نویسنده: منصور بخششی
کارشناس ارشد علوم قرآنی
بخش دوم
اعجاز قرآن امروزه در سه بعد، مهمّ و اساسی مطرح است: (1) اعجاز بیانی، اعجاز علمی و اعجاز تشریعی.
“اعجاز بیانی” بیشتر به جنبه های لفظی و ظرافتها و نکته های بلاغی نظر دارد.
“اعجاز علمی” اشاراتی گذراست به برخی از اسرار طبیعت، و به گونه تراوشی از لابه لای تعابیر قرآنی- احیاناً- مشهود می گردد که با مرور زمان و پیشرفت دانش و قطعیّت یافتن برخی نظریه های علمی، پرده از این اشارتها برداشته می شود.
“اعجاز تشریعی” از جهت نوآوریهای مفاهیم دین است. بدین معنا که قرآن در دو قسمت معارف و احکام، راهی پیموده که تا آن روز بشریت از آن آگاه نبوده و تا ابد، بدون راهنمایی دین، دستیابی به آن امکان پذیر نیست.
“اعجاز بیانی” قرآن را می توان در پنج بخش خلاصه نمود:
الف- گزینش کلمات: انتخاب کلمات و لغات به کار رفته در قرآن به گونه ای است که اگر بخواهیم کلمه ای را از جای خود برداشته و کلمه ای دیگر جایگزین آن کنیم که تمامی خصوصیات کلمه اصلی را داشته باشد، امکان پذیر نخواهد بود.
ب- سبک و شیوه بیان: اسلوب و شیوه بیانی قرآن، در عین حالی که با هیچ یک از اسلوبها و شیوه های متداول عرب شباهت و قرابتی نداشت، موجب جذب همگان گردید.
ج- وحدت موضوعی و تناسب معنوی آیات: گرچه آیات هر سوره یکجا نازل نگشته و به صورت پراکنده با فاصله های زیاد یا کم نازل شده است، امّا با دقّتی که دانشمندان، به خصوص در عصر اخیر، در محتوای سرتاسر هر سوره انجام داده اند، به این نتیجه رسیده اند که هر سوره هدف یا اهدافی خاص را دنبال می کند که جامع میان آیات آن است و امروزه به نام وحدت موضوعی در سوره خوانده می شود.
د- نظم آهنگ لغات قرآن: یکی از مهم ترین جنبه های اعجاز بیانی قرآن که اخیراً دانشمندان بیشتر به آن توجّه نموده اند، نظم آهنگ لغات آن است. این نظم چنان بارز است که عرب را ناچار ساخت از همان روز نخست اقرار کند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها می تواند سخن خداوند باشد. نظمی که نغمه ای دلکش و نوایی دلپذیر می آورد؛ نوایی که احساسات آدمی را بر می انگیزد و دلها را شیفته خود می کند. در این نظام، حرکات و سکنات لغات به شکلی آرایش شده، که به هنگام شنیدن، آوایی دلنشین به گوش می رسد.
عرب پیش از نزول قرآن گاهی در شعر خود از این تنوّع صورت بهره می برد؛ امّا اغلب به دلیل اسراف و تکرار، این تنوّع آنان به ملال می انجامید. در نثر، چه مرسل و چه مسجّع، نیز چنین سلامت و روانی و حلاوتی که در قرآن مشهود است، سابقه نداشت و در بهترین نثرهای عرب عیبهایی یافت می شد که از سلامت و روانی ترکیب آن می کاست و امکان نداشت مثل قرآن قابل ترتیل باشند. اگر هم برای ترتیل آن پافشاری می شد، بوی تکلّف از آن به مشام می رسید و از شأن کلام می کاست.
و- نکته ها و ظرافتها: از خصوصیات دیگر قرآن که موجب شگفتی ارباب سخن و نکته سنجان عرب گردید، دقّت در به کار بردن نکات بدیع و ظرافتهای سخنوری، از قبیل انواع استعاره و تشبیه، کنایه و مجاز است که به حدّ وفور در قرآن به کار رفته.
ادبا پذیرفته اند که تشبیهات قرآنی، متین ترین تشبیهاتی است که در کلام عرب یافت می شود. این تشبیهات، جامع محاسن نکات بدیعی بوده و رساترین در ارائه فنّ ترسیم معانی شناخته شده اند. ما در این فصل به دو وجه آخر از وجوه اعجاز بیانی قرآن پرداخته و آنها را با کلمات شریف نهج البلاغه مقایسه نموده و اثرپذیری این کلام عظیم را از کلام وحی بیان می نماییم.
سبک قرآن و نهج البلاغه
اگر با دقّت و دید سبک شناسانه به آیات شریفه قرآن نظر کنیم، این واقعیت دریافت می شود که بسیاری از آیات قرآن کریم، دارای نثر مسجّع است و وجود سجع در سوره هایی که حاوی آیات کوتاه اند، به خصوص مشهود تر می باشد.
عبارات نهج البلاغه نیز چنین وصفی دارند. یعنی در آنجا نیز دیده می شود که حضرت بدون کمترین تکلّف و به دور از هر تصنّع، کلام خود را به سبک نثر مسجّع ایراد فرموده است. برای نمونه، در خطبه 189 می خوانیم: «یعلم عجیج الوحوش فی الفلوات و معاصی العباد فی الخلوات و اختلاف النّینان فی البحار الغامرات و تلاطم الماء بالرّیاح العاصفات». (2) و در خطبه اول می خوانیم که: ثمّ زیّنها بزینه الکواکب و ضیاء الثّواقب و اجری فیها سراجاً مستطیراً و قمراً صغیراً فی فلکٍ دائر و سقفٍ سائرٍ و رقیمٍ مائرٍ»(3).
اکنون اگر این کلمات موزون را جابه جا کنیم و آهنگ کلام را بر هم زنیم، می بینیم که چگونه روشنی سخن خاموش می شود و زیبایی اش نابود می گردد. (4) و باید توجّه نمود که امام بزرگوار (ع) جز محضر رسول اکرم (ص) مکتبی ندیده و از کسی جز او درس بلاغت نشنیده، و نیز خواست او از این سخنان، نه ترسّل است نه انشا و نه آوردن سجع یا ترصیع یا موازنه و یا طباق و مراعات النّظیر و دیگر هنرهای لفظی و معنوی. با این همه، چنان که می بینیم، سخنان وی در عین علوّ معنی، آراسته به چنین زیورهاست (5)؛ مخصوصاً سجع که در سراسر کتاب دیده می شود و امیر مؤمنان (ع) به سجع گویی شناخته شده است. (6)
اقسام سخن و نثر مسجّع
سبک شناسان عرب و عجم، هر سخن و نوشته ای را به نظم و نثر تقسیم می کنند و هر کلامی را که دارای وزن و قافیه باشد، منظوم و هر سخن را که دارای این خصوصیّت نباشد، منثور گویند و آنگاه برای هر یک انواعی بر می شمرند؛ چنان که نثر را بر دو نوع می دانند: مرسل و مسجّع، و می افزایند که سجع در نثر به منزله قافیه است در شعر… و نثر مسجّع در حقیقت فاصله ای است مابین نثر مرسل و نظم، و به این جهت می توان آن را نوع سوم از سخن ادبی محسوب داشت. (7)
سجع چیست؟
سجع آن است که آخر قرینه ها در “وزن” یا “حروف روّی” (آخرین حرف اصلی قافیه ها و سجع ها) یا هر دو موافق باشد. (8)
در قرآن مجید در عوض سجع، فاصله گویند و مراد از سجع و فاصله، کلمه آخر از فقره است و مراد از فقره، یک کلام تامّ است. (9) مثلاً: « و علماً لمن وعی» یک فقره است و «حدیثاً لمن روی» فقره دیگر و «حکماً لمن قضی» فقره دیگر. (10)
اقسام سجع
سجع بر سه قسم است: متوازی، مطرّف و متوازن.
“سجع متوازی” آن است که کلمات در وزن و حرف روّی، هر دو، مطابق باشند؛ مانند: کار و بار، دست و شصت، خامه و نامه. در قرآن مجید می خوانیم: «فیها سُررٌ مرفوعه- و اکواب موضوعه» (غاشیه: 14-13).
“سجع مطرّف” آن است که الفاظ در حرف روی یکی و در وزن مختلف باشند؛ مثل: کار و شکار، شانه و نشانه. در قرآن می خوانیم: «ما لکم ما ترجون لله و قاراً- و قد خلقکم اطواراً» (نوح: 14-13).
“سجع متوازن” آن است که کلمات قرینه، در وزن متّفق و در حروف روی مختلف باشند؛ مانند: کار و کام، نهال و بهار. در قرآن می خوانیم: «و اتیناهما الکتاب المستبین- و هدیناهما الصّراط المستقیم» (صافّات: 118-117)
و باید دانست که ترصیع در حقیقت نوعی از سجع متوازی است و موازنه نوعی از سجع متوازن.
نمونه هایی از اقسام فاصله و سجع در قرآن و نهج البلاغه
بعد از شناخت انواع سجع، نمونه هایی از آن را که در آیات قرآن کریم و عبارات نهج البلاغه آمده، ذکر می نماییم:
1- فاصله یا سجع متوازی:
«انّ الابرار لفی نعیم- و انّ الفجّار لفی جحیم» (انفطار 14-13). «و انّ القرآن ظاهره انیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تکشف الظّلمات الّا به». (11)
همان گونه که “نعیم” و “جحیم” در آیه های قرآن سجع متوازی را تشکیل می دهند، “انیق” و “عمیق” و “عجائبه” و “غرائبه” نیز در نهج البلاغه سجع متوازی اند و متاثّر از قرآن. حال به مثالهای دیگری توجّه نمایید:
«یوم یفرّ المرء من اخیه- و امّه و ابیه- و صاحبته و بنیه» (عبس: 36-34).
«و فرقاناً لا یخمد برهانه و تبیاناً لاتهدم ارکانه». (12)
«وجوهٌ یومئذٍ ناضره- الی ربّها ناظره- و وجوهٌ یومئذٍ باسره» (قیامت: 24-22).
«و حبلاً وثیقاً عروته و معقلاً صنیعاً ذروتُه». (13)
«و ما ادریک ما سقر- لا تبقی و لا تذر- لواحه للبشر- علیها تسعه عشر» (مدّثّر: 30-27).
«و علیکم بکتاب الله فانّه الحبل المتین و النور المبین و الشّفاء النّافع و الرّیُّ الناقع». (14)
«لا اقسم بهذالبلد- و انت حلّ بهذالبلد- و والد و ما ولد» (بلد: 3-1).
«و انّهم لیطلبون حقّاً هم ترکوه و دماً هم سفکوه». (15)
همان گونه که مشاهده می کنید، سراسر کلام حضرت علی (ع) همچون آیات معجز قرآن کریم، مُعجِب است و در علوّ لفظ و معنی، متاثّر از قرآن.
2- فاصله یا سجع مطرّف:
«کلّا انّها تذکره- فمن شاء ذکره- فی صحفٍ مکرّمه» (عبس: 13-11).
«و بحر لا ینزفه المستنزفون- و عیون لا ینضبه الماتحون». (16)
“تذکره”، “ذکره”، “مکرّمه” در قرآن و “المستنزفون”، “الماتحون” در نهج البلاغه سجع مطرّف را تشکیل می دهند؛ کلماتی که در عین زیبایی بیان و حدّ اعلای فصاحت و بلاغت، معنای عمیقی دارند.
«قتل اصحاب الاخدود- النّار ذات الوقود- اذا هم علیها قعود» (بروج: 6-4)
«و محاجّ لطرق الصّلحاء- و دواء لیس بعده داء». (17)
«و ارسل علیهم طیراً ابابیل- ترمیهم بحجارهٍ من سجّیل» (فیل: 5-4).
«و اظلمت بهجّتها بعد اشراق- و قامت باهلها علی ساق». (18)
«الّتی تطَّلع علی الافئده- انّها علیهم مُؤصَده» (همزه: 9-8).
«و انفصام من حلقتها- و انتشار من سببها». (19)
«اقراء بسم ربّک الّذی خلق- خلق الانسان من علق» (علق: 3-2).
«الا و انّ القوم اختارو لانفسکم اقرب القوم ممّا یحبّون- و انّکم اخترتم لانفسکم اقرب ممّا تکرهون». (20)
3- فاصله یا سجع متوازن:
«و النّازعات غرقا- و النّاشطات نشطا- و السّابحات سبحا» (نازعات: 3-1).
«و اعلموا انّه شافع مشفع- و قائل و مصدِّق». (21)
کلمه های “غرقا”، “نشطا” و “سبحا” در قرآن و “مشفع” و “مصدّق” در کلام حضرت علی (ع) نمونه هایی از سجع یا فاصله متوازن اند.
«وجوهٌ یومئذٍ ناعمه- لسعیا راضیه – فی جنّه عالیه» (غاشیه: 8-7).
«فالقرآن امرٌ زاجرٌ و صامتٌ ناطقٌ … اتمّ نوره و اکمل به دینه». (22)
«فاصبر صبراً جمیلاً- انّهم یرونه بعیداً» (معارج: 7-6).
«و بحرا لایدرک قعره- و منهاجاً لا یضلّ نهجه». (23)
«مالکم لا ترجون لله وقارا- و قد خلقکم اطوارا» (معارج: 14-13).
«جُمِّعوا من کلّ اوب- و تُلُقَطّوا من کلّ شوب». (24)
«و ربّکن فکبّر- و ثیابک فطهّر» (مدّثّر: 5-4). «و الصُّحُفُ منشورهٌ-و التّوبهٌ مبسوطهٌ». (25)
بدیهی است که اگر مقایسه ای از نظر سبک شناسی میان کلام الله و کلام علی (ع) به عمل آوریم، به این نتیجه می رسیم که سبک نهج البلاغه عمیقاً متاثّر از سبک قرآن مجید است.
پی نوشت ها :
1- معرفت، محمّد هادی، علوم قرآنی، ص374.
2- نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 189.
3- همان، خطبه اول.
4- جرداق، جرج، شگفتیهای نهج البلاغه، ترجمه فخرالدین حجازی، ص172.
5- نهج البلاغه، ترجمه سیّد جعفر شهیدی، مقدم.
6- همان.
7- همایی، جلال الدّین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، ج1، ص7.
8- همان، ج1، ص41.
9- ناشر، عبدالحسین، درر الادب، ص221.
10- نهج البلاغه، خطبه 189.
11- همان، خطبه 18.
12- همان، خطبه 189.
13- همان.
14- همان، خطبه 155.
15. همان، خطبه 137.
16- همان، خطبه 189.
17- همان.
18- همان.
19- همان.
20- همان، خطبه 238.
21- همان، خطبه 175.
22- همان، خطبه 182.
23- همان، خطبه 189.
24- همان، خطبه 238.
25- همان، خطبه 237.
منبع: نشریه النهج شماره 13-14