نویسنده:علی جمعه حیدری
چکیده
علی رغم نظر کسانی که غرب و اروپا را، یگانه خاستگاه و حامیان حقوق بشر میدانند، اسلام در ارائه و تثبیت این موضوع از هر جهت برتری دارد، هم از نظر سبقت زمانی وهم از نظر جامعیت و کمال؛ زیرا در قرون که دادگاه های تفتیش عقاید در غرب و اروپا، بدون کمترین اهمیت دادن به حق حیات و کرامت انسانها، صدها هزار بلکه میلیونها انسان را به جرم اظهار عقیده برخلاف کلیسا، به زندگیشان خاتمه میدادند، نهجالبلاغه با بلیغترین بیان، از حیات انسانها حمایت و از انسان به عنوان یک موجود باکرامت یادکرده، و برای او بهترین نظام حقوقی را پایه ریزی مینمود. همین طور، هنگامی که در مغرب زمین و اروپا، که امروز خودشان را داعیه داران حقوق بشرمی دانند، تبعیضات نژادی، قومی، جنسیتی، و… بیدادمی کرد، نهجالبلاغه در اوج بلاغت منشور مساوات و لغو تبعیض («[الناس]صنفان: امااخ لک فی الدین واماشبیه لک فی الخلق، مردم دو دستهاند، دسته ای برادر دینی تو هستن، ودسته دیگرهمانند تو در آفرینش(و انسان) میباشند») را فریادمی کرد. و از حقوق اقلیتهای دینی و مذهبی، حتی از حقوق حیوانات سخن گفته و از آن حمایت مینمود.
مقدمه
بعد از رنسانس که در غرب رخ داد، و بعد از انقلاب کبیر فرانسه، مباحث جدیدی که درصحنهجهانی و بینالمللی پدید آمد مسأله حقوق بشر است، این مباحث گرچه سابقه تاریخی کمتر از یک قرن دارد، ولی باید اذعان کرد، که این مسأله از بدو تولد، آوازه و شهرت بینالمللی پیدا کرد. هرچند خاستگاه این مباحث غرب است، اما بدین معنا نیست که سایر نظامها و فرهنگها از داشتن مفاهیم آن بی بهرهاند؛ اگرچه طبیعی است که نگاه آنها، به مسایل و زیرساختهای حقوق بشر متفاوت خواهد بود.در این میان، دین مبین اسلام با توجه به جامعیت و کمالی که دارد، در هر زمینه سنگ تمام را گذاشته است، ازجملهدرزمینه حقوق بشر، (چنانکه خواهد آمد حتی غیر مسلمانان به برتری نظام حقوقی اسلام بر غرب اعتراف دارند، ) البته نه به صورت مجموعه ای به نام حقوق بشر، بلکه در ابواب مختلف آموزه های دینی، در قالب بایدها و نبایدهای تکلیفی، حقوقی، اخلاقی و… بهترین نظام حقوقی را بنیان نهاده است، که از مجموع آنها میتوان، جامعترین منشور حقوقی را برای بشر، تدوین و دسته بندی کرد، چنانکه سازمان کنفرانس اسلامی، در سال 1411 ه ق، مطابق با(1990م)، اعلامیه جهانی حقوق بشر اسلام را، در32 ماده به تصویب رساند. از آنجا که نهجالبلاغه منعکس کننده بخشی از آموزه های اسلام درزمینه های مختلف است، مقاله حاضر، عهده دار نگاهی به برخی اصول و آموزه های حقوقی برای بشر، از این منظر است؛ زیرا به اعتراف همگان، بهترین شخص آگاه به اسلام پس از پیغمبر خدا(ص)، صاحب نهجالبلاغه امام علی(ع)است. از طرف دیگر، مدتی هرچند کوتاه در جایگاه حاکم جامعه اسلامی، بهترین روش حکومت داری و رفتار سیاسی-اجتماعی را از خود به یادگار گذاشته است که عهدنامه مالک اشترنمونه از آن است. از سوی سوم امام علی(ع) نه تنها حقوق دان صرف و معلم اخلاق و عرفان تنها است، بلکه عالِم به وحی و عالم غیرمادی، انسان شناس به تمام معنا، مفسر قرآن، بیان کننده نظام حقوقی اسلام، عدالت محور، دارای جهان بینی فوقالعاده و…است، همه این هاباعث میشود، که آشنایی با مباحث حقوق بشر از دیدگاه امام علی(ع)، که بخشی ازنا در نهجالبلاغه تبلوریافته است، بسیار مهم و کارساز باشد، البته باید اعتراف کرد که تحلیل حقوقی سخنان و کردار امیرالمؤمنین(ع)، کاری است مشکل، در عین حال، مقاله حاضر، کوششی است، با نگاه حقوقی درباره حقوق بشرازمنظرنهج البلاغه. بنابراین، مطالب این نوشتار چنین سامان خواهد یافت: در ابتدا به کلیات بحث از حقوق بشرمی پردازیم، سپس به چند حق مهم، که درنهج البلاغه روی آنها تأکید شده است، اشاره خواهیم کرد.
کلیات
1.بشر
بشر به معنای انسان است، و این دو واژه در موارد متعدد در قرآن کریم ذکرشده است، ولی آدمی را نسبت به فضائل، کمالات و استعدادهایش «انسان» و نسبت به جسد و ظاهر بدن و شکل ظاهرش «بشر» میگویند(1). اما در عرف عامه انسان و بشر به صورت دو واژه مترادف به کارمی رود، در این مقاله نیز به همین منوال استعمال میشود.در بحث از حقوق بشر چیزی که از همه بیشتر محوریت بحث را به خود اختصاص میدهد، انسان و شناخت اوست؛ زیرا انسان است که موضوع حقوق بشر قرارمی گیرد، و سخن گفتن از حقوق بشر بدون شناخت موضوع آن، یعنی انسان، امکان پذیر نیست. بدون معرفت به انسان، نمیتوان به او فرمان داد که به احکامی تن دردهد ونیز نمیتوان برای وی حقوقی را ترسیم نمود(2). بنابراین بدون عنایت به جهان بینی و پیوند انسان با جهان هستی، نمیتوان به تدوین حقوق بشر پرداخت. مکاتب و افراد که انسان را موجود مستقل و محور همه چیزمی دانند، انسان را نشناخته و از شناخت او عاجزند و همین عقیده و تفکر اومانیستی، دلیل بر عدم شناخت آنها از انسان است، اعتراف دانشمند و زیست شناس معروف فرانسوی دکتر«آلکسس کارل» به عدم شناخت انسان و نام گذاری کتابش را به نام«انسان موجود ناشناخته» مؤید این گفتار است. همچنین گفته «ویلیام جمس»که میگوید: معلومات انسان در مقابل مجهولاتش مانند قطره در برابر دریاست، (3) مؤید دیگر بر عدم توانایی آنها بر شناخت انسان است. پس کسانی که نمیتوانند انسان را بشناسند چگونه می توانند برای او قانون که تضمین کننده خوشبختی و سعادتمندی او باشد، جعل کنند و حقوق برای او تدوین نمایند؟!.
انسان دراندیشهدینی
انسان در جهان بینی اسلامی داستانی شگفت دارد. انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیم القامه که ناخنی پهن دارد و با دو پا راه میرود و سخن
میگوید نیست، این موجود از نظر قرآن ونهج البلاغه ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آن را با این چند کلمه تعریف کرد(4). پیروان ادیان صحیح آسمانی، و بسیاری از فلاسفه و دانشمندان علم حقوق، معتقدند: که تنها قانون گذار صلاحیت دار، آفریدگار بشر است، اوست که انسان را آفریده وازهمه اسرا را و آگاه است، اوست که از جمیع نیازمندیهای مادی و معنوی انسان، و از تمام عواملی که در سعادت و شقاوت او مؤثر است، باخبر است. لذا تنها همین مبدأ و یا کسی که مستقیماً با او ارتباط دارد، وازسرچشمه دانش بیکران او از مجرای وحی، الهام میگیرد، میتواند بهترین آئین زندگی را برای بشر وضع نموده و عالیترین راه و رسم زندگی را به او نشان دهد(5).با توجه به شناخت قرآن ونهج البلاغه از انسان است، که او را مدحهاکرده، و قرآن او را به عنوان خلیفه خدا در زمین(6)، موجود مختار و آزاد وامانت دار الهی(7)، دارای کرامت و شرافت ذاتی، (8) و دارای روح الهی(9) معرفی میکند. و شمس و قمر(10)و هرچه در زمین و آسمان هستند را، مسخر انسان میداند(11)، و….در عین حال، همین انسان در قرآن مورد بزرگترین نکوهشها قرارگرفته است: انسان بسیار ستمگر و نادان، (12) و بسیار ناسپاس است(13)، او طغیان میکند(14)،
او مجادله گرترین مخلوق است(15)، او حریص آفریده شده است(16)، و….نهجالبلاغه نیز انسان را به عنوان موجودی که بر گشتش به سوی خدا خواهد بود معرفی کرده، (17) و مکرر این نکته را گوشزد میکند، که انسان بیهوده وبی سرپرست و رها آفریده نشده(18) بلکه برای جاودانگی خلق شده است. وبا توجه به ارزشی که برای انسان قائل است، بهای جان آدمی را بهشتى که وسعت آن، آسمانها و زمین است، (19)بیان میکند(20).در جهان بینی اسلامی، انسان موجودی است خداجو؛ زیرا او را با چشم دل، نه با چشم سرمی بیند، ورابطه انسان با خدا را، فقر و نیاز محض او به خدا بیان میکند، (21) بدین لحاظ هرگونه ترتیب و تنظیم حقوقی برای بشر، باید با این روح خداجوئی وی، سازگاری کامل داشته باشد(22). نهجالبلاغه مانند قرآن، نظام آفرینش را برای انسان بیان داشته(23)، ورابطه انسان را با جهان مثل رابطه عابد با معبد«إن الدنیا…مسجدأحباءالله» ورابطه تاجر با محل تجارت و بازار بیان میکند:«متجرأولیاءالله(24)» از نظر نهجالبلاغه جهان هستی مدرسه و محل تربیت انسان و جایگاه تکامل اوست(25)، در این جهان هستی است، که انسان میتواند خودش را آزادکرده(26)و قله های کمال و ترقی را فتح نماید.بنابراین از نظر قرآن و نهج البلاغه، انسان موجودی است که توانایی دارد جهان را مسخر خویش ساخته و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد، و هم میتواند ازچهارپایان پست ترشود، و به اسفل سافلین سقوط کند(27). این خود انسان است که باید در باره خود تصمیم بگیرد وباپیروی از راهنمایان که خالق انسان برای او معین کرده است، سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید. بااین جهان بینی نسبت به انسان و رابطه او باجهان هستی است، که میتوان برای بشرحقوق تعیین کرد و قانون که عمل به آن تضمین کننده خوشبختی و رستگاری انسان باشد را جعل نمود.
2.حقوق
معنای لغوی واصطلاحی حق
حقوق ازماده حق، و حق واژه ای عربی است، که در معانی مختلفی استعمال شده است و در تمام این کاربردها نوعی ثبات، تحقق و هستی پایدار رامی توان یافت؛ یعنی هر چیزی که از ثبات و پایداری بهرهمند باشد، حق است(28). قرآن کریم میفرماید:«…خداوند حق (هستی پایدار و ثابت)است؛ و آنچه را غیر از او می خوانند باطل است»(29).راغب در مفردات حق را به معنای مطابقت و موافقت [با واقع] معناکرده(30). و قاموس اللغه آن را ضدباطل، صدق، وجود ثابت و…بیان میکند.(31) دراصطلاح حق را تعریف های متعدد نموده اند، در این جا به دو تعریف از آنها اشاره می کنیم:
الف ) آقای زین العابدین قربانی حقوق را این گونه تعریف میکند :«[حقوق عبارت است از:] مجموع قواعد وقوانین لازم الاجرائی که به منظور حفظ نظام جامعه وتنظیم روابط افراد و ملل، و بهبود وضعیت جامعه، وضع گردیده است(32)».
ب ) آیت الله جوادی آملی در مورد تعریف حقوق میگوید:« حقوق عبارت است ازمجموعه قوانین و مقررات که از سوی خدای انسان و جهان، برای برقراری نظم و قسط و عدل در جامعه ای بشری تدوین میشود تا سعادت جامعه را تأمین سازد(33)». به طورکلی واژه حق معانی گوناگونی دارد، که درهمه معانی لغوی و اصطلاحی آن یک نحو ثبوت ملحوظ است، خواه ثبوت تکوینی و حقیقی باشد و خواه ثبوت قراردادی و اعتباری(34).
1-2 حق درقرآن
کلمه حق در قرآن مجید، حدود 247 بار بکار رفته است، که در بیشتر موارد با مسایل حقوقی بی ارتباط است، در بیش از دویست مورد مفهوم حقوقی ندارد، مثلاً گاهی به عنوان صفت برای خداوند متعال استعمال شده است(35)، و گاهی در مورد کارهای خداوند بهکاررفته است(36). اما حدود چهل جا در قرآن کلمه حق به گونه ای بهکاررفته که مفهوم حقوقی دارد(37). مانند آیات ذیل :«وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» و در اموال آنها حقّى براى سائل و محروم بود. « وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ* لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُوم» و آنها که در اموالشان حق معلومى است، براى تقاضاکننده و محروم(39).«…کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ…» از میوه آن، به هنگامى که به ثمر مىنشیند، بخورید! و حقّ آن را به هنگام درو، بپردازید(40). امیرالمؤمنین علی (ع) در مورد حق میفرماید:«حق هنگام توصیف و در مقام گفتار فراخترین چیزها است، ولی هنگام عمل و رعایت انصاف از همه چیز تنگتراست. به نفع کسی علیه دیگری حقی قرار داده نشده، مگر آنکه علیه او و به نفع دیگری نظیر همان حق قرارداده شده است(41).
2-2 پیدایش اصطلاح واعلامیه حقوق بشر
حقوق بشرب معنای اصطلاحی آن، حتی در فرهنگ اجتماعی– سیاسی غرب نیز سابقه کهنی ندارد. و درکتاب های بزرگترین فیلسوف عصر روشن گرایی(قرن هجدهم)یعنی کانت، که بیش ازدیگر فلاسفه، انسان و کرامت او را ملاک و مبدأ فلسفه عملی خود قرارمی دهد، اثری از اصطلاح حقوق بشر نمی بینیم(42). این اصطلاح بعد از انقلاب کبیر فرانسه، جایگاه خودش را در رسانه ها، کنفرانس ها، کتابها، مجلات و… تثبیت کرد، و از آن به بعد یکی از واژه های پرطرفدار در جهان گردید، و حربه شد حتی برای برخی ناقضین حقوق بشر که مخالفین خودشان را به اتهام نقض حقوق بشر، تحت فشار قرار داده و از آن استفاده ابزاری نمایند. همین طور اعلامیه حقوق بشر به صورت کنونی آن، نیزقدمت چندانی ندارد، ( کمترازیک قرن است که این اعلامیه به تصویب رسیده است، ) درسال 1946 کمیسیونی بنام «کمیسیون حقوق بشر» در سازمان ملل تشکیل شد، به منظور جمع آوری و تدوین خواستها و آمال مردم جهان در زمینه حقوق بشر، و تقدیم آن به مجمع عمومی سازمان ملل برای تصویب، این کمیسیون نیز با استفاده از نظریات دولتها و متخصصین امر، و مشاوره با افراد مختلف که در مورد حقوق بشر، اظهار نظر می کردند، بعد از دوسال کار روی مواد آن، در پائیز سال 1948 میلادی پیش نویس این اعلامیه را تهیه و به سومین اجلاسیه مجمع عمومی که در پاریس تشکیل شده بود تقدیم کرد.پیش نویس مزبور در85 جلسه مورد شور و بررسی کمیسیون سیاسی مجمع عمومی قرارگرفت، و ماده بماده حتی کلمه به کلمه، درباره آن بحث و مذاکره به عمل آمد، و پس ازبه تصویب رسیدن اعلامیه از سوی کمیسیون سیاسی، بار دیگر در مجمع عمومی مورد شور قرار گرفت و سرانجام درتاریخ 10 دسامبر 1948 اعلامیه جهانی حقوق بشر، که دارای یک مقدمه و30 ماده میباشد، توسط 48 دولت از58 عضو آن زمان سازمان ملل به تصویب رسید، و از آن روز به بعد این اعلامیه به عنوان عالی ترین منشورحقوق انسانی مطرح است، و مجمع عمومی سازمان ملل این روزرا رسماً به عنوان روزحقوق بشراعلام داشت(43).
3-2 اقسام حقوق
به طور کلی دانشمندان علم حقوق، حقوق را به دو قسم تقسیم میکند:
الف ) حقوق طبیعی و فطری : این حقوق مجموع قواعدی است، که از خود طبیعت و آفرینش انسان و جامعه به وجود آمده، و به موجب آن اختیارات و وظایف افراد معین میگردد، مانند: آزادی فردی، مساوات در برابر قانون، حق تملک و اموال منقول و غیر منقول، آزادی عقاید مذهبی و سیاسی و فلسفی، آزادی بیان ونظایرآنها(44). مکتب حقوق طبیعی بیشتر خاستگاه آن یونان است، و در بین فلاسفه و متفکران یونانی به ویژه رواقیون، که حقوق طبیعی را منشأ قانون می دانستند، (45)شکل گرفت.رواقیون درقرن چهارم پیش ازمیلاد، به رهبریِ فلسفیِ زنون( Zenon) رواقی قبرسی یافنیقی، مبنای تفکرات خود را درباره انسان چنین قرار داده بودند:« اصلی ترین و عالی ترین جنبه اخلاق و سیاست رواقی، احساس اشتراک و همکاری است، که نه تنها باید در مورد اهل میهن و کشور انجام شود، بلکه باید باتمام مردم جهان چنین باشد… این عقیده و حدت نوع بشر، یکی از منابع اصلی قانونِ رومیِ حقوق اشخاص است، که قانون ملت ها و قانون طبیعت به شمارمی رود».(46) یکی دیگرازنخبگان رواقیون بنام سیسرو، (Cicero 43 – 106 میلاد) معتقداست :«حقوق مبتنی برعقیده وظن نیست، بلکه عدالت طبیعی ثابت و لازم وجود دارد که بروجدان آدمی پایه گرفته است، دردنیا قانونی حقیقی، معقول و موافق طبیعت وجود دارد که درسرشت هریک ازما مخمّربوده، تغییرناپذیر و سرمدی میباشد… قانونی مخصوص رم وقانون دیگری مخصوص آتن، قانونی برای حال و قانون دیگری برای آینده وجود ندارد، بلکه قانون برای همه ملل و تمام ازمنه یکی بوده، ثابت و سرمدی است…(47) »
ب ) حقوق موضوعه:حقوق موضوعه مجموع قواعدی است، که ازطرف خود افراد بشر وضع میشود، مانندبسیاری از حقوق اداری، مدنی، آئین دادرسی، مدنی وجزائی، حقوق بازرگانی وبین المللی و…(48). حقوق موضوعه برخلاف حقوق طبیعی، نه دوام و ثبات آنچنانی دارد و نه ازعمومیت و شمولیت زمانی و مکانی برخوردار است، بلکه طبق شرایط زمان و مکان و افراد وضع میشود و درمدت محدود درباره ملت معین قابل اجراء است
3.نگاهی به نهجالبلاغه
با در نظرداشت این نکته، که عنوان مقاله حاضرنهج البلاغه و حقوق بشر است، لازم می دانم که اشاره ای هرچند کوتاه به نهجالبلاغه و جایگاه آن داشته باشیم.نهجالبلاغه، کتاب ارزشمند وبی همتای است، که بخشی ازسخنان وکلمات گهربارمولاامیرالمؤمنین علی(ع) را دربردارد. این کتاب توسط دانشمند وفقیه برجسته ای شیعی سید شریف رضی (ره) گردآوری شده است. نهجالبلاغه ازسه بخش تشکیل شده است: 1 ) خطبه ها(سخنرانی های دل نشین وجامع امام علی (ع) ) که شامل 241 خطبه میباشد. 2 ) نامه و مکاتبات امام(ع)، (به دوستان، دشمنان، استانداران، فرماندهان نظامی و دیگرمسؤلان کشوری، و…) که تعدادآنها به 79 نامه می رسد. 3 ) بخش سوم کلمات قصار وجملات زیبای حکمت آمیزاست، که مجموعاً 480 حکمت نغز را دارامی باشد(49). اما علوّمقام وعظمت نهجالبلاغه میراث جاویدان امام علی (ع)، بدان پایه است که روزگار از کهنه کردن آن ناتوان است، و گذشت زمان و ظهورا فکار واندیشه های نوتر و روشن تر، مرتباً برارزش آن می افزاید، بیش ازهزار سال است که ازجمع آوری آن می گذرد، صدها بلکه هزارها شرح، ترجمه، پایان نامه، مقاله، و…درارتباط بانهج البلاغه به رشته تحریردرآمده است. نهجالبلاغه چنان ازجایگاه عالی برخوردار است، که آن را اخ القرآن خوانده اند، آری نهجالبلاغه همان راهی را ارائه میدهد که قرآن هدایت گرآن است(50)؛ زیرا نهجالبلاغه از زبان کسی صادرشده، که همیشه باقرآن بود و قرآن نیزهمیشه با او، این هماهنگی و همراهی امام علی (ع) با قرآن، تا روز قیامت ادامه خواهد داشت، چنانکه رسول خدا(ص) فرمود:«علیّ مع القرآن والقرآن مع علیّ لن یفترقا حتی یرداعلی الحوض، علی باقرآن است و قرآن باعلی، هرگز از هم جدا نمی شوند، تا آن گاه در روز قیامت در کنار حوض نزد من آیند»(51). به همین دلیل می بینیم که جویبارهای تعلیمات آسمانی و حیات بخش قرآن، از نهج البلاغه جاری و ساری و در حال جوشش است.
1-3 نهجالبلاغه ازمنظردانشمندان اسلامی وغیراسلامی
با توجه به بلاغت بی نظیر، و معارف و محتوای عالی و جامع که نهجالبلاغه دارد، دانشمندان بسیاری ازجهان اسلام، اعم ازشیعه و سنی، و حتی دانشمندان و متفکران غیراسلامی، در مورد گوینده و خود نهج البلاغه، سخن فراوان گفته اند، مادر اینجا به عنوان نمونه به برخی ازنا اشاره می کنیم:
2-3 نهجالبلاغه ازمنظرعلما ودانشمندان شیعه
1 – امام خمینی (ره) میفرماید: ما مفتخریم که کتاب نهجالبلاغه، که بعدازقرآن بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشراست و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است(52).
2 – علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی: بعد از انقطاع وحی الهی کتابی از نظراعتماد مانند نهج البلاغه تدوین نشده است… از تعلیمات نهجالبلاغه کلیه افراد بشراستفاده می برند، چون مطالب این کتاب ازمعدن وحی الهی صادرشده است. نهجالبلاغه درتبلیغ و تعلیم، برادرقرآن کریم است… بااین فرق که قرآن را حامل وحی الهی برقلب[مبارک]پیغمبرامین (ص)نازل کرده است، و نهج البلاغه انشاء باب مدینه علم پیغمبر و حامل وحی او، یعنی سید الموحدین وامام المتقین امیرالمؤمنین علی (ع)من رب العالمین است(53).
3 – علامه محمدتقی جعفری: آن روزکه نهج البلاغه علی بن ابی طالب (ع)بی طرفانه و بادقت رسیدگی شود، ازتمام مکتب های اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی وفلسفی بی نیازخواهیم شد(54).
3-3 نهجالبلاغه ازنظرعلما ودانشمندان اهل سنت
1 – ابن ابی الحدید شارح نهجالبلاغه و متکلم ودانشمند معتزلی: اما در مورد فصاحت: آن حضرت[علی(ع)] امام همه فصیحان و سرور همه بلیغان است، و درباره سخن او گفته شده است: فروتر ازسخن خالق و فراتر از سخن همه خلق است، مردم آئین سخنوری و نگارش را از او فراگرفته و آموخته اند(55).
2 – شیخ محمد عبده شارح نهجالبلاغه و مفتی اهل سنت: در همه مردم عرب زبان یک نفرنیست، مگرآنکه معتقد است، سخن علی (ع)بعد از قرآن و کلام نبوی شریفترین و بلیغترین و پرمعنی ترین و جامعترین سخنان است.(56)
3 – عبدالوهاب حمورا استاد علوم اسلامی دانشگاه «فواد»قاهره 1951م : «…نهجالبلاغه شامل همه آن چیزهای است، که پژوهشگران بزرگ، اساتیداخلاق، فلاسفه، دانشمندان، پیشوایان مذاهب، وسیاست مداران پرهیزگارمی توانند بگویند و یا بنویسند.نیروی شگرف پندها، توصیه ها، عمق بینش، ژرفائی محتوای نهجالبلاغه، به خوبی نشان می دهدکه این اثر جاودانه از اندیشه بی نظیر امام علی(ع)است…»(57).
4-3 نهجالبلاغه ازدیدگاه دانشمندان مسیحی
کتابهای زیادی از سوی دانشمندان و متفکران غیرمسلمان نوشته شده است، که درآنها به عظمت امام علی(ع) ونهج البلاغه او اعتراف کردهاند. به عنوان نمونه نظر چند تن از این دانشمندان را ذکرمی کنیم :
1 – بولس سلامه، استاد و شاعر و نویسنده معروف مسیحی لبنانی: کتاب مشهور نهج البلاغه اثرجاودانه ایست، که انسان را به شناخت اندیشه بزرگ علی بن ابی طالب(ع) وادارمی سازد، وهیچ کتابی جز قرآن، برآن برتری ندارد…(58).
2 – شبلی شمیل (از پیشتازان مکتب مادیگری که معتقدبه امور ماورای طبیعی و ادیان نیست): پیشواعلی بن ابی طالب بزرگ بزرگان عالم، یگانه نسخه است که نه شرق و نه غرب، نه درگذشته و نه امروز صورتی مطابق این نسخه ندیده است(59).
3 – «فوادافرام البستانی» استاد دانشگاه بیروت، کتاب معروف خود را چنین آغازمی کند:«… من می خواهم که این اثرخود را باگزیده های از«نهجالبلاغه»آغازکنم، زیرا که نهجالبلاغه، اثر بزرگترین اندیشمند جهان، علی بن ابی طالب است(60) ».
4 – جرج جرداق مسیحی نویسنده کتاب امام علی صوت العدالته الانسانیه :(وی وقت باگوشه های ازاقیانوس بی کران معرفت و شناخت، حکمت و فلسفه، اخلاق، سیاست، حقوق، اقتصاد، مدیریت، احترام به انسان و انسانیت، و… که از وجود مقدس، بزرگ پیشوای انسانیت امام علی (ع) صادرشده و به عنوان یک اثر جاویدان به یادگار مانده است، آشنایی پیدا می کند، ) چنین می نویسد:«درنامه ها، وصایا، خطبه ها، عهدنامه ها، وسایر سخنان نغز امام علی(ع)، شاهکارهای جاودانه ای وجود دارد… این سخنان و گفتارها و نامه ها، بی شک میراث بزرگی برای انسانیت است. اینها در واقع برنامه ای ارزنده برای اخلاق عمومی و خصوصی زندگی است، که دستورهای پیامبران، اندیشمندان، فلاسفه و حکما، در زمانها و مکانهای گوناگون، برآنها برتری ندارد.ما بویژه توجه همگان را به این نکته جلب می کنیم، که در این آثار و افکار علوی، دعوت همگانی برای: صلح، برادری، همکاری، اخلاق نیک و هم فکری در راه پیشروی به سوی میدانهای وسیع انسانیت و در راه بزرگداشت زندگی و احترام به افراد وجود دارد. واقعاً سزاواراست که در جهان امروز، آتش افروزان جنگ، و عوامل و مسببین بدبختی های ملت ها و افراد، به سخنان وکلمات قهرمان اندیشه عربی، بزرگ مرد وجدان انسانی، علی بن ابی طالب گوش فرا دهند و آنها را حفظ کنند و در مقابل گوینده بزرگ آن سخنان، سرتعظیم فرود آورند»(61). او در مورد برخورداری نهجالبلاغه از عواطف و احساس بشری و احترام به انسان و انسانیت، چنین میگوید:« شما هنگامی که نهجالبلاغه را مورد مطالعه قرار دهید و از نقطه به نقطه ای دیگربپردازید، خود را دردریای مواج و پرتلاطم از گرمای عاطفه، و همه اَشکال و رنگهای احساس انسان، خواهید یافت »(62). باتقدیم کلیات، اینک به تبیین سه حق بنیادین بشری، که عبارتند از: حق حیات، حق کرامت انسانی وحق مساوات می پردازیم (63):
1- حق حیات واقسام آن
نخستین حقی که قرآن کریم برای انسان بر شمرده، حق حیات است. و از آنجا که انسان موجودی است دو بعدی، یکی بعد مادی و حیوانی و دیگر بعد ملکوتی و الهی، حیات انسان نیز دو قسم میشود : مادی و معنوی. قرآن کریم نیز از دوگونه حیات برای انسان خبر میدهد:
الف )حیات مادی: آیات متعددکه ازخلقت وحیات انسانها سخن میگوید، (64)ترسیم کننده ای حیات مادی انسانها ست، که همه افراد بشردرآن یکسانند، وحتی حیوانات هم با انسان در این نوع ازحیات مشترکند.
ب )حیات معنوی: برخی دیگراز آیات قرآن، ازحیات بالاتر ازحیات مادی سخن میگوید، که منظور همان حیات معنوی خواهد بود، مانند این آیه شریفه که میفرماید:« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ (65)»، اى کسانى که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامى که شما را به سوى چیزى مىخواند که به شما حیات مىبخشد ! این حیات که پس از استجابت خدا و رسولش نصیب انسان میشود، باید غیر از حیات مادی باشد؛ زیرا قرآن کریم انسانهای مؤمن را مخاطب قرار داده، مسلماً کسانی که ایمان آورده اند ازحیات مادی برخوردارند، بنابراین حیات که « لِما یُحْیِیکُمْ» از آن حکایت میکند، همان حیات معنوی و حقیقی خواهد بود، که حتی بعد ازمردن و نابود شدن حیات مادی انسان، این حیات همچنان باقی است. درآیه دیگر، قرآن ازحیات طیبه(پاکیزه) سخن گفته، و میفرماید:« مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً…(66) »، هرمردوزنی که کارصالح انجام دهد ومؤمن باشد، به او حیات پاکیزه می بخشیم»، وصف پاکیزه و طیبه برای این حیات نشان دهنده آن است که این نوع حیات، ازنوع حیات مادی بسی برتر و بالاتر است، و این حیات طیّب را هرگز نمیتوان در زندگی گیاهی و حیوانی جست جو کرد (67). نکته که در این دو آیه باید بیشتر مورد توجه قرار بگیرد این است، که این نوع حیات در سایه ایمان به خدا و رسولش و انجام عمل صالح بدست میآید، چنان که در هر دوآیه، روی ایمان و عمل صالح تکیه شده است. بنابراین طبق آیات متعدد قرآن ثابت شد، که انسانها دارای دو نوع حیات است، اینک درحد ظرفیت این مقاله، به اهمیت و جایگاه هریک به عنوان یکی از حقوق اساسی انسانی اشاره می کنیم:
1- حق حیات مادی شایسته ازدیدگاه اسلام
از نظر اسلام، تمام افراد بشر، (مگر کسانی که با ارتکاب قتل و جنایت این حق را از خودشان سلب کنند)حق حیات و زندگی دارد؛ زیرا خداوندی که با مشیت بالغه خود جامه هستی را بر انسانها پوشانیده است، حق حیات را بر همه آنان عنایت فرموده است، و هیچ کس حق ندارد بدون سبب و بنا حق، حیات خود یا کسی دیگر را به مخاطره بیندازد؛ زیرا از نظر اسلام، حیات، علاوه بر اینکه حق انسان است، وظیفه او نیز به شمارمی آید(68)، یعنی انسان مکلف است که از این امانت الهی محافظت نماید. در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز به این حق تصریح شده، و میگوید:«هرکس حق زندگی، آزادی و امنیت شخصی دارد»(69)، در ادامه در راستای ارج نهادن به حق حیات، هرگونه شکنجه، مجازات و یا رفتارهای که ظالمانه بوده و یا خلاف انسانیت و شئون بشری یا موهن باشد را نفی کرده است(70). و همچنین ماده 9 این اعلامیه، توقیف خود سرانه، حبس یا تبعید انسان را ممنوع میداند. اما اسلام چهارده قرن قبل، (و پیش از آنکه انقلاب کبیر فرانسه که زمینه ساز تدوین منشوری به نام«اعلامیه حقوق بشر»گردید(71)، اتفاق بیفتد و قرنها پیش از آنکه سازمان ملل و تشکیلات آن شکل بگیرد، و بیش از دو هزار متفکر، (دانشمند و حقوق دان)جوامع و ملل مختلف دنیا، (72)گرد هم آمده و برای دفاع از حقوق بشر اعلامیه صادر نمایند، ) بهترین دستورات و آموزهها را، برای دفاع و رعایت حقوق بشر ارائه نموده است. حقوقی که در اسلام برای بشر در نظر گرفته شده است، به مراتب جامعتر، کاملتر و همه جانبه تراست، نسبت به حقوقی که جامعه غربی و اروپایی برای بشر تعریف کردهاند. چنانکه جرج جرداق مسیحی، این حقیقت را صراحتاً بیان میکند، او بعد از مقایسه آموزهها و سخنان امام علی (ع) با اعلامیه حقوق بشر، چنین میگوید:« نه تنها اصول انسانی علی بن ابی طالب (ع) نسبت به دو اعلامیه ای انقلاب فرانسه و اعلامیه جهانی حقوق بشر کمی و کاستی ندارد، بلکه بالاتر نیز میباشد، زیرا در تقریر و بیان یک سلسله حقایق اجتماعی که متفکران و اندیشمندان، تا اواسط قرن نوزدهم و یا حتی اوایل قرن بیستم، از درک آن عاجز و دور مانده بودند، (چنانکه امروز نیز بسیاری از مردم هنوز نتوانستهاند به آنها به مثابه حقایق صحیح بنگرند) به مرحله ای بالاتر و والاتر از این دو اعلامیه جهانی رسید و در آن گام نهاد»(73). اسلام در حمایت از حق حیات به عنوان یکی از حقوق اساسی بشر، از وارد کردن هر گونه آسیب و اخلال بر حیات نفس محترمه، به شدت نهی کرده و به مخاطره انداختن حق حیات یک نفر را، بدون عنوان قصاص یا افساد درروی زمین، به منزله کشتن همه انسانها قلمداد میکند(74). اگر کسی حیات مادی دیگران را سلب کند، علاوه بر استحقاق عقاب اخروی و خلود در جهنم(75)، در دنیا نیز محکوم به اعدام خواهد بود(76). از نظر اسلام، نه تنها به مخاطره انداختن حیات دیگران گناه نا بخشودنی است، بلکه به خود شخص نیز به هیچ عنوان اجازه نمیدهد، که با حیات خویش بازی کرده، و به خیال این که اختیار حیات و زندگی خودش را دارد، دست به خودکشی بزند، اگر کسی حیات خود یا دیگران را سلب کند، مستحق عذاب شدید اخروی وخلود در جهنم خواهد بود(77).بنابراین، از نظر اسلام حق حیات همه انسانها، (به استثنای کسانی که مرتکب قتل نا حق و جرم و جنایت و… میشوند ) امری است ثابت و به مقتضای این حق، نه تنها نمیتوان به حیات کسی آسیب و اخلالی وارد کرد، بلکه اگر کسی توانای حفظ حیات نفس محترمه را داشته باشد، ولی در دفاع از آن کاری انجام ندهد، از نظر اسلام چنین شخصی، مستحق کیفر دنیوی و عذاب اخروی میباشد(78).
جایگاه حق حیات مادی از نظر امام علی (ع)
ارزش فوقالعاده ای را که امیرالمؤمنین علی (ع) برای حیات قائل است، درخطبه که حضرت در مورد جنگ جمل، ایراد فرموده است به خوبی مشاهده میشود، امام (ع)در این خطبه چنین میفرماید:«طلحه و زبیر، ویارانشان برمن خروج کردند…لشکری را گرد آوردند، که همه آنها به اطاعت من گردن نهاده، و بدون اکراه، و با رضایت کامل با من بیعت کرده بودند، پس از ورود به بصره به فرماندار من و خزانه داران بیتالمال مسلمین، و به مردم بصره حمله کردند، گروهی از آنان را با قتل صبر( و شکنجه)، و گروهی دیگر را با حیله کشتند. به خدا سوگند اگر جز به یک نفر دست نمییافتند و او را عمداً بدون گناه میکشتند، کشتار همه آنها برای من حلال بود؛ زیرا همگان حضور داشتند و انکار نکردند، و از مظلوم با دست و زبان دفاع ننمودند، چه رسد به اینکه ناکثین به تعداد لشکریان خود، از مردم بی دفاع بصره قتل عام کردند(79)». در این سخنان امام علی(ع)، دو نکته بیش از همه قابل دقت است:
1) نهایت ارزش قائل شدن برای حیات نفس محترمه، بگونه که در مقابل کشتن عمدی یک نفر بی گناه، حضرت میفرماید:«لَحَلّ لِی قَتلُ ذالِکَ الجَیٌشِ کُلِّهِ»کشتار همه آنها برای من حلال بود.
2) کسانی که از روی عمد و عناد حق حیات کسی را از او سلب کنند، حیات خودشان را به دست خویش سلب کردهاند، به تعبیر دیگر، ارتکاب قتل و جنایت، احترام به حیات شخص قاتل و جانی را سلب میکند، و دیگر نفس محترمه به حساب نمیآید.(80)
حق حیات درنهج البلاغه
بدون تردید، اصلیترین حق هر انسان که پایه حقوق دیگر به شمارمی رود، حق حیات است، و هرکسی باید به حیات دیگران احترام بگذارد. این اصل اساسی درنهج البلاغه چنین آمده است :«و بدانید که (در این دنیا)چیزی وجود ندارد مگر اینکه صاحب آن چیز از آن سیرمی شود (و از تکرار و ادامهاش)ملالت خاطر پیدا میکند، مگر حیات وزندگی… زیرا حیات وزندگی چونان حکمت و دانش است که موجب حیات دل مرده و بینائی چشمهای نابیناست، و مایه شنوایی برای گوش های کر و آب گوارا برای تشنگان میباشد، که همه در آن سالم و بی نیازند(81)». بدین جهت امام علی (ع) هیچ وقت اجازه نمیداد، که حق حیات معقول و محترم کسی، مورد تهدید قرار بگیرد، به هر نحو ممکن تلاش میکرد، که از سلب حیات انسانها جلوگیری نماید، دلیل بر این مطلب، نمونه های زیادی است که درسیره قولی و عملی آن حضرت به چشم میخورد.
تلاش همه جانبه برای جلوگیری از سلب حیات
امیر مؤمنان(ع)در طول حیات 63 ساله خود همیشه مدافع حق حیات انسانها بود، و در تمام جنگهای که او شرکت داشت، چه در زمان که در کنار رسول خدا (ص) به عنوان فرمانده ارتش اسلام بود، و چه در دوره زمامداری خودش، که سه تا جنگ خونین را ناکثین، (اصحاب جمل )قاسطین (معاویه ویارانش)و مارقین(نهروانیان)، بر آن حضرت تحمیل کردند، هیچ وقت آغازگر جنگ نبود، قبل ازهر جنگی حتیالامکان سعی میکرد، که از راه های معقول و مطلوب واردشده، و از شعلهور شدن آتش جنگ و خونریزی جلوگیری نماید، تا حیات انسانها به مخاطره نیفتد. چنانکه در جنگ صفین میبینیم که حضرت نهایت تلاش خود را بکار برد، تا بتوانند شامیان را از شعلهور ساختن آتش جنگ بازدارد، اما شامیان پاسخ دادند: چاره ای جز جنگ نداریم(82).
حتی در اثر به تأخیر انداختن جنگ، برای برخی از اصحاب آن حضرت سؤال ایجاد شد؛ لذا از علت تأخیر جنگ پرسیدند، حضرت در پاسخ فرمود:«به خدا سوگند! هرروزی که جنگ را به تأخیرمی اندازم برای آن است، که آرزو دارم عده از آنها به ما ملحق شوند، و هدایت گردند…که این کار برای من از کشتار آنان در راه گمراهی بهتر است(83)». علامه جعفری شارح نهجالبلاغه، در این زمینه تعبیر زیبای دارد:«من که به شما دستور می دهم جنگ را تا آغاز تاریکی روز به تأخیر بیندازید، نه از سستی است و نه مولود ترس و ناتوانی، بلکه محبوب پایدار خود، حق را می بینم که به رویم خیره شده میگوید: علی، ای فرزندابی طالب، توبه خوبی می دانی که صف های از انسان درمقابل تو قرارگرفته اند، اگرچه آنان ازروی نادانی وهوی پرستی شمشیرهای برّان خود را برای بریدن رگ های گردن تو و یارانت بلندکرده اند، و با این کار زشت حیات خود را از ارزش انداخته اند، ولی واقعیت حیات آنان هنوز درحیات ممنوعه ای است که تعدی به آن شکستن حصاری است که با مشیت خداوند حیات آفرین بنا شده است. آری تأخیر جنگ برای آن است که آنان تاریکی هوا را سپری برای دفاع از حیاتشان قرار بدهند، اگر بخواهند از میدان جنگ دور شوند، بتوانند بگریزند و آنان که در راه رو به میدان کار و زار میآیند، تاریکی مانع رسیدن آنان به کار و زار گردد. و از همه مهمتر آنکه پایان روز است و انرژیهای عضلانی مصرف شده، از حالت درّندگی و هیجان آنان کاسته می شود و کشتار به حداقل میرسد(84)». در کجای جهان میتوان کسی را پیدا کرد که این گونه برای خاموش ساختن آتش جنگ و حفظ حیات انسانها تلاش کند؟.
آغازگر جنگ نباشید
نه تنها امام علی (ع)جنگ را به تأخیرمی انداخت، به امید اینکه کسانی از افراد دشمن هدایت یافته و حیاتش حفظ شود، بلکه افراد تحت امرش را از اینکه آغازگر جنگ باشد به شدت بر حذر داشته و از کشتن افراد فراری، بی دفاع و زخمی جداً نهی میکرد، این حقیقت درنهج البلاغه چنین آمده است:«لاتُقَاتِلُوهُمْ حَتَّی یَبْدَؤُوکُمْ…، با دشمن جنگ را آغاز نکنید، تا آنها شروع کنند، زیرا بحمدالله حجّت با شماست، و آغازگر جنگ نبودن تان، تا آنکه دشمن به جنگ روی آورد، حجّت دیگر برحقانیّت شما خواهد بود. اگر به اذن خدا شکست خوردند وگریختند، آن کس را که پشت کرده (و در حال فرار است)نکشید، و آن را که قدرت دفاع ندارد آسیب نرسانید، و مجروحان را به قتل نرسانید…(85) ». این گونه رعایت اصول جنگی، و دفاع از حقوق بشر از آموزه های اسلام، و شاهکارهای اصول انسانی و حقوق بشری امام علی (ع) است، که چهارده قرن قبل صادر شده است، در زمان که مدعیان امروزین حقوق بشر در اوج توحش و بربریت به سر می بردند. همین طور وقت امام علی (ع) متوجه شد، که یاران و لشکریانش شامیان را دشنام میدهد، فرمود: « من خوش ندارم شما دشنام دهنده باشید! خوب بود بجای دشنام آنان می گفتید : خدایا خون ما و آنها را حفظ کن بین ما و آنها اصلاح فرما(86)».این نحوه عمل کرد امام علی(ع) درموجهه و جنگ با دشمن، (که از یک سو آغازگر جنگ نمی شود، و از سوی دیگر، هر روز جنگ را به تأخیر می اندازد، تا شاید دشمن هدایت شده و حیات شان حفظ شود، و از سوی سوم، از اصحابش می خواهد، که حفظ جان خود و نیروی مقابل را از خدا بخواهند، ) نهایت ارج گذاری به حق حیات را به نمایش می گذارد.همچنین امیر مؤمنان(ع)، درطی خطبه که در آن طلحه و زبیر را مورد انتقاد قرارداده و از بیعت شکنی آن دو شکایت دارد، این حقیقت را چنین ابراز می دارد:« من پیش از جنگ (جمل) از آنها خواستم تا (از بیعت شکنی)بازگردند، (و زمینه ساز جنگ و خون ریزی و سلب حیات خود و دیگران نشوند) و تا هنگام نبرد انتظارشان را می کشیدم، لکن آنها به نعمت (حیات و امنیت)پشت پا و برسینه عافیت دست رد زدند(87)».(88) نهجالبلاغه در راستای بیان اهمیت حیات انسانها، سلب حیات را در ردیف شرک به خدا، که گناه نا بخشودنی(89)، و ظلم عظیم است(90)، ذکر می کند، و عامل آن را مستحق کیفر وعقاب الهی میداند(91). در همین فرایند درعین حال که تعصبات بی جا و منفی را به شدت محکوم میکند، ولی برای جلوگیری از سلب حیات انسانها، حتی تعصبات را نیز پسندیده و قابل تحسین میداند(92). جایگاه حیات در نهج البلاغه، چنان با اهمیت ترسیم شده است، که حتی سلب حیات دشمن را نا خوشایند بیان میکند، چنانکه حضرت امیر(ع) در جنگ جمل پرده از روی این موضوع برداشت، و آن وقتی بود که جنازه های طلحه و عبدالرحمن بن عتاب بن اسید را روی خاک دید، لحظاتی توقف نمود، سپس با ابراز تأسف واندوه(93)، جملات زیر را بیان فرمود:«…به خدا سوگند خوش نداشتم قریش را زیر تابش ستارگان کشته و افتاده ببینم(94)».
سلب حیات عامل سقوط حکومتها
امام علی (ع)نه تنها در سخنان خویش به این حق مهم اهمیت میدهد، بلکه سعی دارد که در مکتب تربیتی خود، افرادی را در جهت آشنای و رعایت آن تربیت نموده، و از این طریق از حقوق انسانها در امتداد تاریخ دفاع نماید، تا بشر ضمن آشنای با حقوق خود و دیگران و احترام گذاشتن به حقوق یکدیگر، زمینه زندگی مسالمت آمیز و به دور از ظلم و حق کشی را فراهم کرده و زندگی انسانی معقول را تجربه نمایند، به همین منظور در فرمان مشهور خویش به مالک اشتر، وقت که او را به فرمانداری مصر منصوب نمود، چنین فرمود :«إِیَّاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْکَهَابِغَیْرِحِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْنَی لِنِقْمَهٍ وَلَاأَعْظَمُ لِتَبِعَهٍ، وَلاأَحْرَی بِزَوَالِ نِعْمَهٍ، وَانْقِطَاعِ مُدَّهٍ، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِبِغَیْرِحَقِّهَا(95)»از خون ریزی بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق کیفر الهی را نزدیک و مجازات را بزرگ نمیکند، و نابودی نعمت را سرعت نمیبخشد و زوال حکومت را نزدیک نمیگرداند. حضرت امیر(ع)در این فرمان مبارک، صرفاً به بیان حکم تکلیفی سلب حیات نپرداخته، بلکه آثار وضعی- اجتماعی آن را نیز به مالک گوشزد نموده است، یعنی به مخاطره انداختن حق حیات دیگران بدون استحقاق، علاوه بر عقوبت اخروی، زندگی مادی نکبت باری را نیز برای عاملین خون ریزی رقم خواهد زد. در ادامه حضرت به این نکته اشاره میکند که :«وَاللهُ مُبْتَدِءُبِاالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَادِفِیْمَا تَسَافَکُوامِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ (96)»روز قیامت خدای سبحان قبل از رسیدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای ناحق ریخته شده داوری خواهد کرد.این بخش از سخنان امام بیانگر ارزش والای حق حیات است؛ زیرا نخستین مسأله که درروز قیامت مورد رسیدگی قرار می گیرد، تجاوز به حق حیات خواهد بود. سپس حضرت امیر(ع) به نکته بسیار مهمی اشاره میکند، و آن اینکه حاکمان و فرمانروایان نباید برای تقویت پایه های حکومت خویش، به خون ریزی و کشتار افراد بی گناه دست بزنند، مسأله که تاریخ بشر همیشه از آن رنج برده و نمونه های فراوان، در دفتر خاطرات خود ثبت کرده، و شاید به همین دلیل اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز، حق حیات را در اصول نخستین خود درج کرده است(97). امام میفرماید :«فَلاتُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بِسَفْکِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذَالِکَ مِمَّایُضْعِفُهُ وَیُوْهِنُهُ بَلْ یُزِیْلُهُ وَیَنْقُلُهُ، وَلاعُذْرَلَکَ عِنْدَاللهِ وَلاعِنْدِی فِی قَتْلِ الْعَمْدِ، لِأَنَّ فِیْهِ قَوَدَالْبَدَنِ(98)» پس با ریختن خون حرام، حکومت خود را تقویت مکن؛ زیرا خون نا حق، پایه های حکومت را سست و پست میکند، و بنیاد آن را برکنده به دیگری منتقل می سازد، و تو نه در نزد من و نه در پیشگاه خداوند، عذری درخون نا حق نخواهی داشت چرا که کیفرآن قصاص است و از آن گریزی نیست(99). این گونه حضرت امیر(ع)، از حق حیات به عنوان یکی از حقوق اساسی برای انسانها حمایت کرده، و دیدگاه اسلام نسبت به حقوق بشر را، از جایگاه یک امام و حاکم اسلامی اعلام می دارد. حتی در مورد خوارج که از دشمنان سرسخت آن حضرت بودند، فرمود:«بعد از من با خوارج نبرد نکنید؛ زیرا کسی که در جستجوی حق بوده و خطا کرد، مانند کسی نیست که طالب باطل بوده(100) و آن را یافته است(101)».
دفاع از حق حیات انسانها دربسترمرگ
نهجالبلاغه از دفاع امام علی (ع)از حق حیات، حتی در بستر مرگ خبرمی دهد، که حضرت در واپسین لحظات زندگی پربرکت خویش، آن وقت که با فرق شکافته در بستر شهادت قرار داشت، ضمن وصیتهای جامع وجاودانه که داشت، به اهمیت حق حیات و رعایت احتیاط درد ماء اشاره کرده فرمود:«ای فرزندان عبدالمطلب ! مبادا پس از من دست به خون مسلمین فرو برید[و مردم را کشتار کنید]و بگویید امیر مؤمنان کشته شد، بدانید جز کشنده من کسی دیگر نباید کشته شود (102)». این وصیت امام علی (ع)، اوج احترام به حیات انسانها را برای بشر گوشزد می کند، حاکمان و قدرت مندان که داد از حقوق بشر می زنند کجایند؟ بیایند احترام به حقوق بشر را از مکتب نجات بخش اسلام، و از زبان حاکم اسلامی امیر مؤمنان علی (ع) بشنوند.کجایند ؟ کسانی که در شعار دم از حقوق انسانها می زنند، ولی درعمل اگرکوچکترین ظن وگمان پیدا کنند، که کسی یا کسانی در صدد تضعیف حاکمیت شان هستند، حتی منتقدین خودشان را، با اندک بهانه به جوخه انعدام می فرستند، بیایند و ببینند که امیرالمؤمنین(ع)، چگونه از خون ریزی و کشتار انسانها نهی میکند، بالاتر از آن هنگامی که ابن ملجم مرادی قاتل جنایت کارخود را می دید می فرمود: «من زندگی او را می خواهم، او مرگ مرا… (103)».
2- حیات معنوی و اهمیت آن
بدون تردید این قسم حیات، در بنی نوع انسانی از اهمیت فوقالعاده ای برخوردار است، و از دیدگاه اسلام هراندازه که در اداره حیات معنوی و روحی مؤثرتر بوده باشد، حیات به رشد وکمال خود موفق تر میگردد، و تمایز انسان از دیگر جانداران در همین نوع حیات نهفته است(104)؛ لذا تمام انسانها این حق را دارد بلکه مکلف است، که برای حفظ و تکامل حیات معنوی شان، نهایت تکاپو وجدیت را بخرج بدهد؛ زیرا درفرهنگ اسلامی حیات معنوی با اهمیت تر از حیات مادی معرفی شده است؛ بدلیل این که اگر کسی حیات مادیی شان را در مقابل حیات معنوی بفروشد، مورد مدح و ستایش قرار گرفته و پاداش بزرگ نصیبش خواهد شد(105). شاید یکی از علت های آن این باشد، که حیات مادی مربوط به جسم انسان است، و جسم انسانها عمر محدود و کوتاه دارد، اما حیات معنوی ارتباط با روح و آن جنبه الهی و ملکوتی انسان دارد، و روح انسانها فانی نا شدنی است، اگر روزی از کالبد بدن مادی و خاکی خارج شود باز هم نابودی ندارد. به همین جهت ارزش حیات معنوی به مراتب بالاتر و مهم تر از حیات مادی میباشد. در مواردی که انسان ناچارگرددکه از میان این دو قسم حیات یکی را انتخاب نماید، باید حیات مادی را فداساخته و حیات معنوی را برگزیند(106).اساساً حیات مادی انسان ها وقت تضمین نسبی پیدا می کند که حیات معنوی و روحی را مردم به فعلیت برسانند، بسیاری از نکبت ها، بدبختی ها، حق کشی ها، وآدمکشی ها، که مانند سنت قانونی زندگی اغلب صفحات تاریخ انسانها را پرکرده است، عاملی اصلی آنها، چیزی جز از دست دادن حیات(معنوی و روحی) و دلخوش داشتن به زرق و برق و پیرایشهایی بی اساس حیات طبیعی محض، نیست(107).
سلب حیات معنوی مساوی با قتل انسان
همان طوری که حیات معنوی در اثر تزکیه نفس از اوصاف رذیله، و متخلق شدن به اوصاف حسنه و عمل به قوانین و دستورات آسمانی، به دست میآید، سلب حیات معنوی انسانها به وسیله گمراه کردن و منحرف ساختن آنها ازمسیر تکامل و رستگاری تحقق می پذیرد، کسی که دیگران را به هر طریق گمراه میکند، حیات معنوی آنان را از میان می برد (108). چنان که حیات معنوی بخشیدن به کسی(و هدایت او) اجر و پاداش بزرگ دارد، و طبق برخی روایات بمنزله حیات بخشیدن به تمام افراد بشر است(109). از طرف دیگرگمراه کردن مردم از راه حق و سعادت، و منحرف ساختن افکار و عقاید آنان، گناه بس بزرگ خواهد بود. طبق روایتی که از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام)نقل شده است، آیه 32 سوره مائده که میفرماید:« مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً، هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته است» به سلب حیات معنوی و گمراه ساختن تفسیر شده است(110). با نظر به اهمیت حیات معنوی است، که قرآن کریم خطر آنان که حیات معنوی را تهدید میکنند، بسیار بیشتر از خطر تهدید کنندگان حیات مادی میداند، چنانکه میفرماید:«وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ»(111)یا« وَ الْفِتْنَهُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ(112)». فتنه بدتر(یا بزرگتر)از کشتن است. فتنه عبارت است از سلب حیات معنوی و اعتقادات دینی مردم، ویکی از برجستهترین مصداقهای فتنه، ترویج اندیشه های انحرافی و تبلیغ زشتی ها و مفاسد اخلاقی و اجتماعی(در جامعه) است(113).
حمایت از حقوق حیوانات در نهج البلاغه
نهجالبلاغه حتی در مورد حمایت از حقوق حیوانات دستورات ارزنده دارد، که حکایت گر جامعیت نهجالبلاغه است، البته چنانکه در خود نامه مشاهده میشود، این دستورات را حضرت امیر(ع) در رفتار با حیوانی صادر کرده است که تحت تسلط مأمور قرارگرفته تا آنها را به حاکم و پیشوای جامعه اسلامی برساند، ولی میتواند به عنوان قوانین حقوقی، برای تمام حیوانات که تحت سلطه انسان هستند، قرار بگیرد، امام علی (ع) در این نامه چنین می نویسد:«در رساندن حیوانات آن را به دست چوپانی که خیرخواه و مهربان، امین و حافظ، که نه ستخگیر باشد و نه ستمکار، نه تند براند و نه حیوانات را خسته کند، بسپار…. هرگاه حیوانات را به دست فرد امین سپردی، به او سفارش کن تا بین شتر و نوزادش جدایی نیفکند، و شیرآن را کاملاً ندوشد که به بچه حیوان ضرری وارد شود، در سوار شدن بر شتران عدالت را رعایت کند، (ملاک این دستور شامل بار نیزمی شود، یعنی نباید آن قدر بار سنگین بر پشت حیوان حمل کند که حیوان به زحمت بیفتد، و باید بار را با دیگر حیوانات تعدیل نماید(114)) رعایت حال شترخسته یا زخمی را که سواری دادن برای آن سخت است، بنماید، آنها را در سر راه به درون آب ببرد، و از جاده های که دو طرف آن علف زاراست به جاده بی علف نکشاند، و هر از چندگاه شتران را مهلت دهد تا استراحت کنند، و هر گاه به آب و علفزار رسید، فرصت دهد تا علف بخورند و آب بنوشند…(115) » با توجه به این دستورات که نسبت به رعایت حقوق حیوانات صادرشده است، ارزش و احترام ذات انسان و رعایت حقوق او را، که قابل مقایسه با دیگرجانداران نیست، میتوان درک کرد(116). بنابراین وقت نهجالبلاغه از بیان حقوق حیوانات غفلت نکرده است، مسلماً برای انسان، که اشرف جانداران عالم، بلکه گل سرسبد عالم خلقت به حساب میآید، بهترین نظام حقوقی را ترسیم نموده است.
ادامه دارد