آیا امام زمان(عج) از کشته‌شدن خوف دارد!؟

آیا امام زمان(عج) از کشته‌شدن خوف دارد!؟

آیت‌الله جوادی آملی می‌گوید: بر پایه برخى روایات، خوف از کشته‌شدن، از اسباب غیبت وجود مبارک ولىّ عصر(عج) است. ترس یاد شده هرگز «خوف مذموم» نیست که از ضعف نفس بر مى‌خیزد، بلکه هراسى عقلى است که امرى بس پسندیده و در برخى موارد لازم و ضرورى است.

سال‌هاست که امام عصر(عج) در پشت پرده غیبت به سر می‌برند و منتظران حضرتش ثانیه‌ها، دقیقه‌ها، ساعت‌ها، روزها، ماه‌ها، سال‌ها و قرن‌های زیادی است که برای تحقق وعده الهی لحظه شماری می‌کنند، آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در کتاب «امام المهدی(عج) موجود موعود» علاوه بر بیان فضائل منتظران به بازگویی اسرار غیبت حضرت حجت(عج) می‌پردازد که در ادامه می‌آید:

*ترس از قتل

بر پایه برخى روایات، خوف از کشته‌شدن، از اسباب غیبت وجود مبارک ولىّ عصر(عج) است، چنان‌ که امام صادق(ع) فرمود: قال رسول الله(ص): لا بدّ للغلام من غیبه، فقیل له: و لم یا رسول الله؟ قال: یخاف القتل.

ترس یاد شده هرگز «خوف مذموم» نیست که از ضعف نفس بر مى‌خیزد، بلکه هراسى عقلى است که امرى بس پسندیده و در برخى موارد لازم و ضرورى است، ترس برخاسته از بستر خود دوستى که سبب گریز از خطر کردن به روز حادثه در مسیر حفظ دین و مکتب مى‌شود، ضعف نفسانى و صفتى ناپسند در برابر شجاعت است؛ امّا خوفى که سبب حفظ جان آدمى و هدر نشدن و بى‌اثر نمردن شود، ممدوح و عاقلانه، بلکه واجب است، زیرا مهم آن است که نثار خون نتیجه دهد و به ثمر بنشیند.

آنکه خون مى‌دهد اما به مثمر بودنش نمى‌اندیشد، متهور است نه شجاع، زیرا شجاعت در سنجیده عمل کردن و به جا کارزار کردن است، همان‌گونه که وجود مبارک على(ع) در اوضاع خاصى از خطر کردن و هدر دادن جان خویش و خاندان مکرم و یاران اندکش حذر کرد:

نگریستم و دیدم نه مرا یارى است و نه مدافعى و مددکارى جز کسانم که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم، پس خار غم در دیده خلیده چشم پوشیدم و گلو از استخوان غصه آب دهان را جرعه ‌جرعه نوشیدم و شکیبایى ورزیدم در خوردن خشمى که از حنظل تلخ‌تر بود و دل را از تیغ برنده، دردآورتر.

ایشان در حالى از کشته شدن دورى مى‌کردند که ترس از شجاعت حضرتش هراسناک بود و این رذیلت اخلاقى را همچون دیگر رذائل، زهره نزدیکى به حریم مقدسش نبود! چگونه چنین نباشد، جایى که آن حضرت در لیله المبیت به تنهایى و بى‌هیچ سلاح و دفاعى در بستر رسول خدا خوابید، با آنکه مى‌دانست چهل مرد مسلح قصد حمله به آنکه در بستر آرمیده را دارند و به ‌طور طبیعى هر که را در آن بستر بیابند، به گمان پیامبر بودن به تیغ خواهند کشت! او چگونه از مرگ بهراسد که خود به عثمان بن حنیف نگاشت: اگر تمام عرب در صفى یگانه به جنگم آیند، هرگز به آن‌ها پشت نخواهم کرد.

گاه با حمله او دشمنان تار و مار مى‌شدند و به کوه‌ها پناه مى‌بردند و یکدیگر را به دورى از تیغش توصیه مى‌کردند، بلکه مى‌گفتند که گویا فرشته مرگ در جایى است که على آنجاست. شجاعت آن حضرت بدان پایه بود که پیامبر خدا(ص) در جنگ خیبر او را مهاجم بى‌فرار نامید و کافران را به حمله و دلاورى‌اش تهدید مى‌کرد.

بدین ترتیب مراد آن حضرت از ترس در این‌گونه روایات، ترس عاقلانه است که عین شجاعت است؛ نه ترس برخاسته از ضعف نفس، پس باید گفت که حضرت ولىّ عصر(عج) از آن ترسان‌اند که با ظاهر شدن در میان مردم، پیش از آنکه موعد الهى آن فرا رسد، حضرتش را به قتل رسانند و بدین‌سان با شهادت آخرین ذخیره الهى، دین حقیقى و غیر محرّف خدا رخت بربندد و واسطه فیض میان خالق و مخلوق قطع شود و امدادهاى الهى به شایستگانش نرسد و وعده حاکمیت صالحان محقق نشود و. . . .

این ترس نه از سر ضعف نفس بلکه عین تدبیر و نهایت شجاعت است و عمل به آن، واجب؛ به ویژه آن ذات مبارک، آخرین ذخیرۀ الهى است و همین سبب امتیاز ایشان از دیگر معصومان(ع) است، چرا که سایر ائمه(ع) چون شهید مى‌شدند، حجّت و معصوم دیگرى در زمین قیام مى‌کرد؛ اما وجود مقدس امام عصر(عج) آخرین حجّت و امام معصوم الهى است.

* رهایى از بیعت طاغوت‌ها

اسحاق بن یعقوب در نامه‌اش که به دست دومین نائب خاص حضرت ولى عصر(عج) محمد بن عثمان عمرى به آن حضرت رساند، در ضمن سؤالات خویش از حکمت غیبت پرسید و آن حضرت پاسخ فرمود: اما در خصوص علت غیبت پس؛ بدان که خداى سبحان مى‌فرماید: اى مؤمنان! از امورى نپرسید که چون هویدا گردند، اندوهگین مى‌شوید. همه پدرانم ناگزیر از بیعت طاغوت زمانشان بودند؛ اما من در حالى ظهور خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتى را بر گردن ندارم.

این روایت افزون بر آنکه بیان یکى از اسرار غیبت آن وجود مبارک است، نشان مى‌دهد که حضرتش در زمان ظهور، تمام طاغوت‌هاى عصرش را به اسلام ناب فرا مى‌خواند و اگر استنکار یا استکبار ورزند، با آنان مبارزه مى‌کند و بر سر احکام الهى با کسى مداهنه، مواهنه و سازش روا نمى‌دارد و این رهایى، خود از برکات غیبت آن حضرت است، وگرنه هیچ امام معصومى از بیعت با خلفاى ستم اموى، مروانى و عباسى خشنود نبوده است.

* افاضه تدریجى

بى‌شک، امام معصوم(ع) واسطه فیض خدا بر خلق است و حضور مشهودانه ایشان خود فیضى مضاعف است؛ اما این فیض‌رسانى با شرایط و مقدمات خاصى ملازم است که بدون آن‌ها موجود مستفیض یا از فیض محروم مى‌شود؛ یا از آن بهره تامّى نمى‌برد، زیرا رابطه میان موجود فیّاض و مستفیض سه گونه است:

1- فیاض و مستفیض توان اعطا و دریافت دفعى فیض را داشته باشند، همچنان که قرآن کریم در شب مبارک قدر بر قلب مقدس پیامبر گرامى اسلام(ص) نازل شد و مشام جان آن حضرت یکجا به شمیم وحى الهى مست فیض شد.

2-نه فاعل در اعطا تام باشد و نه قابل در استفاضه؛ همانند مادرى که طفلش را شیر مى‌دهد که نمى‌تواند تمام شیر دوره شیرخوارگى را یکجا در اختیار طفل بگذارد، همان ‌طور که کودک نیز نمى‌تواند سهمیه تمام مدت شیرخوارگى‌اش را دفعاً دریافت دارد که این عدم توانایى افاضه و استفاضه هر دو را تدریجى مى‌سازد.

3-فاعل در اعطا تامّ باشد؛ امّا قابل نتواند فیض را به‌ طور دفعى دریافت کند؛ مانند معلّمى که سال‌ها در رشته‌اى از علوم مانند ریاضى تحقیق و تدریس مى‌کند و مى‌تواند فرمولى اصلى به شاگردانش بیاموزد که چندین قاعده و فرمول فرعى ریاضى از آن استخراج شود و در اعطاى دانش خود با هیچ قید و شرطى روبه‌رو نیست؛ اما دانش‌آموزان هنوز بدان پایه از دانش ریاضى نرسیده‌اند که بتوانند قواعد و فرمول‌هاى فرعى مختلف را از همان یک فرمول اصلى استخراج کنند، در نتیجه نمى‌توانند از افاضه دفعى معلم استفاضه کنند.

براین اساس، سخن از تدریج اعطا و افاضه الهى، ناظر به عدم قابلیت مستفیض است نه نقص فاعل فیاض؛ و اشاره به تدریج افاضه در آیه إِنَّ رَبَّکُمُ اَللّٰهُ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیّٰامٍ و آیات مشابه به این معنى است که دریافت فیض تدریجى در هر درجه، قابل را براى دریافت فیض بعدى مستعد مى‌کند، وگرنه افاضه دفعى آن فیض از سوى خداى سبحان مانعى نداشته و ندارد.

افاضه فیض تدریجى نیز براساس توان و استعداد قابل، دو گونه است: گاهى قابل توان جذب دفعى فیض الهى را ندارد؛ امّا مى‌تواند فیض تدریجى خداى سبحان را یا بى‌واسطه یا با کمترین وسایط فیض دریافت کند، همان‌گونه که معجزات انبیاى عظام و کرامات اولیاى کرام از این دسته‌اند و نزول مائده آسمانى براى حضرت مریم(س) شاهد این معناست: کُلَّمٰا دَخَلَ عَلَیْهٰا زَکَرِیَّا اَلْمِحْرٰابَ وَجَدَ عِنْدَهٰا رِزْقاً قٰالَ یٰا مَرْیَمُ أَنّٰى لَکِ هٰذٰا قٰالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشٰاءُ بِغَیْرِ حِسٰابٍ و عبارت بِغَیْرِ حِسٰابٍ گویاى ظهور فیض الهى بر طریقى غیر از روند معمول عالم طبیعت است، چرا که قانون عادى طبیعت بر وجود واسطه‌هاى فراوان در تحقق اشیاء جریان دارد، حال آنکه در چنین مواردى فیض الهى برخلاف قانون عادى و مبتنى بر حذف یا تقلیل واسطه‌ها ظهور مى‌یابد.

بنابر آنچه گذشت، برخوردارى از فیض حکومت صالحان، گرچه از سوى مبدأ فیاض بى‌گذراندن مقدمات مانع ندارد، قابل‌ها فاقد استعداد لازم براى دریافت جمعى فیض و تابع شرایط، مقدمات و زمینه‌هاى لازم‌اند، به‌گونه‌اى که تا آن شرایط و مقدمات در بستر زمان فراهم نیایند، نمى‌توانند به این فیض الهى برسند و از شرایط اساسى استقرار حکومت صالحان، پرورش انسان‌هاى صالح و ایجاد آمادگى در مردم براى پذیرش حکومت عادلانه جهانى است که غیبت امام معصوم عصر(عج) براى تحقق این شرایط است.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید