درک دعوت الهی و اجابت آن

درک دعوت الهی و اجابت آن

دعوت الهی

اگر خوب گوش جان بسپاریم هنوز هم ندای دعوت سیدالشهدا(علیه السلام) به گوش می رسد که همه ما را به مهمانی خدا و ضیافتی که خدا برای او ترتیب داده به نصرت و یاری خودش و اسلام دعوت می کند و همین دعوت هم است که همه کارها را اصلاح می کند. اگر کسی بخواهد به مقصد برسد باید با همین دعوت و اجابت همین دعوت به مقصد برسد. اگر دعوتی نباشد کوشش ما هیچ فایده ای ندارد. بدون دعوت بدون کشش بدون فراخوانی خدای متعال هیچ زحمتی به جایی نمی رسد. هر سالکی هر عارفی هر عابدی به جایی رسیده دعوتی بوده که آن دعوت را اجابت کرده که دیدید وقتی انسان محرم می شود لباس احرام می پوشد خودش را از لباس های دنیا تهی می کند می خواهد به طرف خدا حرکت کند، شروع حرکت انسان با: «لبیک اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَهَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ»[1] فهم این نداء و دعوتی که به سوی انسان می آید و انسان را به طرف خدا دعوت می کند و شنیدن این صداها در بین همه صداها ودعوت ها نفس شیطان دنیا زینت ها همه ما را به سوی خودشان فرا می خوانند و در این بین خدا هم بنده را به سوی خودش دعوت می کند.

پناه به قدرت مطلق الهی

این همه انبیاء که آمده اند کتاب های آسمانی که آمده اند این همان فراخوان خدای متعال است؛ همان دعوت اوست که ما را به سمت خودش دعوت کرده و فرموده: از همه چیز فاصله بگیرید و به سوی من بیایید. همه تلاش انبیاء دعوت است خودشان دعوت اندحقیقت دعوت الهی هستند فراخوان الهی هستند. اگر کسی بخواهد به خدا برسد باید این دعوت را بشنود و این دعوت را اجابت کند، بفهمد مقایسه کند محاسبه کند.

همان جملاتی را در تلبیه است «لبّیک اللهم لبّیک»[2] -دیدید گاهی آقایان بزرگان می فرمایند: وصف مشعر به علیّت است، می گویند این عالم را اکرام کنید. پیداست بخاطر علمش است دانشمند را گرامی بدارید پیداست بخاطر دانشش است که گرامی بدارید. «لبّیک اللهم لبّیک»[3] ای کسی که تو اله من هستی اجابت باید حتماً اجابت دعوت اله باشد دیگران شایسته این نیستند که انسان اجابتشان کند. دعوت خیلی است امّا چه کسی را باید اجابت کرد آن کسی که «لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ»[4] حقیقتاً شریکی در عالم ندارد یک اله است که عبودیت او در همه عالم جاری است و همه عالم مهمان این اله اند؛ اله یعنی ربّ رازق، خالق، کریم، حکیم، عالم، رحمان، رحیم و ما همه مهمان این اسماء و صفات الهی هستیم که عالم با این اسماء و صفات الهی می شود عالم باطنش اسماء الهی است و «بأسمائک الّتی ملأت ارکان کلّ شیء»[5] اگر کسی اهل این محاسبه بود اگر کسی توانست خدا را با بقیه اله مقایسه کند اگر اهل محاسبه و مقایسه بود می رسد به اینکه آن ها هیچ کاره اند.

«إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»[6] همه آن هایی که صدایشان می زنید دست به دست هم بدهند یک پشه نمی توانند خلق کنند «یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»[7] اگر کسی اهل محاسبه باشد می فهمد بقیه نه دعوت انسان را می شنود و نه می خواهند اجابت کنند و نه بر فرض خواستن می توانند اجابت کنند «لا یَقْدِرُونَ عَلى شَیْ ءٍ»[8] می فهمند که فقط ما مهمان سفره یک خدا هستیم. اوست که خالق و رازق ربّ و کریم و مهربان است. اگر کسی این ها را فهمید این ها انگیزه اجابت است تازه این ها کافی نیست «اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ إِنَّ الْحَمْدَ»[9] پیامبر گرامی اسلام وقتی ما را به توحید دعوت می کند حجتش این است:

«قُلْ هذِهِ سَبیلی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ»[10]

می فرماید: «من فقط شما را به خدا دعوت می کنم چرا بخاطر اینکه این پیامبر به این حقیقت رسیده سبحان الله خدا شریکی ندارد به کی دعوت کنم مگر خبری است کسی که به مقام توحید رسیده می فهمد. همه عالم قائم به اوست هر چه هست اوست «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ»[11]

اجابت الهی

حالا اگر کسی این را بفهمد «لا شریک لک»[12] حتماً قدم بعدش تلبیه و اجابت دعوت است. آن کسی دارد صدا می زند آن کسی دارد دعوت می کند که «لا شریک لک» آن کسی دارد دعوت می کند که «أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ»[13] بنده را کفایت می کند نیازی به هیچ چیزی نیست. اگر خوب این مقایسه ها اتفاق بیفتد و معبودها را سر و صداها و دعوت ها را انسان بشنود و خوب مقایسه کند و بعد از مقایسه کردن ببیند که آن کسی که ما را دارد صدا می زند کیست؟ آن وقت با همه وجود عاشقانه سرش را در راه اجابت این دعوت می دهد خونش را به آسانی در راه اجابت این دعوت می دهند مشتاقانه با سر می رود.

اگر کسی این دعوت را اجابت کرد کم کم اشتیاق در دلش پیدا می شود و این اشتیاق ها بیقراری در او ایجاد می کند دیگر در دنیا نمی گنجد در پوست خودش نمی گنجد. اگر اجابت کرد محبت او در دل می آید و بیقراری می آید انسان را به اضطرار می رساند دیگر نمی تواند به دنیا برگردد. دیگر دنیا او را سیراب نمی کند از طرفی هم او محبوب حقیقی که دست یافتنی نیست.

مناجات امام سجاد(علیه السلام)

دستگیری خداوند

«سُبْحَانَکَ مَا أَضْیَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَکُنْ دَلِیلَهُ»[14] راهها چقدر تنگ اند اگر تو دستگیری نکنی اگر تو نبری من همه خونم را هم که بدهم به جایی نرسیدم خون من که من را به خدا نمی رساند با همه عقل و شور و عشقم که راه بروم این وادی با این قدم ها طی کردنی نیست. بزرگتر از این ها در راه ماندند. «سُبْحَانَکَ مَا أَضْیَقَ الطُّرُقَ عَلَى مَنْ لَمْ تَکُنْ دَلِیلَهُ وَ مَا أَوْضَحَ الْحَقَّ عِنْدَ مَنْ هَدَیْتَهُ سَبِیلَهُ»[15]

مناجات امام سجاد است: خدایا! آنکه تو او را هدایت کردی به راه چقدر حق را به وضوح می فهمد با اینکه تو دست او را نگرفته ای، خدایا! همه راه ها را طی بکند همه این راه ها تنگ اند و او را به مقصد نمی رسانند. بنابراین، «فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیْکَ»[16] انسانی که اجابت کرد «لبّیک» گفت، تازه حالا می فهمد که می خواهی به طرف او بروی خود باید دستت را بگیرد تا او دستگیری نکند تا او نبرد این راه رفتنی نیست تا او هدایت نکند این راه طی شدنی نیست. «فَاسْلُکْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَیْکَ»[17] خدایا! ما را در آن راه هایی که پایانش وصال توست به حرکت در بیاور و رسیدن به این راه ها دور و نزدیک دارد. «وَ سَیِّرْنَا فِی أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَیْکَ»[18] ما را در آن مسیری سیر بده که نزدیک ترین راه به مهمانی توست «قَرِّبْ عَلَیْنَا الْبَعِیدَ وَ سَهِّلْ عَلَیْنَا الْعَسِیرَ الشَّدِیدَ»[19] خدایا! دورها را تو بر ما نزدیک کن، این راه ها خیلی طولانی است.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «آه، مِن بعد الطّریق و قلّه ذات»[20]، «قَرِّبْ عَلَیْنَا الْبَعِیدَ وَ سَهِّلْ عَلَیْنَا الْعَسِیرَ الشَّدِیدَ»[21] خدای آن راه سخت را آن سیر و سلوک سخت و دشوار را تو بر ما آسان کن. «وَأَلْحِقْنَا بِالْعِبَادِ الَّذِینَ هُمْ بِالْبِدَارِ إِلَیْکَ یُسَارِعُونَ وَ بَابَکَ عَلَى الدَّوَامِ یَطْرُقُونَ وَ إِیَّاکَ فِی اللَّیْلِ یَعْبُدُونَ»[22] خدایا! ما را از آن جمعیتی قرار بده با سرعت بدون فوت فرصت ها به سوی تو می آیند، من بدار إلیک و با سرعت می آیند اهل کندی نیستند، فرصت ها بر آن ها سبقت نمی گیرند بلکه آن ها بر فرصت ها سبقت می گیرند. «وَ بَابَکَ عَلَى الدَّوَامِ یَطْرُقُونَ»[23] کوبه در تو را می کوبند تا این در باز شود و صبح و شب به گریه و زاری در خانه تو مشغولند. «وَ إِیَّاکَ فِی اللَّیْلِ یَعْبُدُونَ»[24] فقط برای تو گریه کنند.

استغاثه امام حسین(علیه السلام) در گودی قتلگاه

بنابراین، سیر ما از شنیدن این دعوت مقایسه این داعی و دعوت کننده با دیگران و بعد اجابت این دعوت آغاز می شود و بعد از اجابت عجز و اضطرارها و استغاثه ها و فریادها است و بعد هم دستگیری های او و خود او است که دیگر باید این انسان را ببرد. این جمله را بعضی بزرگان گفتند: این جمله سیدالشهدا را در گودی قتلگاه ببینید «یَا غِیَاثَ الْمُسْتَغِیثِین »[25] ای فریاد رس فریادها، فریاد استغاثه امام حسین(علیه السلام) در گودی قتلگاه بی خود نیست که ندا می آید «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعی»[26] این تلبیه و لبّیک گفتن و اجابت این دعوت و تلبیه به این دعوت الهی از فهم این دعوت و شنیدن این دعوت و پنبه ها را از گوش جان بیرون آوردن تا غوغاهای دنیا و دعوت های دیگر و شور و فتورها،گوش و قلب انسان را نگیرد. این صدایی که او دارد او را دعوت می کند در همه هستی با همه آیات خودش دارد ما را صدا می زند.

درک حضور حق تعالی

این را بفهمید همه عالم آیات او هستند و ما را دعوت می کنند:

«عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَکَ مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَکَ فِی شَیْ ءٍ»[27] من از دگرگونی آثار تو، دگرگونی عالم و تنقلات اطوار عالم این نقل و انتقالی که در عالم است پاییز می رود جای خود را به بهار می دهد کودکی به جوانی می رسد و جوانی به پیری می رسد شب روز می شود، روز شب می شود. دانسته اند «أنَّ مُرَادَکَ مِنِّی»[28] تویی که در همه این آیات مرا دعوت می کنی. آنچه تو از من می خواهی اراده تو در این تنقل عالم این است «مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی کُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّى لَا أَجْهَلَکَ فِی شَیْ ءٍ»[29] من در هیچ چیزی از تو غافل نباشم نه فقط در زمین و زمان در همه ملک و ملکوت تو را ببینم. این دعوت خداست با همه عالم دارد ما را دعوت می کند.

ولیّ الله، داعی الله

ندای دعوت الهی در همه آیات خدا است ولی مهمتر از همه شنیدن آن دعوتی است که در اعظم خداست. آن دعوتی که اعظم آیات الهی با آن ندا ما را دعوت می کند «لبّیک داعی الله»[30] با اعظم عبادات خودش دارد ما را دعوت می کند با ریختن خون خودش با قربت خودش با تنهایی خودش روایت در «وسایل الشیعه» است که امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر کسی خیال کند به ما پول می دهد ما محتاج به پول این کافر نداریم. فرمود: ما اگر می گیریم بخاطر این است که «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ»[31] آن هایی که زکات می دهند به دست پیامبر با گرفتن حضرت پاک می شوند. جان ما هم همینطور است آن کسی که دارد ما را دعوت می کند، می گوید: جانتان را بدهید در راه من «مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»[32] کی حاضر است خون دلش را بدهد به ما «بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ»[33] خودش را برای لقاء خدا آماده کرده از بتها گذشته «فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»[34] با ما حرکت می کند.

تنها راه همین است راهی جز اجابت این داعی الله نیست. به اضطرار رسیده ها این دعوت را اجابت می کنند و دیگر بعد از این با پای امام حسین سلوک می کند اوست که می رود، برگ برنده اصحاب سید الشهدا همین است با او شروع کردند با او حرکت کردند با پای او رفتند نه با پای خودشان.

اینطوری می شود این راه را رفت والّا با سر هم نمی شود این راه را بروی با نماز و روزه که آدم به مقصد نمی رسد.

این دعوت از همه عالم به گوش انسان می رسد ولی آن ندای حقیقی که آن بانگ دعوتی که همه عالم را پر کرده و همه ذرات عالم فراخوان این دعوت است دعوتی ولی الله است. اوست که عالم را دارد دعوت می کند؛ او دعوت الله حسنی است، او داعی الله است. اگر خدا دعوتی دارد دعوت ما حرفی است که می زنیم، احساسی است که در کلام خودمان جاری می کنیم دست کسی را می گیریم این ها می شود دعوت ما ولی دعوت خدای متعال یعنی امام حسین و همه دعوت خداست. او هم دعوت است هم داعی است لبّیک داعی الله داعی الله آن داعی خداست آن دعوت خداست و در این دعوت، بی نیاز از همه ماست اجابت بکنیم یا نکنیم.

