خداوند متعال در بیان حقانیت قرآن و دفاع از این صحیفه نورانی آسمانی، معرف مختلفی بیان میفرماید:
«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَهٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ»[1]
اگر از آنچه بر بنده خودمان (محمد) نازل کردهایم در شک هستید، سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا (بر این کار) دعوت کنید اگر راست میگویید. اگر (این کار را) نکردید و هرگز نخواهید کرد، از آتشی بترسید که هیزم آن مردم (گنهکار) و سنگها است که برای کافران آماده شده است.
توضیح: منظور از سنگها در ایه فوق که میفرماید: «وقودها الناس و الحجاره» بتهایی است که میپرستیدند،[2] به دلیل گفتار خداوند متعال:
«إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»[3]
شما و خدایانی که جز الله میپرستید هیزم جهنم هستند.
یهود: فقط تورات خودمان
یهود صریحاً میگفتند، ما فقط به کتاب آسمانی خودمان، تورات ایمان داریم و به قرآن ایمان نمیآوریم در صورتی که بعضی از کارهایشان دلیل بر عدم ایمان به تورات نیز بود.
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ یَکْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»[4]
و هنگامی که به آنان (یهود) گفته شود: به آنچه خداوند نازل فرموده است ایمان بیاورید، میگویند ما به چیزی ایمان میآوریم که بر خود ما نازل شده است و به غیر آن کافر میشوند و حال آنکه حق است و آنچه را که با ایشان است (یعنی تورات را) تصدیق میکند. بگو پس چرا پیامبران خدا را پیش از این میکشتید، اگر مؤمن (به تورات) بودید.
توضیح: خداوند در کتاب آسمانی تورات، کشتن پیامبران را حرام کرده بود و به یهود امر فرموده بود که از پیامبران پیروی و اطاعت کنند و آنان را تصدیق نمایند.[5]
آیه فوق دلالت دارد بر اینکه ایمان در صورتی صحیح است که به همه کتابهای آسمانی باشد نه تنها به بعضی از کتب آسمانی.[6]
دشمن جبرئیل
یهود به پیامبر میگفتند اگر میکائیل به نزد تو میآمد و پیام خدا را میآورد، ما به تو ایمان میآوردیم زیرا او فرشته رحمت است ولی جبرئیل فرشته عذاب است و او دشمن ماست.[7]
خداوند متعال در جواب آنان این آیه را نازل فرمود:
«قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدی وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنِینَ»[8]
بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد (نباید دشمنی او سبب روگردانی از قرآن باشد) زیرا او به فرمان خدا آن (قرآن) را بر قلب تو نازل کرده است. قرآنی که کتب آسمانی پیش از خود را تصدیق میکند و هدایت و بشارت برای مؤمنان است.
توضیح: چرا خداوند متعال در آیه فوق هدایت را مخصوص مؤمنان قرار داد در صورتی که قرآن برای مؤمنان و غیر مؤمنان هدایت است و راهنما؟
جواب: علّت این تخصیص آنست که مؤمنان تنها به وسیله قرآن هدایت میشوند و به آنچه در قرآن است عمل میکنند.[9]
اگر ازخدا نبود
خداوند یهود و منافقان را سرزنش میکند که چرا قرآن را سرسری گرفته و در آن تأمل نمیکنند و همین بیتوجهی و بیعنایتی آنان نسبت به قرآن سبب شده که ادعا کنند، قرآن از خدا نیست.[10] در صورتی که قرآن اگر از خدا نبود و بشری آن را پدید آورده بود اختلافات بسیار در آن مشاهده میشد زیرا نوعاً سخن و نوشتار بشر از لحاظ معنی گاهی دچار تناقض و از حیث الفاظ زمانی فصیح و گاهی غیر فصیح است.[11]
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً»[12]
آیا درباره قرآن نمیاندیشند که اگر از نزد غیر خدا بود، اختلافات بسیاری در آن مییافتند.
توضیح: اختلاف نداشتن قرآن به این معنی است که آیات قرآن در هر موضوعی با یکدیگر متناقض نیستند و یکدیگر را رد نمیکنند و از لحاظ تشابه بیان و متانت معانی و مقاصد بر یکدیگر برتری ندارند، در صورتی که نوشته و گفته غیر خدا این طور نیست. زیرا هر انسانی میبیند که امروزش عاقلتر از دیروز است و هر عمل و صنعت و کاری پدید میآورد، یا رأی و نظریهای میدهد، بهتر از کار، رأی و نظر گذشته او است. حتّی نویسنده، شاعر و خطیب، نوشته و گفته اخیر او بهتر از نوشته و گفته اول اوست و انشاء آخر او بر انشاء اول او ترجیح دارد.[13]
کوری دل
آنان که به پیامبر و قرآن ایمان نداشتند و ایمان نمیآوردند و میخواستند برای عدم اعتقادشان جنبه حق به جانبی داشته باشند، به عناوین مختلف بهانهجویی میکردند تا وانمود کنند که اگر صحت گفتار پیامبر بر ما ثابت شود، بدون درنگ تسلیم میشویم و ایمان میآوریم. ولی خداوند این طرز تفکر را که دروغ و خلاف واقع است، پاسخ میدهد:
«وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ»[14]
و اگر نوشتهای بر روی صفحهای بر تو نازل کنیم و (علاوه بر دیدن) آن را با دستهای خود لمس کنند، باز کافران میگویند: این چیزی جز یک سحر آشکار نیست.
توضیح: چند نفر از کافران بنام «نضر بن الحارث»، «عبدالله ابی امیه» و «نوفل بن خویلد» گفتند: ای محمد ما به تو ایمان نمیآوریم تا اینکه کتابی از سوی خدا برای ما بیاوری و چهار نفر از فرشتگان با آن کتاب باشند و گواهی دهند که آن کتاب از نزد خداست و تو پیامبر او هستی خداوند آیه فوق را نازل فرمود.[15]
پررویی کافران
کافران تا میتوانستند کوشش میکردند که قرآن را نفهمند و روی آنان تأثیر نگذارد. به این جهت از قرآن دوری میکردند ولی گذشته از اینها گاهی پررویی کرده و با پیامبر درباره قرآن به جدال مینشستند و صریحاً قرآن را افسانه میشمردند.
خداوند همین موضوع را با نتیجه آن بیان میفرماید:
« وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّهً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَهٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْؤَوْنَ وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ »[16]
بعضی از آنان به تو گوش فرا میدهند ولی بر دلهای آنان پردهها و در گوش آنها سنگینی قرار دادهایم تا آن (قرآن) را نفهمند. و اگر همه نشانههای حق را ببینند ایمان نمیآورند حتی هنگامی که به نزد تو میآیند، با تو پرخاش میکنند و کافران میگویند: این (قرآن) جز افسانههای پیشینیان نیست. آنها دیگران را از آن (قرآن) باز میدارند و خود نیز از آن دوری میکنند و آنها جز خود را هلاک نمیکنند ولی نمیفهمند.
توضیح: عدهای از مشرکان مکه نزد پیامبر اکرم نشسته بودند در حالی که آن حضرت قرآن میخواند. آنها به یکی از خودشان بنام «نضر» گفتند: محمد چه میگوید؟ «نضر» گفت: افسانههای پیشینیان نظیر آنچه از قرنهای گذشته برای شما داستان میگویم. آن وقت خداوند آیه فوق را نازل فرمود.[17]
یهود: کتابی در کار نبوده
یهود گاهی کارشان به جایی میرسید که برای انکار قرآن منکر شوند که خدا کتابی بر پیامبری نازل کرده، این آیه به آنان جواب دندانشکن میدهد:
«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدی لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُکُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ»[18]
آنها خدا را چنانکه باید نشناختند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است. بگو چه کسی کتابی را که موسی آورد نازل گردانید، کتابی که برای مردم نور و هدایت بود و شما آن را به صورت صفحاتی پراکنده قرار میدهید قسمتی را آشکار و قسمت زیادی را پنهان میدارید و مطالبی به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدرانتان آنها را نمیدانستند، بگو خدا… سپس آنها را در گفتگوهای لجاجت آمیزشان رها کن بازی کنند.
