از منزل کفر تا به دین
شاید بتوان گفت؛ کمتر شخصیت شاعری را می توان یافت که چون خیام نیشابوری در میان دو بی نهایت اظهار نظرهای متناقض گرفتار آمده باشد، گروهی خیام را کافر و ملحد و گروهی صوفی و زاهد گفته اند، دسته ای به شعر خیام در کنار شاهد و شراب و لب جوی و لب کشت مفتخر و بدو تأسی جسته اند و جماعتی از او فیلسوفی شکاک و متحیّر که با دیده ی شک و تردید به همه هستی می نگرد ساخته اند و تلاش او را برای شناخت جهان جز به پوچی و بیراهه منتهی ندانسته اند. در بین شخصیت های قبل و بعد از خیام هیچ کس به اندازه او این چنین در معرض دو بی نهایت قضاوت قرارنگرفته است. در میان شعرای بزرگ پارسی گو فقط حافظ است که کلمات و ترکیبات خیام را تکرار کرده و بسط و گسترش داده است، امّا رندی حافظ در سخن، به ویژه در غزل و چیره دستی وی در رهایی از دام اظهار و نظر های صریح او را چنان جایگاهی بخشیده که کسی را یارای تهمت کفر و الحاد به او نیست.
عقیدهای پیچیده در لفاف کلام
افکار و اندیشه های خیام نیشابوری آنچنان در لفافه کلامش پیچیده و هزارتای تو در تویی به وجود آورده است که خاقانی شروانی در نامه ای به شروان شاه درباره ی او گفته است:
“هزار سال آسمان و دختران او باید بگردد تا از آسیاب دنیا یک دانه درشت بسان عمر خیام بیرون آید.”
قاضی جمال الدین قفطی قاضی مشهور مصر گفته است: “خیام از بیم تکفیر راهی مکه شد. ”
و از سوی دیگر جارالله زمخشری، خیام را “شیخ الامام و فیلسوف دنیا” نامیده است.
این اظهارنظرهای متناقض مختص علمای اسلام نیست. بلکه دیدگاه های متناقض درباره خیام همچون خود او که پیشگام همه شعرا و نویسندگان ادب فارسی به آن سوی مرزها گام نهاده و بخش هایی از ادب مغرب زمین را مسحور و متأثر خویش ساخته است، شامل می شود. ارنست رنان فیلسوف فرانسوی می گوید: “خیام، این رند هوشیار، برادر گوته است و نباید فراموش کردکه از جمله کافران بزرگوار دنیای اسلام است. “، دکتر فردریک روزن معتقد است که: ” خیام یعنی شراب “، الفرد تنی سون نیز خیام را ” کافرکبیر” می نامد.
و بالاخره مسیو نیکلای مترجم فرانسوی می گوید:
” خیام صوفی بوده و در دیر و صومعه می زیسته و مقصود خیام از عصاره یاقوت فام انگور، نه همین الکل بلکه نوعی عشق عارفانه به خداوند جهان است. ” “1” بسیاری خیام را فیلسوفی پوچ گرا و هوس باز دم غنیمت شمر، و شاعری معترض به کائنات دانسته اند و برخی هم وی را همپایه و هم مسلک ابوالعلای معری دانسته اند و یا او را از جمله قدیمی ترین نهلیست های جهان دانسته اند که خود به پوچی رسیده و تا آخر عمر مروج آن بوده است.
شاید برخی اظهار نظرها را محصول و معلول سبک چندگانه اشعار خیام دانست و شناختی که از حکیم عمربن ابراهیم ملقب به خیام داشته اند که وی را، عالمی آگاه و تیزبین و ریاضی دانی پرمغز و فیلسوفی با اظهارات و آثار نغز می شناخته اند. در این بین شاید فرضیه وجود دوخیام، یکی شاعر ملحد و کافر، و دیگری مسلمان فیلسوف و ریاضی دان را بتوان با اغماض پذیرفت تا شاید آبی باشد بر دامن گناه آلود فیلسوف مسلمان که برچسب شعر و شاعری به او نمی چسبد.
در این مجال قصد بیان کفر و الحاد و یا اسلام و اعتقـــاد خیام نیست، که خود مجــالی موسّع و صفحاتی مطول می طلبد. آن چه متن حاضر می خواهد بدان بپردازد این نکته است که: خیام شاعری است مسلمان، معتقد یا غیر معتقد، که چون اغلب شاعران و نویسندگان پارسی گوی مسلمان از قرآن، احادیث و مضامین دینی به حد وفور بهره برده است و در شعر او می توان به حد قابل ملاحظه ای تأثیر قرآن و حدیث را مشاهده نمود.
استفاده از واژه های قرآن و حدیث
بیان این مطلب نه به جهت اثباط اعتقاد خیام به قرآن و حدیث و یا به خاطر تصدیق بی اعتقادی وی است، بلکه منظور آن است که: خیام شاعری بوده که اشراف کامل بر رموز و دقایق قرآنی و آموزه های دینی داشته و دقت خیام در بکار گیری عبارات و واژه ها به حد شناخت عمیق ودقیق یک مسلمان مشرف به آموزه های دینی به ویژه قرآن و حدیث است.
بهره های خیام از قرآن و حدیث عبارت است از مضامین، استفاده از عبارات و بکارگیری واژگان که در مثالهای ذیل نمونه های هر کدام نشان داده می شود:
مثال 1
از دی گذشت هیچ از او یاد مکن
فــردا که نیامدست فــریاد مکــن
بـــرنامده و گذشتــه بنیاد مک
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
قرآن کریم می فرماید:
لِکَیلا تأسَوا عَلی مافاتکم. ( این را بدانید تا هرگز برآنچه از دست شما رود دلتنگ نشوید.) “2”
و نیز شعری منصوب به امیرمؤمنان است که:
مافاتَ مَضی و ماسئاتیکَ فَأَین
قُم فاغتِنمِ الفُرصَهَ بَینَ العَدَمَینِ
آن چه که گذشت، تمام شد و آن چه که می آید کجاست ؟ برخیز و فرصت را میان دو نیستی غنیمت شمار.
و نیز در حدیث دیگری از آن حضرت است که:
یابن آدَم لا تَحمِل هَمَّ یَومِک الَّذی لَم یاتِکَ عَلی یَومِکَ الَّذی قداتاکَ. ( ای پسرآدم اندوه روز نیامده رابر روز آمده ات افزون مکن.) “3”
علاوه بر رباعی بالا موارد دیگری نیز در میان رباعیات خیام یافت می شود که قابل انطباق با این مضمون است، از آن جمله:
ای دل غم این جهان فـــرسود مخور
بیهـــوده نهای غمان بیهوده مخور
چون بود و گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش و غم بوده و نابوده مخور
مثال 2
از جمله دیگر رباعیاتی که از مضامین قرآنی بهره برده است این رباعی است که:
گویند بهشت و حـور عین خواهد بود
و آنجا می ناب و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوقه گزیدیم چه باک
آخر نه به عاقبت همین خواهد بود
آیه قرآن است که:
و کواعب اتراباً و کأساً دهاقاً. (و دختران زیبای دلربا و جام های پر از شراب طهور.) “4”
و نیز آیات دیگر قرآن:
و حورٌ عین. کَاَمثالِ اللؤلوءِ المَکنوُنِ. (و زنان سیه چشم زیبا که در بهاء و لطافت چون دّر مکنون اند برای اهل بهشت.)”5″
بر این اساس است که خیام برای توصیف بهترین حالات، زیباتر از بهشت نیافته و برای توصیف بهشت کلماتی بهتر و برتر از توصیف های قرآن نجسته است.
مثال 3
اسـرار ازل را نه تو دانی و نه مـــن
وین حرف معّما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تـو مانی و نه من
قرآن می فرماید:
قل انزلَهُ الَّذی یَعلَمُ السِّرَّ فی السمواتِ و الارضَ. (بگو این کتاب را آن خدایی فرستاده که به علم ازلی از اسرار آسمانها و
زمین آگاه است.) “6”
خیام در این رباعی راه یابی فکر بشر به اسرار ازلی و علم لا یتناهی خداوند را منتفی می داند و در مصراع آخر نیز از بــرافتادن پرده و کنار رفتن پرده ای که مانع از دیدن حقیقت اشیاء است نام می برد که اشاره دیگری است به آیه قرآن که می فرماید:
اِنَّهُ عَلَی رَجعِهِ لَقادِر یَومَ تُبِلَی السّرائِر. (او البته بر زنده کردنش پس از مرگ دوباره قادر است، روزی که پرده ها فرو افتد و اسرار باطن آشکار شود.)”7″
مثال 4
گــر من ز می مغانه مستم هستم
گر کافـر و گبر و بت پرستم هستم
هــر طایفه ای به من گمانی دارد
من زان خودم هرآنچه هستم هستم
به مصراع پایانی این رباعی به دقت بنگرید! آیا می توان این جمله را غیر ملهم از این آیات دانست؟
کلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَه. (هر نفسی در گرو عملی است که انجام داده است.)”8″
و آیه شریفه: کلُّ امرِیءٍ بِما کَسَبَت رَهین. (هر نفسی در گرو عملی است که خود اندوخته است.)”9″
یکبار دیگر حداقل مصراع آخر را با هم بخوانیم: من زان خودم هر آنچه هستم هستم.
مثال 5
آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد
بسیار لب چو لعل و زلفی چون مشک
در طبل زمین و حقــه خاک نهاد
مصراع اول رباعی مضمون این آیه قرآن است که می فرماید:
انَّ رَبّکُمُ الّذی خَلَقَ السَموات و الاَرض.. (پروردگار شما خدایی است که آسمانها و زمین را خلق کرد)”10″
در بطن رباعی اقرارو اعتراف به این که خالق آسمانها و زمین خالق و باعث مرگ نیز هست و مرگ منحصراً در ید قدرت اوست به خوبی نمایان است.
و آیه دیگر از قرآن که:
ان الله لَهُ مُلک السمواتِ و الارض یحیی و یمیت. (خدا مالک آسمانها و زمین است، او زنده کند و بمیراند)”11″
گفتاری از امیرمؤمنان علی”ع” است که در همین مضمون می فرماید:
اِنَّ مالِکَ الموتِ هُوَ مالِک الحَیاه فانَّ الخالقَ هو الممیت. (آن که مرگ را بر سر آدمی می آورد همان است که زندگی را در دست دارد و آن که می آفریند همان است که می میراند.)” 12″
مثال 6
بر لوح نشان بودنی ها بوده است
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسوده است
در روز ازل هـر آنچه بایست بداد
غم خـوردن و کوشیدن ما بیهوداست
حدیثی منصوب به پیامبر اکرم است که:
جَفّ القَلَم بِما هُوَ کائنُ الی یَوم القیامَه. (قلم آنچه را که به وقوع خواهد پیوست تا روز قیامت نوشته و خشکیده است.)
گر چه درسند این گفتارنزد علمای علم حدیث تشکیک ایجاد شده است امّا در هر حال در اغلب متون به عنوان حدیثی منسوب به آن حضرت ذکر گردیده است. علت تشکیک را هم احتمال رسوخ برخی تعالیم دین یهود دانسته اند که اعتقاد دارند: خداوند جهان را در مدت معینی خلق و سپس به سامان نمود و پس از آن، از کار اداره و هدایت آن فارغ شده است.
مثال 7
از جــرم گل سیـاه تا اوج زحل
کردم همه مشکلات گیتی را حل
بگشادم بندهای مشکل به حیل
هر بند گشــاده شد مگر بند اجل
در این رباعی به قطعیت مرگ و عدم توان انسان، در گریز از آن اشاره شده است. موضوعی که در آیات متعدد قرآن و کلام معصومین “ع” به وفور می توان یافت. نزدیک ترین آیه به مفهوم این رباعی این آیه قرآن است که:
اذا جاءَ اَجَلُهُم فلا یستأخِرون ساعَه و لا یستقدمون. (چون اجل فرا رسد ساعتی دیر و زود نگردد.) “13”
و مولای متقیان چه زیبا این مطلب را بیان فرموده اند که:
کم اطرَتُ الایّام اَبحَثُها عَن مکنون هذالامر و لکن ابی الله الااخفائه هیهات علم مخزون. (چه روزهایی را که در تفکر در راز نهانی مرگ به سر بردم ولی مشیت خداوندی جز بر پنهان داشتن آن تعلق نگرفته است. بسیار بعید است حل این مشکل زیرا علمی نهانی است.)” 14″
خیامی که به خاطر طرح یک سؤال چنین زندیق و کافر معرفی شده است در برجسته ترین اشعارش در شگفت است از اینکه با همه احاطه علمی اش بر بسیاری از مشکلات لاینحل، نتوانسته به راز نهانی مرگ پی ببرد و اگر اعتراضی از زبان او برمی خیزد اعتراض به علم و فهم بشری است نه به موضوع مرگ و به تعبیر خود او: بگشاده است همه بندهای مشکل الّا بند اجل که از دسترس فهم بشری خارج است.
مثال 8
این قافلـــــه عمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب می گذرد
این رباعی از جمله رباعیاتی است که آنرا سند دم غنیمت شمری و خوش باشی خیام دانسته اند. امّا مضمون آن چقدرشبیه و بهره گرفته از کلام امیرمؤمنان است که:
بادِرِالفــرصهَ قَبل ان تکون غصّه. (فــرصت را غنیمت دان پیش از آن که از دست رود و انـــدوهی گلوگیر شود.) “15”
و شعری است منسوب به آن حضرت که:
مافات مضی و ماسیئاتیک فاین
قم فاغتنم الفرصه بین العدمین
از جمله موضوعاتی که در اشعار خیام می توان به طرز برجسته ای آن را دید گلایه و گوشزد مرگ است که درمواقع متعددی با ظرافت و قطعیت و حتمیّت آن را بیان کرده و غالباً برای این مقصود خود از واژه ها و عبارات خاک شدن و فانی شدن و خاک گل کوزه گران شدن بهره جسته است، چیزی که حافظ نیز از آن بی بهره نبوده وبا صزاحت گفته است:
آخر الامرگل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبوکن که پر از باده کنی
دو نمونه از رباعیات خیام که مرگ را حتمی و برای همه می داند چنین است:
خاکی که به زیر پای هر نادانی است
کف صمنی و چهــره نادانی است
هــرخشت که بر کنگره ایوانی است
انگشت وزیر یاســر سلطانی است
و رباعی دیگر:
ای پیر خــــردمند پگه تر برخیـز
و آن کودک خــاک بیز را بنگر تیز
پندش ده و گو که نرم نرمک می بیز
مغـــز سر کیقبــاد و چشم پرویز
و به راستی مگر نه این است که:
کل نفسِ ذائقه الموت ( هر نفسی طعم مرگ را خواهد چشید) ” 16″
مثال 9
جامی است که عقل آفرینش می زد
صد بوسه ز مهر بر جبینش می زد
این کوزه گـر دهر چنین جام لطیف
می ســــازدو باز زمیــنش می زد
به کار بردن عبارت جام لطیف برای
خلقت انسان اشاره لطیفی است به آیه:
لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم. (ما انسان را درمقام”احسن تقویم” نیکوترین مراتب صورت وجود بیافریدیم.) “17”
و نیز آیه شریفه ی:
ونفسٍ و ما سوّیها. (و قسم به نفس ناطقه انسان و آنکه او را به حد کمال آفرید.)”18″
خداوند می فرماید که ترکیب خلق انسان به گونه ای کامل و بی نقص است که خالق ( عقل کل) پس از خلقت بر خود آفرین گفته است:
ثم انشأنا خلقاً اخر فتبارک الله احسن الخالقین. (پس از آن خلقی دیگر انشاء نمودیم، آفرین بر قدرت کامل بهترین آفرینندگان.)”19″
و بدین ترتیب انسانی که عقل کل بر خلقت آن آفرین گفته است و مقامی ممتاز دارد هستی یافته است و سپس:
ثم انکم بعد ذالک لمیتون. (سپس باز شما آدمیان که بدین ترتیب خلق شدید همه خواهید مرد.)”20″
و هُوَ یحیی و یُمیت. (اوست که زنده می کند و می میراند.) “21”
و به تعبیر خیام، می سازد و باز بر زمین می زندش. اگر بخواهیم قضیه را خیلی دور و فلسفی کنیم و از معنای ظاهر و نزدیک غافل بمانیم می شود پای مسائلی چون تناسخ را به میان کشید.
امّا به نظر می رسد آنچه خیام گفته شرح یک واقعیت است و ابهام و شک در چیستی و علت آن، که راز آن را فقط خداوند می داند. و به تعبیر قرآن:
والله یحیی و یمیت و الله بما تعملون بصیر. (و خداوند زنده می کند و می میراند و خداوند است که به هر کاری که می کند آگاه است.)” 22″
مثال 10
دی کوزه گری بدیدم اندر بازار
بر پاره گلی لگد همی زد بسیار
و آن گل به زبان حال با او گفت
من چون تو بوده ام مرا نیکو دار
تشبیهی که مکرر در اشعار خیام به کار برده شده و در اغلب رباعی های خیام دیده می شود بحث کوزه و گل کوزه گری و خاک کوزه گران است که در قرآن بارها با این اوصاف از خلقت اولیه ی انسان نام برده شده است:
خلق الانسان من صلصال کالفخّار. (خداوند انسان را از صلصال و “خشک گلی مانند گل کوزه گران ” بدین حسن و زیبایی آفرید.) “23”
و نیــز آیه:
و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون. (و همانا ما انسانی را از گل ولای سالخورده تغییریافته بیافریدیم.) “24”
مثال 11
آنانکــه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمـال شمع اصحاب شدند
ره زیــن شب تاریک نبردند به روز
گفتند فسانـــه ای و در خاک شدند
اهل معرفت برای حل موضوعات مشکله نظریه پردازی ها و فلسفه سازی می کنند، امّا از آن جا که جهان هستی پیوستگی عمیقی با عالم ماوراء عقل و ادراک بشر دارد، همواره سؤالات بسیاری، پیش روی عالمان و دانشمندان بی پاسخ وجود دارد، سؤالاتی درباره حقیقت روح، حقیقت مرگ، شفاعت، قضا و قدر، معراج، دعا و… که بشر با همه احاطه عملی که بر هستی یافته است هنوز پاسخ قاطعی برای خود نیافته و همواره در تحیر و تلاش به سر می برد، رباعی فوق ناظر بر این معنا و برگرفته از مضامین قرآن است که:
یعلم مابین ایدیهم و ما خلفهم و لایحیطون به علماً. (و خدا با علم ازلی بر همه آینده و گذشته خلایق آگاه است و خلق را هیچ به او احاطه و آگاهی نیست. “25”
در واقع خیام می خواهد بگوید که اهل علم با وجود احاطه کامل بر جهان هستی، خود در دایره قدرت و احاطه پروردگار قرار دارند. قدرتی که علم هیچ کس بدان نرسد مگر در روز قیامت و عالم پس از که مرگ پرده ها کنار روند و حقایق امور آشکار گردد.
مثال 12
ای چرخ فلک خرابی از کینه توست
بیــــدادگری شیـــوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافنــــد
بس گوهر قیمتی که در سینه توست
این تعبیر که گوهر، گرانبها در دل قرار گرقته و بیرون خواهد آمد نیز تعبیری قرآنی است که مأخوذ از آیه شریفه زیر است:
اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها. (هنگامی که سخت زمین به لرزه درآید و بارهای سنگین و گنجینه های دورن خود را بیرون افکند.) “26”
گفتنی است که در تفسیر قمی ذیل آیه فوق گفته شده که “منظور از اثقال زمین، انسانهایند ”
علاوه بر مثال هایی که ذکر شد در اشعار اندک خیام می توان به وفور کلمات و واژه های قرآنی را یافت که به درستی در محل های مناسب قرار گرفته و با بهره گیری از مهندسی کلمات از آنها استفاده شده است. از آن جمله می توان به این واژه ها اشاره کرد:
حور- عین – عاقبت – مقام – دهر – مقیم – عذاب – الیم – قدیم – محدث – اسرار – لوح – ازل – حشر – اجل – سبحان الله – رب – کریم – کرم – قرآن – ملک – لیل و نهار – روح – بقا – ذره – قضا – قدر – جلال – رحیل – عدو – حییّ – و….
با ذکر این نکته که هدف گفتار حاضراین نبود که خیام را مسلمانی معتقد و بی عیب و نقص و صوفی زاهد بداند یا دفاعی در مقابل نسبت های روا یا ناروای برخی صاحب نظران کرده باشد، بلکه هدف این بود که گفته شود خیام در حد فهم عمیق آیات قرآن و احادیث معصومین، و علوم مربوطه احاطه داشته و توانسته به درستی از آنها بهره بجوید. قضاوت در خصوص درستی یل نادرستی گفتار آنان که با شناختی سطحی خیام را کافر و زندیق و شرابخوار و… دانسته اند نیاز به زمان و مجال مناسبی دارد.
پی نوشت ها:
1- مهاجر شیروانی، فردین و شایگان، حسن، نگاهی به خیام، ص130
2- قرآن کریم سوره حدید آیه 23
3- کلمات قصار 267
4- نبأ 33و34
5- واقعه آیات 23-22.
6- فرقان آیه 6.
7- طارق آیات 8و9.
8- مدثر آیه 38
9- طور آیه 21.
10- اعراف آیه 54
11- توبه آیه116
12- نهج البلاغه نامه 31
13- یونس آیه 49.
14- نهج البلاغه خطبه 149
15- نهج البلاغه 31.
16- آل عمران آیه 185.
17- سوره تین آیه 4.
18- سوره شمس آیه 7.
19- مؤمنین آیه 14.
20- مؤمنون آیه 15.
21- یونس آیه 56.
22 – آل عمران آیه 159.
23- رحمن آیه 14 ترجمه حسین الهی قمشه ای.
24- سوره حجر آیه 26
25- سوره طه آیه 110.
26- زلزال آیه 1و2
منبع : روزنامه اعتدال