بررسی تحلیلی انگیزه های قیام امام حسین (ع) از بُعد کلامی شیعه (1)

بررسی تحلیلی انگیزه های قیام امام حسین (ع) از بُعد کلامی شیعه (1)

نویسنده:دکتر محمد جواد نجفی*
حمید رهبر**

چکیده

در این اثر، به طور خلاصه چهار نظریه ی تحلیلی (تعبد، انقلاب، دفاع، اصلاح) درباره قیام عاشورا ارائه میشود و از پرداختن به جزئیات واقعه پرهیز می شود.
در تحلیل کلیت حرکت آن امام، موضوعاتی چون امکان پیدایی، زمینه های اجتماعی و فرهنگی به طور عام، عقلانیت پنهان در واقعه کربلا مورد بررسی قرار می گیرد.
اهمیت بحث حاضر در این است که از یک جهت با توجه به گستردگی ای که در مباحث کلامی و اعتقادی حال حاضر پدید آمده، به واقعه عاشورا نیز از جنبه استدلالی توجه نموده است و از سوی دیگر، از میان انگیزه های مختلفی که در آثار پیشروان و متأخرین وجود داشته، مهم ترین آنها استخراج شده، طبق شیوه کلامی، مورد بررسی قرار می گیرد.

مقدمه

تقریبا تمامی متون تاریخی کهن مربوط به اسلام، در خصوص واقعه عاشورا مطالبی را درج کرده اند؛ اما در اکثر قریب به اتفاق این روایت ها، بیشتر به روایت واقعه توجه شده از تحلیل آن صرف نظر گشته است؛ در این میان گزارش های تکان دهنده ای که مربوط به جزئیات واقعه بوده، توسط راویان و شاعران در هر کوی و برزنی سروده و بیان می شد که به دلیل فضای نامناسب زمان، به «جن سروده های یا هاتفانه ها» مشهور شدند (سردرودی، 1381، ص 20).
در پی این موضوع، تحریف های مورخان را نیز نباید نادیده انگاشت. از جمله ی این افراد می توان به ابن کثیر، ابن عربی (قاضی ابوبکر) و ابن تیمیه اشاره کرد که نوع بیان و واقعه در آثارشان از کینه توزی خالی نیست. در ادامه، افراد بزرگی چون ابن خلدون نیز در این باره بحث کرده اند. نوع نگاه ابن خلدون به مقوله کلی تاریخ، نگاهی عقلانی است؛ اما در خصوص واقعه عاشورا، فلسفه وی فلسفه ی غلبه و قدرت است که می گوید: «الحق مع غلب کائنا من کان»: حق با کسی است که غالب شود؛ هر کسی که می خواهد باشد (همان، ص 70).
خلاصه سخن اینکه: در میان پیشروان، اعم از سنی و شیعه، بزرگانی نظیر شیخ مرتضی (رحمه الله)، شیخ طوسی، سیدبن طاووس و محمدباقر مجلسی آثار گرانقدری بر جای گذاشته اند که در روشنگری واقعه، بعد از تحریف های بسیاری که صورت گرفته بود، بسیار مؤثر افتاد؛ اما در تمامی این آثار، بُعد روانی واقعه مد نظر بوده است؛ با وجود این در دهه های اخیر، در نهضتی که به روشنگری در واقعه عاشورا شهرت دارد، آثار تحلیلی بزرگی نگارش یافت؛ در این میان می توان از حماسه حسینی، اثر استاد شهید مرتضی مطهری، قیام امام حسین (علیه السلام) اثر سیدجعفر شهیدی و آثار و سخنرانی های پراکنده دکتر علی شریعتی در کنار اثر شهید جاوید صالحی نجف آبادی یاد کرد که هر کدام وجهی از فلسفه قیام عاشورا را تحلیل و بررسی کرده، آن را در کنار مقوله هایی نظیر عبودیت به عنوان یکی از انگیزه های قیام جنبه ی عقلانی بخشیدند.

فرضیه

چنان که در چکیده یادآور شدیم، در این مقاله سعی شده از چهار نظریه مهم، از میان نظریات مطرح در واقعه عاشورا، سخن به میان آید. در نظریه تعبد سؤال اصلی این است که آیا انگیزه ی قیام امام حسین (علیه السلام) صرفا انجام وظیفه ی الهی بدون توجه به نتایج آن بود، یا خیر؟ همچنین در نظریات انقلاب، دفاع و اصلاح نیز چنین برداشتی مد نظر است. با تحلیل و بررسی هر یک از عوامل و زمینه ها با صبغه ی تحلیل کلامی، نتایجی حاصل می آید که با مقوله های عصمت، علم امام و… منافاتی ندارد.

1. نظریه تعبد

طبق نظریه فوق، امام حسین (علیه السلام) از سر تسلیم و تعبد پای در راه نهاد و حرکت عاشورایی خود را آغاز کرد و در این راه از اسارت اهل بیتش نیز سر بر نتافت؛ به بیانی دیگر امام حسین (علیه السلام) اسطوره ی آسمانی است و مرغ سعادتی است که با شهادت‌، در قله قاف نشسته است و کسی توان آن را ندارد که به این وادی اسرارآمیز وارد شود و عقل را در این حریم مقدس جایی نیست.
اعتقاد کسانی که حرکت عاشورا را از این منظر نگریسته اند، برگرفته از چنین حدیثی بود: «هر یک از امامان معصوم (علیه السلام) صحیفه ای از طرف خدا داشته اند که آن را باز می کردند و مطابق آن عمل می نمودند و هر گاه صحیفه مذکور، به صفحات پایانی می رسید. امام (علیه السلام) نیز به پایان عمر خود پی می برد و طبق آن به استقبال مرگ و لقاءالله می رفت.» (مجلسی، 1403ق، ص202).

تجزیه وتحلیل این نظریه

فهم درست نظریه، منوط بر این است که امام حسین (علیه السلام) چنان معرفی شود که در باور شیعیان می گنجد؛ یعنی بسان تندیسی از کمال انسانی که ابعاد وجود ایشان از فرط کمال به تمامی برای آدمی روشن نمی شود و جز خدای متعال، کسی از عهده ی فهم کمالات ایشان بر نمی آید؛ با این حال در عبودیت نیز چنان است که جز با رضا و اراده ی خدای متعال، هیچ عملی انجام نمی دهد. در باور شیعیان، چنین کسی «امام» خوانده می شود (کافی، 1364، ج1). بر این اساس، امام همه ی احکام الهی را می داند؛ بنابراین اگر در موردی فرمانی از خدای متعال وجود داشته باشد، به هیچ روی از دایره دانایی امام بیرون نخواهد بود.

ملاحظاتی چند درباره این نظریه

بدون این مبنا، نظریه تعبد را نمی توان سامان داد؛ زیرا نظریه بر این اصل استوار است که این حرکت، فرمانی بوده از طرف خداوند و امام حسین (علیه السلام) نیز به سرانجام آن آگاهی داشته است. طبق اصل «عصمت» در تفکر شیعی، این مسئله بحث بر نمی دارد و از اصول مسلم و مشخص تفکر شیعی است. امام بر اساس این اصل و به توفیق عصمت، هیچ گاه به نافرمانی درنمی غلتد. امام که بر قله کمال انسانی جای دارد، از بطالت عبث و کثافت کینه و حقارت عناد به دور است و در حقیقت نفی بیهودگی کینه و لجاجت در وجود متعالی امام، زمینه ای فراهم می آورد که در آن نظریه تعبد جلوه نماید و با توفیق تمام از عهده ی توجیه حرکتی که پایان آن در ابتدا معلوم و ناخوش است، برآید؛ بنابراین با پذیرش آگاهی امام حسین (علیه السلام) از انجام حرکت، در صورتی راه به نظریه ی تعبد باز می شود که توجیه های دیگر مبتنی بر امور یاد شده برای کاری که از همان ابتدا انتهای غم آلود آن پیدا بود، ممکن نباشد.

وجوه نظریه تعبد

نظریه تعبد بر مفاهیم زیر استوار است:
1. علم امام؛
2. عصمت امام؛
3. وجود فرمان الهی.
علم امام: بدین معنی که امام همه ی حوادث آینده را به کمک علم لدنی خود می داند و از نتایج کارهایی که انجام می دهد، باخبر است. برای چنین شخصیتی، معنی ندارد که بگوییم «برنامه ریزی و تلاش کرد و به هدف دلخواه خود نرسید». چنین کسی اگر حرکتی را آغاز کرده و به هدف نرسیده، معلوم می شود مصلحتی پنهان در کار بوده است و فقط به جهت تعبد آن حرکت را آغاز کرده است.
عصمت امام: امام در عقیده شیعه، شخصیتی معصوم است و به گناه و حتی ترک اولی نیز درنخواهد افتاد؛ بر این مبنا، گرچه برای حرکت عاشورا ـ حسب ظاهر ـ فرجام دلخواه نبود، اما امام معصوم هیچ گاه از فرمان الهی سر نمی پیچد و در برابر تکالیف او تسلیم است.
وجودت فرمان الهی: این مفهوم از مصلحت پنهان حکایت می کند؛ مصلحتی که دست کم در آن زمان برای کسی معلوم نبود.
نهایت اینکه: نظریه تعبد، راه حل گزاره های متناقض نمای تاریخی از یک سو و کلامی از سوی دیگر است. نظریه تعبد حاکی از آن است که امام حسین (علیه السلام) می دانست که حرکت او به ناکامی پایان خواهد پذیرفت؛ اما چون تسلیم و متعبد به فرمان الهی بود، حرکت خود را آغاز کرد و به سرانجام خونین ختم نمود.

نقد نظریه

از این دیدگاه، حرکت عاشورایی، به دلیل آنکه سرانجامش در آغاز پیدا بود، در حوصله تدبیر نمی گنجد؛ بدین معنی که در حرکت امام حسین(علیه السلام) هدف، جلب رضایت پروردگار بود. اساسا تعبد از ریشه عبودیت به قصد انجام فرمان الهی در زمینه ای صورت می گیرد که شخص متعبد سازو کار منطقی جداگانه ای جز تعبد به فرمان الهی ندارد؛ پس حتی اگر امید به توفیق هم نداشته باشد، پای در راه می نهد و بر اساس فرمان الهی حرکت می کند.
در فضای تعبد، فرصتی برای تحلیل حرکت و اندیشه ورزی وجود ندارد یا اگر وجود داشته باشد، تأثیری در ایجاد انگیزه و حرکت ندارد. کسانی که نظریه تعبد را مطرح می کنند، بر این باورند که بر اساس تحلیل شرایط سیاسی و اجتماعی آن روزگار، حضرت از آغاز حرکت خود، به شهادت خود در کربلا علم داشتند؛ حتی از چگونگی شهادت، زمان و مکان شهادت آگاهی داشتند. این گروه با چنین پیش فرضی، راهی ندارند جز آنکه حرکت عاشورا را با منطق وقوع تعبد توجیه کنند؛ بدین جهت راهی برای توضیح آن حرکت باقی نمی ماند که در خور شأن والای امام (علیه السلام) باشد، به جز تعبد؛ بنابراین حرکت ایشان نه از سر شوق برنامه و هدف، بلکه از لذت رضایت پرودرگار نیرو می گرفت.
سؤال اساسی در نظریه تعبد این است: آیا امام حسین (علیه السلام) به کلیه حوادث مسیر کربلا علم داشتند و پیشاپیش می دانستند که این حرکت با شهادت پایان خواهد پذیرفت یا خیر؟ و بر فرض دانش امام به سرانجام حرکت، آیا خواست الهی به حتمیت شرعی وقوع این حرکت بوده است یا خیر؟
به عبارت دیگر، حضرت تکلیف داشتند با حرکت عاشورایی خود قیام کنند یا خیر؟
پس دو نکته در این نظریه وجود دارد: یکی علم امام و دیگری فرمان الهی که زمینه اظهار تعبد را برای امام حسین (علیه السلام) فراهم می سازد.
درباره علم امام حسین (علیه السلام) باید گفت: راه آن حضرت برای نیل به آن دانایی، تنها به علم امامت منحصر نبود، بلکه می توان پیشگویی های معتبری از منابع تاریخی و دینی به دست آورد که پیشاپیش از پایان کار عاشورا خبر می داد و امام حسین (علیه السلام) از همه ی آنها آگاه بود(طوسی، بی تا، ج4، ص182)؛ برای نمونه سیدبن طاووس در لهوف، خطبه ای از پیامبر(علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت بر فراز منبر از شهادت فرزندش حسین (علیه السلام) سخن گفت و اندوه خود را اظهار نمود و حاضران نیز از اندوه پیامبر (علیه السلام) متأثر شدند.
همچنین از امام حسین (علیه السلام) نقل است که فرمود: «پدرم علی (علیه السلام) به من خبر داد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از شهادت من و او خبر داده و فرموده است قبر من نزدیک قبر پدرم خواهد بود».
نظریه تعبد، نظریه ای است که در بستر عقاید دینی درباره علم امام معصوم (علیه السلام) شکل می گیرد و پذیرش آن به وفاق عقاید کلامی و وقایع تاریخی می انجامد.
غالب دینداران همواره نگران این مسئله بودند که اگر حرکت امام حسین(علیه السلام) ناکام بود، چرا آن حضرت حرکت خود را آغاز کرد؟ به ویژه آنکه امام (علیه السلام) بیش از همه به آن وقایع اطلاع دارد و نتایج کارها را می داند. نظریه تعبد، بیشتر به این دغدغه ها پاسخ می دهد؛ در حقیقت خاستگاه نظریه تعبد در حوزه باورمندان به مسائل اعتقادی شیعه، به قصد پاسخگویی و حل شبهات به وجود آمده است.
حقیقت آن است که دغدغه و نگرانی یاد شده، اساس استوار ندارد. می توان همه ی آن عقاید کلامی در باب امام را نیز حفظ کرد و واقعه عاشورا را هم همراه با آن پذیرفت. ناکامی حرکت عاشورا، با نامحدود بودن علم امام معصوم (علیه السلام) هیچ ناسازگاری ندارد؛ زیرا یقینا امامان (علیه السلام) در زندگی جاری خود به علوم متعارف عمل و رفتار می کردند و هیچ گاه به علوم پنهان خود، زندگی و رفتار نمی کردند.
تذکار پایانی در نقد نظریه تعبد اینکه: حضرت (علیه السلام) تکلیف شرعی داشتند که قیام کنند. فهم این تکلیف شرعی از دو راه میسر بوده است: یکی از راه علم لدنی امام به احکام شرعی واقعی و دوم از راه اجتهاد. با مراجعه به منابع اولیه اسلامی، راه دوم در سخنان امام حسین (علیه السلام) به وضوح توضیح و تفسیر شده است. حضرت در سخنرانی های بسیاری اشاره داشتند که بر اساس کتاب و سنت، هر مسلمانی در شرایط آن روزگار تکلیف دارد برای حفظ اسلام به قیام بپردازد؛ بنابراین فهم تکلیف شرعی به حرکت و جنبش، چندان با پیچیدگی و دشواری از سوی امام (علیه السلام) روبرو نبوده است.

پی نوشت ها :

*استادیار دانشگاه قم
**مربی دانشگاه قم
منبع: شیعه شناسی 25
ادامه دارد…

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید