مسیحیت در قرآن

مسیحیت در قرآن

قرآن کریم خاطرنشان ساخته که عیسی- علیه السلام – عبدی بود رسول، و اینکه هیچ چیزی جز این ادعا نمی کرد و آنچه به وی نسبت می دادند خود او ادعایش را نکرده و با مردم جز به رسالت خدا سخنی نگفته، همچنانکه قرآن این معنا را در آیه زیر صراحتا از آن جناب نقل کرده می فرماید: و اذ قال الله یا عیسی ابن مریم انت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله؟ قال سبحانک ما یکون لی ان اقول ما لیس لی بحق، ان کنت قلته فقد علمته تعلم ما فی نفسی و لا اعلم ما فی نفسک، انک انت علام الغیوب، ما قلت لهم الا ما امرتنی به: ان اعبدوا الله ربی و ربکم، و کنت علیهم شهیدا ما دمت فیهم فلما توفیتنی کنت انت الرقیب علیهم و انت علی کل شی ء شهید، ان تعذبهم فانهم عبادک و ان تغفرلهم فانک انت العزیز الحکیم، قال الله هذا یوم ینفع الصادقین صدقهم.[1] و این کلام عجیب که مشتمل بر عصاره ای از عبودیت و متضمن جامع ترین نکات ادب و حیرت آورترین آن است، کشف می کند از اینکه نسبت به موقعیت خود در برابر ربوبیت پروردگارش و در برابر مردم و اعمال آنان چه دیدی داشته، می فرماید: عیسی (ع) خود را نسبت به پروردگارش تنها یک بنده می دانسته که جز امتثال کاری ندارد و جز به امر مولایش چیزی اراده نمی کند و جز به امر او عملی انجام نمی دهد و خدای تعالی هم جز این دستوری به وی نداده که مردم را به عبادت او به تنهائی دعوت کند، او نیز به مردم جز این را نگفت که ای مردم الله را که پروردگار من و پروردگار شما است بپرستید.
و از ناحیه مردم هم جز این مسؤولیتی نداشته که رفتار آنان را زیر نظر گرفته، در باره آن تحمل شهادت کند و بس، و اما اینکه خدا در روزی که مردم به سویش برمی گردندبا ایشان ودر ایشان چه حکمی می کند، هیچ ارتباطی با آن جناب ندارد، چه بیامرزد و چه عذاب کند.
ممکن است کسی بگوید: شما در بحث شفاعتی که قبلا در این تفسیر داشتید یکی ازشفیعان روز جزاء را عیسی نام بردید و گفتید که شفاعتش پذیرفته هم می شود و در اینجامی گوئید آن جناب هیچ کاره است؟ .
در پاسخ می گوئیم بله، باز هم می گوئیم او از شفیعان روز جزااست، برای اینکه از شاهدان بحق است و آیه شریفه: و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق و هم یعلمون[2] بر شفاعت شاهدان به حق که عالم هستند دلالت دارد، پس به حکم این آیه عیسی ازشفیعان روز جزا است، برای اینکه در آیه: و یوم القیمه یکون علیهم شهیدا[3] آن جناب راشاهدخوانده و در آیه: و اذ علمتک الکتاب و الحکمه و التورایه و الانجیل، [4] او را عالم به توحید دانسته (چون توحید هم یکی از معارفی است که کتاب و حکمت و تورات و انجیل بر آن ناطقند) .
اعتقاد خرافی به تفدیه عیسی – علیه السلام- (فدا شدن برای رهائی گناهکاران)
با اعتقاد به اینکه آن حضرت از شفیعان روز جزا است فرق دارد
پس اگر در بحث شفاعت گفتیم عیسی (ع) نیز از شفیعان است در اینجامنکرش نشدیم، لیکن شفاعت کردن آن جناب مساله ای است و اعتقاد مسیحیان به مساله فدیه دادن مساله ای دیگر، آنچه را که در این مقام در صدد بیانش هستیم این است که می خواهیم بگوئیم قرآن کریم تفدیه را برای عیسی ثابت نکرده و چنین قدرت و اختیاری به آن جناب نداده است و تفدیه ای که مسیحیان بدان معتقدند، این است که عیسی (ع) (با اینکه خدای پسر بود و دارای قدرت خدائی بود و می توانست دشمنان خود را در یک چشم بر هم زدن نابود کند) ، لیکن برای اینکه کیفری را که گنهکاران در قیامت دارند باطل سازد، خود را فدای گنهکاران نمود و حاضر شد به این منظور به بالای دار برود!!.
قرآن این معنا را برای آن جناب نه تنها اثبات نکرده، بلکه آیه ای که از نظر خواننده گذشت آن را نفی نموده، عقل هم نمی تواند آن را بپذیرد، زیرا این معنا مستلزم آن است که قدرت و سلطنت مطلقه الهی با عمل عیسی باطل شود که ان شا الله بیانش می آید.
و اما شفاعت، در آیه شریفه هیچ تعرضی به آن نشده و از این جهت ساکت است، نه اثبات کرده و نه نفی نموده، چون اگر آیه شریفه در مقام اثبات شفاعت بود (گو اینکه مقام آیه مقام اظهار ذلت است نه اختیارداری) جا داشت بفرماید: و ان تغفر لهم فانک انت الغفورالرحیم، [5] و اگر درصدد نفی شفاعت بود و می خواست بفرماید عیسی از شفیعان روز جزا نیست دیگر جا نداشت مساله شهادت بر اعمال مردم را به میان بیاورد، آنچه در اینجا گفته شد اجمال مطالبی است که ان شا الله در تفسیر سوره مائده در ذیل آیات مذکور خواهد آمد.
و اما آنچه مردم در باره عیسی (ع) گفته اند؟ هر چند مردم بعد از آن جناب به مذاهب مختلف و مسلک های گوناگونی – که چه بسا از هفتاد مذهب تجاوز کند- معتقد شده ومتشتت گردیده اند، چه بسا که اگر کلیات و جزئیات مذاهب و آرای شان در نظر گرفته شود، از این مقدار هم تجاوزکند و لیکن قرآن کریم تنها به نقل سخنانی از مسیحیان اهتمام ورزیده که در باره عیسی و مادرش گفته اند، چون همین سخنان است که با مساله توحید برخورد دارد، مساله ای که قرآن کریم – و اصولا دین فطری و قویم – به آن دعوت می کند.واما بعضی ازجزئیات از قبیل مساله تحریف و تفدیه را آنطور که باید مورد اهتمام قرار نداده است.
آیات شریفه ای که عقائد باطل مسیحیان در باره مسیح (ع) را بیان می کنند
و آنچه قرآن کریم از مسیحیان در این باره حکایت کرده و یابه آنان نسبت داده، سخنانی است که آیات زیر بیانگر آنها است: 1 – وقالت النصاری المسیح ابن الله، [6] که به حکم این آیه مسیحیان گفته اندمسیح پسر خدا است و آیه: و قالوا اتخذ ، عبارت اخرای همان آیه است، 2 – لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح ابن مریم، [7] به حکم این آیه مسیحیان رسما مسیح را خود خدا دانسته اند، 3 – لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه، [8] در این آیه که بعد از آیه (72) قرار گرفته، خدا را سومین خدا از خدایان سه گانه دانسته اند، آیه:و لا تقولواثلاثه[9] هم به همین معنا اشاره دارد.
و این آیات هر چند به ظاهرش مشتمل بر سه مذهب و سه مضمون و سه معنای مختلف است و به همین جهت بعضی ها از قبیل شهرستانی صاحب کتاب ملل و نحل آنها را حمل بر اختلاف مذاهب کرده و گفته است: مذهب مکانیه قائل به فرزندی حقیقی مسیح برای خدایند و نسطوریه گفته اند: نزول عیسی و فرزندیش برای خدا از قبیل تابش نور بر جسمی شفاف چون بلور است، و یعقوبیه گفته اند: از باب انقلاب ماهیت است، خدای سبحان به گوشت و خون منقلب شده است.[10] و لیکن ظاهرا قرآن کریم (العیاذ بالله) کتاب ملل و نحل نیست تا بخواهد به این مذاهب بپردازد و هرگز به خصوصیات مذاهب مختلف آنان اهتمام نمی ورزد بلکه به اعتقاد غلطی می پردازد که مشترک بین همه آنان است و آن مساله فرزندی مسیح برای خدای تعالی است و اینکه جنس مسیح از سنخ جنس خدا است و نیز به آثاری می پردازد که بر اساس این اعتقاد غلط مترتب کرده اند که یکی از آنها مساله تثلیث است، هر چند که در تفسیر کلمه تثلیث اختلاف بسیار و مشاجره و نزاع دامنه دار کرده اند، دلیل بر این معنا این است که قرآن کریم به یک زبان و یک بیان علیه آنان احتجاج کرده، معلوم می شود مورد نظر قرآن از کل مسیحیت مساله ای است که همه در آن شریکند.
مساله پدر و پسر بودن خدا و مسیح در انجیل های موجود
توضیح این که تورات و انجیل های موجود در دست ما، از یک سو صراحت دارند بر این که خدای تعالی یکی استو از سوی دیگر انجیل به صراحت می گویدمسیح پسر خدااست!واز دیگر سو تصریح می کند به این که این پسر همان پدر است و لاغیر.
حتی اگر مساله پسری را حمل می کردند بر صرف احترام و برگشت گیری باز قابل اغماض بود، این کار را هم نکردند با اینکه در مواردی از انجیل به این معنا تصریح شده، از آن جمله می گوید: و من به شما می گویم دشمنان خود را دوست بدارید و برای لعنت کنندگان خود آرزوی برکت کنید و به هر کس که با شما دشمنی کرد احسان نمائید و هر کس که شما را از خود راند و ناراحت کرد شما با او پیوند کنید تا فرزندان پدر خود شوید، همان پدری که درآسمان ها است، چون او است که خورشیدش را هم بر نیکان می تاباند و هم بربدان، و بارانش راهم بر صدیقین می باراند و هم بر ظالمان، و اگر تنها کسی را دوست بدارید که او شمارا دوست می دارد، دیگر چه اجری می خواهید داشته باشید؟ مگر عشاران غیر این می کنند؟ و نیز اگرتنها به برادران خود سلام کنید باز چه فضیلتی برای شما خواهد بود؟ مگر بت پرستان غیر از این می کنند؟ پس بیائیدمانند پدر آسمانیتان کامل باشید که او کامل است.[11] و نیز در همین انجیل است که: همه مراحم خود را در برابر مردم و به منظور خودنمائی بکار نبندید که در این صورت نزد پدرتان که در آسمان ها است اجری نخواهید داشت.[12] ونیز در همان کتاب در باره نماز می گوید: شما نیز اینطور نماز بخوانید: ای پدر ماکه در آسمان هائی، نام تو مقدس است….
و نیز آمده: پس اگر جفاکاری ها و خطاهای مردم را ببخشید پدر آسمانیتان هم خطاهای شما را می بخشد، (همه این سه فقره که نقل کردیم در اصحاح ششم از انجیل متی است) .
و نیز می گوید:شما نیز مانند پدر رحیمتان رحیم باشید.
و به مریم مجدلیه می گوید: برو نزد برادرانم و به ایشان بگومن به سوی پدرم که پدرشما نیز هست و به سوی الهم که اله شما نیز هست صعود خواهم کرد. [13]


[1] . زمانی که خدای تعالی می‏گوید ای عیسی بن‏مریم آیا تو، به مردم گفته‏ای که ای مردم به جای‏خدا مرا و مادرم را دو معبود برای خود بگیرید؟عیسی جواب می‏دهد!منزهی‏تو ای خدا، مرا نمی‏رسید که به‏مردم چیزی را بگویم که حقم نبود و به فرض هم گفته باشم تو بدان آگاهی،چون تو می‏دانی آنچه در نفس‏من است و من نمی‏دانم آنچه در نزد تو است، زیرا تو علام الغیوبی، من به مردم نگفتم مگر همان‏دستورهائی‏که تو، به من دادی و آن این بود که ای مردم خدای تعالی پروردگار من و پروردگار خود را بپرستید، مادام‏هم‏در بین ایشان بودم شاهد رفتارشان بودم، ولی بعد از آنکه مرا گرفتی خودت مراقب وضع آنان بودی و تو برهرچیزی شاهد و ناظری، حال اگر عذابشان کنی کسی حق اعتراض ندارد، چون بندگان خود را عذاب کرده‏ای‏و اگر بیامرزی‏باز هم اعتراضی نیست، چون تو هم عزیزی و شکست‏ناپذیری و هم کار به حکمت می‏کنی، خدای تعالی می‏فرماید امروزروزی است که راستی راستگویان به آنان سود می‏رساند.سوره مائده، آیه‏116 – 119.
[2] . شرکائی که مشرکین می‏پرستند و می‏خوانندمالک شفاعت نیستند، تنها کسانی مالک‏شفاعتند که شاهد به حق و دارای علم به توحید باشند.سوره زخرف، آیه 86
[3] . سوره نساء، آیه 159.
[4] . سوره مائده، آیه 110.
[5] . واگر ایشان را بیامرزی بسیار بجا است، چون تو آمرزنده مهربان هستی.
[6] . سوره توبه، آیه 30.
[7] . سوره مائده، آیه 72.
[8] . سوره مائده، آیه 73.
[9] . ) سوره نساء، آیه 171.
[10] . ) ملل و نحل ج 1 ص 222 – 224 – 225.
[11] . ) (آخر اصحاح پنجم از انجیل متی) نسخه‏عربیش که در سال 1811 میلادی به چاپ رسیده ومطالب دیگر هم که بعدا نقل می‏کنیم (از این نسخه است) .
[12] . انجیل لوقا، اصحاح ششم.
[13] . انجیل یوحنا، اصحاح بیستم.
@#@
پس این عبارات و امثال آن که از سه انجیل نقل کردیم کلمه پدر را که بر خدای تعالی و تقدس اطلاق کرده، هم در مورد عیسی اطلاق کرده و هم در مورد غیر عیسی، و این بطوری که ملاحظه کردید صرفا جنبه تشریفات و امثال آن را دارد.
هر چند که از بعضی دیگر از عبارات آنها از پسری و پدری صرف تشریف استفاده نمی شود، بلکه نوعی از استکمال را می رساند، استکمالی که وقتی در انسانی محقق شودسرانجام او را با خدا متحد می کند، نظیر این عبارت: یسوع – مسیح – به این کلام سخن گفت و چشمان خود را به آسمان بلند کرد و گفت: ای پدر!آن ساعت مقرر فرا رسید، پسرت راتمجید کن، تا پسرت هم تو را تمجید کند، آنگاه دعائی را که برای رسولان از شاگردانش کردنقل می کند و آنگاه می گوید: و من این درخواست را تنها برای اینان نمی کنم بلکه درمورد کسانی هم که به زبان به من ایمان آورده اند مسئلت دارم، تا همه آنان یکی شوند، همانطور که تو ای پروردگار من ثابت شدی و من نیز در تو ابت شدم، مسئلت دارم تا آنها نیز درمن و تو یکی شوندو تا همه عالم ایمان آورند که تو مرا فرستادی و من به ایشان مجد و آبرو دادم، آن مجدی که تو به من دادی، آری تا همه یکی شوند، آنچنان که ما یکی شدیم، من در آنها و تودر من و همه آنها برای یکی کامل شوند تا همه عالم بدانندکه تو مرا فرستادی و من ایشان رادوست می دارم، آنطور که تو مرا دوست می داری. [1] گفتیم: با اینکه انجیل ها صراحت دارد بر اینکه منظور از پسری و پدری صرف تشریف است، این کار را نکردند، یعنی عنوان پدری و فرزندی را حمل بر تشریف نکردند، در اینجامی گوئیم در انجیل ها کلماتی هست که نمی شود آنها را حمل بر تشریف و احترام کرد (و شایدبه خاطروجود این کلمات بوده که مسیحیان دست به چنان حملی نزده اند) نظیر اینکه می گوید: لوقا به عیسی گفت: ای آقا ما نمی دانیم تو به کجا می روی؟ و چگونه می توانیم راه را بشناسیم؟ عیسی به او گفت: خود من آن طریقم، به حق سوگند و به زندگی قسم که احدی به سوی پدرم نمی آید، مگر به وسیله من، اگر شما مرا شناخته بودید پدر مراهم شناخته بودید، و از همین الان او را می شناسید چون او را هم دیدید.
فیلبس پرسید: ای سید پدر را به ما نشان بده، دیگر چیزی نمی خواهم، یسوع گفت: ای فیلبس من در همه این زمان ها با شما بودم ولی شما نمی شناختید، هر کس مرا ببیند پدر را دیده است.با این حال چگونه تو می گوئی پدر را به ما نشان بده؟ مگر هنوز ایمان نیاورده ای که من درپدر حلول کردم و پدر در من حلول کرده است و این سخنی که دارم برایتان می گویم (نیز) از ذات من به تنهائی صادر نمی شود بلکه از من و از پدر که الحال در من است صادر می شود، اواست که دارد این کارها را می کند، باورم کنید که می گویم من در پدرم و پدرم در من است.[2] و نیز در انجیل است که: لیکن من از الله خارج شدم و آمدم و از پیش خود نیامدم بلکه او مرا فرستاده.[3] و نیز می گوید:من و پدرم هر دو یک موجودیم.[4] و نیز سخنی را که به شاگردانش گفته چنین حکایت می کند: برویدو تمامی امت ها و اقوام را شاگردان من کنید و ایشان را به نام پدر و پسر و روح القدس غسل تعمید بدهید (تعمید مراسمی است از واجبات کلیسا که هر مسیحی باید آن را انجام دهد تا از گناهان پاک شود) .[5] ونیز می گوید: در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و خدا همان کلمه بود، این ازاول نزد خدا بود، هر چیزی به وسیله او وجود یافت و به غیر او چیزی وجود نیافت، از آن جمله حیات هم به وسیله او وجود یافت و حیات نور مردم است.[6] پس اگر می بینیم نصارا قائل به سه خدائی شدند علتش همین کلمات انجیل ها است.و منظور نویسندگان انجیل ها این بوده که هم توحید را که مسیح (ع) درتعلیماتش به آن تصریح می کرده حفظ کنند، همچنانکه در انجیل مرقس اصحاح دوازدهم می گوید:اول هر یک از وصایا (ی من این است که) ای اسرائیل رب اله تو واحد است و تنها او رب تو استو هم پسر بودن مسیح برای خدا را حفظ کنند (و نتیجه اش این تناقض گوئی هاشده است.مترجم) .
حاصل و نتیجه گفتار مسیحیان (اقنوم های سه گانه)
و حاصل گفتارشان (هر چند که به معنای معقول و قابل تصوری برنمی گردد) این است که ذات خدا جوهر واحدی دارد و این حقیقت واحده سه اقنوم دارد و منظورشان از کلمه: اقنومآن صفتی است که نحوه ظهور و بروزهر چیزی و تجلیش برای غیر با آن باشد، اما نه به طوری که صفت غیر موصوف باشد و اقنوم های سه گانه که خدای تعالی با آنها جلوه و ظهورکرده، عبارت است از اقنوم هستی و اقنوم علم که همان کلمه است و اقنوم حیات که همان روح است.
و این اقنوم های سه گانه است که یکی را پدر و دیگری را پسر و سومی را روح می گویند، اولی یعنی پدر را اقنوم وجود، و دومی را که اقنوم علم و کلمه است پسر و سوم را که اقنوم حیات است روح نامیدند.
و این اقانیم سه گانه عبارتند از: پدر، پسر و روح القدس، اول اقنوم وجود و دوم اقنوم علم و کلمه، و سوم اقنوم حیات است، پس پسر – که کلمه و اقنوم علم است -، از ناحیه پدرش – که اقنوم وجود است – به همراهی روح القدس – که اقنوم حیات است و اشیاء به وسیله آن روشنی می گیرند – نازل شد.
آنگاه در تفسیر این اجمال اختلافی عظیم راه انداخته اند، از همین جا به شعبه ها ومذاهب بسیاری منشعب شده اند که از هفتاد مذهب هم تجاوز می کند وبه زودی به قدرگنجایش این کتاب تفصیلش از نظر خواننده خواهد گذشت.
و شما خواننده محترم اگر در آنچه قبلا خاطرنشان کردیم دقت بفرمائید خواهید دید که آنچه خدای تعالی در آیات زیر حکایت کرده، وجه مشترک بین همه مذاهبی است که بعد ازعیسی بن مریم ع در نصرانیت پیدا شده و معنائی هم که برای سه تا بودن یکی کردیم را، افاده می کند، اینک بار دیگرآن آیات از نظر شما می گذرد: لقد کفر الذین قالوا ان الله هو المسیح بن مریم…، لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه…، و لا تقولوا ثلاثه انتهوا.
و اگر قرآن کریم به حکایت این قدر مشترک اکتفا کرد، برای این بود که اشکالی که بر عقاید مسیحیان با همه کثرت و اختلاف که در عقائدشان هست وارد است و قرآن بدان احتجاج نموده، یک چیز و به یک وتیره است که به زودی روشن می شود.[7]
[1] . انجیل یوحنا، اصحاح هفدهم.
[2] . انجیل یوحنا، اصحاح چهاردهم.
[3] . انجیل یوحنا، اصحاح هشتم.
[4] . انجیل یوحنا، اصحاح دهم.
[5] . انجیل متی، اصحاح بیست و هشتم.
[6] . انجیل یوحنا، اصحاح اول.
[7] . به مقاله «تثلیث، مسیحیت و قرآن‏» مراجعه شود.
علامه طباطبایی- ترجمه تنفسیر المیزان، ج 3

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید