رفتن موسی ـ علیه السلام ـ تا آن عصر، پیرو آیین ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود، و همان را برای بنیاسرائیل تبلیغ میکرد.
قوم موسی ـ علیه السلام ـ در انتظار برنامههای جدید و کتاب آسمانی جدید موسی ـ علیه السلام ـ بودند، تا به آن عمل کنند.
موسی ـ علیه السلام ـ به آنها فرمود: «برادرم هارون را در میان شما میگذارم و برای سیروز از میان شما غیبت میکنم، و به کوه طور میروم تا احکام شریعت (و الواح تورات) را برای شما بیاورم.»
از سوی دیگر جمعی از بنیاسرائیل با اصرار و تأکید از موسی ـ علیه السلام ـ خواستند که خدا را مشاهده کننند، و اگر او را مشاهده نکنند هرگز ایمان نخواهند آورد، موسی ـ علیه السلام ـ هرچه آنها را نصیحت کرد، فایده نداشت، سرانجام موسی ـ علیه السلام ـ از میان آنها هفتادنفر را برگزید و همراه خود به میعادگاه پروردگار (کوه طور) برد، موسی ـ علیه السلام ـ در کوه طور تقاضای بنیاسرائیل را چنین به خدا عرض کرد:
«رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ؛ پروردگارا خودت را به من نشان بده تا تو را ببینم.»
خداوند فرمود: «هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید.»
ناگاه موسی ـ علیه السلام ـ دید تجلّی خداوند باعث شد که کوه نابود شود، و همسان زمین گردد، موسی ـ علیه السلام ـ از مشاهده این صحنه هولانگیز، چنان وحشتزده شد که مدهوش بر روی زمین افتاد. وقتی که به هوش آمد، عرض کرد: پروردگارا! تو منزّه هستی، من به سوی تو باز میگردم و توبه میکنم، و من از نخستین مؤمنان هستم.[1]
و در آیه 155 سوره اعراف چنین آمده:
«موسی از قوم خود هفتاد نفر از مردان را برای میعادگاه ما برگزید وقتی که آنها را به کوه طور برد زمین لرزه آنها را فراگرفت و همه آنها هلاک شدند.»
این همان تجلّی قدرت خدا بر کوه بود، چرا که قوم موسی ـ علیه السلام ـ از موسی ـ علیه السلام ـ خواسته بودند از خدا بخواهد که خود را نشان دهد، با اینکه خداوند دیدنی نیست، تجلّی خدا بر کوه طور و هلاکت هفتادنفر از قوم موسی ـ علیه السلام ـ و مدهوش شدن خود موسی ـ علیه السلام ـ، همه مجازات آنها بود که چرا چنین تقاضایی کردهاند و هم نشان دادن قدرت الهی بود، تا آنجا با دیدن جلوههای قدرت الهی، با چشم باطن خدا را بنگرند.
موسی ـ علیه السلام ـ وقتی که به هوش آمد و هلاکت نمایندگان بنیاسرائیل را دید، عرض کرد: «پروردگارا! اگر تو میخواستی میتوانستی آنها و مرا پیش از این هلاک کنی (یعنی من چگونه پاسخ قوم را بگویم که بر نمایندگان آنها چنین گذشت) آیا ما را به خاطر کار سفیهان از ما هلاک میکنی؟»[2]
سپس با تضرّع و زاری گفت: پروردگارا میدانیم که این آزمایش تو بود که هر که را بخواهی (و سزاوار بدانی) با آن گمراه میکنی، و هرکس را بخواهی (و شایسته ببینی) هدایت مینمایی.
بارالها! تنها تو ولی و سرپرست ما هستی، ما را ببخش و مشمول رحمت خود قرار ده، تو بهترین آمرزندگان هستی.[3]
سرانجام هلاکشدگان زنده شدند و به همراه موسی ـ علیه السلام ـ به سوی بنیاسرائیل بازگشتند و آنچه را دیده بودند برای آنها بازگو کردند.
موسی ـ علیه السلام ـ در همین سفر الواح تورات را از خداوند گرفت.و
خداوند در کوه طور به موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: «ای موسی! من تو را با رسالتهای خویش و سخن گفتنم (با تو) بر مردم برگزیدم، پس آنچه را به تو دادهام محکم بگیر و از شکرگزاران باش.
و برای مردم در الواح (تورات) از هر موضوعی اندرزی نوشتیم، و از هرچیز بیانی کردیم، پس آن را با جدیت بگیر، و به قوم خود بگو به نیکوترین آنها عمل کنند و آنها که به مخالفت برمیخیزند کیفرشان دوزخ است و به زودی خانه فاسقان را به شما نشان خواهیم داد.»[4]
به این ترتیب موسی ـ علیه السلام ـ در میعادگاه طور، شرایع و قوانین آیین خود را به صورت صفحههایی از تورات، از درگاه الهی گرفت و به سوی قوم بازگشت تا آنها را در پرتو این کتاب آسمانی و قانون اساسی، هدایت کند و به سوی تکامل برساند.[1] . اعراف، 143.
[2] . اعراف، 155.
[3] . اعراف، 155 و 156.
[4] . اعراف، 144 و 145.