حجاز و شبه جزیره ی عربستان چه جایگاهی در حوادث آخرالزمان و دوران ظهور امام مهدی (عج) دارد؟
جایگاه «حجاز» در این حوادث، به دلیل وجود اماکن مقدس اسلامی زیادی است که در این منطقه به چشم می خورد و از اینجاست که متوجه می شویم چرا آن منطقه به عنوان نقطه ی شروع نهضت امام مهدی (عج) و آغاز ظهور از «مکه ی مکرمه» انتخاب شده است. امام مهدی (علیه السلام) پس از ظهور از مکه به سوی «مدینه ی منوره» رهسپار می شوند و این به دو دلیل است:
الف) رساندن این پیام به تمام ملت های جهان؛ که امام (علیه السلام) دیدگاهی دینی و اهدافی اسلامی دارد و اسلام، (برترین) ایدئولوژی و قانون است و می خواهد این پیام را به مردم جهان برساند که او پیرو و تجدید کننده ی دین جدش، محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) است. همچنین هنگام ظهور مقدسشان، ویژگی های مکتب اندیشه ای ایشان روشن می شود و شعار «یا لثارات الحسین» ایشان، همه جا را فرامی گیرد.
ظهور از قلب جهان اسلام و از قبله ی مسلمانان آغاز می شود تا امام (علیه السلام) فرصت این را داشته باشد که پیام و رسالت و اهداف خود را به روشنی برای تمام مردم جهان، از همان آغاز حرکت خود بیان کند.
ب) استفاده از جایگاه والای «کعبه» نزد مسلمانان؛ هنگامی که آغاز حرکتی از مقدس ترین و پاک ترین نقطه ی جهان باشد، حرکت، جنبش و قیام ایشان مورد توجه و پیگیری پیاپی و خاص تمام مسلمانان قرار می گیرد؛ زیرا مکه (قبله) جایگاه خاصی در میان مسلمانان جهان دارد. اینجاست که حداقل، مسلمانان سخنان، بیانات و خطبه های ایشان را می شنوند و در آن زمان، صدای امام، طرح ها و برنامه های ایشان به گوش تمام مسلمانان جهان می رسد.
با توجه به این موارد به این نتیجه می رسیم که این رهبر جهانی، نبوغ بسیاری دارد و استراتژی قیام و حرکت ایشان هم موفقیت آمیز خواهد بود. حال اگر نقطه ی حرکت و قیام ایشان از شهر اسلامی دیگری یا از پایتخت سیاسی یک کشور دیگر بود، امام (علیه السلام) فرصت پی گیری دستگاه های اطلاع رسانی و سیاسی و مردمی از قیام خود را از دست می داد، به ویژه در روزهای آغازین ظهور، که هنوز قدرت ایشان به قوام نرسیده و نیروها هنوز آن گونه که باید، سازماندهی نشده اند.
لطفاً به صورت مختصر در مورد اوضاع سیاسی منطقه ی حجاز پیش از ظهور توضیح دهید؟ جو عمومی حاکم نسبت به امام (علیه السلام) چگونه خواهد بود و چه برخوردی با ایشان خواهند داشت؟
تسلسل حوادثی که مقدمه ی ظهور در «حجاز» است، به منظور آماده سازی شرایط و جو مناسب برای موفق ساختن جنبش امام (علیه السلام) خواهد بود و از اینجا، مفهوم روایات شریفه ای که در مورد فراغ سیاسی و ضعف نظامی و امنیتی حاکم در منطقه ی حجاز را پیش از ظهور سخن می گویند، در می یابیم. حوادث، در حجاز با مرگ حاکمی به نام عبدالله آغاز می شود. او آن گونه که در روایت ابوبصیر آمده، او آخرین پادشاه حجاز خواهد بود. امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«هر کس برای من مرگ عبدالله را تضمین کند، من (ظهور) قائم را برای او تضمین می کنم. «خاندان فلان» در مورد تعیین خلیفه ی بعدی دچار اختلاف نظر می شوند و اختلافات آنها تا زمان ظهور امام (علیه السلام) ادامه می یابد.» در روایت ابوبصیر در این مورد آمده است:
«اما هنگامی که عبدالله بمیرد، مردم پس از او [برای انتخاب خلیفه] اتفاق نظر پیدا نمی کنند و این مسئله تا زمان [ظهور] مراد شما، إن شاء الله، پایان نمی پذیرد. پادشاهی سال ها می رود و [زمان پادشاهی] ماه ها و روزها فرامی رسد». ابوبصیر گفت: عرض کردم: آیا این دوران به درازا می انجامد؟ امام (علیه السلام) فرمودند: «نه، هرگز».
اختلافات پس از مرگ عبدالله تبدیل به درگیری های داخلی برای به دست آوردن قدرت و حکومت می شود و جنگ های داخلی میان فرزندان خانواده های حاکم در می گیرد و آن گونه که در این روایت آمده: «از جمله نشانه های خروج، رویدادی است که میان حرمین اتفاق می افتد». عرض کردم آن رویداد چیست؟ فرمودند: «یک نابودی که میان حرمین خواهد بود و فلانی از فرزندان فلانی، پانزده رهبر و بزرگ را می کشد»؛ یعنی در این میان حکومت حجاز ضعیف می شود و آن فراغ سیاسی و وضعیت امنیتی نا به سامان پیش می آید.
با نبود قدرت و سلطه ی سیاسی و ضعف آن و مشغول شدن مقام ها و سردمداران به درگیری و جنگ برای به چنگ آوردن قدرت و مقام، گروه های ناصبی دشمن اهل بیت (علیهم السلام) فعال می شوند و از اینجاست که مفهوم روایاتی را که درباره ی پریشانی و نا به سامانی که در میان حجاج در «مِنا»، طی مراسم حج آن سال پیش می آید، می فهمیم تا آنجا که به دلیل ادامه ی اختلاف حجازی ها برای به دست آوردن قدرت و مقام «جمره ی عقبه» به خون آغشته می شود.
علاوه بر جو امنیتی حاکم در «حجاز» که با شیعه نیز دشمنی دارد، بسیاری از شیعیان به زندان افکنده می شوند. این حوادث در بیست و پنجم ماه ذی حجه با قتل فرستاده ی امام (علیه السلام) که همان نفس زکیه است، در حرم «مکه» میان «رکن و مقام» پایان می یابد.
مسئله ی بسیار مهم در حجاز در آن دوران (یعنی پیش از ظهور) این است که دیده های مسلمانان به سوی امام مهدی (علیه السلام) است و منتظر ظهور ایشان هستند. در آن زمان این خبر میان مردم منتشر می شود که ایشان در «مدینه ی منوره» سکونت دارند و آغاز حرکتشان از مکه ی مکرمه خواهد بود. در این مدت، امام (علیه السلام) با یاران خویش در مدینه ی منوره و سپس مکه ی مکرمه ارتباط برقرار می کند و نقش رهبری خود را به طور کامل ایفا می کند و در آن شرایط بسیار حساس، بیانات خود را به پیروان و یارانش می رساند و به صورت مستقیم با یارانش در مناطق مختلف اسلامی (پس از ندای آسمانی و خروج سفیانی) ارتباط برقرار می کند و آن پایان غیبت کبرا و آغاز ظهور اصغر است.
ساکنان مکه و مدینه چه موضع گیری و عکس العملی نسبت به ظهور و نهضت ایشان خواهند داشت؟
به دلیل وجود فراغ سیاسی و درگیری های داخلی برای به چنگ آوردن قدرت در منطقه ی حجاز در زمان پیش از ظهور، نیروهای مخالف و دشمن اهل بیت (علیهم السلام) به دلیل نبود یک رقیب قدرتمند برای خود، در منطقه فعال می شوند. آنها با کمک بقایای نیروهای نظام حاکم، دست به تحرکاتی می زنند. این تحرکات و کارهای آنها، بیانگر میزان دشمنی، کینه و نفرت آنها نسبت به امام و پیروانش است. از جمله ی آن اعمال و کارها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. پس از ندای آسمانی در ماه رمضان و خروج سفیانی در ماه رجب، چند ماه پیش از ظهور، مؤمنان گروه گروه به سمت «مکه» رهسپار می شوند تا امام (علیه السلام) را یاری کنند. دشمنان نسبت به مؤمنان و یاران امام (علیه السلام) مشکوک می شوند و قصد نابودی آنها را می کنند و به توطئه چینی ضد آنها می پردازند. همچنین، روایت ابوبصیر به نقل از امام صادق (علیه السلام) (1) حاکی از آن است که در آن زمان، بسیاری از مؤمنان دستگیر شده و به زندان افکنده می شوند؛
2. بقایای نظام حاکم و گروه های تکفیری، جنایات سختی در «مدینه ی منوره» مرتکب می شوند. آنها یک جوان هاشمی را با خواهرش (محمد و فاطمه) به قتل می رسانند و جنازه ی آن دو را بر در «مسجد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم)» می آویزند و همه ی این فجایع برای نشان دادن کینه و دشمنی شان نسبت به پیروان و یاوران امام منتظر (علیه السلام) است؛
3. در بیست و پنجم ماه ذی حجه، پانزده روز پیش از ظهور، امام (علیه السلام)، مردی هاشمی را به نمایندگی از خود به مکه ی مکرمه می فرستد تا به آزمایش و نبض گیری شرایط آنجا و آماده سازی شرایط انقلاب مبارک بپردازد. فرستاده ی امام، محمد بن الحسن نفس زکیه وارد حرم مکه می شود و میان «رکن» و «مقام» می ایستد و به مردم حاضر در حرم مکه به صورت شفاهی، پیام امام (علیه السلام) را ابلاغ می کند. بقایای نیروهای نظام حاکم در «حجاز»، دست به جنایتی می زنند که دست کمی از جنایات قبلی آنها ندارد. آنها فرستاده ی امام (علیه السلام) را در «رکن و مقام» در «مسجد الحرام»، در روزی حرام به قتل می رسانند. با توجه به این حوادث در می یابیم که اهل «حجاز» در آن زمان خواهان ظهور امام (علیه السلام) نیستند و این مسئله از آن رهبر بزرگ پوشیده نیست. به همین دلیل است که ایشان با صراحت، در روایتی که از امام باقر (علیه السلام) نقل شده، فرمودند:
«ای مردم، اهل مکه مرا نمی خواهند؛ اما من به سوی آنها فرستاده شده ام تا بر آنها اتمام حجت کنم، آن گونه که اشخاص همچون من شایسته است، اتمام حجت کنند».
یکی از نشانه های ظهور، وقوع برخی حوادث سیاسی است که در جهان اسلام روی می دهد و بر منطقه ی حجاز نیز تأثیر می گذارد. لطفاً اشاره ای به مهم ترین حوادث این زمان داشته باشید، آیا موردی از این نشانه ها روی داده و نشانه ای از آن وجود دارد یا نه؟
به طور کلی، امت اسلامی پیش از ظهور به دلیل جنگ ها و فتنه ها و جنگ های داخلی و نیز دخالت نیروهای خارجی (رومی ها) در شرایط ضعف سیاسی شدید به سر می برند. در نتیجه، یک مجموعه جریان های سیاسی رقیب و درگیر با هم سر بر می آورند، مانند:
1. خروج سفیانی از «شام» (از علائم حتمی)؛ او یکی از مهم ترین دشمنان امام (علیه السلام) است که از جانب غرب حمایت می شود؛
2. خروج یمانی از «یمن» (از علائم حتمی)؛ او از تأیید کنندگان و یاری دهندگان امام (علیه السلام) است؛
3. خروج خراسانی از «ایران»؛ او از تأیید کنندگان و یاری دهندگان امام (علیه السلام) است.
این سه قدرت، مرکز ثقل سیاسی و نظامی منطقه در آن زمان خواهند بود جوّ و شرایط کلی سیاسی منطقه را کمی پیش از ظهور را آماده می سازند.
در زمان کنونی، هنگامی که حوادث منطقه ی «خاورمیانه» را بررسی می کنیم و اوضاع سیاسی و نظامی آن را مورد مطالعه قرار می دهیم، درمی یابیم که نشانه های ظهور، کم کم در حال روی دادن هستند و نشانه های آغازین پیدایش هسته ی نیروهای سیاسی مورد نظر در آن مدت، قابل مشاهده است. ما همچنین، نشانه های جریان های رقیب را که با حوادث ظهور و نشانه های آن در ارتباط هستند، حس می کنیم. از جمله ی آن نشانه ها عبارتند از:
جریان اول: یاران امام (علیه السلام)، یمانی و خراسانی؛ بسیاری از مؤمنان بر این باورند که حوادث سال های 1387 ه.ش. به بعد «یمن» و جنگ با حَوثی ها، نشانه های آغازین خروج یمانی است. همچنین دخالت حکومت «عربستان» در این جنگ و حمایت معنوی «ایران» از حوثی ها، آغاز ایجاد و فراهم آوردن جو مناسب برای حوادث آینده است.
