استراتژی حفظ وحدت در سیره معصومین (علیهم السلام)

استراتژی حفظ وحدت در سیره معصومین (علیهم السلام)

تذکر: برای ترجمه انگلیسی خوب است.

وحدت
خدای بزرگ، جهان آفرینش را بر اساس نظم و هماهنگی کامل، خلق کرده است و انسان هم در این عالم هستی باید از هماهنگی موجودات دیگر بهره گرفته، زندگی خویش را بر مبنای آن پی ریزی کند، تا به کمال، دست یافته، به مقام والای خلیفه اللهی برسد.
همه ی پیامبران در طول تاریخ، انسانها را به وحدت در عقیده و عمل، دعوت می کردند. پیامبر گرامی اسلام (ص) با ایجاد وحدت بین طوایف و قبائل مختلف مسلمان، بگونه ای انسجام و هماهنگی به وجود آورد که جنگهای صد ساله ی قبیله های «اوس» و «خزرج» در سایه ی اسلام به محبت و مودت مبدل گشت.
قرآن همه ی مسلمانان را دعوت به «وحدت» و تمسک به «حبل الله» می کند و می فرماید:
«و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرقوا… » (1)
و همگی به ریسمان خدا (قرآن، پیامبر و اهل بیت) چنگ زنید و پراکنده نشوید.
پایه های این اعتصام و محورهای وحدت در بین همه ی مسلمانان وجود دارد، چه اینکه همه ی مسلمانان «الله» را پرستش می کنند و حضرت «محمد» صلی الله علیه و آله پیامبر؛ قرآن، کتاب و کعبه، قبله ی آنان است گرچه با حفظ این چهارپایه می توانند به وحدت رسیده و اختلافهای دیگر را منشأ تفرقه نسازند، ولی عده ای آگاهانه یا ناآگاهانه بعضی مسائل دیگر را به رخ کشیده و سعی در تفرقه بین مذاهب مختلف اسلامی داشته، و دارند.

دو تذکر مهم
1- دعوت به وحدت به معنای دست کشیدن از اعتقادات هر مذهب و تبدیل همه ی آنها به یک عقیده نیست. گرچه ما معتقدیم که مذهب تشیع بر حق و برتر از سایر مذاهب و همان اسلام ناب محمدی (ص) است و در این راه ذره ای کوتاه نخواهیم آمد، ولی با این وصف و با حفظ همه ی اعتقادات مشترک و اختصاصی، وحدت تمام مذاهب اسلامی و مسلمانان سراسر جهان را، توصیه کرده، و خود پیشقراول آن خواهیم بود، تا در نتیجه ی وحدت جهان اسلام، بتوانیم با شرک وکفر جهانی مقابله کنیم.
2- دعوت به وحدت، مانع از ابراز عقاید خاص مذهبی نمی گردد، چنان که از مباحثات علمی و تحقیقات ارزنده ی تاریخی نیز جلوگیری نمی کند. پس دانشمندان مذاهب مختلف اسلامی می توانند در کمال متانت و بزرگواری، در کنار یکدیگر به تحقیقات علمی و گفتگوهای استدلالی بپردازند و آرا و عقاید خود را اظهار کنند.
از این رو، می بینیم که ائمه ی معصومین (ع) با توجه به دو نکته ی مذکور بیشترین سعی و اهتمامشان در حفظ وحدت، مصروف می گشت و الگوی بسیار خوبی برای حق جویان شدند.
در این درس بعضی از نمونه های حفظ وحدت در سیره ی ائمه (ع) را بازگو می کنیم تا همگان بتوانیم در راه احیای هر چه بیشتر احکام اسلام، متحد شده و از یکدیگر برای خوار ساختن دشمنان، بهره بگیریم.

رسول خدا (ص) بنیانگذار وحدت
رسول گرامی اسلام با آمدن به مدینه و پایه گذاری حکومت اسلامی از نخستین کارهایی که بدان اقدام کرد، تحکیم پایه های وحدت و یکپارچگی جامعه ی اسلامی بود و بدین منظور، میان مهاجران – که از مکه و خارج مدینه آمده بودند – و انصار – که اهل مدینه بودند – پیوند برادری بست و قرآن مجید با جمله ی «انما المؤمنون اخوه» (2) آن را پایدار ساخت. یا چنین کاری، ساختار جامعه ی اسلامی بر اساس ایمان و اخوت محکم شد. زمینه ی تشتت و پراکندگی، قوم گرایی و برتری طلبی قبیله ای و نژادی و دیگر عوامل تفرقه انگیز، رخت بر بست.
سیره و زندگی رسول اکرم (ص) گواهی می دهد که در طول حیات خویش با جدیت تمام بر حفظ وحدت جامعه، پای می فشرد و با اتخاذ برنامه های اصولی و فراگیر، هرگز اجازه نمی داد که عامل ثبات و قدرت جامعه دچار تزلزل گردد. بطور مثال پس از مراجعت از غزوه ی «بنی المصطلق» نیروهای اسلام، کنار چاه آبی به استراحت پرداختند. در آن میان عمر که از مهاجران بود، غلام خود به نام «جهجاه» را فرستاد تا از چاه آب بیاورد. او هنگام کشیدن آب با یکی از انصار به نام سنان به نزاع پرداختند. یکی مهاجران را، و دیگری انصار را به یاری طلبید. پس از ازدحام جمعیت، عبدالله بن ابی، رئیس منافقان، از موقعیت سوء استفاده کرد و با سخنان تحریک کننده ای به سمپاشی و تفرقه افکنی میان مهاجران و انصار پرداخت.
وقتی رسول خدا (ص) از این جریان اطلاع پیدا کرد، فوری دستور حرکت داد و آن روز و شب و قسمتی از فردا را به راه ادامه داد، بطوری که هنگام توقف، همه ی نیروها بدون درنگ از فرط خستگی به خواب رفتند، رسول خدا (ص) بعمد، چنین کرد تا مردم فرصت پیدا نکنند که به این مسأله ی وحدت شکن بپردازند. با رسیدن به مدینه، سوره ی منافقین نازل شد و به قضایا خاتمه داد. (3)

امام علی (ع) اسوه ی وحدت
بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام (ص) سعی و تلاش حضرت علی علیه السلام در حفظ وحدت جامعه اسلامی و تداوم آن، بی سابقه و بی نظیر بوده و کسی در این راه از او استوارتر و پیشقدم تر نبوده است.
هدف اساسی امام (ع) در تعقیب این مهم، حفظ اساس اسلام و جلوگیری از تحریف و فراموشی آن در بین امت اسلامی و دنیای شرک آلود و پرغوغای آن روز بود.
دشمنان اسلام – اعم از بت پرستان، مشرکان، یهود و نصارا – غروب اسلام را در غروب عمر شریف پیامبر اکرم (ص) می دیدند و به انتظار آن نشسته بودند. در چنین موقعیت حساسی، اگر أبهت و عظمت به دست آمده ی اسلام و مسلمانان با تفرقه و تشتت از دست می رفت، به یقین می توان گفت اثری از اسلام و قرآن برای نسلهای بعدی باقی نمی ماند. امام علی علیه السلام در ارتباط با حفظ وحدت امت اسلامی می فرماید :
«و لیس رجل – فاعلم – أحرص علی جماعه أمه محمد صلی الله علیه و آله و ألفتها منی» (4)
و بدان! که هیچ کس نیست که نسبت به انتظام امر امت محمد (ص) و الفت و دوستی بین ایشان از من حریصتر باشد.
و وقتی که از آن حضرت سؤال شد که: چگونه مردم، شما را از مقامی که از دیگران سزاوارتر بودید برکنار نمودند؟ فرمود :
«فاعلم أما الاستبداد علینا بهذا المقام – و نحن الأعلون نسبا، و الأشدون برسول الله صلی الله علیه و آله نوطا – فانها کانت أثره شحت علیها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس اخرین، و الحکم الله والمعود الیه یوم القیامه. (ودع عنک صیح حجراته) (5) و هلم الخطب فی ابن ابی سفیان» (6)
بدان! اما تسلط (خلفا) در برابر ما نسبت به مقام خلافت با اینکه ما از نظر نسب بالاتر و از جهت ارتباط با پیغمبر (ص) پیوندمان محکمتر می باشد، بدین جهت بود که خلافت، مرغوب و برگزیده بود، (پس عده ای بر این مقام، بخل ورزیده و با نداشتن شایستگی، آن را تصاحب نمودند) و گروهی دیگر (برای حفظ اساس اسلام) با سخاوت از آن صرف نظر کردند، حاکم و داور خداوند است و بازگشت در قیامت بسوی اوست (از غارتی که بانگ آن در گوشه و کنار برخاست گفتگو به میان نیار) بیا و داستان پسر ابوسفیان را به یادآور.
پس امام علی (ع) با نگرش خاصی که نسبت به حفظ وحدت دارد، مردم را از درگیری و اختلاف، جنجال، افترا و تهمت و کینه، دشمنی بر حذر می دارد تا همه با هم با دشمن مشترکشان مبارزه کنند.
امام (ع) با فریاد رسایش همه ی مسلمانان را فرا می خواند که :
«خیر الناس فی حالا النمط الأوسط فالزموه، و الزموا السواد الأعظم، فان ید الله علی الجماعه، و ایاکم و الفرقه فان الشاذ من الناس للشیطان، کما أن الشاذ من الغنم للذئب» (7)
بهترین مردم نسبت به من گروه متعادل و میانه رو (بین افراط و تفریط) است شما همراه آنها و همراه بزرگترین جمعیتها (اکثریتهای طرفدار حق) باشید که دست خدا بالای جمعیت است. از پراکندگی بپرهیزید که «انسان تنها» بهره ی شیطان است چنان که گوسفند تکرو طعمه ی گرگ!

حمایت از خلفا برای حفظ اساس اسلام
شیعه با استدلال به آیات قرآن و احادیث صحیح و مسلمی که از پیامبر (ص) وارد شده، معتقد است که امام علی علیه السلام خلیفه ی بلافصل پیامبر (ص) است. و خط امامت و رهبری مسلمانان بعد از رحلت پیامبر (ص) علی رغم فرموده ی آن حضرت به انحراف کشیده شده؛ ولی کنار زدن امام علی (ع) از مقام خلافت و امامت ظاهری نه تنها مایه ی شقاق و درگیری و خونریزی مسلمانان از طرف آن حضرت نگردید، بلکه امام (ع) با وجود بحثها و احتجاج و انتقاد در مواقع مناسب و حساس، در عین حال برای حفظ اساس اسلام در کارهای دینی و سیاسی – اجتماعی به خلفا کمک می کرد تا وجود اسلام به مخاطره نیفتاده، به نیستی کشانده نشود.
اینک گوشه ای از رفتار امام علی (ع) با خلفای سه گانه را مورد ملاحظه قرار می دهیم:

الف- با خلیفه اول
پس از رحلت پیامبر (ص) و پیش آمدن جریان «سقیفه» و انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه ی مسلمانان، عباس (عموی پیامبر (ص))، ابوسفیان و گروهی از بنی هاشم نزد امام (ع) آمدند و از او خواستند که با او به عنوان خلافت بیعت کنند. امام (ع) از برخورد فتنه برانگیز و وحدت شکن دوری جست، چه اینکه روح بزرگ آن حضرت بالاتر از این بود که اسیر فرقه سازی و گروه گرایی، جنگ و تفرقه شود. بدین جهت، امام (ع) در جواب آنان فرمود:
«أیها الناس! شقوا أمواج الفتن بسفن النجاه، و عرجوا عن طریق المنافره… » (8)
ای مردم! امواج کوه پیکر فتنه ها را با کشتیهای نجات درهم شکنید، از راه اختلاف و پراکندگی کنار آیید، تاج تفاخر و برتری جویی از سر بنهید، (دو کس راه صحیح را پیمود) آن کس که با داشتن یار و یاور و نیروی کافی بپاخاست و پیروز شد و آن کس که با نداشتن نیروی کافی کناره گیری کرد و مردم را راحت ساخت. زمامداری بر مردم همچون آبی متعفن و یا همانند لقمه ای است که گلوگیر می شود، آنانکه میوه را پیش از رسیدن چینند، به کسی مانند که بذر را در غیر زمینش پاشند.
بعد از این جریان، امام (ع) مدت کوتاهی از بیعت با ابوبکر خودداری فرمود ولی سرانجام بانظر بلندی که داشت با وی بیعت کرد، چنان که حضرت در نامه ی خود فرموده است :
«… چون پیغمبر از دنیا رفت بعد از وی مسلمانان در کار زمامداری با یکدیگر به کشمکش پرداختند. به خدا سوگند در دلم نمی گذشت و به ذهنم خطور نمی کرد که عرب، امر حکومت را از من بگرداند، و مرا به شگفت نیاورد، مگر روی آوردن و شتافتن مردم به سوی ابوبکر. از این رو از بیعت با او خودداری کردم و دیدم که من از دیگران به مقام محمد صلی الله علیه و آله در میان مردم، سزاوارترم، از این رو، تا مدتی که خواست خدا بود درنگ نمودم تا اینکه دیدم گروهی از مردم، مرتد شده، از اسلامی بر می گردند، و (مردم را) به نابودی دین محمد (ص) و آیین ابراهیم (ع) دعوت می کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم، شکاف و ویرانی بزرگی در اسلام، مشاهده خواهم کرد که مصیبت آن بزرگتر از فوت ولایت و سرپرستی کار شما باشد، که کالای چند روز اندک است و سپس مانند سراب، محو می گردد، در آن هنگام با ابوبکر بیعت کردم و به همراه او در آن حوادث، قیام کردم تا باطل از میان رفت، «و گفتار خدا والاتر است هر چند بر خلاف میل کافران باشد». پس با ابوبکر از راه خیرخواهی، همراهی کردم و در آنچه خدا را فرمان می برد با کوشش تمام، او را اطاعت نمودم. » (9)
مرحوم کاشف الغطا به دنبال این نامه می نویسد :
«و هو أشرف ما یعمله انسان» (10)
و این والاترین عملی است که انسانی انجام دهد.
علی علیه السلام که تنها هدفش حفظ مکتب و وحدت بود و بالاتر از آن بود که به خاطر مقامات ناچیز دنیوی کینه ی کسی را به دل گیرد، با حفظ دیدگاه و عقیده خود، همین که با خلفا بیعت کرد، در پنهان و آشکار با آنان صمیمانه رفتار کرد و علیه آنان حیله و دسیسه ای، که معمول سیاستمداران طاغوتی است، به کار نبرد. و در این راه (برای حفظ و بقای اسلام) صبر کرد، چنان که در خطبه ی «شقشقیه» می فرماید:
«فرأیت أن الصبر علی هاتا أحجی، فصبرت و فی العین قذی، و فی الحلق شجا، أری تراثی نهبا» (11)
عاقبت دیدم صبر و بردباری به عقل نزدیکتر است. از این رو صبر کردم در حالی که گویی خاشاک در چشمم و استخوان راه گلویم را گرفته بود، می دیدم که میراثم به تاراج رفته است.
در نتیجه ی این صبر انقلابی بود که میان مسلمانان، وحدت و آرامش برقرارگشت، و مسلمانان به جای جنگ و اختلافات داخلی به صدور انقلاب جهانی خود پرداختند که در مدت بسیار کوتاهی، ممکلت پهناور روم، ایران و مصر به اسلام گرویده و عراق را تصرف کردند. و اگر حضرت علی (ع) وحدت و آرامش را حفظ نمی کرد، محال بود که این همه ی فتوحات در این مدت بسیار کوتاه نصیب مسلمانان گردد. (12)

ب- با خلیفه ی دوم
خلیفه ی اول در پایان خلافتش بدون مشورت با اصحاب پیامبر و بر خلاف میل برخی از آنها، هنگام مرگ، ولایت و حکومت را به عمر سپرد.
امام علی علیه السلام، موضعگیری متعادل خویش را ادامه داد و همچنان برای حفظ وحدت، کوشش نموده، از حقش – بطور موقت – صرفنظر کرده، بیعت نمود. چنانکه از امام (ع) نقل شده که فرمود:
«… فلما احتضر بعث الی عمر فولاه فسمعنا و أطعنا و ناصحنا» (13)
چون (ابوبکر) به حال احتضار درآمد، ولایت و حکومت را به عمر سپرد و ما بیعت کردیم و اطاعت نموده، خیرخواهی را نشان دادیم… .
در این راستا، می بینیم که امام (ع) در مشورتها و جواب به پرسشهای دینی، سیاسی و قضایی، خلیفه ی دوم را هدایت می فرمود؛ چنان که در جریان جنگ با ایران، امام (ع) خلیفه ی دوم را از حضور مستقیم در جبهه ی جنگ منع نمود و او را با توجه دادن به یاری و کمک الهی، دلداری داد تا از کمی تعداد مسلمانان و زیادی جمعیت دشمنان نهراسد و احساس ضعف نکند. (14) خلیفه ی دوم نیز نظر امام (ع) را صائب دیده، ستاد فرماندهی را با حضور بزرگان صحابه در مدینه مستقر ساخت و نتیجه ی جنگ ثابت کرد که پیشنهاد و نظر امام علی علیه السلام نقش مؤثری در پیروزی و غلبه مسلمانان داشته است.
شبیه همین جریان در مورد جنگ با روم شرقی به اجرا درآمد. (15)

ج – با خلیفه سوم
بعد از کشته شدن خلیفه ی دوم و تعیین و انتخاب عثمان در شورای شش نفری به وسیله ی عبدالرحمان بن عوف، امام علی (ع) همچنان در محور وحدت و اسوه ی حسنه بودن تجلی می کند. و با اینکه می داند در این شورا به عدالت، رأی داده نشده و تبانی شده، ولی باز هم برای بقای اسلام و جلوگیری از فروپاشی جامعه ی اسلامی به حفظ وحدت پرداخت و به هنگام بیعت مردم با عثمان فرمود:
«لقد علمتم أنی أحق بها من غیری، و والله لأسلمن ما سلمت أمور المسلمین، و لم یکن فیها جور الا علی خاصه» (16)
خوب می دانید که من از همه کس به خلافت شایسته ترم، به خدا سوگند تا هنگامی که اوضاع مسلمانان روبه راه باشد و درهم نریزد، و به غیر از من به دیگری ستم نشود، همچنان خاموش خواهم ماند.
در زمان خلافت عثمان، مردم از صفات برجسته و اخلاق کریمه ی امام علی (ع) بهره می جستند. مظلومان و ستمدیدگان پیش وی شکایت می بردند و خواستار حل مشکلاتشان می شدند. شیفتگان حق و عدالت در دیدار با آن حضرت به سرچشمه ی اسلام ناب می رسیدند.
امام (ع) نیز شکایتهای مردم را به خلیفه گوشزد می کرد و او را وادار به اجرای عدالت نموده، راهنمایی لازم را در اداره ی امور حکومت ارائه می فرمود. (17)
امام (ع) بارها از عثمان در بعضی امور حمایت کرد، به عنوان نمونه: وقتی که عثمان (به خاطر زیاده روی و تبعیض در تقسیم بیت المال و ظلم) در محاصره ی مردم بود و از ترس کشته شدن جرأت بیرون آمدن از خانه اش را نداشت، نامه ای برای امام علی علیه السلام فرستاد و از وی خواست که از مدینه خارج شود – تا مبادا مردم دور امام (ع) را بگیرند و خلافت را به وی بسپارند – امام (ع) هم قبول کرد و از مدینه خارج شد، سپس با درخواست خلیفه، بعد از مدتی به مدینه بازگشت، عثمان برای بار دیگر از وی درخواست خروج از مدینه را نمود، امام (ع) در جواب نامه ی وی، به عبدالله بن عباس (حامل نامه) فرمود:
«و الله لقد دفعت عنه حتی خشیت أن أکون اثما» (18)
به خدا سوگند، من آنقدر از او (عثمان) دفاع کردم که ترسیدم گنهکار باشم.
امام (ع) با چنین موضعگیری در برابر آشوبهای موجود جامعه ی آن روز، با شورش کنندگان، همدست نشد و از فرصت به دست آمده برای مصالح شخصی خویش استفاده نکرد، بلکه درصدد برآمد که این فتنه را فرو نشاند و جامعه ی اسلامی، درگیر اختلاف و تفرقه نشود.

شرکت در اجتماعات اهل تسنن
ائمه (ع) در اجتماعاتی زندگی می کردند که حکومت و اکثریت مردم جامعه اهل تسنن تشکیل می دادند. از این رو، رفت و آمدهای اجتماعی، مبادله ی کالا، خرید و فروش، کارکردن، تعاون و همکاری، تعلیم و تعلم و… در بین آنان رواج داشته است.
نیاز به زندگی اجتماعی این ضرورت را به وجود می آورد تا همه در کنار یکدیگر، نیازها را برآورده کنند و از مشکلات زندگی بکاهند. ائمه ی (ع) نیز مردم را به شرکت در اجتماعات عامه، تشویق و ترغیب می فرمودند. چنان که هشام کندی نقل می کند:
«از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
«… صلوا فی عشائرهم و عودوا مرضاهم و أشهدوا جنائزهم ولا یسبقونکم الی شیء من الخیر فأنتم أؤلی به منهم… » (19)
در میان قبایل و اجتماع آنان نماز بخوانید (به نماز جماعت عامه حاضر شوید) و از بیمارانشان عیادت کنید و بر جنازه ی آنها حاضر شوید، مبادا آنها در خیری از شما پیشی گیرند که شما نسبت (به انجام خیر) از آنان سزاوارترید. »
اینک نمونه هایی از حضور در اجتماعات اهل سنت:

الف- نماز جماعت
تشویق ائمه (ع) به حضور در نماز جماعت عامه، نمونه ی بسیار عالی برای حفظ وحدت محسوب می شود. حدیثی از ابی علی نقل شده که گفت:
«به حضرت صادق علیه السلام عرض کردم: امام جماعتی داریم که مخالف ماست و با همه ی اصحاب ما (شیعیان) دشمنی می کند! امام (ع) فرمود:
«ما علیک من قوله، و الله لئن کنت صادقا لأنت أحق بالمسجد منه، فکن أول داخل و اخر خارج و أحسن خلقک مع الناس و قل خیرا» (20)
تو به حرف او چه کار داری؟ سوگند به خدا، اگر راست بگویی تو از او به آن مسجد سزاوارتری، پس (بکوش) نخستین کسی باشی که در آن مسجد داخل می شود و آخرین فردی باشی که از مسجد خارج می گردد و با مردم خوشخوی باش و سخن نیکو بگو. »
در بعضی از روایات آمده است که بعضی از ائمه معصومین (ع) در نماز جماعت اهل تسنن حاضر می شدند و با آنان نماز می خواندند. در روایتی نقل شده که:
«صلی علی علیه السلام وراءهم» (21)
امام علی (ع) پشت سر خلفا نماز خوانده است.
علی بن جعفر در کتاب خود از برادرش، حضرت امام موسی بن جعفر (ع)، نقل کرده که آن حضرت فرمود:
«صلی حسن و حسین خلف مروان و نحن نصلی معهم» (22)
امام حسن (ع) و امام حسین (ع) پشت سر مروان، نماز خواندند و ما هم با ایشان (اهل سنت) نماز می خوانیم.

ب- شرکت در نماز جمعه
یکی دیگر از کارهایی که باعث وحدت مسلمانان می گردد، حضور همگانی در مراسم دشمن شکن و تفرقه برانداز نماز جمعه است. ائمه (ع) در این امر مهم، اهتمام خاصی ورزیدند؛ چنان که نقل شده:
«حضرت موسی بن جعفر (ع) از روز پنجشنبه خود را مهیای (نماز) جمعه می کرد. » (23)
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:
«انکم تتسابقون الی الجنه علی قدر سبقکم الی الجمعه» (24)
شتاب و سرعت شما در رسیدن به بهشت به اندازه ی شتابتان، در رفتن به نماز جمعه است.
تذکر
از نظر شیعه اقتدا به امام جماعت اهل سنت در مواردی که نماز جماعت از طرف آنان تشکیل می شود. اشکالی ندارد و نماز صحیح است، حتی اگر اقتدا نکردن، خلاف تقیه باشد شرکت در نماز جماعت آنان واجب می شود. فتوای امام خمینی (ره) در این رابطه چنین است:
«خارج شدن از مسجدالحرام یا مسجد مدینه در وقتی که جماعت اهل سنت منعقد شد، اگر خلاف تقیه باشد جایز نیست، و بر شیعیان واجب است در این صورت از جماعت آنها تخلف نکنند و با آنها به جماعت نماز بخوانند. » (25)

اصحاب ائمه از سایر مذاهب
معاشرت ائمه (ع) با پیروان مذاهب مختلف، نمونه ی خوبی در وحدت عملی آنان به حساب می آید. در این قسمت به ذکر عده ای از اصحاب ائمه (ع) که از فرقه های گوناگون بوده اند می پردازیم، (26) تا معلوم گردد که اختلاف مذاهب نباید سبب تفرقه و جدایی و درگیری شود.
در دوران حضرت باقر علیه السلام و حضرت صادق (ع) به واسطه ی آرامش مدینه و توجه مردم به علوم نوپای اسلامی، بخصوص نهضتی که در احیای حدیث و هماهنگ نمودن فقه به وجود آمده بود، حوزه های درس و بحث در «مدینه» و دیگر شهرهای بلاد اسلامی برقرار گردید که از آن جمله، محضر پربار درس این دو امام بزرگوار بود. نجاشی از «حسن بن علی و شاء کوفی» که خود از راویان موثق و برجسته ی شیعه است، نقل می کند که می گفت:
«من در این مسجد (مسجد کوفه) نهصد نفر را مشاهده کردم که هر یک می گفت: جعفر بن محمد (ع) برایم حدیث کرد. » (27)
با توجه به اینکه، کوفه مرکز فقه «ابن ابی یعلی» و «ابن شبرمه» و «سفیان ثوری» و «ابوحنیفه» بوده است. (28)
بدین جهت باید برخی از راویان و مشایخ حدیثی که در آن عصر در مسجد کوفه حلقه ی درس داشته اند، از اهل سنت باشند، بنابر این، به این نتیجه می رسیم که امام صادق علیه اسلام چنان سلوکی با مخالفان خویش داشته است که آنان برای کسب فیض از محضرش از کوفه به مدینه می شتافتند و بعد از فراگیری، وقتی که بر مسند فتوا، یا بیان حدیث تکیه می زدند از آن حضرت نقل حدیث می کرده، بر این عمل مباهات می نمودند.
اینک، برای نمونه، نام چند تن از اصحاب معروف امام صادق (ع) را که یا از اهل سنت و یا زیدی مسلک و یا جزء فرقه های شیعه غیر امامی بوده اند، ذکر می کنیم:
1- سکونی (اسماعیل بن زیاد یا ابی زیاد)، که از ثقات اصحاب آن حضرت (29) و صاحب کتاب «کبیر» و کتاب «نوادر» است.(30) وی از رجال علمی اهل سنت می باشد. (31)
2- عبدالملک بن هارون شیبانی کوفی، که از چهره های بارز و مورد اطمینان حدیث است. وی از راویان شیعه نقل حدیث می کرده و آنان نیز از او سماع حدیث کرده اند، با این حال شیعه نبوده است. (32)
3- فضیل بن عیاض بصری، که اهل خراسان بوده است و از اصحاب موثق حضرت صادق علیه السلام بوده و با این حال سنی مذهب بوده است. (33)
4- ابوالبختری (وهب بن وهب بن عبدالله)، که سنی مذهب بوده و منصب قضاوت داشته و یا هارون الرشید همنشینی و معاشرت می نموده است. وی از اصحاب حضرت صادق (ع) می باشد. (34)
5- سلیمان بن خالد، که از قراء و فقها و رجال نامی بوده و افتخار شاگردی حضرت باقر علیه السلام را داشته است وی زیدی مذهب بوده، و همراه زید قیام کرد و دستش قطع شد. (35)
6- علی بن حسن بن فضال، که از فقهای کوفه بوده است. مرحوم مامقانی در معرفی وی می گوید:
«وی فقیه اصحاب ما، در کوفه و از افراد خوش نام، مورد اعتماد و خبره ی حدیث بوده، بطوری که قولش را در حدیث می پذیرفتند. » (36)
با این همه، وی فطحی مذهب بوده و افتخار شاگردی حضرت هادی و حضرت عسگری علیهماالسلام را داشته است. (37)
7- عبدالله نجاشی، که به گفته صاحب منتهی المقال، زیدی مذهب بوده و از طرف منصور عباسی والی اهواز بوده است. (38)

رفتار نیک ائمه با فقهای عامه
یکی از نکات جالب توجه در زندگی ائمه (ع)، معاشرت و نشست و برخاست فقها و رؤسای سایر مذاهب با آن بزرگان است. این معاشرت، حاکی از وحدت موجود بین آنان است که راهگشای بسیاری از مشکلات دینی اجتماعی جامعه ی آن روز بوده است. به دو نمونه از چنین همنشینیهای وحدت آفرین، اشاره می کنیم:
1- از مالک بن انس – فقیه مدینه – (امام مذهب مالکی از اهل سنت) نقل شده که گفت:
«من بر جعفربن محمد صادق علیه السلام وارد می شدم و آن حضرت برای من بالش می نهاد و نسبت به من قدرشناسی می کرد و می گفت: ای مالک! من تو را دوست دارم و من از این سخن شاد می شدم و خدا را سپاس می گزاردم. » (39)
2- «عذا فرصیرفی» گوید:
«با «حکم بن عتیبه» که از رؤسای زیدیه (و از فرقه بتریه بود (40) نزد امام باقر (ع) بودیم. حضرت نسبت به وی احترام می کرد.او در همین مجلس با آن حضرت در مسأله ای بنای مشاجره گذارد، ولی امام، بدون اینکه نسبت به وی تندی کند، به فرزندش فرمود: برو کتاب علی (ع) را بیاور. آن گاه مطلب را از روی کتاب علی (ع)، که او نیز به آن اعتراف داشت، به وی نشان داد. » (41)
آنچه آورده شد نمونه هایی بسیار مختصر از مسأله ی وحدت بین مسلمانان بوده است. از خدای بزرگ درخواست می کنیم که به مسلمانان آگاهی، بصیرت و هوشیاری بیشتری عنایت فرماید تا ضمن تمسک به «حبل الله» در برابر کفر و استکبار جهانی به مبارزه پردازند و اسلام و قرآن را در سراسر جهان حاکم گردانند.

پی نوشت ها:

1. آل عمران، آیه ی 103(با دقت در آیات و روایات در می یابیم که گناهان و کارهای تفرقه انگیز، عذاب سنگین و شدید دارد. و کارهای وحدت آفرین از ثواب زیادی برخوردارند. )
2. حجرات، آیه 10.
3. المیزان، ج 19، ص 283- 285.
4. نهج البلاغه، فیض، ص 1082.
5. داخل پرانتز یک مصرع از شعر امرء القیس است.
6. نهج البلاغه، فیض، ص 517.
7. همان مدرک، ص 392.
8. نهج البلاغه، فیض، ص 57.
9. مشعل اتحاد، حکیمی و بی آزار شیرازی، ص 21، به نقل از: مستدرک نهج البلاغه، ص 119-120، چاپ لبنان.
10. همان مدرک.
11. نهج البلاغه، فیض، ص 46.
12. مشعل اتحاد، ص 23- 22.
13. الغارات، ج 1، ص 307.
14. اقتباس از نهج البلاغه، فیض، ص 442.
15. همان مدرک، ص 415.
16. همان مدرک، ص 171.
17. ر. ک. نهج البلاغه، فیض، ص 525.
18. نهج البلاغه، فیض، ص 819.
19. اصول کافی، ج 3، ص 311.
20. وسائل الشیعه، ج 3، ص 382، بیروت.
21. وسائل الشیعه، ج 5، ص 383.
22. همان مدرک.
23. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 269، ش 1226.
24. الشافی، ج 2، ص 19- وسائل الشیعه، ج 5، ص 70- فروع کافی، ج 1، ص 115- تهذیب، ج 1، ص 246.
25. مناسک حج، امام خمینی (قده)، ص 160.
26. مطالب این قسمت از مقاله «بررسی وحدت در سنت» نوشته ی کاظم مدیر شانه چی اقتباس گردید. ر. ک کتاب وحدت، ص 108-110.
27. رجال النجاشی، ص 29، مکتبه الداوری.
28. الفقه علی المذاهب الاربعه، مقدمه.
29. رجال النجاشی، ص 20.
30. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 105- 106 (نظر مشهور در مورد سکونی این است که از اهل سنت بوده، اما برخی را عقیده بر آن است که او شیعه بوده است) (تنقیح المقال، ج 1، ص 129. )
31. همان مدرک.
32. جامع الرواه، ج 1، ص 522.
33. همان مدرک، ج 2، ص 10.
34 رجال النجاشی، ص 303.
35. رجال النجاشی، ص 130.
36. تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 2، ص 278- 279.
37. همان مدرک.
38. همان مدرک، ص 220- 221.
39. الانوار البهیه فی تواریخ الحجج الالهیه، شیخ عباس قمی، ص 75. مشهد.
40. تنقیح المقال، ج 1، ص 358.
41. علم الحدیث، ص 67.
منبع: کتاب سیره معصومین (علیهم السلام)

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید