«تَدَبُّر» از ریشه «دُبُر»، به معنی اندیشیدن در پشت و ماوراء امور میباشد که «ژرف اندیشی» و «عاقبت اندیشی» را نظر دارد که نتیجهاش «کشف حقایقی است که در ابتدایِ امر و نظرِ سطحی، به چشم نمیآمد».
در «مفردات» میگوید: «التَّدبیرُ»: «التَفْکیرُ فی دُبُرِ الأُمُور» که معنی «تَدَبُّر» چنین خواهد بود: «التَّفَکُّرُ فی دُبُرِ الأُمُورِ»: (اندیشیدن در پشت امور).
«مختار الصحاح» میگوید:
«التَّدبیرُ فی الأمْرِ»: «النَّظَرُ إِلی ما تَؤُلُ إلَیْهِ عاقِبَتُهُ»، و «التَّدبُّرُ»: «التَّفَکُّر فیه».
که «تدبیر»: «با دقت نگریستن به آنچه که عاقبتِ امر به آن باز میگردد»، و «تدبر»: «تفکر در عاقبتِ امر» میباشد.
«مصباح المنیر» میگوید:
الدُّبُر: خِلافُ القُبُلِ مِنْ کُلِّ شَیءٍ، وَ مِنْهُ یُقالُ لِآخِرِ الْأمْرِ دُبُرٌ وَ أصْلُهُ ما أدْبَرَ عَنْهُ الإِنْسانُ، و «تَدَبَّرْتُهُ تَدَبُّراً»: «نَظَرْتُ فی دُبُرِهِ وَ هُوَ عاقِبَتُهُ وَ آخِرُهُ» که «دُبُر» خلافِ جلو از هر چیز میباشد و از این رو به آخر امر «دُبُر» گفته میشود و اصل آن، هر آنچه انسان از آن اعراض نماید و به آن پشت کند و «تَدَبَّرتهُ تَدَبُّراً»، «در پشتِ آن با دقت نگریستم که عاقبت و آخرِ امر میباشد».
در «مجمع البیان»، «اساس البلاغه»، «غریب القرآن» سجستانی (م 330 هـ) و «مجمع مقاییس اللغه» معانی مشابهی آمده است.
در فرق «تدبر و تفکر» ابی هلال عسکری در «فروق اللغویه» میگوید: «تدبر»، «تصرف در قلب با نظر کردن در عواقب امور» میباشد، امّا «تفکر»، «تصرف در قلب با نظر کردن در دلائل امور» میباشد که «مجمع البیان» نیز همین نکته را ذکر مینماید:
«التَّدَبُّرُ تَصَرُّفُ الْقًلْبِ بِالْنَّظَرِ إلَی الْعَواقِبِ، وَ التَّفَکُّرُ تَصَرُّفُ الْقَلْبِ بِالْنَّظرِ إلَی الدَّلائِلِ».
پس «تدبر» به معنی «تفکر و اندیشیدن در ورای ظواهر» میباشد تا چهره باطنِ امور، جلوهگر شده عاقبتش برملا گردد؛ «کاوشِ در باطن و توجه به نتایج و عواقب امر»، دو خصوصیتِ اساسیِ تدبر میباشد، امّا «تفکر» اعم از «بررسی ظواهر و بواطن امور» و اعم از «بررسی علل و اسباب امور و نتایج و عاقبت آن» میباشد چرا که تفکر به راهیابیها و کشف مجهولها، بطور مطلق نظر دارد.[1]
تلاش برای کشفِ عاقبت امور، به ناچار انسان را از سطح به عمق میکشاند؛ این نکته در آیاتِ تدبر خصوصاً آیه 82 نساء مورد نظر میباشد چرا که پی بردن به الهی بودنِ قرآن، نیاز به تعمق و ژرف اندیشی دارد و الّا در نظرِ سطحی، آیات، مرکب از حروف و کلماتی است که عرب با آنها تکلم مینماید و تفاوتی در نظر سطحی و ابتدایی با کلام بشر ندارد، بیان نهج البلاغه نیز بر آن تأکید دارد که «خداوند اسلام را مغز قرار داد برای آنکه تدبر نماید»، «مغز» ماورایِ قشر و پوسته میباشد که با «تدبر» برملا میگردد.[2]
نکته دیگر آنکه «تدبر در قرآن» به «پی گیریِ سیر آیات، یکی پشتِ سرِ دیگری و دقت در باطنِ ارتباطِ آنها نیز نظر دارد، چرا که کشفِ انسجام و هماهنگی، و عدمِ وجود اختلاف، نیازمند پیگیری و بررسی آیات در یک سوره و آیات یک سوره با کل قرآن دارد تا معلوم گردد کتابی که در طول 23 سال در فراز و نشیب هایِ زندگیِ پیامبر در شرایط بسیار متفاوت از یکدیگر، مطرح گشته است نمیتواند ساخته و پرداخته ذهنِ بشر بلکه هر موجود مادی باشد که پیوسته محکوم به تغییر و تحول و حرکت از نقض به سوی کمال نسبی خویش هستند.
پس در امر «تدبر در قرآن»، «کاوش و اندیشه در کشفِ مفاهیم و روابطِ ناپیدای موجود در هر یک از آیات و ارتباط آیات با یکدیگر و آن آیات با آیاتِ دیگر سورِ قرآن» مدنظر میباشد.
2. فرق تدبر و تفسیر
با دقتِ نظر در آیات معلوم میگردد که «تدبر» غیر از «تفسیر مصطلح» میباشد و میان آن دو تفاوتهایِ بارزی وجود دارد:
الف: در «تدبر در قرآن» همه اقشار مردمی در هر رتبه از فهم و درک، و مراتب علمی و روحی که باشند، شرکت دارند و صرفِ بهرهمندی از ترجمه، برای اصلِ تدبر کفایت میکند حال آنکه «تفسیر» به مجتهدینِ در فهمِ قرآن، اختصاص دارد که حداقل به «کلیدهایِ علمیِ تدبر» مجهز میباشند.
نکته فوق در آیاتِ دعوت به تدبر، به روشنی دیده میشود که عموم مردم حتی منافقین و مشرکین را موردِ خطاب قرار میدهد:
«أَ فَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جاءَهُمْ ما لَمْ یَأْتِ آباءَهُمُ الْأَوَّلِینَ».[3]
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها».[4]
«أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً».[5]
ب: در «تدبر»، فکر و دل هر دو شرکت دارند لیکن «تفسیر» جریانی است فکری که لزوماً، با جریان قلبی همراه نیست.
ت: در «تدبر» ژرفای آیات و نتایج و پی آمدها و لوازم آیات مورد بررسی واقع میشود حال آنکه در «تفسیر» این مسائل لزوماً پیگیری نمیشود.
ث: در امر «تدبر» شخص خود را مخاطب آیات میبیند و درمان دردِ فکری و قلبی خویش میجوید امّا در امر «تفسیر» مفسّر خود را مبلغ و بیانگر آیات میشناسد، اگر چه خود را مخاطبِ آیات، نبیند بنابراین هر «تدبری» میتواند تبلیغ را در پی داشته باشد، لیکن هر «تفسیری» با جریان تدبر همراه نمیباشد.
ج: «تدبر» یک جریانی روحی ـ فکری است که با قرائت آهنگین و یا استماع آیات، زمینه سازی شده با کاوش در آیات ادامه یافته، به استخراج دارویِ دردِ خویش و بکارگیری آن ختم میگردد که «قرائت»زمینه آن و «عمل» نتیجه آن میباشد (قرائت ـ فهم ـ عمل)؛ این مسأله با توجه به حدیثِ معصوم ـ علیه السّلام ـ در توضیحِ معنی «حق تلاوت» به روشنی معلوم میگردد، حال آنکه در امر تفسیر «آن مقدمه و این نتیجه» الزامی نیست.
ح: در تدبر،کافر و مشرک نیز شرکت دارند حال آنکه «تفسیر» به مسلمان آن هم مجتهدین، اختصاص دارد.
خ: در بسیاری از موارد تدبر، رجوع به احادیث لزومی ندارد بلکه امکان ندارد چرا که به تخصص نیاز دارد بلکه گاهی اصلاً معنی ندارد آنجا که متدبر در آیات، «شخص کافر و مشرک» باشد و میخواهد به حقیقت دست یابد، حال آنکه در «تفسیر»، رجوع به احادیث معصوم ـ علیه السّلام ـ امری اساسی و ضروری است و بدون احادیث و تسلط بر آنها، نمیتوان به تفسیر پرداخت.
بله، «تدبرِ در حد تخصصی» با «حقیقتِ تفسیر» وحدت دارد لیکن با «واقعیت تفسیر»[6] لزوماً همسانی ندارد.
بنابراین «تدبر» با «حقیقت تفسیر» رابطه «عموم و خصوص مطلق» دارد امّا با «تفسیر مصطلح» رابطهاش «عموم و خصوص من وجه» میباشد که نه هر «تدبری»، «تفسیر مصطلح» را در پی دارد و نه هر «تفسیر مصطلحی» با «تدبر» همراه است بلکه بعضی از «تفاسیر مصطلح»، «تدبرِ تخصصی» را در ضمن خویش به همراه دارد.
پی نوشت ها:
[1] . آیه 8 سوره روم به نتایج و اهدافِ خلقت نظر دارد: «أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّى». و آیه 219 سوره بقره به اسباب و نتایج و ظاهر و باطن نظر دارد: «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ…».
[2] . در مقدمه این رساله در امر تدبر، مباحثی به اشاره گذشت.
[3] . مؤمنون/ 68.
[4] . محمد/ 24.
[5] . نساء/ 82.
[6] . مقصود تفاسیری است که در طول تاریخ اسلام، نوشته یا گفته شده است.
ولی الله نقی پورفر- تدبر در قرآن