خود باختگی و توکل بر خدا در قرآن

خود باختگی و توکل بر خدا در قرآن

در بسیاری از آیات قرآن مجید و روایات اسلامی و سرگذشت انبیاء و اولیاء و صالحان و در کتب علمای اخلاق و ارباب سیر و سلوک, روی مساله توکل به عنوان یک فضیلت مهم اخلاقی که بدون آن نمی‏توان به مقام قرب الهی رسید، یاد شده است.
منظور از توکل سپردن کارها به خدا، و اعتماد بر لطف اوست، زیرا «توکل‏» از ماده «وکالت‏» به معنی انتخاب وکیل نمودن و اعتماد بر دیگری کردن است، بدیهی است هر قدر وکیل توانایی بیشتر و آگاهی فزون‏تر داشته باشد شخص موکل احساس آرامش بیشتری می‏کند، و از آنجا که علم خدا بی پایان و تواناییش نامحدود است هنگامی که انسان توکل بر او می‏کند آرامش فوق‏العاده احساس می‏کند، در برابر مشکلات و حوادث مقاوم می‏شود، و از دشمنان نیرومند و خطرناک نمی‏هراسد، در سختیها خود را در بن بست نمی‏بیند و پیوسته راه خود را به سوی هدف ادامه می‏دهد.
انسانی که بر خدا توکل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمی‏کند بلکه به اتکای لطف خدا و علم و قدرت بی پایان او خود را پیروز و فاتح می‏بیند و حتی شکست‏های مقطعی او را مایوس نمی‏سازد.
هرگاه توکل به مفهوم صحیح کلمه در جان انسان پیاده شود به یقین امیدآفرین، نیروبخش و باعث تقویت اراده و تحکیم مقاومت و پایمردی است.
مساله توکل در زنگی انبیای بزرگ الهی درخشش فوق‏العاده‏ای دارد، بررسی آیات قرآنی در این زمینه نشان می‏دهد که آنها همیشه در برابر مشکلات طاقت فرسا خود را زیر سپر توکل قرار می‏دادند، و یکی از دلایل مهم پیروزی آنها داشتن همین فضیلت اخلاقی بوده است.
با این اشاره به آیات قرآن بازمی‏گردیم و با توجه به ترتیب تاریخی سرگذشت انبیاء مساله توکل را در زندگی آنان مورد بررسی قرار می‏دهیم(از نوح- علیه السلام – شروع کرده به پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله – پایان می‏دهیم):
1- و اتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله فعلی الله توکلت فاجمعوا امرکم و شرکائکم ثم لایکن امرکم علیکم غمه ثم اقضوا الی و لاتنظرون (سوره‏یونس،آیه‏71)
2- انی توکلت علی الله ربی و ربکم (سوره‏هود،آیه‏56)
3- ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون (سوره‏ابراهیم، آیه‏37)
4- …ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب (سوره‏هود، آیه‏88)
5- و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقه و ما اغنی عنکم من الله من شی‏ء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون (یوسف،67)
6- و قال موسی یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین × فقالوا علی الله توکلنا ربنا لاتجعلنا فتنه للقوم الظالمین ( سوره‏یونس،آیات‏84و85)
7- و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین (سوره‏بقره،آیه‏250)
8- فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (سوره‏توبه، آیه‏129)
9- و ما لنا الانتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون (سوره‏ابراهیم،آیه‏12)
10- …و من یتوکل علی الله فهو حسبه… (سوره‏طلاق،آیه‏3)
ترجمه :
1- سرگذشت نوح را بر آنها بخوان! در آن هنگام که به قوم خود گفت: «ای قوم من! اگر تذکرات من نسبت‏به آیات الهی، بر شما سنگین(و غیر قابل تحمل) است، (هر کار از دستتان ساخته است‏بکنید) من بر خدا توکل کرده‏ام! فکر خود و قدرت معبودهایتان را جمع کنید، سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند(تمام جوانب کارتان را بنگرید) سپس به حیات من خاتمه دهید و (لحظه‏ای) مهلتم ندهید!
2- من، بر «الله‏» که پروردگار من و شماست توکل کرده‏ام!
3- پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، و در کنار خانه‏ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را بر پا دارند، تو دلهای گروهی از مردم را متوجه آنها ساز، و از ثمرات به آنها روزی ده، شاید آنان شکر تو را بجای آورند!
4- من جز اصلاح – تا آنجا که در توانایی دارم – نمی‏خواهم! و توفیق من جز به(کمک) خداوند نیست. بر او توکل کردم و به سوی او بازمی‏گردم!
5- و(هنگامی که می‏خواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای متفرق وارد گردید(تا توجه مردم به سوی شما جلب نشود)! و(من با این دستور) نمی‏توانم حادثه‏ای را که از سوی خدا حتمی است از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آن خداست!(برای پیروزی شما) بر او توکل کرده‏ام و همه متوکلان باید بر او توکل کنند»!
6- موسی گفت: «ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‏اید، بر او توکل کنید اگر تسلیم فرمان او هستید»! – گفتند: «تنها بر خدا توکل داریم، پروردگارا! ما را مورد شکنجه گروه ستمگر قرار مده!
7- و هنگامی که در برابر «جالوت‏» و سپاهیان او قرار گرفتند گفتند: «پروردگارا! پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدمهای ما را ثابت‏بدار! و ما را بر جمعیت کافران، پیروز بگردان!
8- اگر آنها(از حق) روی بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت می‏کند، هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل کرددم، و او صاحب عرش عظیم است!
9- و چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راه‏های(سعادت) رهبری کرده است، و ما به طور مسلم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد(و دست از رسالت‏خویش برنمی‏داریم) و توکل کنندگان باید فقط بر خدا توکل کنند»!
10- و هر کس بر خدا توکل کند کفایت امرش را می‏کند… .
تفسیر و جمع‏بندی
بازتاب توکل در زندگی پیامبران
در آیات قرآن مجید، به ویژه در تاریخ انبیا، صفت «توکل‏» به عنوان یکی از بارزترین صفات آنها در طول تاریخ مشاهده می‏شود که همواره در برابر حوادث سخت، مشکلات طاقت فرسا و دشمنان بی رحم اعتمادشان بر خدا و تکیه‏گاهشان ذات پاک او بوده است، و از وابستگی و اعتماد بر ما سوی الله مبری بوده‏اند.
نخست از نوح- علیه السلام – پیامبر بزرگ خدا شروع می‏کنیم:
در نخستین آیه مورد بحث می‏خوانیم: هنگامی که نوح- علیه السلام – در برابر دشمنان نیرومند و لجوج و متعصب قرار گرفت، با اعتماد به خداوند و توکل بر ذات پاکش در برابر همه آنان مقاومت کرد، قرآن در این زمینه به پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله – می‏گوید: «سرگذشت نوح- علیه السلام – را برای آنها(مسلمانان نخستین که در چنگال دشمنان زورمند گرفتار بودند) بخوان، در آن هنگام که به قوم خود گفت: ای قوم من! هرگاه موقعیت من و یادآوری‏هایم نسبت‏به آیات الهی بر شما سنگین(و غیر قابل تحمل) است، (هر کار از دستتان ساخته است‏بکنید، من ترس ندارم) من بر خدا توکل کرده‏ام، نیروی خود و نیروی معبودهایتان را جمع کنید، سپس چیزی بر شما مخفی نماند و بعد به حیات من پایان دهید و لحظه‏ای مهلتم ندهید(اما بدانید در برابر قدرت خداوند کاری از شما ساخته نیست!)»، (و اتل علیهم نبا نوح اذ قال لقومه یا قوم ان کان کبر علیکم مقامی و تذکیری بآیات الله فعلی الله توکلت فاجمعوا امرکم و شرکائکم ثم لایکن امرکم علیکم غمه ثم اقضوا الی و لاتنظرون)[1] راستی این چه عاملی بود که نوح- علیه السلام – را با مؤمنان اندکی که اطراف او بودند، در برابر دشمنان قدرتمند و سرسخت، شجاعت و شهامت می‏بخشید که این چنین ایستادگی کردند و قدرت آنان را به باد مسخره گرفتند و بی اعتنایی خویش را به نقشه‏ها و افکار و بتهای آنها نشان دادند، و به این وسیله ضربه‏ای محکم روانی بر آنان وارد ساختند.
آری این عامل چیزی جز ایمان به خدا و توکل بر ذات پاک او نبود، و عجب اینکه نه تنها اظهار بی اعتنایی نسبت‏به آنها و معبودهایشان کردند بلکه آنان را بر مخالفت تشجیع نموده و به مبارزه طلبیدند، آری این قدرت نمایی تنها زیبنده متوکلان است!
با توجه به اینکه سوره یونس که این آیه در آن است مکی است، خداوند می‏خواهد به گروه اندک مسلمانان که در مکه همچون پروانه‏ها گرد شمع وجود پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله – جمع شده بودند و در چنگال دشمنان نیرومند سرسختی قرار داشتند، قوت و قدرت روحی ببخشد و به آنها نشان دهد که از این قدرت‏های پوشالی در برابر اراده خدا کاری ساخته نیست.
تعبیر به «شرکائکم‏» ممکن است اشاره به بتها باشد که شریکهای ساختگی بت‏پرستان برای خدا بودند، و در موارد دیگر قرآن نیز کرارا این تعبیر برای بتها آمده است.
یا اینکه منظور دوستان و بستگان آنها باشد، یعنی تمامی نیروهایتان را بر ضد من بسیج کنید!
دومین آیه از زبان هود پیامبر- علیه السلام – است که بعد از دوران نوح- علیه السلام – می‏زیسته هنگامی که از سوی قوم بت‏پرستش تهدید به مرگ می‏شود، با صراحت‏به آنها می‏گوید: «من خدا را گواه می‏گیرم و شما هم گواه باشید که از همتایانی که برای خدا قرار داده‏اید بیزارم – همه شما برای من نقشه بکشید، و لحظه‏ای مرا مهلت ندهید (اما بدانید کاری از شما ساخته نیست چرا که) – من توکل بر خداوندی کرده‏ام که پروردگار من و شماست‏»! (…[1] . یونس، 71.
@#@قال انی اشهد الله و اشهدوا انی بری‏ء مما تشرکون من دونه فکیدونی جمیعا ثم لاتنظرون انی توکلت علی الله ربی و ربکم)[1] جالب اینکه نه تنها به قدرت عظیم مخالفان بت‏پرست و توطئه‏ها و شرارتهای آنها اعتنا نمی‏کند، بلکه آنها را تحریک به قیام بر ضد خود می‏نماید، تا به آنان ثابت کند قلب و روح او به جای دیگری وابسته است که با توکل بر ذات پاک او کمترین واهمه‏ای از توطئه‏های دشمنان ندارد، هر چند قوی و نیرومند و سرسخت و لجوج باشند، و این خود نشان می‏دهد که توکل بر خدا تا چه اندازه به انسان شجاعت و شهامت و پایمردی و استقامت می‏بخشد!
راستی شگفت آور است که انسانی تک و تنها یا با یارانی بسیار اندک، در برابر گروهی عظیم و متعصب و زورمند، این گونه بایستد، و این چنین تهدیدهای آنها را به باد سخریه بگیرد، آری این از آثار ایمان و توکل بر خداست!
یکی از مفسران پیشین به نام «زجاج‏» می‏گوید: این آیه از مهمترین آیات مربوط به پیامبران است که پیامبری تنها در برابر امتی عظیم از مخالفان بایستد و این چنین با آنها سخن بگوید، شبیه همین تعبیر را در داستان نوح- علیه السلام – و جریان پیامبر اسلام‏- صلی الله علیه و آله- نیز خواندیم.
شایان توجه اینکه در ادامه این آیه، هود- علیه السلام – در مقام استدلال برای کار خود می‏گوید: نه تنها شما، «هیچ جنبنده‏ای در جهان نیست مگر اینکه در قبضه قدرت و فرمان خداست‏»! (ما من دابه الا هو آخذ بناصیتها)[2] سپس می‏افزاید: او قدرتمندی نیست که قدرتش موجب خودکامگی باشد بلکه «پروردگار من همواره بر صراط مستقیم است‏»! (ان ربی علی صراط مستقیم)
بنابراین من بر کسی تکیه کرده‏ام که قدرتش بی پایان و کارهایش عین صواب و عدالت است.
در سومین آیه اشاره به گوشه‏ای از سرگذشت ابراهیم- علیه السلام – و توکل او بر خدا در یکی از مشکل‏ترین ساعات زندگانیش می‏کند، و می‏فرماید: «پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی در کنار خانه‏ای که حرم توست(به فرمان تو و با توکل بر تو) ساکن ساختم تا نماز را بر پا دارند، اکنون تو دلهای مردم را متوجه آنها کن و از ثمرات به آنها روزی ده، تا شکر تو را بجا آورند»، (ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئده من الناس تهوی الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون)[3] آیا اگر ایمانی همچون کوه، و دلی همچون دریا، و توکلی در سطح بسیار بالا نباشد، ممکن است انسان همسر و فرزند دلبند شیرخواره‏اش را در سرزمینی خشک و سوزان و بی آب و علف – تنها برای امتثال فرمان خدا – رها کند، و از آنجا به وطن خویش بازگردد؟!
این جریان یادآور جریان دیگری در زندگی ابراهیم- علیه السلام – است در آن هنگام که بت‏پرستان لجوج و متعصب و خشمگین او را به خاطر در هم شکستن بتهایشان به محاکمه کشیده بودند و ابراهیم در یک قدمی مرگ قرار داشت، با این حال معبودهایشان را به سخریه می‏کشید و با دلایل محکم، منطق خرافی آنها را در زمینه بت‏پرستی در هم می‏کوبید.[4] چهارمین آیه اشاره به ماجرای شعیب- علیه السلام – می‏کند که مدتی بعد از هود، و کمی قبل از موسی می‏زیسته که او هم در مقابل سرسختی قوم مشرک و بت‏پرست و تهدیدات آنها می‏گوید: «من(با این برنامه‏های الهی) چیزی جز اصلاح تا آنجا که در قدرت دارم، نمی‏خواهم، و توفیق من تنها از خداست، فقط بر او توکل کرده‏ام و به سوی او بازمی‏گردم‏»، (…ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب)[5] آری من با داشتن ایمان به خدا و توکل بر ذات پاک او از چیزی نمی‏ترسم و با قدرت راه خود را ادامه می‏دهم.
قابل توجه اینکه: شعیب- علیه السلام – برای دست زدن به اصلاحات همه جانبه در اجتماع فاسد آن زمان بر سه اصل تکیه می‏کند: نخست فراهم شدن مقدمات از سوی پروردگار که با کلمه «توفیق‏» به آن اشاره شده، سپس داشتن اراده نیرومند برای شروع به کار که با «توکل‏» به پروردگار حاصل می‏شود، و سپس دارا بودن انگیزه‏ای صحیح و سازنده که با «الیه انیب‏» (به سوی او بازمی‏گردم و همه کارهایم برای خداست) به آن اشاره می‏کند.
در پنجمین آیه سخن از یعقوب که جد والای بنی اسرائیل است‏به میان آمده، آن زمان که در تنگنای شدیدی قرار گرفته بود از یکسو فرزند عزیزش یوسف- علیه السلام – را از دست داده، و از سوی دیگر قحطی شدید در کنعان همه مردم، و از جمله خاندان او را تحت فشار قرار داده است، و به حکم اجبار، فرزند دلبند دیگرش بنیامین را به دست‏برادران بد سابقه و نامهربان! سپرده، تا برای به دست آوردن آذوقه بار دیگر به سرزمین «مصر»بروند و از «عزیز مصر» کمک بطلبند، در اینجا بود که یعقوب سفارشی به این مضمون به فرزندان خود کرد: «فرزندان من!(به مصر که می‏روید) همه شما از یک دروازه وارد نشوید، بلکه از درهای متفرق وارد شوید(مبادا ورود یک جمعیت غیر بومی در مصر حساسیت مردم را برانگیزد و به آنها آسیبی برسانند)»! (و قال یا بنی لاتدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقه…)[6] سپس افزود: «من با این دستور نمی‏توانم حادثه‏ای را که از سوی خدا مقرر شده است از شما برطرف سازم، حکم و فرمان مخصوص به خداست، بر او توکل کردم، و همه توکل کنندگان باید بر او توکل کنند(و از او استمداد نمایند)»، (…و ما اغنی عنکم من الله من شی‏ء ان الحکم الا لله علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون)[7] به این ترتیب یعقوب دستورهای لازم را برای پیشگیری از حوادث قابل اجتناب به فرزندان خود داد، ولی تاکید کرد که من با این دستورها نمی‏توانم جلو هر 2حادثه‏ای را بگیرم و در برابر همه مشکلات تدبیری بیندیشم، بلکه ما باید آنچه در توان داریم انجام دهیم و در بقیه بر خدا توکل کنیم و همه باید بر او توکل کنند.
در واقع یعقوب با این سخن هم توصیه به توکل می‏کند و هم دلیل آن را ذکر می‏نماید، می‏گوید: چون همه چیز به فرمان خداست، پس باید بر او توکل کرد، چرا که در برابر اراده خدا از دیگری کاری ساخته نیست.
روشن است که منظور از «حکم‏» در اینجا «حکم تکوینی‏» پروردگار در عالم آفرینش است که بازگشت‏به عالم اسباب می‏کند و ناظر به حکم تشریعی نیست(دقت کنید).
در ششمین آیه نوبت‏به ماجرای موسی- علیه السلام – و بنی اسرائیل می‏رسد در آن هنگام که موسی- علیه السلام – دعوت خویش را آشکار کرد، و معجزات بزرگ خود را نشان داد، ولی با این همه تنها گروهی از بنی اسرائیل به او ایمان آوردند، در حالی که آنها نیز از فرعون و اطرافیانش بیمناک بودند، مبادا آسیبی به آنها برسانند و مورد شکنجه واقع شوند، زیرا هنگامی که فرعون همسر خود را به خاطر اظهار ایمان به موسی- علیه السلام – تحت‏سخت‏ترین شکنجه‏ها قرار می‏دهد، پیداست‏با دیگران چه خواهد کرد، به همین دلیل موسی بن عمران برای اینکه آرامشی به آنها ببخشد و از وحشت رهایی یابند، دستور توکل را به آنها داد و فرمود: «ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده‏اید و تسلیم فرمان او هستید بر او توکل کنید»، (و قال موسی یا قوم ان کنتم آمنتم بالله فعلیه توکلوا ان کنتم مسلمین)[8] یعنی تنها در سایه توکل بر خداست که می‏توانید با چنین حاکم نیرومند بی رحم خطرناکی مبارزه کنید، و از شر او در امان بمانید.
بدیهی است موسی- علیه السلام – خود در این امر پیشگام بود، و اگر مقام توکل را نداشت چگونه ممکن بود یک مرد چوپان با نداشتن هیچ گونه قدرت ظاهری به جنگ یکی از بزرگترین قدرتهای نظامی و سیاسی زمان خود برود؟!
آن گروه از مؤمنان دعوت موسی- علیه السلام – را لبیک گفتند و در پاسخ او چنین بیان داشتند: «ما تنها بر خدا توکل داریم‏»! (فقالوا علی الله توکلنا…) [9] سپس رو به درگاه خدا آوردند و عرض گردند: «پروردگارا! ما را مورد شکنجه این گروه ستمگر قرار نده‏»! (…ربنا لاتجعلنا فتنه للقوم الظالمین)[10] «و ما را به رحمتت از چنگال گروه کافران رهایی بخش‏»، (و نجنا برحمتک من القوم الکافرین) [11] منظور از «فتنه‏» در آیه اخیر، شکنجه است که در بعضی از آیات قرآن به خصوص در سوره «بروج‏» در مورد اصحاب «اخدود» آمده است، و در آیه‏83 که قبل از آیه مورد بحث آمده است، نیز به آن اشاره شده.
این احتمال نیز وجود دارد که منظور از فتنه در هر دو مورد، منحرف شدن یا منحرف ساختن از دین و ایمان باشد، چرا که اگر فرعونیان بر مؤمنان سلطه پیدا می‏کردند آن را دلیل بر حقانیت‏خود پنداشته و در طریق انحراف ثابت قدم‏تر می‏شدند.
در هفتمین آیه نوبت‏به زمانهای بعد از موسی- علیه السلام – می‏رسد، در آن زمان که بنی‏اسرائیل زیر سیطره سلطان جباری به نام «جالوت‏» قرار گرفته بودند، و ناچار نزد پیامبر زمان خود «اشموئیل‏» آمده، از او تقاضا کردند که فرمانده‏ای لایق برای آنها تعیین کند، تا برای به دست آوردن سرزمین خود با جالوت بجنگند، اشموئیل، طالوت را که جوان نیرومند و آگاه و از هر نظر لایقی بود برای این امر برگزید، بنی‏اسرائیل نخست زیر بار نمی‏رفتند، سپس با تمهیداتی از ناحیه آن پیامبر، فرماندهی او را پذیرفتند.
طالوت پس از آزمایشهای متعددی افرادی را که آمادگی بیشتری برای جهاد داشتند گزینش کرد و به میدان نبرد آورد.


[1] . هود، 54 تا56.
[2] . هود،56.
[3] . ابراهیم،37.
[4] . به آیات 58 تا67 سوره انبیاء مراجعه شود.
[5] . هود، 88.
[6] . یوسف،67.
[7] . همان.
[8] . یوسف، 84.
[9] . یوسف، 85.
[10] . یوسف، 58.
[11] . همان.
@#@
آیه مورد بحث از لحظاتی سخن می‏گوید که دو لشکر در مقابل هم قرار گرفتند لشکر نیرومند جالوت و لشکر ظاهرا ضعیف طالوت، می‏فرماید: «هنگامی که در برابر جالوت(ستمگر و سپاهیانش قرار گرفتند، گفتند: پروردگارا پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز و گامهای ما را استوار بدار و ما را بر قوم کافر پیروز گردان‏»، (و لما برزوا لجالوت و جنوده قالوا ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین) [1] درست است که نفرات طالوت در برابر لشکر جالوت اندک بودند و ساز و برگ جنگی قابل ملاحظه‏ای نیز در اختیار نداشتند، ولی چیزی که این عدم توازن را به نفع مظلومان بنی اسرائیل بر هم زد و سرانجام در برابر دشمن پیروز شدند، همان ایمان و توکل آنها بر خدا و تکیه بر صبر و استقامت و تقاضای نصرت از پیشگاه حق بود.
به همین دلیل در آیه بعد می‏فرماید: «فهزموهم باذن الله; آنها به فرمان خدا سپاه جالوت را در هم شکستند و به هزیمت واداشتند»!
بدیهی است صبر و استقامت‏سبب ثبات قدم، و ثبات قدم سبب پیروزی است و به همین دلیل آنها این امور سه‏گانه را به ترتیب در دعای خود ذکر کردند و روح همه اینها ایمان و توکل بر خداست.
در هشتمین آیه سخن از پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله – و مقام توکل اوست، در آن هنگام که در برابر مشکلات سخت قرار داشت و خداوند به او تعلیم داد چگونه بر مشکلات پیروز گردد، می‏فرماید: «اگر آنها(کافران) از حق روی بگردانند(نگران مباش) بگو: خداوند مرا کفایت می‏کند، هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل کردم، او پروردگار عرش عظیم است‏»، (فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم) [2] این آیه به خوبی نشان می‏دهد که انسان هر قدر تنها باشد اگر توکل بر خدا داشته باشد، مشکلی ندارد، چرا که خدا رب عرش عظیم و دارای قدرت بی نظیر است، قدرتی که قدرت‏های ناچیز بندگان در مقابل آن اثری ندارد، جایی که عرش و عالم بالا با آن همه عظمتی که دارد در قبضه قدرت اوست چگونه ممکن است‏بندگان متوکل را در برابر مشکلات و دشمنان تنها بگذارد؟!
شایان توجه اینکه بعضی معتقدند این آیه که آخرین سوره توبه است و آیه قبل از آن آخرین آیاتی است که بر پیامبر- صلی الله علیه و آله – نازل شده است، و جالب اینکه آیاتی که در آغاز بعثت نازل شد نیز همین حال و هوا را دارد و نشان می‏دهد که سرمایه اصلی آن حضرت در آن زمان نیز توکل بر خدا بود، در آیه 38 سوره زمر که مربوط به آن زمانهاست می‏خوانیم: «…قل حسبی الله علیه یتوکل المتوکلون; بگو: خداوند مرا کافی است و متوکلان باید بر او توکل کنند»!
به این ترتیب پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله – در آغاز و پایان کار و در همه حال، در زیر چتر توکل قرار داشت، و همین امر عامل استقامت و پایمردی و پیروزی او بود.
در نهمین آیه سخن از تمام پیامبران پیشین به میان آمده است، از زمان نوح- علیه السلام – تا پیامبرانی که بعد از او بودند، می‏گوید: «هنگامی که پیامبران با مخالفت قوم خود روبه رو شدند(و خود را تنها دیدند گفتند:) چرا ما بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راههای سعادت رهبری کرده و ما به یقین در برابر آزارهای شما شکیبایی خواهیم کرد(و با این تهدیدها و آزارها دست از رسالت‏خویش برنمی‏داریم) و توکل کنندگان باید فقط بر او توکل کنند»! (و ما لنا الانتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن علی ما آذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون) [3] از این آیه به خوبی استفاده می‏شود که توسل به ابزار توکل بر خدا در برابر انبوه مشکلات طاقت‏فرسا کار همه انبیا در طول تاریخ بوده است و در واقع آنها با نیروی توکل بر انبوه دشمنان سرسخت پیروز می‏شدند، و از اینجا نقش توکل در زندگی انسانها به خصوص رهبران و پیشوایان آشکار می‏شود.
در واقع آنچه به پیامبران قدرت می‏بخشید که با نداشتن «عده‏» و «عده‏» در برابر قدرتمندترین حکومت‏های بیدادگر عصر خود بایستند، و مرعوب تهدیدهای آنها نشوند همین توکل بر خدا بود که «ماسوی الله‏» را در نظر آنها کوچک و بی ارزش می‏ساخت.
شایان توجه است که در آیه قبل(آیه 11 سوره ابراهیم) می‏خوانیم: «و علی الله فلیتوکل المؤمنون‏» و در آیه مورد بحث می‏خوانیم: «و علی الله فلیتوکل المتوکلون‏».
از انضمام این دو آیه به یکدیگر استفاده می‏شود که مؤمنان واقعی همان متوکلانند ضمنا از این آیه استفاده می‏شود که توکل زاییده معرفت و هدایت الهی است همان گونه که صبر و شکیبایی در برابر آزارهای دشمنان زاییده توکل است(دقت کنید).
در دهمین آیه با ذکر نتیجه روشنی برای توکل بر خدا همگان را تشویق به این امر می‏کند، و وعده نجات و پیروزی به آنها می‏دهد، می‏فرماید: «هر کس بر خدا توکل کند خدا کار او را به سامان می‏برد، خداوند فرمان خود را به انجام می‏رساند، و برای هر چیز اندازه‏ای قرار داده است‏»، (و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی‏ء قدرا) [4] در واقع خداوند وعده قطعی به همه متوکلان داده که مشکلات آنها را حل کند.
سپس به ذکر دلیل آن پرداخته، می‏فرماید: «زیرا خداوند بر هر چیز تواناست‏» بدیهی است چنین کسی می‏تواند به تمام وعده‏های خود جامه عمل بپوشاند و مشکلات را هر قدر سنگین و سخت‏باشد با اراده و فرمان خود بگشاید.
جمله قد جعل الله لکل شی‏ء قدرا ممکن است پاسخ به این سؤال باشد که چرا گاهی نهایت توکل را بر ذات پاک او داریم ولی پیروزیها به تاخیر می‏افتد؟
قرآن به این سؤال چنین پاسخ می‏گوید: «شما از مصالح امور آگاه نیستید هر چیز حسابی دارد، و هر کار زمانی را می‏طلبد، و هر پدیده‏ای در ظرف ویژه خود مطلوب است‏به همین دلیل به مقتضای «الامور مرهونه باوقاتها» گاه مصلحت در این است که نتیجه به تاخیر افتد، بنابراین شتابزدگی و عجله در این گونه امور روا نیست.
شبیه همین معنی در آیه 160 سوره آل عمران آمده است که پیروزی و شکست را از سوی خدا می‏شمرد و می‏گوید توکل بر خدا راه وصول مؤمنان به پیروزی است: «ان ینصرکم الله فلاغالب لکم و ان یخذلکم فمن ذاالذی ینصرکم من بعده و علی الله فلیتوکل المؤمنون; اگر خداوند شما را یاری کند هیچ کس بر شما غالب نخواهد شد، و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او شما را یاری کند؟! و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند»!
نتیجه نهایی
آیات بالا که در آن از قدیمترین انبیای الهی شروع می‏شود و به پیامبر اسلام- صلی الله علیه و آله – ختم می‏گردد بازتاب مساله توکل را در زندگی انسانها و جهاد پیامبران و پیروزی بر مشکلات از جهات مختلف روشن می‏سازد و نشان می‏دهد تا چه حد این فضیلت اخلاقی کارساز و نقطه مقابل آن یعنی عدم اعتماد بر پروردگار تا چه حد مایه سقوط فرد و جامع است!


[1] . بقره، 250.
[2] . توبه،129.
[3] . ابراهیم، 12.
[4] . طلاق،3.
آیت الله مکارم شیرازی – اخلاق در قرآن، ج2

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید