نویسنده : لبیب بیضون
فصل اوّل: زن در مفهوم اسلام
(1)خلقت آدم و حوّا:
سخن خداوند مبنی بر خلقت خلیفه ای برای خود به منظور آبادانی زمین و بخشش خصال و توانایی های که او راشایسته سجده در برابر خدا سازد، تحقّق پذیرفت. پس مشتی مبارک از خاک برگرفت و از روح خود در آن دمید. انسانی آراسته متمثّل شد. آنگاه فرشتگان را فرمود تا در برابر آدم سجده کنند و همگی سجده کردند.
چون اراده خداوند سبحان براین بود که نسل این مخلوق بزرگوار فزونی یابد، برای او همسری از خودش آفرید. خداوند جلیل القدر گوید:«کسی که شما را از نفسی واحد خلق کرد و از جنس او همسرش را بیافرید و از آن دو مردان و زنان بسیار را پراکنده ساخت…».(1)
مراد از نفس واحد، آدم و منظور از همسرش، همان حوّاست.
(2)ساختار درونی انسان
از آنچه گفته شد، روشن می شود که انسان براساس ساختار خود از دو عنصر تشکیل شده است:عنصر جسم و عنصر روح. او علاوه برآنکه جسمی صرفاً مادی است، با عالم مجرّد دیگری نیز در هم آمیخته است ؛ عالمی که در بردارنده تمام طبایع و جهتگیری های روحی ای است که تمام انسانها در آن مشترک اند. در واقع تأکیدی
است بریگانگی نفسی که از آن خلق شده اند. این نفس علی رغم قدرت و فعالیتی که در وجود انسان دارد، طلسمی عجیب و غریب است. طلسمی که عقل ها از ادراک کُنه آن و کشف حقیقتش عاجزند . غریب ترین طلسمی که در مورد آن وجود دارد، این است که نفس، جهتگیری ها و غرایز متناقضی دارد، به گونه ای که هیچ گرایش پاکی درون آن نیست، مگر آنکه در تقابل با آن رویکردی زشت و ناپسند وجود دارد. ارزش این مخلوق نو، وابسته به اراده ای است که خداوند در زمینه اختیارات عملکردی به وی داده است. چرا که ارزش این مخلوق به کارهایی است که از ذات او سرچشمه می گیرد؛ نه اعمالی که به اجبار و بی اختیار انجام دهد. لذا به منظور دستیابی به این ارزش، انسان باید مورد آزمون و امتحان قرار گیرد و لازمه چنین امری، آن است که پابه انگیزه های خیر، انگیزه های شر نیز موجود باشد.
(3)ارزش انسان:
قرآن کریم، ارزش انسان را براساس این تصویر اصیل که انسان موجودی ترکیب یافته (از خیر وشر)است، تعیین می کند. بنابراین ارزش او، به میزان پاسخگویی او به عوامل خیر و مقاومتش در برابر عوامل شر است و این همان است که خداوند از آن با عنوان تقوی تعبیر می کند:«گرامی ترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست».2
(4)توزیع توانمندی ها:
از آن زمان که خداوند سبحان مبدأ زوجیت را در خلقت انسان قرار داد، بارها و مسئولیتهای زندگی رامیان دو زوج به گونه ای عادلانه براساس مبداء عدالت تقسیم کرد و به تبع آن، به هر یک توانایی ها و گرایش هایی متناسب با وظیفه خواسته شده از او بخشید. بنابراین، هر یک از زن و مرد به واسطه مواهب و گرایش هایی که خداوند به او داده است، نسبت به انجام وظایفش از دیگری تواناتر است و عدالت الهی بار دیگر در اینجا ظاهر می شود که خداوند سبحان از انسان چیزی جز آنچه که شایستگی و صلاحیت انجام آن را داشته باشد، طلب نمی کند. این مطلب مصداق این سخن خداوند متعال است که :«خداوند هیچ نفسی را جز به اندازه وسع و توانایی اش مکلّف نساخته است.»(3)
براساس همین نظریه است که هر گاه مرد وظیفه اش را انجام دهد و زن نیز به وظیفه خود عمل کند، به نیروی دو برابر عظیمی از توان زوجین دست می یابیم و در نتیجه مردم در سعادت و آرامش زندگی می کنند. از همین دیدگاه در می یابیم که تعریف عام از ارزش فرد در اجتماع خود، همان است که ارزش او به میزان عمل به وظیفه ای است که برطبق توانایی های داده شده از جانب خداوند صورت می پذیرد. این مطلب، بیانگر سخن امام علی علیه السلام است که فرمودند:«ارزش هر فرد به کاری است که آن را به نیکی انجام دهد.»مراد همان انجام خوب و شایسته کارهای شخصی است.
(5)سازگاری توانایی ها با وظیفه:
تقسیم توانایی ها و گرایش ها و امیال میان زوجین، در واگذاری امر زادن فرزند و تربیت او به زن متجلّی می شود. به همین منظور، خداوند سبحان به زن ظرف و جایگاه بارداری را اعطا کرده است-منظورم رحم است- و نیز قدرت تحمّل دردهای بارداری و وضع حمل، و پس از آن شکیبایی بر تربیت، تغذیه و نظافت کودک را به او داده است. در عین حال که در وجود او عاطفه بسیاری برای مهربانی و مدارا و سازگاری با کودک قرار داده است. بنابراین به هنگام تربیت کودک، به خاطر همین انگیزه عاطفی، به رنج و خستگی اهمیتی نمی دهد یا احساس ملالت و ناتوانی نمی کند. این گونه، وظیفه او تحقّق می یابد و او نقش خود را ایفا می کند و توانایی های خود را برای خدمت به اجتماع و ساختن هسته اساسی آن-یعنی خانواده -صرف می نماید.
از جمله انگیزه ها و موجبات این گونه تربیت کودک و نگهداری او، آن است که خداوند سبحان طبایعی ضروری در زن آفریده که آن را در مرد قرار نداده است. از جمله این طبایع، قدرت شکیبایی، مهربانی و ترس است. چرا که تربیت کودک نیاز به صبر و شکیبایی دارد و کودک به علّت ناتوانی اش نیازمند رحمت و مهربانی است، نه قدرت و اگر زن در مورد کودکش هراسان باشد، اقدام به کارهایی می کند که باعث دوری او ازخطرها می شود.
امّا مرد؛ خداوند او را مکلّف به حمایت از خانواده ای کرده که در آن کودکان در سایه مادرشان زندگی می کنند. مادری که به نگهداری آنان همّت گماشته است. به همین خاطر خداوند عقل و توانایی های بدنی بیشتری به مرد عطا کرده است. چرا که مرد با دوراندیشی خود می تواند مصلحت خانواده را بسنجد و قدرتی عضلانی و غیرتش می تواند کیان خانواده را حمایت کند؛ چنانکه اگر کسی اراده دستیابی و تجاوز به کرامت وطن و شرافت عقیده او را کند، از آنها دفاع می کند.
اسلام، در پاسخ به گرایش ها و امیال شریف انسان و رغبت به ایجاد زندگی سعادتمندانه و آرام اجتماعی، ازدواج را قانونی کرده است. ازدواجی که براساس پایه هایی روشن میان زوجین بنا شده باشد…
و زن متعلّق به مرد باشد، نه کس دیگری؛ و نیز به منظور محدود ساختن عوامل فسق و فساد،(4)به زن دستور رعایت حجاب و منع آمیزش شبهه ناک را داده است. در عین حال، اسلام به ضرورت تعلیم و فرهیخته ساختن زن و افزودن تعالیم دینی و اخلاقی او تأکید می ورزد تا زن بتواند وظیفه تربیتی خود را به نحو کامل انجام دهد.
فصل دوم:مناقشه جسورانه این مطلب را کتمان نمی کنم که انگیزه من از نوشتن این موضوع، بحث و مناقشه تندی بود که میان من و یکی از دختران جوان ایرانی در پی مراسم اختتامیه جشن هزاره نهج البلاغه رخ داد؛ جشنواره ای که از 12تا16رجب 1401هجری، برابر با 17تا21می 1981م، توسط مؤسسه «بنیاد نهج البلاغه»برگزار شد.
اوّلین سؤال این دختر از من به عنوان یکی از صاحبنظران در نهج البلاغه این بود که :چرا امام علیه السلام در نهج البلاغه بر زن شوریده و نه تنها یک کلمه از او ستایش نکرده ، بلکه فرموده است:«زن»به تمامی شر است، و برترین شر در مورد او آن است که گریزی از او نیست.»در ابتدا از کلامش یکّه خوردم؛ امّا بعد با ملایمت شروع به سخن گفتن با او کردم، تا جایی که به بصریت دست یافت و به راه درست هدایت شد.به او گفتم:
ای دوشیزه!اوّلاً ظنّ و گمان خود را نسبت به امام خود نیکو گردان. چرا که امام علی علیه السلام دشمن هیچ کس نیست. او بی تردید دوست حق و دشمن باطل است. ثانیاً:تو می دانی که رأی و نظر هر مردی نسبت به زن، حاصل تجربه زندگی او با زن است -منظورم همسر اوست -بنابراین اگر همسر مرد، بد باشد، گمان می کند که همه زنها بد هستند، و اگر همسرش صالح و شایسته باشد ، اعتقاد پیدا می کند که همه زنان عالم شایسته اند.
همسر امام علی علیه السلام نیز فاطمه زهرا-سرور زنان دو جهان -بود که بنابراعتقاد ما از هر گونه خطایی معصوم بود. پس نظر حضرت [با وجود چنین زنی]نسبت به زن چگونه خواهد بود؟ناگزیر باید نظر بسیار خوبی باشد.
ثالثاً:زنان در یک درجه و سطح نیستند. در میان آنها-همانند مردان-زن مؤمن و کافر، پرهیزکار و بدکار هست. این مطلب را قرآن کریم به گونه ای که هیچ تردیدی در آن نیست، بیان کرده است. حتّی قرآن برای کسانی که ایمان آورده اند، همسر فرعون را مثال می زند که شوهرش از بزرگ ترین کافران بود، در حالی که خود او از بزرگ ترین مومنان به شمار می آمد، و بدین سبب شایستگی آن را یافت که در بالاترین درجات بهشت قرار گیرد.
خدای متعال می فرماید:«خداوند برای کسانی که کافر شدند، زن نوح و زن لوط را مثال می زند. این دو تحت امر دو بنده از بندگان صالح ما بودند، امّا به آنها خیانت کردند. پس هیچ چیز آن دو زن را از خداوند بی نیاز نمی سازد و به آنها گفته می شود که همراه با وارد شوندگان، به آتش دوزخ وارد شوید. و خداوند برای کسانی که ایمان آوردند، زن فرعون را مثال می زند؛ آنگاه که گفت:پروردگارا! در نزد خودت خانه ای در بهشت برای من بساز و مرا از فرعون و اعمال او نجات ده و مرا از قوم «!ظالم و ستمگر برهان!»
آیات آخر سوره تحریم:
پس وقتی امام علی علیه السلام تمام این مطالب را می دانسته و بعد در نهج البلاغه می گوید:«زن، به تمامی شر است و بدترین شر دراو آن است که از وی گزیری نیست»، یا می فرماید:«زنان دامهای ابلیسند»،منظور آن حضرت، همسرشان فاطمه زهرا و زنان مؤمنی همانند ایشان، همچون خدیجه و مریم و آسیه نیست، بلکه مقصود وی تنها زن کافر و فاسقی است که همچون شیطان، بلکه بدتر از شیطان است. زیرا چنین زنی، بر طبق هواهاو هوسها و شهواتش رفتار می کند، بی آنکه ضابطه یا مانعی برای خود در نظر گیرد.
سپس با او به بحث در مورد این سخن حضرت علی علیه السلام پرداختیم که فرموده اند:«زنان، کم خرد، کم بهره و ناقص الایمان هستند….»و برای آن دختر روشن نمودم که هر کس به این سخن اعتراض کند، برامام علی علیه السلام اعتراض نکرده، بلکه به خداوند متعال اعتراض نموده است؛ چرا که امام، این سخن را از جانب خود نگفته؛ بلکه قرآن این مطلب را تصویب کرده است .از جمله اصول و قوانینی که خداوند در قرآن قرآن نازل کرده و هیچ شکّی در آن نیست، این است که شهادت یک مرد در قضاوت، برابر با شهادت دو زن است و بهره و نصیب مرد در ارث برابر با بهره و نصیب دو زن است، و زن به هنگام حیض و نفاس از نماز و روزه باز می ماند.
امام این صفات و خصوصیات را برای بیان واقیت ذکر کرده است، نه برای توهین به ارزش زن. پس اموری که مربوط به زنان می شود، موجب شده تا به بعضی از صفات متّصف گردند؛ نظیر غلبه عاطفه بر عقل [ناقص العقل بودن]و گرفتن نیمی از میراث [کم بهره بودن]و باز ماندن از نماز و روزه در حالت حیض[ناقص الایمان بودن].این مطلب حقیقت دارد. زیرا زنی که تربیت کودکان از او خواسته می شود، به عاطفه بیش از عقل نیاز دارد و زنی که خداوند متعال، عائله مندی و پرداخت خرجی کسی حتّی خودش را از او مطالبه نمی کند، نیمی از ارث نه تنها برای او کافی است، بلکه زیاد هم هست؛ و چون تولید نسل بر عهده زن نهاده شده، چاره ای از حیض-که طهارتش را نقض می کند و او را برای چند روز از نماز و روزه محروم می سازد، ندارد. این نقص در برخی ابعاد، موجب پایین آمدن ارزش زن نمی شود و این در صورتی است که ما به او از منظر وظیفه و تکلیفی که دارد، بنگریم.
در مقابل، مرد در برخی ابعاد دیگر ناقص است. در برابر هر صفت ملکه شده ای برای مرد، ملکه و صفت پایداری برای زن وجود دارد. این مطلب ، مصداق سخن پیامبر صلی الله علیه و اله است که :«زنان نیمه های برابر مردانند.»و البته فضیلت به صفات و توانایی های نیست؛ بلکه میزان، چگونگی به کارگیری این صفات در راه خیر یا شر و در راه احسان یا دشمنی است. مصداق فرموده علی علیه السلام است که می فرماید:«ارزش هر فرد، به کاری است که آن را به نیکویی انجام دهد.»پس اگر زن، توانای های عالی ای را که خداوند آنها را به او اختصاص داده؛ به گونه ای شایسته و نیک به کار گیرد، از مرد برتر است.(5)مثلاً اگر به واسطه عاطفه وافرش به اصلاح و تربیت فرزندان همّت گمارد و تمایلی به نیرنگ و غیرت و فساد نداشته باشد و همچنین به میزان بهره مندی خود از مال و ثروت به انجام اعمال خیر و نیک اقدام کند و با اسراف و پرداختن به زرق و برقها، مال را هدر ندهد، و اگر در مدّت بارداری، صبر و تحمّل به خرج دهد تا طفل را به دنیا آورد و بعد او را تربیت کند تا عنصری سازنده در اجتماع شود…، به این ترتیب وی سازنده قهرمانان، مربّی نسل ها و همتای مردان خواهد بود. در فصل بعدی این کتاب به تفصیل در مورد عوامل سه گانه نقص زن، سخن خواهیم گفت.
پی نوشت ها :
1ـ نساء،1.
2ـ حجرات،13.
3ـ بقره،286.
4ـ این مسئله در اینجا علّت اصلی نیست و آنچه مؤلّف با عنوان«تلاش برای محدود ساختن عوامل نابکاری»ذکر کرده، مهم ترین امر به شمار می آید. به اضافه اینکه اسلام سعی در متمرکز ساختن و تثبیت عامل اعتماد در میان زوجین دارد…و دیگر مسائلی که مجال سخن گفتن از آن در اینجا نیست.
5ـ یعنی آن مردی که توانایی هایش را در خدمت حقیقت و انسانیت به کار می گیرد.
منبع: سالنامه النهج شماره 10 – 9