حضرت نوح(ع) در قرآن

حضرت نوح(ع) در قرآن

یکی از پیامبران الهی که قرآن کریم از آن یاد فرموده حضرت نوح – علیه السلام – است. قرآن کریم در این باره می فرماید:
«قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَ نَهاراً فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلاَّ فِراراً وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً»[1]
نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز، به سوی تو دعوت کردم، ولی دعوت من جز گریز آنان نتیجه ای نداشت. من هر موقع آنان را دعوت می کردم (که ایمان بیاورند) تا اینکه گناه آنان را ببخشی، انگشتان خود را در گوشها نهاده و جامه هایشان را بر سر افکنده و سرسختانه کبر می ورزیدند . پس (از آن همه لجاجت قوم، بازهم) من آنها را با صدای بلند دعوت کردم. سپس آنان را در آشکار و پنهان به سوی تو خواندم (گروهی را آشکار و گروهی را پنهانی دعوت کردم).
و در جایی دیگر می فرماید:
«قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَأَکْثَرْتَ جِدالَنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ قالَ إِنَّما یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شاءَ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَکُمْ إِنْ کانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»[2]
گفتند: ای نوح با ما به مناظره برخاستی و زیاد به احتجاج پرداختی، اگر از راستگویان هستی، عذابی را که وعده می کردی بیاور. نوح در پاسخ گفت: عذاب خدا هر موقع بخواهد فرود می آورد و شما نمی توانید او را ناتوان سازید، نصیحت و پند آنگاه که خدا بخواهد شما را گمراه کند، سود نمی بخشد. او پروردگار شماست و به سوی او باز می گردید.
«قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ»[3]
گفتند: ای نوح اگر از گفته های خود، خودداری نکنی، از سنگسار شدگان می شود.
هدایت و اندرزها
حضرت نوح در هدایت قوم خود نعمت های الهی را گوشزد می کند و متذکر می شود که چه بسا گناهان شما مانع از ادامه فیض الهی باشد، چه بهتر که از گناهان خود توبه نمایید که نتیجه آن ریزش باران، فزونی اموال و اولاد، شکوفایی باغها و جوشش و جریان چشمه هاست، چنان که می فرماید: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهارا»[4]
«من به آنان گفتم از پروردگار خود، آمرزش بطلبید. که او بسیار آمرزنده است، تا اینکه باران های پی در پی، برای شما فرو فرستد و شما را با اموال و فرزندان یاری کند و باغها و نهرهای جاری در اختیار شما بگذارد.»
حضرت نوح در این بیان، از یک نکته مخفی که عبارت از رابطه تنگاتنگ کفر و گناه، با نابودی نعمتها و ایمان و پاکی است، پرده بر می دارد.
مسلّماً بشر مادی از این رابطه غیبی آگاه نیست، در روایات اسلامی افزایش زنا، مایه فزونی مرگ و میرهای ناگهانی معرفی شده است، چه بسا ممکن است چنین گناهی، از کسی سر بزند و نتیجه آن در مورد دیگری ظاهر شود. این رابطه ها، رابطه های غیبی هستند و چون بشر از این پیو ندها آگاه نیست، قانونگذاری را از آن (خدا) دانسته است که از این اسرار نهفته آگاه است.
گذشته از این، اصولا ً کفر و گناه با قانون شکنی و عدم رعایت حقوق انسانها، پیوسته همراه است و جامعه آلوده به این نوع گناه، در اثر بی نظمی، رو به زوال گذارد و حتی از نظر زندگی مادی نیز پیشرفت نمی کند. اگر درکشورهای آلوده به این گناه، فزونی نعمت به چشم می خورد، باید آن را مرهون رعایت برخی از اصول اجتماعی و اخلاقی دانست که شرایع آسمانی نیز به آن امر کرده اند.
در هر حال قرآن در آیات دیگر نیز به این اصل اشاره نموده و فرموده است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ » [5]
«اگر مردم آبادیها ایمان آورده و تقوا را پیشه نمایند، درهای برکات آسمانها و زمین را به روی آنان می گشاییم.»
عجیب این است که قرآن، اقامه تورات و انجیل را نیز مایه فزونی نعمت معرفی می کند و می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراهَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ »[6]
«اگر آنان تورات و انجیل وآنچه که از طرف پروردگارشان بر آنان نازل شده است برپا می داشتند، از نعمتهای آسمانی و زمینی بهره مند می شدند.»
آیا مقصود، آن تورات و انجیل واقعی که دست بشر در آن، خدشه ای ایجاد نکرده، می باشد و یا همین تورات و انجیل کنونی، با تحریفاتی که در آنها راه یافته است؟ اگر مقصود دوّمی باشد، آن نیز به خاطر این است که در آن، قسمتی از قوانین الهی باقی است که عمل به آنها چنین نتیجه ای را در بردارد.
امیرمؤمنان ـ علیه السّلام ـ نیز در این رابطه فرموده است: «قَدْ جَعَلُ الله سُبْحانَهُ الإستِغْفارَ سَببَاً لدرور الرِزْقِ وَ رَحْمَهِ الخَلُقِ» فقال: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ انّهُ کانَ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً»[7] «خداوند سبحان استغفار را سبب فزونی روزی و رحمت خلق قرار داده است و فرموده است از خدا آمرزش بخواهید، او بسیار آمرزنده است. باران پربرکت آسمان را بر شما می فرستد.»
آنگاه نوح آنان را به آیات توحید و قدرت الهی، توجّه داده و خواهان پرستش چنین آفریدگار بزرگی می شود که سراسر جهان را، با آفریدن آفتاب و ماه آرایش داده است، چنان که فرمود: «ما لَکُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْواراً أَ لَمْ تَرَوْا کَیْفَ خَلَقَ اللَّهُ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً ثُمَّ یُعِیدُکُمْ فِیها وَ یُخْرِجُکُمْ إِخْراجاًوَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بِساطاً لِتَسْلُکُوا مِنْها سُبُلاً فِجَاجاً»[8]
«چرا برای خدا عظمت قائل نیستید؟ در حالی که شما را، گوناگون آفریده است. و نمی بینید (نمی دانید) چگونه خدا هفت آسمان را بر روی هم آفریده، و ماه را در میان آنها مایه روشنی، و خورشید را چراغ فروزانی قرار داده است. خداوند شما را از زمین مانند گیاهی رویانید. سپس شما را به زمین باز گردانید و بار دیگر خارج می سازد. خداوند زمین را برای شما فرش گردانید؛ تا از راه های وسیع و درّه های آن عبور کنید.»
قوم حضرت نوح چنان که ازآیات بعدی به روشنی استفاده می شود، بت پرستان بودند. به جای آنکه خدای آفریننده جهان را بپرستند، موجودات ناچیز و ضعیف را می پرستیدند. راه هدایت آنان این بود که او، از جلال و جمال خدا سخن بگوید و نعمتهای او را منکر گردد تا در سایه آن، اندیشه آنان را از جهان پست به موجود بالا و برتر متوجه گردد و در این میان از مظاهر قدرت، آسمانهای هفتگانه، خورشید و ماه را برگزیده و پیرامون آنها سخن می گوید، تا بنگرند و دقت کنند که آیا آفریدگار این نظام با عظمت شایسته پرستش است، یا بتهای بی جان و بی روح؟ آنگاه نعمتهای فراوان زمین را مطرح می کند که ریشه وجود انسان را تشکیل می دهند و اینکه زمین را به گونه ای آفریده است که بشر از راهها و درّه های میان آن بگذرد و آن را در نوردد، آیا چنین منعمی شایسته پرستش است یا بتهای بی روح؟! نکته قابل توجّه این است که در این آیات، نوح از خورشید به نام چراغ و از ماه به نام نور (پرتو) تعبیر می آورد و علّت آن نور خورشید است که از خود اوست و از درون آن می جوشد، امّا نور ماه پرتوی از خورشید است و در میان سخنان خود به معاد انسان نیز اشاره می کند، تا روشن سازد که آفرینش او لغو و بیهوده نبوده و او از مسئولیت خاصی برخوردار است که در سرای دیگر به حساب او رسیدگی خواهد شد.
او با اینکه پیامهای الهی را در قالبهای عاطفی مطرح می کرد و می گفت: من «رسول امین»[9] خدا هستم و برای دعوت خود
پاداش از شما نمی طلبم [10]و خود را خیرخواه[11] معرفی می کرد؛ قوم او در برابر سخنان وی سخت ترین مقاومت ها را از خود نشان می دادند و آن چنان سرسختی می کردند که حتی راضی نمی شدند که آهنگ او به گوش آنان برسد و هرگاه او آغاز به سخن می کرد، انگشتان را در گوشها نهاده و جامه ها را به سر می کشیدند، تا کمترین موجی به پرده گوش آنان نرسد و این نشانه بزرگترین عناد و لجاج آنان بود.
قرآن در این باره فرموده است: «قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلاً وَ نَهاراً فَلَمْ یَزِدْهُمْ دُعائِی إِلاَّ فِراراً وَ إِنِّی کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً»[12]
«نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز به سوی تو دعوت کردم، ولی دعوت من جز گریز آنان نتیجه ای نداشت.


[1] . نوح/5-9.
[2] . هود/32-34.
[3] . شعراء/116.
[4] . نوح/10-12.
[5] . اعراف/96
[6] . مائده/66
[7] . نهج البلاغه، خطبه 143.
[8] . نوح/13-20.
[9] . سوره شعراء/107.
[10] . شعراء/ 109، هود/ 29.
[11] . اعراف/62.
[12] . نوح/5-7.
@#@ من هر موقع آنان را دعوت می کردم (که ایمان بیاورید) تا اینکه گناهان آنان را ببخشی، انگشتان خود را در گوشها نهاده و جامه هایشان را بر سر افکنده و سرسختانه کبر می ورزیدند.»
ادامه پایداری در دعوت
قرآن مدّت دعوت و رسالت او را نهصد و پنجاه سال (950) معرفی کرده و او در این مدت با پشتکار عجیبی به دعوت آنان اهتمام ورزیده و کوچکترین سستی از خود نشان نمی داد و این واقعیت در آیه زیر منعکس است: «ثُمَّ إِنِّی دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ثُمَّ إِنِّی أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْرارا» [1]ً پس (از آن همه لجاجت قوم، بازهم) من آنها را با صدای بلند دعوت کردم. سپس آنان را در آشکار و پنهان به سوی تو خواندم (گروهی را آشکار و گروهی را پنهانی) ولی در مقابل انی پایداری، آنها نیز لجاجت مشابهی از خود نشان می دادند و به یکدیگر سفارش می کردند: مبادا خدایان خود را ترک کنید و از عبادت بتهایی به نام «وَدّ» و «سواع» و «یغوث» و «یعوق» و «نسر» دست بردارید.
«وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً»[2]
اینها بتهای پنجگانه قوم حضرت نوح بودند، ولی بعداً به عللی که روشن نیست، اسامی آنها به جامعه عرب منتقل شده و هر یک از آنها نام بتی از قبایل مشرکان عرب گردید. [3]
قرآن در توصیف عناد و لجاجت قوم حضرت نوح، آنان را کوردل (کانُوا قَوْماً عَمِینَ)[4] گروهی گنه کار(کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ)[5]،ظالم و طغیانگر(کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغی)[6] و خود خواه و متکبر( اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً)[7]می خواند. از اینجا می توان به ارزش تلاشهای پیامبران در برابر این نوع امّتها پی برد.


[1] . نوح/8-9.
[2] . نوح/23.
[3] . مجمع البیان، ج 5، ص 364.
[4] . اعراف/64.
[5] . ذاریات/46.
[6] . نجم/ 52.
[7] . نوح/ 7.
آیت الله جعفرسبحانی- با اندکی تغییر و تلخیص از کتاب منشور جاوید، ج 11، ص 131

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید