کنکاشی در زمینه رابطه مبانی فکری و حقوقی زنان در آثار شهید مطهری (1)

کنکاشی در زمینه رابطه مبانی فکری و حقوقی زنان در آثار شهید مطهری (1)

نویسندگان: دکتر نجف لک زایی / راضیه زارعی
استادیار دانشگاه باقرالعلوم/ مدرس دانشگاه آزاد واحد خمین

چکیده

این مقاله، درصدد پاسخ به این سؤال است که مبانی فکری استاد مطهری (مبانی هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی) چه تأثیری بر نحوه نگرش ایشان نسبت به حقوق زنان (حقوق خانوادگی، اجتماعی و سیاسی) دارد. برای این منظور، ابتدا به بررسی مبانی فکری ایشان و سپس دیدگاه های استاد در زمینه حقوق خانوادگی، اجتماعی و سیاسی زنان می پردازد. در تبیین روند بحث تأثیر مبانی فکری بر حقوق زنان، به صورت مختصر می توان گفت: استاد مطهری در زمینه حقوق زنان قایل به تساوی این حقوق با مردان است، اما تشابه حقوقی را رد می کند. این مسئله به دلیل نگاه خاص ایشان به هستی، انسان و راه شناخت هستی است.

مقدمه

استاد مطهری، آرای خود را بر اساس اصول ناپیدا و پنهانی ارائه می کند که در کتاب نظام حقوق زن در اسلام و مسئله حجاب درصدد دفاع از آنها نیست. این اصول ناپیدا یا به تعبیر دیگر، مبانی و پیش فرض ها، نقش عمده ای در جهت گیری دیدگاه های ایشان نسبت به حقوق زنان دارد. در این مقاله، به دنبال بررسی تأثیر مبانی فکری استاد مطهری بر نحوه نگرش ایشان نسبت به حقوق زنان هستیم. از این رو، ابتدا به تبیین مبانی فکری (هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی و انسان شناسی) استاد می پردازیم و سپس دیدگاه های ایشان را در زمینه حقوق زنان بررسی می نماییم.

1. مبانی هستی شناسی

هستی شناسی استاد، تصویری از جهان و هستی ارائه می دهد که در آن خداوند نقش ربوبیت دارد و به وضع قوانین نیز می پردازد؛ از این رو، تدبیر جهان در دست خداوند است نه انسان. استاد مطهری نظام حاکم بر جهان را بر اساس نظریه حقوق طبیعی تبیین می کند. این نظریه بیانگر این حقیقت است که حقوق افراد صرفاً یک قرارداد ساده نیست، بلکه ریشه در واقعیت های تکوینی و ظرفیت های انسانی دارد. حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی کمالاتی سوق می دهد که استعدادش را در وجود آنها نهفته است. استعداد طبیعی مبنای یک حق طبیعی است. استعدادهای طبیعی مختلف است. دستگاه خلقت هر نوعی از انواع موجودات را در مداری مخصوص به خود قرار داده و سعادت او را هم در این قرار داده است که در مدار طبیعی خودش حرکت کند. (مطهری، 1353، ص 148-149)

2. مبانی معرفت شناسی

2-1. وحی

یکی از راه های کسب معرفت در اندیشه دینی وحی می باشد. مسئله وحی و نوع نگاه به آن پیش زمینه مهم برای تفکرات دیگر آدمی است. در مورد وحی دو دیدگاه زمینی و آسمانی وجود دارد. بر اساس دیدگاه زمینی، جبرئیل فقط معانی را بر پیامبر نازل کرد و وی پس از فراگیری معانی، خود آنها را به قالب زبان درآورد و ارائه کرد. (نصرحامد، 1377، ص 36) از این رو، دین و وحی تجربه درونی و اجتماعی پیامبر است و به تدریج به تبع پیامبر بسط پذیر است. بنابراین، وحی نوعی تجربه دینی است که برای پیامبر حاصل می شود. (هدایت جلیلی، 1373، ص 37) اما وحی در نگرش آسمانی، پیامی است که پیامبر از جانب خدا دریافت می کند و به عین الفاظ کلام الله است، هم از نظر لفظ و هم از نظر معنا. ذهن و قلب حضرت رسول فقط گیرنده محض وحی بوده است. (مطهری، 1357، ص 142) به نظر استاد مطهری، تفاوت های اساسی بین وحی و تجربه دینی وجود دارد که این تفاوت ها توهم یکسان انگاری وحی و تجربه دینی را به کلی طرد می کند. (همو، 1372، ج2، ص 159-163) نکته دیگر در مورد وحی از دیدگاه استاد مطهری این است که از نظر ایشان، وحی مکمل و متمم عقل است. «وحی وظیفه دارد در حدودی که عقل ناقص است، جبران کند. مکمل و متمم عقل است. یعنی در جایی که عقل قادر نیست، وحی جبران کند.» (همان، ج1، ص 367)

2-2. عقل و عقلانیت

شهید مطهری عقل را مکمل وحی می داند نه در برابر آن؛ یعنی این دو را جدای از هم نمی داند. ایشان معتقد به ترکیبی متناسب میان عقلانیت و وحی است؛ ترکیبی که در آن، اصالت عقل در جای خود مورد پذیرش قرار می گیرد، ولی از حاکمیت اندیشه محدود بشری بر همه حوزه های حیات آدمی جلوگیری به عمل می آید و در نهایت، سوزه ها و سازه های تفکر از سوی وحی هدایت و نظاره می شود.
احتیاج بشر به وحی چیست؟ پیغمبر که نمی آید تا جانشین فکر و عقل باشد. پیغمبر نیامده است … بگوید شما فکر نکنید، اجتهاد نکنید، تمام کارها را ما به جای شما انجام می دهیم. پیغمبران می گویند: ای بشر! هرچه از تو ساخته است خودت انجام بده؛ کارهایی را که حدود فکر و عقل و استدلال است باید خودت انجام دهی؛ جایی که از قوه تو خارج است ما به وسیله وحی تو را دست گیری می کنیم. منتها آن چیزهایی که بشر در آنها احتیاج داشته است به وحی، محدود بوده، ولی همان امر محدود را قابل نبوده که به خودش بسپارند. (همان، ص 368)

3. مبانی روش شناسی

3-1. تأکید بر اجتهادپذیری و تحول در فهم دین

اصل شریعت ثابت است و مشمول تغییر و تحول نمی شود. اما فهم انسان ها از شریعت امری است که مشمول تغییر و تکامل واقع می گردد. از این رو، گفته می شود شریعت اجتهادپذیر و تفقه پذیر است. «اجتهادپذیری یا تفقه پذیری این دین فرع بر این است که یک عمقی در دستورات آن و یک جریان های مخفی در آن وجود داشته باشد که با نیروی تفقه و اجتهاد می توان آنها را درک کرد.» (همان، ص 245)

3-2. ملاک و معیار ثبات و تغییر قوانین

از نظر استاد مطهری، قوانین اسلام به چهار دسته تقسیم می شود:
1. قوانین عبادی که مربوط به رابطه انسان با خداست.
2. قوانین اخلاقی که بیانگر رابطه انسان با خودش است.
3. قوانین مربوط به رابطه انسان با انسان.
ایشان به تغییر اندک در قوانین عبادی، آن هم در شکل آنها و تغییر فراوان در دسته چهارم از قوانین اشاره می کند و معتقد است، رابطه انسان با خدا، رابطه ای یکسان و ثابت است و رابطه انسان با انسان به دلیل تغییر و تحول جامعه سیلان دارد. (همان، ص 41-42)
ایشان درباره ملاک و معیار ثبات و تغییر قوانین و حقوق انسان ها می فرماید:
قوانین و حقوقی که مبنا و اساس فطری داشته و از یک دینامیسم زنده بهره مند باشد و خطوط اصلی زندگی را رسم می کند و به شکل و صورت زندگی که وابسته به درجه تمدن است نپردازد، می تواند با تغییرات زندگی هماهنگی کند، بلکه رهنمون آنها باشد و در عین حال، دوام و بقا نیز داشته باشد. (مطهری، 1371، ص 49-52)
استاد تأکید می کند اسلام برای نیازهای ثابت قوانین ثابت و برای نیازهای متغیر قوانین متغیر در نظر گرفته است. (مطهری، 1359، ص 91-92)

3-3. منشأ محرکیت اسلام

استاد مطهری فهم دین را یک فهم عصری و تابع شرایط بیرونی و دانش های زمانه نمی داند، بلکه معتقد به روش ویژه درونی برای فهم دین است. «از خصوصیات اسلام این است که حاجت های متغیر را متصل کرده به حاجت های ثابت؛ یعنی هر حاجت متغیری وابسته است به یک حاجت ثابت. فقط مجتهد می خواهد، متفقه می خواهد که این ارتباط را کشف کند و آن وقت دستور اسلام را بیان کند. این همان قوه محرکه اسلام است.» (مطهری، 1372، ج1، ص 239) نکته مورد تأکید این است که حرکت بخشی اسلام از درون خود اسلام ناشی می شود، نه اینکه کسی آن را به حرکت درآورد: «خودش یک قوانین متحرک و غیرثابتی دارد؛ در عین این که قوانین ثابت و لایتغیری دارد، ولی چون اسلام آن قوانین متغیر را وابسته کرده است به این قوانین ثابت، هیچ وقت اختیار از دست خودش خارج نمی شود.» (مطهری 1378، ج2، ص 241)

4. مبانی انسان شناسی

انسان شناسی استاد مطهری تحت تأثیر هستی شناسی ای درباره انسان است. ویژگی های انسان در نظر استاد مطهری را این گونه می توان برشمرد:
1. انسان خلیفه خدا در زمین است.
2. ظرفیت علمی انسان از بزرگ ترین ظرفیت هایی است که یک مخلوق می تواند از آن برخوردار باشد.
3. او فطرتی خدا آشنا دارد؛ به خدای خویش در عمق وجدان خویش آگاهی دارد.
4. انسان ترکیبی است از طبیعت و ماورای طبیعت؛ از ماده و معنا، و از جسم و جان.
5. او شخصیتی مستقل و آزاد دارد، امانتدار خداست، رسالت و مسئولیت دارد.
6. او از یک کرامت و شرافت ذاتی برخوردار است.
7. خداوند او را برای این آفریده که تنها خدای خود را پرستش کند. (همو، 1357، ص 247-250)
انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است و به مرحله ای رسیده است که دیگر نیازی به قیومیت و سرپرستی مستقیم ندارد. آنچه را حیوان با غریزه و با قانون طبیعی غیر قابل سرپیچی انجام می دهد، انسان با نیروی عقل و علم و با قوانین وضعی و تشریعی که قابل سرپیچی است باید انجام دهد. (همو، 1353، ص 84) استاد مطهری هویت زن و مرد را در کمالات انسانی مشترک می بیند و در این زمینه، به برخی از آیات خلقت هم اشاره می کند. (همان، ص 114-121) استاد پس از ذکر این هویت مشترک، به تبیین تفاوت های زن و مرد می پردازد. «زن از آن جهت که انسان است مانند هر انسان دیگر آزاد آفریده شده است و از حقوقی مساوی بهره مند است، ولی زن انسانی است با چگونگی های خاص، و مرد انسانی است با چگونگی های دیگر. زن و مرد در انسانیت برابرند، ولی دو گونه انسانند، با دو گونه خصلت ها و دو گونه روان شناسی». (همان، ص 17-18)
نکته دیگر مورد توجه ایشان این است که اساس و مبنای حقوق طبیعی و فطری، خود طبیعت و فطرت است؛ زیرا اگر انسان ها همه در حقوق طبیعی مساوی هستند و همه باید آزاد زیست کنند، فرمانی است که در متن خلقت صادر شده است. (همان، ص 16)
پس از ذکر مبانی فکری استاد مطهری، به بررسی نظریه های ایشان در زمینه حقوق خانوادگی، سیاسی و اجتماعی می پردازیم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید