هم وقتی شیرازیها حرف میزنند همین طور میگویند، یعنی از لهجه شیرازی که لهجه محلی است استفاده کرده و آن را در قافیه بکار برده است، استفاده از اصطلاحات روزمره معمولی و از این قبیل چیزها بسیار است که اگر بخواهم باز هم در این زمینه حرف بزنم نیز بحث بسیار است.