جریان دوم: دشمنان امام (علیه السلام) به رهبری سفیانی، سفیانی هم پیمان یهودیان و غرب است و کینه ی شدیدی نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) و پیروانشان دارد. به همین دلیل، می بینیم که پس از حوادث «عراق» (سقوط نظام صدام) یک هم پیمانی میان بعثی ها و تکفیری ها در منطقه، ضد شیعه به وجود آمده و این خود شاهدی مبنی بر آغاز نشانه ها و آماده ساختن جو مناسب برای خروج سفیانی و پیدایش و رشد جریان او و روی دادن حوادث آینده است، آن گونه که در روایاتی که درباره ی «شام»، «عراق» و «حجاز» آمده، می بینم.
از اینجا درمی یابیم که این منطقه، میدان جنگ های متعدد و مهمی است و حوادث کنونی و اتفاقاتی که در حال حاضر در آن رخ می دهد، مقدمه ای برای عدم استقرار سیاسی ای است که در روایات آمده است.
از سوی دیگر برخی از مؤمنان و کسانی که حوادث پرونده ی هسته ای «ایران» را که نیروهای استکباری به مخالفت با آن می پردازند، دنبال می کنند، اعتقاد دارند که این حوادث با جوی که در روایت امام باقر (علیه السلام) ترسیم شده، مرتبط است. ایشان فرمودند:
«گویی قومی را می بینم که از مشرق خروج کرده اند، خواهان حق می شوند؛ اما حق به آنها داده نمی شود. پس بار دیگر خواهان حق می شوند؛ اما به آنها داده نمی شود. هنگامی که آنها این را می بینند، شمشیرهایشان را بر دوش می گذارند و آنچه که خواسته اند به آنها داده می شود و انها نمی پذیرند تا آنکه قیام می کنند و آن را فقط به صاحب شما می دهند. کشته شدگان آنها، شهیدند؛ اما اگر من آن زمان را درک می کردم، خود را برای صاحب این امر نگه می داشتم».
لطفاً کمی در مورد نقشه ی حرکت امام (علیه السلام) از مسجدالحرام، به ترتیب از آغاز ندای آسمانی تا خروج امام (علیه السلام) به سوی مدینه و مهم ترین حوادثی که در آن مرحله ی زمانی روی می دهد، صحبت کنید.
روز و زمان ظهور، زمانی بسیار دقیق و حکیمانه است و به همین دلیل، خود نیمی از نقشه به شمار می آید و از جمله اهمیت های آن، واجب ساختن انتظار او به مدت صدها سال است. عنصر ناگهانی بودن روز ظهور و زمان این واقعه ی شریف، تأثیر زیادی در پیروزی امام (علیه السلام) و موفقیت آمیز بودن آن دارد. هنگامی که دوستداران و پیروان اهل بیت (علیهم السلام) ندای آسمانی را در ماه رمضان می شنوند که اساساً به رصد کردن حوادث و جزئیات آن می پردازند، در می یابند که آن زمان فرا رسیده و هنگام خروج نزدیک شده است. به همین دلیل، آن گونه که روایات می گویند، هفت نفر از علمای کشورهای مختلف، پس از شنیدن ندا به جست و جوی امام (علیه السلام) می پردازند و بدون اینکه با هم قراری داشته باشند، در «مکه» به هم می رسند و هر یک از آنها از 313 نفر در شهر خود بیعت گرفته است؛ در حالی که به مکه آمده تا خود به نیابت از آن عده با امام (علیه السلام) بیعت کند. در آن زمان، گروه های مؤمنان که منتظر دیدار امامند، به سمت مکه رهسپار می شوند.
پس از خروج سفیانی و ندای آسمانی، غیبت کبرا پایان می یابد و امام (علیه السلام) شروع به ارتباط با برخی مؤمنان مخلص می کنند و طرح ها و برنامه های مستقیم و راهنمایی های دقیق و حکیمانه برای آغاز حرکت در روز موعود، آماده می شود. فرستاده شدن شخصی به نام نفس زکیه به مکه، چیزی جز یک حرکت هوشیارانه از جانب امام (علیه السلام) برای آزمایش مردم و گرفتن نبض آنها نیست تا میزان قدرت و حجم مخالفان خود را دریابند. پس از آن، یاران امام (علیه السلام)، جانب احتیاط را در نظر گرفته و با احتیاط بیشتر به جست و جوی امام (علیه السلام) در مکه و «مدینه» می پردازند. در سایه ی شرایط امنیتی سخت که احتمال عملیات هایی تروریستی هم وجود دارد، پیروان امام (علیه السلام)، تصمیم می گیرند با ایشان ملاقات کنند و در می یابند که امام (علیه السلام) به زیارت اجدادشان در مدینه ی منوره رفته و آنها هم برای دیدار امام (علیه السلام) به مدینه می روند. امام (علیه السلام) به مکه بازمی گردد و آنها به ایشان می پیوندند و پس از حادثه ی قتل نفس زکیه در مکه (25 ذی حجه) امام (علیه السلام) با یارانشان، به ویژه همان گروه 313 نفری از مخلصان دیدار می کنند و راه برای ظهور و حرکت رویدادهای پس از آن هموار می شود. ایشان پیوسته با یاران خود ملاقات می کنند تا اینکه در روز شنبه، دهم محرم، هنگام صبح؛ امام (علیه السلام) پایان غیبت کبرا و آغاز زمان قیام را اعلام می کنند. ایشان نزدیک «کعبه» می ایستند، به «رکن و مقام» پشت می کنند و رو به مردم، نخستین سخنان خود را پس از ظهور به گوش آنها می رسانند. سخنان امام (علیه السلام) هنوز به پایان نرسیده که پلیس های حرم و تروریست ها قصد بازداشت و دستگیری ایشان را می کنند و می خواهند همانند 15 روز پیش عمل کرده و ایشان را نیز همچون نفس زکیه در همان مکان به قتل برسانند. در این زمان 313 یار امام (علیه السلام) پیش آمده، از ایشان دفاع کرده و با ایشان بیعت می کنند. پس از آن، امام (علیه السلام) با آنها در کوه «صفا» دیدار می کند و طرح ها و برنامه های کلی خود را اعلام کرده و نیز شرط های خاص فرماندهانش را به آنها گوشزد می کنند. پس از آن، آزادسازی حرم «مکه» از چنگال ستمگران آغاز می شود. امام (علیه السلام) به ایفای نقش رهبری می پردازند و به طور کامل راهنمایی هایی لازم در آن شرایط حساس را به یاران خود گوشزد می کنند و برای تسلط بر مکه برنامه ریزی کرده و نقشه می ریزند. ایشان کار را با آزادسازی مؤمنان از زندان شروع می کنند و در مکه می مانند تا هسته ی سپاهشان تشکیل شود (10 هزار نفر). در این میان امام (علیه السلام) خطبه ها و سخنانی خطاب به مردم جهان ایراد می کنند و سخنان امام (علیه السلام) از طریق شبکه های ماهواره ای به صورت مستقیم پخش و ترجمه شده و در تمام جهان پخش می شود.
امام (علیه السلام) همچنان در مکه هستند تا آنکه معجزه ی خسف بیداء که جدشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت آن را داده است، روی می دهد. در این میان امام (علیه السلام) دست به انجام چند کار در مکه می زنند و هسته ی سپاهیانشان را تشکیل می دهند. امام (علیه السلام) از جانب خود یک والی برای مکه انتخاب کرده و با سپاه چند هزار نفری خود به سوی «مدینه ی منوره» رهسپار می شود. سپاه امام (علیه السلام) از محل روی دادن خسف بیداء می گذرد و امام (علیه السلام) محلّ خسف را به اطلاع سپاه خود می رساند و ایشان به مدینه ی منوره می رسند. ایشان در آغاز ورود به مدینه، بدون هیچ گونه اعتراض یا رویارویی از طرف اهل مدینه، ترمیم و تعمیر «مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» را که توسط سفیانی ویران شده، آغاز می کند. در آن میان، خبر قتل والی ای که امام (علیه السلام) برای مکه برگزیده و منصوب کرده بود، به ایشان می رسد. امام (علیه السلام) به مکه می رود و قاتل را می کشد و والی دیگری برای «مکه» تعیین می کند. ایشان دوباره به «مدینه» باز می گردد و دست به یک کار استراتژیک و مهمی می زند که اهمیت بسزایی برای تمام مسلمانان جهان دارد. امام (علیه السلام) «خانه ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)» و «روضه ی شریفه» را بازسازی می کنند. هدف ایشان از این کار، روشن ساختن حقایق جهان اسلام است که در طول تاریخ دشمنان و مخالفان سعی کرده آن را از بین ببرند.
پس از آن کم کم یک گروه مخالف در مدینه به وجود می آید؛ اما تلاش آنها با شکست مواجه می شود و نمی توانند آسیبی به امام (علیه السلام) برسانند. سپس امام یک والی از جانب خود برای مردم مدینه تعیین می کنند و با سپاهشان به سوی «عراق» رهسپار می شوند. بلافاصله پس از خروج امم و سپاهشان از مدینه، خبر قتل والی ایشان به امام می رسد. امام (علیه السلام) به مدینه باز می گردد. جنگ کوچکی در می گیرد که شمار کشتگان آن از میان دشمنان، آن گونه که در روایات آمده، بیشتر از شهیدان جنگ فَخّ است. پس از آن مخالفان و دشمنان نقش قابل توجهی در مدینه ندارند. با آزادسازی مدینه ی منوره و تسلط بر آن و مکه، امام به آسانی بر منطقه ی «حجاز» تسلط می یابند و این به دلیل وجود فراغ سیاسی و ضعف نظامی موجود در منطقه، پس از حادثه ی خسف بیداء است.
انتظار چه جایگاهی میان ساکنان شبه جزیره ی عربستان، به ویژه شیعیان آنجا دارد؟ آنها چه احساسی نسبت به امام (عج الله تعالی فرجه الشریف) دارند؟ فرهنگ انتظار و مهدویت در شبه جزیره چگونه است؟
انتظار مثبت امام (علیه السلام)، باعث دمیدن روح امید و خوش بینی در دل ها می شود و در انسان آمادگی روانی برای دیدار با امام (علیه السلام) و تحمل سختی ها در راه ایشان را ایجاد می کند. به همین دلیل، شیعیان «شبه جزیره ی عربستان» در حال حاضر، (اسماعیلی، زیدی و دوازده امامی) به ویه شیعیان دوازده امامی، تلخی ها و ستم های زیادی را متحمل می شوند و چیزی که باعث می شود آنها این حوادث ناگوار را تحمل کنند، درک حقیقت واقعی آینده و نزدیکی فرج در آینده ی نزدیک است. این گونه است که ایمان به مسئله ی مهدویت در آنها، روز به روز بیشتر می شود و در نتیجه فرهنگ مهدویت نیز در میان طیف های مختلف جامعه ی شیعی در حال گسترش است. فرهنگ اینها، به دلیل اصالت و خالی بودن از شک و شبهه های سخت، از دیگر فرهنگ ها متمایز است. تمام همّ و غمّ شیعیان در حال حاضر، حفظ ایمان و باور و عقیده ی خود با چنگ زدن به دامان اهل بیت (علیهم السلام) و مقابله با تلاش های دشمنان برای از بین بردن این باور و ایمان در دل ایشان است. به دلیل آگاهی و بیداری فرهنگی و برخورداری از یک و منبع فکری اصیل و تلاش مؤمنان، هیچ شیعه ای را در این منطقه نمی بینیم که دست از اعتقادات و باورهای خود شسته باشد؛ در حالی که عکس آن در حال روی دادن است. اینها همه با وجود این است که دشمنان، حملات پیاپی و گسترده ای را در تمام زمینه ها، ضد شیعیان انجام می دهند. از سوی دیگر، مشاهده می کنیم که با بالا رفتن سطح آگاهی فرهنگی افراد، جامعه ی شیعی (دوازده امامی) در این منطقه، حس مراقبت و دنبال کردن حوادث را در آنها بیدار می کند. آنها نشانه های ظهور را می شناسند و این نشانه ها به آنها در مورد پرجم های حق و هدایت آگاهی می دهد و با ان، پرچم های انحراف و گمراهی در دوران فتنه و در زمان انتظار را باز می شناسند و مشاهده کردیم که هیچ یک از شیعیان منطقه، با جُهّیْمان (از مدعیان مهدویت در مکه، 1400 ه.ق.) دست بیعت نداد و او را نپذیرفت؛ زیرا شیعیان حقایق امور را می شناسند و از حوادث آینده آگاهند و در دام حوادث و عوامل انحرافی اسیر نمی شوند. علاوه ب این، آنها با رصد حوادث جاری در منطقه، روح امید را در خود زنده نگه می دارند، زیرا می دانند آینده در انتظار آنها است. از سویی، شیعیان از پرچم های گمراهی و انحرافات عقیدتی در دوران پیش از ظهور، دوری می کنند و از سوی دیگر آنها منتظر رسیدن مژده ی فرج و پرچم های حق و هدایت هستند و این گونه، اهداف فرهنگ مهدویت به همراه ابعاد تربیتی آن در آنها تجسم می یابد.
———————————————-
پی نوشت ها :
1. بشاره الاسلام، ص 210.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم