اربعین حسینی

اربعین حسینی

سوگ سالار شهیدان

إن لِم یِکُنْ لَکُم دینٌ و کُنتُم لاتَخافُونَ الْمَعاد فَکونُوا احراراً فی دُنیاکُم.[1]

گر شما را به جهان دینی و آیین نیست

لااقل مردم آزاده به دوران باشید

حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، سید جوانان اهل بهشت است.[2] خداوند متعال مقامات شگفتی به حضرتش در دنیا و آخرت عنایت فرموده است. کلام پیشوایان معصوم(ع) از زبان پیامبر اعظم(ص) امیرمؤمنان(ع) امام مجتبی(ع)، شخص اباعبدالله و معصومان پس از ایشان بسیار است.

در سخنی از پیامبر اعظم(ص) آمده است:

اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ(ع) حَرارَهً فی قُلوبِ الْمُؤمنِینَ لاتَبْردُ اَبَداً.[3]

همان برای شهادت حسین(ع)، حرارتی در دل های مؤمنان است که هیچ گاه به سردی نمی گراید.

اربعین، زنده نگه داشتن یاد و نهضت شهیدان است. در این روز، با تدبیر الهیِ خاندان پیامبر، یان قیام برای همیهش جاودان گرددی. بازماندگان شهدا به حفظ یاد و آثار شهادت کمر بستند و نسل های بعد از دستآوردها و برکت شهادت استفاده فراوانی نمودند و هدایت یافتند.

امام زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) در طول روزهای اسارت، چه در عصر عاشورا و چه در روزهای بعد در شام و کوفه و بعد از آن در کربلا، به تبیین و افشاگری پرداختند و هدف از این قیام را ابلاغ فرمودند.

تاریخ، بهترین بازگوکننده تأثیر خطابه ها و کلمات این بزرگواران است. یزید با آنکه قصد قتل امام زنی العابدین(ع) را داشت، مجبور شد آن گرامی و همه اهل بیت را با احترام به مدینه بازگرداند، و طولی نکشید که پرچم های انقلاب و مخالفت با رژیم اموی در عراق و حجاز به اهتزاز درآمد و هزاران مرد به خونخواهی سرور شهیدان قیام کردند.
مدت اسارت اهل بیت(ع)

پس از حادثه کربلا، اهل بیت امام حسین(ع) را اسیر گرفتند و در روز دوازدهم محرم، به فرمان عمر بن سعد، سپاه به سوی کوفه به راه افتاد. ابن سعد بازماندگان اما را با شیوه ای دردآور به صورت اسیر به کوفه آورد و مردم کوفه نیز برای دیدن اسیران، از شهر خارج شده، در کنار راه ایستاده بودند.

اسیران اهل بیت(ع) به مدت نامعلومی در زندان ابن زیاد ماندند و پس از کسب اجازه ابن زیاد از یزید، به سوی شام رهسپار شدند و روز اول ماه صفر 61 هـ .ق به دمشق رسیدند و در بیستم صفر سال 61 هـ .ق مطابق با اولین اربعین شهادت امام حسین(ع)، به کربلا رسیدند.[4] روزهای مخصوص زیارت امام حسین(ع)

روز اربعین را، روز زیارتی امام حسین(ع) نامیده اند. به همین دلیل، در اینجا فهرستی از روزهای مخصوص زیارت حضرت را می آوریم:

روز عرف که ثواب یک میلیون حج دارد، روز اول ماه رجب که موجب آمرزش است، نیمه شعبان، شب نیمه شعبان، شب قدر، شب عید قربان، شب عید فطر، شب عاشورا، روز عاشورا که معادل زیارت خدا در عرش است، اربعین امام حسین(ع)، هر شب جمعه، هر روز جمعه و هر روز از راه دور.

کسی که این زمان ها را غنیمت شمرد و سالار شهیدان را زیارت کند، این بهره ها نصیبش می شود:

1. در روز قیامت خداوند متعال بهترین حافظ اوست؛ 2. نام او را در اعلی علّیین می نویسند؛ 3. روزی را زیاد می کند؛ 4. عمر را طولانی می نماید؛ 5. خطرها را دفع می کند؛ 6. گناهان گذشته و آینده را می آمرزد؛ 7. می تواند پنجاه نفر را شفاعت کند؛ 8. حاجت او کنار قبر مستجاب است؛ 9. فرشتگان برای زائران حسینی دعا می کنند؛ 10. هنگام خروج از خانه، از گناه خارج می شود؛ 11. ثواب هزار حج مقبول دارد؛ 12. فرشتگان مأمور حفظ او و مالش هستند تا برگردد؛ 13. در قدم اول آمرزیده و در قدم های بعد تقدیس می شود؛ 14. در قیامت همه آرزو می کنند از زائران حسین(ع) باشند؛ 15. زوّار حسین(ع) در جوار پیامبراعظم(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) هستند؛ 16. زائران حسین(ع) چهل سال، قبل از دیگران به بهشت داخل می شوند؛ 17. زائران حسین(ع) شهید می شوند؛ 18. ثواب دو ماه اعتکاف و روزه در مسجدالحرام را دارند؛ 19. زیارت حسین(ع) در هر ماه، ثواب هزار شهید دارد؛ 20. زیارت حسین(ع)، ثواب هزار روزه دارد؛ 21. زیارت حسین(ع)، زیارت خانه خداست.[5]

پژوهش
پیام­های زیارت اربعین
زهره احمدی
1. پیام اعتقادی
امام­شناسی

در زیارت اربعین، امام را برگزیده و ولی و حبیب خدا معرفی کرده است.[6] چنین پیشوایی، تجلی دین خداست و شناخت او ضروری و اطاعتش واجب است. در واقع، اعتقاد و شناخت چنین امامی، جزء توحید است.[7] بدعت­ستیزی

امام حسین(ع) به دفاع از حریم دین پرداخت و احیای دین و بدعت­ستیزی را از انگیزه­های خود دانست. این هشداری است بر جوانان که دین پیوسته از سوی دشمنان در معرض تحریف، سوء استفاده، تفسیر نادرست و بدعت­آفرینی است و باید در صیانت دین و مقابله با بدعت­ها کوشا باشند.[8] 2. پیام اخلاقی
آزادگی

کمال و ارزش انسان، به روح بلند و همت عالی و ویژگی­های نیکوست. خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن. امام علی(ع) فرموده است: ایا هیچ آزاده­ای نیست که دنیا را برای اهلش واگذارد؟ به یقین بهای وجود شما جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید.[9] ایثار

روح ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر کسی است که حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین خدا فدا کند یا در راه رضای او از خواسته­های خود بگذرد.[10] جهاد با نفس

برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بیرونی، مبارزه با خواسته­های نفس و کنترل هوای نفس، خشم، شهوت، دنیادوستی و فدا کردن خواسته­های خویش در راه خداست. امام حسین(ع) از مجاهدان با نفس بودند و پیامشان به جوانان نیز همین است.[11] عمل به تکلیف

یکی از پیام­های زیارت اربعین، شناخت تکلیف و عمل به تکلیف است. جوانان باید به شکل­های مختلف تکلیف خود را بشناسند و درباره انجام آن متعهد باشند و پیروزی را در انجام وظیفه بدانند.[12] دنیاطلبی

دل­بستگی به دنیا و خوگرفتن به رفاه و لذت­های زندگی، سبب می­شود که افراد در هنگام نیاز به فداکاری و جانبازی، حضور لازم را در صحنه دفاع از حق و مبارزه با باطل نداشته باشند. فریب دنیا و جلوه­های آن را خوردن، سبب فراموشی آخرت و فروختن آخرت و سعادت ابدی به دنیای گذراست.[13] حیا و عفت­ورزی

بنی­امیه و ستم­کاران آن روزگار، با تمام بی­حیایی، شدیدترین جنایت­ها را انجام دادند. جوانان برای اعلام بیزاری از اعمال دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)، باید پیوسته حیا و عفت خود را حفظ کنند.[14] پیام سیاسی
ولایت و برائت

دوستی کردن با دوستان خدا و دشمنی کردن با دشمنان خدا، از فروع دین و از واجبات عملی است. زندگی مکتبی مسلمانان، به ویژه جوانان ایجاب می­کند که خط فکری و سیاسی خود را در جامعه در خصوص حق و باطل مشخص کنند و پیرو حق و مطیع ولی خدا باشند با دشمنان دین و امامت دشمنی کنند.[15] 3. پیام اجتماعی
امربه معروف و نهی ازمنکر

امام حسین(ع) با خون خود ظلم و جور و بی­دینی و اشاعه فحشا و منکر بنی امیه را خشکاند تا مردم را از گمراهی که در اثر تسلط بنی­امیه پیش آمده بود، برهاند. وظیفه جوانان اسلامی آن است که در احیای امربه معروف و نهی ازمنکر کوشا باشند تا ریشه جنایت­هایی را که پایه گذاران حقیقی آن بنی­امیه بوده­اند، از بین ببرند.

نکته
زینب، ترجمان حقیقت­ها
شیرین احمدی

تاریخ، مرهون شخصیت­های بزرگی است که هنگام نیاز، توانسته­اند نظام تغییر[16] را به دست گرفته و حیات اجتماعی را به پویایی و حرکت واداشته و درواقع آن را بازسازی نمایند.

یکی از مهم­ترین این برهه­ها، سال 61 هجری است که تاریخ، بانویی را درمی­یابد و یک سال صفحات خود را به سر انگشتان ماهر او می­سپارد تا به هر صورت که می خواهد، سطورش را پر کند و آنچه او نگاشت، همانا بهترین و بی­نظیر بود. هیچ تاریخ­نگار اندیشه ورز و اسلام­شناس خردمندی پای بر صفحه هستی نگذاشت که به گمانه­زنی او، بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار آن بانو خطور کرده باشد.
او کیست؟

آری او زینب، همان خاتون دوسراست. همان که زنان کوفه صف اندر صف منتظر دیدارش می­نشستند تا در درس تفسیرش شرکت کنند.[17] او شیرازه قرآن ورق ورق شده در کربلاست که تاریخ در مقابلش زانو زد و خود را به دست آن بانو سپرد تا آن را، شریعت محمدی را، همه و همه را از نو بسازد.

زینب، اسطوره زنان تاریخ است. زینب، زینت پدر است. وی همانند پدرش خطابه­های کوبنده­ای برای مردم می­خواند. ازاین رو، با زینب است که قیام خونین حسینی معنا می­گیرد.

نکته
حضور زنان در عاشورا
شیرین احمدی
مشارکت زنان در جهاد

شرکت در جبهه پیکار و همدلی و همراهی با نهضت امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد گوناگون آن، از جلوه­های حضور زنان در عاشوراست. چه همکاری طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهی همسران برخی از شهدای کربلا، و چه حتی اعتراض و انتقاد برخی همسران سپاه کوفه به جنایت­های شوهرانشان، مثل زن خولی.
آموزش بردباری

روحیه مقاومت و بردباری زنان درباره شهادت عزیزانشان در کربلا، درس دیگر نهضت عاشوراست. اوج این بردباری و پایداری در رفتار و روحیات زینب کبری(س) جلوه­گر بود.
پیام­رسانی

افشاگری­های زنان و دختران کاروان کربلا، چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه، پاسداری از خون شهیدان عاشوراست. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت و هم گفت­وگوهای پراکنده به تناسب زمان و مکان.
روحیه­بخشی

در بسیاری از جنگ­ها، حضور تشویق­آمیز زنان در جبهه به رزمندگان روحیه می بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران برخی از شهدا این نقش را داشتند و به آنها در راه جهاد و ایثار و شهادت، روحیه می دادند.
پرستاری

رسیدگی به بیماران و مداوای مجروحان، از دیگر نقش­های زنان در جبهه­ها، از جمله در عاشورا بوده است. مثال گویای آن، پرستاری حضرت زینب(س) از امام زین العابدین(ع) است.
مدیریت

بروز صحنه­های دشوار و بحرانی، استعدادهای افراد را شکوفا می­سازد. نقش حضرت زینب(س) در نهضت عاشورا و سرپرستی کاروان اسرا، درس «مدیریت در شرایط بحران» را می­آموزد. وی مجموعه بازمانده را در راستای اهداف نهضت هدایت کرد و با هر اقدام خنثی کننده نتایج عاشورا از سوی دشمن، مقابله نمود و نقشه­های دشمن را نقش بر آب کرد.[18]

نکته
احیا و ترویج فرهنگ گفت­وگو
شیما احمدی

یکی از برنامه­های امام حسین(ع) برای اصلاح جامعه و احیای سنت نبوی و علوی، احیا و ترویج فرهنگ مذاکره و گفت­وگو بود؛ یعنی مهم­ترین معجزه پیامبر در عصر حاکمیت استبداد قبیله­ای و خشونت جاهلی.

حسین بن علی(ع) به عنوان وارث پیامبر، زوال فرهنگ دعوت و تبلیغ و ارشاد را آشکارا مشاهده می­کرد. او می­دید که خشونت و زور و ارعاب، جای­گزین منطق، دعوت، مشورت و مناظره شده است. ازاین رو، امام با کارگزاران حاکمیت استبداد، یعنی ولید و مروان به گفت وگو پرداخت. چون این شیوه را اثربخش نیافت، عزم هجرت از مدینه به مکه نمود. دوستان و بزرگان خاندان خویش را برای مشورت خواند. اطرف برادر آن حضرت، امام را از درگیری با یزید بر حذر داشت؛ زیرا نمی­خواست به برادرش آسیبی برسد.[19]

محمد حنفیه، برادر دیگر آن حضرت بیعت با یزید را مردود دانست، ولی امام را از درگیری با حاکم اموی پرهیز داد و چون امام حسین(ع) را در عزم خود استوار یافت، پیشنهاد کرد امام از رفتن به کوفه خودداری کند و به شهرهایی چون مکه و یمن یا به بیابان­ها و کوه­ها پناه ببرد. آن حضرت با متانت و بزرگواری، به همه نصیحت­ها و پیشنهادهای افراد خاندان خویش گوش فرا داد و از خیرخواهی و مهربانی آنان سپاس گزاری و همگان را با پاسخ­های مناسب و کلمات لطیف نواخت.[20]

امام حسین(ع) در تمامی طول نهضت، از آغاز سفر تا لحظه شهادت، به شیوه گفت وگو پای­بند بود. او نه تنها از مکه تا کربلا با گروه­های مختلف اجتماعی به مذاکره می­پردازد، بلکه بنا به نقل طبری، حتی با ابن سعد هم سه یا چهار بار مذاکره می­کند.[21]

سیرت نظری و عملی امام در گسترش این فرهنگ از سوی پیروان و هواداران آن حضرت نیز پیگیری می­شد؛ چنان­که عباس ابن علی، زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر در مواضع گوناگون با دشمن جرّار به گفت­وگو پرداختند.[22]

داستانک
از مدینه تا شام
شیرین احمدی

حسین(ع)، خواهرش را فرا خواند و همه تصمیماتی را که گرفته بود برای وی بازگو نمود. زینب با بردباری و متانت تمام به حرف­های برادر گوش فرا داد. سپس برخاست و به سمت در رفت. حسین گفت: نمی­خواهم به تو آسیبی برسد، راهی که می­روم بی بازگشت است.

زینب با مهربانی تمام نگاهی به برادر انداخت و گفت: ایا وصیت مادرمان را فراموش کردی؟ چگونه می­توانم تو را تنها بگذارم، درحالی که تو نیمه وجودم هستی؟

زینب مشغول دستاس کردن گندم بود. عبدالله نزدیک آمد و گفت: می­خواهی با حسین به کربلا بروی؟

اشک در چشمان زینب حلقه زد و نگاهش را از دستاس برداشت و به چشمان عبدالله خیره شد و گفت: ایا شرطی که پیش از ازدواج گذاشتم را فراموش کردی؟ حسین نیمه وجود من است، چگونه می­توانم او را رها کنم؟

عبدالله گفت: فرزندانم به فدای حسین! هر جا می­خواهی با حسین برو.

جنب وجوش عجیبی خانواده و یاران امام را فرا گرفته بود. کجاوه­ها برای سوار شدن زنان و کودکان آماده شده بود. امام مقابل کاروان ایستاده بود و نظاره­گر کارهای اهل کاروان بود، اما این نگاه در دوردست­ها سیر می­کرد. زینب می­خواست همراه با دردانه حسین، یعنی رقیه سوار کجاوه شود. عباس در یک چشم به هم زدن نزدیک خواهر شد و پایش را برای سوار شدن خانم بر زمین نهاد. برادر یعنی عباس!

آفتاب تندی بر خانه­های مکه می­تابید. روزهای متوالی بود که نامه­های متعددی از سوی کوفیان برای حسین می­رسید. این نامه­ها امام را به فکر فرو برده بود. با خود می­اندیشید چه پاسخی باید به سران کوفی بدهم؟ ایا عهدشکنی آنها باز هم تکرار خواهد شد؟

چند روز گذشت. امام قاصدی را روانه خانه پسر عمویش مسلم نمود. مسلم به عنوان نماینده امام، برای گفت­وگو با کوفیان روانه عراق گردید. نیرویی ناشناخته قلب امام را می­فشرد. می­دانست چه اتفاقی در کمین مسلم است، اما باز هم سکوت نمود.

کنار دیوار کعبه آرام گرفت. پس از مسجد پیامبر، این تنها جایی بود که در آن آرامش می­یافت. دستش را بر دیوار کعبه نهاد و حرف­های دلش را برای خداوند زمزمه کرد. آرامش عجیبی سراسر وجود حسین(ع) را فرا گرفت.

روز عاشورا بود. گرما بیداد می­کرد. تشنگی کودکان را بی­تاب کرده بود. لب­های علی اصغر، کودک شش ماهه حسین(ع) خشک شده بود. امام کودک را برداشت و به سمت سپاهیان دشمن رفت و فرمود: از یاران و فرزندانم کسی نمانده، نمی­بینید چگونه از تشنگی بی­تاب شده است؟

ناگهان تیری از سوی حرمله روانه شد و گلوی کودک را پاره پاره کرد. قلب حسین به جای گلوی کودک از درون دریده شد. حسین خون گلوی کودک را برداشت و به آسمان پاشید.

عباس با خود اندیشید: ایا نمی­بینی کودکان شکم­هایشان را بر زمین می­سایند تا تشنگی­شان برطرف گردد؟

مشک را برداشت و سوار بر اسب شد. قامت رعنای عباس از دوردست هم پیدا بود. در حال رفتن به سمت فرات سخنان شمر را به یاد آورد که از وی خواسته بود دست از طرفداری حسین بردارد.

عباس مشک را از اسب جدا کرد و آن را از آب خنک فرات پر کرد. دهانش خشک شده بود و زبان در آن نمی­چرخید. مشتی آب برداشت و نزدیک دهان برد، ناگهان تشنگی حسین در نظرش آمد. اشک در چشمان عباس حلقه زد. مشک را برداشت و با عجله از آب بیرون آمد. سپاهیان دشمن دور عباس را احاطه کرده بودند. گویی مشک، کودک عباس بود که آن را سخت در آغوش گرفته بود. دستان مبارک بر زمین افتادند، اما وی با دندان مشک را نگاه داشت که ناگاه عمود آهنین بر فرق عباس فرود آمد و… .

آفتاب به وسط آسمان رسیده بود. حسین با اهل حرم وداع کرد. زینب با نگاهی غم بار برادر را بدرقه می­کرد. کودکان می­گریستند. حسین سفارش­های لازم را به خواهرش نمود و راهی میدان نبرد گردید. سپاهیان دشمن مانند مور و ملخ مقابل امام قرار گرفتند. گرد و غبار زیادی از میانه میدان برخاست. زینب سراسیمه به سوی قتلگاه دوید و برادرش را دید که از اسب بر زمین افتاده است. شمر بر سینه حسین نشست. ابرهای تیره­ای هم آسمان را پوشاند و سر مقدس حسین از تن جدا گردید.

حسین جان! به یاد داری خیمه­ها چگونه به آتش کشیده شد؟

چگونه در غیاب عباس علمدار، زیور زنان به تاراج رفت؟

حسین جان! از آن بالا می­دیدی که چگونه پیکر شهیدان زیر سم اسبان پاره پاره می شد؟

برادرم! یادت می­اید چگونه بچه­ها و زنان را به هم زنجیر کردند؟

پسر مادرم! من به وصیت تو عمل کردم و نگذاشتم به اهل حرم تو آسیبی برسد. می­دانی که درباره رقیه کوتاهی نکردم، اما داغ فراق تو بسیار دردناک بود و قلب کوچک او تحمل این مصیبت­ها را نداشت.

در دربار پسر معاویه سر مبارک تو را می­دیدم که بر نیزه بود. تو در آن حال هم زیبا بودی. لب­هایت زمزمه می­کرد و قرآن می­خواندی.

برادرم! یزید می­خواست شکست را در چشمان من و فرزندان تو ببیند، اما نتوانست و خطابه من، آخرین امید او را از بین برد.

بعد از آن روزهای اسارت، من ماندم و غم فراق تو که نمی­دانستم با آن چه کنم.

مادر جان! ایا از من راضی هستی؟

ایا زمان آن نرسیده است که من نیز به شما بپیوندم؟
پی نوشت ها:

[1]. بحارالانوار، ج 44، ص 51.

[2]. سنن ابن ماجه، ج 1، فضل اصحاب رسول الله(ص)، ص 56؛ الجامع الصغیر، ج 1، ص 7 و 157.

[3]. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 10، ص 318.

[4]. سید بن طاووس، اللهوف، ترجمه: محمدجواد مولوی نیا، قم، انتشارات سرور، 1379، چ 2، ص 125.

[5]. احادیث یاد شده، از جلد دهم وسائل الشیعه که به امام حسین(ع) و زیارت ایشان اختصاص داده، گرفته شده است.

[6]. «السلامُ علی ولی الله و حَبیبه، السلام علی صَفِی الله؛ درود بر ولی خدا و حبیب خدا و درود بر بنده برگزیده خدا».

[7]. نک: جواد محدثی، پیام­های عاشورا، نشر پژوهشکده تحقیقات اسلامی، 1377، چ 1، ص 38.

[8]. «أشهد انّک من دعائم الدین و ارکان المسلمین؛ گواهی می­دهم تو از ستون­های دین و ارکان مسلمانان هستی». (نک: همان، ص 43).

[9]. «دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) بهره خود را فروختند به پست­ترین بها و آخرت خود را از دست دادند در مقابل بهای ناچیز و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند». (نک: همان، ص 48).

[10]. «در راه خداوند بذل جان کرد تا بندگان خداوند را از نادانی و سرگردانی گمراهی نجات بخشد». (نک: همان، ص 51).

[11]. «در راه خداوند جهاد کرد با دشمنان درحالی که شکیبا بود تا در راه طاعت خداوند خون پاکش ریخته شد». (نک: همان، ص 59).

[12]. «گواهم به اینکه تو به عهد خود وفا کردی و در راه خدا جهاد نمودی تا شهادت به سراغت آمد». (همان، ص 79).

[13]. «کسانی که برای کشتن امام حسین(ع) هم دست شدند دنیا فریبشان داد و بهره خویش را به چیزی فرومایه و بی­ارزش فروختند و از روی تکبر و هواپرستی خود غوطه خوردند و تو و پیامبرت را به خشم آوردند». (همان، ص 158).

[14]. نک: محمد قاضی طباطبایی، کتاب تحقیق در اربعین حسینی، صص 389 و 390.

[15]. «خدایا! من تو را گواهی می­گیرم تو را که من دوستم با کسانی که او را دوست دارند و دشمن دارم هر که او را دشمن دارد». (پیام های عاشورا، ص 174).

[16]. اشاره به ایه شریفه «إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ».

[17]. سید نعمت الله جزایری، الخصایص الزینبیه، ص 82.

[18]. نک: مقاله «درس­های امدادگری در نهضت عاشورا»، مجله پیام هلال، ش 26، شهریور 1369؛ جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، ص 195.

[19]. لهوف، صص 11 و 12.

[20]. ارشاد، صص 201 و 202.

[21]. طبری، ج 5، ص 414.

[22]. همان، ص 417.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید