خدای سبحان رسالتهای رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ را تلاوت آیات بر مردم، تعلیم کتاب و حکمت به انسانها، و تزکیه جانهای آنان معرفی میکند: « هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ…»[1] و جامع همهی این رسالتها، «دعوت به سوی خدا» است که سرآغاز برنامه همه انبیای الهی است و روشهای آن در قرآن کریم بیان شده است: « ادْعُ إِلى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»[2]. خدای سبحان که شیوههای گوناگون دعوت را به رسول خود آموخت، خود نیز در بیان کردن و فهماندن معارف قرآنی آن را به کار گرفت.
سرّ استفاده از روشهای گوناگون در دعوت و تعلیم، آن است که انسانها گر چه از فرهنگ مشترک فطری برخوردارند، لیکن در هوشمندی و مراتب فهم یکسان نیستند و به تعبیر برخی روایات همانند معادن طلا و نقره متفاوتند: «النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّه»[3]؛ برخی از مخاطبان قرآن کریم انسانهای ساده اندیش و برخی حکیمان فرزانه و ژرف اندیشان باریک بینند.
از این رو، لازم است کتاب جهان شمول الهی، معارف فطری را با روشهای متفاوت و در سطوح گوناگون تبیین کند تا ژرف اندیشان محقق به بهانه نازل بودن مطالبِ وحْی خود را بینیاز از آن نپندارند و ساده اندیشان مقلِّد نیز به دستاویز پیچیدگی معارف آن، خود را محروم نبینند. بر این اساس، قرآن کریم نه تنها از راه حکمت، موعظه و مجادله و گفتهگوی نیکو ره آورد خویش را نشان داده است، بلکه بسیاری از معارف خود را در چهره مَثَل نمودار ساخته و از راه تمثیل آنها را تنزل داده است تا برای سرپیچی کنندهگان از اطاعت خدا و مبتدیانْ تعلیم، و برای محقّقان و خردپیشگان تأیید، و در نتیجه فهمش برای همگان آسان باشد.
شیوه جمع میان حکمت، موعظه و مجادله و گفتهگوی نیکو از یک سو و تمثیل و تشبیه و نقل داستان از سوی دیگر در دعوت و تعلیم، از ویژگیهای کتاب الهی است و در هیچ یک از کتب علوم عقلی و نقلی که مؤلّفان و مصنّفان آنها تنها به نشان دادن برهانهای صرف و استدلال محض عقلی یا نقلی بسنده میکنند تداول ندارد.
غرض آن که، قرآن کریم افزون بر آن که برای نوع معارف خود برهان اقامه میکند برای عمومی کردن فهم آنها مَثَل نیز میزند: « وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ »[4]؛ چنانکه توحید را گاهی در چهرهی «برهان تمانع» عرضه میکند؛ برهانی که حکیمان و متکلمان، آن را به عنوان پیام وزین و سنگین تلقی میکنند و در فهم کیفیت اثبات لازم و ملزوم بودن مقدم (جزء اول در قضیهی شرطیه) و تالی (جزء دوم در قضیهی شرطیّه) و بطلان تالی آن قیاس اختلاف دارند و گاهی در لباس مَثَلی ساده که هر امّی درس ناخواندهای توان فهم آن را دارد.
توضیح آن که، برهان تمانع در قرآن کریم در قالب قیاسی استثنایی بیان شده است که قضیهی شرطیه و مجموع مقدم و تالی آن در سورهی انبیاء آمده است: « لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا… »[5] و قضیّهی حملیه و بطلان تالی آن در سورهی ملک: «ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ* ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ»[6]. حاصل برهان قرآنی تمانع چنین است که تعدد خدایان مایه فساد نظام آسمانها و زمین است؛ لیکن در سلسلهی به هم پیوستهی آفریدههای خدای سبحان هیچ گونه تفاوت و گسیختگی نیست؛ در نظام آفرینش هر موجودی در مکان یا شرافت خاص خود قرار دارد و هیچ حلقهای از این سلسلهی سرگردان نیست تا بر اثر فوت آن، پیوستگی سلسله نیز فوت شود و از این رو هر چه بیننده در پی یافتن فطور و شکافی در نظام محکم آفرینش پیش رود خسته و درمانده بر میگردد.
محتوای همین برهان در قالب مَثَلی ساده، این گونه بیان شده است: آیا خدمتگزاری که چند مولای درگیر و مخالف با هم داشته باشد با خدمتگزاری که یک مولای خوش خُلْق و سالم دارد یکسان است؟: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً»[7]؛ یعنی، خدمات خدمتگزار دوم کاملاً منسجم و هماهنگ، لیکن خدمات خدمتگزار اول گسیخته و ناهماهنگ است.
حاصل این که، قرآن کریم گذشته از روش قاطع استدلال، پیمودن راه مَثَل را نیز سر راه انسانها قرار داده تا برای عدهای راهنما و برای گروهی راهگشا باشد؛ ولی باید به این نکته عنایت داشت که هرگز نباید درمحدودهی مَثَل متوقّف شد؛ بلکه باید آن را روزنهای به گسترهی چیزی که برای آن مثال آورده شد دانست و از آن عبور کرد و در سایهی چنگ زدن به مَثَل بالا رفت و از موعظه و گفتهگوی نیکو نیز بهرهمند و از حکمت هم سرشار شد و آنگاه از مرحلهی «علم» به مقام «عقل» سفر کرد: «وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»[8] و سپس از «معقول»، پلی به سوی «مشهود» ساخت و از «حصول» به «حضور» و از «غیب» به «شهود» و از «علم» به «عین»[9] راه یافت و از منزل اطمینان به مقصد لقای خدای سبحان رسید و از آن جا سیر بیکران «من الله إلی الله فی الله» را با نوای «آه من قلّه الزاد و طول الطریق و بُعْد السفر»[10] و با مشاهدهی مقصود وحیرت ممدوح ادامه داد و با امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ هماهنگ شد که فرمودند: «إلهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و أنر أبصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلی معدن العظمه و تصیر أرواحنا معلّقه بعزّ قدسک».[11]
تفاوت قرآن با کتب علمی، در تبیین معارف
قرآن کریم چنانکه گذشت، در بیان معارف الهی شیوههای ویژهای دارد. اکنون به بررسی تفاوت قرآن کریم با کتب علمی در بیان معارف میپردازیم:
خدای سبحان در مقام بیان رسالتهای پیامبر اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ گاهی از تلاوت آیات بر مردم و تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه جانها سخن میگوید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَه.َ..»[12] و گاهی سخن از خارج ساختن انسانها از تاریکیهای جهل و تباهی ضلالت به نور هدایت دارد: «کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»[13] و قرآن کریم را ره توشهی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ در رساندن این رسالتها و سرمایهی او در تعلیم و تزکیهی انسانها معرّفی میکند: «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ»[14]، «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها…»[15] ، «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإِیمانُ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».[16]
بر این اساس، قرآن کریم نمیتواند مانند کتب علمی تنها به بیان مسائل علمی و جهان شناسانه بپردازد و یا مانند کتب اخلاقی تنها به اندرز بسنده کند یا همتای کتابهای فقهی و اصولی به ذکر احکام فرعی و مبانی آنها اکتفا کند و به طور کلی شیوههای رایج و معمول در کتب بشری را در پیش گیرد. این کتاب الهی در رسیدن به اهداف خود که با اهداف رسالت پیامبر جهانی، حضرت رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ متحد است، روشهای ویژهای را برگزیده است، که به برخی از آنها اشاره میشود:
1ـ استفادهی گسترده از مثال زدن برای پایین آوردن معارف سنگین و متعالی، که بحث آن گذشت.
2ـ بهرهگیری از شیوهی مجادله و گفتگوی نیکو و پایه قرار دادن پیش فرضهای مورد قبول طرف مقابل، در احتجاج با کسانی که در برابر اصل دین یا خصوص قرآن سرسختی نشان میدهند.
3ـ آمیختن «معارف و احکام» با «موعظه و اخلاق»، و «تعلیم کتاب و حکمت» با «تربیت و پاک کردن جانها» و پیوند زدن مسائل نظری با عملی و مسایل اجرایی با ضامن اجرای آن؛ مانند این که پس از دستور روزهداری به هدف آن، که به دست آوردن تقواست اشاره میکند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»[17] و یا پس از بیان آفرینش لباسی که اندام انسان را میپوشاند و نگهبان تن است، از لباس تقوا سخن میگوید که جامه جان آدمی و بهترین نگهبان آن است: «یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ…»[18] و در فضایی که سخن از حج و عمرهی خانهی خدا مطرح است، چون حج و عمره سفر را لازم دارد و سفر نیز خرجی میطلبد، از خرجی تقوا که در سیر و سلوک به سوی خدا بهترین ره توشه است نام میبرد: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ لِلَّهِ.
[1] . سوره جمعه، آیه 2؛ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.
[2] . سورهنحل، آیه 125؛ با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما، و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن.
[3] . بحار، ج 58، ص 65؛ مردم همانند معدنهای طلا و نقرهاند.
[4] . سوره زمر، آیه 27؛ ما برای مردم در این قرآن از هرنوع مثلی زدیم، شاید متذکر شوند.
[5] . سوره انبیاء، آیه 22؛ اگر در آسمان و زمین، جز الله خدایان دیگری بود، فاسد میشدند (و نظام جهان به هم میخورد).
[6] . سوره ملک، آیات 3ـ4؛ در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبی نمیبینی، بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده میکنی؟! بار دیگر (به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز میگردد در حالی که خسته و ناتوان است.
[7] . سوره زمر، آیه 29؛ خداوند مثالی زده است: مردی را که مملوک شریکانی است که درباره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند، و مردی که تنها تسلیم یک نفر است؛ آیا این دو یکسانند؟!
[8] . سوره عنکبوت، آیه 43؛ اینها مثالهایی است که ما برای مردم میزنیم، و جز دانایان آن را درک نمیکنند.
[9] . اشاره به علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین است. یعنی علم داشتن به چیزی و دیدن آن و لمس کردن آن چیز.
[10] . نهج البلاغه، حکمت 77؛ آه از کم بودن خرجی و طولانی بودن راه و سفر.
[11] . مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه؛ ای خدا، مرا انقطاع کامل بسوی خود عطا فرما و دیدههای دل ما را به نوری که به آن نور تو را مشاهده کند روشن ساز تا آن که دیده بصیرت ما حجابهای نو را بر ردّ و نبود عظمت واصل گردد و جانهای ما به مقام قدس عزّتت به پیوندد. با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما؛ و با آنها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن.
[12] . سوره جمعه، آیه 2؛ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد.
[13] . سوره إبراهیم، آیه1؛ (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکیها (یِ شرک و ظلم و جهل) به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی)، به فرمان پروردگارشان درآوری، به سوی راه خداوند توانا و ستوده.
[14] . سوره ق، آیه 45؛ پس بوسیله قرآن، کسانی را که از عذاب من میترسند متذکّر ساز (وظیفه تو همین است).
[15] . سوره شوری، آیه 7؛ و این گونه قرآنی عربی (فصیح و گویا) را بر تو وحی کردیم تا «ام القری» (مکه) و مردم پیرامون آن را انذار کنی.
[16] . سوره شوری، آیه 52؛ همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم، بر تو نیز وحی را به فرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلماً به سوی راه راست هدایت میکنی.
[17] . سوره بقره، آیه 183؛ ای افرادی که ایمان آوردهاید؛ روزه بر شما نوشته شده، همانگونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.
[18] . سوره اعراف، آیه 26؛ای فرزندان آدم! لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را میپوشاند و مایه زینت شماست؛ امّا لباس پرهیزگاری بهتر است.
@#@..* الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ… وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى».[1]
همچنین در کنار بیان کردن برخی از احکام روزه، سفارش حفظ حدود و رعایت تقوای الهی آمده است: «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَقْرَبُوها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»[2] و همراه با دستور دریافت زکات، پاک کردن و تزکیهی جان آدمی مطرح است: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها…»[3] و حتی در کنار سادهترین دستورات مربوط به معاشرتهای اجتماعی، مانند این که مهمان ناخوانده که قرار دیدار با صاحب خانه را قبلا تنظیم نکرده، در صورت خوش نداشتن و معذور بودن میزبان از پذیرش او، باید باز گردد، از پاکی روح سخن میگوید: «…وَ إِنْ قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکى لَکُمْ».[4]
4ـ داوری حتمی نسبت به اقوال و نظراتی که از دیگران نقل میکند. قرآن کریم همانند برخی از کتابهای رایج، جامع اقوال نیست تا آرای مختلف را نقل کند و بین آنها داوری نکند، بلکه نقلهای آن با داوری همراه است. از این رو، اگر مطلبی را نقل کند و سخنی در ابطال و ردّ آن نیاورد نشانهی امضا و پذیرش آن است؛ چنانکه از فرزند صالح حضرت آدم ـ علیه السّلام ـ نقل میکند که معیار پذیرش عمل در نزد خدا تقواست: «قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»[5] و آن را ردّ نمیکند و از این رو در برخی روایات این جمله با عنوان «کلام خدا» نامیده شده است[6] و در کتب فقهی نیز به عنوان کلام خدا مطرح است. قرآن کریم بر اثر داشتن این ویژگی «قول فصل» نام گرفته است: «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ* وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ».[7]
اما پس از نقل گفتهی منافقان، آن را باطل میکند: «یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقِینَ لا یَعْلَمُونَ».[8] سخن منافقان این بود که خود را عزیز میپنداشتند و مؤمنان را خوار، لیکن خداوند بعد از نقل گفتار باطل آنها به بطلان آن پرداخت؛ چنانکه قبلاً در ابطال کلام باطل آنان دربارهی محاصرهی اقتصادی مسلمانان و بخشش نکردن به همراهان رسول اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ برای متفرّق کردن آنان از اطراف پیامبر اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ سخنی را نقل و نقد و باطل کرده است.[9]
کتابی که از جانب خدای حکیم حمید فرود آمده است و به عزّت (نفوذ ناپذیری) ستوده شده است، باطل را از هیچ جهتی بدان راه نیست: «وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ* لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ».[10]
تذکّر: پندها و اندرزهای قرآنی که در کنار احکام و معارف ذکر میشود گاهی متأخر است؛ مانند مثالهای گذشته و گاهی مقدّم؛ مانند: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ».[11]
5ـ پیوند دادن مسائل جهان شناسی با خداشناسی.
یکی از مهمترین تفاوتهای قرآن کریم با کتابهای علمی این است که کتابهای علمی تنها به بررسی و بیان سیر افقی اشیا و پدیدههای جهان میپردازد؛ مثلا یک معدن شناس میگوید آنچه اکنون در دل زمین یا کوه به صورت معدن خاصی وجود دارد از میلیونها سال قبل چه دورانهایی را پشت سر گذاشته و پس از این نیز با گذشت میلیونها سال، چه تحولاتی را در پیش رو دارد؛ اما قرآن کریم که کتاب هدایت و نور است، نه کتاب علمی محض، سخن از سیر عمودی پدیدههای جهان و ارتباط آن از یک سو با مبدأ و از سوی دیگر با معاد دارد؛ یعنی، از مبدأ فاعلی و مبدأ غایی سیر و تحول موجودات سخن میگوید؛ نظیر: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُها وَ غَرابِیبُ سُودٌ»،[12] «وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ…»[13]، «أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ»[14]. در این گونه از آیات مبدأ فاعلی بارش باران و نیز سبب فاعلی حرکت دانههای جامد به خوشهها و شاخههایی که از زندگی گیاهی برخوردار است و نیز مبدأ اصلی احداث راههای سفید و سرخ و سیاه کوهستانی و پدید آورندهی انواع میوهها و دانههای خوراکی سخن به میان آمده است.
غرض آن که، دانشهای رایج علمی و فلسفی دربارهی پدیدهی معین جهان، مانند ستاره و کوه و… یا دربارهی کل جهان بدون تعیین جزئی از آن، سیر افقی محض دارد؛ یعنی، بررسی میکند که پدیدهای معیّن یا مجموع جهان، قبلاً چه بوده و اکنون چیست و پس از این چه میشود؛ اما از بیان سیر عمودی خالی است؛ برخلاف قرآن کریم که در بیان علمی اشیا (آن مقدار که بیان کرده است) و در تحریر فلسفی اصل جهان، مسیر عمودی را اضافه میکند؛ یعنی، میگوید: مبدأ فاعلی این کار کیست و چه مبدأ غایی و هدف نهایی در نظر بوده است.
6ـ گزینش صحنههای درس آموز تاریخی در بیان قصهها.
قرآن کریم کتاب تاریخ نیست تا وقایع نگارانه در هر قصّه، آنچه رخ داده است بنگارد، بلکه تنها به بیان بخشهایی میپردازد که با هدف آن (هدایت) هماهنگ باشد. سپس آن را به عنوان سنّت الهی (فلسفهی تاریخ) بازگو میکند.
مثلاً، نام حضرت موسی کلیم (علیه السلام) بیش از صد بار در قرآن کریم آمده و قصّهی آن حضرت در 28 سوره به طور گسترده بیان شده است؛ اما بخشهایی که به تاریخ و قصّهی محض باز میگردد، مانند ثبت تاریخ میلاد و وفات آن حضرت در قرآن نیامده، بلکه به نکات حسّاس و آموزندهی داستان پرداخته است؛ مثلا، از تاریخ تولّد موسی و مدت شیرخوارگی او در قرآن چیزی نیامده، لیکن از حادثهی مهمّ وحی الهی به مادر موسی از لحاظ انداختن کودک در دریا و ایجاد آرامش در قلب مادر، و مژده بازگشت فرزند به مادر بعد از بزرگ شدن و به بزرگواریِ رسالت رسیدن، سخن به میان آمده و همچنین از تاریخ هجرت موسی از مصر به مدین و نیز زمان مراجعت وی از مدین به مصر گفتاری در قرآن نیست، لیکن از خدمتگزاری رایگان موسی برای تأمین آب دام فرزندان شعیب و نیز از دامداری دختران شعیب و همچنین از عفاف و پاکدامنی آنان و نیز کیفیت آشنایی موسی با شعیب و نحوهی انتخاب کارگزار، که باید در کار خویش امین و بر کار خود مسلّط و نیرومند باشد و همچنین دربارهی مشاهدهی آتش و رفتن به سوی آن و مشاهدهی نور و گوش دادن کلام توحیدی خداوند از درخت، سخن به میان آمده است.
7ـ یکی از اساسیترین تفاوتهای قرآن کریم با کتابهای علمی بشری آن است که محور اصلی تعلیم در کتابهای بشری علومی است که دستیابی به آنها آسان است؛ اما مدار تعلیم در قرآن کریم علوم و معارفی است که انسانهابدون استمداد از نور وحی توان دستیابی به آن را ندارند: «کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»[15]، «فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَما عَلَّمَکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».[16]
گر چه انبیای الهی در علوم قابل دستیابی و مستقلات عقلی نیز استعداد بشر را شکوفا کردهاند: «یثیروا لهم دفائن العقول»،[17] لیکن محور تعلیم آنان پرده برداشتن ازغیب و نوآوری علمی و معرفتی برای بشر است. قرآن کریم با تعبیر دقیق «ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» به همین نکته اشاره دارد؛ زیرا این جمله به معنای «آنچه نمیدانستید» نیست، بلکه به معنای «شما آن نبودید که از راههای عادی آنها را بدانید» است؛ چنانکه خداوند به پیامبر اکرم ـ صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ـ، با همهی استعداد ویژهای که داشت، میفرماید: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً»؛[18] یعنی، خداوند به تو معارفی آموخت که از راههای متعارف توان فراگیری آن را نداشتی و از این رو این ویژگی قرآن کریم اختصاص به دوران فروپاشی علم ندارد، بلکه همواره و تا ابد، قرآن معلّم علومی است که بشر را به آن راهی نیست.
قرآن کریم در برخی موارد خاص نیز این حقیقت را گوشزد میکند که اسرار نهفته و پنهان عالم را تنها در پرتو نور وحی میتوان دید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»[19] و این خطاب همهافراد را شامل میشود، اعم از ضعفاء، متوسطین و نمونههای از اهل علم و عمل.
[1] . سوره بقره، آیات 196 ـ 197؛ و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید. حج، در ماههای معینی است و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه پرهیزگاری است.
[2] . سوره بقره، آیه 187؛ این مرزهای الهی است؛ پس به آن نزدیک نشود! خداوند، این چنین آیات خود را برای مردم، روشن میسازد، باشد که پرهیزگار گردند.
[3] . سوره توبه، آیه 103.
[4] . سوره نور، آیه 28.و اگر گفته شد: «بازگردید» بازگردید؛ این برای شما پاکیزهتر است.
[5] . سوره مائده، آیه 27؛ گفت: (من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا تنها از پرهیزکاران میپذیرد.
[6] . نور الثقلین، ج 1، ص 615.
[7] . سوره طارق، آیات 13 ـ4؛ که این (قرآن) منحنی است که حق را از باطل جدا میکند، و هرگز شوخی نیست.
[8] . سوره منافقون، آیه 8؛ آنها میگویند: «اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون میکنند!» در حالی که عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمیدانند.
[9] . سوره منافقون، آیه 7.
[10] . سوره فصلت، آیات 41 ـ 42؛ این کتابی است قطعاً شکست ناپذیر،که هیچ گونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید؛ چراکه از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شدن است.
[11] . سوره نساء، آیه 32؛ برتریهایی را که خداوند برای بعضی از شما بر بعضی دیگر قرار داده آرزو نکنید، (این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما، و بر طبق عدالت است. ولی با این حال،) مردان نصیبی از آنچه به دست میآورند دارند، و زنان نیز نصیبی؛ (و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد).
[12] . سوره فاطر، آیه 27؛ آیا ندیدی خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد که به وسیله آن میوههایی رنگارنگ (از زمین) خارج ساختیم و از کوهها نیز (به لطف پروردگار) جادههایی آفریده شده سفید و سرخ به رنگهای مختلف و گاه به رنگ کاملاً سیاه.
[13] . سوره انعام، آیه 141؛ اوست که باغهای معروش (باغهایی که درختانش روی داربست قرار دارد)، و باغهایی غیر معروش (باغهایی که نیاز به داربست ندارد) را آفرید؛ همچنین نخل و انواع زراعت را، که از نظرمیوه و طعم با هم متفاوتند؛ و (نیز) درخت زیتون و انار را، که از جهتی با هم شبیه، و از جهتی تفاوت دارند، (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یکدیگر است، در حالی که طعم میوه آنها متفاوت میباشد).
[14] . سوره نبیاء، آیه 30؛ آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آنها را از یکدیگر باز کردیم؛ و هر چیز زندهای را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمیآورند؟
[15] . سوره بقره، آیه 151؛ همان گونه که (با تغییر قبله، نعمت خود را بر شما کامل کردیم،) رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند؛ و شما را پاک کند؛ و به شما کتاب و حکمت بیاموزد؛ و آنچه را نمیدانستید به شما یاد دهد.
[16] . سوره بقره، آیه 239؛ خدا را یاد کنید (نماز را به صورت معمولی بخوانید)؛ همانگونه که خداوند، چیزهایی را که نمیدانستید،به شما تعلیم داد.
[17] . نهج البلاغه، خطبه 1، بند 37.
[18] . سوره نساء، آیه 113؛ و خداوند، کتاب و حکمت بر تو نازل کرد، و آنچه را نمیدانستی، به تو آموخت؛ و فضل خدا بر تو (همواره) بزرگ بوده است.
[19] . سوره بقره، آیه 216؛ جهاد در راه خدا، بر شما مقرّر شد؛ در حالی که برایتان ناخوشایند است و چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است، و خدا میداند و شما نمیدانید.
@#@
8ـ بیان مصداق و پرهیز از کلّی گویی.
در کتب علمی متعارف نیست که در مقام بیان یک حقیقت، مصداقهای آن ذکر شود؛ مثلاً در تعریف نیکی، نیکان معرّفی شوند؛ اما قرآن کریم در آیات خود چنین شیوهای را اعمال کرده است؛ مثلا، در بیان برّ و نیکی میفرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ…»[1]. مفسّرانی که قرآن کریم را همانند کتابهای علمی پنداشتهاند، در این گونه موارد در پی یافتن محذوف یا توجیهات دیگری هستند تا روشهای بیانی قرآن را با شیوههای رایج در کتابهای علمی هماهنگ بیابند؛ غافل از این که قرآن کریم یک کتاب علمی محض نیست و از روشهای متعارف علمی بشری پیروی نمیکند. از این رو گاهی به جای وصف، موصوف را بیان میکند و این از روشهای کلیدی قرآن است.
نمونهی دیگر، آیهی کریمهی « یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ* إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»[2] است که هماهنگی مستثنا و مستثنی منه اقتضا میکند گفته شود: «إلا سلامه القلب»، لیکن از ذکر وصف صرف نظر شد و به بیان موصوف پرداخته شد تا همان طور که در آیهی قبل، جامعه را به نیک شدن تشویق میکند، نه آن که تنها نیکی را برای آنها تفسیر کند، در این آیه نیز، امت اسلامی را به سلیم القلب شدن برساند، نه آن که تنها سلامت دل را مایهی نجات در قیامت معرّفی کند.
تذکّر: بیان مصداق، گاهی در آیات دیگر است، نه در همان آیهی محل بحث؛ چنانکه در آیهی کریمهی «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[3] سخن از نیکوترین گفتار است، لیکن مصداق آن در جای دیگر چنین بیان شده است: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»[4] و یا در سورهی مبارکهی حمد ذکری اجمالی و کلّی دربارهی نعمت یافتهگان آمده است: «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ…»، اما در سورهی مبارکهی نساء مصداق نعمت یافتهگان بیان شده است: «…مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ…».[5]
9ـ تکرار مطالب.
تکرار در قرآن کریم از آن روست که قرآن کتاب نور و هدایت است و در مقام هدایت لازم است یک مطلب در هر مناسبت با زبانی خاص ادا شود تا ویژگی موعظه داشته باشد، بر خلاف کتابهای علمی که هر مطلب تنها در یک جا بیان میشود و تکرار آن سودمند نیست. سرّ لزوم تکرار در کتاب هدایت آن است که شیطان و نفس اماره که عامل گمراهی و عذابند، پیوسته به گمراه کردن آدمی مشغولند و کار آنها گر چه گاهی کم میشود، لیکن ترک نمیشود؛ از این رو تکرار ارشاد و هدایت نیز ضروری است.
10ـ یکی از ظرافتهای ادبی و هنری در بیان قرآنی تغییر ناگهانی روش است؛ مثلا در جملهای که چندین کلمه با «اعراب رفع» آمده، در اثناء، کلمهای با «اعراب نصب» ذکر میشود تا خواننده را متوقّف کرده، به فکر کردن وا دارد؛ مانند آیهی: «لکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ الْمُقِیمِینَ الصَّلاهَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أُولئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْراً عَظِیماً»[6]؛ زیرا در این آیه کریمه، پنج وصف یاد شده است که روش ادبی آنها مرفوع بودن آن وصفها است؛ چنانکه دو وصف مقدّم (راسخون و مؤمنون) و دو وصف مؤخّر (مؤتون و مؤمنون) مرفوع است و در بین وصفهای مرفوع چهارگانه، یک وصف منصوب دیده میشود و آن وصف «مقیمین» است تا توجه اندیشمندان در قرآن و تلاوت کنندگان کتاب الهی را به اهمیّت نماز که ستون دین است جلب کند؛ همان طور که در نوشتن تابلوها، برخی از کلمات مانند واژهی «شهید» با رنگ سرخ نوشته میشود تا توجه بیننده را جلب کند. پس گاهی با تغییر روشها و عوض کردن مورد، به ویژگی محتوایی لفظ توجّه داده میشود.
[1] . سورهبقره، آیه 177؛ نیکی، (تنها) این نیست که (به هنگام نماز،) روی خود را به سوی مشرق و (یا) مشرق کنید؛ (و تما گفتگوی شما، درباره قبله و تغییر آن باشد؛ و همه وقت خود را مصروف آن سازید؛) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدا و روز رستاخیز.
[2]. سوره شعراء، آیات 88 ـ 89؛ در آن روز که مال و فرزندان سودی نمیبخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.
[3]. سورهزمر، آیات 17 ـ 18؛ پس بندگان مرا بشارت ده همان کسانی که سخنان مرا میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند.
[4]. سوره فصلت، آیه 33؛ چه کسی خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوی خدا میکند و عمل صالح انجام میدهد و میگوید: «من از مسلمانانم!».
[5] . سوره نساء، آیه 69؛ همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان.
[6] . سوره نساء، آیه 162؛ ولی راسخان در علم از آنها، و مؤمنان (از امت اسلام) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان میآورند. (همچنین) نمازگزاران و زکات دهندگان وایمان آورندگان به خدا و روز قیامت، به زودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد.
آیت الله جوادی آملی – تسنیم