لطف امام حسین(علیه السلام)

این که می بینید غریبانه، مظلومانه و تنها در کنار خیمه های خودش ایستاده می گوید:

«هَلْ مِنْ ناصرٍ یَنْصُرُنى »[35] «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»[36] این در واقع دارد به ما لطف می کند مثل این است که خدا می فرماید: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً»[37] کی به خدا قرض می دهد، خدا قرض می خواهد ببینید خدا دارد چطوری ما را به طرف خودش دعوت می کند. کیست به من قرض دهد. این استنصار است امام حسین(علیه السلام) همینطوری است این کسی که دارد استنصار می کند همه ملکوت عالم در خدمتش هستند. ملائکه فوج فوج آمدند اما دست رد به سینه شان زد از مدینه بیرون آمد. سران جنّ آمدند گفتند: آقا، شما بروید ما کار را تمام می کنیم ولی امام دست رد به سینه شان زد و فرمود: خود من اگر بنا بر این باشد از شما تواناترم.

مسئله این نیست این آمده وقتی به آن ها جواب داده که من مأمن شیعیانم پناهگاهم تکیه گاهم، اگر عاشورا نباشد شیعه تکیه گاهی در مقابل شیطان ندارد. حضرت در میدان آمده با خون عزیزانش دارد ما را دعوت می کند با صدای العطش بچه هایش دارد ما را دعوت می کند با اسارت دختر امیرالمؤمنین ما را به کمک می گیرد. آنکه اسیر نامحرم ها شده پرده دار همه عالم است. این آن دعوت زیبای خداست. این اجابت اول، شنیدن این صدا را می خواهد شنیدن این ندا فروخواباندن غوغاهای دنیا خواهی و جذبه های دنیا را می خواهد.

شنیدید روز عاشورا هلهله می کردند صدای امام حسین را نشنوند این هلهله شیطان در عالم است می خواهد نگذارد ما صدای امام حسین را بشنویم. اول باید این صدا را آرام کرد این گرد و غبار را خواباند صدای امام حسین را شنید دعوت خدا را شنید نفس می گوید بیا پول می گوید بیا فرزند می گوید بیا دنیا می گوید بیا مقام می گوید بیا همه می گویند بیا، می خواهند ما را خرج خودشان بکنند. یک کسی می گوید بیا می خواهد به ما خدا را بدهد اوست که اگر می گوید بیا، بخاطر رحمتش است محبتش است؛ با کدام حنجره ما را دعوت کرده، با حنجره اولیائش نه با حرف، با عملشان با خون سیّدالشهدا با اشک های سیدالشهدا با غربت سیدالشهدا ما را دعوت کرده است.

بعد از شنیدن محاسبه است. حالا این دعوت را انسان شنید خیلی سر و صداست، چرا این یکی را اجابت بکند؟ بعد از محاسبه انتخاب است؛ ممکن است انسان اصلاً غوغاها را نشنود، خیلی ها صدای امام حسین را نشنیدند گوش هایشان را گرفته بودند نشنوند. پیامبر قرآن می خواند این ها گوش هایشان را می گرفتند تا نفهمند. آن هایی که شنیدند آیا موفق شدند که بیایند محاسبه کنند، ببینند این صداها مال کیست این دعوت کننده کیست دعوت کننده های دیگر کیست چه دارند چه می دهند ما را برای چه دارند صدا می زنند، به وصالشان رسیدی چه اتفاقی می افتد.

حقیقت دین

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«إِنِّی لَمَحْزُونٌ وَ إِنِّی لَمَشْغُولُ الْقَلْبِ»[38] گفت: آقا، خدا نکند شما غصه دار باشید غصه شما چیست؟ حضرت فرمودند: اگر حقیقت دین وارد قلب کسی شود او را مشغول می کند «شَغَلَ قَلْبَهُ عَمَّا سِوَاهُ»[39] بعد فرمودند: «و مَا الدُّنْیَا»[40] خیال می کنی غصه من غصه دنیاست اینطوری نیست، حالا عین عبارت است البته یادم نیست عبارت خیلی لطیفی است، بعد فرمودند: «یا جابر مَا الدُّنْیَا»[41] دنیا چیست و دنیا چه می تواند باشد «هَلْ هِیَ إِلَّا طَعَامٌ أَکَلْتَهُ أَوْ ثَوْبٌ لَبِسْتَهُ أَوِ امْرَأَهٌ أَصَبْتَهَا»[42] همه دنیا همین است اینکه انسان این دعوت را و داعی ها را مقایسه کند و بعد از مقایسه با تمام جلوه هایی که دعوت های دیگر دارد با تزیین که دارد انتخاب کند. بشنود مقایسه، محاسبه و انتخاب کند. انسان اگر شنید، بفهمد هر کدام چه دارد چه می دهد

وعده شیطان، نسیه و وعده خدا، نقد

خود محاسبه بعضی وقت ها مشکل می شود شیطان می آید نمی گذارد محاسبه کند سر و صدا می کند دنیا را بزرگ جلوه می دهد آخرت را کوچک می کند تزیین می کند إغوی می کند. إغوی یعنی فریبکاری می کند. عمر سعد(لعنه الله علیه) وقتی به او پیشنهاد داده شد که باید بروی کربلا تا به ملک ری برسی، خودش می دانست فکر می کرد، قدم می زد سر شب تا صبح قدم می زد گفت: بروم کربلا یک طرفش جهنّم است ریختن خون امام حسین است از آن طرف نروم ملک ری است من که نمی توانم از ملک ری دست بردارم. نتوانست خوب محاسبه کند، گفت: ملک ری نقد است گندم ری نقد است عجب آدم اشتباه کاری بود نسیه ترین چیز دنیاست وعده شیطان و نقدترین چیز وعده خداست. خدای متعال سریع الحساب است؛ در دم مزد به شما می دهد.

اگر گفته: عرق کارگر را قبل از خشک شدن بدهید مزد عبادتتان را قبل از اینکه نیت بکنید به شما می دهد. مزد شیطان نسیه است وعده خدا نقد است. ببینید چقدر آدم در محاسبه ممکن است اشتباه کند نقد را نسیه کند. نقدترین چیز خداست؛ دیدید آدم نیت خیر بکند وجودش روشن می شود نیّت می کند نه عمل، انسان با نیتش راه می افتد. فرمود: وقتی نیّت می کند نیّت خیر آن ملک می نویسد نیّت خوب آدم را هم می نویسند. ملکی که مأمور است اگر بد محاسبه کردی نتیجه این بد محاسبه کردن این است که می گویی دو تا دعوت است: یک اینکه، دنیا مرا فرا می خواند، ملک ری می خواند و دوم، امام حسین هم می خواند.

امام حسین(علیه السلام) شب هشتم بین دو تا اردوگاه با عمر سعد صحبت کردند. این دعوت امام حسین است و آن هم دعوت ملک ری است. هر چه به او فرمودند: بیا طرف ما تو که می دانی من پسر پیغمبر خدا هستم. گفت: آقا اموالم را می گیرم فرمود: من به تو می دهم املاکم از من می گیرند، فرمود: بهترش را به تو می دهم عذر آورد و حضرت فرمودند: دیگر کار تمام است دیگر کاری نمی شود کرد نمی توانست از ملک ری بگذرد ملک ری به نظرش بهتر بود؛ این محاسبه غلط است. می گفت: ملک ری نقد است. می گویند: یک بهشتی است می گویند یک جهنّمی است. می گویند: در آن نقل از حضرت گفتند: به گندم ری نمی رسی. گفت: جویش هم برای ما بس است. این غلط محاسبه کرد.

محاسبه خیر و شرّ

حال، انسان محاسبه کرد و فهمید خیر و شر کجاست. انتخاب است اختیار است البته توفیق می خواهد التماس کردن می خواهد ولی آخر کار انتخاب است. ممکن است آدم نتواند خوب انتخاب کند می فهمد ولی نمی تواند دل از دنیا بکند. این هم انسان را از اجابت دعوت و از ولیّ خدا دور می کند. آن کاری که جناب حر(سلام الله علیه) در یک لحظه کرده این است. البته زمینه داشته به این صورت که دعوت امام حسین را شنیده و دیده که امام حسین دارد دعوت می کند. از روز اول و سر صبح که حضرت خطبه خواند حرّ حرف امام حسین را شنید و گوش داد و این دعوت را شنید، این دعوت در جانش راه پیدا کرد بعد شروع کرد محاسبه کردن که این یک دعوت است و ابن زیاد هم یک دعوت.

او چه می گوید و این عمر سعد هم چه می گوید. عمر سعد سر صبح وقتی می خواهد لشکر خودش را تجهیز کند می گوید: «یا خَیْلَ اللَّهِ ارْکَبى»[43] ای لشکریان خدا سوار شوید. این دو تا صدا را شنید، یک دعوت دنیا و دوم، دعوت خدا را. خوب محاسبه کرد دید یک طرف جهنم صد در صد و یک طرف بهشت صد در صد. وقتی دید می لرزد به او گفت: اگر از من می پرسیدند شجاعترین فرمانده لشکر کوفه کیست می گفتم: حر، چرا می لرزی گفت: نمی دانی من خودم را بین بهشت و جهنم می بینم. ابن زیاد یعنی جهنم امام حسین یعنی بهشت. این خوب محاسبه کردن است نقد دیدن بهشت و نسیه دیدن جهنم است.

الآن کسی که در صف امام حسین است در بهشت است و کسی که در صف ابن زیاد است در جهنم. و بعد هم انتخاب فرمانده ای که آمده الآن همه اهل بیت زن و بچه اش منتظرند یک فرمانده قاطع با غنائم و پیروزی و عنوان و فتوحات و هدایا برگردد ولی بعد خبر شهادتش را برای بچه هایش میآورند. با همه دنیا وداع کرده در یک لحظه خیلی کار سختی کرده و دعوت امام حسین را اجابت کرد. الآن هم این دعوت است، هم اکنون اینکه در زیارت نامه حضرت می گویند: به حضرت بگویید «لَبَّیْکَ دَاعِیَ اللَّه»[44] ای فراخوان خدا، ای فراخواننده خدا، دعوت کننده الهی، داعی خدا من تو را اجابت می کنم، اگر بدنم تو را در روز عاشورا اجابت نکرد، اگر زبانم جواب تو را نداد آن موقع که فرمودی «هل من ناصر»[45] الآن قلبم و گوشم تو را اجابت می کند «قَدْ أَجَابَکُمْ قَلْبِی وَ نَفْسِی وَ رُوحِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی بِالتَّسْلِیمِ»[46] دارم می بینم در میدان ایستادی و دعوت می کنی.

این همان دعوت خداست تو اعظم آیات خدا هستی و به زیباترین شکل نه در قالب طلوع و غروب خورشید نه در قالب عبادت ملائکه بلکه در قالب عاشورا داری من را دعوت می کنی کار حرّ این بود حرّ اجابت این دعوت را کرد هم شنید هم سنجید خوب محاسبه کرد خوب ترازو داری کرد غوغای دنیا یک موقع نمی گذارد محاسبه کنیم. بعضی از ما علمای اخلاق این آیه را اینطور معنا کردند. قرآن می فرمایند: «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»[47] ببینید برای فردایتان چه پیش می فرستید از خدا پروا بکنید گفتن «اتَّقُوا اللَّهَ»[48] یعنی در محاسبه تان در نظاره به خودتان مواظب باشید. باز شیطان نیاید سرتان را کلاه بگذارد. آدم گاهی می خواهد غیبت کند محاسبه می کند کاری بدی است جرم را می گذارد گردن او مستحق غیبت است غیبت را می کند این بد محاسبه کرده است. در محاسبه، آدم می گوید باید غیبت فلانی را بکنی؛ آدم یک موقع محاسبه می کند و می گوید: بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) خروج کردی می خواهد به دنیایش برسد «النّاسُ عَبیدُ الدُّنیا»[49]

حضرت در کربلا فرمود: این ها برده دنیا شدند می خواهد به دنیایشان برسد. می گویند خروج بر امیرالمؤمنین همانند این است که یزید، امیرالمؤمنین شد و امام حسین از خروج کنندگان بر امیرالمؤمنین. این چه محاسبه ای است. می خواهد به دنیایش برسد محاسبه می کند می گوید: دنیا نقد است آخرت نسیه، مزد امام حسین نسیه است  و مزد ابن زیاد نقد. این بی انصافی نیست این بد محاسبه کردن نیست.

حریت حر(علیه السلام)

حرّ دچار این ها نشد. امیر لشکر است آن طرف وعده ها آماده است ولی فهمید وعده امام حسین نقدتر و بهتر است. این را خوب فهمید خوب محاسبه کرد بعد از اینکه خوب محاسبه کرد همه مادیات دنیوی را در آن لحظه کنار گذاشت و به طرف امام حسین آمد. این هنر انسان موحد است؛ انسان موحد باید این طوری باشد ما هم همینطور است. الآن فرصت ما تا عاشورا از حرّ بیشتر است حرّ در یک لحظه این کار را کرد ببینیم می توانیم این محاسبه را بکنیم مرد این محاسبه کردن هستیم روز عاشورا حاضر باشیم همه هستی مان را بگذاریم خونمان را پیش روی امام حسین بدهیم؛ مرد این محاسبه هستیم چکمه هایمان را گردنمان بیندازیم برویم پیش امام حسین بگوییمک آقا، ما آماده ایم اگر هستیم بسم الله این دعوت امام حسین است، این دعوت خداست، این صدای امام حسین است که به گوش می رسد.

جاودانه بودن دعوت داعی الله

این دعوت تمام نشده همه عالم را دارد دعوت می کند. هنوز امام حسین یاری می خواهد هنوز غارت خیمه هایش به پاست، هنوز هجوم به زخم های بدن سیدالشهدا ادامه دارد. شیطان که دست بر نداشته است. شیاطین انسی که دست برنداشته ما حاضریم. آیا مرد این میدان هستیم، بسم الله کاری که حرّ کرد همه باید بکنند. یاران قمر بنی هاشم کم اند، اکثریت امثال بنده باید حرّ باشیم؛ یعنی باید بتوانیم با آن چیزهایی که ما را از امام حسین جدا کرده تصفیه حساب کنیم قبل از اینکه آن ها ما را ببرند ما از آن ها جدا شویم.

آن تعلقاتی که ما را از امام حسین جدا می کند از خدا بخواهیم خدا آن تعلقات را ببرد تا ما از امام حسین جدا نشویم. چطوری باید به طرف خدا رسید همینطوری دیگر همینطوری، عرض کردم: راه این است که اجابت داعی الله شود. باید این راه را با امام حسین رفت باید این راه را رفت، راه رفتن امام حسین هم همین است: یک، دعوت را بشنوی؛ دو، محاسبه کنی؛ سه، خوب محاسبه کنیم؛ چهار، انتخاب کنی و با تمام وجود در میدان بیایی. این کاری است که جناب حرّ(سلام الله علیه) کرد و برای همیشه حرّ شد.

شاه اسماعیل صفوی شنیده بود که ایشان مثلاً خیلی مقام داشتند یک نکته ای دستور دادند؟ قبر کردند: دیدند بدن تازه تازه دستمالی بسته است به این پیشانی که بعضی گفتند: دستمال سیدالشهدا بسته دستمال را باز کنید بیاورید، باز کردند و خون تازه جاری شد. هر دستمالی بستند درست نشد. گفتند: آقا، باید همان دستمال امام حسین را ببندید سرش، ببینید امام حسین با این آدم چه کرده؛ این آدمی که فرمانده لشکر ابن زیاد بوده. ببینید چگونه امام حسین عزیزش کرده است؛ این نتیجه آن توبه اش می باشد.

سالی نیست که در ایام محرم از آن یاد نشود یک توبه کردن را ببینید این کار امام حسین است. آنقدر این آدم را عزیز کرده آنقدر توبه اش را اثرگذار کرده، خیلی مهم است آدم تعجب می کند معمولاً یک روز در دهه محرم یک روز روضه این شخص را می خوانند خیلی مهم است؛ این کار امام حسین است. قلوب با توجه به او متوجه امام حسین می شود. خدا چه به این بنده داده، امام حسین چطوری دستش را گرفته. وقتی او اجابت کرد از توی دل جهنم از تو لشکر ابن زیاد آورد بردش کنار رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سلوک یعنی این سیر معنوی یعنی این.

ذکر مصیبت

«السّلام علیک یا اباعبدالله»

یک لحظه ای پیش آمد هر چه نگاه کرد دید کسی نیست آمد میان میدان یا مسلم بن عقیل یا هانی… شروع کرد صدایشان زدن. من نمی دانم این دعوت معنایش چه بود، دعوت به رجعت بود، نمی دانم. بعد فرمود: چرا دعوت من را اجابت نمی کنید دشمن جواب نمی دهد. شما چرا به امام حسین جواب نمی دهید فرمود: پا شوید شجاع ها دلاورها خیمه رسول خدا بی مدافع شده. یک دعوت هم در بین دشمن کرد همه عالم را صدا زد اوّل اصحابش را صدا زد و بعد همه عالم را «هَلْ مِنْ ناصرٍ یَنْصُرُنى »[50] «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»[51] کسی دعوت امام حسین را از آن جمعیت اجابت نکرد.

غلغله در ملکوت افتاده ملائکه فوج فوج اجازه می گیرند بیایند یاری کنند ولی از این مردم کسی اجابت نکرد. به آن ها فرمود: چرا خون من را حلال می دانید آیا من حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کردم؟ خونی از شما را ریخته ام؟ گفتند: نه. فرمود: پس چرا خون مرا حلال می دانید. گفتند: حسین آن کینه ای که از امیرالمؤمنین در دل ماست ما را به اینجا کشانده از تو دست بر نمی داریم تازه دست ما به تو رسیده تنها شدی دیگر صبر نکرد دست به ذوالفقار برد مثل امیرالمؤمنین به این یک بیابان لشکر حمله کرد. راوی دشمن می گوید: والله کسی را ندیدم غصّه دار، مجروح، خسته، تشنه باشد و اینطور مردانه بجنگد.

حتّی در نقل هست آنچنان به این لشکر حمله شد که کل لشکر به کوفه فرار کردند ولی نمی انم خسته شده بود می خواست خستگی بیندازد و یا اینکه نگاه کرد دید خورشید دارد غروب می کند دیگر وعده اش با خدا نزدیک شده وسط میدان ایستاد و توقف کرد. عمر سعد به لشکر خطاب کرد: مگر نمی نید پسر امیرالمؤمنین است تنها چاره این است هجوم دست جمعی به او ببرید. اینجا بود که سواره و پیاده به امام حسین حمله کردند.

فلک سنگی فکند از دست دشمن      بـه پیشـانی وجـه الله احـسن

دامن پیراهن عربی را بالا آورد خونی که صورت و چشمانش را فرا گرفته بود پاک کند. اینجا بود شیطان کار را تمام کرد نمی دانم این تیر سه شعبه ای که قلب امام حسین را هدف گرفت چه کرد با امام حسین. تیر را از پشت سر بیرون آورد خون از دو جانب مثل نهر مثل ناودان جاری شد، دیگر نتوانست روی اسب بماند

هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید     عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید

نمی دانم با کدام ضربه نیزه و شمشیر او را از اسب سرنگون کردند با صورت روی زمین آمد توان ایستادن ندارد حتّی کم کم دیگر نمی توانست روی زانوهایش بنشیند. بدنش مجروح است تیر باران شده است. نوشته اند: خاک های گرم کربلا را جمع کرد مثل کسی که پیشانی را روی یک بلندی می گذارد و سجده می کند پیشانی را روی خاک گذاشت. دائم زبانش به ذکر خدا مشغول بود ای وای در این حال بود که از یک طرف عزیزانش به دنبال ذوالجناح در میدان می دویدند و از یک طرف دشمن به طرف گودی قتلگاه حمله ور شده بود. ای وای من، یا بقیه الله، زینب آمد بالای بلندی نگاه کرد دید برادرش مجروح، خسته، تشنه و زخمی در میان گودی قتلگاه است.

خودش را به عمر سعد رسانید «أیُقتل أبوعبداللّه وأنت تنظر إلیه»[52] رو کرد به شمر جواب زینب را اینطوری داد. گفت: بروید کار را زودتر یک سره کنید این بود که بی بی دید شمر به طرف قتلگاه می رود او می دوید و من می دویدم او سوی مقتل من سوی قاتل او.

می کشید و می کشیدم     او خنجر از کین، من ناله از دل او

می نشست و من می نشستم او روی سینه من در مقابل اینجا بود. امام حسین اشاره کرد خواهرم برگردید دختر امیرالمؤمنین برگشت همه را هم برگردانید ولی دیدند رو به قتلگاه پشت به خیمه ها عقب عقب می رود. چشمشان از امام حسین برنمی دارد تا رفت داخل خیمه دید واویلا صدای تکبیر دشمن بلند شد اوضاع عالم دگرگون شد. محضر امام سجاد(علیه السلام) آمد. آقا، چه اتفاق افتاده. فرمود: عمّه جان پرده خیمه را بالا بزن، زینب نگاه کرد یک صحنه ای را دید که تا به حال از او باخبر نبود می دانست حسینش را شهید می کنند ولی باورش نمی آمد سرش را بالای نیزه ببیند. «صلّی الله علیک یا بقیه الله و رحمه الله و برکاته»

از رهگذر خاک سر کوی شما بود      هر ناف که در دست نسیم سحر افتاد

«یا أیها العزیز مسنا و أهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فأوف لنا الکیل و تصدق علینا إن الله یجزی المتصدقین» [53]

سخنران: حجه الاسلام میرباقری

[1]. الکافی (ط – الإسلامیه) / ج 4 / 250

[2]. همان

[3]. همان

[4]. همان

[5]. زاد المعاد – مفتاح الجنان / 60

[6]. حج:73

[7]. همان

[8]. بقره:264

[9]. الکافی (ط – الإسلامیه) / ج 4 / 250

[10]. یوسف: 108

[11]. همان

[12]. الکافی (ط – الإسلامیه) / ج 4 / 250

[13]. زمر:36

[14]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 91 / 147

[15]. همان

[16]. همان

[17]. همان

[18]. همان

[19]. همان

[20]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 33 / 251

[21]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 91 / 147

[22]. همان

[23]. همان

[24]. همان

[25]. اسرار توحید / ترجمه التوحید للصدوق / 225

[26]. فجر: 27 و 28

[27]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 95 / 225

[28]. همان

[29]. همان

[30]. الکافی (ط – الإسلامیه) / ج 4 / 206

[31]. توبه: 103

[32]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 44 / 367

[33]. همان

[34]. همان

[35]. ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن / ج 3 / 12

[36]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 45 / 46

[37]. بقره: 245

[38]. الکافی (ط – الإسلامیه) / ج 2 / 132

[39]. همان

[40]. همان

[41]. همان

[42]. همان

[43]. وقعه الطف / 193

[44]. الکافی (ط – الإسلامیه) / ج 4 / 206

[45]. ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن / ج 3 / 12

[46]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 99 / 155

[47]. حشر:18

[48]. همان

[49]. تحف العقول / النص / 245

[50]. ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن / ج 3 / 12

[51]. بحار الأنوار (ط – بیروت) / ج 45 / 46

[52]. وقعه الطف / 252

[53]. یوسف: 88

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید