درباره فضایل امام حسن ـ علیه السّلام ـ روایات فراوانی نقل شده است. راویان این اخبار عده زیادی از علمای اهلسنت و علمای شیعهاند.[1] در گذر تاریخ آثاری زیادی نگاشته شده است که در آنها فضایل این امام گردآوری شده است، اما متأسفانه درباره رخدادهای زندگی آن حضرت، تا این اواخر کمتر تلاش درخوری صورت پذیرفته بود، بلکه بیشتر همانند بسیاری از مقاطع دیگر، حوادث آن دوره بدون پژوهش جدی و ارزیابی دقیق و استوار، بر روی هم انباشته شده است. بسیاری از فضایل روایت شده دربارهی آن امام همام، حکایت از ان دارد که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ علاقه وافری نسبت به این دو برادر داشته و به طور علنی محبت خویش را نسبت به آنان ابراز میکرده است. نحوه ابراز محبت، همانند پایین آمدن از منبر و بوسیدن آنها و باز بالا رفتن بر منبر، نشانهی جهتدار بودن این اظهار و ابراز علاقه است.[2] افزون بر آن از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نقل شده که در وقت اظهار محبت نسبت به امام حسن ـ علیه السّلام ـ فرمود که شاهدان، این ابراز علاقه را به غائبین برسانند.[3] و یا میفرمود: «من او را دوست میدارم و نیز کسی که او را دوست بدارد دوست دارم.»[4]
حضور او در «مباهله»، و قرار گرفتن او در میان اصحاب کساء، نشانه اعتبار و اهمیتی است که رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ برای او قائل میشده است. جالب است که امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ در بیعت رضوان حضور داشته و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ با او بیعت کرده است.[5] در روایتی از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ آمده است: «لو کان العقل رجلاً لکان الحسن، اگر عقل در مردی مجسم میشد، همانا حسن بود.»[6] قدرت امام حسن ـ علیه السّلام ـ در برانگیختن مردم کوفه در جریان شورش ناکثین،[7] نشان اهمیت و اعتبار او در نزد مردم آن شهر میباشد. مسلمانان با توجه به همین احادیث، فرزندان فاطمهی زهرا ـ علیها السّلام ـ را فرزندان رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ دانسته و علیرغم انکار بنیامیه و بعدها بنیعباس، کوچکترین تردیدی برای مسلمانان به و جود نیامد.[8]
بر مبنای همین شخصیت والا بود که، چون امام علی ـ علیه السّلام ـ او را به عنوان جانشین خود به مردم معرفی نمود، مردم عراق و بسیاری نقاط دیگر با او به عنوان خلیفهی رسمی بیعت کردند.
در اینجا به برخی از فضائل امام حسن مجتبی – علیه السلام – می پردازیم:
مهربانی با یتیمان
محبت و عطابخشی اهل بیت – علیهم السلام – به ویژه امام حسن مجتبی – علیه السلام – زبانزد عام و خاص گردیده بود. او که دارای قلبی پاک و رؤوف و پرمهر نسبت به دردمندان و تیره بختان جامعه داشت، همانند پدرش علی بن ابی طالب – علیه السلام – با خرابه نشینان دردمند و اقشار مستضعف و کم درآمد همراه و همنشین می شد، درد دل آنان را با جان و دل می شنید و به آن، ترتیب اثر می داد و در این حرکت انسان دوستانه جز خدا را نمی دید و اجرش را جز از او نمی طلبید و او بارزترین مصداق آیه شریفه ذیل بود:
(الَّذینَ یُنْفِقُونَ أمْوالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلاخَوْف عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ [9]؛ آنانی که اموال خود را شب وروز، پنهانی و آشکارا انفاق می کنند، مزدشان در نزد پروردگارشان خواهد بود، نه ترسی و نه غم و اندوهی بر دل آن ها راه پیدا خواهد کرد.).
از این روی هر ناتوان و ضعیف و درمانده ای درِ خانه آن حضرت را می کوبید. چه بسا افرادی از شهر و دیارهای دیگر به امید دستگیری امام مجتبی – علیه السلام – به مدینه منوره می آمدند و از آن دریای جود و کرم بهره می جستند. در میان مستمندان سادات و غیرسادات و درراه ماندگان و از راه رسیدگان و… دیده می شد. گاه بر اساس خواسته آنان، هزینه سفر، ازدواج و زندگی، هزینه مداوای مریض و دیگر نیازمندی های آنان را پرداخت می نمود و گاه بدون هیچ گونه پرسش بر آنان ترحم می کرد.
کمک و دستگیری از مستمندان، سالخوردگان و فقرا از سوی آن حضرت، در دوران حاکمیت امیرالمؤمنین – علیه السلام – و حکومت خود در کوفه و مدینه و بعد از آن به دو صورت انجام می گرفت:
الف) کمک های مستمر و همیشگی که شامل سالمندان، ایتام، خانواده های شهدا، اصحاب صفّه و… می شد و در چهارچوب منظمی به صورت ماهیانه انجام می گرفت. گویا آنان حقوق بگیران دایمی از خاندان اهل بیت – علیه السلام – بودند که بخش عمده ای از موقوفات و صدقات رسول خدا (ص) و امیرمؤمنان – علیه السلام – و فاطمه اطهر (س) و اموال شخصی حضرت مجتبی – علیه السلام – به این امر اختصاص می یافت. امام حسن – علیه السلام – پیش از آن از سوی پدر بر این کار بزرگ انتخاب و منصوب شده بود و بعد همچنان ادامه یافت. حکم تاریخی علی بن ابی طالب – علیه السلام – که در بخش (وظایف امام مجتبی – علیه السلام – در زمان حکومت پدرش) آورده ایم، گواه این مطلب است. سیاست و برنامه بر این بوده که اصل موقوفات حفظ گردد و از درآمد آن، فقرا و کسانی که مال بر آنان وقف شده بود (موقوف علیهم) را تأمین نمایند.
ب) کمک های مقطعی آن حضرت به فقرا، بیچارگان و مساکین در همه فرازونشیب های زندگی. این کمک ها به طوری زیاد بود که بخشش و دستگیری آن ها زبانزد عموم مردم شده بود.
از امام مجتبی – علیه السلام – پرسیدند: چگونه است هر سائلی که بر در خانه شما می آید، ناامیدش برنمی گردانید. حضرت فرمود: من هم نیازمند و محتاجی هستم به درگاه خداوند متعال که دوست ندارم او مرا دست خالی برگرداند، خداوندی که نعمت هایش را بر ما ارزانی داشته، هرگز نمی خواهد بندگانش را محروم کنم، می ترسم اگر سائلی را رد کنم، او هم مرا دست خالی برگرداند.
گذشت
مسئله اخلاق از مسائل مهمی است که دانشمندان اسلامی و غیر اسلامی درباره آن کتابها نوشته و قلمفرساییها کردهاند تا جایی که برخی از علمای علم الاجتماع آن را هدف خلقت، و آخرین مرحله کمال انسانیت دانستهاند با این بیان که گفتهاند:
ملتهای گذشته در آغاز خلقت با نیروی بدنی خود، بر یکدیگر برتری میجستند، و پس از آنکه جامعه بشریت آن مرحله و دوران اولیه را پشت سر گذارد و ارتقا یافت، علم و دانش معیار برتری انسانها گردید، و چون به حد اعلای ارتقا و مقام والای انسانی رسید، وسیله برتری آنها اخلاق گردید، و با این بیان، اخلاق مرحله نهایی کمال انسان و علت غائی خلقت اوست.و از این سخن که بگذریم در آیات قرآن و روایت اسلامی نیز شواهدی بر این مطلب میتوان یافت و اهمیت اخلاق تا بدان درجه و پایه است که علت بعثت اشرف انبیا و خاتم پیغمبران را همان تزکیه انسانها و تعلیم حکمت و فرزانگی آنها، و اکمال مکارم اخلاق ذکر فرموده، که آیه کریمه: «لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه..».[10]
و حدیث شریف نبوی: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق»[11]
را میتوان نمونهای از این آیات و روایات دانست.
و جالب این است که مکارم اخلاق را خود آن بزرگوار در حدیثی به اینگونه تفسیر کرده و فرموده است:
«یا علی ثلاث من مکارم الاخلاق: تعطی من حرمک، و تصل من قطعک و تعفو عمن ظلمک»
(ای علی سه چیز از مکارم اخلاق است: دهش و عطا کنی به کسی که تو را محروم کرده و بپیوندی به کسی که از تو بریده، و در گذری از کسی که به تو ستم کرده!)
حسن خلق
همانگونه که در روایت خواندید، منظور از مکارم اخلاق آن اعمالی است که از نظر اخلاقی فوقالعادگی داشته باشد، چون برخی از کارها و اخلاقیات انسان است که به طور عادی برای عموم مردم عادی است مثل آنکه کسی به شما نیکی و احسان کند و شما نیز در برابر به او احسان و نیکی کنید، که این یک امر عادی و طبیعی است، و خلاف این کار غیر طبیعی است که قرآن کریم نیز آن را به عنوان یک اصل طبیعی عنوان کرده و میفرماید:
«هل جزاء الاحسان الا الاحسان»[12]
اما اگر کسی توانست تا این حد خود را کنترل کند و این اندازه بر نفس خود مسلط گردد که بدی و ظلم را با احسان و نیکی مقابله کند، این کار از نظر اخلاقی یک کار فوق العاده است که هر کس نمیتواند چنین کاری را انجام دهد…
اکنون در زندگانی امام حسن – علیه السلام – نمونه ای از این مکارم اخلاق امام حسن – علیه السلام – را بخوانید:
1.موفق بن احمد خوارزمی در کتاب مقتل الحسین – علیه السلام – روایت کرده که امام حسن – علیه السلام – گوسفندی داشت که بدان علاقه داشت، روزی مشاهده کرد که پای آن گوسفند شکسته شده، به غلامش فرمود : چه کسی پای این گوسفند را شکسته؟
پاسخ داد: من!
فرمود: چرا؟
گفت: میخواستم تا شما را غمگین کنم!
امام – علیه السلام – فرمود: اما من تو را خوشحال خواهم کرد، و تو در راه خدا آزادی! و در روایت دیگری است که فرمود:
«لا غمن من امرک بغمی»
(من نیز غمگین میکنم آن کسی را که به تو دستور داده تا مرا غمگین کنی ـ یعنی شیطان)
و به دنبال آن او را آزاد کرد.[13]
داستان مرد شامی
و داستان مرد شامی هم مشهور است که مبرد در کتاب کامل روایت کرده و ابن شهرآشوب نیز در مناقب از وی نقل نموده و در کتابهای مقتل الحسین خوارزمی و مطالب السئول محمد بن طلحه شافعی و دیگران نیز چنین روایت شده:
مردی از اهل شام میگوید: من هنگامی به مدینه رفتم و مردی را دیدم که بر استری سوار است که زیباتر و خوش لباستر از او ندیده بودم و مرکبی هم بهتر از مرکب او مشاهده نکرده بودم، من از آن مرد خوشم آمد و از شخصی پرسیدم: این مرد کیست؟
گفتند: حسن بن علی بن ابیطالب است!
در این وقت سینهام پر از کینه شد و نسبت به علی بن ابیطالب رشک و حسد بردم که فرزندی اینگونه داشته باشد، از این رو به نزد او رفته و بدو گفتم: تو پسر ابوطالب هستی؟
فرمود: من پسر فرزند اویم!
در این وقت من شروع کردم به دشنام او و پدرش تا جایی که میتوانستم! و چون سخن من تمام شد، آن حضرت رو به من کرده، فرمود: «احسبک غریبا» ؟
( (بگمانم تو غریب این شهر هستی؟)
گفتم: آری.
فرمود:
(اگر نیازمند خانه و منزل هستی به تو منزل دهیم، و اگر نیاز به مالی داری به تو بدهیم، و اگر نیاز دیگری داری کمکت کنیم؟)
مرد شامی گوید:
(من از نزد آن حضرت رفتم در حالی که احدی در روی زمین نزد من از وی محبوبتر نبود).
و در مناقب ابن شهرآشوب اینگونه است که چون آن مرد از سخنان خود فراغت یافت، امام – علیه السلام – بدو سلام کرده و خندید سپس فرمود:
(ای پیرمرد گمان دارم که غریب این شهر هستی، و شاید اشتباه کردهای، پس اگر در صدد جلب رضایت ما هستی از تو راضی شویم! و اگر چیزی از ما بخواهی به تو میدهیم، و اگر راهنمایی و ارشاد خواهی ارشادت کنیم، و اگر برای برداشتن بارت از ما کمک خواهی بارت را برداریم، واگر گرسنهای سیرت کنیم، و اگر برهنهای بپوشانیمت، و اگر نیازمندی بینیازت گردانیم، و اگر آوارهای در پناه خویشت گیریم، و اگر خواستهای داری انجامش دهیم، و اگر مرکب و بار و بنهای را به خانه ما انتقال دهی و تا وقتی که قصد رفتن داری مهمان ما باشی برای ما آسانتر و محبوبتر است، که ما را جایگاهی وسیع و مقامی منیع و مالی بسیار است).
و به دنبال آن نقل شده که چون آن مرد سخن آن حضرت را شنید گریست و آنگاه گفت:
(گواهی دهم که براستی تویی خلیفه خدا بر روی زمین و خدا خود داناتر است که رسالتهای خود را در چه جایی قرار دهد و تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا نزد من بودید و تو اکنون محبوبترین خلق خدا پیش منی!)
و سپس آن مرد به خانه امام حسن – علیه السلام – رفت و تا وقتی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود، و از دوستداران آن خاندان گردید.[14]
4. ذکاوت امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ
حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ در سن هفت سالگی در مجلس حضرت رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ حاضر میشد، آیات وحی را که تازه نازل شده بود یاد میگرفت و خانه برای مادرش فاطمه ـ علیها السّلام ـ میخواند، هر وقت امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ داخل خانه میشد میدید که فاطمه زهرا ـ علیها السّلام ـ آیات را میخواند. میفرمود: چه کسی اینها را به تو یاد داد حال آنکه امروز نازل شده است؟
حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السّلام ـ جواب میداد: فرزندت حسن، روزی امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ در خانه مخفی شد که ببیند حضرت مجتبی چطور آیات وحی را میخواند، امام حسن ـ علیه السّلام ـ داخل شد، آیات وحی را یاد گرفته بود، ولی تا خواست بخواند مضطرب شد و نتوانست، مادرش از اضطراب وی تعجب کرد، حضرت مجتبی جواب داد:
ای مادر بیانم کوتاه آمد، زبانم بند شد، ظاهراً یک مرد بزرگواری مرا زیر نظر دارد و به من گوش میدهد. در این هنگام امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ از پس پرده خارج شد و فرزند عزیزش را بوسید و مورد تفقد قرار داد: «قال یا امّاه قل بیانی و کل لسانی لعل سیّداً یرعانی»[15] حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ از اول آشنا به آیات وحی و دارای ذکاوت خاصی بود.
5. حلم
یک نفر از اهل شام وارد مدینه شد، حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ را دید که بر مرکبی سوار است و چون تحت تأثیر تلقینات شوم بنیامیه قرار گرفته بود، شروع به ناسزا گفتن کرد، او تند تند اسائه ادب میکرد، امام ـ علیه السّلام ـ هم چیزی نمیگفت. تا وقتی که مرد شامی آرادم شد.
حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ که درد او را میدانست بر او سلام کرد و خندید و فرمود: یا شیخ گمان میکنم غریب هستی، شاید امر بر تو مشتبه شده است اگر بخواهی گذشت کنیم از تو گذشت میکنیم، اگر از ما چیزی بخواهی بتو میدهیم، اگر راهنمایی بخواهی راهنمائیت میکنیم، اگر از ما مرکبی بخواهی برای تو مرکب میدهیم، اگر گرسنه باشی، سیرت میگردانیم، اگر عریان باشی لباست میدهیم، اگر محتاج باشی بینیازت میکنیم، و اگر حاجتی داشته باشی آن را بر میآوریم و تا در مدینه هستی اگر در خانه ما مهمان باشی برای تو بهتر خواهد بود، چون منزل ما وسیع و امکانات ما بسیار و موقعیت ما گسترده است.
مرد شامی از شنیدن این سخنان به گریه افتاد، سپس گفت: گواهی میدهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی، خدا داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار بدهد، تو و پدرت مبغوضترین خلق در نزد من بودید ولی فعلاً محبوبترین خلق خدا در نزد من هستید.
سپس آن مرد وسائل خویش به خانه آن حضرت آورد و تا در مدینه بود میهمان آن حضرت بود و بر محبت اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ معتقد شد.[16]
نگارنده گوید: معاویه و پیروان او درباره امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ و اهلبیت او، چنان تهمتهایی بستند و چنان ناروائیها نسبت دادند که عقل متحیر است و توانست ناسزاگویی به آن حضرت را رسمیت بدهد، امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ احساس کرده که این آدم ذاتاً بدجنس نیست ولی تحت تأثیر تبلیغات سوء قرار گرفته است، لذا با حلم و بردباری او را معالجه فرمود.
6. به یاد حق
امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: پدرم از پدرش به من حدیث کرد که: حسن بن علی بن ابیطالب ـ علیهم السّلام ـ از همه اهل زمان خود عابدتر بود، به زهد و بیاعتناییاش به دنیا و فضیلتش کسی نمیرسید، چون به حج میرفت، پیاده میرفت و گاهی پا برهنه میرفت. چون مرگ را یاد میکرد میگریست، و چون قبر را یاد میآورد گریه میکرد، وقتی بعث و قیامت را یاد مینمود اشک میریخت، وقتی که گذشتن از صراط را یاد میآورد میگریست وقتی که در مقابل خدا قرار گرفتن را یاد میآورد فریاد میکشید و بیهوش میشد.
چون به نماز میایستاد مفصلهای بدنش به حرکت در میآمد و چون بهشت و جهنم را یاد میکرد مانند انسان مار زده مضطرب میگشت، هر وقت به وقت خواندن قرآن به «یا ایها الذین آمنوا» میرسید، میگفت: لبیک اللهم لبیک.
در هیچ حالی او را ندیدند مگر آن که خدا را ذکر میکرد. در سخن گفتن راستگوترین مردم و در بیان مطلب فصیحترین آنان بود. روزی به معاویه گفتند: ای کاش حسن بن علی ابیطالب را بگویی به منبر برود و سخن بگوید، تا معلوم شود که سخن گفتن نمیتواند، معاویه از آن حضرت خواست تا منبر برود و سخن گوید، امام ـ علیه السّلام ـ برخاست و به منبر تشریف برد، خدا را حمد کرد و ثنا گفت.
آن حضرت در مقابل خصم، همه کمالات و فضائل را به خودش اختصاص داد که یعنی: کسی که به مقام آل محمد ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ نمیرسد.
7. انفاق همه مال و نصف مال در راه خدا
حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ در احسان و انفاق در راه خدا قدمی برداشت که منحصر به فرد و از فضائل اختصاصی اوست و آن اینکه: دو بار همه دارایی خویش و سه بار نصف مال خود را در راه خدا انفاق و احسان نمود این مطلب مورد تصدیق همه است، شیعه و اهلسنت آن را د کتابهای خود نقل کردهاند، عبارت عربی روایت چنین است:
«خرج الحسن ـ علیه السّلام ـ من ماله مرّتین و قاسم لله ماله ثلاث مرّات حتّی انه کان یعطی نعلاً و یمسک نعلاً و یعطی خفاً و یمسک خفاً» یعنی: وقتی که نصف مال خود را در راه خدا میداد چنان دقت میکرد تا جایی که یک نعلین و چکمه را میداد و یک نعلین و چکمه را برای خود نگاه میداشت.
رجوع شود به بحارالانوار، ج43، ص339 و 357، مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص14؛ فصل مکارم اخلاق، تذکره سبط ابن جوزی، ص112؛ حالات امام حسن ـ علیه السّلام ـ صواعق المحرقه ابن حجر حالات امام حسن ـ علیه السّلام ـ، فصول المهمه ابن صباغ، ص138؛ تاریخ الخلفاء سیوطی، ص73، نورالابصار شبلنجی، ص108، این روایت از حضرت صادق ـ علیه السّلام ـ به نقل مناقب با این لفظ نقل شده است:
«قال الصادق ـ علیه السّلام ـ : ان الحسن بن علی ـ علیهم السّلام ـ حجّ خمسه و عشرین حجّه ما شیاً و قاسم الله تعالی ماله مرّتین و فی خبر قاسم ربه ثلاث مرّات و حجّ عشرین حجّه قدیمه.»
8. عمل طاقت فرسا
از جمله فضائل حضرت مجتبی ـ علیه السّلام ـ آن است که: بیست و پنج بار پیاده به زیارت کعبه رفت با آن که مرکبهای خوب با او برده میشد ولی به علت «افضل الاعمال أحمزها»[17] مسافت چهارصد و پنجاه کیلومتر راه را زیر اشعه سوزان آفتاب و روی سنگریزههای داغ، پیاده میپیمود تا رضات خدا را بیشتر فراهم آورد.
و چون این کار تصنّعی نمیتواند باشد، ایمان قوی و خلوص کامل لازم دارد، معاویه که میخواست برای خودنمایی کارهای خوب انجام دهد، نتوانست این کار را بکند و حسرت میکشید و میگفت: بر چیزی غمگین نیستم مگر به آنکه نتوانستم پیاده به حج روم ولی حسن بن علی ـ علیه السّلام ـ بیست و پنج بار پیاده به مکه رفت.[18]
جریان بیست و پنج بار به مکه رفتن را شیعه و اهل سنت در کتابهای خویش نقل کرده و فریقین آن را مسلم دانستهاند.[19]
ناگفته نماند درمناقب و انوار البهیه و تاریخ الخلفاء و صواعق ابن حجر و اخبار الدول قرمانی، ص106 چنان که گفته شد بیست و پنج بار نقل شده، سبط ابن جوزی در تذکره ص178 و سید مؤمن شبلنجی در نور الابصار ص108 و ابن طلحه درمطالب السؤول ص67 بیست بار گفتهاند.[20]
9. خوف از محشر
حضرت رضا ـ علیه السّلام ـ از پدرانش ـ علیهم السّلام ـ نقل میکند: چون رحلت امام حسن ـ علیه السّلام ـ نزدیک شد، گریه کرد. گفتند: یابن رسول الله آیا با آن منزلت که نسبت به رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ داری گریه میکنی؟! با آن که حضرت در تقرب تو نسبت به او، چیزها گفته است؟! بیست بار پیاده به حج رفته و سه بار هر چه داشتهای در راه خدا انفاق نمودهای حتی یک نعلین؟! فرمود: فقط برای دو چیز گریه میکنم: وحشت موقف قیامت و مفارقت دوستان «فقال انّما أبکی لخصلتین: لهول المطلع و فراق الأحبّه.»[21]
[1] . در نمونه از این آثار عبارتند از: «ترجمه الامام الحسن» از ابن عساکر که در «تاریخ دمشق» وی آمده است، و دیگری «ترجمه الامام الحسن» از ابن سعد که در «طبقات الکبری» او آمده است.
[2] . نور الابصار، صص 120 ـ 119، مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص24؛ نظم درر السمطین، ص195.
[3] . المستدرک، حاکم نیشابوری، ج3، صص147، 173؛ الاتحاف بحب الاشراف، ص34.
[4] . ترجمه الامام الحسن ـ علیه السّلام ـ ، ابن سعد، ص134. رأیتُ رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ واضعّا الحسن حبوَته و هو یقولُ: من أحبَّنی فَلیحبَّه و لیُبَلَّغَ الشاهدُ منکم الغائب و لو لا عزمه رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ ما حدَّثتُ أحداً شیئا ثم فقد.
[5] . الحیاه السیاسه للامام الحسن ـ علیه السّلام ـ ، صص24، 44.
[6] . فرائد السمطین، ج2، ص68.
[7] . ترجمه الامام الحسن ـ علیه السّلام ـ ، ابن سعد، ص49.
[8] . الحیاه السیاسه لامام الحسن ـ علیه السّلام ـ ، ص27. در کشف الغمه (ج1، ص550) روئایتی آمده که نشان میدهد معاویه اصرار داشت تا حسنین ـ علیه السّلام ـ را فرزندان امام علی ـ علیه السّلام ـ بخوانند نه فرزندان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ .
[9] . بقره، آیه274.
[10] . سوره آل عمران، آیه164
[11] . خصال صدوق، «باب الثلاثه» ، حدیث 121
[12] . سوره الرحمن، آیه 60
[13] . ملحقات احقاق الحق، ج 11، ص 117 و حیاه الامام الحسن (ع)، ج 1، ص .314
[14] . مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص .19
[15] . بحارالانوار، ج43، ص338.
[16] . مناقب آل ابیطالب، ج4، ص19، فصل مکارم اخلاق امام حسن ـ علیه السّلام ـ .
[17] . در نهایه گوید: «سئل رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ ایّ الاعمال افضل فقال: احمزها» ای اشدّها.
[18] . بحارالانوار، ج43، ص339، مناقب، ج4، ص14، باب مکارم اخلاقه.
[19] . مناقب، ج14، ص14، فصل مکارم اخلاق آن حضرت.
[20] . مستدرک حاکم، ج3، ص169.
[21] . بحارالانوار، ج43، ص332.
احمد زمانی- برگرفته از کتاب حقایق پنهان، ص266 و سیدهاشم رسولی محلاتی- زندگانی امام حسن(ع)، ص346