توضیح: علت آنکه منکران نزول وحی و کتاب آسمانی، خدا را نشناختهاند، آنست که لازمه خداوندی خدا و یکی از ویژگیهای پروردگاری آنست که خدا برای هدایت مردم به راه راست و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت، وحی و کتاب آسمانی بفرستد و اگر کسی منکر آنها شد، شناختی نسبت به خدا ندارد.[19]
تا نگوئید
قرآن حجت است و نزول آن جلو بسیاری از یاوهگوئیهای مخالفان را گرفت. اینک در آیه زیر میبینید که مخالفان درباره قرآن چه منطقی داشتند و چه گفتاری:
« وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْکِتابُ عَلی طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ کُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتابُ لَکُنَّا أَهْدی مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَکُمْ بَیِّنَهٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدی وَ رَحْمَهٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَّبَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما کانُوا یَصْدِفُونَ»[20]
و این کتابی مبارک است که ما آن را (بر تو) نازل کردیم، از آن پیروی کنید و تقوا داشته باشید تا مورد رحمت واقع شوید.
[1] . سوره بقره، آیههای 23 ـ 24.
[2] . تفسیر المیزان، ج 1، ص 90.
[3] . سوره انبیاء، آیه 98.
[4] . سوره بقره، آیه 91.
[5] . تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 161.
[6] . تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 161.
[7] . تفسیر القرآن الکریم، ص 54.
[8] . سوره بقره، آیه 97.
[9] . تفسیر مجمع البیان، ج 1، ص 167.
[10] . تفسیر مجمع البیان، ج 3، ص 81.
[11] . المصحف المفسر، ص 120.
[12] . سوره نساء، آیه 82.
[13] . تفسیر المیزان، ج 5، ص 19.
[14] . سوره انعام، آیه 7.
[15] . تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 275.
[16] . سوره انعام، آیههای 26 ـ 25.
[17] . تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 286.
[18] . سوره انعام، آیه 91.
[19] . تفسیر المیزان، ج 7، ص 269.
[20] . سوره انعام، آیههای 157 ـ 155.
@#@ (ما این کتاب را نازل کردیم) تا نگویید کتاب آسمانی تنها بر دو طائفه (یهود و نصاری) پیش از ما نازل شده و ما از بحث و بررسی آنها بیخبر بودیم، یا نگوئید اگر کتاب آسمانی بر ما نازل میشد از آنها هدایت یافتهتر بودیم، اینک آیات روشن و هدایت و رحمت از جانب پروردگارتان برای شما آمد. پس کیست ستمکارتر از کسی که آیات خدا را تکذیب کرد و از آنها روی گردانید؟ به زودی کسانی را که از آیات ما روگردانیدند به خاطر اینکه روگردان شدند مجازات شدید خواهیم کرد.
قرآن ساخته خودم نیست
کافران به پیامبر تهمت میزنند و میگویند: که قرآن گفته خود پیامبر است، در اینجا است که باید پیامبر به آنان جواب گوید و شأن قرآن را بالا ببرد و آنرا کاملاً معرفی نماید:
«وَ إِذا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَهٍ قالُوا لَوْ لا اجْتَبَیْتَها قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدی وَ رَحْمَهٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[1]
و هنگامی که (در نزول وحی تأخیر افتد و) آیهای برای آنها نیاوری، میگویند چرا خودت (از پیش خود) آن (آیه) را برنگزیدی، بگو من تنها پیروی از چیزی میکنم که (از پروردگار) به من وحی میشود، این (قرآن) بینشهایی از طرف پروردگارتان و هدایت و رحمت است برای گروهی که ایمان میآورند.
توضیح: طرز برخورد کافران با پیامبر به این صورت بود که هر وقت آیهای نازل میشد و پیامبر آن را بر آنان عرضه میکرد، تکذیب میکردند و چنانچه آیهای نازل نمیشد یا در آن تأخیر میافتاد، از روی استهزاء به پیامبر میگفتند: چرا آن چیزی را که آیه نام میگذاری و از اینجا و آنجا جمع میکنی نمیآوری؟[2]
منافقان مسخره میکردند
منافقان در مقابل آیات قرآن حالت مخصوصی داشتند، به این معنی که قرآن در آنها هیچ اثری نمیگذارد، به واسطه آنکه ایمان به آن نداشتند و گذشته از آن، قرآن را مسخره میکردند. ولی مؤمنان این طور نبودند، با نزول قرآن ایمانشان زیادتر میشد.
«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَهٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إِیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ کافِرُونَ»[3]
و هنگامی که سورهای نازل میشود بعضی از آنان (به دیگران) میگوید: این (سوره) ایمان کدام یک از شما را زیاد کرد؟ (به آنها بگو) اما کسانی که ایمان آوردهاند، ایمانشان را افزود و آنها با نزول آن سوره خوشحال میشدند و اما آنها که در دلهایشان بیماری (نفاق) است، پلیدی بر پلیدی آنها افزود و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند.
توضیح: دو آیه بالا دلالت دارد بر اینکه سوره قرآن در قلب شنونده اثر میگذارد. برای صاحب قلب سلیم ایمان و بشارت و شادی را زیاد میکند و برای صاحب قلب مریض، پلیدی و گمراهی را.[4] مانند آیه: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَساراً»[5]
فرار منافقان
منافقان از سورههایی از قرآن که نامی از آنها به میان آورده بود، وحشت داشتند و گاهی که سورهای در این زمینه نازل میشد و آنان در خدمت پیامبر حاضر بودند، ناراحت میشدند و میخواستند فرار کنند، تا مبادا در میان اجتماع رسوا شوند:[6]
«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَهٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ هَلْ یَراکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ»[7]
و هنگامی که سورهای نازل میشود بعضی از آنها (منافقان) به یکدیگر نگاه میکنند و میگویند آیا کسی شما را میبیند (و اگر از حضور پیامبر بیرون رویم متوجه ما نمیشوند) سپس بیرون میروند، خداوند دلهایشان را (از حق) منصرف سازد، چرا که آنها گروهی هستند که نمیفهمند.
توضیح: در مورد کلمه «انصرفوا» این تذکّر بجاست که «انصرفوا» فعل ماضی ثلاثی مزید از باب انفعال و مصدر آن انصراف است. انصراف در لغت به معنی بازگشتن یا برگشتن است و در اصطلاح که طبق معمول آن را به کار میبریم، به معنی صرف نظر کردن است. البته صرف نظر در واقع همان برگشت از منظور قبلی است.
مقصود از «انصرفوا» آنست که منافقان بعد از نزول قرآن، مجلس را ترک میکردند و یا از ایمان به قرآن منصرف میشدند.[8]
پیشنهاد غیر عملی
مشرکان به پیامبر اکرم پیشنهاد عجیبی میدهند و چون عملی نیست پیامبر اکرم آنرا رد میکند: «وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ»[9]
و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده میشود کسانی که امید لقاء ما را ندارند (معتقد به قیامت نیستند به پیامبر) میگویند: قرآنی غیر از این بیاور (که از عیب خدایان ما نگوید) یا آن را تبدیل کن. بگو من حق ندارم که آن را از پیش خود تبدیل کنم، من جز آنچه به من وحی میشود پیروی نمیکنم.
توضیح: منظور از آنکه به پیامبر گفتند: قرآنی غیر از این بیاور، قرآنی بود که مشتمل بر معارف این قرآن نباشد و امر و نهیی که در این قرآن است در آن وجود نداشته باشد.[10]
منظور از اینکه گفتند: آن را تبدیل کن، این بود که با حفظ اصل قرآن، معارف مخالف با خواستههای آنان به هدفهای موافق با میل آنها تغییر یابد.[11]
برای در کفر ماندن عذری نیست
خداوند، حجت را تمام کرده و راه عذر و بهانه را مسدود نموده است، کفار چه میگویند و چه میخواهند بگویند؟ میخواهند بگویند قرآن به زبانی نازل شده که ما نمیفهمیم؟ که این حرف صحیح نیست، قرآن به زبان خودشان است. و اگر بخواهند، بخوبی آن را درک میکنند، پس مسئله این نیست، مسئله عناد، سرکشی و زیر بار نرفتن است.
«تِلْکَ آیاتُ ْکِتابِ الْمُبِینِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»[12]
آن آیات کتاب آشکار است. ما آن را قرآن عربی نازل کردیم تا شما بفهمید (و بیندیشید).
توضیح: منظور از «الکتاب المبین» قرآن است و معنای «مبین» آنست که خودش واضح و آشکار است و معارف الهی و حقایق مبدأ و معاد را که قرآن در بردارد، توضیح میدهد و آشکار میکند و احتمال میرود منظور از «الکتاب المبین» لوح محفوظ باشد.[13]
باز ایمان نمیآورند
آنانکه ایمان نداشتند به پیامبر گفتند: اگر تو پیامبری، کوههای مکه را برای ما به حرکت درآور و در آنجا جویها و چشمهها قرار ده تا به کشت و زرع مشغول شویم و مردگان ما را زنده کن تا درباره تو با آنان سخن گوییم. خداوند در رد آنها آیه زیر را بر پیامبر اکرم نازل گردانید.[14]
«وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِیعاً»[15]
و اگر به وسیله قرآنی کوهها به حرکت درآیند و زمینها قطعه قطعه شوند و به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود (باز هم ایمان نخواهند آورد). ولی همه آنها در اختیار خداست.
توضیح: افرادی که آیه فوق و آیات مشابه، به آنها اشاره میکند، کسانی هستند که توفیق ندارند با قرآن هدایت شوند و هرچه از پیامبر مشاهده میکردند که بایستی انگیزهای برای ایمان آنها باشد، از آن ایرادی میگرفتند و ایمان نمیآوردند، از این جهت سرتاسر عمر خود را به این بهانهها میگذراندند و بیایمان از دنیا میرفتند.
کافران نمیدانند
کافران از نسخ بعضی از آیات تعجب میکردند و گاهی این موضوع برای آنان دست آویزی بود. تا انتقاد کنند و تبدیل آبات را مربوط به شخص پیامبر بدانند. خداوند در این دو آیه به آنان جواب میدهد:
«وَ إِذا بَدَّلْنا آیَهً مَکانَ آیَهٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هُدی وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ»[16]
و هنگامی که آیهای را به آیه دیگر تبدیل کنیم (حکمی را نسخ نماییم) و خدا بهتر میداند چه حکمی را نازل کند، آنها میگویند تو افترا میبندی اما بیشتر آنها (حقیقت را) نمیدانند. بگو، آن را «روح القدس» از جانب پروردگارت به حق نازل کرده است، تا افراد با ایمان را ثابت قدم گرداند، و هدایت و بشارتی است برای (عموم) مسلمین.
توضیح: منظور از افتراء آنست که انسان به دروغ چیزی را به کسی نسبت دهد و در این آیه که کافران این کلمه را در مورد پیامبر به کار میبردند، منظورشان این بود که خدا آیات را تبدیل نمیکند، تو خودت آیه را تبدیل میکنی و به خدا نسبت میدهی.[17]منظور از «روح القدس» جبرئیل است.[18]
خدا از اندیشه کافران آگاهست
کافران معتقد نبودند که قرآن کتاب آسمانی و از جانب خداست و عقیده داشتند که قرآن را خود پیامبر انشاء کرده، منتها میگفتند خود پیامبر نیز قادر نیست که چنین کتابی را بیاورد و بر مردم عرضه کند، بلکه افرادی او را در این زمینه آموزش دادهاند.[19]
[1] . سوره اعراف، آیه 203.
[2] . تفسیر المیزان، ج 8، ص 382.
[3] . سوره توبه، آیههای 125 ـ 124.
[4] . تفسیر المیزان، ج 9، ص 410.
[5] . سوره اسراء، آیه 82.
[6] . تفسیر القرآن الکریم، ص 215.
[7] . سوره توبه، آیه 127.
[8] . تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 86.
[9] . سوره یونس، آیه 15.
[10] . تفسیر المیزان، ج 10، ص 26.
[11] .
[12] . سوره یوسف، آیه 1 ـ 2.
[13] . تفسیر المیزان، ج 11، ص 74.
[14] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 293.
[15] . سوره رعد، آیه 31.
[16] . سوره نحل، آیههای 102 ـ 101.
[17] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 386.
[18] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 386.
[19] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 386.
@#@ خداوند در این آیه به جواب آنان میپردازد: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ»[1]ما میدانیم آنها میگویند: بشری به او تعلیم میدهد، در حالی که زبان کسی که تعلیم را به او نسبت میدهند، عجمی است و این (قرآن) زبان عربی آشکار است.
توضیح: کسی که کافران میگفتند پیامبر قرآن را از او آموزش دیده شخصی بنام «عایش» غلام «حویطب بن عبدالعزی» بوده که مسلمان شده و صاحب کتابهایی بوده است و گفته شده فردی بنام «بلعام» بوده که در مکه شیشهگر و اصلاً رومی و نصرانی بوده است و بعضی گفتهاند سلمان فارسی بوده است.[2]
نفرت مشکران
مشرکان به جای آنکه از قرآن استفاده کنند و به راه بیایند، بیشتر از قرآن دوری میکردند و میگریختند. خداوند در قرآن میفرماید:
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فِی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاَّ نُفُوراً»[3]
در این قرآن انواع بیانات مؤثر را آوردیم تا متذکر شوند ولی جز بر نفرتشان نمیافزاید.
توضیح: سؤال: اگر با نزول قرآن نفرت مشرکان زیاد میشد پس چرا قرآن نازل میشد و حکمت نزول آن چه بود؟
جواب: با نزول قرآن دلایلی که موجب تکلیف میشود روشن میگردد و از این جهت عذری باقی نمیماند و جماعتی با نزول قرآن به صلاح و صواب رو میآورند. اگر نازل نمیشد اینها راه خیر و صلاح در پیش نمیگرفتند و همان گروهی که با نزول قرآن نفرتشان زیاد میشد اگر قرآن نازل نمیشد به فسادی بیش از فساد نفرت کشانیده میشدند، بنابراین مصلحت اقتضا میکرد به خاطر این اهداف، قرآن نازل شود.[4]
نمیتوانند مثل قرآن بیاورند
بعضی از مشرکان گفته بودند که اگر بخواهیم میتوانیم مانند این قرآن بگوییم.[5] خداوند ادعای آنان را باطل دانسته و چنین توانی را در آنان انکار مینماید:
«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً»[6]
بگو (ای پیامبر) اگر انسان و جن گردهم آیند تا مانند این قرآن بیاورند مانند آن نخواهند آورد، اگرچه بعضی از آنان برای بعضی دیگر پشتیبان باشد.
توضیح: قرآن فصیح و بلیغ است. نظم خاصی در آن به کار رفته است. آن هم در بالاترین سطح از بلاغت و نظم قرار دارد. معانی آن نیکو و جالب است. عبارات آن مهذب است یعنی الفاظ آن در مورد ارائه منظور نه زائد است و نه کم. تناقض در قرآن وجود ندارد. الفاظ نامأنوس در آن نیست. معنی بیارتباط در قرآن نیست. همه این امتیازات سبب شده که بزرگترین فصحا و بلغاء عرب از انشاء مانند قرآن عاجز باشند.[7]
هدف چیست؟
این آیه را بخوانید و لذت ببرید، چه زیباترین آیهای که قرآن را معرفی میکند و حقانیت آن را بیان مینماید و هدف از نزول آن را توضیح میدهد، این آیه کریمه است که ضمن جملهای بسیار کوتاه و با یک عالم از فصاحت و بلاغت ادا شده است:
«وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»[8]
ما قرآن را به حق نازل کردیم و به حق نازل شد و تو را جز برای بشارت و بیم دادن نفرستادیم.
توضیح: هم از سوی خدا نازل کردن قرآن همراه حق است و هم نزول آن، بنابراین از طرف نازل کننده آن، مصون از باطل است، گفتار لغو و ناهنجار در آن نیست، چیزی غیر از حق دخالتی در آن نداشته که روزی آن را باطل کند و خداوند در مورد نازل کردن قرآن شریکی نداشته تا شریک او آن را نسخ کند و پیامبر جز رسولی از جانب خدا برای بشارت و بیم دادن نیست و حق تصرف در قرآن را ندارد به طوری که آن را کم یا زیاد کند و یا همه و یا بعضی از آن را با درخواست مردم یا هوای نفس خود ترک نماید و یا از آن روی بگرداند و در نتیجه آیه دیگری که مطابق هوای نفس خود یا مردم باشد از خدا بخواهد یا با مردم مماشات کند یا در بعضی از معارف و احکام قرآن به خاطر مردم مسامحه نماید، همه اینها به واسطه آن است که قرآن حق و از مصدر حقّی صادر شده است.[9]
راز تزول تدریجی قرآن
در ردّ آنان که میگفتند: چرا قرآن یکجا نازل نشده و بتدریج فرود آمده خداوند حکمت نزول تدریجی قرآن را بیان میفرماید:
«وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلاً»[10]
ما قرآنی (بر تو نازل کردیم) که (آیات) آن را از هم جدا کردیم تا آن را تدریجاً و با آرامش بر مردم بخوانی (و در دلها جایگزین شود) و به طور قطع این قرآن را ما نازل کردیم.
توضیح: حکمت نزول تدریجی قرآن، آنست که مردم استعداد فراگیری معارف و احکام قرآن را پیدا کنند و فرصت تدبر و حفظ آن را داشته باشند.[11]
از ابن عباس روایت شده که گفته است: اگر سوره بقره را با ترتیل (شمرده و با تأنّی) بخوانم بهتر است تا همه قرآن را تند و تند بخوانم.[12]
از عبدالله بن مسعود نقل شده که گفت: قرآن را کمتر از سه روز نخوانید و آنرا در هفت روز تلاوت نمایید.[13] منظور آنست که سعی کنید هنگام تلاوت قرآن، تأمل و تفکر را رعایت کنید.
دیگران هستند
پیامبر مأمور میشود که محکم و با جرأت با کفار صحبت کند و از بیاعتنایی آنان نسبت به قرآن بیتفاوتی نشان دهد و به آنها بگوید: «اگر شما قدر قرآن را نمیدانید از قدر و منزلت قرآن کاسته نمیشود و هستند کسانی که قرآن را میشناسند و حق آنرا ادا مینمایند. اینک سخن پروردگار در این رابطه:
«قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولاً وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً»[14]
بگو: چه ایمان بیاورید به آن (قرآن) و چه نیاورید، آنها که پیش از این، علم و دانش به آنان داده شده، هنگامی که (این آیات) بر آنها خوانده میشود به خاک میافتند و سجده میکنند. و میگویند: منزه است پروردگار ما، قطعاً وعدههای پروردگار ما انجام شدنی است. و به خاک میافتند، گریه میکنند (و قرآن) خشوع آنها را فزونتر مینماید.
توضیح: منظور از کسانی که علم به آنها داده شده، اشخاص خداشناسی هستند که از آیات خدا آگاهی داشتهاند، چه از یهود باشند و چه از نصاری و چه از دیگران.
گرچه از سیاق آیات استفاده میشود که منظور، علمای نصرانی میباشند که قبل از نزول قرآن به دین مسیح که هنوز نسخ نشده بود، متدین بودند و قرآن که نازل شد به آن گرویدند.[15]
پاداش بسیار
مطالب قرآن طوری تنظیم شده که هرکس میتواند خود را با آنها تطبیق دهد و حالت و عاقبت خویش را دریابد. آدم خطاکار حساب کار خود را میفهمد و آدم با ایمان و پرهیزکار، امیدوار و دلگرم میشود:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلی عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجا قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً ماکِثِینَ فِیهِ أَبَداً»[16]
حمد ویژه خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده) خود نازل کرد و هیچگونه کجی در آن قرار نداد. کتابی که ثابت، مستقیم و نگاهبان کتب دیگر است، تا (نابکاران را) از عذاب شدید او بترساند و مؤمنان را که عمل صالح انجام میدهند بشارت دهد که پاداش نیکویی برای آنهاست. (همان بهشت برین که) جاودانه در آن خواهند ماند.
توضیح: منظور از اینکه خداوند کجی در قرآن نداده است که قرآن صحیح است و غیر صحیح در آن نیست. قرآن مفید است و غیر مفید در آن نیست.[17] «قیم» یعنی ثابت و سرپرست امور دنیا و آخرت مردم.[18]
حمله به قاری
کافران به واسطه عدم ایمان به قرآن، گذشته از آنکه از آیات قرآن بهره و لذت نمیبردند، از شنیدن آنها خشمناک هم میشدند و میخواستند کسانی را که قرآن میخوانند مورد هجوم قرار دهند.[19]
«وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ وَ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیاتِنا قُلْ أَ فَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»[20]
و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده میشود در چهره کافران (آثار) انکار مشاهده میکنی. (به طوری که) نزدیک است برخیزند و با مشت به کسانی که آیات ما را بر آنها میخوانند حمله کنند. بگو آیا شما را به بدتر از این خبر دهم؟ همان آتش (دوزخ) است که خداوند به کافران وعده داده و بدترین جایگاه است.
توضیح: منظور از اینکه خداوند میفرماید: «بگو آیا میخواهید بدتر از این را به شما خبر دهم» آنست که: بگو آیا میخواهید بدتر از این چیزی که شما آن را شر میدانید و از آن دوری میکنید و از شنیدن آن پرهیز مینمایید به شما خبر دهم تا از آن اجتناب نمایید؟ آن، آتش عذاب الهی است.[21]
حقیقت چیست؟
کافران عقیده داشتند که قرآن ساخته خود پیامبر است و افرادی نیز در مورد انشاء قرآن به او کمک کردهاند و با این ترتیب قرآن عاری از حقیقت میباشد، اینک پاسخ خداوند به آنان:
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُورا وَ قالُوا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحِیماً».[22]
[1] . سوره نحل، آیه 103.
[2] . تفسیر القران الکریم، ص 276.
[3] . سوره اسراء، آیه 41.
[4] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 417.
[5] . تفسیر القرآن الکریم، ص 287.
[6] . سوره اسراء، آیه 88.
[7] . تفسیر مجمعالبیان، ج 6، ص 438.
[8] . سوره اسراء، آیه 105.
[9] . تفسیر المیزان، ج 13، ص 220.
[10] . سوره اسراء، آیه 106.
[11] . تفسیر المیزان، ج 13، ص 220.
[12] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 445.
[13] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 445
[14] . سوره اسراء، آیههای 109 ـ 107.
[15] . تفسیر المیزان، ج 13، صص 222 ـ 221.
[16] . سوره کهف، آیههای 2 و 3.
[17] . تفسیر مجمع البیان، ج 6، ص 449.
[18] . المفردات، ص 417.
[19] . تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 95.
[20] . سوره حج، آیه 72.
[21] . تفسیر المیزان، ج 14، ص 408.
[22] . سوره فرقان، آیههای 4 ـ 6.
@#@
و کافران گفتند: این فقط دروغی است که او ساخته و گروهی او را براین کار یاری دادهاند. آنها (با این سخن)، ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدهاند. و گفتند: این همان افسانههای پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده و هر صبح و شام بر او املاء میشود. بگو: کسی آن را نازل کرده است که اسرار آسمانها و زمین را میداند. او بسیار آمرزنده و مهربان بوده و هست.
توضیح: بنا بر عقیده کافران کسانی که به پیامبر در مورد قرآن کمک کردهاند عبارتند از «عداس» غلام «حویطب»، «یسار» غلام «علاء» و «حبر» غلام «عامر» که از اهل کتاب بودند.[1]
قلب ترا قوی کردیم
کافران به پیامبر گرامی اسلام میگفتند: چرا قرآن را یکجا برای ما نیاوردی؟ همچنانکه تورات، انجیل و زبور یکجا نازل شده است.[2] خداوند متعال به این اعتراض جواب میفرماید:
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً واحِدَهً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلاً»[3]
و کافران گفتند چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده؟ این به خاطر آن است که قلب ترا با آن قرآن محکم داریم و آن را تدریجاً (بر تو) خواندیم.
توضیح: منظور از کافران، مشرکان عرب هستند که دعوت قرآن را رد میکردند و نمیپذیرفتند و همیشه در مورد قرآن معترض بودند.[4]
توسط روحالامین
به طوری که از آیات قرآنی معلوم میشود، هنگام نزول قرآن واسطهای، بین خدا و پیامبر در کار بوده است که قرآن را از جانب خدا بر پیامبر فرود میآورده و آن فرشته وحی جبرئیل امین است.[5] اکنون در این زمینه به تعبیر قرآن توجه فرمائید:
«وَ إِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعالَمِینُ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»[6]
و آن (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. روحالامین آن را نازل کرده است. بر قلب تو تا از انذارکنندگان باشی. به زبان عربی آشکار.
توضیح: علّت آنکه جبرئیل واسطه وحی، روح نامیده شده آن است که او آورنده دین است و دین به وسیله او احیا میشود. از این جهت او به منزله روح دین است و یا به واسطه آنکه او روحانی است.[7]
تازگی نداشت
قرآن یک کتاب آسمانی نبود که بدون مقدمه و بیسابقه نازل شده باشد، زیرا در کتابهای آسمانی وعده نزول آن داده شده بود و کم و بیش اهل کتاب سابقهای از آن داشتند، منتها وقتی که قرآن نازل شد و مسئله نسخ ادیان کتب آسمانی قبلی عنوان گردید، بعضی از یهود و نصاری لجاجت کردند و اظهار آشنایی با قرآن ننمودند.[8] خداوند چه خوب میفرماید:
«وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَهً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ»[9]
و (توصیف) آن در کتب پیشینیان آمده است. آیا همین نشانه برای آنها کافی نیست که علمای بنیاسرائیل از آن آگاهند.
توضیح: منظور از علمای بنیاسرائیل، عبدالله بن سلام و اصحاب او میباشند. و بعضی گفتهاند که آنها پنج نفر بودهاند: عبدالله بن سلام، ابن یامین، ثعلبه، اسد و اسید.[10]
از روی عناد یا تکبر
نکتهای بسیار جالب در این آیه ملاحظه مینمائید و آن مربوط به بعضی از حالات و اخلاق عرب میباشد که خداوند تذکر میدهد: اگر قرآن را بر شخص اعجمی (غیر عربی) نازل میکردیم، عرب به واسطه عناد یا تکبر و نخوت، زیر بار نمیرفتند و از او پیروی نمیکردند.[11]
«وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ»[12]
و اگر ما آن را بر بعضی از عجم (غیر عرب) نازل میکردیم. و او آن را بر ایشان میخواند به آن ایمان نمیآوردند.
توضیح: امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند فرموده است اگر ما قرآن را بر عجم (غیر عرب) نازل میکردیم، عرب به آن ایمان نمیآورد، اما قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلت و برتری برای عجم است.[13]
شیاطین قرآن را نیاوردهاند
کافران میپنداشتند که قرآن از جنس افکار و سخنانی است که شیطان به کفار القاء مینماید و در نتیجه به وسیله شیاطین نازل شده[14] خداوند در جواب آنان میفرماید:
«وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطِینُ وَ ما یَنْبَغِی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطِیعُونَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ»[15]
شیاطین این آیات را نازل نکردند. و برای آنها سزاوار نیست و نمیتوانند. آنها از استراق سمع (و شنیدن اخبار آسمانها) برکنارند.
توضیح: شیطان به معنی شریر است، یعنی کسی که بسیار بدی و شر از او صادر میشود. جمع آن شیاطین است که منظور اشرار جن میباشند.[16]
بهتر از قرآن و تورات
کافران از معجزه حاضر که در دسترشان بود یعنی قرآن روگرداندند و آنرا انکار نمودند، و در عالم خیال و آرزو میگفتند: اگر پیامبر کتاب آسمانی مانند تورات موسی آورده بود به او ایمان میآوردیم.[17] اینک خداوند به آنان پاسخ میدهد: «فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدی مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»[18]
هنگامی که حق (قرآن) از نزد ما برای آنها آمد. گفتند چرا مثل آن چیزی که به موسی داده شد به این پیامبر داده نشد؟ مگر در گذشته به آنچه به موسی داده شد کافر نشدند و گفتند (تورات و قرآن) دو سحرند که پشت به پشت هم دادهاند (تا ما را گمراه کنند) و ما نسبت به هر کدام از آنها کافریم. بگو اگر راست میگوئید (که تورات و قرآن از جانب خدا نیست) کتابی هدایت بخشتر از این دو بیاورید تا من از آن پیروی کنم. اگر این پیشنهاد تو را نپذیرفتند بدان آنها از هوسهای خود پیروی میکنند و آیا گمراهتر از آن کس که پیروی هوای نفس خود کرده و هیچ هدایتی از جانب خدا نپذیرفته است کسی پیدا میشود؟ مسلماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمیکند.
مگر قرآن معجزه نیست
با بودن قرآن کریم و نزول آن بر پیامبر اکرم، باز کافران، خواهان معجزه مانند «ناقه صالح» و «عصای موسی» و «مائده عیسی» بودند و توجه نداشتند که قرآن با محتوای اعلای خود بزرگترین خدمت را به بشریت کرده و از جنبههای مختلف دارای اعجاز میباشد.[19]
«وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَهً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»[20]
و گفتند چرا معجزاتی از سوی پروردگارش بر او نازل نشده؟ بگو معجزات همه نزد خداست (به فرمان او نازل میشود نه به میل من و شما) من تنها انذار کننده آشکاری هستم. آیا برای آنها کافی نیست که این کتاب آسمانی را بر تو نازل کردیم که بر آنها تلاوت میشود؟ مسلماً در این (قرآن) رحمت و تذکری است برای گروهی که ایمان میآورند.
توضیح: سخن کافران: «لولا انزل علیه آیات من ربه» کنایه از این بود که قرآن معجزه نیست و میپنداشتند که واجب است پیامبر دارای نیروی غیبی الهی باشد تا هرچه بخواهد انجام دهد.[21]
تسلیم نمیشدند
خداوند برای توجه دادن مردم به مسائل مختلف، هر مثل جالب و آموزندهای را در قرآن آورده است تا آن مثل مردم را به سوی توحید و ایمان بکشاند. منتها افراد غیر مؤمن، در برابر آنها تسلیم نمیشدند.[22]
«وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَهٍ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ»[23]
ما برای مردم در این قرآن هر مثلی زدهایم و اگر آیهای برای آنان بیاوری، کافران میگویند: شما جز باطلآوران نیستید.
توضیح: اصل مثل از سوی متکلم در هر کجا و هر موردی که باشد برای آنست که مطلب مورد نظرش به ذهن شنونده یا خواننده نزدیک شود و هدف او مشخص گردد، از این جهت گویندگان برای اهدافی که دارند مثل میآورند و آن مثل را پلی برای رسیدن به مقصود خود قرار میدهند. خداوند متعال در قرآن کریم نیز مثال میآورد و مردم را به تفکر دربارهی آن مثل میخواند تا حقیقت موضوع برای خوانندگان و شنوندگان قرآن آشکار گردد و به همین مناسبت در قرآن آمده است:
«وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»[24] و آن مثلها را برای مردم میزنیم تا آنان اندیشه کنند.
رد افترا
کافران با نظر شک و تردید به قرآن مینگریستند و برای آنکه خود را تبرئه کنند، میگفتند قرآن ساخته خود پیامبر است. قرآن کریم باید به این تهمت پاسخ گوید و موقعیت خویش را مستحکم سازد و ضمناً فلسفه نزول خود را توضیح دهد:
«تَنْزِیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ»[25]
این کتابی است که از سوی پروردگار جهان نازل شده و شک و تردیدی در آن نیست.
[1] . تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 161.
[2] . تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 169.
[3] . سوره فرقان، آیه 32.
[4] . تفسیر المیزان، ج 15، ص 208.
[5] . قرآن در اسلام، ص 105.
[6] . سوره شعرا، آیههای 195 ـ 192.
[7] . تفسیر القرآن الکریم، ص 361.
[8] . تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 204.
[9] . سوره شعرا، آیههای 197 ـ 196.
[10] . تفسیر مجمع البیان، ج 7، ص 204.
[11] . تفسیر القرآن الکریم، ص 361.
[12] . سوره شعرا، آیههای 199 ـ 198.
[13] . تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 65.
[14] . تفسیر القرآن الکریم، ص 361.
[15] . سوره شعراء، آیههای 212 ـ 210.
[16] . تفسیر المیزان، ج 15، ص 327.
[17] . تفسیر المیزان، ج 16، ص 52.
[18] . سوره قصص، آیههای 48 ـ 50.
[19] . تفسیر القرآن الکریم، ص 383.
[20] . سوره عنکبوت، آیههای 51 ـ 50.
[21] . تفسیر المیزان، ج 16، ص 140.
[22] . تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 311.
[23] . سوره روم، آیه 58.
[24] . سوره حشر، آیه 21.
[25] . سوره الم سجده، آیههای 2 ـ 3.
@#@ ولی آنها میگویند به دروغ به خدا بسته است، اما (این طور نیست) بلکه آن سخن حقی است از سوی پروردگارت تا گروهی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذار کنندهای برای آنها نیامده است، شاید هدایت شوند.
توضیح: حق، هر چیزی است که کسی به آن اعتقاد پیدا کرد، اعتقاد او به جاست و عقل ایجاب میکند که سزاوار است آن را ستایش و تعظیم کند.
بنابراین، کتاب آسمانی (قرآن) حق است یعنی اگر کسی معتقد شد از نزد خداست، عقیده او صحیح است. و باطل، نقیض حق است.[1]
پیامبر شاعر نیست
کافران میگفتند پیامبر شاعر است و آنچه میگوید شعر: خداوند در جواب آنان میفرماید:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیًّا وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ»[2]
ما هرگز شعر به او نیاموختیم و شایسته او نیست، آن (قرآن) تنها ذکر و قرآن آشکار است. تا کسانی را که زنده میباشند انذار کند و عذاب بر کافران ثابت شود.
توضیح: منظور از: «مَنْ کانَ حَیّاً ـ کسی که زنده است» انسان مؤمن است، زیرا کافر مانند مرده بلکه کمتر از مرده است، به جهت آنکه مرده نفع و ضرری ندارد ولی کافر ضرر دارد. ممکن است منظور از زنده، آدم عاقل باشد و این تفسیر از علی ـ علیه السلام ـ روایت شده است.[3]
چرا قرآن عربی است؟
یکی از اعتراضات مشرکان این بود که میگفتند: چرا قرآن به زبان عجم نازل نشده.[4] خداوند پاسخ آنان را در این بیان میفرماید:
«وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیاتُهُ ءَ أَعْجَمِیٌّ وَ عَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدی وَ شِفاءٌ وَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ فِی آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَیْهِمْ عَمًی أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ»[5]
و اگر آن را قرآنی عجمی قرار میدادیم حتماً میگفتند: چرا آیاتش روشن نیست؟ آیا قرآن عجمی و (پیامبر) عربی؟ بگو آن (قرآن) برای کسانی که ایمان آوردهاند هدایت و درمان است ولی کسانی که ایمان نمیآورند در گوشهایشان سنگینی است و آن (قرآن) برای آنان نابینایی است، آنان (همچون کسانی هستند که) از راه دور، صدا زده میشوند (و نمی شوند).
توضیح: منظور از آنکه قرآن برای آنان نابینایی است، آن است که آنها به واسطه بیاعتنایی به قرآن و تدب نکردن در آن، گویی قرآن برای آنان کوری است.[6]
امام باقر ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه فرمود: اگر قرآن عجمی بود میگفتند: زبان ما عربی است چگونه قرآن عجمی را بیاموزیم.[7]
گمراهتر از گمراه
گمراه کسی است که بر خلاف حق راه پوید و در مسیر باطل گام نهد و گمراهتر، آنان که قرآن را دیدند و از پیامبر شنیدند و به آن وقعی ننهادند:
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُمْ بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقاقٍ بَعِیدٍ»[8]
بگو: به من خبر دهید اگر این (قرآن) از جانب خدا باشد و شما به آن کافر شدید چه کسی گمراهتر خواهد بود از کسی که مخالف و دور از حق باشد (که شما باشید).
توضیح: منظور از آیه فوق، آن است که قرآن شما را به سوی خدا دعوت میکند و میگوید از سوی خداست. لااقل احتمال راست بودن را میدهید و همین احتمال کافی است که در مورد قرآن بیاندیشید تا ضرری که احتمال میدهید از خود دفع نمایید و چه ضرری بالاتر از هلاکت ابدی. بنابراین روگرداندن از قرآن معنی ندارد.[9]
چرا بر فقیری نازل شد
یکی از ایرادهای کافران این بود که با وجود این همه افراد ثروتمند و سرشناس چرا قرآن بر فردی تهیدست نازل شده.[10]
اینک خداوند اصل اعتراض آنان و جواب آنرا در این دو آیه بیان میفرماید:
«وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ»[11]
و گفتند چرا این قرآن بر مرد بزرگی (ثروتمند) از این دو شهر (مکه و طائف) نازل نشده است؟ آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میان آنان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را تسخیر کنند (برای انجام کارها در اختیار گیرند) و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنند بهتر است.
توضیح: منظور آیه آنست که خداوند میفرماید: مگر تقسیم رحمت یعنی نبوت در اختیار آنهاست؟ در اختیار آنها که نیست، همانگونه که تقسیم رزق و روزی دنیا با ماست تقسیم رتبههای معنوی مانند نبوت و انتخاب پیامبر نیز با ماست که هرکه را صلاح و شایسته بدانیم پیامبر نماییم و کتاب آسمانی قرآن را بر او نازل کنیم.[12]
بالاتر از خدا کیست؟
بالاتر از خدا کیست و بهتر از قرآن چیست؟ منکران چه میخواهند بکنند و دنبال چه میخواهند بروند و به چه میخواهند ایمان بیاورند؟ مگر نه این است که این قرآن به حق نازل شده و بایستی به آن ایمان بیاورند.
«تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِّ فَبِأَیِّ حَدِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ یُؤْمِنُونَ وَیْلٌ لِکُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیم وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اتَّخَذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»[13]
اینها آیات الهی است که ما آنها را به حق بر تو تلاوت میکنیم، (اگر آنها به این آیات ایمان نیاورند) پس به کدام سخن بعد از (سخن) خدا و آیاتش ایمان میآورند؟ وای بر هر دروغگوی بسیار گناهکاری که آیات خدا را میشنود که بر او تلاوت میشود، اما از روی تکبر (بر مخالفت خود) اصرار میورزد، گویی آنها را نشنیده است. چنین کسی را به عذاب دردناکی بشارت ده. و هرگاه از بعضی آیات ما آگاه شود، آنها را به باد استهزاء میگیرد، برای آنها عذاب خوارکنندهای است.
توضیح: فرق بین حدیث و آیات آنست که حدیث قصههایی است که عبرتها از آن استنباط میشود و آن عبرتها حق را از باطل تمیز میدهند و آیات دلیلهایی هستند که درست و نادرست را از هم جدا میسازد.[14]
بتها تاکنون چه کردهاند؟
در مقابل پیامبر اکرم و رسالت مقدس الهی او، مشرکان قرار داشتند که به خدایان خودشان افتخار مینمودند و حاضر نبودند به بطلان عمل خود اقرار کنند. در این زمینه پیامبر از جانب خدا مأمور شد به آنان این چنین گوید و از آنان دلیل بخواهد:
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَرُونِی ما ذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماواتِ ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَهٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ»[15]
(به آنها) بگو به من خبر دهید معبودهایی را که غیر از خدا پرستش میکنید، به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟ یا شرکتی در (آفرینش) آسمانها دارند؟ کتابی (آسمانی) پیش از این (قرآن) یا اثر علمی (از گذشتگان) برای من بیاورید (که دلیلی صدق گفتار شما باشد) اگر راست میگویید.
توضیح: مشرکان آفرینش را مخصوص «الله» معبود بر حق میدانستند و همانطور که خداوند میفرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ».[16] اگر از آنها سؤال کنی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلماً میگویند: «الله» ولی تدبیر جهان آفرینش را به خدایان خود نسبت میدادند و چون تدبیر، جدای از خلقت نیست، لازم است هر کسی سهمی در تدبیر داشته باشد، سهمی در خلقت نیز برای او باشد. از این جهت خداوند به پیامبرش امر فرمود که از مشرکان بپرسد: معبودانشان چه سهمی در خلقت آسمانها و زمین داشتهاند؟[17]
سحر آشکار
مردمی که ایمان به پیامبر و قرآن نداشتند موقعی که آیات قرآن را میشنیدند به بهانهای قرآن را تخطئه کرده و با اتکا به آن بهانه، از قرآن فاصله میگرفتند. یکی از این بهانهها این بود که میگفتند قرآن در گول زدن مردم سحر واضح است:
«وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ».[18]
و هنگامی که آیات روشن ما بر آنها خوانده میشود، کافران، به حقی که برای آنها آمده میگویند: این سحر آشکار است.
توضیح: آری، آدم لجوج همین طور است، میبینید حق به آسانی به سوی او آمده است و آن را به خوبی مشاهده میکند و یقین دارد که حق است، اما در مقابل آن میایستد و مسئلهای به این روشنی را توجیه میکند و افسون و نیرنگ میخواند.[19]
دروغ بسته است
یکی از بهانههای کافران در مورد مخالفت با قرآن، این بود که میگفتند قرآن آن طوری که پیامبر ادعا میکند از جانب خدا نیست، پیامبر از پیش خود قرآن را گفته و آن را به دروغ به خدا نسبت میدهد خداوند به پیامبر میآموزد که چگونه با این اندیشه باید مبارزه کند و پاسخ گوید:
«أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ کَفی بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»[20]
بلکه میگویند: این آیات را بر خدا افترا بسته، بگو: اگر من آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم (باید خداوند مرا رسوا کند و) شما نمیتوانید در برابر خداوند از من دفاع کنید، او کارهایی را که شما در آن وارد میشوید بهتر میداند.
[1] . تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 325.
[2] . سوره یس، آیههای 70 ـ 69.
[3] . تفسر مجمع البیان، ج 8، ص 432.
[4] . تفسیر القرآن الکریم، ص 451.
[5] . سوره فصّلت، آیه 44.
[6] . تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 17.
[7] . تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 554.
[8] . سوره فصّلت، آیه 52.
[9] . تفسیر المیزان، ج 17، ص 403.
[10] . تفسیر المیزان، ج 18، ص 98.
[11] . سوره زخرف، آیههای 32 ـ 31.
[12] . تفسیر مجمع البیان، ج 9، صص 47 ـ 46.
[13] . سوره جاثیه، آیههای 9 ـ 6.
[14] . تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 73.
[15] . سوره احقاف، آیه 4.
[16] . سوره زمر، آیه 38.
[17] . تفسیر المیزان، ج 18، ص 187.
[18] . سوره احقاف، آیه 7.
[19] . تفسیر المیزان، ج 18، ص 188.
[20] . سوره احقاف، آیه 8.
@#@ کافی است خداوند میان من و شما گواه باشد و او بسیار آمرزنده و مهربان است.
توضیح: پیامبر اکرم، با جمله اخیر آیه: «و هو الغفور الرحیم» کافران را به توبه دعوت مینماید و میفرماید: کسی که گناه کبیره بجا آورد، همانگونه که شما بجا آوردید و بر خدا و بر من افترا بستید و سپس توبه کرد خداوند گناه او را میآمرزد و نسبت به او مهربان خواهد بود.[1]
بیسابقه نیست
دعوت پیامبر در جامعه آن روز به نظر کافران عجیب و شگفتآور بود. به آن خوش بین نبودند و میخواستند آن را امری بدیع و بیسابقه جلوه دهند و به حساب بیاورند. خداوند کیفیت رد این این طرز فکر را به پیامبر یاد میدهد:
«قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ وَ ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ وَ ما أَنَا إِلاَّ نَذِیرٌ مُبِینٌ»[2]
بگو: من پیامبر نوظهوری نیستم و نمیدانم (از سوی خدا) چه رفتاری با من و شما خواهد شد، پیروی نمیکنم مگر آنچه را به من وحی میشود، و جز بیم دهنده آشکاری نیستم.
توضیح: منظور از «ماکنت بدعاً من الرسل» پیامبر نوظهوری نیستم ـ آنست که من از لحاظ صورت، روش، گفتار و کردار مخالف پیامبران گذشته نیستم بلکه مانند آنها بشری هستم، هر آنچه از آثار بشریت در آنها بوده در من هست و راه آنان در زندگی راه من است.
ظالم نیستید؟
بعضی از یهود در تورات تأییداتی درباره قرآن مشاهده کردند و بدین جهت ایمان آورده بودند. اما بقیه آنان مستکبرانه از قرآن روگردان شدند.[3] آیه زیر در این زمینه با آنان به احتجاج و استدلال برخاسته است:
«قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلی مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ»[4]
بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما به آن کافر شوید، در حالی که شاهدی از بنی اسرائیل بر آن شهادت دهد و او ایمان آورد و شما تکبر ورزید (چه کسی از شما گمراهتر خواهد بود) خداوند قوم ظالم را هدایت نمیکند.
توضیح: این آیه درباره «عبدالله بن سلام» نازل شده که منظور از شاهد همین شخص است، بدین ترتیب که عبدالله نزد پیامبر آمد و مسلمان شد و عرض کرد یا رسول الله از یهود درباره من سؤال کنید آنها خواهند گفت: او اعلم ما است. وقتی که این را گفتند به آنها میگوییم: تورات دلالت بر نبوت شما دارد و صفات شما به روشنی در آن آمده است. هنگامی که پیامبر از یهود راجع به عبدالله پرسیدند، یهود گفتند: وی اعلم ما است. با این ترتیب عبدالله ایمان خود را آشکار نمود ولی یهود او را تکذیب کردند.[5]
اگر خوب بود
دلیل دیگری که کافران دلشان را به آن خوش میکردند این بود که میگفتند مقام ما بالاتر از مؤمنان است. و مائیم که باید تشخیص بدهیم کدام عقیده صحیح است و کدام غیر صحیح. بنابراین از اینکه ما به قرآن ایمان نیاوردهایم باید مؤمنان بدانند که قرآن درست و قابل پیروی نیست:
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کانَ خَیْراً ما سَبَقُونا إِلَیْهِ وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَهً وَ هذا کِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ بُشْری لِلْمُحْسِنِینَ»[6]
کافران درباره مؤمنان چنین گفتند: اگر (اسلام) چیز خوبی بود هرگز آنها بر ما پیشی نمیگرفتند و چون خودشان به وسیله آن هدایت نشدند میگویند این یک دروغ قدیمی است. و پیش از آن (قرآن) کتاب موسی (تورات) که پیشوا و رحمت بود نشانههای آن را بیان کرده، و این (قرآن) کتابی است که (تورات) را تصدیق میکند در حالی که به زبان عربی است تا کسانی را که ظلم کردهاند بترساند و برای نیکوکاران بشارت باشد.
توضیح: دو صفت جالب، خداوند در این آیه برای تورات آورده است: امام و رحمت. امام یعنی پیشواست برای بنی اسرائیل که به آن اقتدا کنند و در اعمالشان از آن پیروی نمایند. و رحمت است برای کسانی که به آن ایمان آوردهاند و برای اصلاح نفوسشان از آن متابعت میکنند.[7]
به این آسانی نیست
زمزمه کافران در مورد پیامبر و قرآن همیشه در محافل و مجالس خودشان وجود داشت و همانگونه که در آیات مشابه با آیه زیر تذکر داده شد، کوشش میکردند که ثابت کنند قرآن از خود پیامبر است نه از جانب خدا. خداوند با دلیل کوبنده ذیل، آنان را مجاب میکند و خلاصهاش آن است که اگر قرآن به این سادگی و آسانی باشد که بشری بتواند مانند آنرا بیاورد، شما خودتان که اهل ادب و بلاغت هستید مانند آن را بیاورید:
«أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ»[8]
بلکه میگویند، آن (قرآن) را به دروغ به خدا بسته، اما آنها ایمان نمیآورند، (و از این جهت چنین اعتراضی نسبت به قرآن دارند). اگر راست میگویند سخنی مانند آن بیاورند.
توضیح: «حدیث» در لغت به معنی سخن است و «مثله» یعنی مثل قرآن. بنابراین منظور آنست که سخنی مانند قرآن بیاورند.
خدا معلم قرآن است
کفار که به شرف اسلام مشرف نشده بودند، به نظر خودشان گاهبهگاه ایرادهایی از قرآن میگرفتند و آنها را مطرح مینمودند. از آن جمله میگفتند: خداوند قرآن را به پیامبر نیاموخته بلکه بشری این کار را کرده است و آنچه پیامبر میداند از او میداند نه از خدا.[9]خداوند در جواب آنان میفرماید: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»[10] خداوند رحمان. قرآن را تعلیم فرمود.
توضیح: منظور از «رحمان» خداوند است، خود کلمه «رحمان» صیغه مبالغه است که دلالت دارد بر رحمت بسیار به واسطه بذل نعمتها، که شامل مؤمن و کافر میشود، مؤمن در ارتباط با نعمتهای آخرت و کافر در ارتباط با نعمتهای دنیا، و چون کلمه رحمان عام است مناسبت دارد، در آغاز سوره قرار گیرد، زیرا در این سوره از انواع نعمتهای دنیوی و اخروی برای انس و جن سخن رفته است.[11]
با آیه «علم القرآن» شمارش نعمتهای الهی شروع میشود و چون قرآن از لحاظ قدر، شأن و موقعیت، اعظم و بالاتر است، زیرا کلام خداست که راه راست او ترسیم میکند و متضمن بیان روش سعادت است که منتهای آرزوی هر آرزومند و نهایت خواسته هر خواستاری است، از این جهت تعلیم قرآن را بر سایر نعمتها حتی بر آفرینش انس و جن که قرآن به خاطر تعلیم آنها نازل شده مقدم داشته است.[12]
منظور از «علم القرآن» آن است که خداوند قرآن را به پیامبر و پیامبر آن را به امت تعلیم داد.[13]
کتاب خصوصی
کافران میگفتند یک قرآن تنها که بر پیامبر نازل شده کافی نیست. ما در صورتی ایمان میآوریم که برای هرکدام از ما یک کتاب آسمانی مستقل بیاید[14] اینکه خداوند این سخن و رد آن را بیان میفرماید:
«بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتی صُحُفاً مُنَشَّرَهً کَلاَّ بَلْ لا یَخافُونَ الْآخِرَهَ کَلاَّ إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ»[15]
بلکه هرکدام از آنها میخواهند نامه جداگانهای (از سوی خدا) برای او فرستاده شود. چنین نیست که آنها میگویند، بکله آنها از آخرت نمیترسند. چنین نیست که آنها میگویند، آن (قرآن) یک تذکر و یادآوری است.
توضیح: کلمه «کلّا» سی و سه بار در نیمه دوم قرآن آمده و در اصطلاح علمای نحو حرف «ردع» است. «ردع» یعنی بازداشتن، رد و نفی چیزی که مخاطب به آن عقیده دارد یا آن را گفته است و تقاضا کرده است. در آیات فوق خداوند به وسیلهی این کلمه، گفتار و تقاضای کافران را رد میکند.[16]
وقوع قیامت جدّی است
یکی از چیزهایی که کافران انکار میکردند، مسئله معاد و بازگشت مردم در روز قیامت بود که قسمتی از آیات قرآن مربوط به این مسئله و استدلال برای اثبات آن میباشد.
در آیات زیر پس از چند تأآکید، خداوند شأن قرآن را بیان میفرماید، قرآنی که معاد را مسلم و بدون تردید معرفی مینماید.[17]
«وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْع وَ الْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْل وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ»[18]
سوگند به آسمان پرباران. و سوگند به زمین پرشکاف. که آن (قرآن) سخنی است مشخص کننده (حق از باطل) و شوخی نیست.
توضیح: منظور از «انه لقول فصل» آنست که قرآن فاصل است، یعنی جداکننده حق از باطل است و برای مبالغه، تعبیر به فصل شده مانند «زید عدل ـ زید عدل است» یعنی «زید عادل است» بنابراین هرچه را قرآن حق دانست بدون شک حق است و هرچه را باطل دانست بدون شک باطل است. روز قیامت که قرآن از آن خبر داده بدون شک حق است.[19]
[1] . تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 83.
[2] . سوره احقاف، آیه 9.
[3] . تفسیر المیزان، ج 18، ص 194.
[4] . سوره احقاف، آیه 10.
[5] . تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 83.
[6] . سوره احقاف، آیههای 12 ـ 11.
[7] . تفسیر المیزان، ج 18، ص 196.
[8] . سوره طور، آیههای 34 ـ 33.
[9] . تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 197.
[10] . سوره الرحمن، آیههای 1 ـ 2.
[11] . تفسر المیزان، ج 19، ص 94.
[12] . تفسیر المیزان، ج 19، ص 94.
[13] . تفسیر مجمع البیان، ج 9، ص 197.
[14] . تفسیر المیزان، ج 20، ص 9.
[15] . سوره المدثر، آیههای 55 ـ 52.
[16] . مغنی اللبیب، ص 98 ـ 97.
[17] . تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 472.
[18] . سوره الطارق، آیههای 14 ـ 11.
[19] . تفسیر المیزان، ج 20، ص 261.
سید محمد تقی حکیمی